همام بن غالب: تفاوت میان نسخه‌ها

۶٬۴۶۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴: خط ۱۴:


[[فرزدق]]، سال‌های پس از [[عاشورا]] زنده بود و به خانۀ سکینه دختر [[امام حسین]] {{ع}} نیز رفت و آمد داشت و از او [[صله]] دریافت می‌کرد. در بادیۀ [[بصره]]، در سال ۱۱۰ [[هجری]] در [[صد]] سالگی از [[دنیا]] رفت<ref>تأسیس الشیعه، ص۱۸۶.</ref>. [[دیوان]] شعر<ref>وفیات الاعیان ج۶، ص۸۶ الاغانی ج۲۱، ص۲۷۶</ref>، قصیده فرزدق یا [[تخمیس]] الفرزدقیة<ref>کشف الظنون ج۶، ص۵۱۰</ref> و قصائد الفراء فی الرثاء و الفخر و الهجو و المدیح<ref>الذریعه ج۱۷، ص۱۲۳ و ج۴، ص۱۰</ref> از آثار اوست<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۷۱؛ [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی]]، ج۱ ص ۸۲۸.</ref>.
[[فرزدق]]، سال‌های پس از [[عاشورا]] زنده بود و به خانۀ سکینه دختر [[امام حسین]] {{ع}} نیز رفت و آمد داشت و از او [[صله]] دریافت می‌کرد. در بادیۀ [[بصره]]، در سال ۱۱۰ [[هجری]] در [[صد]] سالگی از [[دنیا]] رفت<ref>تأسیس الشیعه، ص۱۸۶.</ref>. [[دیوان]] شعر<ref>وفیات الاعیان ج۶، ص۸۶ الاغانی ج۲۱، ص۲۷۶</ref>، قصیده فرزدق یا [[تخمیس]] الفرزدقیة<ref>کشف الظنون ج۶، ص۵۱۰</ref> و قصائد الفراء فی الرثاء و الفخر و الهجو و المدیح<ref>الذریعه ج۱۷، ص۱۲۳ و ج۴، ص۱۰</ref> از آثار اوست<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۷۱؛ [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی]]، ج۱ ص ۸۲۸.</ref>.
==همام بن غالب==
همام بن غالب معروف به [[فرزدق]]، از شعرای مشهور [[عرب]] در [[قرن اول]] و دوم [[هجری]] است. فرزدق به [[خاندان اهل بیت]]{{عم}} ارادت داشت؛ ولی در عین حال در [[مدح]] [[خلفای اموی]] نیز [[شعر]] می‌سرود و نمی‌توان وی را در ردیف کمیت و [[دعبل]] که شیفته [[اهل بیت]]{{عم}} بودند قرار داد. قصیده‌ای که به‌صورت فی‌البداهه در [[ستایش]] [[امام زین‌العابدین]]{{ع}} و در برابر [[هشام بن عبدالملک]] سرود، معروف است. او در منزلگاه [[صفاح]] در راه [[کوفه]] با [[امام حسین]]{{ع}} برخورد کرد و به حضرت عرضه داشت: [[کوفیان]] را پشت سر گذاشتم درحالی‌که دل‌هایشان با تو و شمشیرهایشان بر ضد تو (و در [[نقلی]] با [[بنی‌امیه]]) بود
در [[سال ۵۰ هجری]]، دو [[طایفه]] بنونهشل و فقیم از فرزدق به علت [[بدگویی]] و [[نکوهش]] [[اشهب بن زمیله]] و بعیث، که سبب [[خواری]] آنها در بین [[مردم]] شده بود، نزد [[زیاد بن ابیه]] [[شکایت]] کردند. در ابتدا [[زیاد]] فرزدق را نشناخت تا اینکه گفتند او آن [[جوان]] [[اعرابی]] که [[مال و منال]] و نیز رخت و [[جامه]] خود را به مردم بخشید و در معرض استفاده عموم گذاشت.
فرزدق ماجرا را این‌گونه نقل کرده است: پدرم، غالب، مرا با یک کاروان فرستاد و به من مطاعی<ref>در کتاب کامل گله‌ای از میش آمده است. (نگارنده)</ref> داد تا آن را بفروشم و برای او آذوقه و برای اطرافیان نیز جامه تهیه کنم. من نیز آن [[مطاع]] را در [[بصره]] فروختم و بهای آن را گرفتم و در جامه خود پیچیدم و بستم. ناگهان مردی رسید و گفت: به [[خدا]]، اگر کسی که می‌شناسمش به جای تو بود آن را نگه نمی‌داشت. گفتم او کیست؟ گفت: او [[غالب بن صعصعه]] است. من هم [[اهل]] مربد<ref>یکی از محله‌های مشهور در بصره بود که ابتدا محل بازار شتر فروشان بود و بعد به مکانی برای مفآخرت شعرا و مجالس خطبا تبدیل شد. (معجم البلدان، ج۵، ص۹۸)</ref> را صدا کردم و آن [[مال]] را بین آنها تقسیم کردم. یکی رسید و گفت: عبای خود را هم ببخش. من هم آن را بخشیدم. دیگری گفت: [[جامه]] خود را هم بده. من هم دادم و مردی گفت: [[عمامه]] خود را بیفکن، من هم انداختم. وقتی خبر به زیاد رسید، گفت: این [[جوان]] احمق است و [[مردم]] را به [[غارت]] [[تشویق]] می‌کند. پس عده‌ای سوار فرستاد که مرا از [[مرید]]، نزد او ببرند. سواری از بنی‌هجیم خود را به من رسانید و گفت بگریز و خود را [[نجات]] بده. آنگاه خود آن سوار، مرا سوار کرد و فراری داد و من نجات یافتم<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۰۵-۲۸۰۶؛ کامل، ج۱۰، ص۳۵۳-۳۵۴.</ref>.
هنگامی که دو [[طایفه]] [[نهشل]] و فقیم از [[فرزدق]] [[شکایت]] کردند، زیاد، [[غضبناک]] شد و دستور داد تا او را دستگیر کنند. اما فرزدق گریخت و شبانه به [[عیسی]] بن خصیله سلمی [[پناه]] برد. فرزدق به عیسی گفت: زیاد درصدد [[اذیت]] و [[آزار]] من است و [[فرمان]] داد تا مرا دستگیر کنند. مردم هم مرا پناه ندادند؛ لذا من نزد تو آمده‌ام تا مرا [[حمایت]] کنی. عیسی گفت: تو در پناه من هستی. فرزدق سه [[روز]] نزد عیسی ماند و بعد خواست تا به [[شام]] برود، عیسی نیز برای او وسایل [[سفر]] را فراهم کرد و او را روانه شام کرد. هنگامی که زیاد از حرکت فرزدق خبر یافت، علی بن زهدم را برای [[دستگیری]] او فرستاد. فرزدق به میان [[قبیله بکر بن وائل]] رفت، مدتی با آنها [[زندگی]] کرد، برای آنها چند قصیده سرود و در شعرش به [[مدح]] آن [[قبیله]] پرداخت. زیاد هرچه جستجو کرد، فرزدق را نیافت و نتوانست او را دستگیر کند. پس از مدتی، فرزدق به [[بصره]] بازگشت؛ اما هرگاه زیاد به [[کوفه]] می‌رفت، فرزدق در بصره اقامت می‌کرد و هرگاه زیاد به بصره بر می‌گشت، فرزدق به کوفه می‌رفت و در آنجا اقامت می‌کرد. زمانی که زیاد از کار فرزدق [[آگاه]] شد، به [[عبدالرحمان بن عبید]] که از جانب او عامل [[کوفه]] بود، نوشت تا [[فرزدق]] را دستگیر کند و به [[بصره]] بفرستد. فرزدق ناگزیر به سمت [[حجاز]] رفت. در آن [[زمان]] [[سعید بن عاص]] [[حاکم مدینه]] بود. هنگامی که به [[مدینه]] رسید، نزد سعید بن عاص رفت و گفت: کسی که خونی نریخته است و [[مالی]] نربوده است به تو [[پناه]] آورده است. سعید در پاسخ گفت: اگر خونی نریخته‌ای و مالی نربوده‌ای در پناه [[منی]]. فرزدق مدتی در مدینه ماند و مدتی به [[مکه]] رفت تا اینکه زیاد درگذشت<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۸۰۸ و ۲۸۰۱۱؛ کامل، ج۱۰، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۲۰۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش