ابوالاسود دوئلی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:


== نسب‌شناسی ==
== نسب‌شناسی ==
[[ابوالاسود دوئلی]] نامش [[ظالم بن عمرو]] است که بیشتر به کنیه‌اش معروف شده است<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶-۵۷.</ref> وی از [[اصحاب]] و [[موالیان]] [[امیرالمؤمنین]]، [[امام حسن]]، [[امام حسین]] و [[امام سجاد]] {{ع}} بود، هم‌چنین از طرف [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان]] و [[حضرت علی]] {{ع}} در بعضی [[بلاد اسلامی]] [[حاکم]] بود<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶-۵۷.</ref> پدرش دُئِل بن بکر بن [[عبد]] مَناة ابن [[کنانه]]<ref>تاج العروس، محمد بن محمد زبیدی، ج۲۸، ص۴۶۴.</ref> و مادرش از [[قبیله]] بنی عبد الدَّار<ref>الثقات، محمد بن حبان، ج۵، ص۱۷۸.</ref> بوده است. درباره [[تاریخ]] ولادت این شاعر اطلاعاتی در دست نیست و دقیقاً نمی‌توان سال [[تولد]] او را مشخص کرد؛ زیرا در هیچ منبعی به آن اشاره نشده است ولی [[ابوحاتم]] [[سجستانی]] و [[سیوطی]] ولادت او را در [[زمان]] [[جاهلیت]] دانسته اند<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبد الفتاح، دجینی، ص۱۰۳؛ مراتب النحویین، ابو الطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، ص۸.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۸.</ref>  
[[ابوالاسود دوئلی]] نامش [[ظالم بن عمرو]] است که بیشتر به کنیه‌اش معروف شده است<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.</ref> وی از [[اصحاب]] و [[موالیان]] [[امیرالمؤمنین]]، [[امام حسن]]، [[امام حسین]] و [[امام سجاد]] {{ع}} بود، هم‌چنین از طرف [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان]] و [[حضرت علی]] {{ع}} در بعضی [[بلاد اسلامی]] [[حاکم]] بود<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۶-۵۷.</ref> پدرش دُئِل بن بکر بن [[عبد]] مَناة ابن [[کنانه]]<ref>تاج العروس، محمد بن محمد زبیدی، ج۲۸، ص۴۶۴.</ref> و مادرش از [[قبیله]] بنی عبد الدَّار<ref>الثقات، محمد بن حبان، ج۵، ص۱۷۸.</ref> بوده است. درباره [[تاریخ]] ولادت این شاعر اطلاعاتی در دست نیست و دقیقاً نمی‌توان سال [[تولد]] او را مشخص کرد؛ زیرا در هیچ منبعی به آن اشاره نشده است ولی [[ابوحاتم]] [[سجستانی]] و [[سیوطی]] ولادت او را در [[زمان]] [[جاهلیت]] دانسته اند<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبد الفتاح، دجینی، ص۱۰۳؛ مراتب النحویین، ابو الطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، ص۸.</ref><ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۸.</ref>  


درباره [[اسلام آوردن]] و اسم او [[اختلاف]] هست و تا هفت نام مختلف را برای او برشمرده‌اند<ref>ابوالاسود دوئلی، محمد هاشم، ص۱.</ref>. بنا به گفته [[نووی]] در شرح خود بر [[مسند]] مسلم، مشهور است که اسم او ظالم بن عمرو است و بعضی اسم او را [[عمرو]] بن [[ظالم]] دانسته‌اند<ref>شرح مسلم، النووی، العینی، ج۲، ص۵۱.</ref>، برخی دیگر اسم او را عویمر بن ظویلم<ref>عمدة القاری، العینی، ج۱۶، ص۷۹.</ref> و برخی نیز نام کامل او را ظالم بن [[عمرو بن سفیان]] بن جندل بن یعمر بن حلبس بن نفاثه بن عدی بن دیل دانسته‌اند<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۲۵، ص۱۷۶.</ref>، اقوال دیگری نیز در این باره وجود دارد<ref>تحفة الأحوذی، المبارک فوری، ج۵، ص۳۵۵؛ تاریخ الکبیر، بخاری، ج۶، ص۳۳۴.</ref>. [[لقب]] او [[ابوالاسود]] است که البته این لقب به خاطر سیاه‌پوست بودن او یا اینکه [[فرزندی]] سیاه‌پوست داشته است، نیست و در هیچ منبعی به سیاهی چهره او یا فرزندش اشاره نشده است<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، ص۱۰۱.</ref> و با توجه به منسوب بودن او به دوئل، او را از [[قبیله]] [[کنانه]] دانسته‌اند<ref>الانساب، سمعانی، ج۲، ص۵۰۸.</ref>. [[محل زندگی]] او در [[زمان]] [[امام علی]] {{ع}} [[بصره]] بوده<ref>سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۴.</ref> و در بعضی از کتاب‌ها به [[شیعه]] بودن او تصریح شده است<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۷-۱۵۸.</ref>
درباره [[اسلام آوردن]] و اسم او [[اختلاف]] هست و تا هفت نام مختلف را برای او برشمرده‌اند<ref>ابوالاسود دوئلی، محمد هاشم، ص۱.</ref>. بنا به گفته [[نووی]] در شرح خود بر [[مسند]] مسلم، مشهور است که اسم او ظالم بن عمرو است و بعضی اسم او را [[عمرو]] بن [[ظالم]] دانسته‌اند<ref>شرح مسلم، النووی، العینی، ج۲، ص۵۱.</ref>، برخی دیگر اسم او را عویمر بن ظویلم<ref>عمدة القاری، العینی، ج۱۶، ص۷۹.</ref> و برخی نیز نام کامل او را ظالم بن [[عمرو بن سفیان]] بن جندل بن یعمر بن حلبس بن نفاثه بن عدی بن دیل دانسته‌اند<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۲۵، ص۱۷۶.</ref>، اقوال دیگری نیز در این باره وجود دارد<ref>تحفة الأحوذی، المبارک فوری، ج۵، ص۳۵۵؛ تاریخ الکبیر، بخاری، ج۶، ص۳۳۴.</ref>. [[لقب]] او [[ابوالاسود]] است که البته این لقب به خاطر سیاه‌پوست بودن او یا اینکه [[فرزندی]] سیاه‌پوست داشته است، نیست و در هیچ منبعی به سیاهی چهره او یا فرزندش اشاره نشده است<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، ص۱۰۱.</ref> و با توجه به منسوب بودن او به دوئل، او را از [[قبیله]] [[کنانه]] دانسته‌اند<ref>الانساب، سمعانی، ج۲، ص۵۰۸.</ref>. [[محل زندگی]] او در [[زمان]] [[امام علی]] {{ع}} [[بصره]] بوده<ref>سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۴.</ref> و در بعضی از کتاب‌ها به [[شیعه]] بودن او تصریح شده است<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref><ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۷-۱۵۸.</ref>


درباره [[صحابی]] یا [[تابعی]] بودن [[ابوالاسود]] نیز [[اختلاف]] هست. ابوالاسود، کسی است که [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] را [[درک]] کرده و هرچند او در زمان [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضور داشته و در همان زمان نیز به [[دین اسلام]] مشرف شده است، اما به [[دلیل]] ندیدن [[پیامبر]] از [[تابعین]] محسوب می‌شود. در برخی منابع او از بزرگ‌ترین [[تابعان]] و از [[خانواده]] [[سادات]] معرفی شده است<ref>اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ج۲، ص۴۷۵.</ref>. البته بنا به [[نقل]] [[ابوالفرج اصفهانی]]<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبد الفتاح، دجینی، ص۱۰۸.</ref> و [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref> که گفته‌اند، او در [[جنگ بدر]] با [[مسلمانان]] بوده است، باید او را از [[صحابه]] محسوب کرد، ولی این سخن، قول ابوالفرج اصفهانی نیست، بلکه او از [[ابوعبیده]] نقل کرده است و جز ابوعبیده مؤید دیگری ندارد<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.</ref>. برخی از معاصران نیز این قول را ترجیح داده‌اند اما برای آن دلیلی نقل نکرده‌اند<ref>المعین فی طبقات المحدثین، محمد بن احمد، ص۷.</ref>. البته خود ابوالفرج اصفهانی او را در زمره تابعین دانسته است<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.</ref> و دیگران هم قول شرکت در جنگ بدر را [[تأیید]] نکرده‌اند<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۶-۵۷.</ref>  
درباره [[صحابی]] یا [[تابعی]] بودن [[ابوالاسود]] نیز [[اختلاف]] هست. ابوالاسود، کسی است که [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] را [[درک]] کرده و هرچند او در زمان [[پیامبر اکرم]] {{صل}} حضور داشته و در همان زمان نیز به [[دین اسلام]] مشرف شده است، اما به [[دلیل]] ندیدن [[پیامبر]] از [[تابعین]] محسوب می‌شود. در برخی منابع او از بزرگ‌ترین [[تابعان]] و از [[خانواده]] [[سادات]] معرفی شده است<ref>اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ج۲، ص۴۷۵.</ref>. البته بنا به [[نقل]] [[ابوالفرج اصفهانی]]<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبد الفتاح، دجینی، ص۱۰۸.</ref> و [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref> که گفته‌اند، او در [[جنگ بدر]] با [[مسلمانان]] بوده است، باید او را از [[صحابه]] محسوب کرد، ولی این سخن، قول ابوالفرج اصفهانی نیست، بلکه او از [[ابوعبیده]] نقل کرده است و جز ابوعبیده مؤید دیگری ندارد<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.</ref>. برخی از معاصران نیز این قول را ترجیح داده‌اند اما برای آن دلیلی نقل نکرده‌اند<ref>المعین فی طبقات المحدثین، محمد بن احمد، ص۷.</ref>. البته خود ابوالفرج اصفهانی او را در زمره تابعین دانسته است<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۴۶.</ref> و دیگران هم قول شرکت در جنگ بدر را [[تأیید]] نکرده‌اند<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۶۹.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۶-۵۷.</ref>  


[[شیخ طوسی]] او را در زمره [[اصحاب امامان]]: [[علی]]، [[حسن]] و [[حسین]] و [[سجاد]] {{ع}} دانسته است<ref>رجال طوسی، طوسی، ص۷۰، ۹۴، ۱۰۲ و ۱۱۶؛ تهذیب المقال، محمدعلی ابطحی، ج۱، ص۱۹۷ و معجم الرجال، خوئی، ج۱۰، ص۱۳۵.</ref> اما مشهور آن است که او از [[یاران]] و [[شیعیان امام علی]] {{ع}} بوده است<ref>الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۱۰.</ref>؛ هر چند دوره برخی [[ائمه]] دیگر را هم [[درک]] کرده است. همچنین [[ابوالفرج اصفهانی]] و نویری او را از [[شاگردان امام علی]] {{ع}} دانسته‌اند<ref>نهایة الأرب فی فنون الأدب، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب نویری، ج۲، ص۳۵۱؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۴۸۱.</ref>. ابوالفرج اصفهانی در الاغانی از [[ابوبکر]] هذلی [[نقل]] کرده است که او پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} برای [[مردم]] خطبه‌ای در [[مذمت]] [[قاتل امام علی]] {{ع}} و [[مناقب]] آن [[حضرت]] خواند و در این [[خطبه]] [[قاتل]] [[امام]] {{ع}} را [[دشمن خدا]]، جزء [[مارقین]] ([[خوارج]] بیرون شدگان از [[دین]]) از دین و [[فریب]] خوردگان برشمرد و امام را به داشتن [[برّ]] و [[تقوا]] و [[ایمان]] و [[احسان]] و بودن از ارکان [[خدا]] که مثلی برای او نیست، [[مدح]] کرد. [[گریه]] شدید [[ابوالاسود]] برای امام از [[محبت]] عمیق او به [[حضرت علی]] {{ع}} نشان دارد و ابوالاسود در ادامه در مذمت [[معاویه]] و [[قاتلان]] آن حضرت نیز شعری را خوانده است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۵۷۹-۵۸۰.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۸-۱۵۹.</ref>
[[شیخ طوسی]] او را در زمره [[اصحاب امامان]]: [[علی]]، [[حسن]] و [[حسین]] و [[سجاد]] {{ع}} دانسته است<ref>رجال طوسی، طوسی، ص۷۰، ۹۴، ۱۰۲ و ۱۱۶؛ تهذیب المقال، محمدعلی ابطحی، ج۱، ص۱۹۷ و معجم الرجال، خوئی، ج۱۰، ص۱۳۵.</ref> اما مشهور آن است که او از [[یاران]] و [[شیعیان امام علی]] {{ع}} بوده است<ref>الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۱۰.</ref>؛ هر چند دوره برخی [[ائمه]] دیگر را هم [[درک]] کرده است. همچنین [[ابوالفرج اصفهانی]] و نویری او را از [[شاگردان امام علی]] {{ع}} دانسته‌اند<ref>نهایة الأرب فی فنون الأدب، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب نویری، ج۲، ص۳۵۱؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۴۸۱.</ref>. ابوالفرج اصفهانی در الاغانی از [[ابوبکر]] هذلی [[نقل]] کرده است که او پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} برای [[مردم]] خطبه‌ای در [[مذمت]] [[قاتل امام علی]] {{ع}} و [[مناقب]] آن حضرت خواند و در این [[خطبه]] [[قاتل]] [[امام]] {{ع}} را [[دشمن خدا]]، جزء [[مارقین]] ([[خوارج]] بیرون شدگان از [[دین]]) از دین و [[فریب]] خوردگان برشمرد و امام را به داشتن [[برّ]] و [[تقوا]] و [[ایمان]] و [[احسان]] و بودن از ارکان [[خدا]] که مثلی برای او نیست، [[مدح]] کرد. [[گریه]] شدید [[ابوالاسود]] برای امام از [[محبت]] عمیق او به [[حضرت علی]] {{ع}} نشان دارد و ابوالاسود در ادامه در مذمت [[معاویه]] و [[قاتلان]] آن حضرت نیز شعری را خوانده است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۵۷۹-۵۸۰.</ref><ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۸-۱۵۹.</ref>


== فعالیت‌های [[سیاسی]] ==
== فعالیت‌های [[سیاسی]] ==
از جنگ‌هایی که به [[یقین]] ابوالاسود در آن حضور داشته، [[جنگ جمل]] است. این ماجرا به گونه‌های مختلفی نقل شده است<ref>البیان و التبیین، جاحظ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. در برخی منابع به [[رفتار]] تند ابوالاسود با [[عایشه]] در این [[دیدار]] اشاره شده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۲۵؛ تاریخ الطبری، طبری ۴، ص۴۶۲-۴۶۱و الأمامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۶۶-۶۵.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref> هنگامی که خبر حرکت [[طلحه]] و [[زبیر]] و عایشه به [[عثمان بن حنیف]] ([[والی]] امیرالمؤمنین در [[بصره]]) رسید که در حفر ابی‌موسی<ref>چاه‌هایی که ابو موسی در سر راه حجاج حفر کرده بود.</ref> نزدیکی بصره اردو زده‌اند، فوری دو [[شخصیت]] بزرگ بصره [[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] را نزد سران [[ناکثین]] ([[پیمان‌شکنان]] از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]]) فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها [[آگاه]] شود. [[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] نخست نزد [[عایشه]] رفتند و از او پرسیدند: [[هدف]] شما از [[لشکرکشی]] چیست؟ عایشه موضوع [[خون‌خواهی عثمان]] را مطرح کرد. ابوالاسود دوئلی گفت: کسی از [[قاتلان عثمان]] در [[بصره]] نیست، که شما به این [[شهر]] لشکرکشی کرده‌اید. عایشه گفت: راست می‌گویی، [[قاتلین]] [[عثمان]] در [[مدینه]] و همراه [[علی بن ابی طالب]] هستند؛ اما من آمده‌ام تا [[مردم بصره]] را برای [[جنگ]] با علی بن ابی طالب آماده کنم؛ آیا چگونه از تازیانه عثمان بر شما [[خشمگین]] باشم ولی از شمشیرهای شما بر عثمان به [[خشم]] نیایم؟ ابوالاسود دوئلی گفت: تو را با تازیانه و [[شمشیر]] چه‌کار؟ و باز افزود: تو باید به [[دستور پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} در [[خانه]] بمانی و بیرون نیایی و مشغول [[تلاوت قرآن]] باشی، جنگ و [[جهاد]] بر [[زنان]] روا نیست و [[خون خواهی]] کسی هم بر عهده زنان گذاشته نشده است و به علاوه [[علی]] {{ع}} به عثمان از تو سزاوارتر و از لحاظ [[خویشاوندی]] نزدیک‌تر است؛ زیرا هر دو از [[نسل]] [[عبد]] مناف هستند. عایشه گفت: من از این راهی که آمده‌ام، باز نمی‌گردم و کاری را که برای آن آمده‌ام، انجام می‌دهم: سپس از [[ابوالاسود]] پرسید: آیا می‌پنداری کسی [[اقدام]] به جنگ با من خواهد کرد؟ ابوالاسود گفت: آری به خدا [[سوگند]]، [[جنگی]] که سست‌ترین آن هم بسیار شدید خواهد بود.  
از جنگ‌هایی که به [[یقین]] ابوالاسود در آن حضور داشته، [[جنگ جمل]] است. این ماجرا به گونه‌های مختلفی نقل شده است<ref>البیان و التبیین، جاحظ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref>. در برخی منابع به [[رفتار]] تند ابوالاسود با [[عایشه]] در این [[دیدار]] اشاره شده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۲۲۵؛ تاریخ الطبری، طبری ۴، ص۴۶۲-۴۶۱و الأمامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۶۶-۶۵.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref> هنگامی که خبر حرکت [[طلحه]] و [[زبیر]] و عایشه به [[عثمان بن حنیف]] ([[والی]] امیرالمؤمنین در [[بصره]]) رسید که در حفر ابی‌موسی<ref>چاه‌هایی که ابو موسی در سر راه حجاج حفر کرده بود.</ref> نزدیکی بصره اردو زده‌اند، فوری دو [[شخصیت]] بزرگ بصره [[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] را نزد سران [[ناکثین]] ([[پیمان‌شکنان]] از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]]) فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها [[آگاه]] شود. [[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین]] نخست نزد [[عایشه]] رفتند و از او پرسیدند: [[هدف]] شما از [[لشکرکشی]] چیست؟ عایشه موضوع [[خون‌خواهی عثمان]] را مطرح کرد. ابوالاسود دوئلی گفت: کسی از [[قاتلان عثمان]] در [[بصره]] نیست، که شما به این [[شهر]] لشکرکشی کرده‌اید. عایشه گفت: راست می‌گویی، [[قاتلین]] [[عثمان]] در [[مدینه]] و همراه [[علی بن ابی طالب]] هستند؛ اما من آمده‌ام تا [[مردم بصره]] را برای [[جنگ]] با علی بن ابی طالب آماده کنم؛ آیا چگونه از تازیانه عثمان بر شما [[خشمگین]] باشم ولی از شمشیرهای شما بر عثمان به [[خشم]] نیایم؟ ابوالاسود دوئلی گفت: تو را با تازیانه و [[شمشیر]] چه‌کار؟ و باز افزود: تو باید به [[دستور پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} در [[خانه]] بمانی و بیرون نیایی و مشغول [[تلاوت قرآن]] باشی، جنگ و [[جهاد]] بر [[زنان]] روا نیست و [[خون خواهی]] کسی هم بر عهده زنان گذاشته نشده است و به علاوه [[علی]] {{ع}} به عثمان از تو سزاوارتر و از لحاظ [[خویشاوندی]] نزدیک‌تر است؛ زیرا هر دو از [[نسل]] [[عبد]] مناف هستند. عایشه گفت: من از این راهی که آمده‌ام، باز نمی‌گردم و کاری را که برای آن آمده‌ام، انجام می‌دهم: سپس از [[ابوالاسود]] پرسید: آیا می‌پنداری کسی [[اقدام]] به جنگ با من خواهد کرد؟ ابوالاسود گفت: آری به خدا [[سوگند]]، [[جنگی]] که سست‌ترین آن هم بسیار شدید خواهد بود.  


ابوالاسود چون دید [[نصیحت]] و گفت وگوهایش با عایشه موثر واقع نشد، برخاست و با عمران بن حصین پیش زبیر رفت و او را نیز نصیحت کرد و گفت: ای زبیر (ای [[ابا عبدالله]])، [[مردم]] هنوز به یاد دارند که در جریان [[بیعت با ابوبکر]] آن [[روز]] تو شمشیر به دست داشتی و می‌گفتی هیچکس برای [[خلافت]] سزاوارتر از پسر [[ابی طالب]] نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟! [[زبیر]] نیز سخن از [[خون‌خواهی عثمان]] به میان آورد. [[ابوالاسود]] در پاسخ او گفت: تو خوب می‌دانی که [[عثمان]] در [[بصره]] کشته نشده است تا در اینجا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما [[قاتلان]] او را می‌شناسی! و به ما خبر رسیده که تو با [[طلحه]] و [[عایشه]]، [[مردم]] را در [[قتل عثمان]] [[تشویق]] می‌کردید، اکنون برای چه به دنبال [[قاتلین]] او می‌گردید. آیا مگر در [[شورای خلافت]]، [[بیعت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با [[رضایت]] تو نبود که امروز آن را نقض می‌کنی؟ زبیر که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش طلحه برو، ببین چه می‌گوید! سپس ابوالاسود و [[عمران بن حصین]] با طلحه ملاقت کردند و در گفت و گوی با او دریافتند که او برای [[جنگ]] با [[حضرت علی]] {{ع}} از عایشه و زبیر مصمم‌تر است. از این رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن [[حنیف]] ([[استاندار]] وقت) رساندند و یادآور شدند که برای مقابله با [[ناکثین]] کمر [[همت]] ببندد. [[عثمان بن حنیف]] به [[مکه]] و [[مدینه]] [[سوگند]] یاد کرد که می‌جنگم و [[کارزار]] را پی می‌گیرم، لذا [[دستور]] داد منادی ندا دهد که مردم سلاح‌ها را بردارند و آماده [[نبرد]] شوند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۲۶ و ج۹، ص۳۱۳؛ الجمل، ص۲۷۴ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۴، م ۴۶۱.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۹-۶۱.</ref>
ابوالاسود چون دید [[نصیحت]] و گفت وگوهایش با عایشه موثر واقع نشد، برخاست و با عمران بن حصین پیش زبیر رفت و او را نیز نصیحت کرد و گفت: ای زبیر (ای [[ابا عبدالله]])، [[مردم]] هنوز به یاد دارند که در جریان [[بیعت با ابوبکر]] آن [[روز]] تو شمشیر به دست داشتی و می‌گفتی هیچکس برای [[خلافت]] سزاوارتر از پسر [[ابی طالب]] نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟! [[زبیر]] نیز سخن از [[خون‌خواهی عثمان]] به میان آورد. [[ابوالاسود]] در پاسخ او گفت: تو خوب می‌دانی که [[عثمان]] در [[بصره]] کشته نشده است تا در اینجا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما [[قاتلان]] او را می‌شناسی! و به ما خبر رسیده که تو با [[طلحه]] و [[عایشه]]، [[مردم]] را در [[قتل عثمان]] [[تشویق]] می‌کردید، اکنون برای چه به دنبال [[قاتلین]] او می‌گردید. آیا مگر در [[شورای خلافت]]، [[بیعت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با [[رضایت]] تو نبود که امروز آن را نقض می‌کنی؟ زبیر که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش طلحه برو، ببین چه می‌گوید! سپس ابوالاسود و [[عمران بن حصین]] با طلحه ملاقت کردند و در گفت و گوی با او دریافتند که او برای [[جنگ]] با [[حضرت علی]] {{ع}} از عایشه و زبیر مصمم‌تر است. از این رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن [[حنیف]] ([[استاندار]] وقت) رساندند و یادآور شدند که برای مقابله با [[ناکثین]] کمر [[همت]] ببندد. [[عثمان بن حنیف]] به [[مکه]] و [[مدینه]] [[سوگند]] یاد کرد که می‌جنگم و [[کارزار]] را پی می‌گیرم، لذا [[دستور]] داد منادی ندا دهد که مردم سلاح‌ها را بردارند و آماده [[نبرد]] شوند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۲۶ و ج۹، ص۳۱۳؛ الجمل، ص۲۷۴ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۴، م ۴۶۱.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۹-۶۱.</ref>


ابوالاسود [[نقل]] می‌کند: هنگامی که سران گروه ناکثین، عثمان بن حنیف را با [[اکراه]] از بصره بیرون کردند و وارد بصره شدند، بلافاصله طلحه و زبیر وارد بر [[خزانه]] [[بیت المال]] شدند. ابتدا کمی به اطراف و جوانب آن محل نگاه انداختند، چون طلا و نقره بسیار دیدند، از روی [[خوشحالی]] و بهره بری از بیت المال گفتند: این غنایمی است که [[خداوند]] [[وعده]] آن را به ما داده و در [[اختیار]] ما خواهد بود<ref>این روایت در انساب الأشراف با کمی اختلاف این گونه نقل شده است: {{عربی|عَنْ دَاوُدَ بْنِ أبی حرب بن أبی الأسود، عن أبیه: أَنَّ الزُّبَیْرَ بْنَ الْعَوَّامِ لَمَّا قَدِمَ الْبَصْرَةَ بَعَثَ إِلَیَّ وَإِلَی نَفَرٍ، وَدَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فَإِذَا هُوَ بِصَفْرَاءَ وَبَیْضَاءَ، فَقَرَأَ ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ﴾ وَقَالَ: فَهَذِهِ لَنَا، وَهَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ. ثُمَّ لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ دَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فإذا صفراء وبیضاء فأصر مَا بِهَا وَقَالَ غُرِّی غَیْرِی غُرِّی غَیْرِی}}؛ الانساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. [[ابوالاسود]] می‌گوید: این سخنان را درباره [[بیت المال]] از این دو شنیدم تا اینکه پس از [[پیروزی]] [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بر آنها، روزی [[علی]] {{ع}} با گروهی از [[مهاجر]] و [[انصار]] که من هم در میانشان بودم، به بیت المال [[بصره]] وارد شد؛ چون چشمش به طلاها و نقره‌ها و آنچه در آن بود افتاد، فرمود: «ای طلاها و نقره‌ها، دیگری را بفریبید، همانا [[مال]]، [[رئیس]] [[ستمگران]] است و من رئیس مؤمنانم»<ref>«یَا صَفْرَاءُ وَ یَا بَیْضَاءُ غُرِّی غَیْرِی اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلظَّلَمَةِ وَ أَنَا یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ»</ref> ابوالاسود می‌گوید: به [[خدا]] قسم علی هیچ توجهی به آن [[اموال]] نکرد و گویا [[خاک]] بی‌ارزشی است. از دیدن این منظره تعجب کردم و با خود گفتم: آنها چه گفتند و علی چه می‌گوید! آنها دنبال [[دنیا]] و [[لذت]] آن بودند اما علی {{ع}} دنبال [[آخرت]] و دوری از دنیاست. در این جا [[بصیرت]] و شناختم به امیرالمؤمنین {{ع}} بیشتر شد<ref>الجمل، ص۲۵۸.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۱-۶۲.</ref>
ابوالاسود [[نقل]] می‌کند: هنگامی که سران گروه ناکثین، عثمان بن حنیف را با [[اکراه]] از بصره بیرون کردند و وارد بصره شدند، بلافاصله طلحه و زبیر وارد بر [[خزانه]] [[بیت المال]] شدند. ابتدا کمی به اطراف و جوانب آن محل نگاه انداختند، چون طلا و نقره بسیار دیدند، از روی [[خوشحالی]] و بهره بری از بیت المال گفتند: این غنایمی است که [[خداوند]] [[وعده]] آن را به ما داده و در [[اختیار]] ما خواهد بود<ref>این روایت در انساب الأشراف با کمی اختلاف این گونه نقل شده است: {{عربی|عَنْ دَاوُدَ بْنِ أبی حرب بن أبی الأسود، عن أبیه: أَنَّ الزُّبَیْرَ بْنَ الْعَوَّامِ لَمَّا قَدِمَ الْبَصْرَةَ بَعَثَ إِلَیَّ وَإِلَی نَفَرٍ، وَدَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فَإِذَا هُوَ بِصَفْرَاءَ وَبَیْضَاءَ، فَقَرَأَ ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ﴾ وَقَالَ: فَهَذِهِ لَنَا، وَهَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ. ثُمَّ لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ دَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فإذا صفراء وبیضاء فأصر مَا بِهَا وَقَالَ غُرِّی غَیْرِی غُرِّی غَیْرِی}}؛ الانساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. [[ابوالاسود]] می‌گوید: این سخنان را درباره [[بیت المال]] از این دو شنیدم تا اینکه پس از [[پیروزی]] [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بر آنها، روزی [[علی]] {{ع}} با گروهی از [[مهاجر]] و [[انصار]] که من هم در میانشان بودم، به بیت المال [[بصره]] وارد شد؛ چون چشمش به طلاها و نقره‌ها و آنچه در آن بود افتاد، فرمود: «ای طلاها و نقره‌ها، دیگری را بفریبید، همانا [[مال]]، [[رئیس]] [[ستمگران]] است و من رئیس مؤمنانم»<ref>«یَا صَفْرَاءُ وَ یَا بَیْضَاءُ غُرِّی غَیْرِی اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلظَّلَمَةِ وَ أَنَا یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ»</ref> ابوالاسود می‌گوید: به [[خدا]] قسم علی هیچ توجهی به آن [[اموال]] نکرد و گویا [[خاک]] بی‌ارزشی است. از دیدن این منظره تعجب کردم و با خود گفتم: آنها چه گفتند و علی چه می‌گوید! آنها دنبال [[دنیا]] و [[لذت]] آن بودند اما علی {{ع}} دنبال [[آخرت]] و دوری از دنیاست. در این جا [[بصیرت]] و شناختم به امیرالمؤمنین {{ع}} بیشتر شد<ref>الجمل، ص۲۵۸.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۱-۶۲.</ref>


ابوالاسود در [[جنگ صفین]] نیز در رکاب [[حضرت علی]] {{ع}} حضور داشت<ref>الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. [[جنگی]] که میان [[امام]] {{ع}} و [[معاویه]] در صفر [[سال ۳۷ هجری]] در منطقه‌ای به نام [[صفین]] رخ داد و معاویه و سپاه او در این [[جنگ]]، [[قاسطین]] به معنای ستمگران نامیده شدند. هنگامی که [[سپاه معاویه]] در حال [[شکست]] بود، قرآنها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از [[سپاهیان]] [[امام علی]] {{ع}} از ادامه جنگ سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای [[حکمیت]] میان دو طرف تعیین شدند و [[جنگ]] بدون نتیجه خاتمه یافت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.</ref>. با آغاز [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] به امر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابوالاسود]] را برای [[بسیج]] نیروها فرستاد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.</ref> و خود به سوی [[امام]] رفت و گفت که ابوالاسود را به جای خویش در [[بصره]] گمارد<ref>وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.</ref>. در برخی منابع آمده است، امیرالمؤمنین {{ع}} در ماجرای [[حکمیت]] ابتدا می‌خواست [[ابوالاسود دوئلی]] را برای حکمیت [[انتخاب]] کند<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref>
ابوالاسود در [[جنگ صفین]] نیز در رکاب [[حضرت علی]] {{ع}} حضور داشت<ref>الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. [[جنگی]] که میان [[امام]] {{ع}} و [[معاویه]] در صفر [[سال ۳۷ هجری]] در منطقه‌ای به نام [[صفین]] رخ داد و معاویه و سپاه او در این [[جنگ]]، [[قاسطین]] به معنای ستمگران نامیده شدند. هنگامی که [[سپاه معاویه]] در حال [[شکست]] بود، قرآنها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از [[سپاهیان]] [[امام علی]] {{ع}} از ادامه جنگ سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای [[حکمیت]] میان دو طرف تعیین شدند و [[جنگ]] بدون نتیجه خاتمه یافت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.</ref>. با آغاز [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] به امر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابوالاسود]] را برای [[بسیج]] نیروها فرستاد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.</ref> و خود به سوی [[امام]] رفت و گفت که ابوالاسود را به جای خویش در [[بصره]] گمارد<ref>وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.</ref>. در برخی منابع آمده است، امیرالمؤمنین {{ع}} در ماجرای [[حکمیت]] ابتدا می‌خواست [[ابوالاسود دوئلی]] را برای حکمیت [[انتخاب]] کند<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref>
او در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]] به بصره [[مهاجرت]] کرد، اما علت مهاجرت او مشخص نیست. همچنین عمر بن خطاب برای او در بصره مسجدی به اسم او ساخت و به نظر می‌رسد او از [[کارگزاران]] عمر بن خطاب نیز بوده است. همچنین در زمان [[عثمان]] نیز از کارگزاران او بود؛ البته برخی از محققان دراین باره اشکال کرده‌اند و از لحاظ [[تاریخی]] این مسئله را صادق نمی‌دانند<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۱۲- ۱۱۳.</ref>. با توجه به [[نقل]] برخی از [[مؤرخان]]، ابوالاسود بعد از [[صلح امام حسن]] {{ع}} با [[معاویه]] حضور چندان پررنگی در [[جامعه]] نداشته است و کارگزاران معاویه در بصره مانند ابن عامر به او توجهی نداشته‌اند و ظاهراً این امر گاهی موجب [[گله]] او نیز شده است<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی: ۳۱۷-۳۱۸ و ۳۲۶.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۷-۱۶۸.</ref>
 
او در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]] به بصره [[مهاجرت]] کرد، اما علت مهاجرت او مشخص نیست. همچنین عمر بن خطاب برای او در بصره مسجدی به اسم او ساخت و به نظر می‌رسد او از [[کارگزاران]] عمر بن خطاب نیز بوده است. همچنین در زمان [[عثمان]] نیز از کارگزاران او بود؛ البته برخی از محققان دراین باره اشکال کرده‌اند و از لحاظ [[تاریخی]] این مسئله را صادق نمی‌دانند<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۱۲- ۱۱۳.</ref>. با توجه به [[نقل]] برخی از [[مؤرخان]]، ابوالاسود بعد از [[صلح امام حسن]] {{ع}} با [[معاویه]] حضور چندان پررنگی در [[جامعه]] نداشته است و کارگزاران معاویه در بصره مانند ابن عامر به او توجهی نداشته‌اند و ظاهراً این امر گاهی موجب [[گله]] او نیز شده است<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی: ۳۱۷-۳۱۸ و ۳۲۶.</ref><ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۷-۱۶۸.</ref>


== ارادت و [[محبت]] به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ==
== ارادت و [[محبت]] به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ==
[[شهرت]] ابوالاسود و اوج دلاوری‌های او را باید در [[ارتباط]] با [[امام علی]] {{ع}} جستجو کرد؛ [[قضاوت]] در بصره، حضور در [[جنگ جمل]]، حضور در بحث حکمیت و غیر آن، همه از رابطه بی‌همتای او با امام {{ع}} حکایت دارد. اشعار بی‌نظیر او در وصف [[اهل بیت]] نیز نشان می‌دهد او [[عاشق]] اهل بیت و از [[شیعیان]] سرسخت ایشان است. در بیان محبت او نسبت به [[حضرت علی]] {{ع}} حکایات مختلفی نقل شده است، مانند روایتی که درباره [[ستایش]] [[ابوالاسود]] نسبت به [[زمان]] بعد از [[شهادت]] [[حضرت]]، [[گریه]] و سرودن [[شعر]] برای ایشان و [[مذمت]] [[قاتلان]] بیان شده است. همچنین او از [[دشمنان]] [[امام]] {{ع}} کمک نمی‌خواست و علتش را آن می‌دانست که این افراد [[دشمن]] امام هستند. یکی از مواردی که نشان دهنده [[محبت]] او نسبت به [[حضرت علی]] {{ع}} است، داستان [[قبیله]] بنی قشیر است که ابوالاسود مدتی در [[همسایگی]] آنها ساکن بود. آنها نیز چون می‌‌دانستند ابوالاسود [[دوستدار]] امام است، لذا به امام {{ع}} در حضور او [[ناسزا]] می‌گفتند و [[شب]] به او سنگ می‌زدند. صبح وقتی او از آنها می‌پرسید: چه کسی بود که مرا دیشب [[اذیت]] کرد؛ بنی قشیر در جواب می‌گفتند: ما سنگ نزدیم، بلکه [[خداوند]] به تو سنگ زد؛ به خاطر مذهبی که تو [[اختیار]] کرده‌ای، او نیز در جواب بنی قشیر شعری سرود و از [[شیعه]] بودن خود [[دفاع]] کرد. روزی [[زیاد بن ابیه]] از ابوالاسود درباره علاقه او به حضرت علی {{ع}} پرسید، ابوالاسود گفت: همانا محبت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} دائما در [[قلب]] من زیاد می‌شود، چنان که محبت [[معاویه]] در قلب تو زیاد می‌شود، پس همانا من به [[محبت حضرت]] [[علی]] {{ع}}، [[خدا]] و [[آخرت]] را می‌جویم و تو به محبت معاویه، [[دنیا]] و زیبایی‌های آن را می‌طلبی سپس با اشعاری حالت خود و زیاد را مجسم نمود<ref>ربیع الابرار، ج۳، ص۴۷۹.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳.</ref>
[[شهرت]] ابوالاسود و اوج دلاوری‌های او را باید در [[ارتباط]] با [[امام علی]] {{ع}} جستجو کرد؛ [[قضاوت]] در بصره، حضور در [[جنگ جمل]]، حضور در بحث حکمیت و غیر آن، همه از رابطه بی‌همتای او با امام {{ع}} حکایت دارد. اشعار بی‌نظیر او در وصف [[اهل بیت]] نیز نشان می‌دهد او [[عاشق]] اهل بیت و از [[شیعیان]] سرسخت ایشان است. در بیان محبت او نسبت به [[حضرت علی]] {{ع}} حکایات مختلفی نقل شده است، مانند روایتی که درباره [[ستایش]] [[ابوالاسود]] نسبت به [[زمان]] بعد از [[شهادت]] [[حضرت]]، [[گریه]] و سرودن [[شعر]] برای ایشان و [[مذمت]] [[قاتلان]] بیان شده است. همچنین او از [[دشمنان]] [[امام]] {{ع}} کمک نمی‌خواست و علتش را آن می‌دانست که این افراد [[دشمن]] امام هستند. یکی از مواردی که نشان دهنده [[محبت]] او نسبت به [[حضرت علی]] {{ع}} است، داستان [[قبیله]] بنی قشیر است که ابوالاسود مدتی در [[همسایگی]] آنها ساکن بود. آنها نیز چون می‌‌دانستند ابوالاسود [[دوستدار]] امام است، لذا به امام {{ع}} در حضور او [[ناسزا]] می‌گفتند و [[شب]] به او سنگ می‌زدند. صبح وقتی او از آنها می‌پرسید: چه کسی بود که مرا دیشب [[اذیت]] کرد؛ بنی قشیر در جواب می‌گفتند: ما سنگ نزدیم، بلکه [[خداوند]] به تو سنگ زد؛ به خاطر مذهبی که تو [[اختیار]] کرده‌ای، او نیز در جواب بنی قشیر شعری سرود و از [[شیعه]] بودن خود [[دفاع]] کرد. روزی [[زیاد بن ابیه]] از ابوالاسود درباره علاقه او به حضرت علی {{ع}} پرسید، ابوالاسود گفت: همانا محبت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} دائما در [[قلب]] من زیاد می‌شود، چنان که محبت [[معاویه]] در قلب تو زیاد می‌شود، پس همانا من به [[محبت حضرت]] [[علی]] {{ع}}، [[خدا]] و [[آخرت]] را می‌جویم و تو به محبت معاویه، [[دنیا]] و زیبایی‌های آن را می‌طلبی سپس با اشعاری حالت خود و زیاد را مجسم نمود<ref>ربیع الابرار، ج۳، ص۴۷۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۳.</ref>


روزی معاویه برای جلب محبت ابوالاسود و بیزار کردن او از امام {{ع}} مقداری [[حلوا]] به [[خانه]] ابوالاسود می‌فرستد. ابوالاسود دختری پنج، شش ساله در خانه داشته است که وقتی حلوا را می‌بیند، مقداری از آن را بر‌می‌دارد و در دهان می‌گذارد اما ابوالاسود به دخترش امر می‌کند که حلوا را از دهان بیرون بیندازد و به او می‌گوید: «این حلوا سم است و معاویه آن را فرستاده تا ما را از [[دوستی]] امام {{ع}} و [[اهل بیت]] جدا کند»<ref>{{عربی|یا بنتی القیه فإنه سم، هذه حلواء أرسلها معاویة لیخدعنا عن أمیر المؤمنین {{ع}} و ویرتنا عن محبة أهل البیت!}}</ref>، دختر کوچک [[ابوالاسود]] نیز پس از بیرون انداختن [[حلوا]] از دهان [[معاویه]] را [[نفرین]] می‌کند و این گونه می‌گوید: [[خدا]] روی معاویه را سیاه کند. آیا با حلوای زعفرانی می‌خواهد ما را از مولای [[پاک]] و عزیزمان جدا کند؟ [[مرگ]] بر فرستنده و خورنده آن باد»<ref>{{عربی|قبحه الله یخدعنا عن السید المطهر بالشهد المزعفر، تبا لمرسله و آکله}}؛ سفینة البحار، ج۱، عنوان سود، ص۶۶۹؛ الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی۱: ۱۰-۱۱.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳-۶۴؛ صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۸-۱۶۹.</ref>
روزی معاویه برای جلب محبت ابوالاسود و بیزار کردن او از امام {{ع}} مقداری [[حلوا]] به [[خانه]] ابوالاسود می‌فرستد. ابوالاسود دختری پنج، شش ساله در خانه داشته است که وقتی حلوا را می‌بیند، مقداری از آن را بر‌می‌دارد و در دهان می‌گذارد اما ابوالاسود به دخترش امر می‌کند که حلوا را از دهان بیرون بیندازد و به او می‌گوید: «این حلوا سم است و معاویه آن را فرستاده تا ما را از [[دوستی]] امام {{ع}} و [[اهل بیت]] جدا کند»<ref>{{عربی|یا بنتی القیه فإنه سم، هذه حلواء أرسلها معاویة لیخدعنا عن أمیر المؤمنین {{ع}} و ویرتنا عن محبة أهل البیت!}}</ref>، دختر کوچک [[ابوالاسود]] نیز پس از بیرون انداختن [[حلوا]] از دهان [[معاویه]] را [[نفرین]] می‌کند و این گونه می‌گوید: [[خدا]] روی معاویه را سیاه کند. آیا با حلوای زعفرانی می‌خواهد ما را از مولای [[پاک]] و عزیزمان جدا کند؟ [[مرگ]] بر فرستنده و خورنده آن باد»<ref>{{عربی|قبحه الله یخدعنا عن السید المطهر بالشهد المزعفر، تبا لمرسله و آکله}}؛ سفینة البحار، ج۱، عنوان سود، ص۶۶۹؛ الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی۱: ۱۰-۱۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۳-۶۴؛ [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۸-۱۶۹.</ref>


هرچند ابوالاسود [[معلم]] عبیدالله و [[یزید]] نیز معرفی شده است، اما به نظر می‌رسد این کار به [[اجبار]] بوده و [[شاهد]] این مطلب [[بدگویی]] او از معاویه و [[دشمنان]] دیگر [[اهل بیت]] {{ع}} است. بعد از [[شهادت امام علی]] {{ع}} خبر [[دشمنی]] و بدگویی او از معاویه را به معاویه خبر می‌دهند؛ معاویه او را برای روشن شدن مسئله به دربار فرا می‌خواند، اما ابوالاسود با دادن جواب‌های دو پهلو از [[شمشیر]] معاویه [[جان]] سالم به در می‌برد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر۲۵: ۱۷۷- ۱۸۰.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۳-۶۴.</ref>
هرچند ابوالاسود [[معلم]] عبیدالله و [[یزید]] نیز معرفی شده است، اما به نظر می‌رسد این کار به [[اجبار]] بوده و [[شاهد]] این مطلب [[بدگویی]] او از معاویه و [[دشمنان]] دیگر [[اهل بیت]] {{ع}} است. بعد از [[شهادت امام علی]] {{ع}} خبر [[دشمنی]] و بدگویی او از معاویه را به معاویه خبر می‌دهند؛ معاویه او را برای روشن شدن مسئله به دربار فرا می‌خواند، اما ابوالاسود با دادن جواب‌های دو پهلو از [[شمشیر]] معاویه [[جان]] سالم به در می‌برد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر۲۵: ۱۷۷- ۱۸۰.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۳-۶۴.</ref>


== [[قضاوت]] ابوالأسود و رابطه او با [[ابن عباس]] ==
== [[قضاوت]] ابوالأسود و رابطه او با [[ابن عباس]] ==
زمانی که ابوالأسود در [[بصره]] [[زندگی]] می‌‌کرد، از طرف [[امام علی]] {{ع}} در آن [[شهر]] به قضاوت مشغول بود<ref>سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۴.</ref>. همچنین به [[دستور]] [[حضرت]] [[جانشین]] ابن عباس در بصره بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۶-۱۶۷.</ref> ابن إخوه حکایت می‌کند: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابوالاسود دوئلی]] را به [[منصب]] [[قضا]] [[منصوب]] و پس از مدت کوتاهی او را [[عزل]] کرد. وقتی ابوالاسود [[فرمان]] عزل خود را شنید، نزد [[امام]] رفته و علت را پرسید. امام فرمود: «اگر چه تو در دعوای خود صادق و در [[انجام وظیفه]] شرط [[امانت]] را رعایت کرده‌ای، لکن بازرسان من گزارش دادند تو در هنگام [[محاکمه]]، صدایت بلندتر از صدای متخاصمان بوده؛ بدین جهت تو را [[عزل]] کردم» [[ابوالاسود]] عزل خود را پذیرفت و بر آن اعتراضی نکرد<ref>معالم القربه، ص۲۰۳.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۲.</ref>
زمانی که ابوالأسود در [[بصره]] [[زندگی]] می‌‌کرد، از طرف [[امام علی]] {{ع}} در آن [[شهر]] به قضاوت مشغول بود<ref>سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۴.</ref>. همچنین به [[دستور]] [[حضرت]] [[جانشین]] ابن عباس در بصره بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref><ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۶-۱۶۷.</ref> ابن إخوه حکایت می‌کند: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابوالاسود دوئلی]] را به [[منصب]] [[قضا]] [[منصوب]] و پس از مدت کوتاهی او را [[عزل]] کرد. وقتی ابوالاسود [[فرمان]] عزل خود را شنید، نزد [[امام]] رفته و علت را پرسید. امام فرمود: «اگر چه تو در دعوای خود صادق و در [[انجام وظیفه]] شرط [[امانت]] را رعایت کرده‌ای، لکن بازرسان من گزارش دادند تو در هنگام [[محاکمه]]، صدایت بلندتر از صدای متخاصمان بوده؛ بدین جهت تو را [[عزل]] کردم» [[ابوالاسود]] عزل خود را پذیرفت و بر آن اعتراضی نکرد<ref>معالم القربه، ص۲۰۳.</ref>.<ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۲.</ref>
درباره رابطه او با [[ابن عباس]] مطالبی [[نقل]] شده است و برخی نویسندگان به رابطه خوب آن دو اشاره کرده‌اند<ref>المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی، ج۱۷، ص۵۲.</ref>. ولی این مسأله از مواردی است که نیاز به بررسی بیشتری دارد. نقل شده است که ابوالاسود در [[شهر بصره]] به جای ابن عباس، سمت [[قضا]] داشته است. بنابر برخی نقل‌ها در همین [[زمان]] امور [[بیت‌المال]] [[بصره]] به ابوالاسود و امور ولایی بصره به ابن عباس سپرده شده بود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۹.</ref>. در [[نقلی]] دیگر، ابوالاسود [[جانشین]] ابن عباس در امر [[ولایت]] دانسته شده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۶۹.</ref>. بنا به نقل دیگر نیز ابن عباس، ابوالاسود را به [[منصب]] [[اقامه نماز]]، دریافت [[زکات]] و امر قضا گمارد که البته در این زمان بین او و ابن عباس درگیری پدید آمد که برخی علت این [[دشمنی]] را [[انتصاب]] زیاد به منصب [[سرپرستی]] امور [[دیوان]] و [[خراج]] می‌دانند<ref>نور القبس، یغموری، ج۱، ص۸؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref>. در برخی نقل‌ها گفته شده او نامه‌ای به [[امام علی]] {{ع}} نوشت و در آن از اینکه ابن عباس دو هزار [[درهم]] از [[اموال]] بیت‌المال برداشته است<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۳۵۴.</ref>، خبر داد که در نتیجه آن [[نامه]]، [[امام]] {{ع}} در ضمن نامه‌ای به ابن عباس او را از دست‌اندازی به امور بیت‌المال بر [[حذر]] داشت و از او خواست که تمام یا بیشتر آن [[مال]] را به بیت‌المال برگرداند و ظاهراً ابن عباس نیز به امر [[حضرت]] گوش می‌دهد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۹-۱۷۰.</ref> و به خاطر این [[اختلاف]]، ابن عباس بصره را ترک کرد و به [[حجاز]] رفت<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۴۰۵.</ref>. حتی در برخی از منابع گفته شده است [[ابوالاسود]] از رفتن [[ابن عباس]] جلوگیری کرد، اما چون ابوالاسود احتمال درگیری با ابن عباس را دید، به [[شهر]] برگشت<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۷۳۵-۷۳۶.</ref>. بعد از این ماجرا [[امام علی]] {{ع}} ابوالاسود را [[والی بصره]] قرار داد<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۳۰۱.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۹-۱۷۰.</ref>
 
درباره رابطه او با [[ابن عباس]] مطالبی [[نقل]] شده است و برخی نویسندگان به رابطه خوب آن دو اشاره کرده‌اند<ref>المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی، ج۱۷، ص۵۲.</ref>. ولی این مسأله از مواردی است که نیاز به بررسی بیشتری دارد. نقل شده است که ابوالاسود در [[شهر بصره]] به جای ابن عباس، سمت [[قضا]] داشته است. بنابر برخی نقل‌ها در همین [[زمان]] امور [[بیت‌المال]] [[بصره]] به ابوالاسود و امور ولایی بصره به ابن عباس سپرده شده بود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۹.</ref>. در [[نقلی]] دیگر، ابوالاسود [[جانشین]] ابن عباس در امر [[ولایت]] دانسته شده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۶۹.</ref>. بنا به نقل دیگر نیز ابن عباس، ابوالاسود را به [[منصب]] [[اقامه نماز]]، دریافت [[زکات]] و امر قضا گمارد که البته در این زمان بین او و ابن عباس درگیری پدید آمد که برخی علت این [[دشمنی]] را [[انتصاب]] زیاد به منصب [[سرپرستی]] امور [[دیوان]] و [[خراج]] می‌دانند<ref>نور القبس، یغموری، ج۱، ص۸؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref>. در برخی نقل‌ها گفته شده او نامه‌ای به [[امام علی]] {{ع}} نوشت و در آن از اینکه ابن عباس دو هزار [[درهم]] از [[اموال]] بیت‌المال برداشته است<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۳۵۴.</ref>، خبر داد که در نتیجه آن [[نامه]]، [[امام]] {{ع}} در ضمن نامه‌ای به ابن عباس او را از دست‌اندازی به امور بیت‌المال بر [[حذر]] داشت و از او خواست که تمام یا بیشتر آن [[مال]] را به بیت‌المال برگرداند و ظاهراً ابن عباس نیز به امر [[حضرت]] گوش می‌دهد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۶۹-۱۷۰.</ref> و به خاطر این [[اختلاف]]، ابن عباس بصره را ترک کرد و به [[حجاز]] رفت<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۴۰۵.</ref>. حتی در برخی از منابع گفته شده است [[ابوالاسود]] از رفتن [[ابن عباس]] جلوگیری کرد، اما چون ابوالاسود احتمال درگیری با ابن عباس را دید، به [[شهر]] برگشت<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۷۳۵-۷۳۶.</ref>. بعد از این ماجرا [[امام علی]] {{ع}} ابوالاسود را [[والی بصره]] قرار داد<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۲۹۷-۳۰۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۹-۱۷۰.</ref>


== ابوالأسود و [[شهادت]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} ==
== ابوالأسود و [[شهادت]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} ==
پس از شهادت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ابوالاسود بر فراز [[منبر]] رفت و [[خطبه]] جالبی ایراد کرد و چنین گفت: "ای [[مردم]]! مردی از [[دشمنان خدا]] که از [[دین خدا]] خارج شده، امیرالمؤمنین {{ع}} را در حالتی که برای [[تهجد]] و [[نماز شب]] به [[مسجد]] آمده بود و در شبی که [[امید]] می‌رفت، [[شب قدر]] باشد، غافلگیرانه به [[قتل]] رسانید. آه! چه [[شهید]] [[بزرگواری]] که [[خداوند]] شهادت او و [[روح]] بلندش را گرامی بدارد، همانا روحش با [[نیکی]] و [[پرهیزگاری]] و [[ایمان]] و [[احسان]] به سوی [[خدا]] [[عروج]] کرد و با خاموش شدن نورش، [[نور]] خدا در روی [[زمین]] خاموش گشت و بعد از این، دیگر روشن نمی‌گردد و رکنی از ارکان خدا از بین رفت که دیگر کسی مثل او نمی‌آید. در مقابل این [[مصیبت]] از خدا [[طلب صبر]] می‌کنیم. {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}، [[سلام]] و [[رحمت خدا]] بر آن و روزی که او به [[دنیا]] آمد و روزی که به شهادت رسید و روزی که زنده و [[مبعوث]] خواهد شد". سپس بسیار گریست، بعد مردم را به [[بیعت]] با [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} سفارش نمود و مطالبی در [[عظمت]] [[حضرت]] [[امام مجتبی]] {{ع}} بیان کرد: به دنبال سخنان وی، مردم برخاستند و با [[امام حسن]] {{ع}} بیعت کردند<ref>{{عربی|و ان رجالا من اعدا الله المارقه عن دینه اغتال علیا فی مسجده و هو خارج لتهجده فی لیله یرجی فیها لیله القدر فقتله، فیالله هو من قتیل، و اکرم به و بمقته و روحه من روح عرجت الی الله بالبر و التقی و الایمان و الاحسان...}}</ref>. وی اشعاری هم در سوگ و رثای [[امام علی]] {{ع}} سروده است<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۸ و الاغانی، ج۱۲، ص۳۱۸.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۲-۶۳.</ref>
پس از شهادت [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ابوالاسود بر فراز [[منبر]] رفت و [[خطبه]] جالبی ایراد کرد و چنین گفت: "ای [[مردم]]! مردی از [[دشمنان خدا]] که از [[دین خدا]] خارج شده، امیرالمؤمنین {{ع}} را در حالتی که برای [[تهجد]] و [[نماز شب]] به [[مسجد]] آمده بود و در شبی که [[امید]] می‌رفت، [[شب قدر]] باشد، غافلگیرانه به [[قتل]] رسانید. آه! چه [[شهید]] [[بزرگواری]] که [[خداوند]] شهادت او و [[روح]] بلندش را گرامی بدارد، همانا روحش با [[نیکی]] و [[پرهیزگاری]] و [[ایمان]] و [[احسان]] به سوی [[خدا]] [[عروج]] کرد و با خاموش شدن نورش، [[نور]] خدا در روی [[زمین]] خاموش گشت و بعد از این، دیگر روشن نمی‌گردد و رکنی از ارکان خدا از بین رفت که دیگر کسی مثل او نمی‌آید. در مقابل این [[مصیبت]] از خدا [[طلب صبر]] می‌کنیم. {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}، [[سلام]] و [[رحمت خدا]] بر آن و روزی که او به [[دنیا]] آمد و روزی که به شهادت رسید و روزی که زنده و [[مبعوث]] خواهد شد". سپس بسیار گریست، بعد مردم را به [[بیعت]] با [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} سفارش نمود و مطالبی در [[عظمت]] [[حضرت]] [[امام مجتبی]] {{ع}} بیان کرد: به دنبال سخنان وی، مردم برخاستند و با [[امام حسن]] {{ع}} بیعت کردند<ref>{{عربی|و ان رجالا من اعدا الله المارقه عن دینه اغتال علیا فی مسجده و هو خارج لتهجده فی لیله یرجی فیها لیله القدر فقتله، فیالله هو من قتیل، و اکرم به و بمقته و روحه من روح عرجت الی الله بالبر و التقی و الایمان و الاحسان...}}</ref>. وی اشعاری هم در سوگ و رثای [[امام علی]] {{ع}} سروده است<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۸ و الاغانی، ج۱۲، ص۳۱۸.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۲-۶۳.</ref>
 
== ابوالأسود در دوره [[حسنین]] {{ع}} ==
== ابوالأسود در دوره [[حسنین]] {{ع}} ==
بعد از [[شهادت امام علی]] {{ع}}، [[ابوالاسود]] حضور چندان پررنگی در [[زمان]] [[امام حسن]] {{ع}} ندارد و برخی [[مؤرخان]] می‌نویسند، ابوالاسود در همان ساعات نخستین [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] و [[جانشینی]] امام حسن {{ع}} به [[بصره]] رسید و از جانشینی امام حسن {{ع}} [[حمایت]] کرد و به [[منبر]] رفت و [[مردم]] را برای [[بیعت کردن]] با امام حسن {{ع}} فراخواند که ظاهراً بیشتر مردم با [[امام]] [[بیعت]] کردند و فقط تعدادی از طرفداران [[معاویه]] از بیعت کردن سرباز زدند و از [[شهر]] به سمت معاویه فرار کردند. معاویه نیز که اوضاع را به ضرر خود می‌دید، به [[نیرنگ]] پرداخته، قاصدی را به سوی ابوالاسود در بصره فرستاد که به او بگوید، امام حسن {{ع}} با معاویه [[صلح]] کرده است و تو برای من (معاویه) از [[مردم بصره]] بیعت بگیر<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸-۳۲۹.</ref>. از این به بعد، حضور ابوالاسود در مسائل مختلف، کمتر به چشم می‌خورد و در کتب [[تاریخی]] از حضور او مطلبی گزارش نشده است<ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۰-۱۷۱.</ref>.
بعد از [[شهادت امام علی]] {{ع}}، [[ابوالاسود]] حضور چندان پررنگی در [[زمان]] [[امام حسن]] {{ع}} ندارد و برخی [[مؤرخان]] می‌نویسند، ابوالاسود در همان ساعات نخستین [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] و [[جانشینی]] امام حسن {{ع}} به [[بصره]] رسید و از جانشینی امام حسن {{ع}} [[حمایت]] کرد و به [[منبر]] رفت و [[مردم]] را برای [[بیعت کردن]] با امام حسن {{ع}} فراخواند که ظاهراً بیشتر مردم با [[امام]] [[بیعت]] کردند و فقط تعدادی از طرفداران [[معاویه]] از بیعت کردن سرباز زدند و از [[شهر]] به سمت معاویه فرار کردند. معاویه نیز که اوضاع را به ضرر خود می‌دید، به [[نیرنگ]] پرداخته، قاصدی را به سوی ابوالاسود در بصره فرستاد که به او بگوید، امام حسن {{ع}} با معاویه [[صلح]] کرده است و تو برای من (معاویه) از [[مردم بصره]] بیعت بگیر<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸-۳۲۹.</ref>. از این به بعد، حضور ابوالاسود در مسائل مختلف، کمتر به چشم می‌خورد و در کتب [[تاریخی]] از حضور او مطلبی گزارش نشده است<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۷۰-۱۷۱.</ref>.


کم‌رنگی نقش ابوالاسود در دوره [[امام حسین]] {{ع}} نیز ادامه داشت. البته این کم‌رنگی می‌تواند به [[دلیل]] [[ضعف]] جسمانی او باشد؛ زیرا او در دوران امام حسین {{ع}} به سن [[پیری]] رسیده بود. گرچه او از حمایت امام حسین {{ع}} [[دست]] برنداشت و شعری را نیز در رثای امام {{ع}} سروده است و در همین [[شعر]] از [[ابن زیاد]] [[بدگویی]] کرده است<ref>دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۸۲-۱۸۰؛ مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۶۸؛ احقاق الحق، سید نورالله شوشتری، ج۱، ص۲.</ref>. البته ظاهراً [[ارتباط]] ابوالاسود با ابن زیاد ادامه داشته است و در پاره‌ای از موارد از ابن زیاد یا اطرافیان او کمک خواسته است<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۱.</ref>
کم‌رنگی نقش ابوالاسود در دوره [[امام حسین]] {{ع}} نیز ادامه داشت. البته این کم‌رنگی می‌تواند به [[دلیل]] [[ضعف]] جسمانی او باشد؛ زیرا او در دوران امام حسین {{ع}} به سن [[پیری]] رسیده بود. گرچه او از حمایت امام حسین {{ع}} [[دست]] برنداشت و شعری را نیز در رثای امام {{ع}} سروده است و در همین [[شعر]] از [[ابن زیاد]] [[بدگویی]] کرده است<ref>دیوان ابوالاسود دوئلی، ص۱۸۲-۱۸۰؛ مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۶۸؛ احقاق الحق، سید نورالله شوشتری، ج۱، ص۲.</ref>. البته ظاهراً [[ارتباط]] ابوالاسود با ابن زیاد ادامه داشته است و در پاره‌ای از موارد از ابن زیاد یا اطرافیان او کمک خواسته است<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۷۱.</ref>
پس از استقرار [[حکومت معاویه]]، روزی [[ابوالاسود]] به رسم و شرایط آن [[روز]] بر [[معاویه]] وارد شد، چون [[محاسن]] خود را [[خضاب]] (رنگین) کرده بود، معاویه از روی [[تمسخر]] به او گفت: ای ابوالاسود چه [[زیبا]] و قشنگ شده‌ای، ای کاش دعایی هم همراه خود داشتی می‌کردی تا [[حسودان]] به تو [[چشم زخم]] نزنند؟<ref>{{عربی|لقد أصبحت جمیلا یا أبا الأسود، فلو علقت تمیمة تنفی عنک العین}}</ref> ابوالاسود چون [[فکر]] معاویه را خواند، در رد او بالبداهه دو [[بیت]] [[شعر]] در [[طول عمر]] و گذر [[زمان]] و [[بی وفایی]] [[دنیا]] سرود. معاویه با شنیدن شعر او ساکت شد<ref>عقد الفرید، ج۳، ص۴۹ و با کمی تفاوت در الفاظ اشعار و الاغانی، ج۱۲، ص۳۷۳.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۴-۶۵.</ref>
 
پس از استقرار [[حکومت معاویه]]، روزی [[ابوالاسود]] به رسم و شرایط آن [[روز]] بر [[معاویه]] وارد شد، چون [[محاسن]] خود را [[خضاب]] (رنگین) کرده بود، معاویه از روی [[تمسخر]] به او گفت: ای ابوالاسود چه [[زیبا]] و قشنگ شده‌ای، ای کاش دعایی هم همراه خود داشتی می‌کردی تا [[حسودان]] به تو [[چشم زخم]] نزنند؟<ref>{{عربی|لقد أصبحت جمیلا یا أبا الأسود، فلو علقت تمیمة تنفی عنک العین}}</ref> ابوالاسود چون [[فکر]] معاویه را خواند، در رد او بالبداهه دو [[بیت]] [[شعر]] در [[طول عمر]] و گذر [[زمان]] و [[بی وفایی]] [[دنیا]] سرود. معاویه با شنیدن شعر او ساکت شد<ref>عقد الفرید، ج۳، ص۴۹ و با کمی تفاوت در الفاظ اشعار و الاغانی، ج۱۲، ص۳۷۳.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۴-۶۵.</ref>


== وضع و تدوین [[علم]] نحو و رسم‌الخط [[قرآن]] ==
== وضع و تدوین [[علم]] نحو و رسم‌الخط [[قرآن]] ==
ابوالأسود اولین کسی بود که مطالب اصلی نحو را از [[حضرت علی]] {{ع}} آموخت و به باب‌بندی شاخه‌های علم نحو پرداخت<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ص۴۸۱ – ۴۸۲؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.</ref>. [[ذهبی]] در [[تاریخ]] الاسلام آورده است که فاعل و مفعول، مضاف وحرف رفع و [[نصب]] و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است<ref>تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، ج۵، ص۲۷۸.</ref>. زرکلی هم او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌داند<ref>الاعلام، زرکلی، ج۳، ص۲۳۶.</ref>. وی درباره نحو مطالبی نگاشت و این کار به [[دستور امام]] [[علی]] {{ع}} بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۱۱۶۰.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷-۵۹؛ صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref>  
ابوالأسود اولین کسی بود که مطالب اصلی نحو را از [[حضرت علی]] {{ع}} آموخت و به باب‌بندی شاخه‌های علم نحو پرداخت<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ص۴۸۱ – ۴۸۲؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.</ref>. [[ذهبی]] در [[تاریخ]] الاسلام آورده است که فاعل و مفعول، مضاف وحرف رفع و [[نصب]] و جر و جزم از ابداعات ابوالاسود است<ref>تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی، ج۵، ص۲۷۸.</ref>. زرکلی هم او را واضع حرکات و تنوین در نحو می‌داند<ref>الاعلام، زرکلی، ج۳، ص۲۳۶.</ref>. وی درباره نحو مطالبی نگاشت و این کار به [[دستور امام]] [[علی]] {{ع}} بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۱۱۶۰.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۷-۵۹؛ [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref>
 
درباره علت این جریان حکایات متعددی [[نقل]] شده که حاکی از [[مشاهده]] [[خطا]] در گفتار و محاورات [[مردم]] است. ثقفی [[کوفی]] درباره علت این کار در [[الغارات]] نوشته است: ابوالاسود می‌گوید: «یکی از روزها به علی {{ع}} رسیدم و دیدم آن [[حضرت]] در حال [[تفکر]] و [[اندیشه]] است؛ گفتم یا [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} درباره موضوعی فکر می‌کنی؟ فرمودند: «امروز یکی از [[نزدیکان]] من در هنگام [[گفتگو]] الفاظ و کلمات را درست ادا نکرد و من از این جهت در [[فکر]] فرو رفته‌ام و باید برای این کار چاره‌ای بیندیشم» [[ابوالاسود]] گوید: در این هنگام، [[علی]] {{ع}} کاغذی به من داد که در آن نوشته شده بود: [[کلام]]، بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف و بعد از آن اصول و قوانینی به من آموختند و اصل [[علم]] نحو از اینجا پدید آمد<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه، عزیز الله عطاردی)، ص۳۵۴-۳۵۵.</ref>. این جریان با کمی [[اختلاف]] چنین [[نقل]] شده است: ابوالأسود می‌گوید: عرض کردم: یا [[امیرالمؤمنین]]، به چه می‌اندیشید؟ فرمود: «شنیده‌ام در [[شهر]] شما [[مردم]] [[قرآن]] را صحیح قرائت نمی‌کنند و در تلفظ آن [[اشتباه]] دارند، می‌خواهم کتابی در اصول [[عربی]] بنویسم». گفتم: اگر چنین کنید ما را زنده و لغت [[عرب]] را [[استوار]] کرده‌اید، بعد از چند [[روز]] [[خدمت]] [[امام]] {{ع}} رسیدم، ایشان نامه‌ای به من داد که در آن نوشته شده بود: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، کلام بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. اسم آن است که از چیزی خبر دهد و فعل از انجام کاری خبر می‌دهد و حرف، از چیزی خبر می‌دهد که نه اسم است نه فعل». وقتی ابوالاسود آنچه را که درباره نحو نوشته بود خدمت امام {{ع}} آورد، امام فرمود: «چه [[زیبا]] این علم نحو را ترتیب داده‌ای» و به سبب این گفتار امام بود که این علم، علم نحو نامیده شد<ref>{{متن حدیث|مَا أَحْسَنَ هَذَا النَّحْوَ الَّذِی نَحَوْتَ}}؛ الفتوح، ابن‌اعثم کوفی، ص۱۰۳۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷. </ref>.<ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۷-۵۹؛ [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref>


درباره علت این جریان حکایات متعددی [[نقل]] شده که حاکی از [[مشاهده]] [[خطا]] در گفتار و محاورات [[مردم]] است. ثقفی [[کوفی]] درباره علت این کار در [[الغارات]] نوشته است: ابوالاسود می‌گوید: «یکی از روزها به علی {{ع}} رسیدم و دیدم آن [[حضرت]] در حال [[تفکر]] و [[اندیشه]] است؛ گفتم یا [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} درباره موضوعی فکر می‌کنی؟ فرمودند: «امروز یکی از [[نزدیکان]] من در هنگام [[گفتگو]] الفاظ و کلمات را درست ادا نکرد و من از این جهت در [[فکر]] فرو رفته‌ام و باید برای این کار چاره‌ای بیندیشم» [[ابوالاسود]] گوید: در این هنگام، [[علی]] {{ع}} کاغذی به من داد که در آن نوشته شده بود: [[کلام]]، بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف و بعد از آن اصول و قوانینی به من آموختند و اصل [[علم]] نحو از اینجا پدید آمد<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه، عزیز الله عطاردی)، ص۳۵۴-۳۵۵.</ref>. این جریان با کمی [[اختلاف]] چنین [[نقل]] شده است: ابوالأسود می‌گوید: عرض کردم: یا [[امیرالمؤمنین]]، به چه می‌اندیشید؟ فرمود: «شنیده‌ام در [[شهر]] شما [[مردم]] [[قرآن]] را صحیح قرائت نمی‌کنند و در تلفظ آن [[اشتباه]] دارند، می‌خواهم کتابی در اصول [[عربی]] بنویسم». گفتم: اگر چنین کنید ما را زنده و لغت [[عرب]] را [[استوار]] کرده‌اید، بعد از چند [[روز]] [[خدمت]] [[امام]] {{ع}} رسیدم، ایشان نامه‌ای به من داد که در آن نوشته شده بود: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، کلام بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. اسم آن است که از چیزی خبر دهد و فعل از انجام کاری خبر می‌دهد و حرف، از چیزی خبر می‌دهد که نه اسم است نه فعل». وقتی ابوالاسود آنچه را که درباره نحو نوشته بود خدمت امام {{ع}} آورد، امام فرمود: «چه [[زیبا]] این علم نحو را ترتیب داده‌ای» و به سبب این گفتار امام بود که این علم، علم نحو نامیده شد<ref>{{متن حدیث|مَا أَحْسَنَ هَذَا النَّحْوَ الَّذِی نَحَوْتَ}}؛ الفتوح، ابن‌اعثم کوفی، ص۱۰۳۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷. </ref>.<ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷-۵۹؛ صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref>
امام {{ع}} نیز اصول علم نحو را به ابوالاسود آموخت و [[دستور]] داد او آنها را بنویسد: ابوالاسود پس از آنکه علم نحو را از [[امیرمؤمنان]] فراگرفت، نوشته خود را برای [[زیاد بن ابیه]] برد و ظاهراً از او اجازه نشر آن را خواست، اما [[زیاد بن ابیه]] اجازه این کار را به او نداد تا اینکه [[زیاد بن ابیه]]، خود با افرادی روبه‌رو شد که در صحبت [[عربی]] اشتباهاتی داشتند؛ همچنین او شخصی را دید که در [[خواندن قرآن]] اعراب‌ها را غلط می‌خواند. پس شخصی را به دنبال [[ابوالاسود دوئلی]] فرستاد و از او خواست که برای [[آیات قرآن]] [[اعراب]] و نقطه بگذارد. در نتیجه، [[ابوالاسود]] خواست که شخص کاتبی در [[اختیار]] او باشد و او با کمک آن شخص برای آیات قرآن نقطه و اعراب گذاشت<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۷-۳۰۶؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۴۸۲.</ref>. باید گفت: او اولین کسی است که برای آیات قرآن نقطه گذاشته است<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref>


امام {{ع}} نیز اصول علم نحو را به ابوالاسود آموخت و [[دستور]] داد او آنها را بنویسد: ابوالاسود پس از آنکه علم نحو را از [[امیرمؤمنان]] فراگرفت، نوشته خود را برای [[زیاد بن ابیه]] برد و ظاهراً از او اجازه نشر آن را خواست، اما [[زیاد بن ابیه]] اجازه این کار را به او نداد تا اینکه [[زیاد بن ابیه]]، خود با افرادی روبه‌رو شد که در صحبت [[عربی]] اشتباهاتی داشتند؛ همچنین او شخصی را دید که در [[خواندن قرآن]] اعراب‌ها را غلط می‌خواند. پس شخصی را به دنبال [[ابوالاسود دوئلی]] فرستاد و از او خواست که برای [[آیات قرآن]] [[اعراب]] و نقطه بگذارد. در نتیجه، [[ابوالاسود]] خواست که شخص کاتبی در [[اختیار]] او باشد و او با کمک آن شخص برای آیات قرآن نقطه و اعراب گذاشت<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۷-۳۰۶؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۴۸۲.</ref>. باید گفت: او اولین کسی است که برای آیات قرآن نقطه گذاشته است<ref>الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref>
از شواهد این سخن که [[علم]] نحو را ابوالاسود دوئلی تدوین کرده است، گفته ابن‌ندیم در کتاب فهرست خود است؛ او می‌نویسد: «روزی یکی از اشخاصی که به گردآوری کتاب علاقه داشت، مرا به کتابخانه‌ای برد که من در آنجا کتاب‌های بسیاری دیدم؛ همچنین صندوقی در آنجا بود که سیصد رطل<ref>پیمانه‌ای است برای وزن کردن</ref> پوست و چرم و کاغذ [[مصری]]، چینی، تهامی و [[خراسانی]] در آن ریخته بودند و در میان آن اوراق، چهار ورق دیدم که [[گمان]] میکنم از اوراق چینی و در آن چهار ورق مطالبی درباره فاعل و مفعول دیده شد و [[یحیی بن یعمر]] به خط خود نوشته بود که این مطالب از ابوالاسود [[رحمة]] [[الله]] علیه است و زیر آن خط نوشته دیگری به خط قدیمی از علان نحوی دیده می‌شد و زیر آن، خط [[نصر]] بن شمیل بود و با مردن او، آن صندوق از دست رفت»<ref>الفهرست، ابن ندیم، ص۶۲-۶۳.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۷-۵۹.</ref>  
از شواهد این سخن که [[علم]] نحو را ابوالاسود دوئلی تدوین کرده است، گفته ابن‌ندیم در کتاب فهرست خود است؛ او می‌نویسد: «روزی یکی از اشخاصی که به گردآوری کتاب علاقه داشت، مرا به کتابخانه‌ای برد که من در آنجا کتاب‌های بسیاری دیدم؛ همچنین صندوقی در آنجا بود که سیصد رطل<ref>پیمانه‌ای است برای وزن کردن</ref> پوست و چرم و کاغذ [[مصری]]، چینی، تهامی و [[خراسانی]] در آن ریخته بودند و در میان آن اوراق، چهار ورق دیدم که [[گمان]] میکنم از اوراق چینی و در آن چهار ورق مطالبی درباره فاعل و مفعول دیده شد و [[یحیی بن یعمر]] به خط خود نوشته بود که این مطالب از ابوالاسود [[رحمة]] [[الله]] علیه است و زیر آن خط نوشته دیگری به خط قدیمی از علان نحوی دیده می‌شد و زیر آن، خط [[نصر]] بن شمیل بود و با مردن او، آن صندوق از دست رفت»<ref>الفهرست، ابن ندیم، ص۶۲-۶۳.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷-۵۹.</ref>  


از آنجا که ابوالاسود کتابی در علم نحو تدوین نموده، او را پایه گذار نحو می‌دانند و برخی از [[مؤرخان]] هم، این علم را به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} منتسب می‌دانند، ولی این دو دیدگاه منافاتی با هم ندارند؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} استاد [[ابوالاسود]] بوده است، لذا وقتی از ابوالاسود پرسیدند: [[علم]] نحو را از کجا به دست آورده‌ای؟ پاسخ داد: آن را از [[علی]] {{ع}} گرفتم<ref>الاغانی، ج۱۲، ص۳۴۸.</ref> و سپس بر آن افزودم<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.</ref>.
از آنجا که ابوالاسود کتابی در علم نحو تدوین نموده، او را پایه گذار نحو می‌دانند و برخی از [[مؤرخان]] هم، این علم را به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} منتسب می‌دانند، ولی این دو دیدگاه منافاتی با هم ندارند؛ زیرا [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} استاد [[ابوالاسود]] بوده است، لذا وقتی از ابوالاسود پرسیدند: [[علم]] نحو را از کجا به دست آورده‌ای؟ پاسخ داد: آن را از [[علی]] {{ع}} گرفتم<ref>الاغانی، ج۱۲، ص۳۴۸.</ref> و سپس بر آن افزودم<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۱۷.</ref>.


درباره اینکه چه افرادی از او علم آموختند، اطلاعات چندانی وجود ندارد؛ اما نکته مهم این است که برخی او را [[معلم]] [[عبیدالله بن زیاد]] نیز دانسته‌اند<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۶.</ref>. از [[شاگردان]] ابوالاسود در نحو می‌توان [[یحیی بن یعمر]]، عنبسة بن معدان و میمون بن الاقرن و [[نصر]] بن عاصم را نام برد<ref>الفهرست، ابن ندیم، ص۶۳.</ref> که این افراد باعث انتشار علم نحو در بلاد [[عرب]] شدند و [[مذاهب]] نحویه را در شهرهایی مثل [[بصره]] و [[کوفه]] پدید آوردند<ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref><ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۵۷-۵۹.</ref> از دیگر افرادی که تربیت‌ شده اوست، فرزندش، ابوالحرب است که در علم نحو سرآمد [[زمان]] خود بود<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او شاگردان دیگری بدون واسطه یا با واسطه در علم نحو داشته است. او به [[ثقه]] و صاحب [[فضل]]، [[دین]] و [[عاقل]] بودن مشهور بوده است<ref>تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۳، ص۱۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۴.</ref>
درباره اینکه چه افرادی از او علم آموختند، اطلاعات چندانی وجود ندارد؛ اما نکته مهم این است که برخی او را [[معلم]] [[عبیدالله بن زیاد]] نیز دانسته‌اند<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۶.</ref>. از [[شاگردان]] ابوالاسود در نحو می‌توان [[یحیی بن یعمر]]، عنبسة بن معدان و میمون بن الاقرن و [[نصر]] بن عاصم را نام برد<ref>الفهرست، ابن ندیم، ص۶۳.</ref> که این افراد باعث انتشار علم نحو در بلاد [[عرب]] شدند و [[مذاهب]] نحویه را در شهرهایی مثل [[بصره]] و [[کوفه]] پدید آوردند<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۱-۱۶۳.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۷-۵۹.</ref> از دیگر افرادی که تربیت‌ شده اوست، فرزندش، ابوالحرب است که در علم نحو سرآمد [[زمان]] خود بود<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او شاگردان دیگری بدون واسطه یا با واسطه در علم نحو داشته است. او به [[ثقه]] و صاحب [[فضل]]، [[دین]] و [[عاقل]] بودن مشهور بوده است<ref>تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۳، ص۱۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۴.</ref>


== شاعر، [[محدث]] و [[متکلم]] ==
== شاعر، [[محدث]] و [[متکلم]] ==
ابوالاسود در [[سخنوری]]، بیان و حاضر جواب بودن یکه‌تاز زمان خود بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>. صاحب طرائف المقال او را از شعرای صدر اول [[اسلام]] دانسته<ref>طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۷۳.</ref>، که با وجود [[زندگی]] در [[دوران جاهلیت]] و آشنایی با اشعار [[جاهلیت]]، به سبب [[تربیت اسلامی]] خود اشعاری را در [[مذمت]] [[ظلم]] و در [[دفاع از مظلوم]] و همچنین اشعاری در [[مدح]] علی {{ع}}<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸ و ۳۲۹</ref> و مذمت [[معاویه]]<ref>ابوالاسود دوئلی و نشأة النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۶-۸.</ref> سروده است. او از تهدیدات [[دشمن]] در این باره نمی‌هراسید<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۰۱-۱۰۳.</ref>. گرچه او از [[یاران امام علی]] {{ع}} است، اما نقش او در [[نقل روایات]] چندان پررنگ نیست و روایت‌های کمی از او [[نقل]] شده است. او از [[امام علی]] {{ع}}، [[عمر بن خطاب]]<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۲۹۷ و ۳۰۰.</ref>، [[ابوذر]]<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۶۶.</ref> و [[ابوموسی]] اشعاری [[روایت]] کرده است<ref>الثقات، ابن حبان، ج۵، ص۱۷۸.</ref> و [[روایات]] او، بیشتر از طریق فرزندش، ابوحرب و [[یحیی بن یعمر]]، از تیره بنی‌کنانة [[مضر]] و [[عبدالله بن بریده]] نقل شده است<ref>الکنی و الاسماء، مسلم بن حجاج، ج۱، ص۸۲؛ اخبار النحویین و البصرین، حسین بن عبدالله سیرافی ۱، ص۲۲.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۵-۱۶۶.</ref>
ابوالاسود در [[سخنوری]]، بیان و حاضر جواب بودن یکه‌تاز زمان خود بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>. صاحب طرائف المقال او را از شعرای صدر اول [[اسلام]] دانسته<ref>طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۷۳.</ref>، که با وجود [[زندگی]] در [[دوران جاهلیت]] و آشنایی با اشعار [[جاهلیت]]، به سبب [[تربیت اسلامی]] خود اشعاری را در [[مذمت]] [[ظلم]] و در [[دفاع از مظلوم]] و همچنین اشعاری در [[مدح]] علی {{ع}}<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۳۲۸ و ۳۲۹</ref> و مذمت [[معاویه]]<ref>ابوالاسود دوئلی و نشأة النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۶-۸.</ref> سروده است. او از تهدیدات [[دشمن]] در این باره نمی‌هراسید<ref>ابوالاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۰۱-۱۰۳.</ref>. گرچه او از [[یاران امام علی]] {{ع}} است، اما نقش او در [[نقل روایات]] چندان پررنگ نیست و روایت‌های کمی از او [[نقل]] شده است. او از [[امام علی]] {{ع}}، [[عمر بن خطاب]]<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱۲، ص۲۹۷ و ۳۰۰.</ref>، [[ابوذر]]<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۱۶۶.</ref> و [[ابوموسی]] اشعاری [[روایت]] کرده است<ref>الثقات، ابن حبان، ج۵، ص۱۷۸.</ref> و [[روایات]] او، بیشتر از طریق فرزندش، ابوحرب و [[یحیی بن یعمر]]، از تیره بنی‌کنانة [[مضر]] و [[عبدالله بن بریده]] نقل شده است<ref>الکنی و الاسماء، مسلم بن حجاج، ج۱، ص۸۲؛ اخبار النحویین و البصرین، حسین بن عبدالله سیرافی ۱، ص۲۲.</ref>.


گرچه [[شهرت]] [[ابوالاسود]] بیشتر در نحو و [[شعر]] است اما در برخی منابع از پرداختن او به مباحث [[کلامی]] آن [[زمان]] [[شهر بصره]] که بین دو گروه قدریان و معتزلیان<ref>قدریه معتقد بودند: مرتکب کبیره مؤمن است ولی معتزله معتقد بودند مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر</ref> روی میداد، صحبت به میان آمده است. در این زمان، طرح مسائل [[عقلی]] در اوج بود و [[بغدادی]]<ref>مختلف القبائل و مؤتلفها، ابن حبیب بغدادی، ص۳۱۶.</ref> نیز رساله‌ای را در ذمّ قدریان به ابوالاسود نسبت داده است و اعتزالیان نیز ابوالاسود را در طبقات [[معتزله]] در شمار قائلان به [[عدل]] و [[توحید]] آورده‌اند<ref>فرق و طبقات المعتزله، قاضی عبدالجبار، ص۳۱؛ الطبقات المعتزله، احمد بن یحیی، ص۱۶.</ref>. [[نجاشی]] هم در کتاب [[رجال]] خود کتاب‌های زیادی را به عبدالعزیز بن [[احمد]] جلودی، از بزرگان اخباریان نسبت داده است؛ مانند کتابی به نام [[اخبار]] [[ابوالاسود دوئلی]] که در حال حاضر این کتاب در دست نیست<ref>رجال النجاشی، نجاشی، ص۱۶۹.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۶۷.</ref>
گرچه [[شهرت]] [[ابوالاسود]] بیشتر در نحو و [[شعر]] است اما در برخی منابع از پرداختن او به مباحث [[کلامی]] آن [[زمان]] [[شهر بصره]] که بین دو گروه قدریان و معتزلیان<ref>قدریه معتقد بودند: مرتکب کبیره مؤمن است ولی معتزله معتقد بودند مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر</ref> روی میداد، صحبت به میان آمده است. در این زمان، طرح مسائل [[عقلی]] در اوج بود و [[بغدادی]]<ref>مختلف القبائل و مؤتلفها، ابن حبیب بغدادی، ص۳۱۶.</ref> نیز رساله‌ای را در ذمّ قدریان به ابوالاسود نسبت داده است و اعتزالیان نیز ابوالاسود را در طبقات [[معتزله]] در شمار قائلان به [[عدل]] و [[توحید]] آورده‌اند<ref>فرق و طبقات المعتزله، قاضی عبدالجبار، ص۳۱؛ الطبقات المعتزله، احمد بن یحیی، ص۱۶.</ref>. [[نجاشی]] هم در کتاب [[رجال]] خود کتاب‌های زیادی را به عبدالعزیز بن [[احمد]] جلودی، از بزرگان اخباریان نسبت داده است؛ مانند کتابی به نام [[اخبار]] [[ابوالاسود دوئلی]] که در حال حاضر این کتاب در دست نیست<ref>رجال النجاشی، نجاشی، ص۱۶۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۶۷.</ref>


== ابوالأسود شخصیتی ممتاز تا پایان [[عمر]] ==
== ابوالأسود شخصیتی ممتاز تا پایان [[عمر]] ==
ابوالاسود از شخصیت‌های ممتازی بود که از نظر [[عقل]]، [[درایت]]، [[اراده]]، [[سخنوری]] بسیار [[قوی]] و همواره مورد [[احترام]] [[مردم]] و شخصیت‌های [[جامعه]] بود و حتی در سنین [[پیری]] و سال‌خوردگی هم از این امتیاز برخوردار بود. ابوالعباس مبرد [[نقل]] می‌کند که: [[زیاد بن ابیه]] به [[ابوالاسود]] گفت: اگر [[ناتوان]] و [[ضعیف]] نشده بودی (چون در سن پیری بود) تو را بر بعضی از [[کارها]] می‌گماشتم. ابوالاسود گفت: کاری که برای من در نظر داری، [[ناتوانی]] و افتادگی مرا می‌خواهد. زیاد بن ابیه گفت: همانا [[کار و تلاش]]، به توان و نیرو نیاز دارد و تو را برای کار، ناتوان می‌بینم<ref>ر. ک: ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۶۵-۶۶.</ref>.
ابوالاسود از شخصیت‌های ممتازی بود که از نظر [[عقل]]، [[درایت]]، [[اراده]]، [[سخنوری]] بسیار [[قوی]] و همواره مورد [[احترام]] [[مردم]] و شخصیت‌های [[جامعه]] بود و حتی در سنین [[پیری]] و سال‌خوردگی هم از این امتیاز برخوردار بود. ابوالعباس مبرد [[نقل]] می‌کند که: [[زیاد بن ابیه]] به [[ابوالاسود]] گفت: اگر [[ناتوان]] و [[ضعیف]] نشده بودی (چون در سن پیری بود) تو را بر بعضی از [[کارها]] می‌گماشتم. ابوالاسود گفت: کاری که برای من در نظر داری، [[ناتوانی]] و افتادگی مرا می‌خواهد. زیاد بن ابیه گفت: همانا [[کار و تلاش]]، به توان و نیرو نیاز دارد و تو را برای کار، ناتوان می‌بینم<ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۵-۶۶.</ref>.


آخرین خبری که از زندگانی ابوالاسود در دست است، درباره ماجرای [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] است. [[ابن زبیر]] در سال ۶۵ ق، [[حارث بن عبدالله]] مخزومی، معروف به «قُباع» را بر [[بصره]] گماشت و ابوالاسود، در قطعه شعری درباره [[والی]] جدید [[بدگویی]] کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۵۶-۲۵۷؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. درباره [[تاریخ]] [[مرگ]] ابوالاسود نیز مطالب منابع یکسان نیستند و چهار تاریخ درباره [[زمان]] مرگ او نقل شده است. برخی زمان مرگ او را سال ۶۷ ق و برخی ۶۹ ق می‌دانند<ref>ابولاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۰۳-۱۰۵.</ref> [[ذهبی]] علت مرگ او را [[طاعون]] دانسته است که باعث شد او در ۸۵ سالگی<ref>سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۶.</ref> و در زمان ابن زبیر در حدود سال ۶۹ ق<ref>بغیة الوعاه، سیوطی، ج۲، ص۲۳.</ref> از [[دنیا]] برود<ref>ابجدالعلوم، محمد صدیق خان، بخاری، ص۵۸۵</ref>.<ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۲.</ref>
آخرین خبری که از زندگانی ابوالاسود در دست است، درباره ماجرای [[قیام]] [[عبدالله بن زبیر]] است. [[ابن زبیر]] در سال ۶۵ ق، [[حارث بن عبدالله]] مخزومی، معروف به «قُباع» را بر [[بصره]] گماشت و ابوالاسود، در قطعه شعری درباره [[والی]] جدید [[بدگویی]] کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۲۵۶-۲۵۷؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. درباره [[تاریخ]] [[مرگ]] ابوالاسود نیز مطالب منابع یکسان نیستند و چهار تاریخ درباره [[زمان]] مرگ او نقل شده است. برخی زمان مرگ او را سال ۶۷ ق و برخی ۶۹ ق می‌دانند<ref>ابولاسود دوئلی و نشاه النحو العربی، فتحی عبدالفتاح دجینی، ص۱۰۳-۱۰۵.</ref> [[ذهبی]] علت مرگ او را [[طاعون]] دانسته است که باعث شد او در ۸۵ سالگی<ref>سیر الاعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۸۶.</ref> و در زمان ابن زبیر در حدود سال ۶۹ ق<ref>بغیة الوعاه، سیوطی، ج۲، ص۲۳.</ref> از [[دنیا]] برود<ref>ابجدالعلوم، محمد صدیق خان، بخاری، ص۵۸۵</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۷۲.</ref>


از [[فرزندان]] او به نام دو پسر به نام‌های [[عطاء]] و ابوالحرب<ref>ابجد العلوم، محمد صدیق خان بخاری، ص۵۸۵.</ref> و یک دختر که نام آن مشخص نیست<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref>، اشاره شده است. [[بلاذری]] در [[انساب الاشراف]]، سمت عطاء را محافظ [[پدر]] در زمان [[فرمانداری]] بصره دانسته است. درباره [[عطا]] به نسلی اشاره نشده، اما ابوالحرب، [[حافظ قرآن]] و شاعر بوده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۷-۱۱۸.</ref> و از نظر [[علمی]] راه [[پدر]] را در نحو ادامه داد<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او به امر حَجاج بر منطقه‌ای [[حاکم]] و در پایان [[عمر]] [[حجاج]]، ملازم او بود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۸.</ref><ref>ر. ک: صبور، رحیم، ابوالاسود دوئلی، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۱۷۱-۱۷۲.</ref>
از [[فرزندان]] او به نام دو پسر به نام‌های [[عطاء]] و ابوالحرب<ref>ابجد العلوم، محمد صدیق خان بخاری، ص۵۸۵.</ref> و یک دختر که نام آن مشخص نیست<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱۶، ص۳۰۵.</ref>، اشاره شده است. [[بلاذری]] در [[انساب الاشراف]]، سمت عطاء را محافظ [[پدر]] در زمان [[فرمانداری]] بصره دانسته است. درباره [[عطا]] به نسلی اشاره نشده، اما ابوالحرب، [[حافظ قرآن]] و شاعر بوده است<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۷-۱۱۸.</ref> و از نظر [[علمی]] راه [[پدر]] را در نحو ادامه داد<ref>الاسامی و الکنی، احمد حاکم، ج۱، ص۶۵.</ref>. همچنین او به امر حَجاج بر منطقه‌ای [[حاکم]] و در پایان [[عمر]] [[حجاج]]، ملازم او بود<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۱، ص۱۱۸.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۷۱-۱۷۲.</ref>


== ابوالاسود دوئلی در دانشنامه سیره نبوی ==
== ابوالاسود دوئلی در دانشنامه سیره نبوی ==
خط ۱۶۳: خط ۱۶۸:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']]
# [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی ج۱''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوالاسود دوئلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوالاسود دوئلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:IM010499.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|'''کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی''']]
# [[پرونده:IM010499.jpg|22px]] [[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|'''کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی''']]
۱۰۷٬۳۹۱

ویرایش