ابوالاسود دوئلی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲: خط ۲۲:
ابوالاسود چون دید [[نصیحت]] و گفت وگوهایش با عایشه موثر واقع نشد، برخاست و با عمران بن حصین پیش زبیر رفت و او را نیز نصیحت کرد و گفت: ای زبیر (ای [[ابا عبدالله]])، [[مردم]] هنوز به یاد دارند که در جریان [[بیعت با ابوبکر]] آن [[روز]] تو شمشیر به دست داشتی و می‌گفتی هیچکس برای [[خلافت]] سزاوارتر از پسر [[ابی طالب]] نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟! [[زبیر]] نیز سخن از [[خون‌خواهی عثمان]] به میان آورد. [[ابوالاسود]] در پاسخ او گفت: تو خوب می‌دانی که [[عثمان]] در [[بصره]] کشته نشده است تا در اینجا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما [[قاتلان]] او را می‌شناسی! و به ما خبر رسیده که تو با [[طلحه]] و [[عایشه]]، [[مردم]] را در [[قتل عثمان]] [[تشویق]] می‌کردید، اکنون برای چه به دنبال [[قاتلین]] او می‌گردید. آیا مگر در [[شورای خلافت]]، [[بیعت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با [[رضایت]] تو نبود که امروز آن را نقض می‌کنی؟ زبیر که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش طلحه برو، ببین چه می‌گوید! سپس ابوالاسود و [[عمران بن حصین]] با طلحه ملاقت کردند و در گفت و گوی با او دریافتند که او برای [[جنگ]] با [[حضرت علی]] {{ع}} از عایشه و زبیر مصمم‌تر است. از این رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن [[حنیف]] ([[استاندار]] وقت) رساندند و یادآور شدند که برای مقابله با [[ناکثین]] کمر [[همت]] ببندد. [[عثمان بن حنیف]] به [[مکه]] و [[مدینه]] [[سوگند]] یاد کرد که می‌جنگم و [[کارزار]] را پی می‌گیرم، لذا [[دستور]] داد منادی ندا دهد که مردم سلاح‌ها را بردارند و آماده [[نبرد]] شوند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۲۶ و ج۹، ص۳۱۳؛ الجمل، ص۲۷۴ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۴، م ۴۶۱.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۹-۶۱.</ref>
ابوالاسود چون دید [[نصیحت]] و گفت وگوهایش با عایشه موثر واقع نشد، برخاست و با عمران بن حصین پیش زبیر رفت و او را نیز نصیحت کرد و گفت: ای زبیر (ای [[ابا عبدالله]])، [[مردم]] هنوز به یاد دارند که در جریان [[بیعت با ابوبکر]] آن [[روز]] تو شمشیر به دست داشتی و می‌گفتی هیچکس برای [[خلافت]] سزاوارتر از پسر [[ابی طالب]] نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن روزت کجا؟! [[زبیر]] نیز سخن از [[خون‌خواهی عثمان]] به میان آورد. [[ابوالاسود]] در پاسخ او گفت: تو خوب می‌دانی که [[عثمان]] در [[بصره]] کشته نشده است تا در اینجا خونش را مطالبه کنی؟ و نیز تو بهتر از ما [[قاتلان]] او را می‌شناسی! و به ما خبر رسیده که تو با [[طلحه]] و [[عایشه]]، [[مردم]] را در [[قتل عثمان]] [[تشویق]] می‌کردید، اکنون برای چه به دنبال [[قاتلین]] او می‌گردید. آیا مگر در [[شورای خلافت]]، [[بیعت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} با [[رضایت]] تو نبود که امروز آن را نقض می‌کنی؟ زبیر که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش طلحه برو، ببین چه می‌گوید! سپس ابوالاسود و [[عمران بن حصین]] با طلحه ملاقت کردند و در گفت و گوی با او دریافتند که او برای [[جنگ]] با [[حضرت علی]] {{ع}} از عایشه و زبیر مصمم‌تر است. از این رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن [[حنیف]] ([[استاندار]] وقت) رساندند و یادآور شدند که برای مقابله با [[ناکثین]] کمر [[همت]] ببندد. [[عثمان بن حنیف]] به [[مکه]] و [[مدینه]] [[سوگند]] یاد کرد که می‌جنگم و [[کارزار]] را پی می‌گیرم، لذا [[دستور]] داد منادی ندا دهد که مردم سلاح‌ها را بردارند و آماده [[نبرد]] شوند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۲۶ و ج۹، ص۳۱۳؛ الجمل، ص۲۷۴ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۴، م ۴۶۱.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۵۹-۶۱.</ref>


ابوالاسود [[نقل]] می‌کند: هنگامی که سران گروه ناکثین، عثمان بن حنیف را با [[اکراه]] از بصره بیرون کردند و وارد بصره شدند، بلافاصله طلحه و زبیر وارد بر [[خزانه]] [[بیت المال]] شدند. ابتدا کمی به اطراف و جوانب آن محل نگاه انداختند، چون طلا و نقره بسیار دیدند، از روی [[خوشحالی]] و بهره بری از بیت المال گفتند: این غنایمی است که [[خداوند]] [[وعده]] آن را به ما داده و در [[اختیار]] ما خواهد بود<ref>این روایت در انساب الأشراف با کمی اختلاف این گونه نقل شده است: {{عربی|عَنْ دَاوُدَ بْنِ أبی حرب بن أبی الأسود، عن أبیه: أَنَّ الزُّبَیْرَ بْنَ الْعَوَّامِ لَمَّا قَدِمَ الْبَصْرَةَ بَعَثَ إِلَیَّ وَإِلَی نَفَرٍ، وَدَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فَإِذَا هُوَ بِصَفْرَاءَ وَبَیْضَاءَ، فَقَرَأَ ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ﴾ وَقَالَ: فَهَذِهِ لَنَا، وَهَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ. ثُمَّ لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ دَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فإذا صفراء وبیضاء فأصر مَا بِهَا وَقَالَ غُرِّی غَیْرِی غُرِّی غَیْرِی}}؛ الانساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. [[ابوالاسود]] می‌گوید: این سخنان را درباره [[بیت المال]] از این دو شنیدم تا اینکه پس از [[پیروزی]] [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بر آنها، روزی [[علی]] {{ع}} با گروهی از [[مهاجر]] و [[انصار]] که من هم در میانشان بودم، به بیت المال [[بصره]] وارد شد؛ چون چشمش به طلاها و نقره‌ها و آنچه در آن بود افتاد، فرمود: «ای طلاها و نقره‌ها، دیگری را بفریبید، همانا [[مال]]، [[رئیس]] [[ستمگران]] است و من رئیس مؤمنانم»<ref>«یَا صَفْرَاءُ وَ یَا بَیْضَاءُ غُرِّی غَیْرِی اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلظَّلَمَةِ وَ أَنَا یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ»</ref> ابوالاسود می‌گوید: به [[خدا]] قسم علی هیچ توجهی به آن [[اموال]] نکرد و گویا [[خاک]] بی‌ارزشی است. از دیدن این منظره تعجب کردم و با خود گفتم: آنها چه گفتند و علی چه می‌گوید! آنها دنبال [[دنیا]] و [[لذت]] آن بودند اما علی {{ع}} دنبال [[آخرت]] و دوری از دنیاست. در این جا [[بصیرت]] و شناختم به امیرالمؤمنین {{ع}} بیشتر شد<ref>الجمل، ص۲۵۸.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۱-۶۲.</ref>
ابوالاسود [[نقل]] می‌کند: هنگامی که سران گروه ناکثین، عثمان بن حنیف را با [[اکراه]] از بصره بیرون کردند و وارد بصره شدند، بلافاصله طلحه و زبیر وارد بر [[خزانه]] [[بیت المال]] شدند. ابتدا کمی به اطراف و جوانب آن محل نگاه انداختند، چون طلا و نقره بسیار دیدند، از روی [[خوشحالی]] و بهره بری از بیت المال گفتند: این غنایمی است که [[خداوند]] [[وعده]] آن را به ما داده و در [[اختیار]] ما خواهد بود<ref>این روایت در انساب الأشراف با کمی اختلاف این گونه نقل شده است: {{عربی|عَنْ دَاوُدَ بْنِ أبی حرب بن أبی الأسود، عن أبیه: أَنَّ الزُّبَیْرَ بْنَ الْعَوَّامِ لَمَّا قَدِمَ الْبَصْرَةَ بَعَثَ إِلَیَّ وَإِلَی نَفَرٍ، وَدَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فَإِذَا هُوَ بِصَفْرَاءَ وَبَیْضَاءَ، فَقَرَأَ ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ﴾ وَقَالَ: فَهَذِهِ لَنَا، وَهَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ. ثُمَّ لَمَّا قَدِمَ عَلِیٌّ دَخَلَ بَیْتَ الْمَالِ فإذا صفراء وبیضاء فأصر مَا بِهَا وَقَالَ غُرِّی غَیْرِی غُرِّی غَیْرِی}}؛ الانساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. [[ابوالاسود]] می‌گوید: این سخنان را درباره [[بیت المال]] از این دو شنیدم تا اینکه پس از [[پیروزی]] [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بر آنها، روزی [[علی]] {{ع}} با گروهی از [[مهاجر]] و [[انصار]] که من هم در میانشان بودم، به بیت المال [[بصره]] وارد شد؛ چون چشمش به طلاها و نقره‌ها و آنچه در آن بود افتاد، فرمود: «ای طلاها و نقره‌ها، دیگری را بفریبید، همانا [[مال]]، [[رئیس]] [[ستمگران]] است و من رئیس مؤمنانم»<ref>{{عربی|یَا صَفْرَاءُ وَ یَا بَیْضَاءُ غُرِّی غَیْرِی اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلظَّلَمَةِ وَ أَنَا یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ}}</ref> ابوالاسود می‌گوید: به [[خدا]] قسم علی هیچ توجهی به آن [[اموال]] نکرد و گویا [[خاک]] بی‌ارزشی است. از دیدن این منظره تعجب کردم و با خود گفتم: آنها چه گفتند و علی چه می‌گوید! آنها دنبال [[دنیا]] و [[لذت]] آن بودند اما علی {{ع}} دنبال [[آخرت]] و دوری از دنیاست. در این جا [[بصیرت]] و شناختم به امیرالمؤمنین {{ع}} بیشتر شد<ref>الجمل، ص۲۵۸.</ref><ref>ر.ک: [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۱]]، ص۶۱-۶۲.</ref>


ابوالاسود در [[جنگ صفین]] نیز در رکاب [[حضرت علی]] {{ع}} حضور داشت<ref>الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. [[جنگی]] که میان [[امام]] {{ع}} و [[معاویه]] در صفر [[سال ۳۷ هجری]] در منطقه‌ای به نام [[صفین]] رخ داد و معاویه و سپاه او در این [[جنگ]]، [[قاسطین]] به معنای ستمگران نامیده شدند. هنگامی که [[سپاه معاویه]] در حال [[شکست]] بود، قرآنها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از [[سپاهیان]] [[امام علی]] {{ع}} از ادامه جنگ سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای [[حکمیت]] میان دو طرف تعیین شدند و [[جنگ]] بدون نتیجه خاتمه یافت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.</ref>. با آغاز [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] به امر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابوالاسود]] را برای [[بسیج]] نیروها فرستاد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.</ref> و خود به سوی [[امام]] رفت و گفت که ابوالاسود را به جای خویش در [[بصره]] گمارد<ref>وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.</ref>. در برخی منابع آمده است، امیرالمؤمنین {{ع}} در ماجرای [[حکمیت]] ابتدا می‌خواست [[ابوالاسود دوئلی]] را برای حکمیت [[انتخاب]] کند<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref>
ابوالاسود در [[جنگ صفین]] نیز در رکاب [[حضرت علی]] {{ع}} حضور داشت<ref>الثقات، ابن حبان، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. [[جنگی]] که میان [[امام]] {{ع}} و [[معاویه]] در صفر [[سال ۳۷ هجری]] در منطقه‌ای به نام [[صفین]] رخ داد و معاویه و سپاه او در این [[جنگ]]، [[قاسطین]] به معنای ستمگران نامیده شدند. هنگامی که [[سپاه معاویه]] در حال [[شکست]] بود، قرآنها را بر نیزه کردند و به این خاطر برخی از [[سپاهیان]] [[امام علی]] {{ع}} از ادامه جنگ سرباز زدند. سرانجام، داورانی برای [[حکمیت]] میان دو طرف تعیین شدند و [[جنگ]] بدون نتیجه خاتمه یافت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷-۱۸۳.</ref>. با آغاز [[جنگ صفین]]، [[ابن عباس]] به امر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[ابوالاسود]] را برای [[بسیج]] نیروها فرستاد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۷۹-۷۸.</ref> و خود به سوی [[امام]] رفت و گفت که ابوالاسود را به جای خویش در [[بصره]] گمارد<ref>وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۱۷.</ref>. در برخی منابع آمده است، امیرالمؤمنین {{ع}} در ماجرای [[حکمیت]] ابتدا می‌خواست [[ابوالاسود دوئلی]] را برای حکمیت [[انتخاب]] کند<ref>الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۱.</ref>.<ref>ر.ک: [[رحیم صبور|صبور، رحیم]]، [[ابوالأسود دوئلی (مقاله)| ابوالأسود دوئلی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۱۵۹-۱۶۱.</ref>
۱۰۷٬۳۹۱

ویرایش