←سپیدهدم نوزدهم
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
=== سپیدهدم نوزدهم=== | === سپیدهدم نوزدهم=== | ||
در کتاب [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]] به [[نقل]] از [[محمد بن حنفیه]] آمده است: به [[خدا]] [[سوگند]]، من نیز در آن شبی که [[علی]] {{ع}} در [[مسجد]] بزرگ [[کوفه]] ضربت خورد، [[نماز]] میخواندم، در بین مردان بسیاری از [[اهل]] [[شهر]]، که نزدیک طاق نماز میخواندند و همگی در حال [[قیام]] و [[رکوع]] و [[سجود]] بودند و از اول [[شب]] تا آخر آن خسته نمیشدند که [[علی]] {{ع}} برای [[نماز صبح]] خارج شد. ندا میداد: "ای [[مردم]]، [[نماز]]! [[نماز]]!". نمیدانم از زیر آن طاق بیرون آمد و این سخنان را گفت یا نه! چشمم به درخششی افتاد و شنیدم که: [[حکومت]] از آنِ خداست، ای [[علی]]، نه برای تو و نه برای یارانت! شمشیری دیدم و [[شمشیر]] دیگری و آنگاه شنیدم که [[علی]] {{ع}} میگفت: "این مرد از چنگتان نگریزد!". [[مردم]] از هر سو به طرف او حمله آوردند. چیزی نگذشت که [[ابن ملجم]] دستگیر شد و او را نزد [[علی]] {{ع}} آوردند. من نیز همراه [[مردم]] وارد شدم. شنیدم که [[علی]] {{ع}} میگفت: "[[جان]] در مقابل جان! اگر من مُردم، او را بکشید، آن گونه که او مرا کشت و اگر زنده ماندم، خودم ببینم چه میکنم"<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۴۶.</ref>. | در کتاب [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]] به [[نقل]] از [[محمد بن حنفیه]] آمده است: به [[خدا]] [[سوگند]]، من نیز در آن شبی که [[علی]] {{ع}} در [[مسجد]] بزرگ [[کوفه]] ضربت خورد، [[نماز]] میخواندم، در بین مردان بسیاری از [[اهل]] [[شهر]]، که نزدیک طاق نماز میخواندند و همگی در حال [[قیام]] و [[رکوع]] و [[سجود]] بودند و از اول [[شب]] تا آخر آن خسته نمیشدند که [[علی]] {{ع}} برای [[نماز صبح]] خارج شد. ندا میداد: "ای [[مردم]]، [[نماز]]! [[نماز]]!". نمیدانم از زیر آن طاق بیرون آمد و این سخنان را گفت یا نه! چشمم به درخششی افتاد و شنیدم که: [[حکومت]] از آنِ خداست، ای [[علی]]، نه برای تو و نه برای یارانت! شمشیری دیدم و [[شمشیر]] دیگری و آنگاه شنیدم که [[علی]] {{ع}} میگفت: "این مرد از چنگتان نگریزد!". [[مردم]] از هر سو به طرف او حمله آوردند. چیزی نگذشت که [[ابن ملجم]] دستگیر شد و او را نزد [[علی]] {{ع}} آوردند. من نیز همراه [[مردم]] وارد شدم. شنیدم که [[علی]] {{ع}} میگفت: "[[جان]] در مقابل جان! اگر من مُردم، او را بکشید، آن گونه که او مرا کشت و اگر زنده ماندم، خودم ببینم چه میکنم"<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۴۶.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} چون [[ابن ملجم]] بر او ضربت زد فرمود: به خدای [[کعبه]] [[سوگند]]، [[رستگار]] شدم!<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- لَما ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ-: فُزتُ ورَب الکعبَةِ}} (خصائص الأئمة {{عم}}، ص ۶۳).</ref> | ||
[[ | گروهی از خوارج و افرادی همچون [[اشعث بن قیس کندی]]، قطام، وردان و [[شبیب]] نیز از ورود ابن ملجم به کوفه [[آگاه]] بوده و برای به [[شهادت]] رساندن آن حضرت با [[عبدالرحمان بن ملجم مرادی]] [[همکاری]] کردند<ref>دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۷.</ref>.<ref>گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۶۵.</ref> | ||
=== فرمان امام {{ع}} درباره [[نیکی]] کردن با قاتلش === | === فرمان امام {{ع}} درباره [[نیکی]] کردن با قاتلش === |