قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۵۵: خط ۲۵۵:


قیس برابر [[دستور]] [[حضرت]]، در [[جنگ صفین]] شرکت کرد و از آنجا که شرح حال وی ضمن [[استانداران]] [[مصر]] [[ذکر]] شده است، این جا به همین مقدار اکتفا می‌کنیم. این احتمال بعید نیست که این [[نامه]] پس از جنگ صفین باشد هنگامی که حضرت برای بار دوم تصمیم[[جنگ]] با [[معاویه]] گرفت و قیس جزو [[فرماندهان]] آن حضرت بود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 575-576.</ref>
قیس برابر [[دستور]] [[حضرت]]، در [[جنگ صفین]] شرکت کرد و از آنجا که شرح حال وی ضمن [[استانداران]] [[مصر]] [[ذکر]] شده است، این جا به همین مقدار اکتفا می‌کنیم. این احتمال بعید نیست که این [[نامه]] پس از جنگ صفین باشد هنگامی که حضرت برای بار دوم تصمیم[[جنگ]] با [[معاویه]] گرفت و قیس جزو [[فرماندهان]] آن حضرت بود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 575-576.</ref>
== قیس بن سعد بن عباده در سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب ==
[[قیس بن سعد]] از [[شیعیان امیرالمؤمنین]]{{ع}} و از طرفداران، [[خیرخواهان]] و از [[مشاوران]] حضرت بود.
[[امام علی]]{{ع}} در ماه صفر سال ۳۶ه. وی را به استانداری [[مصر]] برگزید. قیس جزو اولین گروه [[کارگزاران]] اعزامی بود. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در هنگام اعزام قیس به مصر به او فرمود: «به سوی مصر حرکت کن، من تو را [[والی]] و [[حاکم]] آنجا قرار دادم. به خارج [[شهر مدینه]] رفته و افراد مورد [[اعتماد]] و هر که را که [[مصاحبت]] و [[همراهی]] او را [[دوست]] داری جمع کن، تا هنگام ورود به مصر با [[جمعیت]] و [[لشکر]] انبوه وارد شوی ([[شکوه]] و [[عظمت]] داشته باشی) زیرا چنین حرکتی و ورودی برای دشمنانت ترسناک‌تر و برای دوستانت [[عزت]] آفرین‌تر است. ان شاء [[الله]] هرگاه به مصر وارد شدی به [[نیکوکاران]] نیکویی کن و بر اشخاص مشکوک سخت بگیر و با تمام افراد، خاص و عام [[مهربان]] باش؛ زیرا [[مدارا]] و [[نرمی]] میمون و [[مبارک]] است»<ref>{{متن حدیث|سِرْ إِلَى مِصْرَ فَقَدْ وَلَّيْتُكَهَا وَ اخْرُجْ إِلَى رَحْلِكَ فَاجْمَعْ فِيهِ مِنْ ثِقَاتِكَ وَ مَنْ أَحْبَبْتَ أَنْ يَصْحَبَكَ حَتَّى تَأْتِيَهَا وَ مَعَكَ جُنْدٌ فَإِنَّ ذَلِكَ أَرْهَبُ لِعَدُوِّكَ وَ أَعَزُّ لِوَلِيِّكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدِمْتَهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَأَحْسِنْ إِلَى الْمُحْسِنِ وَ اشْتَدَّ عَلَى الْمُرِيبِ وَ ارْفُقْ بِالْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ فَإِنَّ الرِّفْقَ يُمْنٌ}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۵؛ ثقفی، الغارات، ص۱۲۷؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۵۳۴.</ref>.
حضرت در سخنان خود به سه نکته اشاره می‌فرماید:
#این که باید [[یاران]] و هم‌کاران یک [[کارگزار]] از میان افراد مورد [[اطمینان]] و قابل اعتماد [[انتخاب]] شوند تا مبادا دست به [[خیانت]] و [[توطئه]] زده و یا با [[دشمن]] هم‌کاری کنند.
#این که استفاده از تشریفات در برخی مواقع لازم است و نباید آن را نشانه [[کبر]] و [[غرور]] دانست، بلکه تشریفات نظامی باعث [[عزت مؤمنان]] و [[دوستداران]] [[حکومت حق]] و باعث [[ذلت]] [[دشمنان]] می‌گردد.
#این که باید با تمام [[مردم]] مهربان بود و به توطئه‌های افراد مشکوک توجه داشت و به آنها سخت گرفت.
قیس در جواب حضرت گفت: ای [[امیرالمؤمنین]] [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند، آن‌چه را که فرمودید فهمیدم اما [[لشکر]] و [[سپاه]] را من در [[خدمت]] شما می‌گذارم که به هنگام نیاز نزدیک شما باشند و آماده [[نبرد]] شوند. من نیز همراه خانواده‌ام به [[مصر]] می‌روم و در مورد سفارشی که درباره [[خوش خویی]] و مدارای با افراد فرمودید، از خدا کمک می‌خواهم که بتوانم این چنین کنم. قیس همراه هفت تن از افراد خانواده‌اش به سوی مصر حرکت کرد و در اول ماه [[ربیع الاول]] وارد مصر شد<ref>امینی، الغدیر، عربی، ج۲، ص۷۰ و مترجم، ج۳، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 33 - 34.</ref>
==اوضاع مصر قبل از ورود قیس==
همان‌گونه که ذکر شد، پیش از ورود قیس، [[محمد بن ابی حذیفه]]، امور مصر را به دست گرفته بود. او [[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]] را از مصر بیرون کرد و خود با [[مردم]] [[نماز]] اقامه می‌نمود. [[ابن ابی سرح]] مصر را ترک کرد و در [[مرز]] مصر با [[فلسطین]] [[منزل]] گزید و [[منتظر]] بود که چه اتفاقی بر سر [[عثمان]] خواهد افتاد و کار وی به کجا خواهد کشید. چون مصریانی که برای کشتن عثمان به [[مدینه]] رفته بودند، متأثر از محمدبن ابی [[حذیفه]] بودند.
برابر آن‌چه [[الغارات]] نقل کرده، شتر سواری نزد عبدالله آمد. عبدالله که نگران اوضاع بود، متوجه شد که شتر سواری از منطقه [[حجاز]] می‌آید، گفت: ای [[بنده خدا]] در پشت سر خود چه دیدی؟ گزارش کار مردم را به ما بده. مرد سوار گفت: بر جای خود بنشین که [[مسلمانان]] عثمان را کشتند. ابن ابی سرح گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ ای بنده خدا از آن پس چه کردند؟ گفت: با [[پسر عم رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]] [[بیعت]] کردند. گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. آن مرد گفت: گویا [[ولایت علی]] نزد تو برابر است با [[کشته شدن عثمان]]؟ عبدالله گفت: آری! آن مرد بادقت به عبدالله نگاه کرد و درباره او اندیشید، او را [[شناخت]] و گفت: گویا [[عبدالله بن ابی سرح]]، [[کارگزار مصر]] می‌باشی؟ گفت: آری. آن مرد گفت: اگر جانت را [[دوست]] داری خود را [[نجات]] ده؛ زود در نجات خود بکوش؛ زیرا نظر [[امیرالمؤمنین]] درباره تو و یارانت بد است و اگر شما را به چنگ آورد، خواهد کشت و یا از بلاد [[مسلمانان]] [[تبعید]] خواهد کرد. فردی که پس از من می‌آید، [[امیر]] شماست. ابن ابی سرح گفت: امیر کیست؟ گفت: [[قیس بن سعد بن عباده انصاری]]. ابن ابی سرح گفت: [[خدا]] ابن ابی حذیفه را از [[رحمت]] خود دور کند که بر [[عمو زاده]] خود ([[عثمان]]) شورید و بر [[زیان]] او کوشید با اینکه عثمان وی را [[کفالت]] کرد و پرورش داد و به او [[نیکی]] کرد. اما او [[بدی]] کرد و بر سر کارگزارش تاخت و [[مردم]] را علیه وی [[بسیج]] کرد، تا کشته شد. ابن ابی سرح نیز از [[مصر]] نزد [[معاویه]] به [[دمشق]] رفت<ref>ثقفی، الغارات، ص۱۲۵؛ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۷.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 34 - 35.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش