ابوبکره ثقفی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۹۴۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابوبکره ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل  = ابوبکره ثقفی | مداخل مرتبط = [[ابوبکره ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = ابوبکره ثقفی
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر قدیمی مدینه.jpg   
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر قدیمی مدینه
| نام کامل = نُفَیع بن حارث بن کلدة بن عمرو بن علاج بن ابی سلمه
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = مرد
| کنیه = ابوبکره
| لقب = 
| اهل =
| از قبیله = [[بنی‌ثقیف]] 
| از تیره =   
| پدر = [[مسروح حبشی]]       
| مادر = [[سمیه]] 
| همسر =       
| پسر = {{فهرست جعبه افقی| [[عبدالله بن ابی‌بکره ثقفی|عبدالله]] | [[عبیدالله بن ابی‌بکره ثقفی|عبیدالله]] | [[عبدالرحمن بن ابی‌بکره ثقفی|عبدالرحمن]] | [[عبدالعزیز بن ابی‌بکره ثقفی|عبدالعزیز]] | [[مسلم بن ابی‌بکره ثقفی|مسلم]] | [[رواد بن ابی‌بکره ثقفی|رواد]] | [[کیسة بن ابی‌بکره ثقفی|کیسة]] }}   
| دختر = 
| خواهر = 
| برادر = [[نافع بن حارث ثقفی]] 
| خویشاوندان = 
| وابستگان =
| تاریخ تولد = 
| محل تولد = 
| محل زندگی =
| تاریخ درگذشت = 
| محل درگذشت =
| تاریخ شهادت =   
| محل شهادت = 
| طول عمر =   
| محل دفن =
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = [[پیامبر خدا]]     
| از طبقه =
| در جنگ =
| نقش‌ها =
| فعالیت‌ها = 
| علت شهرت =
| علت درگذشت = 
| علت شهادت =
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او =
| آخرین راوی از او =
}}
 
== نسب ==
== نسب ==
ابوبکره ثقفی از [[اصحاب]] [[نبی خاتم]] {{صل}} و از کسانی است که کنیه‌اش بر نام اصلی او [[غلبه]] یافته است. <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> نامش را «نفیع» و به [[نقلی]] «مسروح» گفته‌اند. <ref>ر. ک. طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۶۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۵۷۸.</ref> برخی نیز او را فرزند مسروح خوانده‌اند و بعضی دیگر او را پسر اربابش [[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته‌اند. <ref>ر. ک. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۱، ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> ضمن این که برخی هم، او را [[عبد]] [[حارث بن کلده]] معرفی کرده، از استلحاق او توسط حارث خبر داده‌اند. <ref>ذهبی، تاریخ اسلام، ج۴،ص ص۳۳۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> اما خود [[ابو بکره]] به وقت [[مرگ]]، خود را پسر [[مسروح حبشی]] دانسته است. <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref>
ابوبکره ثقفی از [[اصحاب]] [[نبی خاتم]] {{صل}} و از کسانی است که کنیه‌اش بر نام اصلی او [[غلبه]] یافته است. <ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> نامش را «نفیع» و به [[نقلی]] «مسروح» گفته‌اند. <ref>ر. ک. طبری، تاریخ، ج۱۱، ص۶۶۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۵۷۸.</ref> برخی نیز او را فرزند مسروح خوانده‌اند و بعضی دیگر او را پسر اربابش [[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته‌اند. <ref>ر. ک. ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۱، ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> ضمن این که برخی هم، او را [[عبد]] [[حارث بن کلده]] معرفی کرده، از استلحاق او توسط حارث خبر داده‌اند. <ref>ذهبی، تاریخ اسلام، ج۴،ص ص۳۳۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> اما خود [[ابو بکره]] به وقت [[مرگ]]، خود را پسر [[مسروح حبشی]] دانسته است. <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref>
خط ۲۰: خط ۶۹:
حارث از سمیه دو فرزند به نام [[نافع]] و نفیع آورد. سپس سمیه را به ازدواج برده‌اش عبید رومی درآورد. زیاد فرزند دیگر سمیه در فراش عبید به [[دنیا]] آمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۰۰.</ref>. [[ابن کثیر]] [[برادران]] [[مادری]] ابوبکره را زیاد، نافع و نفیع گفته است <ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref> این در صورتی است که نام وی را مسروح بدانیم؛ در غیر این صورت، او خود، نفیع است و آن دو، برادران اویند. [[شاهد]] ما آن است که فرزندان سمیه را همین سه تن نام برده‌اند و نیز در [[شعر]] [[خالد نجار]] چنین آمده است<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴ و ج۷۵، ص۳۹۴ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.
حارث از سمیه دو فرزند به نام [[نافع]] و نفیع آورد. سپس سمیه را به ازدواج برده‌اش عبید رومی درآورد. زیاد فرزند دیگر سمیه در فراش عبید به [[دنیا]] آمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۰۰.</ref>. [[ابن کثیر]] [[برادران]] [[مادری]] ابوبکره را زیاد، نافع و نفیع گفته است <ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref> این در صورتی است که نام وی را مسروح بدانیم؛ در غیر این صورت، او خود، نفیع است و آن دو، برادران اویند. [[شاهد]] ما آن است که فرزندان سمیه را همین سه تن نام برده‌اند و نیز در [[شعر]] [[خالد نجار]] چنین آمده است<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴ و ج۷۵، ص۳۹۴ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.


[[ابن کثیر]] پس از گزارش این حادثه می‌گوید: [[مهدی عباسی]] در مورد [[نسب]] [[فرزندان]] [[ابوبکره]]، به [[ولاء]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[حکم]] کرد و انتساب ایشان را به ثقیف [[باطل]] شمرد و این [[حکم]] را برای [[والی بصره]] فرستاد تا [[اعمال]] کند. البته او به آن [[فرمان]] وقعی ننهاد. مهدی عباسی همچنین انتساب زیاد و [[نافع]] را نیز باطل کرد. خالد بن نجار شاعر در شعری، نسب این سه [[برادر]] را به سخره گرفته است و می‌گوید: {{عربی|"انّ زیادا ونافعا وأبا بكره عندي من أعجب العجب ذا قرشي كما يقول وهذا مولی وهذا یزعمه عربی" }}<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.
[[ابن کثیر]] پس از گزارش این حادثه می‌گوید: [[مهدی عباسی]] در مورد [[نسب]] [[فرزندان]] [[ابوبکره]]، به [[ولاء]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[حکم]] کرد و انتساب ایشان را به ثقیف [[باطل]] شمرد و این [[حکم]] را برای [[والی بصره]] فرستاد تا [[اعمال]] کند. البته او به آن [[فرمان]] وقعی ننهاد. مهدی عباسی همچنین انتساب زیاد و [[نافع]] را نیز باطل کرد. خالد بن نجار شاعر در شعری، نسب این سه [[برادر]] را به سخره گرفته است و می‌گوید: {{عربی|«انّ زیادا ونافعا وأبا بكره عندي من أعجب العجب ذا قرشي كما يقول وهذا مولی وهذا یزعمه عربی» }}<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۴۰.</ref>.


در مورد [[صحابی]] بودن وی اختلافی نیست. او در هیجده سالگی<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲-۴۱۱.</ref> در [[غزوه طائف]] [[مسلمان]] شد و [[ابن منده]] و [[ابونعیم]]، نام وی را در شمار [[صحابه]] آورده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۳۵.</ref>.
در مورد [[صحابی]] بودن وی اختلافی نیست. او در هیجده سالگی<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲-۴۱۱.</ref> در [[غزوه طائف]] [[مسلمان]] شد و [[ابن منده]] و [[ابونعیم]]، نام وی را در شمار [[صحابه]] آورده‌اند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۳۵.</ref>.


هنگام محاصره [[طائف]]، پس از آنکه [[پیامبر]] فرمود: "هر برده‌ای از [[حصن]] طائف خارج شود [[آزاد]] است"، عده‌ای از بردگان از جمله ابوبکره از [[دژ]] طائف بیرون آمدند. او از چاهی که در [[زبان عربی]] به آن بَکرَه یا بَکَرَه گویند آویزان شد و از سور طائف پایین آمد و خود را نزد [[حضرت]] رسانید و مسلمان شد و اعلام کرد برده است و حضرت وی را آزاد کرد. از این رو پیامبر، وی را ابوبَکرَه یا ابوبَکَرَه نامید<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۱؛ ابن سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۴.</ref> بنا بر قولی می‌گوید: ثقفیان وی را پیش از غزوه طائف، ابوبکره می‌خواندند. پیامبر هریک از این تازه [[مسلمانان]] را که گروهی شامل ۲۳ نفر بودند <ref>شامی، ج۵، ص۳۸۵-۳۸۴.</ref> به یکی از [[اصحاب]] سپرد تا سرپرستی‌شان کنند و [[قرآن]] و [[سنت]] به ایشان بیاموزند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[ابوبکره]] را به [[عمرو بن سعید بن عاص]] سپرد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲.</ref>. واقدی نام تک تک ایشان را می‌برد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲-۹۳۱.</ref>.
هنگام محاصره [[طائف]]، پس از آنکه [[پیامبر]] فرمود: «هر برده‌ای از [[حصن]] طائف خارج شود [[آزاد]] است»، عده‌ای از بردگان از جمله ابوبکره از [[دژ]] طائف بیرون آمدند. او از چاهی که در [[زبان عربی]] به آن بَکرَه یا بَکَرَه گویند آویزان شد و از سور طائف پایین آمد و خود را نزد [[حضرت]] رسانید و مسلمان شد و اعلام کرد برده است و حضرت وی را آزاد کرد. از این رو پیامبر، وی را ابوبَکرَه یا ابوبَکَرَه نامید<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۱؛ ابن سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۴.</ref> بنا بر قولی می‌گوید: ثقفیان وی را پیش از غزوه طائف، ابوبکره می‌خواندند. پیامبر هریک از این تازه [[مسلمانان]] را که گروهی شامل ۲۳ نفر بودند <ref>شامی، ج۵، ص۳۸۵-۳۸۴.</ref> به یکی از [[اصحاب]] سپرد تا سرپرستی‌شان کنند و [[قرآن]] و [[سنت]] به ایشان بیاموزند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[ابوبکره]] را به [[عمرو بن سعید بن عاص]] سپرد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲.</ref>. واقدی نام تک تک ایشان را می‌برد<ref>واقدی، ج۳، ص۹۳۲-۹۳۱.</ref>.


او را از [[بهترین]] [[اصحاب]] و مردی [[صالح]]، [[پارسا]]، [[نیکوکار]]، والامقام، گرامی و از فقهای [[صحابه]] شمرده‌‍‌اند<ref>ابن ابی حاتم، ج۸، ص۴۸۹؛ مزی، ج۳، ص۶؛ به نقل از عجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۱۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۶.</ref> و می‌گویند او تا هنگام [[مرگ]]، کثیرالعباده بود<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.
او را از [[بهترین]] [[اصحاب]] و مردی [[صالح]]، [[پارسا]]، [[نیکوکار]]، والامقام، گرامی و از فقهای [[صحابه]] شمرده‌‍‌اند<ref>ابن ابی حاتم، ج۸، ص۴۸۹؛ مزی، ج۳، ص۶؛ به نقل از عجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۱۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۳؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۶.</ref> و می‌گویند او تا هنگام [[مرگ]]، کثیرالعباده بود<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.


اشراف ثقیف از جمله [[حارث بن کلده]] پس از آنکه [[مسلمان]] شدند، نزد رسول خدا {{صل}} آمدند و تقاضای بازگشت بردگان خویش، از جمله ابوبکره را به [[بردگی]] داشتند. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "خیر، آنان [[آزاد]] شدگان [[خدا]] و [[رسول]] اویند [[شهرت]]»<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۲۸؛ ابن خویش سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. او به غلامی [[رسول الله]] شهرت داشت و همواره خویش را به آن می‌خواند<ref>باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۶.</ref>.
اشراف ثقیف از جمله [[حارث بن کلده]] پس از آنکه [[مسلمان]] شدند، نزد رسول خدا {{صل}} آمدند و تقاضای بازگشت بردگان خویش، از جمله ابوبکره را به [[بردگی]] داشتند. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: «خیر، آنان [[آزاد]] شدگان [[خدا]] و [[رسول]] اویند [[شهرت]]»<ref>ابن هشام، ج۴، ص۱۲۸؛ ابن خویش سعد، ج۷، ص۱۱.</ref>. او به غلامی [[رسول الله]] شهرت داشت و همواره خویش را به آن می‌خواند<ref>باجی، ج۲، ص۸۵۹؛ ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۶.</ref>.


[[عتبة بن غزوان]]، داماد حارث بن کلده بود. او در [[ربیع الاول]] یا [[ربیع]] الاخر سال چهارده وارد [[بصره]] شد و بصره در آن [[تاریخ]] اردوگاه بود و در سال شانزده به صورت [[شهر]] درآمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. یاقوت، شهرسازی بصره را در سال چهارده می‌داند<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>. [[امارت]] [[عتبه]] را بر بصره، به مدت شش ماه در سال پانزده و به روایتی سال شانزده گفته‌اند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۹-۴۸۸ وی سال پانزده را صحیح می‌داند.</ref>. به دلیل حضور عتبه و همسرش أَزده در بصره، نفیع و برادرانش به بصره رفتند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. از این رو، وی از [[نخستین مسلمانان]] و اصحابی بود که در بصره [[مسکن]] گزید؛ زیرا افزون بر آنچه گذشت، فرزند او عبدالرحمان، نخستین [[کودکی]] بود که در بصره به [[دنیا]] آمد<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره شتری [[قربانی]] کرد که به دلیل اندکی شمار [[مردم]]، [[کفاف]] همه [[اهل بصره]] را داد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۸.</ref>. برای همین، "ابوبکره ثقفی" را [[بصری]] نیز می‌نامند<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴؛ به نقل از ابن ابی حاتم.</ref>. [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]<ref>مدخل ابوبکره، ج۵، ص۲۶۱.</ref> به [[خطا]] می‌گوید ابوبکره در [[فتح بصره]] شرکت داشت. او نخستین شخصی است که در بصره [[نخل]] غرس کرد و گفت: اینجا [[سرزمین]] خرماست<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>.
[[عتبة بن غزوان]]، داماد حارث بن کلده بود. او در [[ربیع الاول]] یا [[ربیع]] الاخر سال چهارده وارد [[بصره]] شد و بصره در آن [[تاریخ]] اردوگاه بود و در سال شانزده به صورت [[شهر]] درآمد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. یاقوت، شهرسازی بصره را در سال چهارده می‌داند<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>. [[امارت]] [[عتبه]] را بر بصره، به مدت شش ماه در سال پانزده و به روایتی سال شانزده گفته‌اند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۹-۴۸۸ وی سال پانزده را صحیح می‌داند.</ref>. به دلیل حضور عتبه و همسرش أَزده در بصره، نفیع و برادرانش به بصره رفتند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۳.</ref>. از این رو، وی از [[نخستین مسلمانان]] و اصحابی بود که در بصره [[مسکن]] گزید؛ زیرا افزون بر آنچه گذشت، فرزند او عبدالرحمان، نخستین [[کودکی]] بود که در بصره به [[دنیا]] آمد<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره شتری [[قربانی]] کرد که به دلیل اندکی شمار [[مردم]]، [[کفاف]] همه [[اهل بصره]] را داد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۸۸.</ref>. برای همین، «ابوبکره ثقفی» را [[بصری]] نیز می‌نامند<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۴؛ به نقل از ابن ابی حاتم.</ref>. [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]<ref>مدخل ابوبکره، ج۵، ص۲۶۱.</ref> به [[خطا]] می‌گوید ابوبکره در [[فتح بصره]] شرکت داشت. او نخستین شخصی است که در بصره [[نخل]] غرس کرد و گفت: اینجا [[سرزمین]] خرماست<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۴۳۲.</ref>.


[[حسن بصری]] می‌گوید: در بین [[صحابیان]] ساکن بصره، [[برتر]] از [[عمران بن حصین]] و ابوبکره وجود نداشت<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>. بر اساس آنچه مسلم فرزند ابوبکره گفته است، او در [[مسجد]] بصره [[حدیث]] می‌گفت<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۴۵-۴۴.</ref>. [[خانه]] وی را نزدیک [[مسجد جامع]] بصره گفته‌اند و نیز او خانه‌ای در محله اصطفانوس<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۰۵.</ref> یا اسطفانوس داشت<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۲-۲۰۱.</ref>. یکی از [[همسران]] وی، [[هاله]] دختر غلیظ از تیره [[بنوعجل]] بود<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره چهل فرزند داشت که [[نسل]] او از هفت تن از ایشان به نام‌های [[عبدالله بن ابوبکره ثقفی|عبدالله]]، [[عبیدالله بن ابوبکره ثقفی|عبیدالله]]، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی|عبدالرحمان]]، [[عبدالعزیز بن ابوبکره ثقفی|عبدالعزیز]]، [[مسلم بن ابوبکره ثقفی|مسلم]] و [[رواد بن ابوبکره ثقفی|رواد]] بر جای ماند <ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲.</ref>. اعقاب وی به بکراوی [[شهرت]] داشتند<ref>سمعانی، ج۱، ص۴۰۳.</ref>. براساس گزارش‌های [[تاریخی]]، باید بصره را در [[اختیار]] ثقفیان دانست. [[فرزندان]] ابوبکره از نظر [[ثروت]]، [[دانش]] و ولایتداری از اشراف بصره بودند و موقعیت [[اقتصادی]]، [[فرهنگی]] و [[سیاسی]] ممتازی داشتند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.
[[حسن بصری]] می‌گوید: در بین [[صحابیان]] ساکن بصره، [[برتر]] از [[عمران بن حصین]] و ابوبکره وجود نداشت<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>. بر اساس آنچه مسلم فرزند ابوبکره گفته است، او در [[مسجد]] بصره [[حدیث]] می‌گفت<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۴۵-۴۴.</ref>. [[خانه]] وی را نزدیک [[مسجد جامع]] بصره گفته‌اند و نیز او خانه‌ای در محله اصطفانوس<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۰۵.</ref> یا اسطفانوس داشت<ref>ابن عساکر، ج۲۶، ص۲۰۲-۲۰۱.</ref>. یکی از [[همسران]] وی، [[هاله]] دختر غلیظ از تیره [[بنوعجل]] بود<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۴۹.</ref>. ابوبکره چهل فرزند داشت که [[نسل]] او از هفت تن از ایشان به نام‌های [[عبدالله بن ابوبکره ثقفی|عبدالله]]، [[عبیدالله بن ابوبکره ثقفی|عبیدالله]]، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی|عبدالرحمان]]، [[عبدالعزیز بن ابوبکره ثقفی|عبدالعزیز]]، [[مسلم بن ابوبکره ثقفی|مسلم]] و [[رواد بن ابوبکره ثقفی|رواد]] بر جای ماند <ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۱۲.</ref>. اعقاب وی به بکراوی [[شهرت]] داشتند<ref>سمعانی، ج۱، ص۴۰۳.</ref>. براساس گزارش‌های [[تاریخی]]، باید بصره را در [[اختیار]] ثقفیان دانست. [[فرزندان]] ابوبکره از نظر [[ثروت]]، [[دانش]] و ولایتداری از اشراف بصره بودند و موقعیت [[اقتصادی]]، [[فرهنگی]] و [[سیاسی]] ممتازی داشتند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۶، ص۳۶.</ref>.
خط ۳۸: خط ۸۷:
برخی از نوادگانش، [[مناصب]] مهم [[حکومتی]] چون [[ولایت]] بر [[اصفهان]]<ref>ابوالشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>، و قضای [[مصر]] و کرمان را به عهده داشتند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۱۵۲ و ۲۱۸؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۳۶۸؛ باجی، ج۲، ص۵۵۵.</ref>، [[عبیدالله بن ابی بکره ثقفی]] در [[زمان]] [[معاویه]] [[مأمور]] به اصفهان شد و در دوران [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[والی]] اصفهان گردید<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>. ابوبکره در نامه‌ای به فرزندش عبیدالله - که [[قاضی]] سیستان بود - نوشت از [[پیامبر]] شنیدم که [[حاکم]] هنگام [[عصبانیت]] [[حکم]] نکند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۷ و ۴۶.</ref>.
برخی از نوادگانش، [[مناصب]] مهم [[حکومتی]] چون [[ولایت]] بر [[اصفهان]]<ref>ابوالشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>، و قضای [[مصر]] و کرمان را به عهده داشتند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۱۵۲ و ۲۱۸؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۳۶۸؛ باجی، ج۲، ص۵۵۵.</ref>، [[عبیدالله بن ابی بکره ثقفی]] در [[زمان]] [[معاویه]] [[مأمور]] به اصفهان شد و در دوران [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[والی]] اصفهان گردید<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>. ابوبکره در نامه‌ای به فرزندش عبیدالله - که [[قاضی]] سیستان بود - نوشت از [[پیامبر]] شنیدم که [[حاکم]] هنگام [[عصبانیت]] [[حکم]] نکند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۷ و ۴۶.</ref>.


در سال هفدهم<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>، [[ابوبکره]] و برادرانش زیاد، نافع و [[شبل بن معبد بجلی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۳۹۸؛ قرطبی، ج۱۲، ص۱۷۸، وی میان شبل بن معبد و عبدالله بن حارث تردید کرده است. ابن عساکر، مسروح بن یسار را در این جمله نام می‌برد: ج۶۰، ص۳۵.</ref>، [[شاهدان]] بر عمل منافی [[عفت]] [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] و [[ام جمیل]] بودند. ابوبکره که در بین این چهار تن [[برترین]] بود، به [[مدینه]] نزد [[عمر]] رفت و [[گناه]] [[مغیره]] را بازگو کرد. عمر، [[ابوموسی اشعری]] را همراه با [[انس بن مالک]] و تعدادی از [[انصار]] با [[حکم]] [[عزل]] مغیره و [[نصب]] [[ابوموسی]]، به [[کوفه]] روانه کرد. مغیره که از مأموریت ابوموسی اطلاع یافت، [[کنیز]] طائفی ممتازی به نام [[عقیله]] به ابوموسی بخشید. ابوموسی، ابوبکره و دیگر [[گواهان]] و مغیره را به مدینه فرستاد. ابوبکره، نافع و شبل بن معبد آنچه دیده بودند برضد مغیره [[شهادت]] دادند، ولی [[زیاد بن سمیه]] با تحریک عمر، اظهارات متفاوتی با دیگر [[شهود]] داد. مغیره [[شمشیر]] کشید و به سوی ایشان حمله‌ور شد که عمر وی را نشاند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. عمر این سه تن را به دلیل [[جرم]] [[قذف]] شلاق زد و مغیره را تبرئه کرد. آنگاه از شلاق خوردگان خواست سخن خویشتن را [[تکذیب]] و [[توبه]] کنند تا از آن پس شهادتشان در امور دیگر نزد قاضی مقبول باشد. نافع و شبل توبه کردند، ولی ابوبکره نپذیرفت<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> و گفت: {{عربی|"اما والذي بعث محمداً بالحق لقد رای زیاد مثل الذي رایت ولكنه كتم الشهادة وان المغیرة لزانٍ"}}؛ مغیره به عمر گفت: با زدن او دلم را [[خرسند]] کن<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۶۳.</ref>. عمر [[تصمیم]] گرفت مرتبه‌ای دیگر بر او حد قذف جاری کند. [[امام علی]] {{ع}} به [[دفاع]] از [[ابوبکره]]، از [[اقدام]] [[عمر]] جلوگیری کرد. ابوبکره قسم یاد کرد دیگر با زیاد سخن نگوید. ابوبکره و دیگران به [[کوفه]] بازگشتند و عمر به [[ابوموسی]]، [[حاکم]] جدید [[بصره]] نوشت از ابوبکره فاصله بگیرد؛ زیرا او [[شیطان]] است<ref>ابن عساکر، ج۶۰، ص۳۶-۳۵.</ref>.
در سال هفدهم<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>، [[ابوبکره]] و برادرانش زیاد، نافع و [[شبل بن معبد بجلی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۳۹۸؛ قرطبی، ج۱۲، ص۱۷۸، وی میان شبل بن معبد و عبدالله بن حارث تردید کرده است. ابن عساکر، مسروح بن یسار را در این جمله نام می‌برد: ج۶۰، ص۳۵.</ref>، [[شاهدان]] بر عمل منافی [[عفت]] [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] و [[ام جمیل]] بودند. ابوبکره که در بین این چهار تن [[برترین]] بود، به [[مدینه]] نزد [[عمر]] رفت و [[گناه]] [[مغیره]] را بازگو کرد. عمر، [[ابوموسی اشعری]] را همراه با [[انس بن مالک]] و تعدادی از [[انصار]] با [[حکم]] [[عزل]] مغیره و [[نصب]] [[ابوموسی]]، به [[کوفه]] روانه کرد. مغیره که از مأموریت ابوموسی اطلاع یافت، [[کنیز]] طائفی ممتازی به نام [[عقیله]] به ابوموسی بخشید. ابوموسی، ابوبکره و دیگر [[گواهان]] و مغیره را به مدینه فرستاد. ابوبکره، نافع و شبل بن معبد آنچه دیده بودند برضد مغیره [[شهادت]] دادند، ولی [[زیاد بن سمیه]] با تحریک عمر، اظهارات متفاوتی با دیگر [[شهود]] داد. مغیره [[شمشیر]] کشید و به سوی ایشان حمله‌ور شد که عمر وی را نشاند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. عمر این سه تن را به دلیل [[جرم]] [[قذف]] شلاق زد و مغیره را تبرئه کرد. آنگاه از شلاق خوردگان خواست سخن خویشتن را [[تکذیب]] و [[توبه]] کنند تا از آن پس شهادتشان در امور دیگر نزد قاضی مقبول باشد. نافع و شبل توبه کردند، ولی ابوبکره نپذیرفت<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> و گفت: {{عربی|«اما والذي بعث محمداً بالحق لقد رای زیاد مثل الذي رایت ولكنه كتم الشهادة وان المغیرة لزانٍ»}}؛ مغیره به عمر گفت: با زدن او دلم را [[خرسند]] کن<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۶۳.</ref>. عمر [[تصمیم]] گرفت مرتبه‌ای دیگر بر او حد قذف جاری کند. [[امام علی]] {{ع}} به [[دفاع]] از [[ابوبکره]]، از [[اقدام]] [[عمر]] جلوگیری کرد. ابوبکره قسم یاد کرد دیگر با زیاد سخن نگوید. ابوبکره و دیگران به [[کوفه]] بازگشتند و عمر به [[ابوموسی]]، [[حاکم]] جدید [[بصره]] نوشت از ابوبکره فاصله بگیرد؛ زیرا او [[شیطان]] است<ref>ابن عساکر، ج۶۰، ص۳۶-۳۵.</ref>.


[[ذهبی]] می‌گوید: هرگاه کسی از ابوبکره می‌خواست در امری [[شاهد]] باشد، نمی‌پذیرفت و می‌گفت: مرا [[فاسق]] شمردند<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. این حادثه مورد توجه [[فقها]] قرار گرفته و در ابواب مربوط [[فقهی]]، به آن استناد و [[استشهاد]] شده و در این رهگذر، مناقشه‌ای میان [[بیهقی]] و [[شافعی]] در این موضوع درگرفته است. شافعی می‌گوید: عراقیان معتقدند [[شهادت]] کسی که حد خورده پذیرفته نیست. آنان به عمل عمر درباره ابوبکره [[استدلال]] کرده‌اند. او به نقل از [[زهری]] می‌گوید: {{عربی|"هو والله سنة فاحفظوه"}}<ref>مسند شافعی در حاشیه کتاب الام، ج۶، ص۱۵۷ مراجعه شود.</ref>؛ بیهقی می‌گوید: این در صورتی صحیح است که موضوع [[قذف]] باشد. اما ابوبکره می‌گوید: من [[مغیره]] را قذف نکردم، بلکه شاهد هستم و میان قاذف و شاهد تفاوت بسیار است. روشن است اگر تعداد [[شاهدان]] بر [[زنا]] به نصاب نرسد، [[رجم]] می‌شوند، ولی کسی نام آنان را قاذف نمی‌گذارد<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۵، در پاورقی.</ref>.
[[ذهبی]] می‌گوید: هرگاه کسی از ابوبکره می‌خواست در امری [[شاهد]] باشد، نمی‌پذیرفت و می‌گفت: مرا [[فاسق]] شمردند<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. این حادثه مورد توجه [[فقها]] قرار گرفته و در ابواب مربوط [[فقهی]]، به آن استناد و [[استشهاد]] شده و در این رهگذر، مناقشه‌ای میان [[بیهقی]] و [[شافعی]] در این موضوع درگرفته است. شافعی می‌گوید: عراقیان معتقدند [[شهادت]] کسی که حد خورده پذیرفته نیست. آنان به عمل عمر درباره ابوبکره [[استدلال]] کرده‌اند. او به نقل از [[زهری]] می‌گوید: {{عربی|«هو والله سنة فاحفظوه»}}<ref>مسند شافعی در حاشیه کتاب الام، ج۶، ص۱۵۷ مراجعه شود.</ref>؛ بیهقی می‌گوید: این در صورتی صحیح است که موضوع [[قذف]] باشد. اما ابوبکره می‌گوید: من [[مغیره]] را قذف نکردم، بلکه شاهد هستم و میان قاذف و شاهد تفاوت بسیار است. روشن است اگر تعداد [[شاهدان]] بر [[زنا]] به نصاب نرسد، [[رجم]] می‌شوند، ولی کسی نام آنان را قاذف نمی‌گذارد<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۳، ص۵، در پاورقی.</ref>.


در سال بیستم، [[عمر بن خطاب]]، ابوبکره را پس از [[قدامة بن مظعون]]، [[والی]] [[بحرین]] و یمامه کرد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۶۹.</ref>.
در سال بیستم، [[عمر بن خطاب]]، ابوبکره را پس از [[قدامة بن مظعون]]، [[والی]] [[بحرین]] و یمامه کرد<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۶۹.</ref>.
خط ۴۶: خط ۹۵:
او در زمره [[قاعدین]] بود؛ زیرا در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] شرکت نکرد<ref>مفید، ص۲۹۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱ و ج۸، ص۶۳؛ همو، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref> و از آنها به [[فتنه]] تعبیر می‌کرد. عبدالرحمان فرزند ابوبکره می‌گوید: پدرم از [[همراهی]] با [[عایشه]] گوشه گرفت و از [[پیغمبر]] [[روایت]] کرد: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ [[حسن بصری]] می‌گوید: ابوبکره [[تصمیم]] گرفت با [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه شود. هنگامی که عایشه را سرگروه ایشان دید، بازگشت. از وی پرسیدند: چرا با ایشان همراه نشدی، گفت: دیدم زنی سر رشته امور ایشان را به دست دارد. از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که از [[ملکه]] سبأ یاد کرد و فرمود: {{متن حدیث| لَا أَفْلَحَ قَوْمٍ تدبرهم امْرَأَةُ }}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸ و ۴۷؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ به نظر می‌رسد [[ابوبکره]] در [[بصره]] مورد توجه بوده و گهگاه خطابه‌هایی داشته است. مثلا در [[ماه رمضان]]، [[امامت نماز]] [[جماعت]] را به عهده می‌گرفت<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref> و از او روایاتی درباره [[شب قدر]] نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹.</ref>.
او در زمره [[قاعدین]] بود؛ زیرا در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] شرکت نکرد<ref>مفید، ص۲۹۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱ و ج۸، ص۶۳؛ همو، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref> و از آنها به [[فتنه]] تعبیر می‌کرد. عبدالرحمان فرزند ابوبکره می‌گوید: پدرم از [[همراهی]] با [[عایشه]] گوشه گرفت و از [[پیغمبر]] [[روایت]] کرد: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ [[حسن بصری]] می‌گوید: ابوبکره [[تصمیم]] گرفت با [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه شود. هنگامی که عایشه را سرگروه ایشان دید، بازگشت. از وی پرسیدند: چرا با ایشان همراه نشدی، گفت: دیدم زنی سر رشته امور ایشان را به دست دارد. از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که از [[ملکه]] سبأ یاد کرد و فرمود: {{متن حدیث| لَا أَفْلَحَ قَوْمٍ تدبرهم امْرَأَةُ }}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸ و ۴۷؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ به نظر می‌رسد [[ابوبکره]] در [[بصره]] مورد توجه بوده و گهگاه خطابه‌هایی داشته است. مثلا در [[ماه رمضان]]، [[امامت نماز]] [[جماعت]] را به عهده می‌گرفت<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref> و از او روایاتی درباره [[شب قدر]] نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹.</ref>.


به [[یقین]] به مناسبت [[جنگ جمل]] و حضور [[عایشه]] در آن بود که روایاتی از رسول خدا {{صل}} درباره [[هلاکت]] مردان و اقوامی که [[زنان]] [[سرپرستی]] ایشان را عهده‌دار شدند، آورده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۳ و ۴۵؛ ابن قانع، ج۳، ص۱۴۳؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>. او درباره سرپرستی زنان بر مردان چند گونه [[روایت]] نقل کرده است؛ یکی به مناسبت ملکه سبأ که روایت آن [[یادآوری]] شد. دیگر اینکه می‌گوید: در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]] بودم که خبر آوردند پوران، دختر [[خسرو پرویز]] بر تخت نشسته است، رسول خدا {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۳.</ref>؛ و نیز علت [[خانه نشینی]] خویش را، [[پیروی]] از فرمایش پیامبر بیان می‌کند که در آن، از [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] [[نهی]] شده است. او [[قاتل]] و مقتول را مستحق [[عذاب]] می‌داند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۱، ۴۶ و ۵۰.</ref>. وی از رسول خدا {{صل}} روایت کرد که به زودی حوادثی رخ می‌دهد که در آن [[انسان]] خوابیده بهتر از نشسته، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از کوشنده است. مردی پرسید: [[فرمان]] چیست؟ پیامبر فرمود: "هرکس شتری دارد، به شترش بپیوندد و هرکس گوسفندی ([[دامپروری]]) دارد، به آنان سرگرم شود و هر کس زمینی ([[کشاورزی]]) دارد، به آن مشغول باشد و کسی که چیزی ندارد، شمشیرش را با سنگی بشکند و خویشتن را [[نجات]] دهد، خویشتن را نجات دهد (دو بار)"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰-۳۹.</ref>.
به [[یقین]] به مناسبت [[جنگ جمل]] و حضور [[عایشه]] در آن بود که روایاتی از رسول خدا {{صل}} درباره [[هلاکت]] مردان و اقوامی که [[زنان]] [[سرپرستی]] ایشان را عهده‌دار شدند، آورده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۳ و ۴۵؛ ابن قانع، ج۳، ص۱۴۳؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>. او درباره سرپرستی زنان بر مردان چند گونه [[روایت]] نقل کرده است؛ یکی به مناسبت ملکه سبأ که روایت آن [[یادآوری]] شد. دیگر اینکه می‌گوید: در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]] بودم که خبر آوردند پوران، دختر [[خسرو پرویز]] بر تخت نشسته است، رسول خدا {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۳.</ref>؛ و نیز علت [[خانه نشینی]] خویش را، [[پیروی]] از فرمایش پیامبر بیان می‌کند که در آن، از [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] [[نهی]] شده است. او [[قاتل]] و مقتول را مستحق [[عذاب]] می‌داند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۱، ۴۶ و ۵۰.</ref>. وی از رسول خدا {{صل}} روایت کرد که به زودی حوادثی رخ می‌دهد که در آن [[انسان]] خوابیده بهتر از نشسته، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از کوشنده است. مردی پرسید: [[فرمان]] چیست؟ پیامبر فرمود: «هرکس شتری دارد، به شترش بپیوندد و هرکس گوسفندی ([[دامپروری]]) دارد، به آنان سرگرم شود و هر کس زمینی ([[کشاورزی]]) دارد، به آن مشغول باشد و کسی که چیزی ندارد، شمشیرش را با سنگی بشکند و خویشتن را [[نجات]] دهد، خویشتن را نجات دهد (دو بار)»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰-۳۹.</ref>.


[[امام علی]] {{ع}} [[روز]] [[دوشنبه]] پس از [[جنگ جمل]]، وارد [[بصره]] شد و اهالی آنجا از مجروحان و [[امان]] یافتگان با [[حضرت]] [[بیعت]] کردند. [[امام]] از [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] احوال پدرش را جویا شد. [[عبدالرحمان]] [[سوگند]] یاد کرد که وی سخت [[بیمار]] و البته از علاقه‌مندان حضرت است. امام به [[دیدار]] وی رفت و فرمود: "نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی؟" [[ابوبکره]] دست بر سینه نهاد و عذر خواست و گفت: دردی آشکار دارم. امام عذرش را پذیرفت و [[ولایت]] بصره را به او پیشنهاد کرد. او پس از [[امتناع]]، پیشنهاد کرد مردی از هواداران حضرت [[والی بصره]] شود و پذیرفت [[مشاور]] [[حاکم بصره]] باشد. امام، [[ابن عباس]] را بر آنجا گمارد و [[فرمان]] داد با ابوبکره [[مشورت]] کند و نظراتش را [[اعمال]] کند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.
[[امام علی]] {{ع}} [[روز]] [[دوشنبه]] پس از [[جنگ جمل]]، وارد [[بصره]] شد و اهالی آنجا از مجروحان و [[امان]] یافتگان با [[حضرت]] [[بیعت]] کردند. [[امام]] از [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] احوال پدرش را جویا شد. [[عبدالرحمان]] [[سوگند]] یاد کرد که وی سخت [[بیمار]] و البته از علاقه‌مندان حضرت است. امام به [[دیدار]] وی رفت و فرمود: «نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی؟» [[ابوبکره]] دست بر سینه نهاد و عذر خواست و گفت: دردی آشکار دارم. امام عذرش را پذیرفت و [[ولایت]] بصره را به او پیشنهاد کرد. او پس از [[امتناع]]، پیشنهاد کرد مردی از هواداران حضرت [[والی بصره]] شود و پذیرفت [[مشاور]] [[حاکم بصره]] باشد. امام، [[ابن عباس]] را بر آنجا گمارد و [[فرمان]] داد با ابوبکره [[مشورت]] کند و نظراتش را [[اعمال]] کند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.


از وی روایاتی در مورد [[خوارج]] نقل شده است که [[رسول خدا]] {{صل}} در مورد شخصی که به [[عدالت پیامبر]] در [[تقسیم بیت المال]] [[اعتراض]] کرد فرمود: "این شخص و اصحابش از [[دین]] جدا می‌شوند؛ چنان که تیر از کمان جدا می‌شود و....»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۲.</ref>. همچنین نظیر مضامین ذیل را از حضرت [[روایت]] کرد: "گروهی خواهند آمد که در انجام [[فرایض]] بر خویش سخت می‌گیرند و... ملازم [[قرآن]] هستند و قرآن را می‌خوانند، در حالی که از ترقوه ایشان بالاتر نمی‌رود و... هرگاه ایشان را دیدید، آنان را بکشید که [[اجر]] خواهید برد"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶.</ref>. در هر صورت، از حضور وی در [[جنگ نهروان]] گزارشی در دست نیست.
از وی روایاتی در مورد [[خوارج]] نقل شده است که [[رسول خدا]] {{صل}} در مورد شخصی که به [[عدالت پیامبر]] در [[تقسیم بیت المال]] [[اعتراض]] کرد فرمود: «این شخص و اصحابش از [[دین]] جدا می‌شوند؛ چنان که تیر از کمان جدا می‌شود و....»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۲.</ref>. همچنین نظیر مضامین ذیل را از حضرت [[روایت]] کرد: «گروهی خواهند آمد که در انجام [[فرایض]] بر خویش سخت می‌گیرند و... ملازم [[قرآن]] هستند و قرآن را می‌خوانند، در حالی که از ترقوه ایشان بالاتر نمی‌رود و... هرگاه ایشان را دیدید، آنان را بکشید که [[اجر]] خواهید برد»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶.</ref>. در هر صورت، از حضور وی در [[جنگ نهروان]] گزارشی در دست نیست.


در جریان [[صلح]] [[امام مجتبی]] {{ع}} با [[معاویه]]، از ابوبکره روایاتی نقل شده است که رسول خدا {{صل}} در چند موضع [[امام حسن]] {{ع}} را که طفلی خردسال بود در آغوش کشید و فرمود: "[[خداوند]] به وسیله این، میان [[مسلمانان]] صلح برقرار می‌کند"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷، ۴۹ و ۵۱؛ اربلی، ج۲، ص۱۴۲.</ref>.
در جریان [[صلح]] [[امام مجتبی]] {{ع}} با [[معاویه]]، از ابوبکره روایاتی نقل شده است که رسول خدا {{صل}} در چند موضع [[امام حسن]] {{ع}} را که طفلی خردسال بود در آغوش کشید و فرمود: «[[خداوند]] به وسیله این، میان [[مسلمانان]] صلح برقرار می‌کند»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۴، ۴۷، ۴۹ و ۵۱؛ اربلی، ج۲، ص۱۴۲.</ref>.


بر اساس گزارش‌های [[تاریخی]]، ابوبکره با معاویه چند [[ملاقات]] داشت<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. [[معاویه]] پس از آنکه به [[حکومت]] رسید، [[عبدالله بن عامر]] را به [[بصره]] فرستاد و زیاد از آنجا به قلعه [[فارس]] [[پناه]] برد. [[بسر بن ارطاه]] [[فرمانده]] نظامی معاویه در بصره ضمن خطبه‌ای، [[امام علی]] {{ع}} را [[کافر]] و [[منافق]] خواند (نعوذ بالله) و هیچ یک از [[مردم]] جرئت [[اعتراض]] و پاسخ نداشتند. تنها [[ابوبکره]] به [[دفاع]] از [[امیرمؤمنان]] برخاست و گفت: ای [[دشمن خدا]] [[دروغ]] می‌گویی. [[علی بن ابی طالب]] از تو و از اربابت معاویه بهتر است. [[بسر]] [[دستور]] داد وی را چنان زدند که نزدیک بود کشته شود. کسانی از تیره بنوسید از بنوضبه به کمک ابوبکره آمدند و او را [[نجات]] دادند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷-۱۳۶.</ref>. بسر، [[فرزندان]] زیاد را [[حبس]] و زیاد را به کشتن ایشان [[تهدید]] کرد. ابوبکره برای [[ملاقات]] با معاویه به [[کوفه]] رفت و با معاویه این گونه سخن گفت: {{عربی|"السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله وبركاته، اتق الله يا معاويه....}}؛ ابوبکره به شدت معاویه را [[سرزنش]] و [[نصیحت]] کرد. معاویه پس از مدتی [[سکوت]] گفت: ای ابوبکره! آیا برای [[زیارت]] ما آمدی یا درخواستی تو را به اینجا کشانده. او گفت: آیا ما با تو بر سر این [[بیعت]] کردیم که فرزندانمان را بُکشی. معاویه گفت: ما خوشحال می‌شویم که درخواست تو را [[اجابت]] کنیم و خشنودت سازیم. ابوبکره برای برادرش زیاد [[امان]] گرفت و در مورد اموالی که در [[اختیار]] زیاد بود، [[رضایت]] معاویه را جلب کرد و خواست در نامه‌ای به بسر [[فرمان]] دهد فرزندان زیاد را [[آزاد]] کند<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۵۲-۶۴۷.</ref>.
بر اساس گزارش‌های [[تاریخی]]، ابوبکره با معاویه چند [[ملاقات]] داشت<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>. [[معاویه]] پس از آنکه به [[حکومت]] رسید، [[عبدالله بن عامر]] را به [[بصره]] فرستاد و زیاد از آنجا به قلعه [[فارس]] [[پناه]] برد. [[بسر بن ارطاه]] [[فرمانده]] نظامی معاویه در بصره ضمن خطبه‌ای، [[امام علی]] {{ع}} را [[کافر]] و [[منافق]] خواند (نعوذ بالله) و هیچ یک از [[مردم]] جرئت [[اعتراض]] و پاسخ نداشتند. تنها [[ابوبکره]] به [[دفاع]] از [[امیرمؤمنان]] برخاست و گفت: ای [[دشمن خدا]] [[دروغ]] می‌گویی. [[علی بن ابی طالب]] از تو و از اربابت معاویه بهتر است. [[بسر]] [[دستور]] داد وی را چنان زدند که نزدیک بود کشته شود. کسانی از تیره بنوسید از بنوضبه به کمک ابوبکره آمدند و او را [[نجات]] دادند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷-۱۳۶.</ref>. بسر، [[فرزندان]] زیاد را [[حبس]] و زیاد را به کشتن ایشان [[تهدید]] کرد. ابوبکره برای [[ملاقات]] با معاویه به [[کوفه]] رفت و با معاویه این گونه سخن گفت: {{عربی|«السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله وبركاته، اتق الله يا معاويه....}}؛ ابوبکره به شدت معاویه را [[سرزنش]] و [[نصیحت]] کرد. معاویه پس از مدتی [[سکوت]] گفت: ای ابوبکره! آیا برای [[زیارت]] ما آمدی یا درخواستی تو را به اینجا کشانده. او گفت: آیا ما با تو بر سر این [[بیعت]] کردیم که فرزندانمان را بُکشی. معاویه گفت: ما خوشحال می‌شویم که درخواست تو را [[اجابت]] کنیم و خشنودت سازیم. ابوبکره برای برادرش زیاد [[امان]] گرفت و در مورد اموالی که در [[اختیار]] زیاد بود، [[رضایت]] معاویه را جلب کرد و خواست در نامه‌ای به بسر [[فرمان]] دهد فرزندان زیاد را [[آزاد]] کند<ref>ثقفی، ج۲، ص۶۵۲-۶۴۷.</ref>.


[[عبدالرحمان بن ابی بکره]] می‌گوید: من همراه پدرم ابوبکره و عمویم زیاد و تنی چند بر معاویه وارد شدیم (گویا برای تبریک [[خلافت]]). معاویه از پدرم خواست [[حدیثی]] از [[پیامبر]] نقل کند. پدرم گفت: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث|الْخِلَافَةُ ثَلَاثُونَ‏ عَامًا، ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ الْمُلْكُ}}؛ معاویه دستور داد ما را پس گردنی زدند تا از مجلس بیرون کردند<ref>امینی، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>. زیاد به پدرم [[اعتراض]] کرد مگر [[حدیث]] دیگری نبود که بخوانی. گفت: همین را باید می‌خواندم، دوباره ما را فرا می‌خواند. دو سه [[روز]] بعد [[معاویه]] ایشان را به حضور‌ طلبید و دوباره از [[ابوبکره]] خواست [[حدیثی]] بخواند و او نیز همان را خواند و معاویه همان‌گونه ایشان را از مجلس خارج کرد. زیاد دوباره اعتراض شدیدتری کرد و گفت: چرا حدیث دیگری نخواندی. معاویه فردای آن روز ایشان را فراخواند و از ابوبکره خواست حدیث بخواند و او نیز همان حدیث را خواند. معاویه گفت: {{عربی|"أنا ملوك قد رضينا بالملك}}؛ و این بار از ایشان [[پذیرایی]] کرد<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref>.
[[عبدالرحمان بن ابی بکره]] می‌گوید: من همراه پدرم ابوبکره و عمویم زیاد و تنی چند بر معاویه وارد شدیم (گویا برای تبریک [[خلافت]]). معاویه از پدرم خواست [[حدیثی]] از [[پیامبر]] نقل کند. پدرم گفت: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: {{متن حدیث|الْخِلَافَةُ ثَلَاثُونَ‏ عَامًا، ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ الْمُلْكُ}}؛ معاویه دستور داد ما را پس گردنی زدند تا از مجلس بیرون کردند<ref>امینی، ج۱۰، ص۲۸۳.</ref>. زیاد به پدرم [[اعتراض]] کرد مگر [[حدیث]] دیگری نبود که بخوانی. گفت: همین را باید می‌خواندم، دوباره ما را فرا می‌خواند. دو سه [[روز]] بعد [[معاویه]] ایشان را به حضور‌ طلبید و دوباره از [[ابوبکره]] خواست [[حدیثی]] بخواند و او نیز همان را خواند و معاویه همان‌گونه ایشان را از مجلس خارج کرد. زیاد دوباره اعتراض شدیدتری کرد و گفت: چرا حدیث دیگری نخواندی. معاویه فردای آن روز ایشان را فراخواند و از ابوبکره خواست حدیث بخواند و او نیز همان حدیث را خواند. معاویه گفت: {{عربی|«أنا ملوك قد رضينا بالملك»}}؛ و این بار از ایشان [[پذیرایی]] کرد<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref>.


در سال ۴۱ که اوضاع [[عراق]] آشفته بود، [[حمران بن ابان]] از [[خوارج]] بر [[بصره]] [[تسلط]] یافت. معاویه سپاهی برای از میان بردن آنان فرستاد. ابوبکره از معاویه خواست از [[کشتار]] ایشان درگذرد و معاویه آنان را بخشید و آزادشان کرد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳.</ref>.
در سال ۴۱ که اوضاع [[عراق]] آشفته بود، [[حمران بن ابان]] از [[خوارج]] بر [[بصره]] [[تسلط]] یافت. معاویه سپاهی برای از میان بردن آنان فرستاد. ابوبکره از معاویه خواست از [[کشتار]] ایشان درگذرد و معاویه آنان را بخشید و آزادشان کرد<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳.</ref>.
خط ۷۰: خط ۱۱۹:
پیش از این گذشت که او در مقابل بسر به [[دفاع]] از [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} برخاست و کتک خورد. فرزندش [[عبدالرحمان]] به وی گفت: میدانی که پسر و همراهانش [[دشمن]] [[علی]] هستند، چرا او را [[تکذیب]] کردی؟ [[ابوبکره]] گفت: [[گمان]] کردی این سخنان را از روی هواداری از علی گفتم. والله اگر از مرداری بر مردار دیگری بنشینم، برایم محبوب‌تر است از اینکه از علی [[پیروی]] کنم. اما بر علی نمی‌توان از شکم، [[فرج]]، [[نسب]] و سابقه، خرده گرفت و به او [[افترا]] بست<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.
پیش از این گذشت که او در مقابل بسر به [[دفاع]] از [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}} برخاست و کتک خورد. فرزندش [[عبدالرحمان]] به وی گفت: میدانی که پسر و همراهانش [[دشمن]] [[علی]] هستند، چرا او را [[تکذیب]] کردی؟ [[ابوبکره]] گفت: [[گمان]] کردی این سخنان را از روی هواداری از علی گفتم. والله اگر از مرداری بر مردار دیگری بنشینم، برایم محبوب‌تر است از اینکه از علی [[پیروی]] کنم. اما بر علی نمی‌توان از شکم، [[فرج]]، [[نسب]] و سابقه، خرده گرفت و به او [[افترا]] بست<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۷.</ref>.


در مورد اواخر [[عمر]] وی گزارش شده است که [[سلیمان اعمش]]، رکاب اسب ابوبکره ثقفی را برای [[سوار شدن]] نگه داشت و او وی را خطاب کرد: ای فرزندم! همانا تو پروردگارت را گرامی داشتی.<ref>مزی، ج۲۱، ص۷۷؛ خطیب بغدادی، ج۹، ص۵.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۴، ص۱۹۷.</ref> این گزارش را اشتباهی فاحش دانسته است. دلیل او، [[اختلاف]] میان سال [[تولد]] و [[وفات]] این دو است؛ زیرا [[تاریخ]] ولادت اعمش را سال‌های ۵۱ و ۵۹، و تاریخ وفات ابوبکره را سال‌های ۵۱ و ۵۲ گفته‌اند. ابن حجر می‌افزاید: چگونه کسی که پس از ده سال از وفات ابوبکره به [[دنیا]] آمده است، می‌تواند رکاب وی را نگاه دارد. ابن حجر احتمال می‌دهد در این گزارش افتادگی وجود دارد و آن {{عربی|اخذ برکاب ابن ابی بکره"}} بوده است که کلمه "ابن" ساقط شده است.
در مورد اواخر [[عمر]] وی گزارش شده است که [[سلیمان اعمش]]، رکاب اسب ابوبکره ثقفی را برای [[سوار شدن]] نگه داشت و او وی را خطاب کرد: ای فرزندم! همانا تو پروردگارت را گرامی داشتی.<ref>مزی، ج۲۱، ص۷۷؛ خطیب بغدادی، ج۹، ص۵.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۴، ص۱۹۷.</ref> این گزارش را اشتباهی فاحش دانسته است. دلیل او، [[اختلاف]] میان سال [[تولد]] و [[وفات]] این دو است؛ زیرا [[تاریخ]] ولادت اعمش را سال‌های ۵۱ و ۵۹، و تاریخ وفات ابوبکره را سال‌های ۵۱ و ۵۲ گفته‌اند. ابن حجر می‌افزاید: چگونه کسی که پس از ده سال از وفات ابوبکره به [[دنیا]] آمده است، می‌تواند رکاب وی را نگاه دارد. ابن حجر احتمال می‌دهد در این گزارش افتادگی وجود دارد و آن {{عربی|«اخذ برکاب ابن ابی بکره»}} بوده است که کلمه «ابن» ساقط شده است.


او از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] کرد و [[پنج تن]] از پسرانش رواد، عبدالرحمان، عبدالعزیز، عبیدالله، مسلم و یک دخترش به نام [[کیسه بن ابوبکره ثقفی|کیسه]]<ref>ابن حجر، لسان، ج۷، ص۵۲۹؛ ابن ماکولا، ج۷، ص۱۵۷.</ref> و بسیاری دیگر از جمله [[ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف]]، [[احنف بن قیس]]، [[اشعث بن ثرمله]]، [[حسن بصری]] و [[محمد بن سیرین]] از او روایت می‌کردند<ref>مزی، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref>.
او از [[رسول خدا]] {{صل}} [[روایت]] کرد و [[پنج تن]] از پسرانش رواد، عبدالرحمان، عبدالعزیز، عبیدالله، مسلم و یک دخترش به نام [[کیسه بن ابوبکره ثقفی|کیسه]]<ref>ابن حجر، لسان، ج۷، ص۵۲۹؛ ابن ماکولا، ج۷، ص۱۵۷.</ref> و بسیاری دیگر از جمله [[ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف]]، [[احنف بن قیس]]، [[اشعث بن ثرمله]]، [[حسن بصری]] و [[محمد بن سیرین]] از او روایت می‌کردند<ref>مزی، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵؛ ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref>.
خط ۷۶: خط ۱۲۵:
[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>، حدود ۱۵۰ [[حدیث]] از او آورده که البته برخی از آنها تکراری است. ابن حجر<ref>مقدمه فتح، ص۴۷۷.</ref> می‌گوید: او چهارده [[حدیث]] از [[پیامبر]] {{صل}} دارد. [[دارقطنی]]<ref>دارقطنی، ج۱، ص۳۴۹.</ref> در بخشی با عنوان [[مسند]] [[ابی بکره]]، هفده حدیث وی را نقل می‌کند. زرکلی<ref>زرکلی، ج۸، ص۴۴.</ref> گوید: او ۱۳۲ حدیث دارد. [[بخاری]] از او روایاتی در موضوعات [[علم]]، [[نماز]] و صید گزارش کرده است<ref>باجی، ج۲، ص۵۹.</ref>. فرزندش عبیدالله از وی روایاتی در موضوعات [[عقوبت]] [[بغی]]، [[عاق والدین]] و [[تعبیر خواب]] گزارش کرده است<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>.
[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>، حدود ۱۵۰ [[حدیث]] از او آورده که البته برخی از آنها تکراری است. ابن حجر<ref>مقدمه فتح، ص۴۷۷.</ref> می‌گوید: او چهارده [[حدیث]] از [[پیامبر]] {{صل}} دارد. [[دارقطنی]]<ref>دارقطنی، ج۱، ص۳۴۹.</ref> در بخشی با عنوان [[مسند]] [[ابی بکره]]، هفده حدیث وی را نقل می‌کند. زرکلی<ref>زرکلی، ج۸، ص۴۴.</ref> گوید: او ۱۳۲ حدیث دارد. [[بخاری]] از او روایاتی در موضوعات [[علم]]، [[نماز]] و صید گزارش کرده است<ref>باجی، ج۲، ص۵۹.</ref>. فرزندش عبیدالله از وی روایاتی در موضوعات [[عقوبت]] [[بغی]]، [[عاق والدین]] و [[تعبیر خواب]] گزارش کرده است<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>.


فرزندش مسلم می‌گوید: پدرم پس از هر نماز می‌گفت: {{عربی|"اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الكفر و الفقر اللّهمّ إنّي أعوذ بك من عذاب القبر"}}؛ و می‌گفت: این [[دعای پیامبر]] پس از هر نماز بود <ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶ و ۳۹؛ البانی، ارواء الغلیل، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. ابوعثمان نهدی که از [[دوستان]] [[أبوبکره]] بود می‌گوید: از [[سعد بن ابی وقاص]] و از [[ابوبکره]] شنیدم که می‌گفتند: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدیم که فرمود: "هر که را به غیر پدرش بخوانند، در حالی که او خلاف آن را می‌داند، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>.
فرزندش مسلم می‌گوید: پدرم پس از هر نماز می‌گفت: {{عربی|«اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الكفر و الفقر اللّهمّ إنّي أعوذ بك من عذاب القبر»}}؛ و می‌گفت: این [[دعای پیامبر]] پس از هر نماز بود <ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶ و ۳۹؛ البانی، ارواء الغلیل، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. ابوعثمان نهدی که از [[دوستان]] [[أبوبکره]] بود می‌گوید: از [[سعد بن ابی وقاص]] و از [[ابوبکره]] شنیدم که می‌گفتند: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدیم که فرمود: «هر که را به غیر پدرش بخوانند، در حالی که او خلاف آن را می‌داند، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است»<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>.


همچنین ابوبکره از پیامبر [[روایت]] کرد که گروهی از [[امت]] من در سرزمینی فرو آیند که به آن [[بصره]] گویند<ref>ابو الشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
همچنین ابوبکره از پیامبر [[روایت]] کرد که گروهی از [[امت]] من در سرزمینی فرو آیند که به آن [[بصره]] گویند<ref>ابو الشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
خط ۱۱۱: خط ۱۶۰:
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:بنی‌ثقیف]]
۲۴٬۴۳۰

ویرایش