فقر وجودی در عرفان اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۷ ژوئن ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'ه. ق)' به 'ﻫ.ق)'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق)' به 'ﻫ.ق)')
 
خط ۱۴: خط ۱۴:
در [[جهان‌بینی عرفانی]]، ذات باری [[متعال]] که [[حقّ]] محض است، در [[اسماء]] خود ظاهر می‌گردد و هر اسم، بنابر گستره‌ای که در ارائه [[کمالات]] [[ذات باری تعالی]] دارد، [[مظهر]] اوصاف گوناگون [[خداوند]] است. بنابراین، ذات لاتعیّن با [[ظهور]] در اسماء گوناگون خود، متعین می‌گردد. تعیّنات [[الهی]]، بنابر نگاه‌های مختلف، متعدد بیان شده. اما در یک نگاه کلی، که مورد قبول قاطبه [[اهل]] تحقیق قرار گرفته است، مراتب تعینات الهی، در پنج مرتبه تعریف شده: تعین اول در [[مقام علم]] ذات باری است و سه تعین بعدی، مراتب خارج ذات؛ تعین پنجم، کون جامع را تبیین می‌نماید. تفصیل هر یک از این تعینات، خارج از بحث فعلی ما است؛ ولی از آنجا که سخن در [[فقر]] ماهوی مظاهر در عرفان، از اعیان ثابته آغاز می‌شود، برای تبیین جایگاه آن در جهان‌بینی عرفانی، به اختصار اشاره‌ای به آنها می‌شود:
در [[جهان‌بینی عرفانی]]، ذات باری [[متعال]] که [[حقّ]] محض است، در [[اسماء]] خود ظاهر می‌گردد و هر اسم، بنابر گستره‌ای که در ارائه [[کمالات]] [[ذات باری تعالی]] دارد، [[مظهر]] اوصاف گوناگون [[خداوند]] است. بنابراین، ذات لاتعیّن با [[ظهور]] در اسماء گوناگون خود، متعین می‌گردد. تعیّنات [[الهی]]، بنابر نگاه‌های مختلف، متعدد بیان شده. اما در یک نگاه کلی، که مورد قبول قاطبه [[اهل]] تحقیق قرار گرفته است، مراتب تعینات الهی، در پنج مرتبه تعریف شده: تعین اول در [[مقام علم]] ذات باری است و سه تعین بعدی، مراتب خارج ذات؛ تعین پنجم، کون جامع را تبیین می‌نماید. تفصیل هر یک از این تعینات، خارج از بحث فعلی ما است؛ ولی از آنجا که سخن در [[فقر]] ماهوی مظاهر در عرفان، از اعیان ثابته آغاز می‌شود، برای تبیین جایگاه آن در جهان‌بینی عرفانی، به اختصار اشاره‌ای به آنها می‌شود:


تعین اول عبارت است از: توجه ذات باری در مرتبه ذات به [[کمالات ذاتی]] خود؛ از آن به تعین احدی و یا واحدی نام برده می‌شود<ref>تفصیل بیشتر تجلیات ذاتیه به این ترتیب است که: «اول تجلی الهی عبارت است از توجه کلی ذات به خود چنانکه در ادراکات نفسانی هرکس بدون توجه به کمالات خود اجمالاً به خود توجه دارد، چنین تجلی ذاتی را که در آن سخن از ظهور هیچ اسم و وصفی نیست در عین آنکه واجد همه کمالات اسمائی و صفاتی و غنای ذات باری به‌طور اندماجی است، تجلی احدی می‌گویند. بیان فناری در این رابطه چنین است: {{عربی|ان الوجود المطلق من حیث انه ذات الحق سبحانه لما اقتضی ان یکون له تعین، یتجلی به علی نفسها، أی یظهر له و یعلمه بنفسه فی نفسه، و یسمی التجلی الاحدی الذاتی}}. تجلی ثانوی ذات عبارت است از توجه تفصیلی ذات باری به کمالات و صفات کمالی خود در مرتبه ذات و در این مقام است که سخن از علم تفصیلی ذات باری به کمالات ذاتی است و از آن به مقام واحدیت تعبیر می‌شود. چنان‌که در ادراکات نفسانی هر کس توجه به کمالات ذاتی خود از قبیل علم و قدرت و حیات می‌نماید و فناری در ادامه چنین می‌گوید: {{عربی|و اما من حیث المرتبة الثانیة و هی الواحدیة فهو ظهور الذات لنفسها بشئونها من حیث مظاهر الشئون المسماة صفات و حقائق، و هو متعد إلی مفعولین، لأنه ظهر لنفسه ذا صفات من الحیاة و العلم و غیرهما، فکان للعلم فی هذه المرتبة کثرة حقیقیة و وحدة نسبیة مجموعیة}}. (مصباح الأنس بین المعقول والمشهود (ط. دار الکتب العلمیه. ۲۰۱۰ ه. ق)، ص۲۳۴).</ref>.
تعین اول عبارت است از: توجه ذات باری در مرتبه ذات به [[کمالات ذاتی]] خود؛ از آن به تعین احدی و یا واحدی نام برده می‌شود<ref>تفصیل بیشتر تجلیات ذاتیه به این ترتیب است که: «اول تجلی الهی عبارت است از توجه کلی ذات به خود چنانکه در ادراکات نفسانی هرکس بدون توجه به کمالات خود اجمالاً به خود توجه دارد، چنین تجلی ذاتی را که در آن سخن از ظهور هیچ اسم و وصفی نیست در عین آنکه واجد همه کمالات اسمائی و صفاتی و غنای ذات باری به‌طور اندماجی است، تجلی احدی می‌گویند. بیان فناری در این رابطه چنین است: {{عربی|ان الوجود المطلق من حیث انه ذات الحق سبحانه لما اقتضی ان یکون له تعین، یتجلی به علی نفسها، أی یظهر له و یعلمه بنفسه فی نفسه، و یسمی التجلی الاحدی الذاتی}}. تجلی ثانوی ذات عبارت است از توجه تفصیلی ذات باری به کمالات و صفات کمالی خود در مرتبه ذات و در این مقام است که سخن از علم تفصیلی ذات باری به کمالات ذاتی است و از آن به مقام واحدیت تعبیر می‌شود. چنان‌که در ادراکات نفسانی هر کس توجه به کمالات ذاتی خود از قبیل علم و قدرت و حیات می‌نماید و فناری در ادامه چنین می‌گوید: {{عربی|و اما من حیث المرتبة الثانیة و هی الواحدیة فهو ظهور الذات لنفسها بشئونها من حیث مظاهر الشئون المسماة صفات و حقائق، و هو متعد إلی مفعولین، لأنه ظهر لنفسه ذا صفات من الحیاة و العلم و غیرهما، فکان للعلم فی هذه المرتبة کثرة حقیقیة و وحدة نسبیة مجموعیة}}. (مصباح الأنس بین المعقول والمشهود (ط. دار الکتب العلمیه. ۲۰۱۰ .ق)، ص۲۳۴).</ref>.


در این تعین، [[اسماء]] کلیه از قبیل [[علم]] و [[قدرت]] و [[حیات]] و [[اراده الهی]] ظاهر می‌شود؛ که هر یک بیانگر جلوه‌های [[کمالات]] ذات باری در [[مقام]] ذات است.
در این تعین، [[اسماء]] کلیه از قبیل [[علم]] و [[قدرت]] و [[حیات]] و [[اراده الهی]] ظاهر می‌شود؛ که هر یک بیانگر جلوه‌های [[کمالات]] ذات باری در [[مقام]] ذات است.
خط ۲۷: خط ۲۷:
در مقام [[تمثیل]]، جایگاه اعیان ثابته در [[عرفان]]، شبیه به جایگاه ماهیات در [[حکمت]] متعالیه است. در حکمت، حدود وجود را که اشاره به جنبه فقری و تعین وجود دارد، ماهیت اشیاء می‌نامند و [[ظهور]] خارجی موجودات نیز به آنها است و جنبه غنا و هستی اشیاء، که کمالات آنها از آن بر می‌خیزد را وجود آنها می‌نامند؛ رابطه اعیان ثابته و اسماء الهی نیز چنین است.
در مقام [[تمثیل]]، جایگاه اعیان ثابته در [[عرفان]]، شبیه به جایگاه ماهیات در [[حکمت]] متعالیه است. در حکمت، حدود وجود را که اشاره به جنبه فقری و تعین وجود دارد، ماهیت اشیاء می‌نامند و [[ظهور]] خارجی موجودات نیز به آنها است و جنبه غنا و هستی اشیاء، که کمالات آنها از آن بر می‌خیزد را وجود آنها می‌نامند؛ رابطه اعیان ثابته و اسماء الهی نیز چنین است.


نتیجه آنکه، اگر در [[فلسفه]]، [[قیام]] ماهیت به وجود است و با زبان حال، دائماً تقاضای هستی را از وجودات خود می‌کند و بدون آن هرگز قوامی ندارد، در [[عرفان]] نیز، تعینات و [[اسماء الهی]] دو جهت دارند؛ اولی جهتی است که کمال وجمال ذات را ارائه می‌دهد و دومی جهتی است که [[استعداد]] و تقاضای ظاهر شدن در آن کمال را بیان می‌کند و دائماً تقاضای [[ظهور]] خود را می‌طلبد و جنبه استعدادی آن، اشاره به جهت فقری و نیاز و تقاضاهایی است که خبر از استعدادهای گوناگون آن می‌دهد<ref>بیان جامی در این باره چنین است: {{عربی|کذلک استعداداتهم فی عرصة الوجود العینی إنما تکون بموجب استعداداتهم الغیبیة الغیر المجعولة فی حضرة العلم الذاتی. فمهما حصل تجل لمتجلی له فی حضرة الوجود العینی، فانما یحصل علی صورة استعداد العین الثابتة الأزلیة التی لهذا المتجلی له}} (نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۰ ه. ق)، ص۲۰۲).</ref>.
نتیجه آنکه، اگر در [[فلسفه]]، [[قیام]] ماهیت به وجود است و با زبان حال، دائماً تقاضای هستی را از وجودات خود می‌کند و بدون آن هرگز قوامی ندارد، در [[عرفان]] نیز، تعینات و [[اسماء الهی]] دو جهت دارند؛ اولی جهتی است که کمال وجمال ذات را ارائه می‌دهد و دومی جهتی است که [[استعداد]] و تقاضای ظاهر شدن در آن کمال را بیان می‌کند و دائماً تقاضای [[ظهور]] خود را می‌طلبد و جنبه استعدادی آن، اشاره به جهت فقری و نیاز و تقاضاهایی است که خبر از استعدادهای گوناگون آن می‌دهد<ref>بیان جامی در این باره چنین است: {{عربی|کذلک استعداداتهم فی عرصة الوجود العینی إنما تکون بموجب استعداداتهم الغیبیة الغیر المجعولة فی حضرة العلم الذاتی. فمهما حصل تجل لمتجلی له فی حضرة الوجود العینی، فانما یحصل علی صورة استعداد العین الثابتة الأزلیة التی لهذا المتجلی له}} (نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۰ .ق)، ص۲۰۲).</ref>.


پیرامون سایر تعیّن‌ها که در خارج ذات واقع می‌شود و هر یک جلوه‌های گوناگون ذات در [[مقام]] وصف و یا فعل است، در [[برهان واسطه فیض]] توضیح داده شده. نکته مهم در اینجا آن است که در همه مراتب تعینات، آنچه ظاهر می‌شود، مراتب کمالی و غنای [[حق]] است. این درحقیقت پاسخ به زبان سؤال آن مَظهر به استعداد اظهار آن کمال است. به این ترتیب، همه مظاهر عالم، خواه مجرد و یا مادی، دائماً با زبان حال و قال از ذات باری تقاضای ظهور به اندازه استعداد خود را دارند؛ با این تفاوت که در مجردات، ظهور استعدادها دفعی است و در [[مادیات]]، تدریجی است؛ اما در هر صورت، همگی در حال [[مناجات]] با قاضی‌الحاجات‌اند که دائماً پاسخ به ندای [[باطنی]] آنها در ظهور استعدادهای آنان در [[تربیت]] به کمال نهایی‌شان بدهد. [[خداوند]] نیز با [[رحمت]] واسعه‌اش، دائماً پاسخ آنان را با افاضات گوناگون و در خور عین ثابتشان می‌دهد.
پیرامون سایر تعیّن‌ها که در خارج ذات واقع می‌شود و هر یک جلوه‌های گوناگون ذات در [[مقام]] وصف و یا فعل است، در [[برهان واسطه فیض]] توضیح داده شده. نکته مهم در اینجا آن است که در همه مراتب تعینات، آنچه ظاهر می‌شود، مراتب کمالی و غنای [[حق]] است. این درحقیقت پاسخ به زبان سؤال آن مَظهر به استعداد اظهار آن کمال است. به این ترتیب، همه مظاهر عالم، خواه مجرد و یا مادی، دائماً با زبان حال و قال از ذات باری تقاضای ظهور به اندازه استعداد خود را دارند؛ با این تفاوت که در مجردات، ظهور استعدادها دفعی است و در [[مادیات]]، تدریجی است؛ اما در هر صورت، همگی در حال [[مناجات]] با قاضی‌الحاجات‌اند که دائماً پاسخ به ندای [[باطنی]] آنها در ظهور استعدادهای آنان در [[تربیت]] به کمال نهایی‌شان بدهد. [[خداوند]] نیز با [[رحمت]] واسعه‌اش، دائماً پاسخ آنان را با افاضات گوناگون و در خور عین ثابتشان می‌دهد.
خط ۳۴: خط ۳۴:
== [[شیوه]] ابراز [[فقر]] و نیاز در [[عرفان]] ==
== [[شیوه]] ابراز [[فقر]] و نیاز در [[عرفان]] ==
با توجه به مطالب قبل، روشن می‌شود که سؤال و تقاضا، در یک بیان جامع، عبارت است از ابراز فقر و [[ناداری]] و [[طلب]] [[غنا]] و [[دارایی]]، حالاً و یا مقالاً از صاحب کمال. با توجه به آنکه سؤال حالی، بیانگر [[حقیقت]] [[نیازمندی]] [[سائل]] وحدود سؤال و شدت و [[ضعف]] نیاز او است، چنین ابراز فقری، به مراتب از ابراز زبانی قوی‌تر و فصیح‌تر است. بنابراین، ابراز نیاز لزوماً گفتاری نیست؛ بلکه ممکن است به صورت غیرگفتاری باشد؛ که البته اقتضاء حال و [[مقام]] در آن مؤثر است. چنان که در [[روایات]] نیز به این معنی اشاره گردیده است. از جمله در داستان [[عبرت]] برانگیز [[حضرت ابراهیم]] {{ع}}، هنگامی که حضرتش در [[آتش]] افکنده شد، در برابر پیشنهاد ملائک [[الهی]] برای کمک به ایشان، همه را رد کرد و نهایتاً هنگامی که [[جبرئیل]] به ایشان گفت که پس، از [[خدا]] درخواست کن! [[ابراهیم]] {{ع}} پاسخ داد:
با توجه به مطالب قبل، روشن می‌شود که سؤال و تقاضا، در یک بیان جامع، عبارت است از ابراز فقر و [[ناداری]] و [[طلب]] [[غنا]] و [[دارایی]]، حالاً و یا مقالاً از صاحب کمال. با توجه به آنکه سؤال حالی، بیانگر [[حقیقت]] [[نیازمندی]] [[سائل]] وحدود سؤال و شدت و [[ضعف]] نیاز او است، چنین ابراز فقری، به مراتب از ابراز زبانی قوی‌تر و فصیح‌تر است. بنابراین، ابراز نیاز لزوماً گفتاری نیست؛ بلکه ممکن است به صورت غیرگفتاری باشد؛ که البته اقتضاء حال و [[مقام]] در آن مؤثر است. چنان که در [[روایات]] نیز به این معنی اشاره گردیده است. از جمله در داستان [[عبرت]] برانگیز [[حضرت ابراهیم]] {{ع}}، هنگامی که حضرتش در [[آتش]] افکنده شد، در برابر پیشنهاد ملائک [[الهی]] برای کمک به ایشان، همه را رد کرد و نهایتاً هنگامی که [[جبرئیل]] به ایشان گفت که پس، از [[خدا]] درخواست کن! [[ابراهیم]] {{ع}} پاسخ داد:
{{متن حدیث|حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ‏ بِحَالِي‏}}<ref>بحار الأنوار (ط - بیروت) (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ه. ق)، ج۶۸، ص۱۵۶.</ref>.
{{متن حدیث|حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ‏ بِحَالِي‏}}<ref>بحار الأنوار (ط - بیروت) (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ .ق)، ج۶۸، ص۱۵۶.</ref>.


  بنابراین، رابطه فقر و غنا در عرفان، نزدیک به تبیین رابطه آنها در [[حکمت]] متعالیه است؛ زیرا در توضیح فقر در حکمت صدرایی اشاره شد که ذات اشیاء، ماهیات آنها است که خبر از مرتبه وجودی آنها می‌دهد. به این ترتیب، در نگاه [[فیلسوف]]، عالم سراسر فقر و نیاز است که ماهیات با زبان حال و ابراز [[فقر]]، از ذات باری تقاضای هستی خود را می‌نمایند. در [[عرفان]] نیز همین سخن با بیانی دقیق‌تر ذکر می‌شود؛ به این ترتیب که عالم سراسر [[شؤون]] گوناگون [[کمالات]] ذات باری است؛ که هر یک خبر از [[استعداد]] خود در اعیان ثابته می‌دهند و از ذات باری تقاضای [[ظهور]] استعدادات خود را می‌نمایند. نکته مهم در این نگاه آن است که هر مقدار عین ثابتی صورت اسم مقرب‌تری باشد، استعداد بیشتری در اظهار [[کمالات ذاتی]] دارد و در نتیجه، به لحاظ ذاتی فقیرتر و به لحاظ جلوه اسمائی غنی‌تر است. به این ترتیب، رابطه سؤال و نیاز [[فقیر]] و [[افاضه]] [[غنی]]، رابطه استعداد عین ثابت و کمال اسمائی مظاهر در عرفان و رابطه نیاز ماهوی ماهیات وحصص وجودی آنها در [[فلسفه]] است.
  بنابراین، رابطه فقر و غنا در عرفان، نزدیک به تبیین رابطه آنها در [[حکمت]] متعالیه است؛ زیرا در توضیح فقر در حکمت صدرایی اشاره شد که ذات اشیاء، ماهیات آنها است که خبر از مرتبه وجودی آنها می‌دهد. به این ترتیب، در نگاه [[فیلسوف]]، عالم سراسر فقر و نیاز است که ماهیات با زبان حال و ابراز [[فقر]]، از ذات باری تقاضای هستی خود را می‌نمایند. در [[عرفان]] نیز همین سخن با بیانی دقیق‌تر ذکر می‌شود؛ به این ترتیب که عالم سراسر [[شؤون]] گوناگون [[کمالات]] ذات باری است؛ که هر یک خبر از [[استعداد]] خود در اعیان ثابته می‌دهند و از ذات باری تقاضای [[ظهور]] استعدادات خود را می‌نمایند. نکته مهم در این نگاه آن است که هر مقدار عین ثابتی صورت اسم مقرب‌تری باشد، استعداد بیشتری در اظهار [[کمالات ذاتی]] دارد و در نتیجه، به لحاظ ذاتی فقیرتر و به لحاظ جلوه اسمائی غنی‌تر است. به این ترتیب، رابطه سؤال و نیاز [[فقیر]] و [[افاضه]] [[غنی]]، رابطه استعداد عین ثابت و کمال اسمائی مظاهر در عرفان و رابطه نیاز ماهوی ماهیات وحصص وجودی آنها در [[فلسفه]] است.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش