مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۶۴
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست') |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
بعد از درگذشت [[ابودرداء]]، فرزند و [[نوادگان]] او در [[شام]] باقی ماندند<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶.</ref>. [[مقبره]] او در [[باب الصغیر]] [[دمشق]] است<ref>ابن حبان، ص۸۴.</ref>. ابودرداء [[احادیث]] بسیاری از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل کرده است. او گفته است: از رسول خدا {{صل}} شنیدم که فرمود: [[عابدترین]] [[مردم]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} است<ref>ابنشهرآشوب، ج۱، ص۳۸۹.</ref>. همچنین نقل کرده است که رسول خدا {{صل}} فرمود: "همانا [[خداوند]] قومی را از [[گناه]] [[پاک]] گردانید و علی بن ابی طالب از آنان است"<ref>{{متن حدیث | إن الله تبارک و تعالی طهر قومة من الذنوب... إن علی بن ابی طالب اولهم}}؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۷۰.</ref>. همچنین خبر مشهوډ بیهوش شدن [[امام علی]] {{ع}} در حال [[نماز]]، از او نقل شده است<ref>صدوق، ص۱۳۸؛ فتال نیشابوری، ص۱۱۲.</ref>. ابودرداء، بزرگ [[قاریان]] دمشق بود. مردم بعد از [[نماز جمعه]] جمع میشدند و ابودرداء آنان را ده نفر ده نفر قرار میداد و برای هر ده نفر، فردی را مشخص میکرد تا [[قرآن]] را به آنان تلقین کند و آنان بعد از فراگیری، قرآن را به ابودرداء عرضه میکردند<ref>ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۵۴.</ref>. او تشکیل حلقههای قرائت را در شام [[سنت]] کرد<ref>ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۵۹.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابودرداء انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۷۶-۲۷۸.</ref> | بعد از درگذشت [[ابودرداء]]، فرزند و [[نوادگان]] او در [[شام]] باقی ماندند<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶.</ref>. [[مقبره]] او در [[باب الصغیر]] [[دمشق]] است<ref>ابن حبان، ص۸۴.</ref>. ابودرداء [[احادیث]] بسیاری از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل کرده است. او گفته است: از رسول خدا {{صل}} شنیدم که فرمود: [[عابدترین]] [[مردم]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} است<ref>ابنشهرآشوب، ج۱، ص۳۸۹.</ref>. همچنین نقل کرده است که رسول خدا {{صل}} فرمود: "همانا [[خداوند]] قومی را از [[گناه]] [[پاک]] گردانید و علی بن ابی طالب از آنان است"<ref>{{متن حدیث | إن الله تبارک و تعالی طهر قومة من الذنوب... إن علی بن ابی طالب اولهم}}؛ ابن عساکر، ج۴۲، ص۳۷۰.</ref>. همچنین خبر مشهوډ بیهوش شدن [[امام علی]] {{ع}} در حال [[نماز]]، از او نقل شده است<ref>صدوق، ص۱۳۸؛ فتال نیشابوری، ص۱۱۲.</ref>. ابودرداء، بزرگ [[قاریان]] دمشق بود. مردم بعد از [[نماز جمعه]] جمع میشدند و ابودرداء آنان را ده نفر ده نفر قرار میداد و برای هر ده نفر، فردی را مشخص میکرد تا [[قرآن]] را به آنان تلقین کند و آنان بعد از فراگیری، قرآن را به ابودرداء عرضه میکردند<ref>ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۵۴.</ref>. او تشکیل حلقههای قرائت را در شام [[سنت]] کرد<ref>ذهبی، سیر، ج۲، ص۴۵۹.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابودرداء انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۲۷۶-۲۷۸.</ref> | ||
== ابودرداء انصاری در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ == | |||
[[ابودرداء عمویمر بن عامر]] <ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۳، ص۴۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۹۹.</ref> بن [[زید]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۹۹.</ref> [[خزرجی]] [[انصاری]]، از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} که به عنوان فردی عالم و دانشمند شناخته میشد. او قبل از [[مسلمانان]] شدن، تاجر بود و بعد از [[مسلمان]] شدن نیز [[تجارت]] را ادامه داد اما چون [[تجارت]] را مانع [[عبادت]] دید، آن را رها کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۷-۱۰۸.</ref>. همچنین [[پیامبر]] {{صل}} میان ابودرداء و [[سلمان فارسی]] [[پیمان برادری]] برقرار کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۴؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۴.</ref>. | |||
ابودرداء در [[جنگ احد]] و جنگهای پس از آن حضور داشت و به خاطر رشادتی که در [[جنگ احد]] داشت، [[پیامبر]] {{صل}} درباره او فرمود: "عمویمر، خوب جنگجویی است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۹.</ref>. هر چند عدهای از مورخان معتقدند که ابودرداء در [[جنگ احد]] شرکت نداشته بلکه او در [[جنگ خندق]] و جنگهای پس از آن شرکت داشته است<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۱، ص۳۹۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۹.</ref>. همچنین گفته شده، [[خلیفه دوم]] او را برای [[منصب قضاوت]] شهر دمشق به سوی [[شام]] فرستاد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹۴، ص۴۷، ۱۰۲ و ۱۳۹.</ref> اما برخی دیگر معتقدند که در زمان [[عثمان]] این کار صورت گرفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۶۸.</ref>. | |||
در [[تفسیر بیضاوی]] [[نقل]] شده است که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} به ابودرداء فرمود: {{عربی|إنَّ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ}}؛ در تو آثار [[جاهلیت]] است، او پرسید: [[جاهلیت]] [[کفر]] یا [[اسلام]]؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "جاهلیت کفر"<ref>انوار التنزیل، بیضاوی، ج۳، ص۳۸۲.</ref>. | |||
چون [[سلمان فارسی]] با ابودرداء [[عقد]] [[برادری]] داشت گاهی اوقات به [[منزل]] او میرفت. روزی [[سلمان فارسی]] برای دیدن ابودرداء به [[خانه]] او رفت و دید [[همسر]] ابودرداء آرایش زنانه ندارد، پرسید: چه شده است، چرا این گونهای؟ | |||
او گفت: "همانا برادرت ابودرداء شبها [[عبادت]] میکند و روزها [[روزه]] میگیرد و به [[دنیا]] کاری ندارد". | |||
وقتی ابودرداء به [[منزل]] آمد به [[سلمان]] خوشآمد گفت و برایش [[غذا]] آورد. [[سلمان]] فرمود: "تو هم [[غذا]] بخور"، ابودرداء گفت: "من روزهام"، [[سلمان]] [[اصرار]] کرد که روزهاش را [[افطار]] کند و گفت: "من نمیخورم مگر اینکه تو هم بخوری". پس ابودرداء [[غذا]] خورد. | |||
[[سلمان فارسی]] [[شب]] را در [[منزل]] ابودرداء ماند؛ همین که نیمههای [[شب]] ابودرداء خواست [[نماز]] و [[عبادت]] به جای آورد، [[سلمان]] مانع شد و به او فرمود: "ای ابودرداء! همانا [[بدن]] تو و پروردگارت و خانوادهات بر تو حقی دارند؛ هم [[روزه]] بگیر و هم [[نماز]] بخوان، هم [[غذا]] بخور و هم به خانوادهات برس و [[حق]] هر کسی را بده". | |||
آنها فردا برای ادای [[نماز]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفتند، ابودرداء نزدیک [[پیامبر]] {{صل}} رفت تا [[کردار]] [[سلمان]] را باز گوید، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای ابودرداء! همانا [[جسد]] تو، بر تو حقی دارد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۸۴- ۸۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۱۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۴۰۱.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۳.</ref>. | |||
=== [[اسلام آوردن]] ابودرداء === | |||
ابودرداء آخرین فرد از خانوادهاش بود که [[اسلام]] آورد. قبل از [[مسلمان]] شدن، او در [[خانه]] بتی داشت که آن را [[پرستش]] میکرد و پارچهای نیز روی آن انداخته بود. ابودرداء [[دوستی]] داشت به نام [[عبدالله بن رواحه]] که در زمان [[جاهلیت]] با هم [[پیمان برادری]] داشتند؛ وقتی [[عبدالله بن رواحه]] [[مسلمان]] شد ابودرداء را نیز به [[پذیرش اسلام]] [[دعوت]] کرد ولی ابودرداء [[امتناع]] کرد. | |||
روزی [[عبدالله بن رواحه]] [[منتظر]] شد تا ابودرداء از [[منزل]] خارج شود، پس از [[فرصت]] استفاده کرد و به [[خانه]] ابودرداء رفت؛ او در حالی که با تبر [[بت]] را قطعه قطعه میکرد با خود این [[شعر]] را زمزمه میکرد: از نامهای [[شیاطین]] دوری میجویم؛ هر آینه هر چه غیر خداست، [[باطل]] است.<ref>{{عربی| تبرأت من أسماء الشياطين كلها *** ألا كلما يدعى مع الله باطل }}</ref> | |||
[[همسر]] ابودرداء نگران شده و شروع به [[گریه]] کرد. ابودرداء به [[خانه]] آمد، علت را جویا شد. همسرش گفت: "برادرت ابن رواحه، [[بت]] را شکسته است". | |||
ابودرداء ابتدا [[خشمگین]] شد ولی سپس به [[فکر]] فرو رفت و گفت: "اگر در این [[بت]] خیری بود و کاری از او بر میآمد از خودش [[دفاع]] میکرد". پس به همراه [[عبدالله بن رواحه]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمده و [[مسلمان]] شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۳۹۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۶.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۵.</ref>. | |||
=== ابودرداء و برخورد با [[گناهکار]] === | |||
ابودرداء از کنار مردی که مرتکب گناهی شده بود عبور میکرد، شنید [[مردم]] به او [[دشنام]] میدهند، گفت: "چرا چنین میکنید؟! اگر این مرد در [[چاه]] افتاده بود چه میکردید؟ مگر نه آنکه او را بیرون میآوردید؟" | |||
[[مردم]] گفتند: آری، چنین است. | |||
ابودرداء گفت: "پس چرا به او [[دشنام]] میدهید! [[خدا]] را [[سپاس]] بگویید که شما را از این [[لغزشها]] [[نجات]] داده است". | |||
[[مردم]] گفتند: آیا تو با او [[دشمن]] نیستی و از او بدت نمیآید؟ | |||
ابودرداء گفت: "از [[کردار]] او بدم میآید ولی اگر [[کردار]] بدش را ترک کند او [[برادر ایمانی]] من است"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۶.</ref>. | |||
=== ابودرداء و [[رسالت]] === | |||
[[معاویه]] ابودرداء و [[ابوهریره]] را نزد [[امیر المؤمنین]] {{ع}} فرستاد تا از ایشان بخواهند که [[قاتلان عثمان]] را به او [[تسلیم]] کند. آنها نزد [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} آمدند و گفتند: درباره [[مقام]] شما جای [[انکار]] نیست و باعث تعجب است که خود را با [[معاویه]] طرف نمودهای! مَثَل تو مَثَل [[جوانمردی]] است که به سوی [[انسانی]] سفیه و [[نادان]] [[سفر]] کند. تقاضای [[معاویه]] آن است که [[قاتلان عثمان]] را به وی [[تسلیم]] کنی؛ شما نیز پیشنهاد او را بپذیرید، بعد از آن، اگر با شما جنگید ما با تو هستیم. | |||
[[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: "کشندگان [[عثمان]] را میشناسید؟" | |||
آنها گفتند: آری. [[امام]] {{ع}} فرمود: "ایشان را نزد [[معاویه]] ببرید". | |||
ابودرداء و رفیقش نزد [[محمد بن ابوبکر]]، [[عمار یاسر]] و [[مالک اشتر]] آمدند و گفتند: شما [[قاتلان عثمان]] هستید و ما مأموریم که شما را دستگیر کنیم و نزد [[معاویه]] ببریم. در این هنگام، بیش از دههزار نیروی مسلح از [[لشکر]] [[عراق]] خارج شده، گفتند: ما همه کشندگان عثمانیم. ابودرداء از پیشنهاد خود پشیمان شد و به [[منزل]] خود در [[حمص]] برگشت و از [[علی]] {{ع}} و [[معاویه]] کناره گرفت<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۷۴۸. البته این مسئله در صورتی که زمان مرگ ابودرداء در سال سی و هشت یا سی و نه هجری باشد ولی اگر ابودرداء در سال سی و یک و یا سی و دو هجری، یعنی قبل از کشته شدن عثمان از دنیا رفته باشد، این مسئله واقعیت نخواهد داشت. </ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۶.</ref>. | |||
=== ابودرداء و تهنیت [[مردم]] === | |||
هنگامی که ابودرداء به [[منصب قضاوت]] [[شهر]] [[دمشق]] [[منصوب]] شد، [[مردم]] به او تبریک میگفتند. او در پاسخ آنها گفت: "آیا به من به [[دلیل]] [[قاضی]] شدنم شاد باش میگویید، در حالی که بر لبه پرتگاه قرار گرفتهام. اگر [[مردم]] [[مشکلات]] [[قضاوت]] را میدانستند از آن روی میگردانیدند و اگر [[برکات]] [[اذان]] گفتن را میدانستند [[مشتاق]] آن میشدند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۴۰.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>. | |||
=== [[کلام]] ابودرداء با [[مردم]] [[دمشق]] === | |||
ابودرداء با [[مردم]] [[دمشق]] چنین سخن گفت: "ای [[اهل]] [[دمشق]]! [[سخن]] [[برادر]] [[دلسوز]] خود را بشنوید شما را چه شده است!؟ میبینم آنچه را موفق به خوردن آن نمیشوید، جمع میکنید و خانههایی را که در آن سکونت نخواهید کرد، میسازید و دنبال خواستههایی هستید که به آن نخواهید رسید. پس همانا پیشینیان شما بیش از شما جمع کردند و خانههایی محکمتر ساختند و آروزهای طولانیتری داشتند اما جمع آنها پراکنده شد و خانههای آنها قبرهای دیگران شد و آرزوهایشان بر باد رفت"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>. | |||
=== [[نامه]] ابودرداء به [[سلمان فارسی]] === | |||
[[محمد بن واسع]] [[نقل]] میکند که ابودرداء به جناب [[سلمان فارسی]] نامهای با این مضمون نوشت: "اما بعد، [[برادر]] من! [[سلامتی]] و [[فرصت]] خود را [[غنیمت]] بشمار قبل از آنکه [[مبتلا]] به امری شوی که چارهای برای آن نیست. برادرم! [[دعوت]] [[مؤمن]] [[مسلمان]] را [[غنیمت]] شمار؛ با [[مسجد]] مأنوس باش؛ همانا از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم که [[مسجد]] [[خانه]] هر فرد با تقوایی است و [[خداوند]] ضمانت کرده است که [[اهل]] [[مسجد]] از [[راحتی]] [[جان]] و [[آرامش]] بهرهمندند و آن، جواز عبور از [[صراط]] به سوی [[رضوان الهی]] است. | |||
برادرم! [[یتیمان]] را به خود نزدیک کن و به آنها [[لطف]] کن و دست [[محبت]] بر سرشان بکش و از غذای خود به آنها بده، زیرا من از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم که در پاسخ کسی که از [[قساوت قلب]] [[شکایت]] داشت فرمود: "[[یتیم]] را به خود نزدیک کن و به او [[لطف]] کن و دست بر سرش بکش و از غذایت به او بده که موجب [[نرمش]] [[دل]] و رسیدن به [[حاجت]] است""<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۵۳.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>. | |||
=== [[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء === | |||
[[مالک بن دینار]] میگوید: "روزی نزد ثابت بنالی بودم، پس [[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء را برای ما خواند که در آن چنین آمده بود: به من خبر رسیده است که طبابت میکنی؛ اگر با طبابت [[مردم]] مریض را خوب کنی کار بسیار خوبی است ولی چنانچه واقعاً تشخیص خوبی ندهی پس بر [[حذر]] باش و مبادا باعث [[مرگ]] [[مردم]] شوی که [[اهل]] [[دوزخ]] میشوی. از من خواسته بودی که به [[سرزمین مقدس]] بیایم، بدان که [[سرزمین]]، کسی را [[مقدس]] نمیکند بلکه [[علم]] است که باعث تقدس [[جان انسان]] است"<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۴۰.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>. | |||
=== توصیف امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب {{ع}} از زبان ابودرداء === | |||
[[عروة بن زبیر]] میگوید: "در [[مسجد پیامبر]] {{صل}} نشسته بودیم و درباره کارهای [[اهل]] [[بدر]] و [[اهل]] [[بیعت رضوان]] با هم [[گفتگو]] میکردیم که ابودرداء گفت: "ای [[مردم]]! آیا نمیخواهید به شما بگویم از [[اهل]] [[بدر]] و [[رضوان]] چه کسی از همه کمتر [[مال]] و [[ثروت]] ولی از همه بیشتر [[تقوا]] و [[ورع]] دارد و از همه بیشتر در [[عبادت]] کوشش میکند؟" پرسیدند: او چه کسی است؟ | |||
[[ابو درداء]] گفت: "او کسی نیست جز [[علی]] ابن [[ابیطالب]] {{ع}}". | |||
عدهای گفتند: ما با این [[کلام]] موافق نیستیم. | |||
ابودرداء پاسخ داد: "طوری نیست. من آنچه را دیدهام میگویم و شما آنچه را دیده [[اید]] بگویید. شبی در نیمههای [[شب]] مردی را در نخلستانهای اطراف [[مدینه]] دیدم در حالی که به [[تنهایی]] و در [[دل]] [[شب]] [[خلوت]] گزیده بود. صدای حزین و نغمهای شورانگیز شنیدم که با [[خداوند متعال]] [[مناجات]] میکرد: "الهی چه بسیار [[گناهان]] که از من بخشیدی و چه بسیار از [[مشکلات]] که از سر راهم برداشتی". این صدا مرا به خود مشغول کرد، پس آرام و به گونهای که کسی متوجه نشود به جستجو پرداختم تا بدانم صدا از چه کسی است؟ دیدم او [[علی]] ابن ابیطالب{{ع}} است که این چنین در [[دل]] [[شب]] و دور از [[مردم]] با خدای خویش [[نجوا]] دارد. پس مخفیانه تماشا کردم که چه میکند؛ او در [[دل]] [[شب]] چند رکعت [[نماز]] خواند سپس با سوز عجیبی [[دعا]] کرد و گریست و در آن حال میگفت: "الهی به [[عفو]] تو نگاه میکنم، پس گناهم رنگ میبازد اما به [[عذاب]] سخت تو میاندیشم پس بلایم را مشکل میبینم. وای از آتشی که درون را میسوزاند! آه از آتشی که گوشت و پوست را میسوزاند! آه از سوزندگی [[جهنم]]!" و سپس به شدت گریست و دیگر صدایی نشنیدم و دیدم هیچ گونه حرکت و [[حسی]] ندارد. [[گمان]] کردم خوابش برده است، نزدیک آمدم، دیدم مثل چوب خشکیده است و [[فکر]] کردم از [[دنیا]] رفته است. آمدم و [[اهل]] خانهاش را از [[مرگ]] او با خبر کردم. [[صدیقه طاهره]] {{س}} از چگونگی حالش پرسید، پاسخ دادم. پس فرمود: "ای ابودرداء! [[علی]] از [[دنیا]] رفته است بلکه این حال او از [[خشیت الهی]] است""<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۷۷-۷۹؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۱۱ - ۱۱۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹.</ref>. | |||
=== گفتار ابودرداء قبل از [[مرگ]] === | |||
ابوهلال از [[معاویه]] بن قرّه [[نقل]] میکند که ابودرداء [[بیمار]] شد. [[مردم]] به [[عیادت]] او رفتند و گفتند: ابودرداء چه شده است و از چه [[ناراحتی]]؟ او گفت: "از گناهانم ناراحت هستم". [[مردم]] گفتند: چه میخواهی؟ گفت: "بهشت را میخواهم". [[مردم]] گفتند: آیا برایت دکتر بیاوریم؟ او گفت: "دکتر من همان کسی است که مرا به بستر [[بیماری]] انداخته است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۹۵.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰.</ref>. | |||
=== سرانجام ابودرداء === | |||
عدهای از مورخان معتقدند که ابودرداء در سال سی و یک و یا سی و دو [[هجری]] حدود دو سال قبل از [[کشته شدن عثمان]]، در [[شام]] از [[دنیا]] رفته است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶۷؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۳، ص۴۷۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۳ و ۲۰۰؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۱، ص۳۹۳۰.</ref> و عدهای دیگر معتقدند در سال سی و هشت یا سی و نه [[هجری]] و بعد از حادثه [[جنگ صفین]]، در [[شام]] درگذشت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۲۳۰. این نقل چندان درست به نظر نمیرسد، چون به قصد تأیید معاویه بیان شده است. (یوسفی غروی).</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابودرداء انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | # [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابودرداء انصاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | ||
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[ابودرداء (مقاله)|مقاله «ابودرداء»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||