پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۹: خط ۵۹:
اگر معصومین آن‌گونه باشند که هر گاه [[اراده]] کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از [[ناحیه]] [[غیب]] فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا [[قدرت]] انجام [[گناه]] را از آنان بستاند و یا اینکه [[نیروهای غیبی]] و ماوراءالطبیعی آنها را بی‌اختیار به سوی کارهای خوب و [[شایسته]] سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسان‌ها و برتری آنها بر دیگران بی‌معنا خواهد بود؛
اگر معصومین آن‌گونه باشند که هر گاه [[اراده]] کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از [[ناحیه]] [[غیب]] فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا [[قدرت]] انجام [[گناه]] را از آنان بستاند و یا اینکه [[نیروهای غیبی]] و ماوراءالطبیعی آنها را بی‌اختیار به سوی کارهای خوب و [[شایسته]] سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسان‌ها و برتری آنها بر دیگران بی‌معنا خواهد بود؛


حتی عده‌ای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانسته‌اند، برای [[حفظ]] [[فضیلت]] و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیده‌اند که اصل [[عصمت]] آنان را در بعضی از مراتب [[انکار]] کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره می‌گوید: {{عربی|فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال}}<ref>مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.</ref>؛
حتی عده‌ای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانسته‌اند، برای [[حفظ]] [[فضیلت]] و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیده‌اند که اصل [[عصمت]] آنان را در بعضی از مراتب [[انکار]] کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره می‌گوید: {{عربی|فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال}}<ref>مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.</ref>.


اگر [[پیامبر]] [[معصوم]] باشد، فضیلتی بر دیگران- در کارهایی که انجام می‌دهد یا ترک می‌کند- نخواهد داشت، امّا [[زندگی پیامبر]] بدون عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] او را بالا می‌برد. و نشانه این است که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه با نفس امّاره]] موفق بوده و در غالب اوقات، [[راه]] و [[هدف]] صحیح را شناخته و از آن [[پیروی]] کرده است.
اگر [[پیامبر]] [[معصوم]] باشد، فضیلتی بر دیگران- در کارهایی که انجام می‌دهد یا ترک می‌کند- نخواهد داشت، امّا [[زندگی پیامبر]] بدون عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] او را بالا می‌برد. و نشانه این است که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه با نفس امّاره]] موفق بوده و در غالب اوقات، [[راه]] و [[هدف]] صحیح را شناخته و از آن [[پیروی]] کرده است.
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
# '''عدم [[استحقاق]] [[پاداش]] بر [[ترک گناه]]''': اگر [[قدرت]] بر انجام گناه از معصوم سلب شده باشد نسبت به آن هیچ تکلیفی [[تصور]] نمی‌شود؛ چون شرط نخستِ [[تکلیف]]، قدرت بر انجام کار است و به تبع آن استحقاق پاداش برای [[ترک معاصی]] و انجام [[فرامین الهی]] برای انبیا و اوصیا معنایی نخواهد داشت؛ درحالی که در [[قرآن]] و [[روایات]]، بهترین [[پاداش‌ها]] و نعمت‌های [[اخروی]] برای معصومان {{عم}} بر شمرده شده است.
# '''عدم [[استحقاق]] [[پاداش]] بر [[ترک گناه]]''': اگر [[قدرت]] بر انجام گناه از معصوم سلب شده باشد نسبت به آن هیچ تکلیفی [[تصور]] نمی‌شود؛ چون شرط نخستِ [[تکلیف]]، قدرت بر انجام کار است و به تبع آن استحقاق پاداش برای [[ترک معاصی]] و انجام [[فرامین الهی]] برای انبیا و اوصیا معنایی نخواهد داشت؛ درحالی که در [[قرآن]] و [[روایات]]، بهترین [[پاداش‌ها]] و نعمت‌های [[اخروی]] برای معصومان {{عم}} بر شمرده شده است.
# '''بی‌معناشدن عصمت''': [[علامه طباطبائی]]، می‌فرماید: «اگر [[عصمت انبیا]] جبری باشد و مکلّف نباشند، معصیتی در [[حق]] آنها تصور نمی‌شود، مانند موجودات دیگری که مکلّف نیستند؛ بنابراین عصمت آنها نیز بی‌معنا خواهد شد»<ref>سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۲۹۰، عبارت ایشان چنین است: {{عربی|ولو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم}}.</ref>.
# '''بی‌معناشدن عصمت''': [[علامه طباطبائی]]، می‌فرماید: «اگر [[عصمت انبیا]] جبری باشد و مکلّف نباشند، معصیتی در [[حق]] آنها تصور نمی‌شود، مانند موجودات دیگری که مکلّف نیستند؛ بنابراین عصمت آنها نیز بی‌معنا خواهد شد»<ref>سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۲۹۰، عبارت ایشان چنین است: {{عربی|ولو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم}}.</ref>.
[[مفاسد]] جبری انگاری عصمت آن قدر زیاد است که بیشتر [[متکلمان]] در توجیه این [[حقیقت]] در صدد ارائه تبیینی هستند که با اختیار و آزادی معصوم ناسازگار نباشد. اما [[تفسیر]] [[ماهیت عصمت]] به مراتب بالای [[ایمان]] در همین [[زمان]] توسط [[متکلم]] و [[مورخ]] مشهور [[اشعری]]، [[ابن خلدون]] شرح و بسط داده شده است: آنچه مطلوب و مقصود از [[تکالیف الهی]] است ایجاد ملکه‌ای [[راسخ]] در [[نفس آدمی]] است که به دنبال آن [[علم]] [[اضطراری]] برای نفس حاصل می‌شود که همان [[توحید]] و [[عقیده]] [[ایمانی]] است... ایمانی که سرچشمه و اصل [[تکالیف]] است دارای مراتبی است؛ نخستین مرتبه ایمان، [[تصدیق قلبی]] همراه و موافق با آن چیزی است که بر زبان جاری می‌شود و مراتب بالای ایمان، به وجود آمدن کیفیتی از این [[اعتقاد قلبی]] است که بر [[قلب]] [[آدمی]] مستولی می‌شود و تمامی اعضا و جوارح تحت [[سلطه]] قلب و این [[تصدیق ایمانی]] قرار می‌گیرد. در این مرتبه از [[ایمان کامل]]، [[مؤمن]] مرتکب هیچ [[گناه صغیره]] و کبیره‌ای نمی‌شود و [[رسوخ]] این [[ملکه]] به جایی می‌رسد که در همه حالات حتی یک چشم به هم زدن او را به حال خود رها نمی‌سازد و تفسیر [[گفتار پیامبر]] {{صل}}: {{متن حدیث|لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۲؛ شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۷۱.</ref>[[شاهد]] این مطلب است. شاهد دیگر بر این مطلب، [[حدیثی]] است که هرقل [[قیصر روم]] از [[ابوسفیان بن حرب]] بعد از دریافت [[نامه]] [[سفیر]] [[پیامبر]] {{صل}} در مورد پیامبر {{صل}} و احوال او و اصحابش نقل می‌کند: «آیا فردی از [[اصحاب]] بعد از اینکه ایمان آورد ممکن است از آن [[سرپیچی]] نماید و از [[دین]] خارج شود؟ گفت: خیر، هرگز. سپس گفت: ایمان این‌گونه است هنگامی که [[شادابی]] آن داخل قلب می‌شود از آن مفارقت نمی‌کند»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۸۲، به نقل از: محمد بخاری، صحیح بخاری.</ref>. معنای این [[مأثور]] آن است که ملکه ایمان هنگامی که استقرار یافت، به منزله [[فطرت]] و [[خصلت]] جبلّی آدمی می‌شود و این مرتبه بالای از ایمان است که [[پایین‌تر]] از مرتبه [[عصمت]] محسوب می‌شود و عصمت برای [[انبیا]] [[ضرورت]] دارد به ضرورت سابق بر این و این مرتبه عصمت درنتیجه [[مؤمن]] بودن آنها و [[اعمال]] و تصدیقشان حاصل شده است و این تفاوت [[مراتب ایمان]] و عصمت، همان درجات مختلف [[ایمان]] است...<ref>عبدالرحمن ابن خلدون، المقدّمه، فصل دهم از باب ششم در علم کلام، ص۵۸۴.</ref>»<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۸۱.</ref>
 
[[مفاسد]] جبری انگاری عصمت آن قدر زیاد است که بیشتر [[متکلمان]] در توجیه این [[حقیقت]] در صدد ارائه تبیینی هستند که با اختیار و آزادی معصوم ناسازگار نباشد. اما [[تفسیر]] [[ماهیت عصمت]] به مراتب بالای [[ایمان]] در همین [[زمان]] توسط [[متکلم]] و [[مورخ]] مشهور [[اشعری]]، [[ابن خلدون]] شرح و بسط داده شده است: آنچه مطلوب و مقصود از [[تکالیف الهی]] است ایجاد ملکه‌ای [[راسخ]] در [[نفس آدمی]] است که به دنبال آن [[علم]] [[اضطراری]] برای نفس حاصل می‌شود که همان [[توحید]] و [[عقیده]] [[ایمانی]] است... ایمانی که سرچشمه و اصل [[تکالیف]] است دارای مراتبی است؛ نخستین مرتبه ایمان، [[تصدیق قلبی]] همراه و موافق با آن چیزی است که بر زبان جاری می‌شود و مراتب بالای ایمان، به وجود آمدن کیفیتی از این [[اعتقاد قلبی]] است که بر [[قلب]] [[آدمی]] مستولی می‌شود و تمامی اعضا و جوارح تحت [[سلطه]] قلب و این [[تصدیق ایمانی]] قرار می‌گیرد. در این مرتبه از [[ایمان کامل]]، [[مؤمن]] مرتکب هیچ [[گناه صغیره]] و کبیره‌ای نمی‌شود و [[رسوخ]] این [[ملکه]] به جایی می‌رسد که در همه حالات حتی یک چشم به هم زدن او را به حال خود رها نمی‌سازد و تفسیر [[گفتار پیامبر]] {{صل}}: {{متن حدیث|لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۱؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۲۲؛ شیخ طوسی، التهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۷۱.</ref>[[شاهد]] این مطلب است. شاهد دیگر بر این مطلب، [[حدیثی]] است که هرقل [[قیصر روم]] از [[ابوسفیان بن حرب]] بعد از دریافت [[نامه]] [[سفیر]] [[پیامبر]] {{صل}} در مورد پیامبر {{صل}} و احوال او و اصحابش نقل می‌کند: «آیا فردی از [[اصحاب]] بعد از اینکه ایمان آورد ممکن است از آن [[سرپیچی]] نماید و از [[دین]] خارج شود؟ گفت: خیر، هرگز. سپس گفت: ایمان این‌گونه است هنگامی که [[شادابی]] آن داخل قلب می‌شود از آن مفارقت نمی‌کند»<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۸۲، به نقل از: محمد بخاری، صحیح بخاری.</ref>. معنای این [[مأثور]] آن است که ملکه ایمان هنگامی که استقرار یافت، به منزله [[فطرت]] و [[خصلت]] جبلّی آدمی می‌شود و این مرتبه بالای از ایمان است که [[پایین‌تر]] از مرتبه [[عصمت]] محسوب می‌شود و عصمت برای [[انبیا]] [[ضرورت]] دارد به ضرورت سابق بر این و این مرتبه عصمت درنتیجه [[مؤمن]] بودن آنها و [[اعمال]] و تصدیقشان حاصل شده است و این تفاوت [[مراتب ایمان]] و عصمت، همان درجات مختلف [[ایمان]] است...<ref>عبدالرحمن ابن خلدون، المقدّمه، فصل دهم از باب ششم در علم کلام، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۸۱.</ref>
}}
}}


۱۱۲٬۰۵۷

ویرایش