بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
=== [[عصمت]] === | === [[عصمت]] === | ||
==== معنای لغوی ==== | ==== معنای لغوی ==== | ||
عصمت، واژهای | عصمت، واژهای عربی و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای [[حفظ]] و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.</ref>. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref> | ||
==== در اصطلاح [[متکلمان]] ==== | ==== در اصطلاح [[متکلمان]] ==== | ||
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است: | در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است: | ||
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین | #'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این [[عصمت]] به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] [[خداوند]] از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به [[لطف]] تعریف کردهاند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، نباطی<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. | ||
#'''عصمت به معنای | #'''عصمت به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ ـ ۳۵.</ref> | ||
=== [[وحی]] === | === [[وحی]] === | ||
==== معنای لغوی ==== | ==== معنای لغوی ==== | ||
لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع<ref>راغب اصفهانی مینویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان میشود، وحی میگویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص858.</ref>، سرعت<ref>فراهیدی، العین، ج3، ص321.</ref> و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص379. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص93.</ref> معنا کردهاند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را [[رسالت]]، [[الهام]]، [[کلام]] مخفیانه، و چیزى که به دیگرى | لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع<ref>راغب اصفهانی مینویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان میشود، وحی میگویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص858.</ref>، سرعت<ref>فراهیدی، العین، ج3، ص321.</ref> و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص379. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص93.</ref> معنا کردهاند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را [[رسالت]]، [[الهام]]، [[کلام]] مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانستهاند<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص379.</ref> که البته برخی از این معانی همچون، [[الهام]] و [[کلام]] مخفیانه، معنای جدیدی نبوده و به همان القای مخفیانه چیزی به دیگری، باز میگردند. از این رو میتوان به این نتیجه دست یافت که اهل لغت دو نکته را در تعریف این واژه مورد اهتمام و ملاحظه قرار دادهاند که عبارت است از: خفاء و پنهانی و سرعت و تندی. بر این اساس واژه [[وحی]] در لغت عبارت است از نوعی [[آموزش]] و القای معنا به دیگری، به صورت سریع و مخفیانه. | ||
با توجه به آنچه گذشت میتوان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت میگیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر میگیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص26.</ref>. | با توجه به آنچه گذشت میتوان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت میگیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر میگیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص26.</ref>. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
==== معنای اصطلاحی ==== | ==== معنای اصطلاحی ==== | ||
===== در اصطلاح [[ادیان]] ===== | ===== در اصطلاح [[ادیان]] ===== | ||
[[وحی در ادیان]] [[الهی]] از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحثهای | [[وحی در ادیان]] [[الهی]] از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحثهای دینپژوهی و قرآنپژوهی است. وحی به معنای مصطلح در [[فرهنگ]] ادیان، ارتباط [[کلامی]] بین [[خدا]] و برگزیدگانش است که حاصل آن [[نبوت]] است. فرق اساسی وحی به معنای مصطلح [[دینی]] با دیگر راههای القای معنا آن است که راههای دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش میآید که القائات رحمانی با القائات [[نفسانی]] و [[شیطانی]] خلط میشود<ref>محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.</ref>. | ||
===== در اصطلاح [[مفسران]] ===== | ===== در اصطلاح [[مفسران]] ===== | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
===== در اصطلاح [[فیلسوفان]] ===== | ===== در اصطلاح [[فیلسوفان]] ===== | ||
فیلسوفان مسلمان در تلاش بودهاند تا توجیهی [[فلسفی]] و [[هستیشناختی]] از وحی عرضه کنند. در میان فیلسوفان همیشه این [[پرسش]] مطرح بوده است [[خداوند]] که وجودی کاملاً مجرد است، با [[انسان]] که وجودی مادی است، ارتباط برقرار میکند و با او سخن میگوید. [[فلاسفه]] خواستهاند با تحلیل مراتب وجودی [[جهان]]، پیوندی وجودی بین [[روح انسان]] و [[روح القدس]] برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان فیلسوفان مسلمان نظریات [[فارابی]]، [[ابن سینا]]، [[ابن رشد]]، سهروردی و [[ملاصدرا]] در باب وحی قابل توجه است. نظریات این فیلسوفان در مجموع دارای انسجام لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل میکند<ref>در اینباره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج ۴، ص۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمینیا، وحی و افعال گفتاری، ص۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، ص۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، ص۹۱ ـ ۸۱.</ref>.<ref>محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.</ref> | |||
===== در اصطلاح [[متکلمان]] ===== | ===== در اصطلاح [[متکلمان]] ===== | ||
متکلمان اسلامی از زاویه دیگری به وحی نگریستهاند. آنها در مباحثشان به دنبال [[اثبات ضرورت نبوت]] بودهاند. آنها میخواستند ثابت کنند که انسان نمیتواند صرفاً با [[ادراکات حسی]] و [[عقلی]] خویش، همه مسیر [[زندگی]] را طی کند و [[سعادت]] دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایتهای پیامبران [[الهی]] که از [[طریق وحی]] با [[خداوند]] در ارتباط بودند، به [[حقایق]] [[برتر]] دست یافته و نقشه کامل [[زندگی]] را در [[اختیار]] بگیرد. به بیان دیگر، [[متکلمان]] به دنبال توجیه [[هستیشناختی]] و بیان [[نظام]] [[فلسفی]] [[وحی]] نبودهاند، بلکه با این پیشفرض که خداوند هر نوعی را به کمال خویش میرساند و [[انسان]] در رسیدن به کمال به نیرو و شعور مرموز دیگری نیاز دارد تا او را [[هدایت]] کند، به این نتیجه میرسیدند که وحی و [[نبوت]] [[ضرورت]] دارد<ref>علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص۶۵ ـ ۵۰.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref> | |||
=== عصمت وحی === | === عصمت وحی === | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
== [[ضرورت عصمت]] وحی == | == [[ضرورت عصمت]] وحی == | ||
در زمینۀ عصمت وحی باید توجه داشت، به دلیل آنکه خداوند درصدد هدایت انسانهاست و | در زمینۀ عصمت وحی باید توجه داشت، به دلیل آنکه خداوند درصدد هدایت انسانهاست و ارسال وحی باید از هرگونه خطایی مصون باشد علاوه بر [[عصمت پیامبران]] ملائکهایی هم که وحی را از طرف خداوند برای [[پیامبران]] نازل میکنند نیز باید از [[عصمت]] برخوردار باشند تا وحی به سلامت به [[بندگان الهی]] برسد. علاوه بر اینکه، [[خداوند متعال]] برای حفظ وحی خویش عدهای از فرشتگانش را [[مأمور]] ساخته است. از [[ابن عبّاس]] نقل شده است: هیچ آیهای بر [[پیامبر]] نازل نمیشد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر برسانند<ref>{{عربی|مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی}}؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱.</ref>. | ||
== ملزومات عصمت وحی == | == ملزومات عصمت وحی == | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
==== عصمت ارسال کننده وحی ==== | ==== عصمت ارسال کننده وحی ==== | ||
وحی کننده نخستین و اصلیترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها [[خدای متعال]] است عصمت وحی کننده از [[کذب]] [[خطا]] و [[نسیان]] نه تنها مورد اتفاق | وحی کننده نخستین و اصلیترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها [[خدای متعال]] است عصمت وحی کننده از [[کذب]] [[خطا]] و [[نسیان]] نه تنها مورد اتفاق متکلمان اسلامی است بلکه از جمله باورهای [[پیروان]] همه [[ادیان]] و [[مذاهب]] بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است | ||
متکلمان اسلامی در ضمن شرح و توضیح برخی اوصاف و | متکلمان اسلامی در ضمن شرح و توضیح برخی اوصاف و اسماء خدای متعال که مرتبط با عصمت اوست این مسأله را ثابت نمودهاند به عنوان نمونه در شرح صفت [[صدق]] و نیز اسماء صادق و صدیق که از اسامی خدای متعال است گفتهاند صدق در لغت به معنای [[راستگویی]] و در مقابل کذب و [[دروغگویی]] است و در اصطلاح به معنای مطابق بودن خبر با واقع است و مقصود از صدق [[الهی]] این است که اخباری را که [[خداوند]] درباره مبدأ و معاد و [[آفرینش]] عالم و همه حوادث گذشته و [[آینده]] توسط [[پیامبران]] خود بیان فرموده مطابق با واقع و راست بوده<ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیّب، ص۶۵.</ref> و ذات مقدس [[پروردگار]] از [[دروغ]] و غیرواقعگویی [[منزه]] و [[پاک]] است<ref>سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلامی، ص۱۷۰.</ref>. | ||
در اینکه صفت صدق، صفتی از | در اینکه صفت صدق، صفتی از صفات فعل خداست یا ذات او، بستگی به این دارد که [[کلام]] را جزء چه صفتی بدانیم. اگر کلام را از صفات فعلی بدانیم پیرو آن، صدق نیز در زمره اوصاف فعلی جای خواهد گرفت و چنانچه کلام را صفت ذات بدانیم، صدق نیز صفت ذاتی خداوند است. لکن با توجه به اینکه کلام، جزء صفات فعلی خداوند است؛ پس [[صدق]] نیز در شمار صفات فعل خواهد بود<ref>[[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|آموزش کلام اسلامی]]، ج۱، ص۲۷۹.</ref>. | ||
===== [[ادله]] | ===== [[ادله]] صادق بودن [[وحی]] کننده ===== | ||
جهت [[اثبات]] صادق بودن ارسال کننده وحی به برخی [[ادله عقلی]] استناد شده که اهم آنها به شرح ذیل است: | جهت [[اثبات]] صادق بودن ارسال کننده وحی به برخی [[ادله عقلی]] استناد شده که اهم آنها به شرح ذیل است: | ||
# [[دروغ]] و [[کذب]] که ضد صدق است از نظر هر [[عقل]] سلیمی [[زشت]] و [[قبیح]] است [[خداوند]] چون [[حکیم]] است هیچ | # [[دروغ]] و [[کذب]] که ضد صدق است از نظر هر [[عقل]] سلیمی [[زشت]] و [[قبیح]] است [[خداوند]] چون [[حکیم]] است هیچ کار زشت و قبیحی انجام نمیدهد بنابراین از هر گونه کذب و [[دروغگویی]] [[پاک]] و [[منزه]] بوده<ref>حلی، حسن بن یوسف مطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۲۹۰.</ref> و محال است که دروغ بگوید هرگاه دروغ گفتن خداوند محال باشد صدق و راست گویی او ضروری میگردد بنابراین همه [[اخبار]] [[الهی]] راست و [[مطابق واقع]] است. | ||
# اگر کذب و دروغ بر خداوند روا باشد [[اعتماد]] و [[اطمینان]] نسبت به وعدهها و آنچه گفته حاصل نمیشود در نتیجه [[اساس دین]] و [[دینداری]] [[متزلزل]] میشود پس صدق برای خداوند ضروری است چه اینکه این صفت در واقع مبنای اصلی اعتماد [[انسانها]] بر [[دعوت]] [[پیامبران]] است از این رو اهمیت فوقالعادهای در [[زندگی]] [[بشر]] دارد<ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیب، ص۶۵.</ref>؛ زیرا اگر احتمال کذب و دروغ در [[کلام الهی]] داده شود دیگر به هیچ وجه نمیتوان اعتبار و [[حقانیت وحی]] را ثابت کرد و در نتیجه اعتبار تمام [[معارف]] و حقایقی که از [[وحی الهی]] و [[کتابهای آسمانی]] بهدست میآید مخدوش میگردد <ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیب، ص۲۷۰.</ref> از همین روست که [[متکلمان]] [[ضرورت]] صدق الهی را به گونهای که شبههای باقی نماند به اثبات رساندهاند. | # اگر کذب و دروغ بر خداوند روا باشد [[اعتماد]] و [[اطمینان]] نسبت به وعدهها و آنچه گفته حاصل نمیشود در نتیجه [[اساس دین]] و [[دینداری]] [[متزلزل]] میشود پس صدق برای خداوند ضروری است چه اینکه این صفت در واقع مبنای اصلی اعتماد [[انسانها]] بر [[دعوت]] [[پیامبران]] است از این رو اهمیت فوقالعادهای در [[زندگی]] [[بشر]] دارد<ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیب، ص۶۵.</ref>؛ زیرا اگر احتمال کذب و دروغ در [[کلام الهی]] داده شود دیگر به هیچ وجه نمیتوان اعتبار و [[حقانیت وحی]] را ثابت کرد و در نتیجه اعتبار تمام [[معارف]] و حقایقی که از [[وحی الهی]] و [[کتابهای آسمانی]] بهدست میآید مخدوش میگردد <ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیب، ص۲۷۰.</ref> از همین روست که [[متکلمان]] [[ضرورت]] صدق الهی را به گونهای که شبههای باقی نماند به اثبات رساندهاند. | ||
# صدق کمال است و ضدّ آن یعنی کذب [[نقص]] است و [[پروردگار]] عالم به [[حکم]] این که جامع همه [[صفات کمال]] است واجد صفت صدق و [[راستگویی]] نیز هست و از کذب و دروغگویی مبرّاست<ref>شبّر، سید عبدالله، حق الیقین، ج۱، ص۳۴.</ref>. | # صدق کمال است و ضدّ آن یعنی کذب [[نقص]] است و [[پروردگار]] عالم به [[حکم]] این که جامع همه [[صفات کمال]] است واجد صفت صدق و [[راستگویی]] نیز هست و از کذب و دروغگویی مبرّاست<ref>شبّر، سید عبدالله، حق الیقین، ج۱، ص۳۴.</ref>. | ||
# با توجه به آنکه غرض الهی از [[خلقت]] بشر رساندن او به کمال و [[سعادت ابدی]] است، چنانچه [[کذب]] و [[دروغ]] بر [[خداوند]] روا بوده و او در رساندن پیامش به [[بندگان]] صادق نباشد | # با توجه به آنکه غرض الهی از [[خلقت]] بشر رساندن او به کمال و [[سعادت ابدی]] است، چنانچه [[کذب]] و [[دروغ]] بر [[خداوند]] روا بوده و او در رساندن پیامش به [[بندگان]] صادق نباشد نقض غرض خواهد شد. | ||
==== [[عصمت دریافت کننده وحی]] ==== | ==== [[عصمت دریافت کننده وحی]] ==== | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
[[دلایل عقلی]] و [[قرآنی]] و [[روایی]] بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره میکنیم. | [[دلایل عقلی]] و [[قرآنی]] و [[روایی]] بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره میکنیم. | ||
===== | ===== ادله عقلی عصمت پیامبران ===== | ||
'''دلیل اول:''' نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] مبتنی بر [[هدف از بعثت]] است. [[هدف از خلقت انسان]] رسیدن او به کمال است؛ [[انسانها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و [[رسیدن به کمال]] هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راههای منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]] [[انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمیتوانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت خدا]] درمییابد که راه دیگری برای [[شناخت سعادت]] [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند انسان را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه [[نقض غرض]] خواهد بود و نقض غرض از [[خدای حکیم]] محال است. راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر مردم تمام نمیشود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه شناخت، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مىنویسد: {{عربی|و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض}}، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.</ref>؛ بنابراین پیامبران در تلقی و ابلاغ وحی [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] [[معصوم]] میداند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم میداند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث | '''دلیل اول:''' نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] مبتنی بر [[هدف از بعثت]] است. [[هدف از خلقت انسان]] رسیدن او به کمال است؛ [[انسانها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و [[رسیدن به کمال]] هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راههای منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]] [[انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمیتوانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت خدا]] درمییابد که راه دیگری برای [[شناخت سعادت]] [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند انسان را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه [[نقض غرض]] خواهد بود و نقض غرض از [[خدای حکیم]] محال است. راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر مردم تمام نمیشود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه شناخت، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مىنویسد: {{عربی|و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض}}، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.</ref>؛ بنابراین پیامبران در تلقی و ابلاغ وحی [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] [[معصوم]] میداند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم میداند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث بیاعتمادی و نقض غرض است<ref>ر.ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|راه و راهنماشناسی]] ص۱۲۴ـ۱۲۷.</ref>. | ||
'''دلیل دوم:''' دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و | '''دلیل دوم:''' دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر معجزه پیامبران است. [[فلسفه]] [[معجزه]]، [[تأیید]] [[پیامبران]] است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت میدهند، [[دروغ]] راه ندارد<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.</ref>. جالب اینجاست که حتی [[اشاعره]] ـ که منکر [[حُسن]] و قُبح [[عقلی]] هستند ـ به این دلیل استناد کردهاند<ref>ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در ارتباط هستند. [[فهم]] وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر [[مردم]] ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونهای غیر عادی و خارق العاده باشد تا مؤید این ارتباط باشد. معجزه که [[نشانه]] [[پیامبری]] است، از سوی خدا به پیامبر{{صل}} اعطا میشود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای تأیید دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود<ref>ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.</ref>. این دلیل، [[عصمت از دروغ]] در [[مقام ابلاغ وحی]] را تأیید میکند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز سهو و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت میکند؛ زیرا [[تصدیق]] [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. | ||
===== | ===== ادله نقلی عصمت پیامبران ===== | ||
[[آیات]] متعددی برای | [[آیات]] متعددی برای عصمت در مقام تلقی و ابلاغ [[وحی]] ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده میکنیم<ref>ممکن است گفته شود استدلال به [[آیات قرآن]] برای عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]، دور [[باطل]] است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر [[معصوم]] بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن [[آیات قرآنی]] است. در پاسخ به این سخن باید گفت این [[شبهه]] در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا میتوان [[صحت]] آیات قرآن را از طریق [[تحدی]] [[اثبات]] کرد؛ تحدی آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه [[عصمت پیامبر]] و دور مذکور باطل میشود اما این مشکل در مورد [[ادله روایی]] وارد است و با آنها نمیتوان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.</ref>: | ||
# '''[[آیات]] ۲ ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز دوست شما حضرت محمّد{{صل}} منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. آیات به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان [[نماینده]] [[خدا]] سخن میگوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او [[وحی]] شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمیفرمود آنچه او میگوید، [[وحی الهی]] است. | # '''[[آیات]] ۲ ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز دوست شما حضرت محمّد{{صل}} منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. آیات به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان [[نماینده]] [[خدا]] سخن میگوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او [[وحی]] شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمیفرمود آنچه او میگوید، [[وحی الهی]] است. | ||
# ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این [[آیه]] استفاده میشود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال میکند؛ نخست اینکه در میان [[مردم]] به [[حق]] [[داوری]] کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] حق و عمل صحیح [[رهبری]] کنند. این دو هدف جز در [[سایه]] [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و [[تبلیغ وحی]] امکانپذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها رهبری به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] میشود. | # ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانههای روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بیایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت میکند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این [[آیه]] استفاده میشود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال میکند؛ نخست اینکه در میان [[مردم]] به [[حق]] [[داوری]] کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] حق و عمل صحیح [[رهبری]] کنند. این دو هدف جز در [[سایه]] [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و [[تبلیغ وحی]] امکانپذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها رهبری به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] میشود. | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
===== [[ادله]] [[اثبات]] عصمت پیک وحی ===== | ===== [[ادله]] [[اثبات]] عصمت پیک وحی ===== | ||
جهت [[اثبات عصمت فرشتگان]] در | جهت [[اثبات عصمت فرشتگان]] در مقام دریافت پیام الهی و [[ابلاغ]] آن به [[انبیا]]{{عم}} میتوان به براهین عقلی [[استدلال]] کرد.... هر گونه دلیل عقلی که برای [[اثبات عصمت انبیا]] در مقام تلقی و ابلاغ وحی، ذکر گردید، [[لزوم]] [[عصمت ملائکه]] [[وحی]] را نیز به [[اثبات]] میرساند...<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۳۳۵.</ref>. | ||
علاوه بر این از نظر [[قرآن کریم]]، [[ایمان به ملائکه]] [[الهی]] از ارکان [[ایمان به غیب]] بوده و از شرایط [[ایمان]] [[مؤمن]] محسوب میشود. حدود ۲۰۰ [[آیه]] در [[قرآن]] در مورد [[ملائکه]]، ایمان به آنها، صفات، [[وظایف]] و تکالیفشان آمده است. یکی از صفاتی که قرآن برای [[فرشتگان]] معرّفی مینماید، [[عصمت]] است، میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگهاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمیپیچند و آنچه فرمان یابند بجای میآورند» سوره تحریم، آیه ۶.</ref>. | علاوه بر این از نظر [[قرآن کریم]]، [[ایمان به ملائکه]] [[الهی]] از ارکان [[ایمان به غیب]] بوده و از شرایط [[ایمان]] [[مؤمن]] محسوب میشود. حدود ۲۰۰ [[آیه]] در [[قرآن]] در مورد [[ملائکه]]، ایمان به آنها، صفات، [[وظایف]] و تکالیفشان آمده است. یکی از صفاتی که قرآن برای [[فرشتگان]] معرّفی مینماید، [[عصمت]] است، میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگهاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمیپیچند و آنچه فرمان یابند بجای میآورند» سوره تحریم، آیه ۶.</ref>. | ||
در مورد این آیه به دو نکته باید توجه کرد: اولاً آیه بر | در مورد این آیه به دو نکته باید توجه کرد: اولاً آیه بر اطاعت محض و عدم [[عصیان]] ملائکه صراحت دارد. ثانیاً فرشتگان [[عذاب]] خصوصیّتی ندارند؛ بلکه نفس [[فرشته]] بودن چنین خصوصیتی را لازم میآورد و به اصطلاح باید از ملائکه عذاب بودن، الغاء خصوصیت کرد. | ||
==== | ==== عصمت محتوای وحی ==== | ||
پس از [[اثبات عصمت]] سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت | پس از [[اثبات عصمت]] سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت حاملان وحی با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]]، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی [[خدای متعال]] فرستاده میشود نیز با استناد به همان [[ادله]]، از [[زمان]] ارسال توسط خدای متعال تا زمان [[دریافت وحی]] توسط [[فرشته وحی]] و تلقی آن توسط [[انبیای الهی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] قابل اثبات است. تنها چیزی که باقی میماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب [[متون مقدس]] یا [[کتابهای آسمانی]] نازل شدهاند. در این خصوص باید گفت با توجه به [[نسخ]] تمامی [[ادیان آسمانی]] قبل از [[اسلام]]، مصونیت کتابهای منتسب به آن [[ادیان]] نیز قابل [[دفاع]] نبوده و از دستخوش [[تحریف]] در [[امان]] نبودهاند. آنچه مسلم است تنها [[عصمت قرآن]] [[کریم]] که [[کتاب آسمانی]] [[مسلمانان]] و [[معجزه جاوید]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} است، که میتوان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا [[تغییر]]، به [[اثبات]] رساند. | ||
===== [[تحریف ناپذیری قرآن]] ===== | ===== [[تحریف ناپذیری قرآن]] ===== |