شایسته‌سالاری در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۳۵: خط ۳۳۵:


==شایسته‌سالاری==
==شایسته‌سالاری==
[[امام علی]]{{ع}} در [[سیره حکومتی]] خویش، افراد شایسته و [[صالح]] را برای [[فرمانداری]] و [[حکومت]] بر ولایات و سایر [[مسئولیت‌ها]] بر می‌گزید و هرگز [[اجازه]] نمی‌داد [[والیان]] [[ناشایست]] بر [[مردم]] حکومت کنند. او تمام کسانی را که [[عثمان]] بر سر کار گمارده بود، از کار و مسئولیتشان برکنار کرد و به جای آنان، کارگزارانی شایسته گمارد.
[[امام علی]]{{ع}} در [[سیره حکومتی]] خویش، افراد شایسته و [[صالح]] را برای فرمانداری و [[حکومت]] بر ولایات و سایر [[مسئولیت‌ها]] بر می‌گزید و هرگز [[اجازه]] نمی‌داد والیان ناشایست بر [[مردم]] حکومت کنند. او تمام کسانی را که [[عثمان]] بر سر کار گمارده بود، از کار و مسئولیتشان برکنار کرد و به جای آنان، کارگزارانی شایسته گمارد.
حضرت در نخستین گام برای [[اصلاحات]] [[اداری]]، همه عوامل [[تبه‌کار]] را که پست‌هایی را به سبب [[اشرافیت]] یا بازی‌های [[سیاسی]] به دست آورده بودند، [[عزل]] کرد و در صدر همه آنان، [[معاویه]] را که [[رئیس]] بزرگ‌ترین [[قبیله]] نیرومند [[قریش]] و از سابقه‌ای طولانی در [[اسلام]] برخوردار بود، کنار زد.
گروهی از یارانش به او پیشنهاد کردند که برای مخالفانش بنویسد در [[مقام]] خویش باقی بمانند، تا پس از قوام یافتن زمامداری‌اش آنان را برکنار کند. حضرت فرمود: «[[نیرنگ]] و [[فریب]] در [[آتش]] است و من چنین نخواهم کرد»<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۰.</ref>.


[[ابن عباس]] می‌گوید: وقتی از [[مکه]] به [[مدینه]] بازگشتم، زمانی بود که مردم با علی [[بیعت]] کرده بودند به [[منزل]] علی{{ع}} رفتم و دیدم [[مغیرة بن شعبه]] با حضرت [[خلوت]] کرده است؛ [[صبر]] کردم تا [[مغیره]] از منزل خارج شد. نزد حضرت رفتم و پرسیدم: مغیره چه می‌گفت حضرت فرمود: مغیره دو بار نزد من آمد. یک بار خواست معاویه را ابقا کنم و چون نتیجه‌ای نگرفت، بار دوم آمد و خواست که وی را برکنار کنم. ابن عباس گفت: مغیره بار اول از روی [[خیرخواهی]] از تو درخواست ابقای [[معاویه]] را کرد و بار دوم به تو [[خیانت]] ورزید. حضرت فرمود: حال تو چه نصیحتی داری؟ [[ابن عباس]] گفت: من نیز از تو می‌خواهم معاویه را ابقا کنی؛ زیرا اگر چنین نکنی، درباره [[بیعت]] بازخواست خواهی شد و [[قتل عثمان]] را به گردن تو خواهد گذاشت و [[شام]] را بر ضد تو خواهد شوراند و از طرف دیگر من از [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز ایمن نیستم که بر تو نیاشوبند و [[عراق]] را بر ضد تو [[بسیج]] نکنند. حضرت فرمود: این که گفتی [[صلاح]] است معاویه را ابقا کنم، به [[خدا]] [[سوگند]] [[شک]] ندارم که خیرخواهی است؛ اما زودگذر است و دینم مرا ملزم می‌سازد که تمام [[کارگزاران]] [[عثمان]] را بر کنار سازم؛ اگر پذیرفتند که به خیر خودشان است و اگر نپذیرند، سر و کارشان با [[شمشیر]] است. بار دیگر ابن عباس حضرت را [[نصیحت]] کرد که چند روزی از [[خلافت]] [[کناره‌گیری]] کند و بعد که اوضاع آرام شد، بازگردد؛ چون [[مردم]] کسی بهتر از او را ندارند، باز به سراغ وی خواهند رفت و دوباره با او بیعت خواهند کرد و خود آنان به شورش‌گران [[امان]] نخواهند داد؛ یا اینکه معاویه را ابقا کند. حضرت این بار نیز نپذیرفت و فرمود: حتی برای یک [[ساعت]] هم معاویه را ابقا نخواهد کرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۲۹.</ref>.
حضرت در نخستین گام برای [[اصلاحات]] [[اداری]]، همه عوامل تبه‌کار را که پست‌هایی را به سبب [[اشرافیت]] یا بازی‌های [[سیاسی]] به دست آورده بودند، عزل کرد و در صدر همه آنان، [[معاویه]] را که [[رئیس]] بزرگ‌ترین [[قبیله]] نیرومند [[قریش]] و از سابقه‌ای طولانی در [[اسلام]] برخوردار بود، کنار زد.


بسیار جای [[شگفتی]] است که ابن عباس و [[مغیرة بن شعبه]]، در این موضوع، همسو شده‌اند؛ به ویژه ابن عباس که خود از شاگردان علی{{ع}} بود و به خوبی وی را می‌شناخت؛ البته باید توجه داشت که علی{{ع}} بهتر از ابن عباس و [[مغیره]] از اوضاع شام، معاویه، طلحه و زبیر و سایر حوادث [[آگاه]] بود؛ اما حاضر نبود به تعبیر خودش، خیر عاجل را به بدنامی [[ابدی]] بخرد. او به [[وظیفه الهی]] خویش عمل می‌کند؛ حتی اگر این [[انجام وظیفه]]، به قیمت از دست رفتن [[حکومت]] و زمامداری‌اش تمام شود. [[امام]] نه تنها [[عدالت]] را فدای [[امیال]] و حکومت خویش نکرد، بلکه خود و حکومتش را فدای [[حق]] و عدالت کرد.
گروهی از یارانش به او پیشنهاد کردند که برای مخالفانش بنویسد در مقام خویش باقی بمانند، تا پس از قوام یافتن زمامداری‌اش آنان را برکنار کند. حضرت فرمود: «[[نیرنگ]] و [[فریب]] در [[آتش]] است و من چنین نخواهم کرد»<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۰.</ref>.
[[امام علی]]{{ع}} فقط به برکناری افراد [[ناشایست]] و [[تبه‌کار]] از مقام‌هایشان بسنده نکرد؛ بلکه کوشید تا [[شایسته‌ترین]] افراد را به حکومت ولایات بگمارد. او خود در مورد ویژگی‌های افراد شایسته [[فرمانداری]] و حکومت می‌فرماید: ای [[مردم]]، سزاوارترین کس به حکومت و [[خلافت]]، قوی‌ترین مردم به آن و [[داناترین]] آنان به فرمان‌های [[خداوند]] در آن است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۵۹.</ref>.
 
[[ابن عباس]] می‌گوید: وقتی از [[مکه]] به [[مدینه]] بازگشتم، زمانی بود که مردم با علی [[بیعت]] کرده بودند به [[منزل]] علی{{ع}} رفتم و دیدم [[مغیرة بن شعبه]] با حضرت خلوت کرده است؛ [[صبر]] کردم تا [[مغیره]] از منزل خارج شد. نزد حضرت رفتم و پرسیدم: مغیره چه می‌گفت حضرت فرمود: مغیره دو بار نزد من آمد. یک بار خواست معاویه را ابقا کنم و چون نتیجه‌ای نگرفت، بار دوم آمد و خواست که وی را برکنار کنم. ابن عباس گفت: مغیره بار اول از روی [[خیرخواهی]] از تو درخواست ابقای [[معاویه]] را کرد و بار دوم به تو [[خیانت]] ورزید. حضرت فرمود: حال تو چه نصیحتی داری؟ [[ابن عباس]] گفت: من نیز از تو می‌خواهم معاویه را ابقا کنی؛ زیرا اگر چنین نکنی، درباره [[بیعت]] بازخواست خواهی شد و قتل عثمان را به گردن تو خواهد گذاشت و [[شام]] را بر ضد تو خواهد شوراند و از طرف دیگر من از [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز ایمن نیستم که بر تو نیاشوبند و [[عراق]] را بر ضد تو [[بسیج]] نکنند. حضرت فرمود: این که گفتی [[صلاح]] است معاویه را ابقا کنم، به [[خدا]] [[سوگند]] [[شک]] ندارم که خیرخواهی است؛ اما زودگذر است و دینم مرا ملزم می‌سازد که تمام [[کارگزاران]] [[عثمان]] را بر کنار سازم؛ اگر پذیرفتند که به خیر خودشان است و اگر نپذیرند، سر و کارشان با [[شمشیر]] است. بار دیگر ابن عباس حضرت را [[نصیحت]] کرد که چند روزی از [[خلافت]] [[کناره‌گیری]] کند و بعد که اوضاع آرام شد، بازگردد؛ چون [[مردم]] کسی بهتر از او را ندارند، باز به سراغ وی خواهند رفت و دوباره با او بیعت خواهند کرد و خود آنان به شورش‌گران [[امان]] نخواهند داد؛ یا اینکه معاویه را ابقا کند. حضرت این بار نیز نپذیرفت و فرمود: حتی برای یک [[ساعت]] هم معاویه را ابقا نخواهد کرد<ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۳۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۲۹.</ref>.
 
بسیار جای [[شگفتی]] است که ابن عباس و [[مغیرة بن شعبه]]، در این موضوع، همسو شده‌اند؛ به ویژه ابن عباس که خود از شاگردان علی{{ع}} بود و به خوبی وی را می‌شناخت؛ البته باید توجه داشت که علی{{ع}} بهتر از ابن عباس و [[مغیره]] از اوضاع شام، معاویه، طلحه و زبیر و سایر حوادث [[آگاه]] بود؛ اما حاضر نبود به تعبیر خودش، خیر عاجل را به بدنامی [[ابدی]] بخرد. او به [[وظیفه الهی]] خویش عمل می‌کند؛ حتی اگر این انجام وظیفه، به قیمت از دست رفتن [[حکومت]] و زمامداری‌اش تمام شود. [[امام]] نه تنها [[عدالت]] را فدای [[امیال]] و حکومت خویش نکرد، بلکه خود و حکومتش را فدای [[حق]] و عدالت کرد.
 
[[امام علی]]{{ع}} فقط به برکناری افراد ناشایست و تبه‌کار از مقام‌هایشان بسنده نکرد؛ بلکه کوشید تا شایسته‌ترین افراد را به حکومت ولایات بگمارد. او خود در مورد ویژگی‌های افراد شایسته فرمانداری و حکومت می‌فرماید: ای [[مردم]]، سزاوارترین کس به حکومت و [[خلافت]]، قوی‌ترین مردم به آن و داناترین آنان به فرمان‌های [[خداوند]] در آن است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]]، ص ۵۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۶٬۰۱۲

ویرایش