تهلیل: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۶۹۴ بایت اضافه‌شده ،  ۸ آوریل
خط ۷: خط ۷:
در برخی [[آیات]] نیز از تعبیرهایی چون {{متن قرآن|دَعْوَةُ الْحَقِّ}}<ref> سوره رعد، آیه 14.</ref><ref>جامع البیان، ج ۸، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹.</ref>، {{متن قرآن|كَلِمَةً طَيِّبَةً}}<ref> سوره ابراهیم، آیه ۲۴.</ref>.<ref> التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱؛ الدرالمنثور، ج ۱۳، ص۲۰.</ref>، {{متن قرآن|كَلِمَةً بَاقِيَةً}}<ref> سوره زخرف، آیه ۲۸.</ref><ref>جامع البیان، ج ۲۶، ص۸۱.</ref>، {{متن قرآن|كَلِمَةَ التَّقْوَى}}<ref> سوره فتح، آیه 26.</ref>.<ref>روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۷.</ref>، {{متن قرآن|الْقَوْلِ الثَّابِتِ}}<ref>سوره ابراهیم، آیه ۲۷.</ref>.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.</ref>، {{متن قرآن|الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>.<ref>روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۶.</ref>، {{متن قرآن|الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ}}<ref>سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۵، ص۳۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۹۰.</ref>، {{متن قرآن|الْحَسَنَةِ}}<ref> سوره انعام، آیه ۱۶۰.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۰، ص۲۸ ـ ۲۹.</ref>، {{متن قرآن|الصَّدَقَ}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۷۱.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۴، ص۵.</ref>، {{متن قرآن|قَوْلًا سَدِيدًا}}<ref> سوره نساء، آیه ۹.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۲، ص۶۵.</ref>، {{متن قرآن|الْحَقُّ}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۶.</ref>.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.</ref>، {{متن قرآن|عَمِلَ صَالِحً}}<ref> سوره بقره، آیه ۶۲.</ref>.<ref> الدرالمنثور، ج ۶، ص۱۱۵.</ref> و {{متن قرآن|الْإِحْسَانِ}}<ref> سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>.<ref>وسائل الشیعه، ج ۷، ص۱۸۸.</ref> یاد شده که در [[تفاسیر]] به [[تهلیل]] [[تفسیر]] شده‌اند.
در برخی [[آیات]] نیز از تعبیرهایی چون {{متن قرآن|دَعْوَةُ الْحَقِّ}}<ref> سوره رعد، آیه 14.</ref><ref>جامع البیان، ج ۸، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹.</ref>، {{متن قرآن|كَلِمَةً طَيِّبَةً}}<ref> سوره ابراهیم، آیه ۲۴.</ref>.<ref> التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱؛ الدرالمنثور، ج ۱۳، ص۲۰.</ref>، {{متن قرآن|كَلِمَةً بَاقِيَةً}}<ref> سوره زخرف، آیه ۲۸.</ref><ref>جامع البیان، ج ۲۶، ص۸۱.</ref>، {{متن قرآن|كَلِمَةَ التَّقْوَى}}<ref> سوره فتح، آیه 26.</ref>.<ref>روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۷.</ref>، {{متن قرآن|الْقَوْلِ الثَّابِتِ}}<ref>سوره ابراهیم، آیه ۲۷.</ref>.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.</ref>، {{متن قرآن|الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>.<ref>روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۶.</ref>، {{متن قرآن|الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ}}<ref>سوره کهف، آیه ۴۶.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۵، ص۳۱۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۹۰.</ref>، {{متن قرآن|الْحَسَنَةِ}}<ref> سوره انعام، آیه ۱۶۰.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۰، ص۲۸ ـ ۲۹.</ref>، {{متن قرآن|الصَّدَقَ}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۷۱.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۴، ص۵.</ref>، {{متن قرآن|قَوْلًا سَدِيدًا}}<ref> سوره نساء، آیه ۹.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۲۲، ص۶۵.</ref>، {{متن قرآن|الْحَقُّ}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۶.</ref>.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.</ref>، {{متن قرآن|عَمِلَ صَالِحً}}<ref> سوره بقره، آیه ۶۲.</ref>.<ref> الدرالمنثور، ج ۶، ص۱۱۵.</ref> و {{متن قرآن|الْإِحْسَانِ}}<ref> سوره نحل، آیه ۹۰.</ref>.<ref>وسائل الشیعه، ج ۷، ص۱۸۸.</ref> یاد شده که در [[تفاسیر]] به [[تهلیل]] [[تفسیر]] شده‌اند.


منظور از [[عهد]] در «مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمـنِ عَهدا» ([[مریم]] / ۱۹، ۸۷) و متعلق [[استقامت]] در «قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا» (فصّلت / ۴۱، ۳۰) و گفتار صواب در «مَن اَذِنَ لَهُ الرَّحمـنُ و قالَ صَوابـا» ([[نبأ]] / ۷۸، ۳۸) نیز [[گواهی]] به تهلیل (۱۷) دانسته شده و منظور از افراد مورد [[رضایت خدا]] در «لا یَشفَعونَ اِلاّ لِمَنِ ارتَضی» ([[انبیاء]] / ۲۱، ۲۸) [[مؤمنان]] به تهلیل (۱۸) و مقصود از [[تزکیه]] در «هَل لَکَ اِلی اَن تَزَکّی» (نازعات / ۷۹، ۱۸) و «قَد اَفلَحَ مَن تَزَکّی» ([[اعلی]] / ۸۷، ۱۴)[[ایمان]] به تهلیل (۱۹) شمرده شده و منظور از [[موعظه]] یگانه در «اَعِظُکُم بِوحِدَةٍ» ([[سبأ]] / ۳۴، ۴۶) جمله تهلیل (۲۰) و مورد سؤال در «قِفوهُم اِنَّهُم مَسـ ٔ لون» (صافّات / ۳۷، ۲۴) [[پرسش]] از [[ایمان]] * به تهلیل (۲۱) و معنای حطّه در «قولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَکُم خَطـیـکُم» (بقره / ۲، ۵۸) گفتن تهلیل (۲۲) و [[نعمت]] ظاهری [[خداوند]] در «اَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَهُ ظـهِرَةً و باطِنَةً» ([[لقمان]] / ۳۱، ۲۰) گفتن تهلیل و نعمت [[باطنی]] او [[اعتقاد قلبی]] به آن (۲۳) دانسته شده است؛ همچنین [[مفسران]] در تفسیر بسیاری از آیاتی که صفاتی چون [[شرک]] * و [[منع زکات]] و [[انکار]] [[آخرت]] را برای غیر مؤمنان بیان می‌‌کنند، به تحلیل معناشناختی این [[آیات]] پرداخته، این صفات را بر مبنای رابطه تضاد به انکار تهلیل تفسیر کرده‌اند.(۲۴) این جمله، اساسی‌ترین [[شعار]] [[رسالت]] [[محمدی]] است که گویای [[توحید]] و به مثابه نخستین سنگ بنای [[دین اسلام]] است.
منظور از [[عهد]] در {{متن قرآن|مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا}}<ref>«اختیار میانجیگری ندارند جز آن کس که از (خداوند) بخشنده پیمانی گرفته باشد» سوره مریم، آیه ۸۷.</ref> و متعلق [[استقامت]] در {{متن قرآن|قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا }}<ref>«فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند» سوره فصلت، آیه ۳۰.</ref> و گفتار صواب در {{متن قرآن| مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا}}<ref>«مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.</ref> نیز [[گواهی]] به تهلیل<ref>جامع البیان، ج ۱۶، ص۱۶۰؛ ج ۲۴، ص۱۴۴؛ ج ۳۰، ص۳۱.</ref> دانسته شده و منظور از افراد مورد [[رضایت خدا]] در {{متن قرآن|لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى}}<ref>«آینده و گذشته  آنان را می‌داند و (آنان) جز برای کسی که (خداوند) از او خرسند باشد میانجیگری نمی‌کنند و خود از بیم او هراسانند» سوره انبیاء، آیه ۲۸.</ref> [[مؤمنان]] به تهلیل<ref> جامع البیان، ج ۱۷، ص۲۳.</ref> و مقصود از [[تزکیه]] در {{متن قرآن|هَلْ لَكَ إِلَى أَنْ تَزَكَّى}}<ref>«(به او) بگو: آیا سر آن داری که پاکیزگی یابی؟» سوره نازعات، آیه ۱۸.</ref> و {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى}}<ref>«بی‌گمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد،» سوره اعلی، آیه ۱۴.</ref> [[ایمان]] به تهلیل<ref> جامع البیان، ج ۳۰، ص۵۰، ۱۹۵.</ref> شمرده شده و منظور از [[موعظه]] یگانه در {{متن قرآن|أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ}}<ref> سوره سبأ، آیه ۴۶.</ref> جمله تهلیل<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.</ref> و مورد سؤال در {{متن قرآن|وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ}}<ref>«و آنان را باز دارید، که آنان بازخواست خواهند شد» سوره صافات، آیه ۲۴.</ref> [[پرسش]] از [[ایمان]] به تهلیل<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۱.</ref> و معنای حطّه در {{متن قرآن|وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطَايَاكُمْ}}<ref>« بگویید: از لغزش ما بگذر!  تا از لغزش‌های شما درگذریم» سوره بقره، آیه ۵۸.</ref> گفتن تهلیل<ref>الدرالمنثور، ج ۱، ص۱۷۳.</ref> و [[نعمت]] ظاهری [[خداوند]] در {{متن قرآن|أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً}}<ref> سوره لقمان، آیه ۲۰.</ref> گفتن تهلیل و نعمت [[باطنی]] او [[اعتقاد قلبی]] به آن<ref>الدرالمنثور، ج ۶، ص۵۲۶.</ref> دانسته شده است؛ همچنین [[مفسران]] در تفسیر بسیاری از آیاتی که صفاتی چون [[شرک]] و [[منع زکات]] و [[انکار]] [[آخرت]] را برای غیر مؤمنان بیان می‌‌کنند، به تحلیل معناشناختی این [[آیات]] پرداخته، این صفات را بر مبنای رابطه تضاد به انکار تهلیل تفسیر کرده‌اند.<ref> ر. ک: جامع البیان، ج ۲۴، ص۱۱۷.</ref> این جمله، اساسی‌ترین [[شعار]] [[رسالت]] [[محمدی]] است که گویای [[توحید]] و به مثابه نخستین سنگ بنای [[دین اسلام]] است.


در این جمله با انکار وجود هر خدایی جز [[خداوند یکتا]]، طوق [[طاعت]] او را بر گردن نهاده، خدایی را تنها برازنده او شمرده، همه [[حقوق]] او بر ما و [[تکالیف]] ما نسبت به او را [[اذعان]] می‌‌داریم.(۲۵) خداوند خود به تهلیل گواهی داده و [[فرشتگان]] و [[بندگان]] دانای او نیز [[گواهی]] داده اند: «شَهِدَ اللّهُ اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ والمَلـئِکَةُ واُولوا العِلمِ قائِما بِالقِسطِ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ العَزیزُ الحَکیم» ([[آل عمران]] / ۳، ۱۸) و [[جهان هستی]] نیز یکپارچه به [[وحدانیت]] که مفاد [[تهلیل]] است گواهی می‌‌دهد.(۲۶) از آنجا که [[حقیقت توحید]] * را کسی جز [[خداوند]] به [[طور]] کامل [[ادراک]] نمی‌کند، نیکوتر آن است که هنگام گفتن تهلیل منظور از آن را همان بدانیم که خداوند [[اراده]] کرده است.(۲۷) خداوند با گواهی به تهلیل به [[وجوب]] وجودش و [[صفات جمال]] و جلالش تصریح کرده، خود را یگانه و [[بی‌همتا]] معرفی می‌‌کند: «فاعلَم اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاَّ [[اللّه]]». ([[محمّد]] / ۴۷، ۱۹)(۲۸)[[تهلیل]] به [[وحدت]] حقه حقیقیه خداوند اشاره داشته، معمولاً در [[قرآن]] به همراه مهم‌ترین [[صفات جمال و جلال]] خداوند آمده است.(۲۹) این جمله با صراحت یا به استلزام به مراتب سه گانه [[توحید]] (ذاتی، صفاتی، افعالی) دلالت دارد.(۳۰) بنا به مفاد آن، [[الوهیت]] همواره برای خداوند[[ثابت]] و انتفای آن از او ممتنع است؛ همچنین او تنها [[واجب الوجود]] و دیگران همگی ممکن الوجودند.(۳۱) تهلیل کلید و بهای [[بهشت]] و رمز [[رهایی]] از [[آتش جهنم]] و جمله [[اخلاص]] شمرده شده است.(۳۲) این جمله از چنان اهمیتی در [[شریعت اسلامی]] برخوردار است که گوینده آن هرچند [[منافق]] باشد، در زمره [[اهل]] توحید قرار گرفته، [[خون]] و [[جان]] و مالش [[حرمت]] و [[امنیت]] می‌‌یابد و [[جهاد ابتدایی]] با چنین افرادی جایز نخواهد بود.(۳۳) در [[شأن نزول آیه]] «اِذا ضَرَبتُم فی سَبیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنوا و لاتَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِنـًا» ([[نساء]] / ۴، ۹۴) داستان مردی از [[سپاه مسلمانان]] آمده که به [[طمع]] دستیابی به [[غنیمت جنگی]]، فردی را پس از گفتن «لا [[إله]] إلاّ [[الله]]» کشت و [[پیامبر]] [[فرمان]] داد تا [[غنایم]] گرفته شده، بازپس داده شود و [[دیه]] آن فرد نیز به خانواده‌اش داده شود.(۳۴) در روایتی [[متواتر]] از پیامبر نیز آمده که [[خداوند]] [[اجازه]] [[جهاد]] را تا زمانی به من داده که [[تهلیل]] بر زبان [[مردم]] جاری شود.(۳۵) در ترکیب نحوی این جمله نیز [[اختلاف]] نظرهایی بین نحویان وجود دارد (۳۶) که احیانا در [[تفسیر]] آن نیز اثرگذار است. در تهلیل ابتدا وجود هر خدایی [[نفی]] شده و سپس [[اللّه]] به عنوان تنها [[خدا]] معرفی می‌‌شود. [[مفسران]] در توضیح ساختار نفی و استثنا در تهلیل گفته‌اند که لازمه این شیوه بیان، فرض وجود مثل و مانندی برای خدا نیست تا خدا از بین آنها استثنا شده و مثلیت نفی شده باشد؛ زیرا هیچ همتا و نظیری برای او متصور نیست (۳۷) یا فرض آن ممکن است، اما تصور چنین فرضی برخلاف [[ادب]] [[بندگی]] است.(۳۸) «لا» در تهلیل از نوع نفی جنس است که جنس [[الوهیت]] را جز از خدا به کلی نفی می‌‌کند.(۳۹) این نوع نفی از تأکیدی بیشتر نسبت به شیوه‌های دیگر نفی برخوردار است. [[اله]] مفهوم عام خدایی و [[الله]] نام [[عَلَم]] خداوند یگانه است و بدین ترتیب مفهوم عام خدایی جز از الله نفی شده است.(۴۰) از آنجا که لای نفی جنس به اسم و خبر نیاز دارد، برخی نحویان واژه «لنا» را در این جمله تقدیر گرفته‌اند (لا [[إله]] لنا إلاّ الله) تا خبر برای «لا» باشد که مورد [[مخالفت]] برخی [[متکلمان]] قرار گرفته و لازم آن نفی خدای دوم برای ما [[مسلمانان]] و نه برای همگان دانسته شده است؛ اما اگر واژه «موجود» را در تقدیر بگیریم، در آن صورت مصداق خدای دوم و نه مفهوم خدای دوم را نفی کرده ایم و روشن است که نفی مفهوم از تأکید بیشتری برخوردار است.(۴۱) برخی نیز برای حل مشکل فرض خبر مقدر در این جمله گفته‌اند که «لا» در تهلیل از نوع تامه بوده و از خبر [[بی‌نیاز]] است، بنابراین «لا» خود به معنای نبودن است و این گونه نیست که ابتدا وجود خداوندی جز اللّه فرض و سپس [[نفی]] شود.(۴۲) گروهی نیز [[تهلیل]] را جمله معدولة الطرفین شمرده‌اند که در اصل «[[اللّه]] [[اله]]» بوده و برای دلالت بر [[حصر]] به صورت معکوس بیان شده است.(۴۳) جمله [[قرآنی]] تهلیل بازتاب گسترده ای در منابع گوناگون [[اندیشه]] [[اسلامی]] داشته است؛ بسیاری از [[عالمان]] [[مسلمان]] رساله ای مستقل با عنوان «تهلیلیّه» در شرح و [[تفسیر]] این عبارت نگاشته‌اند.(۴۴) در [[فقه]] در بحث از [[شهادتین]] * در [[اذان]] و نیز [[احکام]] تسبیحات اربعه در [[نماز]] و نیز ذکر تشهد درباره تهلیل بحث شده است.(۴۵) در [[ادعیه]] و [[اذکار]] [[مأثور]] فراوان به کار رفته و احیانا تکرار چندباره آن خواسته شده است.(۴۶) در منابع [[اخلاق عملی]] از تهلیل به عنوان بهترین ذکر یاد شده است.(۴۷) در توضیح مفهوم یگانه بودن [[خدا]] در تهلیل، [[مجادلات]] [[کلامی]] و [[فلسفی]] فراوانی پدید آمده است و با تحلیل مفهوم [[وحدت]]،(۴۸) مجموعه ای از ویژگی‌ها چون ترکیب و مماثلت در صفات و زیادت صفات بر ذات از خدا نفی شده است.(۴۹) در منابع [[عرفانی]] در شرح تهلیل به بحث از مهم‌ترین آموزه و سنگ بنای [[عرفان اسلامی]]، یعنی «[[وحدت وجود]]» پرداخته‌اند.(۵۰)
در این جمله با انکار وجود هر خدایی جز [[خداوند یکتا]]، طوق [[طاعت]] او را بر گردن نهاده، خدایی را تنها برازنده او شمرده، همه [[حقوق]] او بر ما و [[تکالیف]] ما نسبت به او را [[اذعان]] می‌‌داریم.(۲۵) خداوند خود به تهلیل گواهی داده و [[فرشتگان]] و [[بندگان]] دانای او نیز [[گواهی]] داده اند: «شَهِدَ اللّهُ اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ والمَلـئِکَةُ واُولوا العِلمِ قائِما بِالقِسطِ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ العَزیزُ الحَکیم» ([[آل عمران]] / ۳، ۱۸) و [[جهان هستی]] نیز یکپارچه به [[وحدانیت]] که مفاد [[تهلیل]] است گواهی می‌‌دهد.(۲۶) از آنجا که [[حقیقت توحید]] * را کسی جز [[خداوند]] به [[طور]] کامل [[ادراک]] نمی‌کند، نیکوتر آن است که هنگام گفتن تهلیل منظور از آن را همان بدانیم که خداوند [[اراده]] کرده است.(۲۷) خداوند با گواهی به تهلیل به [[وجوب]] وجودش و [[صفات جمال]] و جلالش تصریح کرده، خود را یگانه و [[بی‌همتا]] معرفی می‌‌کند: «فاعلَم اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاَّ [[اللّه]]». ([[محمّد]] / ۴۷، ۱۹)(۲۸)[[تهلیل]] به [[وحدت]] حقه حقیقیه خداوند اشاره داشته، معمولاً در [[قرآن]] به همراه مهم‌ترین [[صفات جمال و جلال]] خداوند آمده است.(۲۹) این جمله با صراحت یا به استلزام به مراتب سه گانه [[توحید]] (ذاتی، صفاتی، افعالی) دلالت دارد.(۳۰) بنا به مفاد آن، [[الوهیت]] همواره برای خداوند[[ثابت]] و انتفای آن از او ممتنع است؛ همچنین او تنها [[واجب الوجود]] و دیگران همگی ممکن الوجودند.(۳۱) تهلیل کلید و بهای [[بهشت]] و رمز [[رهایی]] از [[آتش جهنم]] و جمله [[اخلاص]] شمرده شده است.(۳۲) این جمله از چنان اهمیتی در [[شریعت اسلامی]] برخوردار است که گوینده آن هرچند [[منافق]] باشد، در زمره [[اهل]] توحید قرار گرفته، [[خون]] و [[جان]] و مالش [[حرمت]] و [[امنیت]] می‌‌یابد و [[جهاد ابتدایی]] با چنین افرادی جایز نخواهد بود.(۳۳) در [[شأن نزول آیه]] «اِذا ضَرَبتُم فی سَبیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنوا و لاتَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِنـًا» ([[نساء]] / ۴، ۹۴) داستان مردی از [[سپاه مسلمانان]] آمده که به [[طمع]] دستیابی به [[غنیمت جنگی]]، فردی را پس از گفتن «لا [[إله]] إلاّ [[الله]]» کشت و [[پیامبر]] [[فرمان]] داد تا [[غنایم]] گرفته شده، بازپس داده شود و [[دیه]] آن فرد نیز به خانواده‌اش داده شود.(۳۴) در روایتی [[متواتر]] از پیامبر نیز آمده که [[خداوند]] [[اجازه]] [[جهاد]] را تا زمانی به من داده که [[تهلیل]] بر زبان [[مردم]] جاری شود.(۳۵) در ترکیب نحوی این جمله نیز [[اختلاف]] نظرهایی بین نحویان وجود دارد (۳۶) که احیانا در [[تفسیر]] آن نیز اثرگذار است. در تهلیل ابتدا وجود هر خدایی [[نفی]] شده و سپس [[اللّه]] به عنوان تنها [[خدا]] معرفی می‌‌شود. [[مفسران]] در توضیح ساختار نفی و استثنا در تهلیل گفته‌اند که لازمه این شیوه بیان، فرض وجود مثل و مانندی برای خدا نیست تا خدا از بین آنها استثنا شده و مثلیت نفی شده باشد؛ زیرا هیچ همتا و نظیری برای او متصور نیست (۳۷) یا فرض آن ممکن است، اما تصور چنین فرضی برخلاف [[ادب]] [[بندگی]] است.(۳۸) «لا» در تهلیل از نوع نفی جنس است که جنس [[الوهیت]] را جز از خدا به کلی نفی می‌‌کند.(۳۹) این نوع نفی از تأکیدی بیشتر نسبت به شیوه‌های دیگر نفی برخوردار است. [[اله]] مفهوم عام خدایی و [[الله]] نام [[عَلَم]] خداوند یگانه است و بدین ترتیب مفهوم عام خدایی جز از الله نفی شده است.(۴۰) از آنجا که لای نفی جنس به اسم و خبر نیاز دارد، برخی نحویان واژه «لنا» را در این جمله تقدیر گرفته‌اند (لا [[إله]] لنا إلاّ الله) تا خبر برای «لا» باشد که مورد [[مخالفت]] برخی [[متکلمان]] قرار گرفته و لازم آن نفی خدای دوم برای ما [[مسلمانان]] و نه برای همگان دانسته شده است؛ اما اگر واژه «موجود» را در تقدیر بگیریم، در آن صورت مصداق خدای دوم و نه مفهوم خدای دوم را نفی کرده ایم و روشن است که نفی مفهوم از تأکید بیشتری برخوردار است.(۴۱) برخی نیز برای حل مشکل فرض خبر مقدر در این جمله گفته‌اند که «لا» در تهلیل از نوع تامه بوده و از خبر [[بی‌نیاز]] است، بنابراین «لا» خود به معنای نبودن است و این گونه نیست که ابتدا وجود خداوندی جز اللّه فرض و سپس [[نفی]] شود.(۴۲) گروهی نیز [[تهلیل]] را جمله معدولة الطرفین شمرده‌اند که در اصل «[[اللّه]] [[اله]]» بوده و برای دلالت بر [[حصر]] به صورت معکوس بیان شده است.(۴۳) جمله [[قرآنی]] تهلیل بازتاب گسترده ای در منابع گوناگون [[اندیشه]] [[اسلامی]] داشته است؛ بسیاری از [[عالمان]] [[مسلمان]] رساله ای مستقل با عنوان «تهلیلیّه» در شرح و [[تفسیر]] این عبارت نگاشته‌اند.(۴۴) در [[فقه]] در بحث از [[شهادتین]] * در [[اذان]] و نیز [[احکام]] تسبیحات اربعه در [[نماز]] و نیز ذکر تشهد درباره تهلیل بحث شده است.(۴۵) در [[ادعیه]] و [[اذکار]] [[مأثور]] فراوان به کار رفته و احیانا تکرار چندباره آن خواسته شده است.(۴۶) در منابع [[اخلاق عملی]] از تهلیل به عنوان بهترین ذکر یاد شده است.(۴۷) در توضیح مفهوم یگانه بودن [[خدا]] در تهلیل، [[مجادلات]] [[کلامی]] و [[فلسفی]] فراوانی پدید آمده است و با تحلیل مفهوم [[وحدت]]،(۴۸) مجموعه ای از ویژگی‌ها چون ترکیب و مماثلت در صفات و زیادت صفات بر ذات از خدا نفی شده است.(۴۹) در منابع [[عرفانی]] در شرح تهلیل به بحث از مهم‌ترین آموزه و سنگ بنای [[عرفان اسلامی]]، یعنی «[[وحدت وجود]]» پرداخته‌اند.(۵۰)


۲۵. <ref>جامع البیان، ج ۲، ص۸۳؛ ج ۳، ص۲۱۹؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص۶۸۸.</ref>
۲۶. <ref>ر. ک: المیزان، ج ۳، ص۱۱۴ - ۱۱۵.</ref>
۲۷. <ref>الفتوحات المکیه، ج ۴، ص۱۳۹.</ref>
۲۸. <ref>اللمعات، ج ۳، ص۴۹۹.</ref>
۲۹.<ref> مواهب الرحمن، ج ۴، ص۴۱۶.</ref>
۳۰.<ref> مصباح الانس، ص۷۱۷؛ روح المعانی، ج ۲۶، ص۹۰.</ref>
۳۱.<ref> روح المعانی، ج ۲۶، ص۹۰.</ref>
۳۲.<ref> کشف الاسرار، ج ۱، ص۴۳۳، ۶۸۸؛ ج ۹، ص۱۹۸ - ۲۰۰.</ref>
۳۳.<ref> ر. ک: احکام القرآن، ج ۲، ص۳۴۷ - ۳۵۱.</ref>
۳۴.<ref> احکام القرآن، ج ۲، ص۳۴۷ - ۳۵۱.</ref>
۳۵.<ref> صحیح البخاری، ج ۴، ص۷؛ بحارالانوار، ج ۳۷، ص۱۱۳.</ref>
۳۶.<ref> ر. ک: مغنی اللبیب، ص۷۴۵.</ref>
۳۷.<ref> مجمع البیان، ج ۱، ص۴۴۶.</ref>
۳۸.<ref> الفرقان، ج ۳، ص۱۹۸.</ref>
۳۹.<ref> روض الجنان، ج ۲، ص۲۶۶.</ref>
۴۰. <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص۱۳.</ref>
۴۱.<ref> التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۱۴۹.</ref>
۴۲.<ref> مواهب الرحمن، ج ۲، ص۲۶۲.</ref>
۴۳.<ref> روح المعانی، ج ۲۶، ص۸۵.</ref>
۴۴. <ref>ر. ک: الذریعه، ج ۴، ص۵۱۵ - ۵۱۶.</ref>
۴۵. <ref>ر. ک: جواهرالکلام، ج ۹، ص۸۱؛ ج ۱۰، ص۳۹، ۲۶۶.</ref>
۴۶. <ref>اقبال الاعمال، ج ۲، ص۴۷، ۱۷۱.</ref>
۴۷. <ref>نک: جامع السعادات، ج ۳، ص۲۹۲.</ref>
۴۸. <ref>ر. ک: الفرقان، ج ۳، ص۱۹۹.</ref>
۴۹. <ref>ر. ک: التفسیر الکبیر، ج ۲، ص۱۴۸.</ref>
۵۰.<ref> الفتوحات المکیه، ج ۴، ص۴۱۵؛ رحمة من الرحمن، ج ۴، ص۱۴۲.</ref>




۱۱۵٬۱۸۲

ویرایش