بنی یأم بن أصبی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = بنی حاشد بن همدان | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==نسب قبیله== این طایفه از اعراب قحطانی<ref>قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۴۹؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹. نیز ر.ک...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۵: خط ۲۵:
امروزه، [[قبائل]] بسیاری خود را منتسب به [[قبیله]] یأم می‌‌دانند که از جمله آنان می‌‌توان از [[العجمان]] - که در [[صحرای نجد]] ساکنند و به «یأمیه همدان» معروفند، - یاد کرد.<ref>زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.</ref> [[مردم]] یأم، در [[حال]] حاضر، در جوف، نجد، [[یمن]] و [[نجران]]<ref>زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.</ref> در حد فاصل نقاط مرزی [[عربستان]] و شمال یمن ساکنند و [[زندگی]] [[عشیره]] ای دارند. جمعی از آنان هم در [[کویت]] و قطر و امارات متحده [[عربی]] منتشر شده‌اند.<ref>پایگاه خلیج نت، مقاله «نسب قبیله یام».</ref>[[عجمان]] با طول [[ساحل]] ۱۶ کیلومتری خود، کوچک‌ترین امارت از امارات هفت گانه امارات متحده عربی است. این امیرنشین، دو قطعه جدا و دور افتاده به نام‌های «مصفوت» و «منامه» دارد. این امارت، از شمال به [[خلیج فارس]]، از جنوب به ام القیوین و رأس الخیمه، و از شمال و شمال غرب به شارجه و بعد از ارجه دبی، از شرق به ذید و فجیره محدود می‌‌شود. عجمان نام خود را وامدار [[مردمان]] [[طایفه]] العجمان است که در سده دهم [[هجری قمری]]، از [[بادیه]] نجد در شبه [[جزیره عربستان]] به این منطقه خالی السکنه [[مهاجرت]] کردند. قبیله العجمان از سلاله نشوان بن مرزوق بن علی بن هشام مرزوقی از فروعات قبیله یأم هستند.<ref>برداشتی از: ویکی پدیا، مقاله «امارت عجمان»</ref>
امروزه، [[قبائل]] بسیاری خود را منتسب به [[قبیله]] یأم می‌‌دانند که از جمله آنان می‌‌توان از [[العجمان]] - که در [[صحرای نجد]] ساکنند و به «یأمیه همدان» معروفند، - یاد کرد.<ref>زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.</ref> [[مردم]] یأم، در [[حال]] حاضر، در جوف، نجد، [[یمن]] و [[نجران]]<ref>زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.</ref> در حد فاصل نقاط مرزی [[عربستان]] و شمال یمن ساکنند و [[زندگی]] [[عشیره]] ای دارند. جمعی از آنان هم در [[کویت]] و قطر و امارات متحده [[عربی]] منتشر شده‌اند.<ref>پایگاه خلیج نت، مقاله «نسب قبیله یام».</ref>[[عجمان]] با طول [[ساحل]] ۱۶ کیلومتری خود، کوچک‌ترین امارت از امارات هفت گانه امارات متحده عربی است. این امیرنشین، دو قطعه جدا و دور افتاده به نام‌های «مصفوت» و «منامه» دارد. این امارت، از شمال به [[خلیج فارس]]، از جنوب به ام القیوین و رأس الخیمه، و از شمال و شمال غرب به شارجه و بعد از ارجه دبی، از شرق به ذید و فجیره محدود می‌‌شود. عجمان نام خود را وامدار [[مردمان]] [[طایفه]] العجمان است که در سده دهم [[هجری قمری]]، از [[بادیه]] نجد در شبه [[جزیره عربستان]] به این منطقه خالی السکنه [[مهاجرت]] کردند. قبیله العجمان از سلاله نشوان بن مرزوق بن علی بن هشام مرزوقی از فروعات قبیله یأم هستند.<ref>برداشتی از: ویکی پدیا، مقاله «امارت عجمان»</ref>
همچنین، شاخه دیگر قبیله «العجمان» به [[سرپرستی]] [[راشد بن نشوان]] به ساحل فارس رسیدند و در مغویه مستقر شدند و مدتها مناطق گسترده ای از شیبکوه را زیر [[نفوذ]] داشته‌اند. از مشهورترین [[حکمرانان]] قبیله العجمان در کرانه فارس، شیخ [[سلطان]] مرزوقی بود که آثار کاخ بزرگ او موسوم به «قلعه شیخ سلطان»، هنوز هم در مغویه باقی است.<ref>ویکی پدیا، مقاله «امارت عجمان» به نقل از کتاب تاریخ لنجه تألیف حسین بن علی الوحیدی الخنجی.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
همچنین، شاخه دیگر قبیله «العجمان» به [[سرپرستی]] [[راشد بن نشوان]] به ساحل فارس رسیدند و در مغویه مستقر شدند و مدتها مناطق گسترده ای از شیبکوه را زیر [[نفوذ]] داشته‌اند. از مشهورترین [[حکمرانان]] قبیله العجمان در کرانه فارس، شیخ [[سلطان]] مرزوقی بود که آثار کاخ بزرگ او موسوم به «قلعه شیخ سلطان»، هنوز هم در مغویه باقی است.<ref>ویکی پدیا، مقاله «امارت عجمان» به نقل از کتاب تاریخ لنجه تألیف حسین بن علی الوحیدی الخنجی.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==[[تاریخ]] [[جاهلی]] بنی یأم==
تاریخ جاهلی این [[قوم]] نیز بمانند بسیاری دیگر از [[قبائل]] جاهلی [[عرب]] با [[جنگ]] و [[خونریزی]] عجین است؛ چندان که [[نبرد]] و [[خشونت]]، بسان دیگر [[قبایل]] جاهلی، بخشی بزرگ و پررنگ از تاریخ جاهلی [[فرزندان]] یأم را به خود اختصاص داده است. آنان در ایام [[جاهلیت]]، [[نبردها]] و حرکات خشونت باری را با برخی قبایل همجوار داشتند که از جمله آن می‌‌توان به [[ستیزه]] جویی‌های [[عقار بن سلیل]] - یکی از سران بنی یأم - یاد کرد. عقّار را از آن جهت «عقّار» گفته‌اند که وی در [[جنگی]] که بین همدان و برخی از [[دشمنان]] آنان در [[دوران جاهلیت]] روی داده بود، حضور داشت. او در این جنگ، [[سوگند]] یاد کرد که کسی را نکشد، از این رو، هرگاه با سواری از [[دشمن]] مواجه می‌‌شد، ضربتی خفیف بر او وارد می‌‌کرد، تا اینکه حدود سی سوار را زخمی کرد؛ از این رو او را «عقّار» و آن [[روز]] را «یوم العقّار» نامیدند<ref>حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.</ref>. عقار را همچنین [[قاتل]] [[مشجعة بن مجمع جعفی]] در [[عهد]] جاهلی گفته‌اند. «همدانی» در کتابش در شرح علت کشته شدن مشجعه به دست عقار آورده: در یکی از سالها، [[سرزمین]] یأم دچار [[خشکسالی]] شد، پس عقار جهت دریافت کمک، به سرزمین [[بنی جعفی]] رفت. بین یأم و جعفی از پیش، پیوند [[سستی]] وجود داشت که بر اساس آن، هر گاه یکی از این دو سرزمین دچار خشکسالی می‌‌شد، دیگری به [[حمایت]] از آن وارد عمل می‌‌شد. از این رو، عقار جهت گرفتن کمک به سرزمین بنی جعفی رفت اما با پاسخ سرد مشجعة بن مجمّع جعفی روبرو شد. و چون عقار، عهد و [[پیمان]] فی ما بین را یادآور شد، مشجعه یک مشت ریحان [[لذت]] بخش را نزد خود محبوبتر از عهد و پیمان با بنی یأم دانست. پس عقار، نزد [[همسر]] مردی از جعفی به نام [[ذیبان بن بادیه]] - که پیشه شراب فروشی داشت، - رفت و اسبی را که در ازای دریافت چهار شتر، نزدش به [[رهن]] گذاشته بود، از او [[طلب]] کرد. عقال پس از گرفتن اسب، اموالش را همراه با خادمانش به [[سرزمین]] خود فرستاد و سپس در حالی که نیزه ای در دست داشت، نزد مشجعه آمد. پس با آن نیزه ضربتی به مشجه زد و هلاکش کرد. [[جعفی‌ها]] بر او [[حمله]] ور شدند اما عقار پیش دستی کرد و پیش از هر اقدامی از سوی آنان، از معرکه گریخت<ref>حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶. بنا بر برخی اخبار بنی نهد بر این ادعا بودند که قاتل مشجعه آنها هستند. ولی همدانی بر این اعتقاد است که خبر صحیح همان است که ما ذکر کردیم.</ref>.
[[همپیمانی]] هبره و مواجد [[فرزندان]] [[مذکر بن یأم]] با [[برادر]] دیگر خود غز و [[شهرت]] یافتن شان به «أحلاف»<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.</ref>، و نیز خبر دستبرد [[سمیر]] الفرسان بر [[اموال]] غنیمتی [[عمرو بن معدیکرب]]، از دیگر [[اخبار]] [[جاهلی]] این [[قوم]] برشمرده شده است. نقل است که [[عمرو بن معدیکرب]] حمله ای را علیه [[خولان]] ترتیب داد و پس از [[پیروزی]] بر آنان، احشام آنان را به [[غنیمت]] گرفت. او این [[غنایم]] را همراه عموهایش سعد و شهاب به سوی قبیله‌اش رهسپار کرد. اما سمیر، همراه با گروهی از یأمی‌ها بر آنها حمله بردند و آن دو را همراه با جمعی از [[مردم]] [[بنی زبید]] کشتند و اموال و احشام همراهشان را به [[غارت]] بردند. عمرو، نمایندگانی را نزد سمیر فرستاد و او را [[تهدید]] کرد. اما سمیر، نه تنها از رد اموال مسروقه خودداری کرد بلکه ضمن شعری به [[سرزنش]] و [[شماتت]] [[عمرو بن معدیکرب]] پرداخت<ref>حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.</ref>.
به نظر می‌‌رسد [[فرزندان]] یأم، نبردی را هم با بنی خولان در دوران [[جاهلی]] [[تجربه]] کرده‌اند، چندان که در برخی مصادر از حضور بعضی از افراد این [[طایفه]] از جمله [[حبیب بن مواجد]] در [[نبرد]] با بنی خولان خبر داده شده است<ref>حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۶.</ref>. از دیگر [[اخبار]] جالب توجه این دوران، ادعای بنی یأم در کشتن ترسوی [[قبیله]] خود است تا بزعم خود، از تولد ترسوهای دیگر در [[قوم]] خود و انتشار [[ترس]] بین قبیله جلوگیری نمایند. نقل است که در میان این قوم، ترسویی به نام «أنیب» بود که [[مردم]] قبیله آن را ننگی برای خود شمرده، از این رو، جمع شده، او را طعمه تیرها و نیزه‌های خود کردند و هلاکش کردند<ref>حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷؛ زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۳۸.</ref>. یأمی‌ها که در [[جاهلیت]] ادعای کشتن ترسوی خود را داشتند، پس از [[پذیرش اسلام]] نیز مدعی «یام [[القری]]» برای خود بودند<ref>محمد سلیمان الطیب، کتاب موسوعة القبائل العربیه، ج۱۱، ص۹۳۸.</ref>.
از نظر [[دینی]] و [[اعتقادی]] هم، چنین به نظر می‌‌رسد که این قوم، بمانند دیگر [[اقوام]] [[بنی همدان]] به [[پرستش]] بتهایی نظیر «[[سواء]]»<ref>عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.</ref>، «[[یعوق]]»<ref>ابن‌کلبی، الاصنام، ص۵۸. نیز ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۴۳۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۹۴.</ref> و«یغوث»<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref> [[اشتغال]] داشتند. همچنین برخی از [[رجال]] این قوم با [[تعفّف]] پیشه کردن در این دوران، شراب و [[زنا]] را بر خود [[حرام]] نموده بودند که از جمله این افراد می‌‌توان از اسلوم یأمی یاد کرد<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی یأم و پذیرش اسلام==
بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پس از بازگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از [[غزوه تبوک]]، جمعی از سران [[قبیله همدان]] از جمله [[مالک بن نمط]]، ابوثَور، [[مالک بن أیفع]]، [[ضمام بن مالک سلمانی]] و [[عمیرة بن مالک خارفی]]، در حالی که لباس‌های فاخر [[یمنی]] به بر کرده، عمامه‌هایی از پارچه‌های عدنی بر سر بسته و بر زین‌های چوبی بر شتران اصیل مَهری<ref>شتری معروف در عرب منتسب به قبیله [[بنی مهرة بن حیدان]] - از شاخه‌های قضاعه - که در عرب به سرعت و قدرت ضرب المثل بود و این شهرت تا به امروز برای آنها باقی است. (حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۳۴؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۴، ص۲۸۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۳۱۴.)</ref> سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان [[رجز]] می‌خواند و رؤسای [[قبیله همدان]] را [[مدح]]، و اوضاع [[اقتصادی]] و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود، بر [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شدند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶-۵۹۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱.</ref>. در این دیدار [[مالک بن نمط]] - که از سخنانش پیداست مرد فصیحی بود - برخاست و گفت: «ای رسول خدا؛ گروهی از بزرگان همدان از شهری و [[بادیه نشین]] بر شتران تندرو پیش تو آمده و خود را به پیوندهای [[اسلام]] متصل کرده و بدون آنکه از [[سرزنش]] ملامت کنندگان باکی داشته باشند. و اینان از شهرهای [[خارف]]، یأم و [[شاکر]] و صاحبان اسب و شترند که [[دعوت پیامبر]] [[خدا]] را [[اجابت]] کرده و از [[خدایان]] سنگی دوری کرده‌اند و تا [[کوه]] لغلع برپاست و بچه آهوان در صلع در رفت و آمدند، [[پیمان]] شان شکسته نخواهد شد»<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷-۵۹۸؛</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} نیز، ضمن [[ستایش]] از قبیله همدان<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.</ref>، فرمانی برای [[همدانیان]] نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۸.</ref>. اما در برخی دیگر از گزارشات، [[مسلمان]] شدن همه [[مردم یمن]] - به ویژه همدانیان - پس از [[سریه علی]]{{ع}} به [[یمن]] در [[سال دهم هجری]] بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا{{صل}} در [[سال نهم هجری]] نخست [[خالد بن ولید]] را به [[یمن]] نزد [[بنی‌همدان]] گسیل داشت تا [[مردم]] را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کند. خالد با جمعی از [[مسلمانان]]، سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم [[مسلمان]] نشد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را در پی خالد به این [[سرزمین]] فرستاد و [[فرمان]] داد که [[خالد بن ولید]] به [[مدینه]] برگردد و از [[اصحاب]] و [[یاران]] خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بمانند و اگر [[تمایل]] نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین، نامه‌ای خطاب به [[قبیله همدان]] نوشت و با امیرالمؤمنین{{ع}} همراه کرده، ایشان را در اواخر [[سال دهم هجری]] به یمن اعزام فرمود. علی{{ع}} به سوی یمن [[حرکت]] کرد و چون نزدیک [[قبیله]] رسید، [[طایفه]] همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به [[جنگ]] با ایشان شدند. علی{{ع}} نیز [[سپاه]] خود را [[منظم]] کرد و [[شمشیر]] به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با [[شجاعت]] تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ [[پیامبر]]{{صل}} را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از [[دعوت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} [[آگاه]] نمود<ref>ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۵.</ref>. گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان و [[طوایف]] آن چون از منظور و دعوت پیامبر{{صل}} مطلع شدند، همگی در یک [[روز]] به دست امیرالمؤمنین{{ع}} مسلمان شدند و حضرت، پیامبر{{صل}} را به توسط [[نامه]] از این واقعه باخبر کرد<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲</ref>. حضور [[حضرت علی]]{{ع}} در میان [[همدانیان]] و مسلمان شدن دسته جمعی آنها در سال دهم هجری، سنگ بنای [[گرایش]] این قبیله و طوایف آن به سوی [[اهل بیت]]{{ع}} و [[تشیع]] بود. چندان که شاخه‌های بنی‌همدان جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت [[دشمنی]] با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که [[شیعه]] بودند - برای مدتی [[عثمانی]] گردیدند، همه شیعه بودند<ref>دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی یأم و نقش‌آفرینی در حوادث [[صدر اسلام]]==
از نقش این [[طایفه]] در وقایع و حوادث صدر اسلام از جمله، [[فتوحات اسلامی]] خبر چندانی در دست نیست. به نظر می‌‌رسد بنی یأم بن اصبی نیز در این امر، چونان سایر [[قبایل عرب]] - خصوص [[قبیله]] مادری‌اش همدان - نقشی گسترده داشتند. اما چون در نقل گزارشات، - به ویژه [[اخبار]] [[فتوح]]، - حضور [[قبایل]] کوچکتر تحت شعاع حضور قبایل بزرگتر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچکتر از جمله قبیله بنی یأم با وجود قبیله [[مادری]] شان، دیده نمی‌شود. از این رو حضور همدان در وقایع و حوادث پیش آمده به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های [[فروتر]] آن از جمله بنی یأم و [[بنی شبام]] و... است. با این وصف، می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که حضور همدان در هر سه [[جبهه]] [[فتوحات]] [[شام]] و [[عراق]] و [[ایران]] به منزله مشارکت [[قبیله همدان]] با تمام [[طوایف]] خود از جمله بنی یأم در این [[جنگ‌ها]] است هر چند نامی از طایفه یا دیگر قبایل همسو و هم ریشه در این حوادث ذکری به میان نیآمده باشد. در واقع نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای [[تاریخی]] در [[سایه]] بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقعی نادر، نامی از آنان در صفحه [[تاریخ]] ذکر نشده است. این امر در سایر حوادث مهم صدر اسلام از جمله دوران [[حکومت علی]]{{ع}}، - بخصوص جنگ‌های آن حضرت - نیز مشهود است. معدود ذکرهایی که از این طایفه در برخی منابع در باب [[نبرد صفین]] به میان آمده، می‌‌تواند تأییدی بر این گفته باشد. از جمله این اخبار معدود، [[شعر]] [[معاویة بن ابوسفیان]] در برهه ای از [[جنگ صفین]] است. او در یکی از [[مواقف]] [[جنگ]] پس از حملات [[خرد]] کننده [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} بخصوص [[همدانی‌ها]] بر پیکره [[لشکر شام]]، تمامی سواران خود را جمع کرد و آهنگ [[نبرد]] با [[همدانیان]] کرد. صبح [[روز]] نبرد، در حالی که سوار بر اسب شده بود و سوار بر آن جلوی [[سپاه]] خود رسیده بود، خطاب به همدانیان چنین سرود:
{{عربی|لا عيش إلا فلق قحف الهام من أرحب و شاكر و يام***قوم هم أعداء أهل الشام كم من كريم بطل همام***كم من قتيل و جريح دامي كذاك حرب السادة الكرام}}
[[زندگی]] نشاید مگر آنکه تارک‌ها و جمجمه‌های [[سپاهیان]] از ارحب و [[شاکر]] و یأم شکافته شود. مردمی که [[دشمن]] [[مردم]] [[شام]] هستند، چه بسیارند مردان [[سخاوتمند]] قهرمان [[دلیر]]. چه بسیارند کشته شدگان و زخمی‌هایی که [[خون]] آنها جاری است، این است نبرد رؤسا و بزرگان [[محترم]].
[[سعید بن قیس همدانی]] - بزرگ همدانیان - در پاسخ او شعری سرود و سپس بر او [[حمله]] برد تا با نیزه‌اش بر او ضربتی بزند پس [[معاویه]] گریخت و به لشکرش پیوست<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۴۴. و با اختلاف در نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۲۷.</ref>.
از دیگر حوادث مهمی که نامی از [[طایفه]] بنی یأم در آن به میان آمده می‌‌توان به جریان [[شورش]] [[عبیدالله بن حر جعفی]] علیه مختار اشاره کرد. پس از شورش عبیدالله بن حر جعفی و حمله به [[کوفه]]، مختار نزد ارحب و [[شبام]] و شاکر و سبیع و یأم از [[قبایل]] همدان فرستاد و آنان را بواسطه این که مردی از ایشان با گروهی از [[جاسوسان]] بیاید و به خانه‌های شان [[هجوم]] آورد و عده ای از آنها را بکشد و آنچه خواست انجام دهد و سپس سالم از آنجا برود، مورد [[سرزنش]] قرار داد. همدانیان نیز این اتفاق را مایه ننگی برای خود دانستند و به مختار [[اطمینان]] دادند که هر جا عبیدالله بن حر را بیابند بر او [[لشکر]] خواهند کشید و جز با سر او باز نخواهند گشت<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۷۵.</ref>. سپس سیصد سوار از همدانیان همراه با سیصد نفر از [[یاران مختار]] در [[کوفه]] و در رونق [[الضحی]] جمع شدند تا بر ابن حر [[یورش]] آورند؛ [[غافل]] از آنکه عبیدالله بن حر خود را زودتر به آنها رسانده است. [[همدانیان]] پس اطلاع از این امر، از هر سوی ندا در دادند و بر او [[هجوم]] آوردند. عمرو بن نفیل از [[شجاعان]] و بزرگان همدان، عبیدالله را به هماوردی خواند. پس ابن حر به [[نبرد]] او رفته، در ضرباتی که بین دو طرف رد و بدل شد، عمرو از اسب به زیر افتاد و [[فرار]] کرد و در پی‌اش [[سپاه]] همدان نیز روی به [[گریز]] نهادند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۷۶.</ref>.
حضور جمعی از یأمی‌ها در [[شورش]] [[محمد بن عبدالرحمن بن اشعث]] در [[سال ۸۲ هجری]] هم، دیگر موضعی است که حضور جمعی از بزرگان و [[مردم]] بنی یأم در آن به ثبت رسیده ست. [[حکم بن عبد الرحمن بن حارث]] یکی از این افراد بود که از او به عنوان یکی از شجاعان نبرد «[[دیرالجماجم]]» نام برده شده است<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۵.</ref>. [[طلحة بن مصرف]]، [[زید بن حارث]]<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۲۱. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۳۰.</ref> و [[علاء بن عبدالکریم]]<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۲۲۲.</ref> هم دیگر افراد این طایفه‌اند که نامی از آنها در ضمن این واقعه برده شده است.
به نظر می‌‌رسد که بنی یأم در قبال [[شورش یزید بن مهلب]] (سال ۱۰۱-۱۰۲ [[هجری]])، برخلاف [[شورش ابن اشعث]]، [[سیاست]] عدم [[همراهی]] را پی گرفته بودند و این احتمال با برخی شواهد [[تاریخی]] [[تأیید]] می‌‌گردد. از جمله این شواهد، هدایای [[مسلمة بن عبدالملک]] به زبید یأمی - [[فقیه]] بنی یأم - و برخی دیگر از بزرگان [[بصره]] بعد از [[شکست]] و کشته شدن یزید بن مهلب است. نقل است که مسلمة بن عبدالملک پس از این [[پیروزی]] و ورود به [[بصره]]، زبید یأمی و [[مسلمة]] بن کهیل را نزد خود خواند و به هر یک ۵۰۰ درهم اعطا کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۶۴.</ref>.
[[قیام زید بن علی]]{{ع}} در [[سال ۱۲۱ هجری]] نیز از مهمترین وقایع [[تاریخی]] [[صدر اسلام]] است که در آن به نام برخی از [[رجال]] بنی یأم پرداخته شده است. بر اساس برخی [[اخبار]]، زید پس از آغاز [[قیام]] خود، [[عطاء]] بن سهم را نزد زبید یأمی فرستاد و او را به [[جهاد]] فرا خواند. اما زبید با این سخن که: «خبر می‌‌دهم که [[نصرت]] زید [[حق]] است اما می‌‌ترسم که او هم مانند جدش حسین [[شکست]] بخورد»<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۹.</ref>، از [[یاری]] وی چشم پوشید. همچنین در [[نقلی]] دیگر آمده است که [[منصور بن معتمر]] نزد زبید یأمی رفت و با چشمانی اشکبار از او و دیگر رجال خواست تا فرزند [[دختر رسول خدا]]{{صل}} را یاری کنند. اما زبید در پاسخ به او، با این گفته که: «ما موظف نیستیم جز با [[پیامبر]]{{صل}} خروج کنیم و من زید را پیامبر نیافتم پس خوددار باش». موضع خود را در عدم [[همراهی]] زید اعلام نمود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۴.</ref>.
از وقایع دوران متأخرتر [[اسلامی]] این [[قبیله]] برقراری [[حکومت]] در [[یمن]] توسط برخی از رجال بنی صلیح - از شاخه‌های بنی یأم - است. [[علی بن محمد صلیحی]] از داعیان [[دعوت]] عبیدیان در یمن در [[دژ]] [[حرار]] - که از آن بنی یأم بود - به شمار می‌‌رفت<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹.</ref>. آنان از [[شیعیان امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} و از حامیان اصلی [[دولت]] [[زیدی]] بنی الرسی در صعده به شمار می‌‌رفتند چندان که گفته‌اند این دولت به پشتوانه آنان و به یاری و مظاهرت ایشان بر سر کار بودند. اندکی بعد، علی بن محمد صلیحی با [[غلبه]] بر یمن، [[فرمانروایی]] آن [[دیار]] را به دست گرفت. این حکومت بعد از او به پسرش احمد المکرم رسید<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲.</ref>. احمد المکرم پس از رسیدن به امارت [[بنی معن]] را که در [[زمان]] [[حکومت]] یافتن و استیلای [[علی بن محمد]] صلیحی بر [[یمن]] در عدن ماندگار کرده بود<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۷۹.</ref>، از [[عدن]] [[اخراج]] نمود و بنی مکرم - از [[طوایف]] جشم بن یأم - را [[جانشین]] آنان در این منطقه کرد. اندکی بعد بنی مکرمی‌ها دچار [[اختلاف]] شده، به دو گروه [[بنی مسعود بن مکرم]] و [[بنی زریع بن عباس بن مکرم]] تقسیم شدند. پس از نبردهایی که بین این دو دسته اتفاق افتاد سرانجام بنی زریع به [[پیروزی]] رسیدند و [[داعی]] [[سبأ بن سعود بن زریع]] به عنوان نخستین فرد از آنان به حکومت رسید<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. [[سلطه]] بنی زریع بر عدن همچنان ادامه داشت تا آنکه [[شمس]] الدولة بن ایوب آنجا را [[تصرف]] کرد<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۷۹.</ref>. علاوه بر افراد مذکور، جمع دیگری از یأمی‌ها در یمن به حکومت رسیدند که از جمله آنها می‌‌توان از حاتم بن احمد بن عمران یأمی همدانی ملقب به حمیدالدوله، [[عبدالله بن حاتم بن احمد]]، [[معد بن حاتم بن احمد]]، [[هشام بن قبیب]]، [[حماس بن قبیب]] و [[حاتم بن حماس بن قبیب]] نام برد<ref>علی بن حسن خزرجی، العقد الفاخر الحسن فی طبقات أکابر أهل الیمن، ج۲، ص۶۴۹ – ۶۶۳. نیز ر.ک: ابومخرمه عبدالله بن طیب بن عبدالله، قلادة النحر فی وفیات اعیان الدهر، ج۴، ص۶۳ و ۹۶ و۱۹۴.</ref>. نقل است که [[مردم]] یأم که در شمال یمن سکونت داشتند به مرور زمان به حوثی‌ها پیوسته، از [[نجران]] به [[شهر صنعا]] که در [[سیطره]] حوثی‌ها بود، رفتند و در پاکسازی منطقه از افرادی که [[طاغی]] و فاسدشان می‌‌خواندند، با آنان [[همکاری]] نمودند<ref>پایگاه خلیج نت، مقاله «نسب قبیله یام».</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۴۲۶

ویرایش