بنی جبلة بن عدی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:


ابن اشعث در [[سال ۸۱ هجری]] به همراه سپاهش به فارس و کرمان وارد شد و [[مردم]] این [[شهرها]] را علیه [[عبدالملک بن مروان]] [[خلیفه اموی]]، و حجاج فرا خواند<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۰۰.</ref>. سپس ابن اشعث همراه سپاهی که فراهم آورده بود به سوی [[بصره]] [[حرکت]] کرد. در بصره بزرگان، [[صحابه]] و [[قاریان بصره]] با عبدالرحمن بیعت کردند. او در بصره، در جنگ با سپاه حجاج دچار خسارات سنگین شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۶۸۶.</ref>. پس از این واقعه، ابن [[اشعث]] با [[سپاه]] خود به [[کوفه]] رفت و در آنجا مورد استقبال [[مردم]] و بزرگان قرار گرفت. عبدالرحمن در این [[شهر]] برای مردم سخن گفت و آنان را به [[نبرد]] علیه حجاج فرا خواند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۶۰.</ref>. با فراهم آمدن سپاهی بزرگ از [[مردم بصره]] و کوفه، - که تعدادشان را بیست هزار تن گفته‌اند، - آنان به «[[دیر جماجم]]» رفتند و در آنجا مستقر شدند. سپاه حجاج نیز در «دیر [[قره]]» [[اردو]] زد. در [[جنگ]] [[سختی]] که میان دو طرف درگرفت، پیروزی‌های اولیه با [[سپاه عراق]] بود. [[عبدالملک]] که از این اوضاع به [[وحشت]] افتاده بود، برادرش، عبدالله را همراه نامه‌ای به سوی [[عراق]] فرستاد تا با ابن اشعث [[مذاکره]] نماید. عبدالله این [[اختیار]] را داشت که جهت پایان دادن به جنگ، اگر ابن اشعث خواهان [[عزل]] حجاج باشد، وی را عزل کند. حجاج پس از اطلاع از این موضوع، نامه‌ای به عبدالملک نوشت و به او خاطرنشان کرد که در صورت عزل او، ابن اشعث وی را نیز بر کنار خواهد کرد. حجاج با [[اقناع]] عبدالملک، به نبرد با عبدالرحمن ادامه داد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۶۹۲.</ref> تا این که سرانجام پس از صد و سه [[روز]] نبرد، در [[سال ۸۳ هجری]] سپاه [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] در نبردی موسوم به «دیر الجاجم» [[شکست]] خورد و عبدالرحمن به [[بصره]] گریخت. وی در آنجا نیز با گردآوری سپاه، [[حمله]] ای را علیه حجاج ترتیب داد اما بار دیگر، شکست خورد و جز گروهی اندک همه کشته شدند. نبرد عبدالرحمن و یارانش در [[مسکن]] نیز نتیجه ای جز شکست نداشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۷۱۸.</ref> و عبدالرحمن و گروه اندکی که با او باقی مانده بود، پس از جنگ و گریزهایی راه سیستان را در پیش گرفتند<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۸۵.</ref>. ابن [[اشعث]] در [[بُست]] توسط [[عیاض]] بن همیان - [[حاکم]] بُست - دستگیر شد. رتبیل پس از [[آگاهی]] از این حادثه، عیاض را [[تهدید]] کرد که آسیبی به وی نرساند. از این روی، ابن همیان او را [[آزاد کرده]]، نزد رتبیل فرستاد<ref>ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه، ج۱۳، ص۷۴.</ref>. حجاج، در [[سال ۹۵ هجری]] نماینده‌ای همراه [[اموال]] بسیار نزد رتبیل فرستاد و از او خواست تا عبدالرحمن را به او تحویل دهد، رتبیل نیز پذیرفت و ابن اشعث را به حجاج تحویل داد. اما عبدالرحمن بن اشعث در یکی از نواحی کابل به نام «رُخَّج»، خود را از بالای قصری که در آن بود به پایین انداخت و هلاک شد. جسدش را نزد حجاج انتقال دادند و او سرش را جدا کرد و نزد [[عبدالملک]] فرستاد<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۹۹۲.</ref> <ref>معصومه اخلاقی، پژوهه، مقاله «عبدالرحمن بن محمد بن اشعث».</ref> در [[شورش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] علیه [[نظام اموی]]، [[برادران]] او صباح و قاسم<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۱۲.</ref> و نیز [[اسحاق بن محمد]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۱۳.</ref> جانب [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و [[خلفای اموی]] را گرفتند و به دستور حجاج، همراه با [[سپاهیان]] تحت امر خود با برادرشان [[عبدالرحمن بن محمد]] رو در رو شدند. علاوه بر آنها، [[عبدالله بن اسحاق بن اشعث]] - از [[فرماندهان]] و بزرگان [[سپاه]] عبدالملک - هم از دیگر جبلی‌هایی بود که در [[همراهی]] با حجاج بن یوسف ثقفی و [[دولت امویان]] در [[نبرد]] مشهور «[[دیر جماجم]]» در [[پیکار]] با [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] کشته شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
ابن اشعث در [[سال ۸۱ هجری]] به همراه سپاهش به فارس و کرمان وارد شد و [[مردم]] این [[شهرها]] را علیه [[عبدالملک بن مروان]] [[خلیفه اموی]]، و حجاج فرا خواند<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۰۰.</ref>. سپس ابن اشعث همراه سپاهی که فراهم آورده بود به سوی [[بصره]] [[حرکت]] کرد. در بصره بزرگان، [[صحابه]] و [[قاریان بصره]] با عبدالرحمن بیعت کردند. او در بصره، در جنگ با سپاه حجاج دچار خسارات سنگین شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۶۸۶.</ref>. پس از این واقعه، ابن [[اشعث]] با [[سپاه]] خود به [[کوفه]] رفت و در آنجا مورد استقبال [[مردم]] و بزرگان قرار گرفت. عبدالرحمن در این [[شهر]] برای مردم سخن گفت و آنان را به [[نبرد]] علیه حجاج فرا خواند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۶۰.</ref>. با فراهم آمدن سپاهی بزرگ از [[مردم بصره]] و کوفه، - که تعدادشان را بیست هزار تن گفته‌اند، - آنان به «[[دیر جماجم]]» رفتند و در آنجا مستقر شدند. سپاه حجاج نیز در «دیر [[قره]]» [[اردو]] زد. در [[جنگ]] [[سختی]] که میان دو طرف درگرفت، پیروزی‌های اولیه با [[سپاه عراق]] بود. [[عبدالملک]] که از این اوضاع به [[وحشت]] افتاده بود، برادرش، عبدالله را همراه نامه‌ای به سوی [[عراق]] فرستاد تا با ابن اشعث [[مذاکره]] نماید. عبدالله این [[اختیار]] را داشت که جهت پایان دادن به جنگ، اگر ابن اشعث خواهان [[عزل]] حجاج باشد، وی را عزل کند. حجاج پس از اطلاع از این موضوع، نامه‌ای به عبدالملک نوشت و به او خاطرنشان کرد که در صورت عزل او، ابن اشعث وی را نیز بر کنار خواهد کرد. حجاج با [[اقناع]] عبدالملک، به نبرد با عبدالرحمن ادامه داد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۶۹۲.</ref> تا این که سرانجام پس از صد و سه [[روز]] نبرد، در [[سال ۸۳ هجری]] سپاه [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] در نبردی موسوم به «دیر الجاجم» [[شکست]] خورد و عبدالرحمن به [[بصره]] گریخت. وی در آنجا نیز با گردآوری سپاه، [[حمله]] ای را علیه حجاج ترتیب داد اما بار دیگر، شکست خورد و جز گروهی اندک همه کشته شدند. نبرد عبدالرحمن و یارانش در [[مسکن]] نیز نتیجه ای جز شکست نداشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه، ج۸، ص۳۷۱۸.</ref> و عبدالرحمن و گروه اندکی که با او باقی مانده بود، پس از جنگ و گریزهایی راه سیستان را در پیش گرفتند<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۸۵.</ref>. ابن [[اشعث]] در [[بُست]] توسط [[عیاض]] بن همیان - [[حاکم]] بُست - دستگیر شد. رتبیل پس از [[آگاهی]] از این حادثه، عیاض را [[تهدید]] کرد که آسیبی به وی نرساند. از این روی، ابن همیان او را [[آزاد کرده]]، نزد رتبیل فرستاد<ref>ابن اثیر، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه، ج۱۳، ص۷۴.</ref>. حجاج، در [[سال ۹۵ هجری]] نماینده‌ای همراه [[اموال]] بسیار نزد رتبیل فرستاد و از او خواست تا عبدالرحمن را به او تحویل دهد، رتبیل نیز پذیرفت و ابن اشعث را به حجاج تحویل داد. اما عبدالرحمن بن اشعث در یکی از نواحی کابل به نام «رُخَّج»، خود را از بالای قصری که در آن بود به پایین انداخت و هلاک شد. جسدش را نزد حجاج انتقال دادند و او سرش را جدا کرد و نزد [[عبدالملک]] فرستاد<ref>مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۹۹۲.</ref> <ref>معصومه اخلاقی، پژوهه، مقاله «عبدالرحمن بن محمد بن اشعث».</ref> در [[شورش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] علیه [[نظام اموی]]، [[برادران]] او صباح و قاسم<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۱۲.</ref> و نیز [[اسحاق بن محمد]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۱۳.</ref> جانب [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و [[خلفای اموی]] را گرفتند و به دستور حجاج، همراه با [[سپاهیان]] تحت امر خود با برادرشان [[عبدالرحمن بن محمد]] رو در رو شدند. علاوه بر آنها، [[عبدالله بن اسحاق بن اشعث]] - از [[فرماندهان]] و بزرگان [[سپاه]] عبدالملک - هم از دیگر جبلی‌هایی بود که در [[همراهی]] با حجاج بن یوسف ثقفی و [[دولت امویان]] در [[نبرد]] مشهور «[[دیر جماجم]]» در [[پیکار]] با [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] کشته شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی جبلة بن عدی و دیگر حوادث ایام [[حکومت بنی امیه]]==
این [[طایفه]] و در رأس آنان [[خاندان]] [[محمد بن اشعث]] ارتباطی وثیق و تعاملی گسترده با [[دولت]] [[بنی امیه]] داشته در بسیاری از حوادث و رویدادهای به وقوع پیوسته در این دوره، نقشی فعال و تأثیرگذار داشتند. علاوه بر [[عبدالرحمن بن محمد بن اشعث]] - که در گذشته به [[اخبار]] [[شورش]] او علیه دولت بنی امیه پرداخته شد، - [[برادران]] دیگرش «[[اسحاق]]»، «صباح»، «منذر» و «قاسم» هم نقشی بسزا در رخدادهای سده‌های نخست [[اسلامی]] در [[ایران]] و [[عراق]] داشتند.
در [[نبرد]] با ازرارقه، زمانی که [[بشر بن مروان]] به [[فرمان]] برادرش [[عبدالملک بن مروان]] - [[خلیفه اموی]] - [[مأموریت]] یافت تا از [[مردم کوفه]] در [[نبرد با خوارج]] کمک گیرد، وی، [[عبدالرحمن بن مخنف]] را جهت فراهم آوردن [[سپاه]] به [[کوفه]] فرستاد. عبدالرحمن با سپاهی که از این [[شهر]] فراهم آورده بود همراه با بزرگانی از این شهر همچون [[محمد بن عبدالرحمن]]، [[زحر بن قیس جعفی]] و [[اسحاق بن محمد بن اشعث کندی]] - [[فرمانده]] [[کندی‌ها]] و ربیعی‌های این سپاه - به سوی ایران [[حرکت]] کردند و در رامهرمز [[اردو]] زدند. در این هنگام خبر [[مرگ]] بشر بن مروان در [[بصره]] در رسید. با دریافت این خبر، بسیاری از [[کوفیان]] و [[بصریان]] این سپاه از جمله [[اسحاق بن محمد بن اشعث]]، اردوگاه خود را ترک کرده، [[عزم]] بازگشت به شهرهای خود نمودند. عبدالرحمن بن مخنف - [[فرمانده سپاه]]، - پسر خود جعفر را در پی شان فرستاد تا آنها را بازگرداند. جعفر، اسحاق و محمد بن عبدالرحمن را باز گرداند اما به [[زحر بن قیس]] دست نیافت. عبدالرحمن بن مخنف پس از بازداشت دو [[روزه]] آنان، با این [[تعهد]] که به شهر خود برنگردند، آنها را [[آزاد]] کرد. اما آنها بعد از یک [[روز]] توقف به به شهر خود بازگشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۹۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۶؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۵۲.</ref> [[خالد بن عبدالله قسری]] - [[جانشین]] [[بشر بن مروان]] در [[بصره]] - پس از اطلاع از این امر، [[نامه]] ای [[تهدید]] آمیز به آنها نوشت و آنان را به [[قتل]] و [[تنبیه]] سخت تهدید کرد. این نامه که به توسط [[غلام]] وی در جمع فراریان خوانده شد، تأثیری در [[اراده]] فراریان ننهاد و آنان مسیر خود را به [[کوفه]] ادامه دادند. [[اسحاق بن محمد بن اشعث]] و [[زحر بن قیس]] و [[محمد بن عبدالرحمن]] در بیرون کوفه در دهکده ای که از آن [[خاندان]] اشعث بود رفتند و به [[عمرو بن حریث]] - جانشین [[عبدالله بن خالد قسری]] در کوفه - نامه نوشتند و در آن با بیان دلیل خود از ترک [[سپاه]]، خاطرنشان کردند که علاقمندند که بدون [[اجازه]] [[امیر]] به کوفه وارد نشوند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۹۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۶ - ۳۶۷؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۵۲ - ۲۵۳.</ref>. اما عمرو بن حریث آنها را فراری خواند و اجازه ورود به [[شهر]] را به آنها نداد. [[اسحاق]] و همراهانش با دریافت این نامه، تا شب [[صبر]] کردند و آنگاه شبانه به خانه‌های خود کوفه وارد شدند و همچنان در آنجا ماندند تا این که [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به [[امارت کوفه]] رسید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۹۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۷؛ مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۲۵۳.</ref>.
حجاج بن یوسف در [[سال ۷۷ هجری]] اسحاق بن محمد بن اشعث را سالار سپاهی از [[مردم کوفه]] در [[طبرستان]] کرد<ref>برخی از مورخان بر این اعتقادند که او در این زمان عهده دار فرمانداری ری بود. با دریافت فرمان حجاج، او سپاهی را تهیه دید و به طبرستان رفت و... (دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۶۶ و ۴۴۲)</ref> و ضمن اعزام او برای [[نبرد با خوارج]]، بدو نوشت که پیرو [[دستورات]] سفیان بن [[ابرد]] باشد. در پی این [[فرمان]]، اسحاق همراه با سفیان در تعقیب قطری بن فجاءه - از سران [[خوارج]] - [[حرکت]] کرد تا این که در یکی از دره‌های [[طبرستان]] بدو رسیدند. با آغاز [[جنگ]]، رفته رفته [[سپاه]] قطری از اطراف او پراکنده شدند. قطری نیز که در پایین دره از اسب افتاده بود و به ته دره [[سقوط]] کرده بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۴۳۸ - ۴۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۳۰۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۴۲.</ref>، توسط [[صباح بن محمد بن اشعث]] و جمعی دیگر به [[هلاکت]] رسید<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۴۴۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۴۲.</ref>.
[[مبارزه]] با [[قیام زید بن علی]] به سالاری [[منذر بن محمد بن اشعث]] در سال ۱۲۲هجری<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۸۲.</ref> و نیز حضور در اغتشاشات و جنگ‌های [[قدرت]] در اواخر [[دولت اموی]]، از دیگر جلوه‌های [[تاریخ]] بنی جبلة بن عدی در عصر [[اسلامی]] با نقش‌آفرینی [[شخصیت]] بنام و معروف این [[قوم]]، سمط بن ثابت بن یزید بن شرحبیل بن سمط بن ثابت بن جبله کندی حمصی - از اشراف [[حمص]] - است. وی در [[سال ۱۲۶ هجری]] همراه با لشکری از حمص در [[طلب خون]] [[ولید بن یزید]]- [[خلیفه]] مقتول [[اموی]] - به [[دمشق]] رفت اما در نزدیکی [[عذراء]] [[شکست]] خورد. در پی این شکست سمط به دمشق رفت و با [[یزید بن ولید]] اموی [[بیعت]] کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۲۶۳ - ۲۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷۲، ص۳۰۲.</ref>. او در [[خلع]] [[مروان بن محمد]] - آخرین [[خلیفه اموی]] - در حمص نیز، نقش داشت. از این رو مروان بن محمد جهت سرکوبی شان به این [[دیار]] [[لشکر]] کشید و با شکست متمردین، [[شهر]] را به [[تصرف]] خود در آورد. وی پس از این [[پیروزی]] به تمام [[مردم]] [[حمص]] [[امان]] داد مگر دو نفر که سمط بن ثابت یکی از آنان بود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۲۲۷ - ۲۲۹.</ref>. بدین ترتیب، سمط بن ثابت توسط [[یاران]] [[مروان بن محمد]] کشته<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۹، ص۲۲۹.</ref> و به [[نقلی]] به دار کشیده شد<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۸۵؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۵.</ref>.
پیوندهای سببی [[خاندان]] [[اشعث]] با عمال و بستگان نزدیک [[بنی امیه]] نیز از دیگر مؤلفه‌هایی است که از [[ارتباطات]] وثیق و تعاملات گسترده بنی جبله با بنی امیه حکایت دارد. از جمله این ازدواج‌ها [[عقد]] [[زناشویی]] «[[میمونه]]» بنت [[محمد بن اشعث]] با «محمد» پسر حجاج است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۹،۲۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۰۸؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۲۹.</ref>. [[ازدواج]] «[[عایشه]]» بنت محمد بن اشعث با [[حارث بن عبدالله]] و نیز اُمّ‌نعمان بنت محمد بن اشعث با [[عبیدالله بن زیاد]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۹،۲۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۰۸؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۲۹.</ref> هم از دیگر ازدواج‌های این [[طایفه]] است که باید بدان پرداخت. ضمن این که ازدواج [[زعوم بنت قیس بن محمد بن اشعث]] با [[مسلمة بن عبدالملک بن مروان‌]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۶۳.</ref> نیز از دیگر ازدواج‌های این [[قوم]] است که به [[لطف]] آن روابط [[خویشاوندی]] نزدیکی بین این خاندان و طایفه با [[خلیفه اموی]] ایجاد گردید.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی جبلة بن عدی و [[دولت]] [[عباسیان]]==
تعاملات و مناسبات دوستانه بنی جبلة بن عدی و در رأس آنان خاندان [[اشعث بن قیس]] پس از [[سقوط دولت اموی]]، در دوران [[حکومت]] [[بنی العباس]] نیز استمرار یافت. آنان با به‌دست گرفتن برخی امور خدمات شایانی به [[دولت عباسی]] بخصوص در [[عهد]] [[خلافت هارون الرشید]] (حک. ۱۷۰ - ۱۹۳) کردند که از جمله آن می‌‌توان از مساعدت و [[همراهی]] [[طلحة بن اسحاق بن محمد بن اشعث]] با [[ابوسلمه خلال]] در [[تأسیس دولت]] [[عباسی]] یاد کرد<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه، ص۳۶۷</ref>. [[طلحه]] در [[زمان]] [[شورش عبدالله بن علی]] - عموی [[منصور دوانیقی]] - جانب او را گرفت؛ چندان که از او به عنوان یکی از حامیان او و [[جانشین]] [[عیسی بن موسی]] - از [[یاران]] نزدیک [[عبدالله بن علی]] - در [[امارت کوفه]] یاد شده است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۴۷۴.</ref>.
خدمات متقابل و مناسبات و روابط صمیمانه [[خاندان]] بنی اشعث در دوران [[حکومت]] [[هارون الرشید]] به اوج خود رسید. آنان در دربار [[هارون]] از [[اجر]] و [[قرب]] بسیاری برخوردار بودند و در مواردی تنه به تنه [[برامکه]] زده، رقیب [[قدرتمندی]] برای ایشان محسوب می‌‌شدند. از جمله این جبلی‌ها، [[جعفر بن محمد بن اشعث]] بود وی از معتمدان هارون الرشید بود. او سالار [[نگهبانان]] هارون<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۹؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۹.</ref> و نیز مربی [[محمد امین]] فرزند ارشد هارون بود<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۱۴.</ref>. از [[جعفر بن محمد]] همچنین به عنوان [[امین]] هارون در نگهداری [[انگشتر]] [[خلافت]] یاد شده است<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۳۵.</ref> او بر همین [[منصب]] بود تا اینکه هارون [[استانداری خراسان]] را بدو سپرد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۸؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۱.</ref>. هارون در [[سال ۱۷۳ هجری]] جعفر را امارت [[خراسان]] [[عزل]] و پسرش عباس را به استانداری خراسان [[منصوب]] کرد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه ص۳۰۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۲۰.</ref>.
از دیگر [[اخبار]] مرتبط با بنی [[جبله]] ای‌ها در دوران [[حکومت عباسیان]] می‌‌توان از حضور برخی چهره‌های ممتاز این [[قوم]] در [[فتوحات اسلامی]] این دوران یاد کرد. بر اساس برخی گزارشات، قاسم پسر هارون الرشید در [[سال ۱۸۷ هجری]] به [[روم]] [[لشکر]] کشید و [[شهر]] «[[قره]]» را به محاصره در آورد. وی سپس، عباس بن جعفر بن محمد بن اشعث را جهت فتح [[شهر]] «[[سنان]]» روانه کرد. عباس، این شهر را به محاصره گرفت و بر آنان سخت گرفت چندان که [[رومیان]] به ستوه آمده، با او از در [[صلح]] در آمدند. آنان با این شرط که در ازای [[آزادی]] ۳۲۰ تن از اسرای [[مسلمان]]، وی از محاصره شهر دست بردارد، با او صلح کردند. عباس بن جعفر نیز پذیرفت و پس از تحویل این [[اسرا]]، از محاصره شهر دست کشید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۳۰۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۲۸۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==مشاهیر و معاریف بنی جبلة بن عدی==
از [[طایفه]] بنی جبله نیز چونان دیگر [[طوایف]] کنده اعلام و [[رجال]] بسیاری برخاستند که علاوه بر نام مشاهیر و بزرگانی که در متن به نام آنها پرداخته شد می‌‌توان از تابعینی چون [[ثابت بن سمط بن اسود بن جبله]] - [[برادر]] [[شرحبیل بن سمط]] - <ref>ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۹۱.</ref> و [[عدی بن ابی عدی بن جبلة بن عدی]]<ref>ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۲۷۰.</ref> و [[محدثان]] و راویانی همانند [[ابو احمد زکریا بن دوید بن محمد بن اشعث کندی]]<ref>ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۳، ص۳۸۷؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۲۰، ص۹۹.</ref>، [[عبدالرحمن بن قیس بن محمد بن اشعث]]<ref>فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.</ref>، [[سعید بن عمرو بن سهل بن اسحاق بن محمد بن اشعث]]<ref>ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۵۱؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۲۱.</ref>، [[عثمان بن قیس بن محمد بن اشعث]]<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۲۴۶؛ ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۴۴۹.</ref>، [[قیس بن محمد بن اشعث]]<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۷، ص۱۵۲؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۷، ص۱۰۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۳۱۵.</ref> و [[عبدالرحمن بن قیس بن محمد بن اشعث]]<ref>ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۵، ص۲۷۸.</ref> یاد کرد. ضمن این که از شعرای بنام آنان نیز باید از اعشی<ref>ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۳۲.</ref> و [[ولید بن عدی بن هانی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۴۰۹.</ref> نام برد و از ابویوسف یعقوب بن اسحاق بن صباح بن عمران بن اسماعیل بن اشعث بن قیس کندی از [[فلاسفه]] بزرگ [[اسلامی]] و از علمای بنام [[روزگار]] خود در رشته‌های مختلف<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۳۵۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۵؛ ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الأطباء، ج۲، ص۱۷۲</ref>، [[إسحاق بن إبراهیم بن حجر بن معدیکرب الأعرج]] از [[عالمان]] [[علم]] [[نسب‌شناسی]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰.</ref>، [[ابو الکیاس إیاس بن أوس بن هانی بن ابی شمر]] [[نسب شناس]] بزرگ [[قبیله کنده]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲.</ref> به عنوان دیگر [[علما]] و [[رجال]] سرشناس این [[قوم]] یاد کرد. همچنین [[اسحاق بن صباح]] [[متکلم]] و [[شاعر]] و [[امیر کوفه]]<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۵.</ref>، [[هانی بن ابی شمر]] - از اشراف [[جاهلی]] این قوم - <ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲.</ref> [[اسود بن معدی کرب بن معاویة بن جبله]] - از مقتولان [[جنگ]] [[بنی حارث بن کعب]]، - <ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۰.</ref> [[سمط بن ثابت بن زید بن شرحبیل]] - از اشراف این قوم و از کشته شدگان به دست [[مروان بن محمد]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱.</ref>، و پسرش عبداللّه بن سمط]]<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۲.</ref> و نیز ذرذار هانی بن حارث (جعد) بن عدی بن جبله از اشراف شهیر این قوم<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۶۳.</ref>، از دیگر شخصیت‌های بزرگ بنی جبلة بن عدی هستند که نامشان در [[تاریخ]] به ثبت و ضبط رسیده است.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۶۴۱

ویرایش