بدون خلاصۀ ویرایش
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۱۱: | خط ۲۱۱: | ||
# نویسندگان سلفی هر روایتی را از چند کتاب متفاوت آدرس داده که نویسنده به تمام آن منابع حدیثی رجوع کرده و اصل روایات موجود است. گاه یک [[روایت]] در تمام منابع، به صورت یکسان نقل نشده است؛ بلکه از حیث متن و سند با همدیگر اختلافاتی دارند. ما کوشیدیم روایت را از منبعی ذکر کنیم که نزد شیعه اعتبار بیشتری دارد. همچنین از منابع ثابت در اکثر روایات، کتاب [[بحارالانوار]] است. از آنجا که این کتاب از منابع دستِ دوم به شمار میآید، ما روایت را از منبع اصلی نقل کردیم، مگر در مواردی نادر<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۹۹.</ref>. | # نویسندگان سلفی هر روایتی را از چند کتاب متفاوت آدرس داده که نویسنده به تمام آن منابع حدیثی رجوع کرده و اصل روایات موجود است. گاه یک [[روایت]] در تمام منابع، به صورت یکسان نقل نشده است؛ بلکه از حیث متن و سند با همدیگر اختلافاتی دارند. ما کوشیدیم روایت را از منبعی ذکر کنیم که نزد شیعه اعتبار بیشتری دارد. همچنین از منابع ثابت در اکثر روایات، کتاب [[بحارالانوار]] است. از آنجا که این کتاب از منابع دستِ دوم به شمار میآید، ما روایت را از منبع اصلی نقل کردیم، مگر در مواردی نادر<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۹۹.</ref>. | ||
== مجموعه روایات دسته اول: [[ائمه]]{{عم}} و اعتراف به گناه == | === مجموعه روایات دسته اول: [[ائمه]]{{عم}} و اعتراف به گناه === | ||
برخی از نویسندگان سلفی میگویند: «اگر بنابر نظر شیعه، [[امام]] از [[گناه]] معصوم است، چرا آنها در مناجاتشان با [[خدا]] و مناسبتهای دیگر، به گناه اعتراف، و طلب [[بخشش]] میکردند؟ زیرا بخشش، مقتضی گناه است و نبودن گناه، حتماً نبودن بخشش را میطلبد»<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۴.</ref>. | برخی از نویسندگان سلفی میگویند: «اگر بنابر نظر شیعه، [[امام]] از [[گناه]] معصوم است، چرا آنها در مناجاتشان با [[خدا]] و مناسبتهای دیگر، به گناه اعتراف، و طلب [[بخشش]] میکردند؟ زیرا بخشش، مقتضی گناه است و نبودن گناه، حتماً نبودن بخشش را میطلبد»<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۴.</ref>. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۳.</ref>: {{متن حدیث|و حدثني أبو المكارم حمزة بن علي بن زهرة العلوي عن أبيه عن جده عن الشيخ أبي جعفر محمد بن بابويه قال: حدثنا الحاكم أبو علي الحسين بن أحمد البيهقي قال: أخبرنا محمد بن يحيى الصولي قال: حدثني عون بن محمد الكندي قال: سمعت أبا الحسن علي بن ميثم يقول: حدثني ميثم رضي الله عنه قال: أصحر بي مولى أمير المؤمنين (علي بن أبي طالب){{ع}} ليلة من الليالي قد [[خرج]] من الكوفة... قال إلهي كيف أدعوك وقد عصيتك وكيف لا أدعوك وقد عرفتك...}}<ref>ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص۱۴۹.</ref>؛ «خدای من! چگونه تو را بخوانم، در حالی که [[معصیت]] تو را کردهام؟ و چگونه تو را نخوانم در حالی که تو را شناختهام؟».... | '''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۳.</ref>: {{متن حدیث|و حدثني أبو المكارم حمزة بن علي بن زهرة العلوي عن أبيه عن جده عن الشيخ أبي جعفر محمد بن بابويه قال: حدثنا الحاكم أبو علي الحسين بن أحمد البيهقي قال: أخبرنا محمد بن يحيى الصولي قال: حدثني عون بن محمد الكندي قال: سمعت أبا الحسن علي بن ميثم يقول: حدثني ميثم رضي الله عنه قال: أصحر بي مولى أمير المؤمنين (علي بن أبي طالب){{ع}} ليلة من الليالي قد [[خرج]] من الكوفة... قال إلهي كيف أدعوك وقد عصيتك وكيف لا أدعوك وقد عرفتك...}}<ref>ابن مشهدی، المزار الکبیر، ص۱۴۹.</ref>؛ «خدای من! چگونه تو را بخوانم، در حالی که [[معصیت]] تو را کردهام؟ و چگونه تو را نخوانم در حالی که تو را شناختهام؟».... | ||
خط ۲۴۷: | خط ۲۴۷: | ||
[[استغفار]]، باب استفعال از ماده «غ ف ر» است. معنای اصلی غفر، پوشاندن است<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۸۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۲۵؛ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.</ref> و استغفار، به معنای درخواست پوشاندن هر چیزی است؛ بنابراین، در اصل معنای استغفار، [[طلب]] [[بخشش]] و [[آمرزش]] لحاظ نشده است؛ بلکه این واژه نیز مانند سایر واژگان کاربرد وسیعی دارد که در موارد مختلف، معانی متفاوتی پیدا میکند. | [[استغفار]]، باب استفعال از ماده «غ ف ر» است. معنای اصلی غفر، پوشاندن است<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۸۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۲۵؛ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.</ref> و استغفار، به معنای درخواست پوشاندن هر چیزی است؛ بنابراین، در اصل معنای استغفار، [[طلب]] [[بخشش]] و [[آمرزش]] لحاظ نشده است؛ بلکه این واژه نیز مانند سایر واژگان کاربرد وسیعی دارد که در موارد مختلف، معانی متفاوتی پیدا میکند. | ||
با توجه به این توضیحات روشن شد که معنای [[واقعی]] الفاظ [[عصیان]]، [[توبه]] و [[استغفار]]، به لحاظ لغوی بسیار گستردهتر از آن معنایی است که امروزه میان متشرعه معروف است و این واژگان، اگرچه به مرور [[زمان]] در آن معنای اصطلاحی متشرعه [[شهرت]] پیدا کردند؛ اما آن مفهوم اصطلاحی تنها یک فرد از معنای وسیع کلمه است. درباره واژه «[[ذنب]]» نیز چنانکه گذشت، حداکثر مشترک لفظی میان چند معناست که فقط یک معنای آن بر [[گناه]] دلالت دارد؛ اما تعین این معنا در واژگان، نیازمند قرینه است و چنانکه خواهیم گفت، چنین قرینهای وجود ندارد؛ بنابراین [[وهابیان]] نمیتوانند به صرف کاربست این واژگان در [[روایات]]، [[امامان]]{{عم}} را افرادی غیر [[معصوم]] از گناه قلمداد کنند. | با توجه به این توضیحات روشن شد که معنای [[واقعی]] الفاظ [[عصیان]]، [[توبه]] و [[استغفار]]، به لحاظ لغوی بسیار گستردهتر از آن معنایی است که امروزه میان متشرعه معروف است و این واژگان، اگرچه به مرور [[زمان]] در آن معنای اصطلاحی متشرعه [[شهرت]] پیدا کردند؛ اما آن مفهوم اصطلاحی تنها یک فرد از معنای وسیع کلمه است. درباره واژه «[[ذنب]]» نیز چنانکه گذشت، حداکثر مشترک لفظی میان چند معناست که فقط یک معنای آن بر [[گناه]] دلالت دارد؛ اما تعین این معنا در واژگان، نیازمند قرینه است و چنانکه خواهیم گفت، چنین قرینهای وجود ندارد؛ بنابراین [[وهابیان]] نمیتوانند به صرف کاربست این واژگان در [[روایات]]، [[امامان]]{{عم}} را افرادی غیر [[معصوم]] از گناه قلمداد کنند. | ||
خط ۲۵۵: | خط ۲۵۶: | ||
بنابراین، نباید هر توبهای را [[توبه]] از گناهی [[شرعی]] و [[حرام]] [[فقهی]] تلقی کرد؛ بلکه [[گناه]] و به تبع آن استغفار دارای مراتب و درجاتی است که باید این [[اختلاف]] مراتب مورد توجه قرار گیرد. اعترافاتی که [[ائمه معصومین]]{{عم}} نیز در مناجاتها و دعاهایشان داشتند، ناظر به مقام محبت است که با [[مقام عصمت]] آنها منافات ندارد<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۰۱-۱۰۹.</ref>. | بنابراین، نباید هر توبهای را [[توبه]] از گناهی [[شرعی]] و [[حرام]] [[فقهی]] تلقی کرد؛ بلکه [[گناه]] و به تبع آن استغفار دارای مراتب و درجاتی است که باید این [[اختلاف]] مراتب مورد توجه قرار گیرد. اعترافاتی که [[ائمه معصومین]]{{عم}} نیز در مناجاتها و دعاهایشان داشتند، ناظر به مقام محبت است که با [[مقام عصمت]] آنها منافات ندارد<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۰۱-۱۰۹.</ref>. | ||
==مجموعه [[روایات]] دسته دوم: [[ترس]] [[ائمه]]{{عم}} از [[خدا]] و [[سلامت]] [[دین]]== | ===مجموعه [[روایات]] دسته دوم: [[ترس]] [[ائمه]]{{عم}} از [[خدا]] و [[سلامت]] [[دین]]=== | ||
از نظر برخی از [[وهابیان]]، کسی که [[معصوم]] است، نباید از خدا، ایمن ماندن [[دین]] و قبولی اعمالش [[خوف]] داشته باشد؛ در حالی که [[امامان شیعه]] از این مسائل [[بیم]] داشتند<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۳ - ۳۳۴.</ref>. | از نظر برخی از [[وهابیان]]، کسی که [[معصوم]] است، نباید از خدا، ایمن ماندن [[دین]] و قبولی اعمالش [[خوف]] داشته باشد؛ در حالی که [[امامان شیعه]] از این مسائل [[بیم]] داشتند<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۳ - ۳۳۴.</ref>. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۳.</ref>: {{متن حدیث|عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ عَلِيٍّ{{ع}}: أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: كَمْ تَصَدَّقُ؟! أَ لَا تُمْسِكُ؟ قَالَ: «إِي وَ اللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ قَبِلَ مِنِّي فَرْضاً وَاحِداً لَأَمْسَكْتُ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي أَ قَبِلَ اللَّهُ مِنِّي شَيْئاً أَمْ لَا}}<ref>ثقفی، الغارات، ج۱، ص۹۰ - ۹۱.</ref>؛ «به [[امام علی]]{{ع}} عرض شد: چقدر [[صدقه]] میدهی؟! آیا دست برنمیداری؟ فرمود: به خدا قسم، اگر میدانستم که [[خداوند]] یک [[عمل]] [[واجب]] را از من قبول کرده است، [[دست]] نگه میداشتم؛ ولی به خدا قسم نمیدانم که چیزی از من قبول کرده است یا نه». | '''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۳.</ref>: {{متن حدیث|عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ عَلِيٍّ{{ع}}: أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: كَمْ تَصَدَّقُ؟! أَ لَا تُمْسِكُ؟ قَالَ: «إِي وَ اللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ قَبِلَ مِنِّي فَرْضاً وَاحِداً لَأَمْسَكْتُ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي أَ قَبِلَ اللَّهُ مِنِّي شَيْئاً أَمْ لَا}}<ref>ثقفی، الغارات، ج۱، ص۹۰ - ۹۱.</ref>؛ «به [[امام علی]]{{ع}} عرض شد: چقدر [[صدقه]] میدهی؟! آیا دست برنمیداری؟ فرمود: به خدا قسم، اگر میدانستم که [[خداوند]] یک [[عمل]] [[واجب]] را از من قبول کرده است، [[دست]] نگه میداشتم؛ ولی به خدا قسم نمیدانم که چیزی از من قبول کرده است یا نه». | ||
دلالت: این [[روایت]] نه فقط [[عصمت امام علی]]{{ع}} را مخدوش نمیکند؛ بلکه نشان دهنده اوج [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]] آن حضرت است؛ زیرا از نشانههای [[پرهیزکاران]] این است که {{متن حدیث|لَا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «آنها از [[اعمال]] کم [[خشنود]] نمیشوند و اعمال فراوان خود را زیاد نمیبینند». [[همت]] والا و افق وسیع [[فکری]] آنها [[اجازه]] نمیدهد که اعمالشان را هر چند فی نفسه کثیر باشد، زیاد بشمارند. [[امام سجاد]]{{ع}} در [[دعای ابوحمزه]] میفرماید:{{متن حدیث|وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِي نِعَمِكَ وَ كَيْفَ نَسْتَكْثِرُ أَعْمَالًا نُقَابِلُ بِهَا كَرَمَكَ}}<ref>کفعمی، البلد الأمین و الدرع الحصین، ص۲۰۷.</ref>؛ «[[ارزش اعمال]] ما در برابر نعمتهای تو چیست و چگونه زیاد تلقی کنیم اعمالی را که به وسیله آن با [[کرم]] تو مقابله میکنیم»؛ بنابراین، آن حضرات، اعمال خود را با [[نعمتهای الهی]] میسنجیدند و [[معتقد]] بودند اگر تمام [[عبادات]] عمرشان را جمع کنند، نمیتواند در برابر یک [[نعمت الهی]] مقابله کند. | دلالت: این [[روایت]] نه فقط [[عصمت امام علی]]{{ع}} را مخدوش نمیکند؛ بلکه نشان دهنده اوج [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]] آن حضرت است؛ زیرا از نشانههای [[پرهیزکاران]] این است که {{متن حدیث|لَا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «آنها از [[اعمال]] کم [[خشنود]] نمیشوند و اعمال فراوان خود را زیاد نمیبینند». [[همت]] والا و افق وسیع [[فکری]] آنها [[اجازه]] نمیدهد که اعمالشان را هر چند فی نفسه کثیر باشد، زیاد بشمارند. [[امام سجاد]]{{ع}} در [[دعای ابوحمزه]] میفرماید:{{متن حدیث|وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِي نِعَمِكَ وَ كَيْفَ نَسْتَكْثِرُ أَعْمَالًا نُقَابِلُ بِهَا كَرَمَكَ}}<ref>کفعمی، البلد الأمین و الدرع الحصین، ص۲۰۷.</ref>؛ «[[ارزش اعمال]] ما در برابر نعمتهای تو چیست و چگونه زیاد تلقی کنیم اعمالی را که به وسیله آن با [[کرم]] تو مقابله میکنیم»؛ بنابراین، آن حضرات، اعمال خود را با [[نعمتهای الهی]] میسنجیدند و [[معتقد]] بودند اگر تمام [[عبادات]] عمرشان را جمع کنند، نمیتواند در برابر یک [[نعمت الهی]] مقابله کند. | ||
خط ۲۸۷: | خط ۲۸۸: | ||
# اینکه امام صادق{{ع}} هنگام تلبیه گفتن، صدایش قطع میشود، از آن روست که [[عظمت خداوند]] را [[درک]] کرده است؛ همانطور که اگر ما به دیدار [[عارف]] یا [[رهبر]] فرزانهای شرفیاب شویم، چون [[عظمت مقام]] آن [[شخصیت]] را درک کردهایم، موقع صحبت کردن صدایمان میلرزد و چه بسا هرگز نتوانیم در محضر آن [[بزرگوار]] صحبت کنیم. [[ائمه معصومین]]{{عم}} نیز با [[شناختی]] که از خداوند دارند، درک میکنند که به جا آوردن [[حق]] بندگیِ او برای احدی مقدور نیست؛ از اینرو، همه [[اعمال]] و [[عبادات]] خود را در برابر عظمت بینهایت [[الهی]]، ناچیز میدانند و میترسند که طاعاتشان درخور [[شأن]] [[مقام ربوبی]] نباشد و این، از عالیترین مراتب [[عرفان]] و فنای فی الله است<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۰۹-۱۱۵.</ref>. | # اینکه امام صادق{{ع}} هنگام تلبیه گفتن، صدایش قطع میشود، از آن روست که [[عظمت خداوند]] را [[درک]] کرده است؛ همانطور که اگر ما به دیدار [[عارف]] یا [[رهبر]] فرزانهای شرفیاب شویم، چون [[عظمت مقام]] آن [[شخصیت]] را درک کردهایم، موقع صحبت کردن صدایمان میلرزد و چه بسا هرگز نتوانیم در محضر آن [[بزرگوار]] صحبت کنیم. [[ائمه معصومین]]{{عم}} نیز با [[شناختی]] که از خداوند دارند، درک میکنند که به جا آوردن [[حق]] بندگیِ او برای احدی مقدور نیست؛ از اینرو، همه [[اعمال]] و [[عبادات]] خود را در برابر عظمت بینهایت [[الهی]]، ناچیز میدانند و میترسند که طاعاتشان درخور [[شأن]] [[مقام ربوبی]] نباشد و این، از عالیترین مراتب [[عرفان]] و فنای فی الله است<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۰۹-۱۱۵.</ref>. | ||
==مجموعه [[روایات]] دسته سوم: ادعای [[عصمت]] نداشتن [[ائمه]]{{عم}} برای خود== | ===مجموعه [[روایات]] دسته سوم: ادعای [[عصمت]] نداشتن [[ائمه]]{{عم}} برای خود=== | ||
برخی از [[وهابیان]] بر آنند که [[شیعیان]] بر عصمت امامانشان اصرار دارند؛ در حالی که خود آنها هرگز چنین ادعایی نداشتند<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۴.</ref>. | برخی از [[وهابیان]] بر آنند که [[شیعیان]] بر عصمت امامانشان اصرار دارند؛ در حالی که خود آنها هرگز چنین ادعایی نداشتند<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۴.</ref>. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۴.</ref>: {{متن حدیث|عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَارِثِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} النَّاسَ بِصِفِّينَ... فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي...}}<ref>کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۵۲ - ۳۶۰.</ref>؛ «من به خودی خود [[برتر]] از آن نیستم که [[خطا]] نکنم و در کارهایم ایمن باشم، مگر آنکه [[خداوند]] که بر نفس من بیش از من [[تسلط]] دارد، مرا از خطا مصون بدارد...». | '''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۴.</ref>: {{متن حدیث|عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَارِثِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} النَّاسَ بِصِفِّينَ... فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي...}}<ref>کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۵۲ - ۳۶۰.</ref>؛ «من به خودی خود [[برتر]] از آن نیستم که [[خطا]] نکنم و در کارهایم ایمن باشم، مگر آنکه [[خداوند]] که بر نفس من بیش از من [[تسلط]] دارد، مرا از خطا مصون بدارد...». | ||
خط ۳۱۹: | خط ۳۲۰: | ||
'''روایت چهارم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>: {{متن حدیث|أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ الْأُشْنَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُخَارِقٍ، عَنْ هَاشِمِ بْنِ مُسَاحِقٍ، عَنْ أَبِيهِ:... فَلَمَّا ذَهَبَ مُتَكَلِّمُنَا يَتَكَلَّمُ قَالَ: أَنْصِتُوا أَكْفِكُمْ، إِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ مِنْكُمْ، فَإِنْ قُلْتُ حَقّاً فَصَدِّقُونِي، وَ إِنْ قُلْتُ غَيْرَ ذَلِكَ فَرُدُّوهُ عَلَيَّ...}}<ref>طوسی، الأمالی، ص۵۰۷.</ref>؛ «زمانی که سخنگوی ما برای صحبت کردن رفت، حضرت فرمود: ساکت باشید تا شما را [[آسوده]] کنم. من هم مردی مثل شما هستم. اگر [[حق]] را گفتم تصدیقم کنید و اگر غیر آن را گفتم، به من بازگردانید...». | '''روایت چهارم'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>: {{متن حدیث|أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ الْأُشْنَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُخَارِقٍ، عَنْ هَاشِمِ بْنِ مُسَاحِقٍ، عَنْ أَبِيهِ:... فَلَمَّا ذَهَبَ مُتَكَلِّمُنَا يَتَكَلَّمُ قَالَ: أَنْصِتُوا أَكْفِكُمْ، إِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ مِنْكُمْ، فَإِنْ قُلْتُ حَقّاً فَصَدِّقُونِي، وَ إِنْ قُلْتُ غَيْرَ ذَلِكَ فَرُدُّوهُ عَلَيَّ...}}<ref>طوسی، الأمالی، ص۵۰۷.</ref>؛ «زمانی که سخنگوی ما برای صحبت کردن رفت، حضرت فرمود: ساکت باشید تا شما را [[آسوده]] کنم. من هم مردی مثل شما هستم. اگر [[حق]] را گفتم تصدیقم کنید و اگر غیر آن را گفتم، به من بازگردانید...». | ||
سند: [[علی بن هاشم بن برید]]<ref>طوسی، رجال الشیخ الطوسی، ص۲۴۴.</ref>، پدرش [[هاشم بن برید]]<ref>طوسی، رجال الشیخ الطوسی، ص۳۱۹.</ref> و همچنین [[محمد بن حسین]] بن حفص<ref>طوسی، رجال الشیخ الطوسی، ص۴۴۲.</ref> از ناحیه علمای رجالی [[شیعه]] مورد [[مدح]] یا [[ذم]] واقع نشدهاند و فقط [[شیخ طوسی]] نام آنها را در کتاب خود ذکر کرده است. عبدالله بن مخارق، هاشم بن مساحق و پدرش نیز | سند: [[علی بن هاشم بن برید]]<ref>طوسی، رجال الشیخ الطوسی، ص۲۴۴.</ref>، پدرش [[هاشم بن برید]]<ref>طوسی، رجال الشیخ الطوسی، ص۳۱۹.</ref> و همچنین [[محمد بن حسین]] بن حفص<ref>طوسی، رجال الشیخ الطوسی، ص۴۴۲.</ref> از ناحیه علمای رجالی [[شیعه]] مورد [[مدح]] یا [[ذم]] واقع نشدهاند و فقط [[شیخ طوسی]] نام آنها را در کتاب خود ذکر کرده است. عبدالله بن مخارق، هاشم بن مساحق و پدرش نیز مجهول الحال هستند؛ زیرا نام آنها در [[منابع رجالی]] [[شیعه]] مطرح نشده؛ از این رو، سند روایت، ضعیف است. | ||
دلالت: [[سخن]] حضرت که فرمودند: «من هم مردی مثل شما هستم. اگر [[حق]] را گفتم، تصدیقم کنید و اگر غیر آن را گفتم به من بازگردانید»، به هیچ وجه بر عدم [[عصمت]] دلالت ندارد؛ بلکه اوج [[حلم]] و [[بردباری]] آن [[بزرگوار]] را میرساند؛ زیرا حضرت زمانی این عبارات را بیان فرمود که افرادی بعد از [[جنگ جمل]]، به دلیل [[شکستن بیعت]] و [[ظلم]] کردن در [[حق علی]]{{ع}} نزد او آمده بودند تا [[عذرخواهی]] کنند. حضرت به جای اینکه از آنها [[انتقام]] بگیرد این سخنان را در مقام [[احتجاج]] ایراد فرمود. سپس [[فضایل]] خود را بیان کرد و از آنها اعتراف گرفت. این حیون در شرح این عبارت میگوید: شگفتا از حلم و بردباری [[امیرالمؤمنین]]! این سخن کسی است که میخواهد انتقام بگیرد از کسانی که نزد او آمدند تا به خاطر خطاهایی که مرتکب شدند معذرتخواهی کنند؛ در حالی که آنها شدیدترین [[دشمنان]] حضرت بودند<ref>ابن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار{{عم}}، ج۱، ص۳۹۳.</ref>. | دلالت: [[سخن]] حضرت که فرمودند: «من هم مردی مثل شما هستم. اگر [[حق]] را گفتم، تصدیقم کنید و اگر غیر آن را گفتم به من بازگردانید»، به هیچ وجه بر عدم [[عصمت]] دلالت ندارد؛ بلکه اوج [[حلم]] و [[بردباری]] آن [[بزرگوار]] را میرساند؛ زیرا حضرت زمانی این عبارات را بیان فرمود که افرادی بعد از [[جنگ جمل]]، به دلیل [[شکستن بیعت]] و [[ظلم]] کردن در [[حق علی]]{{ع}} نزد او آمده بودند تا [[عذرخواهی]] کنند. حضرت به جای اینکه از آنها [[انتقام]] بگیرد این سخنان را در مقام [[احتجاج]] ایراد فرمود. سپس [[فضایل]] خود را بیان کرد و از آنها اعتراف گرفت. این حیون در شرح این عبارت میگوید: شگفتا از حلم و بردباری [[امیرالمؤمنین]]! این سخن کسی است که میخواهد انتقام بگیرد از کسانی که نزد او آمدند تا به خاطر خطاهایی که مرتکب شدند معذرتخواهی کنند؛ در حالی که آنها شدیدترین [[دشمنان]] حضرت بودند<ref>ابن حیون، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار{{عم}}، ج۱، ص۳۹۳.</ref>. | ||
خط ۳۴۵: | خط ۳۴۶: | ||
دلالت روایت هشتم و نهم: همواره در طول [[تاریخ]]، عدهای بر این باورند که معیار شرافت و [[برتری]] افراد، با شاخصهایی همچون: [[ثروت]]، [[شهرت]]، ویژگیهای قومی و [[نژادی]] و... سنجیده میشود. [[قرآن کریم]] بر تمام این ملاکهای مادی خط بطلان کشید و یگانه معیار برتری و [[کرامت انسان]] را [[تقوا]] معرفی کرد<ref>حجرات، آیه ۱۳.</ref>. [[ائمه معصومین]]{{عم}} نیز همواره در [[تعالیم]] خود، مردم را با این اصل آشنا میکردند و حتی به نزدیکانشان نیز [[تذکر]] میدادند که به شرافتها و ارزشهای [[خانوادگی]] تکیه نکنند. در [[سیره امام رضا]]{{ع}} نیز سیاه و سفید، برده و [[آزاد]]، و [[فقیر]] و [[غنی]] تفاوتی باهم نداشتند؛ بلکه [[میزان]] برتری افراد، با تقوا، [[عمل]]شایسته و [[اطاعت از خداوند]] سنجیده میشد؛ از این رو آن حضرت در مقابل افرادی که او را از نظر [[نسب]] و نیاکان، شریفترین و بهترین [[مردم]] میدانستند، یک اصل کلی را بیان میکرد تا همه بدانند که [[شرافت]] و [[برتری]] به [[تقوا]] و [[عمل صالح]] است و عوامل بیرونی مانند [[خانواده]]، نیاکان، نسب و [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}}، به خودی خود برای [[انسان]] امتیازی نیست. [[شیخ صدوق]] نیز ذیل [[روایت]] دوم مینویسد: «حضرت با این سخن، تلاش کرد تا آن مرد را [[آگاه]] سازد که [[اعتماد]] کردن به صرف [[خویشاوندی]] و نزدیکی، عقلاً [[پسندیده]] نیست و شرافت و [[بزرگواری]]، فقط در [[کمال علمی]] و عملی است که در رأس آن تقوا و [[پرهیزکاری]] است»<ref>صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۳۶.</ref>؛ بنابراین در این دو روایت، از [[امام هشتم]] [[خطا]] یا معصیتی صادر نشده است تا با [[مقام عصمت]] آن [[بزرگوار]] منافات داشته باشد؛ بلکه حضرت در مقام بیان حکمی کلی است تا مردم بدانند که همه [[انسانها]] باهم مساویاند و یگانه ملاک برتری آنها تقوا، [[عمل]]شایسته و [[فرمانبرداری]] از [[خداوند]] است<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۱۵-۱۲۶.</ref>. | دلالت روایت هشتم و نهم: همواره در طول [[تاریخ]]، عدهای بر این باورند که معیار شرافت و [[برتری]] افراد، با شاخصهایی همچون: [[ثروت]]، [[شهرت]]، ویژگیهای قومی و [[نژادی]] و... سنجیده میشود. [[قرآن کریم]] بر تمام این ملاکهای مادی خط بطلان کشید و یگانه معیار برتری و [[کرامت انسان]] را [[تقوا]] معرفی کرد<ref>حجرات، آیه ۱۳.</ref>. [[ائمه معصومین]]{{عم}} نیز همواره در [[تعالیم]] خود، مردم را با این اصل آشنا میکردند و حتی به نزدیکانشان نیز [[تذکر]] میدادند که به شرافتها و ارزشهای [[خانوادگی]] تکیه نکنند. در [[سیره امام رضا]]{{ع}} نیز سیاه و سفید، برده و [[آزاد]]، و [[فقیر]] و [[غنی]] تفاوتی باهم نداشتند؛ بلکه [[میزان]] برتری افراد، با تقوا، [[عمل]]شایسته و [[اطاعت از خداوند]] سنجیده میشد؛ از این رو آن حضرت در مقابل افرادی که او را از نظر [[نسب]] و نیاکان، شریفترین و بهترین [[مردم]] میدانستند، یک اصل کلی را بیان میکرد تا همه بدانند که [[شرافت]] و [[برتری]] به [[تقوا]] و [[عمل صالح]] است و عوامل بیرونی مانند [[خانواده]]، نیاکان، نسب و [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}}، به خودی خود برای [[انسان]] امتیازی نیست. [[شیخ صدوق]] نیز ذیل [[روایت]] دوم مینویسد: «حضرت با این سخن، تلاش کرد تا آن مرد را [[آگاه]] سازد که [[اعتماد]] کردن به صرف [[خویشاوندی]] و نزدیکی، عقلاً [[پسندیده]] نیست و شرافت و [[بزرگواری]]، فقط در [[کمال علمی]] و عملی است که در رأس آن تقوا و [[پرهیزکاری]] است»<ref>صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۳۶.</ref>؛ بنابراین در این دو روایت، از [[امام هشتم]] [[خطا]] یا معصیتی صادر نشده است تا با [[مقام عصمت]] آن [[بزرگوار]] منافات داشته باشد؛ بلکه حضرت در مقام بیان حکمی کلی است تا مردم بدانند که همه [[انسانها]] باهم مساویاند و یگانه ملاک برتری آنها تقوا، [[عمل]]شایسته و [[فرمانبرداری]] از [[خداوند]] است<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۱۵-۱۲۶.</ref>. | ||
==مجموعه [[روایات]] دسته چهارم: مشورت علی{{ع}} با دیگران== | ===مجموعه [[روایات]] دسته چهارم: مشورت علی{{ع}} با دیگران=== | ||
به [[اعتقاد]] برخی [[وهابیان]]، کسی که [[معصوم]] است، نباید به [[مشورت]] و نظرات دیگران نیاز داشته باشد؛ در حالی که [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در رویدادهای مختلف با یارانش مشورت میکرد و نظرات آنها را جویا میشد<ref>ر.ک: فیصل نور الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>. | به [[اعتقاد]] برخی [[وهابیان]]، کسی که [[معصوم]] است، نباید به [[مشورت]] و نظرات دیگران نیاز داشته باشد؛ در حالی که [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در رویدادهای مختلف با یارانش مشورت میکرد و نظرات آنها را جویا میشد<ref>ر.ک: فیصل نور الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''روایت اول'''<ref>فیصل نور الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>: {{متن حدیث|رَوَتْ بَعْضُ الْعَامَّةِ، عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ، قَالَ حَدَّثَنِي الْأَحْنَفُ، أَنَّ عَلِيّاً{{ع}} كَانَ يَأْذَنُ لِبَنِي هَاشِمٍ وَ كَانَ يَأْذَنُ لِي مَعَهُمْ، قَالَ، فَلَمَّا كَتَبَ إِلَيْهِ مُعَاوِيَةُ إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الصُّلْحَ فَامْحُ عَنْكَ اسْمَ الْخِلَافَةِ، فَاسْتَشَارَ بَنِي هَاشِمٍ...}}<ref>کشی، رجال الکشی، ص۹۲ - ۹۳.</ref>؛ «هنگامی که معاویه به او نوشت: اگر خواستار [[صلح]] هستی، باید اسم [[خلافت]] را از خود محو کنی، با [[بنی هاشم]] مشورت کرد».... | '''روایت اول'''<ref>فیصل نور الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>: {{متن حدیث|رَوَتْ بَعْضُ الْعَامَّةِ، عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ، قَالَ حَدَّثَنِي الْأَحْنَفُ، أَنَّ عَلِيّاً{{ع}} كَانَ يَأْذَنُ لِبَنِي هَاشِمٍ وَ كَانَ يَأْذَنُ لِي مَعَهُمْ، قَالَ، فَلَمَّا كَتَبَ إِلَيْهِ مُعَاوِيَةُ إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الصُّلْحَ فَامْحُ عَنْكَ اسْمَ الْخِلَافَةِ، فَاسْتَشَارَ بَنِي هَاشِمٍ...}}<ref>کشی، رجال الکشی، ص۹۲ - ۹۳.</ref>؛ «هنگامی که معاویه به او نوشت: اگر خواستار [[صلح]] هستی، باید اسم [[خلافت]] را از خود محو کنی، با [[بنی هاشم]] مشورت کرد».... | ||
خط ۳۶۲: | خط ۳۶۳: | ||
انگیزه اصلی نویسندگان [[سلفی]] از نقل این دسته از [[روایات]]، مخدوش کردن [[علم گسترده امام]]{{ع}} و به تبع آن ایجاد تردید در امر [[عصمت]] است. به عبارتی، او بر آن است که به مخاطب [[القا]] کند [[اعتقاد به عصمت]] [[ائمه]]{{عم}} ملازم با [[علم بالفعل]] و کامل آنها به امور است؛ در حالی که برخی روایات موجود در منابع [[شیعی]]، ناظر به [[مشورت]] کردن [[امام]]{{ع}} با دیگران است و این مطلب، از [[ناآگاهی]] ائمه{{عم}} و [[نیازمندی]] ایشان به نظرات [[مردم]] پرده برمیدارد. در پاسخ به این ادعای ضمنی آنان، لازم است چند نکته مورد توجه قرار گیرد: | انگیزه اصلی نویسندگان [[سلفی]] از نقل این دسته از [[روایات]]، مخدوش کردن [[علم گسترده امام]]{{ع}} و به تبع آن ایجاد تردید در امر [[عصمت]] است. به عبارتی، او بر آن است که به مخاطب [[القا]] کند [[اعتقاد به عصمت]] [[ائمه]]{{عم}} ملازم با [[علم بالفعل]] و کامل آنها به امور است؛ در حالی که برخی روایات موجود در منابع [[شیعی]]، ناظر به [[مشورت]] کردن [[امام]]{{ع}} با دیگران است و این مطلب، از [[ناآگاهی]] ائمه{{عم}} و [[نیازمندی]] ایشان به نظرات [[مردم]] پرده برمیدارد. در پاسخ به این ادعای ضمنی آنان، لازم است چند نکته مورد توجه قرار گیرد: | ||
۱. [[شیعه]] به تبع [[روایات اهل بیت]]{{عم}}، [[معتقد]] است که [[علم امامان]] بسیار گسترده، و قلمروی آن احصا ناپذیر است؛ اما چنان نیست که مانند علمِ [[خدا]] نامحدود و بالفعل باشد؛ بلکه امام{{ع}} هر چه را بخواهد، میداند و اگر نخواهد چیزی بداند، نمیداند<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۸.</ref>. به دیگر سخن همه چیز در حیطه [[علم]] و [[دانش]] ارادی [[امامان]]{{عم}} قرار دارد؛ اما به هر حال اگر امام{{ع}} نخواهد به موضوعی علم داشته باشد، از آن خبردار نمیشود. | |||
افزون بر اینکه، [[سنت الهی]] بر این است که امام{{ع}} همچون [[پیامبران]]{{عم}}، در امور عادی همانند معمول [[رفتار]] کند؛ چنان که [[پیامبری]] بزرگ مانند [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیز وقتی [[فرشتگان]] با شکل و [[شمایل]] [[انسانی]] نزدش آمدند، با [[علم عادی]] خود با آنها روبهرو شد و به [[گمان]] اینکه آنها [[انسان]] هستند، گوسالهای را برای آنها بریان کرد<ref>هود، آیه ۶۹.</ref>؛ بنابراین وقتی امام{{ع}} در مقام [[قاضی]] به امر [[قضاوت]] میپردازد، لازم نیست از طریق [[غیب]] با [[واقعیت]] [[امر]] آشنا شود یا در تعیین [[استاندار]] ضرورتی ندارد که با استفاده از [[علوم غیبی]]، به فرد [[اصلح]] رهنمون شود؛ بلکه مانند سایر مردم از علم عادی خود و شیوههای عقلایی بهره میگیرد. این امر با [[عصمت امام]] منافات ندارد؛ زیرا [[عصمت]] او وقتی مخدوش میشود که سخنی خلاف واقع بگوید. افزون بر آن، لازمه [[اسوه]] بودن [[امامان]]{{عم}} نیز همین است که آن بزرگواران برای [[انتخاب]] [[شایستهترین]] فرد به جای انتخابهای حزبی و [[قوم]] و [[خویشی]] برای استانداری، تحقیق و [[مشورت]] کنند تا بتوانند به گزینه [[اصلح]] برسند. چنین عملکردی میتواند برای پیروانش قابل [[پیروی]] باشد. | ۲. افزون بر اینکه، [[سنت الهی]] بر این است که امام{{ع}} همچون [[پیامبران]]{{عم}}، در امور عادی همانند معمول [[رفتار]] کند؛ چنان که [[پیامبری]] بزرگ مانند [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیز وقتی [[فرشتگان]] با شکل و [[شمایل]] [[انسانی]] نزدش آمدند، با [[علم عادی]] خود با آنها روبهرو شد و به [[گمان]] اینکه آنها [[انسان]] هستند، گوسالهای را برای آنها بریان کرد<ref>هود، آیه ۶۹.</ref>؛ بنابراین وقتی امام{{ع}} در مقام [[قاضی]] به امر [[قضاوت]] میپردازد، لازم نیست از طریق [[غیب]] با [[واقعیت]] [[امر]] آشنا شود یا در تعیین [[استاندار]] ضرورتی ندارد که با استفاده از [[علوم غیبی]]، به فرد [[اصلح]] رهنمون شود؛ بلکه مانند سایر مردم از علم عادی خود و شیوههای عقلایی بهره میگیرد. این امر با [[عصمت امام]] منافات ندارد؛ زیرا [[عصمت]] او وقتی مخدوش میشود که سخنی خلاف واقع بگوید. افزون بر آن، لازمه [[اسوه]] بودن [[امامان]]{{عم}} نیز همین است که آن بزرگواران برای [[انتخاب]] [[شایستهترین]] فرد به جای انتخابهای حزبی و [[قوم]] و [[خویشی]] برای استانداری، تحقیق و [[مشورت]] کنند تا بتوانند به گزینه [[اصلح]] برسند. چنین عملکردی میتواند برای پیروانش قابل [[پیروی]] باشد. | ||
۳. [[عصمت اهل بیت]]{{عم}} و [[مقام علمی]] آن بزرگواران، هرگز مانعِ مشورت و شرکت دادن [[مردم]] و اطرافیان در [[تصمیمگیریها]] و مسائل [[اجتماعی]] نمیشد؛ زیرا از [[وظایف]] مهم و خطیر [[رهبری]]، [[تربیت]] و [[آمادهسازی]] افراد و [[نخبگان جامعه]] برای اداره صحیح امور و مسائل [[امت اسلامی]] است؛ از این رو، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} گاه در امور عمومی [[مسلمانان]] که جنبه [[اجرای قوانین الهی]] داشت، از مردم نظرخواهی میکردند تا از سویی، آنها را به اهمیت مشورت متوجه سازند و از سوی دیگر، نیروی [[فکر]] و [[اندیشه]] را در افراد پرورش دهند. آن بزرگواران، به ویژه برای افراد [[صاحب نظر]]، [[ارزش]] ویژهای قائل بودند؛ تا آنجا که گاه به [[احترام]] آنها از [[رأی]] خود صرفنظر میکردند و همین موضوع، از عوامل [[موفقیت]] آنها در پیشبرد [[اهداف]] [[اسلامی]] بود<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۱۴۴(با اندکی تلخیص و تصرف).</ref>. | |||
۴. این نکته را نیز باید در نظر داشت که مشورت، در [[احکام]] صادره از [[وحی]] راه ندارد و نباید با [[مشاوره]]، برخلاف مبانی و [[اصول اسلامی]] تصمیم گرفت. قلمرو [[شورا]] فقط در مواردی است که از ناحیه [[شرع]]، [[حکم]] صریحی به ما نرسیده است<ref>ر.ک: سامانی، مشورت و مشاوران در سنت و سیره پیشوایان، ص۵۶.</ref>؛ چنانکه وقتی [[امام علی]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} پرسید: «اگر با مسئلهای روبهرو شوم که درباره آن حکمی از سوی [[خداوند]] نازل نشده بود و در [[سنت]] نیز وجود نداشت، چه وظیفهای دارم»؟ پیامبر{{صل}} در جواب فرمود: «شورایی مرکب از افراد باایمان تشکیل دهید و به یک نظر بسنده نکنید»<ref>حامد حسین، عبقات الأنوار فی إثبات إمامة الأئمة الأطهار، ج۱۷، ص۷۴۹.</ref>؛ از همینرو، در [[روایت]] پنجم میبینیم که وقتی [[طلحه]] و [[زبیر]] به [[امام علی]]{{ع}} [[اعتراض]] کردند که چرا با ما [[مشورت]] نمیکنی، حضرت در پاسخ فرمود: وقتی [[خلافت]] به من رسید، از [[کتاب خدا]] و قوانینی [[پیروی]] کردم که وضع کرده و ما را [[فرمان]] داده بود که بر اساس آن، [[حکم]] برانیم و همچنین آنچه را که از [[پیامبر]]{{صل}} به عنوان [[سنت]] برجا مانده بود، مطالعه و به آن [[اقتدا]] کردم. در این میان، حکمی پیش نیامد که به آن [[جاهل]] باشم تا با شما و دیگر [[برادران]] مسلمانم به [[رایزنی]] بنشینم که اگر پیش میآمد، از شما و غیر شما رویگردان نبودم. | |||
از مجموعه این نکات، روشن شد که مشورت کردن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[مردم]]، حتی از روی نیاز، نه تنها هیچگونه منافاتی با [[عصمت]] ایشان ندارد؛ بلکه لازمه [[الگو]] بودن آن حضرت، این است که در مسائل روزمره [[زندگی]] از [[علوم عادی]] خود بهره ببرد و در صورت [[لزوم]]، از مشورت دیگران استفاده کند ([[روایات]] اول تا چهارم). همچنین آنجا که با اصحابش مشورت نمیکند، از آن روست که آن مسئله در قلمرو [[شورا]] نمیگنجد و [[حکم]] آن از طرف [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} مشخص شده است (روایت پنجم)<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۲۶-۱۳۲.</ref>. | از مجموعه این نکات، روشن شد که مشورت کردن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با [[مردم]]، حتی از روی نیاز، نه تنها هیچگونه منافاتی با [[عصمت]] ایشان ندارد؛ بلکه لازمه [[الگو]] بودن آن حضرت، این است که در مسائل روزمره [[زندگی]] از [[علوم عادی]] خود بهره ببرد و در صورت [[لزوم]]، از مشورت دیگران استفاده کند ([[روایات]] اول تا چهارم). همچنین آنجا که با اصحابش مشورت نمیکند، از آن روست که آن مسئله در قلمرو [[شورا]] نمیگنجد و [[حکم]] آن از طرف [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} مشخص شده است (روایت پنجم)<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۲۶-۱۳۲.</ref>. | ||
==مجموعه روایات دسته پنجم: [[مخالفت]] [[یاران علی]]{{ع}} با نظرات آن حضرت و مشورت دادن آنها به [[امام]]{{ع}}== | ===مجموعه روایات دسته پنجم: [[مخالفت]] [[یاران علی]]{{ع}} با نظرات آن حضرت و مشورت دادن آنها به [[امام]]{{ع}}=== | ||
از نظر برخی از نویسندگان [[سلفی]]، نهفقط [[حضرت علی]]{{ع}} برای خود [[مقام عصمت]] قائل نبود؛ بلکه یارانش نیز او را [[معصوم]] نمیدانستند؛ از این رو، گاه به او مشورت میدادند و گاه نیز با نظرات او مخالف بودند. | از نظر برخی از نویسندگان [[سلفی]]، نهفقط [[حضرت علی]]{{ع}} برای خود [[مقام عصمت]] قائل نبود؛ بلکه یارانش نیز او را [[معصوم]] نمیدانستند؛ از این رو، گاه به او مشورت میدادند و گاه نیز با نظرات او مخالف بودند. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>: {{متن حدیث|رَوَى ابْنُ مِيثَمٍ أَنَّهُ{{ع}} لَمَّا مَلَكَ الْمَاءَ بِصِفِّينَ وَ سَمَحَ بِأَهْلِ الشَّامِ فِي الْمُشَارَكَةِ كَمَا سَبَقَ مَكَثَ أَيَّاماً لَا يُرْسِلُ إِلَى مُعَاوِيَةَ أَحَداً وَ لَا يَأْتِيهِ مِنْ عِنْدِهِ أَحَدٌ قَالَ لَهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ خَلْفَنَا نِسَاؤُنَا وَ ذَرَارِيُّنَا بِالْكُوفَةِ وَ جِئْنَا إِلَى أَطْرَافِ الشَّامِ لِنَتَّخِذَهَا وَطَناً فَأْذَنْ لَنَا فِي الْقِتَالِ فَإِنَّ النَّاسَ يَظُنُّونَ أَنَّكَ تَكْرَهُ الْحَرْبَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَظُنُّ أَنَّكَ فِي شَكٍّ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ الشَّامِ...}}<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۲، ص۵۵۶.</ref>؛ «هنگامی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[جنگ صفین]] به سوی معاویه [[حرکت]] کرد، روزهایی گذشت و کسی را نزد معاویه نفرستاد و کسی از طرف او نیامد. [[اهل عراق]] گفتند: ای [[امیر مؤمنان]]! ما [[زنان]] و کودکانمان را در [[کوفه]] جا گذاشتهایم و به دیار [[شام]] آمدهایم تا آن را به [[وطن]] خود تبدیل کنیم. پس به ما [[اجازه]] [[جنگ]] بده؛ زیرا [[مردم]] میپندارند که تو به اندازه [[مرگ]] از [[جنگ]] بدت میآید و بعضی [[گمان]] میکنند که تو از جنگ با [[اهل شام]] در [[شک]] هستی».... | '''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۳۵.</ref>: {{متن حدیث|رَوَى ابْنُ مِيثَمٍ أَنَّهُ{{ع}} لَمَّا مَلَكَ الْمَاءَ بِصِفِّينَ وَ سَمَحَ بِأَهْلِ الشَّامِ فِي الْمُشَارَكَةِ كَمَا سَبَقَ مَكَثَ أَيَّاماً لَا يُرْسِلُ إِلَى مُعَاوِيَةَ أَحَداً وَ لَا يَأْتِيهِ مِنْ عِنْدِهِ أَحَدٌ قَالَ لَهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ خَلْفَنَا نِسَاؤُنَا وَ ذَرَارِيُّنَا بِالْكُوفَةِ وَ جِئْنَا إِلَى أَطْرَافِ الشَّامِ لِنَتَّخِذَهَا وَطَناً فَأْذَنْ لَنَا فِي الْقِتَالِ فَإِنَّ النَّاسَ يَظُنُّونَ أَنَّكَ تَكْرَهُ الْحَرْبَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَظُنُّ أَنَّكَ فِي شَكٍّ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ الشَّامِ...}}<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۲، ص۵۵۶.</ref>؛ «هنگامی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[جنگ صفین]] به سوی معاویه [[حرکت]] کرد، روزهایی گذشت و کسی را نزد معاویه نفرستاد و کسی از طرف او نیامد. [[اهل عراق]] گفتند: ای [[امیر مؤمنان]]! ما [[زنان]] و کودکانمان را در [[کوفه]] جا گذاشتهایم و به دیار [[شام]] آمدهایم تا آن را به [[وطن]] خود تبدیل کنیم. پس به ما [[اجازه]] [[جنگ]] بده؛ زیرا [[مردم]] میپندارند که تو به اندازه [[مرگ]] از [[جنگ]] بدت میآید و بعضی [[گمان]] میکنند که تو از جنگ با [[اهل شام]] در [[شک]] هستی».... | ||
خط ۴۰۵: | خط ۴۰۶: | ||
این سخنان، به خوبی [[گواه]] این [[حقیقت]] است که [[یاران امام]]{{ع}} در یک سطح و رتبه نیستند؛ بلکه برخی چناناند که فقدانشان [[امام]] را متأثر میسازد؛ چنان که فرمود: {{متن حدیث|أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.</ref> و برخی نیز چناناند که وجودشان مایه غم و اندوه امام{{ع}} است<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۳۲-۱۴۲.</ref>. | این سخنان، به خوبی [[گواه]] این [[حقیقت]] است که [[یاران امام]]{{ع}} در یک سطح و رتبه نیستند؛ بلکه برخی چناناند که فقدانشان [[امام]] را متأثر میسازد؛ چنان که فرمود: {{متن حدیث|أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.</ref> و برخی نیز چناناند که وجودشان مایه غم و اندوه امام{{ع}} است<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۳۲-۱۴۲.</ref>. | ||
==مجموعه [[روایات]] دسته ششم: تصرف [[ائمه]]{{عم}} در [[غنائم]] و [[بیت المال]] قبل از تقسیم== | ===مجموعه [[روایات]] دسته ششم: تصرف [[ائمه]]{{عم}} در [[غنائم]] و [[بیت المال]] قبل از تقسیم=== | ||
طبق روایتی از [[امام رضا]]{{ع}}، از بزرگترین [[اعمال]] نزد [[خداوند]]، غزوهای است که خالی از [[غلول]] باشد<ref>صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۸.</ref>. غلول یعنی گرفتن چیزی از [[غنیمت]] قبل از تقسیم. این در حالی است که [[حضرت علی]]{{ع}} در یکی از [[سریهها]]، قبل از [[تقسیم غنائم]]، جاریهای را برای خویش برگزید<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۱.</ref>. همچنین در [[روایت]] دیگری آمده که [[امام حسن]]{{ع}} قبل از [[تقسیم بیت المال]]، در پیمانهای از عسل تصرف کرده است. برخی از [[وهابیان]] بعد از ذکر روایت میگویند: «این روایت روایت قبلی را به یادم میآورد که امیرالمؤمنین{{ع}} قبل از تقسیم غنائم، جاریهای [[اختیار]] کرده بود»<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۵.</ref>. او این دو [[روایت]] را با مقام [[عصمت ائمه]]{{عم}} ناسازگار میداند. | طبق روایتی از [[امام رضا]]{{ع}}، از بزرگترین [[اعمال]] نزد [[خداوند]]، غزوهای است که خالی از [[غلول]] باشد<ref>صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۸.</ref>. غلول یعنی گرفتن چیزی از [[غنیمت]] قبل از تقسیم. این در حالی است که [[حضرت علی]]{{ع}} در یکی از [[سریهها]]، قبل از [[تقسیم غنائم]]، جاریهای را برای خویش برگزید<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۱.</ref>. همچنین در [[روایت]] دیگری آمده که [[امام حسن]]{{ع}} قبل از [[تقسیم بیت المال]]، در پیمانهای از عسل تصرف کرده است. برخی از [[وهابیان]] بعد از ذکر روایت میگویند: «این روایت روایت قبلی را به یادم میآورد که امیرالمؤمنین{{ع}} قبل از تقسیم غنائم، جاریهای [[اختیار]] کرده بود»<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۵.</ref>. او این دو [[روایت]] را با مقام [[عصمت ائمه]]{{عم}} ناسازگار میداند. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۱.</ref>: {{متن حدیث|مِنْ مُسْنَدِ ابْنِ حَنْبَلٍ وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ... عَنِ ابْنِ بُرَيْدَةَ عَنْ أَبِيهِ بُرَيْدَةَ أَنَّهُ مَرَّ عَلَى مَجْلِسٍ وَ هُمْ يَتَنَاوَلُونَ مِنْ عَلِيٍّ{{ع}}... ثُمَّ قُلْتٌ إِنَّ عَلِيّاً أَخَذَ جَارِيَةً مِنَ الْخُمُسِ قَالَ وَ كُنْتُ رَجُلًا مِكْبَاباً قَالَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} قَدْ تَغَيَّرَ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}<ref>ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص۲۷۱.</ref>؛ «... بریده از [[مجلسی]] گذشت؛ در حالی که آنها به علی{{ع}} [[دشنام]] میدادند... سپس گفتم: علی{{ع}} از [[خمس]] [[غنائم]]، کنیزی را [[اختیار]] کرد و من مردی بودم که به [[زمین]] نگاه میکردم. پس سرم را بلند کردم. ناگهان چهره [[رسول خدا]]{{صل}} [[تغییر]] کرد و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست». | '''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۱.</ref>: {{متن حدیث|مِنْ مُسْنَدِ ابْنِ حَنْبَلٍ وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ... عَنِ ابْنِ بُرَيْدَةَ عَنْ أَبِيهِ بُرَيْدَةَ أَنَّهُ مَرَّ عَلَى مَجْلِسٍ وَ هُمْ يَتَنَاوَلُونَ مِنْ عَلِيٍّ{{ع}}... ثُمَّ قُلْتٌ إِنَّ عَلِيّاً أَخَذَ جَارِيَةً مِنَ الْخُمُسِ قَالَ وَ كُنْتُ رَجُلًا مِكْبَاباً قَالَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} قَدْ تَغَيَّرَ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}<ref>ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص۲۷۱.</ref>؛ «... بریده از [[مجلسی]] گذشت؛ در حالی که آنها به علی{{ع}} [[دشنام]] میدادند... سپس گفتم: علی{{ع}} از [[خمس]] [[غنائم]]، کنیزی را [[اختیار]] کرد و من مردی بودم که به [[زمین]] نگاه میکردم. پس سرم را بلند کردم. ناگهان چهره [[رسول خدا]]{{صل}} [[تغییر]] کرد و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس علی مولای اوست». | ||
خط ۴۳۶: | خط ۴۳۷: | ||
در [[حقیقت]]، جاعلان با هنرمندی خاصی [[روایت]] را به گونهای ساختند تا هر دو [[امام]] [[معصوم]] را در [[ذهن]] مخاطب متهم کنند؛ در حالی که روایت به دلیل [[مشکل سندی]] و همچنین [[تعارض]] محتوای آن با [[واقعیات]] انکارناپذیری که گذشت، نمیتواند از معصوم صادر شده باشد و درنتیجه، مستمسکی برای [[نفی]] [[عصمت امام]] قرار گیرد<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۴۲-۱۴۷.</ref>. | در [[حقیقت]]، جاعلان با هنرمندی خاصی [[روایت]] را به گونهای ساختند تا هر دو [[امام]] [[معصوم]] را در [[ذهن]] مخاطب متهم کنند؛ در حالی که روایت به دلیل [[مشکل سندی]] و همچنین [[تعارض]] محتوای آن با [[واقعیات]] انکارناپذیری که گذشت، نمیتواند از معصوم صادر شده باشد و درنتیجه، مستمسکی برای [[نفی]] [[عصمت امام]] قرار گیرد<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۴۲-۱۴۷.</ref>. | ||
==مجموعه [[روایات]] دسته هفتم: خطاهای علی{{ع}} در امر [[قضاوت]]== | ===مجموعه [[روایات]] دسته هفتم: خطاهای علی{{ع}} در امر [[قضاوت]]=== | ||
از نظر برخی از نویسندگان [[سلفی]]، [[مقام عصمت]] اقتضا میکند که شخص معصوم، تمام [[احکام]] و [[حدود الهی]] را به [[طور]] کامل [[اجرا]] کند؛ در حالی که [[روایات شیعه]] خلاف این امر را ثابت میکند<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۱ – ۳۴۲.</ref>. | از نظر برخی از نویسندگان [[سلفی]]، [[مقام عصمت]] اقتضا میکند که شخص معصوم، تمام [[احکام]] و [[حدود الهی]] را به [[طور]] کامل [[اجرا]] کند؛ در حالی که [[روایات شیعه]] خلاف این امر را ثابت میکند<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۴۱ – ۳۴۲.</ref>. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''روایت اول'''<ref>فیصل نور الامامة و النص، ص۳۴۱ - ۳۴۲.</ref>: {{متن حدیث|رَوَى أَبُو الْمَلِيحِ الْهُذَلِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:... قَضَى فِي رَجُلٍ كِنْدِيٍّ أَمَرَ بِقَطْعِ يَدِهِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ سَرَقَ... فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} لَقَدْ فَرَّجَ عَنِّي قَدْ كُنْتُ مَغْمُوماً بِمَقَالَتِكَ الْأَوَّلَةِ...}}<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۰، ص۲۸۶ - ۲۸۷.</ref>. سند: این [[روایت]] در منابع دستِ اول [[شیعه]] وجود ندارد و فقط در کتاب [[بحار الانوار]] آمده و سلسله سند و منبعی برای آن ارائه نشده است؛ از این رو، نمیتوان به این خبر [[اعتماد]] کرد. | '''روایت اول'''<ref>فیصل نور الامامة و النص، ص۳۴۱ - ۳۴۲.</ref>: {{متن حدیث|رَوَى أَبُو الْمَلِيحِ الْهُذَلِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ:... قَضَى فِي رَجُلٍ كِنْدِيٍّ أَمَرَ بِقَطْعِ يَدِهِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ سَرَقَ... فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} لَقَدْ فَرَّجَ عَنِّي قَدْ كُنْتُ مَغْمُوماً بِمَقَالَتِكَ الْأَوَّلَةِ...}}<ref>مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۰، ص۲۸۶ - ۲۸۷.</ref>. سند: این [[روایت]] در منابع دستِ اول [[شیعه]] وجود ندارد و فقط در کتاب [[بحار الانوار]] آمده و سلسله سند و منبعی برای آن ارائه نشده است؛ از این رو، نمیتوان به این خبر [[اعتماد]] کرد. | ||
خط ۴۸۱: | خط ۴۸۲: | ||
با توجه به این توضیحات، روشن شد که در [[روایت]] مورد استناد نویسندگان [[سلفی]]، بنا بر تصریح [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، علی{{ع}} در [[اجرای حکم الهی]] هیچگونه خطایی مرتکب نشده است و [[نهی]] پیامبر{{صل}} از انجام مثل این کار، به دلیل مصالحی بود که آن حضرت در موقعیتهای خاص تشخیص میداد.<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۴۷-۱۵۶.</ref> | با توجه به این توضیحات، روشن شد که در [[روایت]] مورد استناد نویسندگان [[سلفی]]، بنا بر تصریح [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، علی{{ع}} در [[اجرای حکم الهی]] هیچگونه خطایی مرتکب نشده است و [[نهی]] پیامبر{{صل}} از انجام مثل این کار، به دلیل مصالحی بود که آن حضرت در موقعیتهای خاص تشخیص میداد.<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۴۷-۱۵۶.</ref> | ||
==مجموعه [[روایات]] دسته هشتم: [[جهل]] [[ائمه]]{{عم}} به مسائل [[فقهی]] و...== | ===مجموعه [[روایات]] دسته هشتم: [[جهل]] [[ائمه]]{{عم}} به مسائل [[فقهی]] و...=== | ||
از دیدگاه برخی از [[وهابیان]]، [[مقام عصمت]] اقتضا میکند که [[امام]] از همه امور [[آگاه]] باشد؛ اما طبق برخی روایات که در [[منابع شیعه]] وجود دارد، گاه ائمه [[احکام شرعی]] و دیگر سؤالات خود را از دیگران میپرسیدند یا پاسخ سؤال را به دیگری حواله میدادند و موارد دیگری که با ادعای [[شیعه]] مخالف است<ref>ر.ک: فیصل نور الامامة و النص، ص۳۴۲ - ۳۴۳ و ۳۵۸.</ref>. | از دیدگاه برخی از [[وهابیان]]، [[مقام عصمت]] اقتضا میکند که [[امام]] از همه امور [[آگاه]] باشد؛ اما طبق برخی روایات که در [[منابع شیعه]] وجود دارد، گاه ائمه [[احکام شرعی]] و دیگر سؤالات خود را از دیگران میپرسیدند یا پاسخ سؤال را به دیگری حواله میدادند و موارد دیگری که با ادعای [[شیعه]] مخالف است<ref>ر.ک: فیصل نور الامامة و النص، ص۳۴۲ - ۳۴۳ و ۳۵۸.</ref>. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
'''روایت اول'''<ref>فیصل نور الامامة و النص، ص۳۴۳.</ref>: {{متن حدیث|وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَذْيِ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً{{ع}} كَانَ رَجُلًا مَذَّاءً وَ اسْتَحْيَا أَنْ يَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} لِمَكَانِ فَاطِمَةَ{{س}} فَأَمَرَ الْمِقْدَادَ أَنْ يَسْأَلَهُ وَ هُوَ جَالِسٌ فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَهُ لَيْسَ بِشَيْءٍ}}<ref>طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۱۷.</ref>؛ «[[اسحاق بن عمار]] میگوید: از [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[حکم]] مذی پرسیدم. حضرت فرمود: علی{{ع}} مردی بود که از او زیاد آب مذی خارج میشد و او به دلیل [[جایگاه فاطمه]]{{س}} [[شرم]] داشت که حکم آن را از [[رسول خدا]]{{صل}} سؤال کند؛ از این رو، از [[مقداد]] خواست تا تکلیفش را از [[پیامبر]]{{صل}} بپرسد. مقداد از پیامبر{{صل}} سؤال را پرسید؛ در حالی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آنجا نشسته بود. رسول خدا{{صل}} در جواب فرمود: ایرادی ندارد ([[غسل]] لازم نیست)». | '''روایت اول'''<ref>فیصل نور الامامة و النص، ص۳۴۳.</ref>: {{متن حدیث|وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ جَمِيعاً عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَذْيِ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً{{ع}} كَانَ رَجُلًا مَذَّاءً وَ اسْتَحْيَا أَنْ يَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} لِمَكَانِ فَاطِمَةَ{{س}} فَأَمَرَ الْمِقْدَادَ أَنْ يَسْأَلَهُ وَ هُوَ جَالِسٌ فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَهُ لَيْسَ بِشَيْءٍ}}<ref>طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۱۷.</ref>؛ «[[اسحاق بن عمار]] میگوید: از [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[حکم]] مذی پرسیدم. حضرت فرمود: علی{{ع}} مردی بود که از او زیاد آب مذی خارج میشد و او به دلیل [[جایگاه فاطمه]]{{س}} [[شرم]] داشت که حکم آن را از [[رسول خدا]]{{صل}} سؤال کند؛ از این رو، از [[مقداد]] خواست تا تکلیفش را از [[پیامبر]]{{صل}} بپرسد. مقداد از پیامبر{{صل}} سؤال را پرسید؛ در حالی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آنجا نشسته بود. رسول خدا{{صل}} در جواب فرمود: ایرادی ندارد ([[غسل]] لازم نیست)». | ||
خط ۵۲۵: | خط ۵۲۶: | ||
این نکته را نیز باید در نظر داشت که [[ائمه]]{{عم}} با وجود اینکه به همه امور [[علم]] داشتند، در جواب دادن به سؤالات [[مردم]] مختار بودند. اگر میخواستند، جواب میدادند؛ وگرنه پاسخ نمیدادند. در این مورد، [[احادیث]] بسیاری در کتب [[روایی]] وجود دارد. مثلاً شخصی به [[امام رضا]]{{ع}} عرض میکند: «آیا ممکن است در مورد [[حلال و حرام]] و سایر امور مورد نیاز مردم، از امام سؤال شود؛ ولی او جوابش را نداند»؟ فرمود: «نه؛ چنین چیزی ممکن نیست؛ ولی امکان دارد که امام{{ع}} بداند و جواب ندهد. [[اختیار]] با اوست؛ اگر بخواهد، جواب میدهد و اگر بخواهد، پاسخ نمیدهد»<ref>صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد{{عم}}، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۵۶-۱۶۵.</ref> | این نکته را نیز باید در نظر داشت که [[ائمه]]{{عم}} با وجود اینکه به همه امور [[علم]] داشتند، در جواب دادن به سؤالات [[مردم]] مختار بودند. اگر میخواستند، جواب میدادند؛ وگرنه پاسخ نمیدادند. در این مورد، [[احادیث]] بسیاری در کتب [[روایی]] وجود دارد. مثلاً شخصی به [[امام رضا]]{{ع}} عرض میکند: «آیا ممکن است در مورد [[حلال و حرام]] و سایر امور مورد نیاز مردم، از امام سؤال شود؛ ولی او جوابش را نداند»؟ فرمود: «نه؛ چنین چیزی ممکن نیست؛ ولی امکان دارد که امام{{ع}} بداند و جواب ندهد. [[اختیار]] با اوست؛ اگر بخواهد، جواب میدهد و اگر بخواهد، پاسخ نمیدهد»<ref>صفار، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد{{عم}}، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[زکیه فلاح یخدانی|فلاح یخدانی، زکیه]]، [[بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام (کتاب)|بررسی شبهات فیصل نور پیرامون عصمت امام]]، ص۱۵۶-۱۶۵.</ref> | ||
==مجموعه [[روایات]] دسته نهم: [[اعتراضات]] علی{{ع}} به [[پیامبر]]{{صل}}== | ===مجموعه [[روایات]] دسته نهم: [[اعتراضات]] علی{{ع}} به [[پیامبر]]{{صل}}=== | ||
از دیدگاه برخی نویسندگان [[سلفی]]، مقام عصمت امیرالمؤمنین{{ع}} اقتضا میکند که آن حضرت بدون هیچ چون و چرایی، از تمام دستورهای [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیروی]] کند؛ در حالی که روایات شیعه نشان میدهد که [[حضرت علی]]{{ع}} در مواردی به [[اوامر]] پیامبر{{صل}} [[اعتراض]] کرده است؛ مانند [[رفتار]] او در روز [[حدیبیه]] و [[تبوک]] و همچنین رفتار وی در ماجرای [[عقد اخوت]] و فرستاده شدن به سوی [[یمن]]<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۰ - ۳۵۳.</ref>. | از دیدگاه برخی نویسندگان [[سلفی]]، مقام عصمت امیرالمؤمنین{{ع}} اقتضا میکند که آن حضرت بدون هیچ چون و چرایی، از تمام دستورهای [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیروی]] کند؛ در حالی که روایات شیعه نشان میدهد که [[حضرت علی]]{{ع}} در مواردی به [[اوامر]] پیامبر{{صل}} [[اعتراض]] کرده است؛ مانند [[رفتار]] او در روز [[حدیبیه]] و [[تبوک]] و همچنین رفتار وی در ماجرای [[عقد اخوت]] و فرستاده شدن به سوی [[یمن]]<ref>ر.ک: فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۰ - ۳۵۳.</ref>. | ||
===بررسی=== | ====بررسی==== | ||
====[[روایات]] مربوط به [[صلح حدیبیه]]==== | =====[[روایات]] مربوط به [[صلح حدیبیه]]===== | ||
'''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۱.</ref>: {{متن حدیث|فَقَالَ النَّبِيُّ{{صل}} اكْتُبْ هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ سُهَيْلَ بْنَ عَمْرٍو فَقَالَ سُهَيْلٌ لَوْ أَجَبْتُكَ فِي الْكِتَابِ إِلَى هَذَا لَأَقْرَرْتُ لَكَ بِالنُّبُوَّةِ فَامْحُ هَذَا الِاسْمَ وَ اكْتُبْ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ{{ع}} إِنَّهُ وَ اللَّهِ لَرَسُولُ اللَّهِ عَلَى رَغْمِ أَنْفِكَ فَقَالَ النَّبِيُّ صامْحُهَا يَا عَلِيُّ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ يَدِي لَا تَنْطَلِقُ بِمَحْوِ اسْمِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ قَالَ فَضَعْ يَدِي عَلَيْهَا فَمَحَاهَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِيَدِهِ}}<ref>طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص۹۶ - ۹۷.</ref>؛ «پس [[پیغمبر]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: بنویس: این معاهدهای است که محمد [[رسول خدا]] با [[سهیل بن عمرو]] انجام میدهد. [[سهیل]] گفت: اگر من عنوان رسول خدا را در [[قرارداد]] بپذیرم، یعنی [[رسالت]] و [[پیامبری]] تو را پذیرفتهام. این نام را [[پاک]] کن و به جای آن بنویس: این چیزی است که [[محمد بن عبدالله]] به آن [[پیمان]] بندد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] او به [[حقیقت]]، فرستاده و [[رسول]] خداست؛ اگر چه بینی تو بر خاک مالیده شود. پیغمبر{{صل}} فرمود: [[یا علی]]! آن را پاک کن. عرض کرد: ای رسول خدا! [[دست]] من به سوی پاک کردن نام تو از [[نبوت]] نمیرود. فرمود: دست مرا بر آنجا بگذار تا آن را پاک کنم. [[پیامبر]]{{صل}} با دست خود آن را پاک کرد». | '''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۱.</ref>: {{متن حدیث|فَقَالَ النَّبِيُّ{{صل}} اكْتُبْ هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ سُهَيْلَ بْنَ عَمْرٍو فَقَالَ سُهَيْلٌ لَوْ أَجَبْتُكَ فِي الْكِتَابِ إِلَى هَذَا لَأَقْرَرْتُ لَكَ بِالنُّبُوَّةِ فَامْحُ هَذَا الِاسْمَ وَ اكْتُبْ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ{{ع}} إِنَّهُ وَ اللَّهِ لَرَسُولُ اللَّهِ عَلَى رَغْمِ أَنْفِكَ فَقَالَ النَّبِيُّ صامْحُهَا يَا عَلِيُّ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ يَدِي لَا تَنْطَلِقُ بِمَحْوِ اسْمِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ قَالَ فَضَعْ يَدِي عَلَيْهَا فَمَحَاهَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِيَدِهِ}}<ref>طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص۹۶ - ۹۷.</ref>؛ «پس [[پیغمبر]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: بنویس: این معاهدهای است که محمد [[رسول خدا]] با [[سهیل بن عمرو]] انجام میدهد. [[سهیل]] گفت: اگر من عنوان رسول خدا را در [[قرارداد]] بپذیرم، یعنی [[رسالت]] و [[پیامبری]] تو را پذیرفتهام. این نام را [[پاک]] کن و به جای آن بنویس: این چیزی است که [[محمد بن عبدالله]] به آن [[پیمان]] بندد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] او به [[حقیقت]]، فرستاده و [[رسول]] خداست؛ اگر چه بینی تو بر خاک مالیده شود. پیغمبر{{صل}} فرمود: [[یا علی]]! آن را پاک کن. عرض کرد: ای رسول خدا! [[دست]] من به سوی پاک کردن نام تو از [[نبوت]] نمیرود. فرمود: دست مرا بر آنجا بگذار تا آن را پاک کنم. [[پیامبر]]{{صل}} با دست خود آن را پاک کرد». | ||
خط ۵۵۲: | خط ۵۵۳: | ||
با توجه به بیانات صریح خود [[علمای اهل سنت]]، به این نتیجه میرسیم که عمل علی{{ع}}، به هیچ وجه با [[مقام عصمت]] آن [[بزرگوار]] منافات ندارد؛ زیرا او از باب ادب و [[تعظیم]] در برابر [[مقام رسالت]] نام [[رسول خدا]]{{صل}} را [[پاک]] نکرد؛ نه از روی تمرد و نافرمانی. | با توجه به بیانات صریح خود [[علمای اهل سنت]]، به این نتیجه میرسیم که عمل علی{{ع}}، به هیچ وجه با [[مقام عصمت]] آن [[بزرگوار]] منافات ندارد؛ زیرا او از باب ادب و [[تعظیم]] در برابر [[مقام رسالت]] نام [[رسول خدا]]{{صل}} را [[پاک]] نکرد؛ نه از روی تمرد و نافرمانی. | ||
====[[روایات]] مربوط به [[جنگ تبوک]]==== | =====[[روایات]] مربوط به [[جنگ تبوک]]===== | ||
'''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۱.</ref>: {{متن حدیث|حَدَّثَنَا أَبُو الْفَتْحِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الْفَوَارِسِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ السَّرَّاجُ، قَالَ: حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَاتِمٌ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ لِعَلِيٍّ{{ع}} ثَلَاثاً، فَلَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النِّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ لِعَلِيٍّ، وَ خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، تُخَلِّفُنِي مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي...}}<ref>طوسی، الأمالی، ص۳۰۶ - ۳۰۷.</ref>؛ از رسول خدا{{صل}} شنیدم که به علی{{ع}} در آن روزی که او را در [[مدینه]] [[جانشین]] خویش کرد و خود به غزوهای رفت و او عرض کرد: آیا مرا با [[کودکان]] و [[زنان]] در مدینه نگه داشتی؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: آیا [[خشنود]] نیستی که مرتبه تو برای من به منزله [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد؛ با این تفاوت که [[پیامبری]] پس از من نخواهد آمد؟! | '''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۱.</ref>: {{متن حدیث|حَدَّثَنَا أَبُو الْفَتْحِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الْفَوَارِسِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ السَّرَّاجُ، قَالَ: حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَاتِمٌ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ لِعَلِيٍّ{{ع}} ثَلَاثاً، فَلَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النِّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ لِعَلِيٍّ، وَ خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، تُخَلِّفُنِي مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي...}}<ref>طوسی، الأمالی، ص۳۰۶ - ۳۰۷.</ref>؛ از رسول خدا{{صل}} شنیدم که به علی{{ع}} در آن روزی که او را در [[مدینه]] [[جانشین]] خویش کرد و خود به غزوهای رفت و او عرض کرد: آیا مرا با [[کودکان]] و [[زنان]] در مدینه نگه داشتی؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: آیا [[خشنود]] نیستی که مرتبه تو برای من به منزله [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد؛ با این تفاوت که [[پیامبری]] پس از من نخواهد آمد؟! | ||
خط ۵۶۷: | خط ۵۶۸: | ||
نویسندگان [[سلفی]] فقط آن قسمتی از [[روایت]] را نقل کردهاند که بیان کننده واکنش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. او با [[تقطیع روایت]] و حذف فرمایشات [[رسول خدا]]{{صل}} نتیجه میگیرد که امیرالمؤمنین{{ع}} از روی [[اعتراض]] به [[پیامبر]]{{صل}} عرض میکند که چرا او را با خود همراه نکرده است و این اعتراض به اقدام پیامبر{{صل}} با مقام عصمتی که [[شیعیان]] برای [[امامان]] خود قائلاند، منافات دارد. هر مخاطب [[فهیم]] و منصفی که روایت را به [[طور]] کامل مطالعه کند، به بیاساس بودن ادعای نویسندگان [[سلفی]] پی میبرد. در [[حقیقت]]، امیرالمؤمنین{{ع}} برای [[ابطال]] [[تهمت]] [[منافقان]] و [[رسوا]] کردن آنها، خود را به پیامبر{{صل}} رساند و ماجرا را برای او تعریف کرد و اینکه در برخی نقلهاست که علی{{ع}} به پیامبر{{صل}} عرض کرد: «آیا مرا با بازماندگان جا گذاشتی»، [[نشانه]]اعتراض و [[مخالفت]] حضرت نیست؛ بلکه به عنوان استفسار از ماجرا، این سؤال را مطرح کرد تا پاسخ پیامبر{{صل}}، اتمام حجتی برای همگان باشد؛ از این رو، میبینیم که پیامبر{{صل}} با بیان [[حدیث منزلت]]، [[مقام امیرالمؤمنین]]{{ع}} را تا سر حد [[خلیفه بلافصل]] و [[جانشین]] [[واقعی]] خود بالا برد و جلوی همه یاوهسراییهای منافقان را گرفت؛ بنابراین، این [[روایات]]، نه فقط عدم [[عصمت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[اثبات]] نمیکند؛ بلکه سند مسلم و [[قطعی]] برای [[امامت]] و [[خلافت بلافصل علی]]{{ع}} است. | نویسندگان [[سلفی]] فقط آن قسمتی از [[روایت]] را نقل کردهاند که بیان کننده واکنش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. او با [[تقطیع روایت]] و حذف فرمایشات [[رسول خدا]]{{صل}} نتیجه میگیرد که امیرالمؤمنین{{ع}} از روی [[اعتراض]] به [[پیامبر]]{{صل}} عرض میکند که چرا او را با خود همراه نکرده است و این اعتراض به اقدام پیامبر{{صل}} با مقام عصمتی که [[شیعیان]] برای [[امامان]] خود قائلاند، منافات دارد. هر مخاطب [[فهیم]] و منصفی که روایت را به [[طور]] کامل مطالعه کند، به بیاساس بودن ادعای نویسندگان [[سلفی]] پی میبرد. در [[حقیقت]]، امیرالمؤمنین{{ع}} برای [[ابطال]] [[تهمت]] [[منافقان]] و [[رسوا]] کردن آنها، خود را به پیامبر{{صل}} رساند و ماجرا را برای او تعریف کرد و اینکه در برخی نقلهاست که علی{{ع}} به پیامبر{{صل}} عرض کرد: «آیا مرا با بازماندگان جا گذاشتی»، [[نشانه]]اعتراض و [[مخالفت]] حضرت نیست؛ بلکه به عنوان استفسار از ماجرا، این سؤال را مطرح کرد تا پاسخ پیامبر{{صل}}، اتمام حجتی برای همگان باشد؛ از این رو، میبینیم که پیامبر{{صل}} با بیان [[حدیث منزلت]]، [[مقام امیرالمؤمنین]]{{ع}} را تا سر حد [[خلیفه بلافصل]] و [[جانشین]] [[واقعی]] خود بالا برد و جلوی همه یاوهسراییهای منافقان را گرفت؛ بنابراین، این [[روایات]]، نه فقط عدم [[عصمت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[اثبات]] نمیکند؛ بلکه سند مسلم و [[قطعی]] برای [[امامت]] و [[خلافت بلافصل علی]]{{ع}} است. | ||
====روایات مربوط به [[عقد اخوت]]==== | =====روایات مربوط به [[عقد اخوت]]===== | ||
'''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۲.</ref>: {{متن حدیث|سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ اللَّخْمِيُّ عَنِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ صُهَيْبٍ عَنْ عُبَادَةَ بْنِ نسيء عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى قَالَ: آخَى رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بَيْنَ أَصْحَابِهِ وَ تَرَكَ عَلِيّاً{{ع}} فَقَالَ لَهُ آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ تَرَكْتَنِي فَقَالَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي قَالَ مَا أَرِثُ مِنْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَا أَوْرَثَ النَّبِيُّونَ قَبْلِي أَوْرَثُوا كِتَابَ رَبِّهِمْ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِمْ وَ أَنْتَ وَ ابْنَاكَ مَعِي فِي قَصْرِي فِي الْجَنَّةِ...}}<ref>صدوق، الأمالی، ص۳۴۶.</ref>؛ «[[پیغمبر]] اصحابش را دو به دو [[برادر]] ساخت و علی{{ع}} را ترک کرد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} عرض کرد: یا [[رسول الله]]! اصحابت را باهم برادر ساختی و مرا واگذاشتی؟ فرمود قسم به کسی که جانم به دست اوست، تو را برای خود گذاشتم. تو برادر و [[وصی]] و [[وارث]] [[منی]]. گفت: یا رسول الله! از تو چه [[ارث]] میبرم؟ فرمود: آنچه [[پیغمبران]] پیش از من ارث دادند: کتاب [[پروردگار]] خود و روش [[پیغمبر]] خود را. تو و دو پسرت در [[بهشت]] در قصر خصوصی من با من خواهید بود». | '''روایت اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۲.</ref>: {{متن حدیث|سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ اللَّخْمِيُّ عَنِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبَّادِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ ثَابِتِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ مُوسَى بْنِ صُهَيْبٍ عَنْ عُبَادَةَ بْنِ نسيء عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى قَالَ: آخَى رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بَيْنَ أَصْحَابِهِ وَ تَرَكَ عَلِيّاً{{ع}} فَقَالَ لَهُ آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ تَرَكْتَنِي فَقَالَ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي قَالَ مَا أَرِثُ مِنْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَا أَوْرَثَ النَّبِيُّونَ قَبْلِي أَوْرَثُوا كِتَابَ رَبِّهِمْ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِمْ وَ أَنْتَ وَ ابْنَاكَ مَعِي فِي قَصْرِي فِي الْجَنَّةِ...}}<ref>صدوق، الأمالی، ص۳۴۶.</ref>؛ «[[پیغمبر]] اصحابش را دو به دو [[برادر]] ساخت و علی{{ع}} را ترک کرد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} عرض کرد: یا [[رسول الله]]! اصحابت را باهم برادر ساختی و مرا واگذاشتی؟ فرمود قسم به کسی که جانم به دست اوست، تو را برای خود گذاشتم. تو برادر و [[وصی]] و [[وارث]] [[منی]]. گفت: یا رسول الله! از تو چه [[ارث]] میبرم؟ فرمود: آنچه [[پیغمبران]] پیش از من ارث دادند: کتاب [[پروردگار]] خود و روش [[پیغمبر]] خود را. تو و دو پسرت در [[بهشت]] در قصر خصوصی من با من خواهید بود». | ||
خط ۵۸۸: | خط ۵۸۹: | ||
چنان که ملاحظه شد، به تعویق انداختن [[پیمان برادری]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از آن رو بود که زمینه برای القای مطلب مهمی آماده شود و مردم بدانند که برای امیرالمؤمنین{{ع}}، [[برادری]] جز [[پیامبر]]{{صل}}، و برای پیامبر{{صل}}، برادری جز امیرالمؤمنین{{ع}} وجود ندارد؛ بنابراین، این [[روایات]] نه تنها با [[مقام عصمت]] علی{{ع}} منافات ندارد؛ بلکه [[فضیلت]] و منقبتی منحصر به فرد را برای آن حضرت [[اثبات]] میکند. | چنان که ملاحظه شد، به تعویق انداختن [[پیمان برادری]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از آن رو بود که زمینه برای القای مطلب مهمی آماده شود و مردم بدانند که برای امیرالمؤمنین{{ع}}، [[برادری]] جز [[پیامبر]]{{صل}}، و برای پیامبر{{صل}}، برادری جز امیرالمؤمنین{{ع}} وجود ندارد؛ بنابراین، این [[روایات]] نه تنها با [[مقام عصمت]] علی{{ع}} منافات ندارد؛ بلکه [[فضیلت]] و منقبتی منحصر به فرد را برای آن حضرت [[اثبات]] میکند. | ||
====روایات مربوط به [[انتخاب]] علی{{ع}} برای فرستادن به سمت [[یمن]]==== | =====روایات مربوط به [[انتخاب]] علی{{ع}} برای فرستادن به سمت [[یمن]]===== | ||
'''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۰.</ref>: {{متن حدیث|و روى الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبي البختري عن علي{{ع}} قال: بعثني [[رسول الله]]{{صل}} إلى اليمن قلت يا رسول الله تبعثني وأنا شاب أقضي بينهم ولا أدري ما القضاء قال فضرب بيده في صدري و قال اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه فوالذي نفسي بيده ما شككت في [[قضاء]] بين اثنين}}<ref>طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص١٣٠.</ref>؛ علی{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} مرا به سوی یمن فرستاد. گفتم: ای رسول خدا! آیا مرا میفرستی تا بین آنها [[داوری]] کنم؛ در حالی که من جوانم و نمیدانم [[قضاوت]] چیست؟ پس پیامبر{{صل}} دستش را بر سینهام گذارد و فرمود: خدایا [[قلب]] او را [[هدایت]] کن و زبان او را [[استوار]] گردان! قسم به کسی که جانم در دست اوست هرگز در داوری بین دو نفر تردید نکردم». | '''[[روایت]] اول'''<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۳۵۰.</ref>: {{متن حدیث|و روى الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبي البختري عن علي{{ع}} قال: بعثني [[رسول الله]]{{صل}} إلى اليمن قلت يا رسول الله تبعثني وأنا شاب أقضي بينهم ولا أدري ما القضاء قال فضرب بيده في صدري و قال اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه فوالذي نفسي بيده ما شككت في [[قضاء]] بين اثنين}}<ref>طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص١٣٠.</ref>؛ علی{{ع}} فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} مرا به سوی یمن فرستاد. گفتم: ای رسول خدا! آیا مرا میفرستی تا بین آنها [[داوری]] کنم؛ در حالی که من جوانم و نمیدانم [[قضاوت]] چیست؟ پس پیامبر{{صل}} دستش را بر سینهام گذارد و فرمود: خدایا [[قلب]] او را [[هدایت]] کن و زبان او را [[استوار]] گردان! قسم به کسی که جانم در دست اوست هرگز در داوری بین دو نفر تردید نکردم». | ||