←خطابه امام جواد {{ع}} در سن ۲۵ ماهگی
(←پانویس) |
|||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
سه روز از ولادت او بیشتر نگذشته بود که برای دومین بار لب به سخن گشود، عطسهای کرد و در پی آن [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] و [[درود بر پیامبر]] و [[جانشینان]] بر [[حق]] او را بر زبان جاری نمود: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ}}<ref>{{متن حدیث|عَنْ حَكِيمَةَ بِنْتِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى {{ع}}، قَالَتْ: كَتَبْتُ لَمَّا عَلِقَتْ أُمُّ أَبِي جَعْفَرٍ {{ع}} بِهِ: «خَادِمَتُكَ قَدْ عَلِقَتْ». فَكَتَبَ إِلَيَّ «إِنَّهَا عَلِقَتْ سَاعَةَ كَذَا، مِنْ يَوْمِ كَذَا، مِنْ شَهْرِ كَذَا، فَإِذَا هِيَ وَلَدَتْ فَالْزَمِيهَا سَبْعَةَ أَيَّامٍ». قَالَتْ: فَلَمَّا وَلَدَتْهُ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ عَطَسَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ}}؛ (دلائل الامامه، ص۳۸۳، ح۳۴۱).</ref>.<ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص۱۰۸.</ref> | سه روز از ولادت او بیشتر نگذشته بود که برای دومین بار لب به سخن گشود، عطسهای کرد و در پی آن [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] و [[درود بر پیامبر]] و [[جانشینان]] بر [[حق]] او را بر زبان جاری نمود: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ}}<ref>{{متن حدیث|عَنْ حَكِيمَةَ بِنْتِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى {{ع}}، قَالَتْ: كَتَبْتُ لَمَّا عَلِقَتْ أُمُّ أَبِي جَعْفَرٍ {{ع}} بِهِ: «خَادِمَتُكَ قَدْ عَلِقَتْ». فَكَتَبَ إِلَيَّ «إِنَّهَا عَلِقَتْ سَاعَةَ كَذَا، مِنْ يَوْمِ كَذَا، مِنْ شَهْرِ كَذَا، فَإِذَا هِيَ وَلَدَتْ فَالْزَمِيهَا سَبْعَةَ أَيَّامٍ». قَالَتْ: فَلَمَّا وَلَدَتْهُ قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ عَطَسَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ}}؛ (دلائل الامامه، ص۳۸۳، ح۳۴۱).</ref>.<ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص۱۰۸.</ref> | ||
== | == خطابه امام جواد {{ع}} در سن ۲۵ ماهگی == | ||
[[امام جواد]] {{ع}} چهرهای گندمگونی داشت. این امر سبب شده بود که برای گروهی از [[انسانها]]، که از | [[امام جواد]] {{ع}} چهرهای گندمگونی داشت. این امر سبب شده بود که برای گروهی از [[انسانها]]، که از ایمان قوی برخوردار نبودند، [[شک و تردید]] ایجاد شود که آیا او فرزند [[امام رضا]] {{ع}} است! هرچه میگذشت بر شک و تردید آنان افزوده میشد، تا آنکه او و پدر بزرگوارش را به نسبتهای ناروا متهم ساختند و گفتند: او فرزند شخصی سیاه چهره به نام «شنیف» یا «لؤلؤ» است. | ||
این سخنان ناشایست [[روز]] به روز اوج گرفت. در نهایت تصمیم گرفتند که کودک (۲۵) ماهه امام رضا {{ع}} را در حضور جمعیت و در [[مسجدالحرام]]، محل تجمع [[مردم]]، بر گروه قیافهشناسان، که فن و [[دانش]] متداول آن [[زمان]] بود، عرضه کنند تا آنان بر [[نسب]] کودک مورد تردید [[حکم]] کنند. این تصمیم در حالی اتخاذ شد که امام رضا {{ع}} در [[شهر توس]]، محل [[حکومت]] [[مأمون]]، به سر میبرد. | |||
[[حمد]] و [[ستایش]] خدای را که با [[قدرت]] خویش از [[نور]] وجودش ما را آفرید، و از میان مخلوقاتش ما را برگزید و [[امین وحی]] خویش قرار داد. | از گروه قیافهشناسان، برای حضور در مراسم، [[دعوت]] کردند. وقتی همه حضور یافتند، کودک (۲۵) ماهه را به میان جمعیت آورده، مقابل قیافهشناسان نشاندند. تا نگاه آنان به چهره [[مبارک]] و کودکانه امام جواد {{ع}} افتاد و با دقت به او نگریستند، ناگهان بیاختیار با حال [[سجده]] و [[خضوع]]، خود را به روی [[زمین]] انداخته و به او [[احترام]] کردند و گفتند: وای بر شما مردم! این [[ستاره درخشان]] و ماه [[نورانی]] را بر مثل ما عرضه میکنید تا نسب او را مشخص کنیم! به [[خدا]] [[سوگند]] که او همان [[نسل]] [[پاک]] و طاهر است، به خدا سوگند او فقط از«اصلاب زاکیه» به «[[ارحام]] [[مطهره]]» منتقل شده است، به خدا سوگند او از نسل [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میباشد؛ ای مردم، بازگردید و از [[خداوند]] [[طلب مغفرت]] کنید و هرگز درباره چنین [[انسانی]] شک و تردید به خود راه ندهید. وقتی مجلس به اینجا رسید؛ امام جواد {{ع}} لب به سخن گشود و با زبانی برندهتر از [[شمشیر]] و فصاحتی بینظیر خطبهای رسا بدینسان ایراد کرد: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْ نُورِهِ بِيَدِهِ، وَ اصْطَفَانَا مِنْ بَرِيَّتِهِ، وَ جَعَلَنَا أُمَنَاءَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ وَحْيِهِ...}}؛ [[حمد]] و [[ستایش]] خدای را که با [[قدرت]] خویش از [[نور]] وجودش ما را آفرید، و از میان مخلوقاتش ما را برگزید و [[امین وحی]] خویش قرار داد. | ||
ای گروه [[مردم]]، من محمد [[فرزند علی]] ملقب به [[رضا]]، فرزند [[موسی کاظم]]، فرزند [[جعفر صادق]]، فرزند [[محمد باقر]]، فرزند علی [[سید العابدین]]، فرزند حسین [[شهید]]، فرزند [[امیرمؤمنان]] [[علی ابن ابی طالب]]، [[فرزند فاطمه]] [[زهرا]] و فرزند [[محمد مصطفی]] هستم. | ای گروه [[مردم]]، من محمد [[فرزند علی]] ملقب به [[رضا]]، فرزند [[موسی کاظم]]، فرزند [[جعفر صادق]]، فرزند [[محمد باقر]]، فرزند علی [[سید العابدین]]، فرزند حسین [[شهید]]، فرزند [[امیرمؤمنان]] [[علی ابن ابی طالب]]، [[فرزند فاطمه]] [[زهرا]] و فرزند [[محمد مصطفی]] هستم. | ||
آیا در [[نسب]] مانند من [[شک و تردید]] میکنید؟ آیا من و | آیا در [[نسب]] مانند من [[شک و تردید]] میکنید؟ آیا من و والدین مرا به نسبتهای ناروا و [[ناشایست]] متهم میسازید و مرا بر قیافهشناس عرضه میکنید؟! | ||
به [[خدا]] [[سوگند]]! من نسب شما را از پدرانتان بهتر میشناسم. | به [[خدا]] [[سوگند]]! من نسب شما را از پدرانتان بهتر میشناسم. | ||
به خدا سوگند! من به ظاهر و [[باطن]] شما آگاهم و همه شما را میشناسم و به آنچه شما به سوی آن میروید نیز [[آگاهی]] دارم. | به خدا سوگند! من به ظاهر و [[باطن]] شما آگاهم و همه شما را میشناسم و به آنچه شما به سوی آن میروید نیز [[آگاهی]] دارم. | ||
خط ۵۰: | خط ۴۷: | ||
این امر موجب [[برانگیخته شدن]] [[حسادت]] برخی از [[همسران پیامبر]] {{صل}} شد تا آنجا که [[شکایت]] خود را نزد پدرانشان بردند. | این امر موجب [[برانگیخته شدن]] [[حسادت]] برخی از [[همسران پیامبر]] {{صل}} شد تا آنجا که [[شکایت]] خود را نزد پدرانشان بردند. | ||
وسوسههای [[شیطانی]] و حساسیتهای برتریجویانه آن دو سبب شد که [[تصمیم]] بگیرند نسبتی [[دروغ]] به [[ماریه]] بدهند و بگویند: [[ابراهیم]] فرزند ماریه از سلب [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیست، بلکه او از صلب «[[جریح]]» است و ماریه در اثر | وسوسههای [[شیطانی]] و حساسیتهای برتریجویانه آن دو سبب شد که [[تصمیم]] بگیرند نسبتی [[دروغ]] به [[ماریه]] بدهند و بگویند: [[ابراهیم]] فرزند ماریه از سلب [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیست، بلکه او از صلب «[[جریح]]» است و ماریه در اثر ارتباط [[نامشروع]] با جریح، این فرزند را به [[دنیا]] آورده است؛ [[غافل]] از آنکه نیروی [[مردانگی]] و [[شهوانی]] جریح به طور کلی تعطیل شده بود و از این [[نعمت]] [[خدادادی]] بهرهمند نبود و نادرستی این [[تهمت]] به زودی آشکار شده، آن دو را [[رسوا]] میسازد. | ||
[[ابوبکر]] و [[عمر]] در [[مسجد]] | [[ابوبکر]] و [[عمر]] در [[مسجد]] خدمت پیامبر اکرم {{صل}} آمده، گفتند: ای [[رسول خدا]]! مطلبی بر ما آشکار شده است که نمیتوانیم آن را بر شما پوشیده بداریم؛ چراکه در محدوده [[خانواده]] به شما خیانت شده است. | ||
[[پیامبر]] {{صل}} با [[تعجب]] فرمود: چه خیانتی؟ گفتند: ای رسول خدا! جریح با ماریه ارتباط نامشروع برقرار کرده است تا جایی که ماریه از او حامله شده و [[فرزندی]] که به دنیا آمده، فرزند شما نیست؛ بلکه فرزند جریح است! | [[پیامبر]] {{صل}} با [[تعجب]] فرمود: چه خیانتی؟ گفتند: ای رسول خدا! جریح با ماریه ارتباط نامشروع برقرار کرده است تا جایی که ماریه از او حامله شده و [[فرزندی]] که به دنیا آمده، فرزند شما نیست؛ بلکه فرزند جریح است! | ||
رنگ چهره پیامبر اکرم {{صل}}، از شنیدن این تهمت و [[افترا]] که به [[همسر]] وی نسبت دادند، برافروخته شد و فرمود: وای بر شما! میدانید چه میگویید؟! | رنگ چهره پیامبر اکرم {{صل}}، از شنیدن این تهمت و [[افترا]] که به [[همسر]] وی نسبت دادند، برافروخته شد و فرمود: وای بر شما! میدانید چه میگویید؟! | ||
گفتند: ما با چشمان خود دیدیم که جریح و ماریه در مشربه بودند، جریح با او آنگونه [[رفتار]] میکرد که شوهر با همسر خود [[مزاح]] و [[بازی]] میکند. پس ای رسول خدا! شخصی را نزد آنان بفرست تا جریح و ماریه را در آن حال ببیند و [[حکم خدا]] را درباره آن دو جاری کند. | گفتند: ما با چشمان خود دیدیم که جریح و ماریه در مشربه بودند، جریح با او آنگونه [[رفتار]] میکرد که شوهر با همسر خود [[مزاح]] و [[بازی]] میکند. پس ای رسول خدا! شخصی را نزد آنان بفرست تا جریح و ماریه را در آن حال ببیند و [[حکم خدا]] را درباره آن دو جاری کند. | ||
پیامبر اکرم {{صل}} علی {{ع}} را صدا زد و به او فرمود: ای علی، شمشیرت را بردار و به مشربه ماریه برو! چنان چه جریح و ماریه را در وضعیتی که این دو توصیف میکنند | پیامبر اکرم {{صل}} علی {{ع}} را صدا زد و به او فرمود: ای علی، شمشیرت را بردار و به مشربه ماریه برو! چنان چه جریح و ماریه را در وضعیتی که این دو توصیف میکنند مشاهده کردی، بیدرنگ [[نور]] وجودشان را با یک ضربت [[شمشیر]] خاموش ساز. | ||
علی {{ع}} برخاست و مطابق فرموده پیامبر {{صل}} شمشیرش را برهنه ساخته، زیر [[لباس]] خود قرار داد و حرکت خویش را به سوی مشربه آغاز نمود. همچنان که از مقابل [[پیامبر]] {{صل}} دور میشد، دوباره نزد وی بازگشت و درباره کیفیت | علی {{ع}} برخاست و مطابق فرموده پیامبر {{صل}} شمشیرش را برهنه ساخته، زیر [[لباس]] خود قرار داد و حرکت خویش را به سوی مشربه آغاز نمود. همچنان که از مقابل [[پیامبر]] {{صل}} دور میشد، دوباره نزد وی بازگشت و درباره کیفیت مأموریت خود کسب [[تکلیف]] نمود و سپس به حرکت خود ادامه داد. | ||
[[راوی]] میگوید: علی {{ع}}، در حالی که [[شمشیر]] برهنه در زیر لباسش داشت، برای انجام مأموریت خویش به سرعت رفت و از منطقه بالای مشربه وارد شد تا به صورت کامل بر آنجا مسلط باشد. علی {{ع}}، پس از ورود به مشربه، [[مشاهده]] کرد که [[ماریه]] نشسته و [[جریح]] نیز در کنار اوست و همچنان [[آداب]] [[معاشرت]] به وی میآموزد و میگوید: پیامبر را بزرگ بدار، او را [[احترام]] و [[اکرام]] کن، همیشه پیامبر را با [[کنیه]] و نام بزرگش مورد خطاب قرار ده و مشابه این [[دستورات اخلاقی]] را برای وی بیان میکند. | [[راوی]] میگوید: علی {{ع}}، در حالی که [[شمشیر]] برهنه در زیر لباسش داشت، برای انجام مأموریت خویش به سرعت رفت و از منطقه بالای مشربه وارد شد تا به صورت کامل بر آنجا مسلط باشد. علی {{ع}}، پس از ورود به مشربه، [[مشاهده]] کرد که [[ماریه]] نشسته و [[جریح]] نیز در کنار اوست و همچنان [[آداب]] [[معاشرت]] به وی میآموزد و میگوید: پیامبر را بزرگ بدار، او را [[احترام]] و [[اکرام]] کن، همیشه پیامبر را با [[کنیه]] و نام بزرگش مورد خطاب قرار ده و مشابه این [[دستورات اخلاقی]] را برای وی بیان میکند. | ||