آیه ابتلا در تفسیر و علوم قرآنی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۲: خط ۲۲:
با نگاهی به نظریات [[مفسران شیعه]] و [[سنی]]، به ویژه [[مفسران]] کهن و قدیمی، می‌توان به این نتیجه رسید که پاسخ دادن به این دو [[پرسش]]، چندان محور کار آنها نبوده است و در متون [[تفسیری]] [[عمر]] چندانی ندارد<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۱.</ref>.
با نگاهی به نظریات [[مفسران شیعه]] و [[سنی]]، به ویژه [[مفسران]] کهن و قدیمی، می‌توان به این نتیجه رسید که پاسخ دادن به این دو [[پرسش]]، چندان محور کار آنها نبوده است و در متون [[تفسیری]] [[عمر]] چندانی ندارد<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۱.</ref>.


== [[امام]] به چه معناست و چه جایگاهی را برای [[حضرت ابراهیم]] [[اثبات]] می‌کند؟ ==
== تبیین مفردات آیه ==
[[امام]] در لغت معنای کسی است که از او [[پیروی]] می‌شود و یا طریق و راه است<ref>مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.</ref>. هر کس یا چیزی که در [[کارها]] به او [[اقتدا]] شود<ref>معجم مقائیس اللغة، ص۴۸، {{عربی|الامام کل من اقتدی به و قدم فی الأمور}}، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷ {{عربی|الامام کل من ائتمَّ به قوم}}.</ref>. رهبری عمومی (ریاسة‌العامه) و [[رهبری]] [[مسلمانان]] (رئاسة‌المسلمین) نیز، دو معنایی است که برخی لغت‌شناسان گفته‌اند <ref>اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ فؤائدالمعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷.</ref>.
=== ابتلا ===
[[آیه امامت]] با واژه "ابتلی" آغاز گردیده است. این لفظ در [[آیات]] متعددی با هم ریشه‌ها و هم معانی خود مانند واژه "[[فتنه]]" و "[[امتحان]]" در قالب اسم و فعل به کار رفته است. لغت دانان ریشه این لفظ را از "[[بلا]]" به معنای [[آزمایش]] کردن دانسته‌اند. <ref>ر.ک: جوهری، [[صحاح]] اللغة، ج6، ص2285؛ ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص42؛ فیروزآبادی، [[قاموس]] اللغة، ج18، ص431؛ [[راغب]] [[اصفهانی]]، [[مفردات]]، ص145.</ref>.


[[راغب اصفهانی]]، [[امام]] را به معنای [[انسانی]] که به او در قول یا فعل [[اقتدا]] می‌شود، آورده است؛ خواه این [[اقتدا]] بر [[حق]] باشد یا بر [[باطل]]. او جمع [[امام]] را "[[ائمه]]" دانسته است. از نگاه او، لغت [[امامت در قرآن]] بار ارزشی خاصی ندارد؛ زیرا هم بر [[ائمه]] [[ایمان]] و هم بر ائمه کفر اطلاق شده است.
راغب اصفهانی می‌نویسد:
(بَلَوْته) به معنای او را آزمایش کردم است و وقتی گفته می‌‌شود {{متن عربی|أَبْلَيْتُ فلاناً}} یعنی فلانی را مورد آزمایش قرار دادم و لفظ [[غم]] "[[بلاء]]" نامیده شده است؛ زیرا [[جسم]] [[آدمی]] به واسطه آن مورد آزمایش قرار می‌گیرد. قال [[الله تعالی]]: {{متن قرآن|وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه 49.</ref> و [[تکلیف]]، "بلاء" نامیده شده؛ زیرا [[تکالیف]] عامل فشار و [[سختی]] بر بدن هستند یا سبب آزمایشند از این رو [[خدای متعال]] فرمودند: {{متن قرآن|وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ}}<ref>«و بی‌گمان می‌آزماییمتان تا جهادگران و شکیبایان شما را معلوم داریم و گزارش‌های (کردارهای) شما را بررسی کنیم» سوره محمد، آیه 31.</ref> گاه تکالیف، "بلا" هستند؛ زیرا خدای متعال بندگانش را مورد آزمایش قرار می‌دهد تا نسبت به کارهای سودمند سپاسگزار باشند و به کارهای [[زیان]] بار [[شکیبا]].<ref> ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات، ص145.</ref>.<ref> عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت {{عم}}، ص387.</ref>.


{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref>.
=== کلمات یا [[آزمون‌های الهی]] [[ابراهیم]] ===
در این باره آرای مختلفی نقل شده است:
# از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] شده که [[آزمون]] ابراهیم {{ع}} به واسطه خوابی بود که دید فرزندش اسماعیل {{ع}} را [[قربانی]] می‌‌کند. به نظر می‌‌رسد آنچه در این روایت آمده یکی از مهم‌ترین آزمون‌های [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده است و مقصود اختصاص آزمون ابراهیم {{ع}} بدان نیست.
# از [[ابن عباس]] در این باره سه [[تفسیر]] نقل شده است:
## [[خصال]] یا سنت‌های دهگانه ای است که به [[نظافت]] و [[طهارت]] [[بدن]] [[ارتباط]] دارند: مضمضه، استنشاق، [[مسواک]] کردن، [[ختنه]] کردن، کوتاه کردن [[سبیل]] و... ؛
## سی [[خصلت]] یا دستورالعمل از [[شریعت اسلامی]] است که در سوره‌های [[توبه]]: ۱۱۲، [[احزاب]]: ۳۵ و مؤمنون، آیه ۱ـ۹ بیان شده است؛
## [[مناسک حج]] است.
# [[حسن بصری]] گفته است: کلمات عبارت‌اند از: [[احتجاج ابراهیم]] با پرستش‌گران [[ستارگان]]، ماه و [[خورشید]]، افکندن وی در [[آتش]]، [[هجرت]] از زادگاه و [[ذبح]] فرزندش اسماعیل {{ع}}.
# [[ابوعلی جبایی]] گفته است: مقصود، آزمون ابراهیم {{ع}} به [[طاعات]] [[عقلی]] و [[شرعی]] است.
# [[مجاهد]] گفته است: مقصود از کلمات جمله: {{متن قرآن|قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ}} و [[آیات]] پس از آن است. بر این اساس، [[امامت]] یکی از موارد [[امتحان]] ابراهیم {{ع}} بوده است، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.


{{متن قرآن|وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ}}<ref>«و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.</ref>.
[[امین الاسلام طبرسی]] پس از نقل اقوال یاد شده گفته است: [[آیه]] همه این اقوال را برمی تابد<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. [[بعضی از معاصرین]] به دلیل اینکه در [[قرآن کریم]] اطلاق کلمات بر بخش‌هایی از [[کلام]] معهود نیست، دیدگاه مجاهد را در خور اعتنا ندانسته است<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۰.</ref>. [[طبری]] پس از نقل این اقوال به جز قول اول گفته است: احتمال دارد همه موارد یاد شده مقصود باشد و یا برخی از آنها؛ زیرا در این باره روایت معتبری در دست نیست<ref>جامع البیان، ج۱، ص۶۰۸.</ref>.


تا اینجا معنای لغوی [[امام]] روشن شد. در ادامه بخش دوّم سؤال را بررسی می‌کنیم:
[[ابن کثیر]] نظریه مجاهد را مخالف [[سیاق]] دانسته و بقیه اقوال را احتمال داده است<ref>تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۹۲.</ref>. [[قرطبی]] از [[ابواسحاق]] زجاج نقل کرده است که اقوال مختلف در [[تفسیر]] کلمات ناسازگار نیستند؛ زیرا [[ابراهیم]] {{ع}} با همه آنها مورد [[امتحان]] قرار گرفته است<ref>الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص۹۵.</ref>.


در اینکه واژه {{متن قرآن|إِمَامًا}} در [[آیه شریف]] چه جایگاهی را برای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[اثبات]] می‌کند، چند دیدگاه است:
هر چند در [[قرآن کریم]] مقصود از کلمات بیان نشده است، ولی از [[سیاق آیه]] به دست می‌‌آید که کلمات هر چه بوده، در [[اثبات]] و اظهار [[شایستگی]] [[حضرت ابراهیم]] برای نیل به [[مقام امامت]] تأثیر داشته است<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۰.</ref>.


برخی [[امامت]] را به معنای [[امامت]] بر [[جهان]] دانسته‌اند<ref>تفسیر طبری، ج۱، ص۶۱۰.</ref>. برخی [[امامت]] در این [[آیه]] را به [[نبوت]] و [[پیامبری]] [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶. قال [[أهل]] التحقیق: المراد من الإمام هاهنا النبی و یدل علیه وجوه. أحدها: أن قوله: للناس إماما یدل [[علی]] أنه تعالی جعله إماما لکل [[الناس]] و الذی یکون کذلک لا بد وأن یکون رسولا من عند [[الله]] مستقلاً بالشرع لأنه لو کان تبعاً لرسول آخر لکان مأموماً لذلک الرسول لا إماماً له، فحینئذ یبطل العموم. و ثانیها: أن اللفظ یدل [[علی]] أنه إمام فی کل شیء و الذی یکون کذلک لا بد و أن یکون نبیاً. و ثالثها: أن الأنبیاء {{عم}} أئمة من حیث یجب [[علی]] الخلق اتباعهم، قال [[الله]] تعالی: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} و الخلفاء أیضاً أئمة لأنهم رتبوا فی المحل الذی یجب [[علی]] [[الناس]] اتباعهم و قبول قولهم و أحکامهم و القضاة فی الفقهاء أیضاً أئمة لهذا المعنی، و الذی یصلی بالناس یسمی أیضاً إماماً لأن من دخل فی صلاته لزمه الائتمام به.</ref>.
با توجه به [[احادیث]] [[ائمه اهل بیت]] {{ع}}، [[خداوند]] مقام امامت را پس از مقام [[خُلّت]] به ابراهیم عطا کرده است<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۵۱ـ ۱۴۹.</ref>. [[مقام خلت]] آن است که [[انسان]] [[غرق]] در [[محبت]] و [[دوستی]] خداوند شده به چیزی جز او [[دل]] نمی‌بندد<ref>النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج۲، ص۷۲.</ref> در نتیجه در راه رضای خداوند از هیچ گونه [[فداکاری]] دریغ نمی ورزد. بر این اساس، می‌‌توان گفت: امتحان‌هایی چون افکنده شدن در [[آتش]] توسط [[نمرود]]، [[هجرت]] از [[وطن]] واسکان [[ذریه]] خویش در [[سرزمین]] خشک و سوزان [[عربستان]] و [[ذبح]] فرزند از جمله کلمات و آزمون‌های مورد نظر در [[آیه]] می‌‌باشد. این نکته نیز روشن است که آزمون‌های یاد شده در دوران [[نبوت]] و [[رسالت]] ابراهیم {{ع}} انجام گرفته است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۷۸.</ref>.


برخی دیگر، براین باورند که مقصود از [[امامت]]، [[سرپرستی]] و [[حق اطاعت]] است، که [[خدا]] به [[ابراهیم]] {{ع}} پس از [[نبوت]] و [[رسالت]] داده<ref>سبحانی، جعفر (۱۴۲۵ق)، منشور جاوید، ج۵، ص۲۵۳.</ref>. بعضی [[مقام امامت]] در [[آیه]] را [[الگو]] و [[اسوه]] بودن همه جانبه و تمام عیار [[ابراهیم]] {{ع}} دانسته‌اند<ref>منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۴ -۲۳۷.</ref> و همچنین [[علامه طباطبائی]]، [[امامت]] را دستیابی به مقام هدایت باطنی [[تفسیر]] نموده‌اند<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳؛ تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۸.</ref>.
=== اتمام:(اتمهن)===
ابن فارس می‌گوید: «ریشه لغوی این ماده (تم) يتم، تمّاً و تماماً بوده و به معنای به پایان بردن شی است و هرگاه چیزی به [[غایت]] برسد و کمال یابد گفته می‌شود آن چیز به اتمام رسیده است». <ref>معجم مقاييس اللغة، ص۱۵۲؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العين، ص۱۰۵: لسان العرب، ج۲، ص۵۲.</ref>. [[راغب]] هم در [[مفردات]] می‌نویسد: «تمام یعنی تمام بودن آن چیز یا به پایان رسیدنش به مقداری که دیگر نیازی به افزودن چیز دیگری بر آن نباشد و ناقص که ضد آن است یعنی چیزی که به چیز دیگری غیر از خود نیاز دارد تا تمام شود».  


در میان دیدگاه‌های یاد شده، نگاه مرحوم [[علامه طباطبایی]] از قوت بیشتری برخوردار بوده و مؤید به ادلّه بیشتری است.
واژه تمام در اعداد و هر چیز قابل لمس به کار می‌رود به طوری که می‌گویند: «عدد تام» و «دلیل تام».  


هدایت باطنی از سنخ [[راهنمایی]] و ارائه طریق نبوده، از مقوله ایصال به مطلوب و رساندن به مقصود است. چنین [[هدایتگری]] در گرو برخورداری از کمال وجودی و مقام معنوی ویژه‌ای است که پس از مجاهدت‌های بسیار به دست می‌آید.
[[آیات]] زیر نیز از این قبیل است که همه در معانی یاد شده است:
 
{{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا}}<ref>«کلام پروردگار تو با صدق و عدل به حد تمام رسید». سوره انعام، آیه 115.</ref> و {{متن قرآن|وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}}<ref>«ولی خدا نور خود را کامل می‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند» سوره صف، آیه 8.</ref>. {{متن قرآن|وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً}}<ref>«سپس آن را با ده شب دیگر) کامل کردیم؛ به این ترتیب میعاد پروردگارش با او چهل شب تمام شد». سوره اعراف، آیه 142.</ref>.
 
صاحب التحقیق نیز می‌گوید: «تمام: آن چیزی است که اجزای آن کامل گردیده و در کامل شدن احتیاج به افزودن چیزی از خارج ندارد و در مقابل آن ناقص قرار دارد و آن چیزی است که به اتمام نرسیده و کامل نشده است و اغلب واژه (تمام) در کمیات و واژه کمال در کیفیات بکار می‌رود». <ref>علامه مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج1، ص395.</ref>.
 
پس مراد از اتمام در [[قرآن کریم]] و [[آیه]] یاد شده به غایت و به پایان بردن چیزی و انجام دادن آن به صورت کامل و بدون [[نقص]] است.
 
با این توضیحات باید گفت: اتمام در [[آیه شریفه]][[ امامت]] دو وجه دارد:
# انجام دادن و [[امتثال]] [[امر خداوند]] اگر فاعل آن [[حضرت ابراهیم]] باشد.
# [[توفیق]] به انجام و امتثال آن اگر فاعل [[خداوند]] باشد.
به دیگر سخن برخی برآنند که ضمیر فاعل در "اتمهن" به ابراهیم بر می‌گردد و برخی دیگر معتقدند ضمیر به [[خدا]] باز می‌گردد. <ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج1، ص270؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج1، ص201.</ref>.<ref>ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص82 و 83.</ref>.
 
=== [[عهد]] ===
واژه "[[عهد]]" در این [[آیه]] به معنای [[امامت]] [[تفسیر]] شده است؛ چراکه در پاسخ به تقاضای ابراهیم{{ع}} مبنی بر برخورداری [[ذریه]] وی از [[مقام امام]] واقع شده است. <ref>محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج2، ص255؛ مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص191؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج1، ص202.</ref>.
 
برخی از لغت شناسان معتقدند: «این واژه در اصل به معنای [[حفظ]] و نگهداشتن چیزی و ایجاد [[پیمان]] است و عهدی که برای [[حکام]] و [[والیان]] نوشته می‌شود و نیز [[وصیت]] و قسم از این باب بوده و جمع آن عهود است و به خاطر لطفی که در [[باران]] هست و گویی که باران در [[بهار]] متعهدانه می‌بارد، باران را عهد و عهاد نیز گفته‌اند». <ref>معجم مقایس الللغة، ص687؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ص691.</ref>. برخی دیگر نیز گفته‌اند: «هر آن چیزی که بر آن با [[خداوند]] پیمان ببندند و یا هر آنچه که میان [[بندگان]] از مواثيق و پیمان است، عهد نامیده می‌شود و نیز بر امر [[یتیم]] و هر آنچه خداوند در [[قرآن کریم]] بدان امر کرده است نیز عهد گفته می‌شود». <ref>ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص448.</ref>. برخی هم گفته‌اند: «این واژه در اصل به معنای التزامی معین در برابر شخص دیگر یا [[پایبندی]] در امر و کاری است و اما حفظ و نگه داشتن در واقع از آثار این [[التزام]] است همان‌گونه که قسم، عهد و وصیت از اسباب [[تعهد]] می‌باشد؛ یعنی آن عهدی که به واسطه [[عقد]] یا وصیت یا قسم - یا هر آنچه که دلالت بر [[معاهده]] یا التزام نماید - حاصل گشته سپس بر [[ذمه]] و عهده قرار می‌گیرد و باعث [[وجوب]] نگه داشتن آن می‌شود. بدین روی عهد دارای مفهومی عام است و اگر مسائلی چون عقد وصیت و قسم موجب التزام در برابر شخص دیگری گردند، در این صورت از مصادیق عهد به شمار می‌آیند. سپس عهد یا از [[خالق]] است یا از مخلوق و هر کدام از این دو یا در ذات و [[تکوین]] است یا در قول و اظهار.
# '''نخست:''' [[عهد]] [[خدا]] در تکوین و [[افاضه]] در ذات: مانند: {{متن قرآن|قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.</ref>. در واقع این [[آیه]] اشاره به عهدی است که در ذات ایجاد می‌شود و به وسیله آن [[خلوص]]، [[عصمت]] و [[حقیقت]] [[بندگی]] و کمال تحقق می‌یابد.
# '''دوم:''' اظهار و بیان عهد از سوی [[خداوند]]: مانند: {{متن قرآن|وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ}}<ref>«و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طواف‌کنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه 125.</ref>.
# '''سوم:''' اما بیان عهد از سوی [[بندگان]]: {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ}}<ref>«به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه 40.</ref> و مانند: {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه 34.</ref>.
# '''چهارم:''' عهد ذاتی از عبد و بندگان: مانند: {{متن قرآن|مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند». سوره احزاب، آیه 23.</ref>.<ref>[[علامه]] مصطفوی، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۴۶-۲۴۷.</ref>.
 
[[راغب]] در [[مفردات]] می‌نویسد: «عهد [[حفظ]] و نگهداری و رعایت چیزی است که مراعات آن لازم است خداوند می فرماید: {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به عهد خود وفا کنید که از عهد خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه 34.</ref>.
 
[[عهد خداوند]] سه مورد و مفهوم دارد:
# عهد گاهی به چیزی است که خداوند در اندیشه‌های ما آن را ثابت می‌دارد. (عهد فطرى) مانند: {{متن قرآن|أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ}}<ref>«ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه 60.</ref>.
# گاهی به چیزی است که در [[قرآن]] و [[سنت]] پیامبرش ما را به آن امر کرده است ([[عهد]] [[شرعی]]) مانند:{{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟..». سوره اعراف، آیه 172.</ref>.
# زمانی عهد [[خدا]] به چیزی است که پایبند به آن هستیم ولی در اصول [[شریعت]] الزامی نیست. مثل [[نذر]] کردن و هر چیزی که در [[حکم]] نذر باشد. (عهد قرار دادی بین [[بنده]] و خدا): مانند: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ}}<ref>«و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که..». سوره توبه، آیه 75.</ref>. در [[عرف ]]شریعت به پیمانی که با [[کافران]] بسته شده و در [[ذمه]] آنان است نیز «عهد» یا «ذو العهد»، می‌گویند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لا يقتل مؤمن ولا ذو عهد في عهده}}؛ «هیچ [[ذمی]] در عهدش کشته نمی‌شود و همچنین است مشرکی که [[امان]] بخواهد و در [[دار الاسلام]] داخل شود».
به عهد و [[پیمان]] و وثیقه‌ای که میان دو نفر بسته شود نیز عهد گفته می‌شود. <ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص591 و 592.</ref>.<ref>محمد ساعدی، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص83-86.</ref>.
 
=== [[امامت حضرت ابراهیم]] {{ع}} ===
[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] دیدگاه‌های گوناگونی راجع به معنای [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] بیان کرده‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
 
==== مقتدای مردم در افعال و گفتار ====
مراد از [[امام]] در آیه مذکور، مقتدای [[مردم]] در [[افعال]] و گفتار است. بر اساس این معنا، تمام [[پیامبران]]، [[امام]] هم هستند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۰ و ۳۸۱ و نیز ر.ک: احمد بن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
 
==== حاکم اجتماعی جامعه ====
[[امام]] [[حاکم]] [[اجتماعی]] [[جامعه]]، [[مأمور]] [[تأدیب]] جنایت‌کاران و [[اقامه حدود]] و... است. بر اساس این معنا، تنها برخی از [[پیامبران]] متصدی [[منصب امامت]] هم هستند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۰ و ۳۸۱ و نیز ر.ک: احمد بن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
 
==== واجد شأن حکم جهاد ====
[[امام]] کسی است که شأنیت [[حکم]] به [[جهاد]] را دارد که تنها برخی [[پیامبران]]، [[امامت]] به این معنا را دارند<ref>حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۱۴۱.</ref>.
 
==== ریاست عمومی الهی در دین و دنیا ====
[[امام]] کسی است که [[ریاست عامه]] الهیه در [[دین]] و [[دنیا]] را دارا است<ref>سید عبدالاعلی سبزواری، مواهب الرحمان، ج۲، ص۹-۱۱.</ref>؛ به گونه‌ای که هر سؤالی که از او پرسند، جواب گوید؛ ضمن آنکه هر [[نبی]] که به [[مقام امامت]] رسیده باشد، او اوالعزم نیز خواهد بود<ref>محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>.
 
==== امامت جهانی ====
[[امامت]] در آیه، به معنای [[پیشوایی]] بر [[پیامبران]] است؛ چنان‌که [[پیامبران اولوالعزم]] [[امام]] [[پیامبران]] غیر [[اولوالعزم]] و [[پیامبران]] غیر [[اولوالعزم]] نیز خود [[امام]] و پیشوای [[مردم]] هستند<ref>محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۲۶ و ۱۲۷ و نیز ر.ک: محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۳-۷۵.</ref>.
 
[[پیشوایی]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} از ویژگی‌های او به شمار می‌رود که پس از آزمون‌های مهم، به ابراهیم {{ع}} امامت [[مردم]] عصر خود و عصرهای دیگر، حتی [[پیامبران]] و [[پیروی]] آنان عطا گردید، یعنی همگان از سنت‌های [[توحیدی]] او پیروی می‌کنند<ref>طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۱، ص۶۱۰.</ref>. در [[تأیید]] این نظریه شواهدی از [[قرآن کریم]] آورده شده است، چنان که در رد ادعای [[یهود]] و [[نصارا]] در عصر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} که هر یک از آنان [[آیین]] خود را به حضرت ابراهیم {{ع}} نسبت می‌دادند، یادآور شده است که [[شایسته‌ترین]] افراد در انتساب به ابراهیم {{ع}} [[پیامبر اسلام]] و [[پیروان]] او و کسانی‌اند که قبل از [[اسلام]] از او پیروی می‌کردند: {{متن قرآن|إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.</ref> و در آیه‌ای، [[خداوند]] به پیامبر اکرم {{صل}} [[وحی]] کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند: {{متن قرآن|ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.</ref> و در آیه‌ای دیگر [[دین اسلام]] را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است: {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}}<ref>«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.</ref>.
 
'''نقد و بررسی'''
 
این فرضیه به [[دلایل]] زیر پذیرفتنی نیست:
# [[موسی]] {{ع}}، [[عیسی]] {{ع}} و [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، هر یک [[شریعت]] مستقلی داشته‌اند و با توجه به این که هر شریعتی [[ناسخ]] شریعت پیش از خود است، نمی‌توان گفت که این [[پیامبران]] پیرو شریعت [[ابراهیم]] {{ع}} بوده‌اند. بر این اساس، مقصود از [[آیات]] مزبور، [[روح]] و گوهر [[آیین]] ابراهیم {{ع}} یعنی [[یکتاپرستی]] و [[تسلیم]] بودن در برابر [[اوامر و نواهی الهی]] است، چنان که فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ}}<ref>«بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.</ref>، [[دین]] در نزد [[خدا]]، [[اسلام]] [و [[تسلیم]] بودن در برابر [[حق]]] است.
# [[قرآن کریم]] ابراهیم {{ع}} را [[شیعه]] نوح {{ع}} دانسته است: {{متن قرآن|وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ}}<ref>«و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه ۸۳.</ref> و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو شریعت و آیین نوح {{ع}} بوده است، بلکه منظور این است که ابراهیم {{ع}} در مسیر [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[شرک]] و [[جاهلیت]]، روش نوح {{ع}} را برگزیده بود، [[پیروی]] پیامبران پس از ابراهیم {{ع}} از آیین او نیز به همین معناست.
# ابراهیم {{ع}} [[مقام امامت]] را برای [[ذریه]] خود درخواست کرد و [[خداوند]] [[امامت]] را به [[فرزندان]] [[پاک]] و [[معصوم]] وی عطا نمود، چنان که درباره ابراهیم، [[اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} فرموده است: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا...}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. بنابراین نمی‌توان مقام امامت را از ویژگی‌های ابراهیم {{ع}} برشمرد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۷۹.</ref>.
 
==== [[نبوت]] و [[پیامبری]] ====
برخی، [[امامت]] در این [[آیه]] را به نبوت و پیامبری [[تفسیر]] کرده‌ و گفته‌اند: [[امام]] کسی است که [[مقام نبوت]] را دارد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۱۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۱۴؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، أنوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۴؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۲۰۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۷۴؛ وهبه بن مصطفی زحیلی، تفسیر المنیر، ج۱، ص۳۰۲؛ ابوحیان محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۵۴۷؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۳، ص۱۴-۱۹.</ref>.
 
[[فخر رازی]] در [[تأیید]] این دیدگاه گفته است:
 
أوّلاً، از عبارت {{متن قرآن|لِلنَّاسِ إِمَامًا}} به دست می‌آید که [[ابراهیم]] {{ع}} [[امام]] عموم [[مردم]] بود که این، ویژگی [[پیامبران صاحب شریعت]] است؛ زیرا در غیر این صورت او پیرو [[پیامبر]] دیگری می‌شد که با عمومیت امامت وی سازگاری ندارد. ثانیاً، [[پیامبران]] اعم از [[صاحب شریعت]] و غیر آن دارای [[مقام امامت]] بوده‌اند؛ زیرا [[پیروی]] از آنان بر مردم [[واجب]] بوده است. ثالثاً، امامت در این آیه به عنوان [[امتنان الهی]] بر ابراهیم {{ع}} مطرح است، از این رو امامت، بزرگ‌ترین [[نعمت الهی]] یعنی نبوت است<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶.</ref>.
 
در [[کلام]] رازی دو وجه اول و دوم با یکدیگر سازگاری ندارند؛ زیرا در وجه اول امامت ابراهیم {{ع}} به معنای نبوت صاحب شریعت و در وجه دوم به معنای نبوت در کاربرد گسترده آن دانسته شده است، چنان‌که وجه سوم نیز مدعای وی را [[اثبات]] نمی‌کند، چون امتنانی بودن امامت با این که امامت به معنای نبوت باشد ملازمه ندارد. گذشته از این، بی‌شک همه یا برخی از آزمون‌هایی که ابراهیم {{ع}} پشت سر گذاشت و بدان جهت [[شایسته]] مقام امامت شد، در دوران نبوت او رخ داده است، در این صورت چگونه می‌توان امامت را به نبوت تفسیر کرد.
 
نکته دیگری که دیدگاه مزبور را رد می‌کند این است که ابراهیم {{ع}} وقتی مقام امامت را از جانب [[خداوند]] دریافت نمود، آن را برای [[فرزندان]] خویش نیز درخواست کرد، از این درخواست معلوم می‌شود که وی در آن [[زمان]] دارای فرزند بوده، یا لااقل به این که دارای فرزند خواهد شد، [[اطمینان]] داشته است؛ زیرا درخواست او مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبوده است.
 
از طرفی ابراهیم {{ع}} تا زمان کهولت [[فرزندی]] نداشته، و از داشتن فرزند به لحاظ [[قوانین]] عادی [[ناامید]] بوده است، و وقتی [[فرشتگان الهی]] به او مژده فرزند دادند، گفت: {{متن قرآن|أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ...}}<ref>«گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟» سوره حجر، آیه ۵۴.</ref>. بنابراین [[امامت]] در اواخر دوران [[نبوت]] [[ابراهیم]] و پس از [[بشارت]] او به فرزند، به وی عطا شده است<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۶۷- ۲۶۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۸۰.</ref>
 
==== الگوی تمام‌عیار ====
[[امام]] همان [[مقتدا]] یا [[اسوه]] [[مردم]] در [[دین]] است<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۸۴؛ نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الالهیة، ج۱، ص۵۱؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۱۱۲؛ عبدالرحمن بن ناصر آل سعدی، تیسیر الکریم الرحمن، ج۱، ص۶۷.</ref>؛
 
به عبارت دیگر مقصود از [[مقام امامت]] در [[آیه]]، [[الگو]] و [[اسوه]] بودن همه‌جانبه و تمام‌عیار ابراهیم {{ع}} است. شرط رسیدن به این مقام آن است که فرد به درجه‌ای از [[کمال معنوی]] نایل شود که حتی [[ترک اولی]] - کارهایی که ترکش سزاوارتر است - نیز از او سر نزند. اگرچه [[پیامبران]] پیش از ابراهیم {{ع}} از [[مقام عصمت]] برخوردار بوده‌اند، ولی چنان که [[قرآن]] یادآور شده است گاهی، از آنان کارهایی سرزده که ترک آن سزاوارتر بوده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا}}<ref>«و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم» سوره طه، آیه ۱۱۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ}}<ref>«و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.</ref>. این پیامبران از چنان مقام بلندی که به ابراهیم {{ع}} عطا گردید، برخوردار نبوده‌اند و نمی‌توان گفتار و [[رفتار]] آنان را به صورت کامل و همه‌جانبه [[اسوه]] و الگوی [[بشریت]] در همه اعصار دانست، ولی [[ابراهیم]] {{ع}} پس از انجام آزمون‌های سخت به مقامی رسید که اسوه و الگوی تمام‌عیار همه [[انسان‌ها]] به شمار می‌رود<ref>سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۴- ۲۳۷.</ref>.
 
چنان‌که پیش از این یادآور شدیم [[مقام امامت]] به [[فرزندان]] [[پاک]] و [[معصوم]] ابراهیم {{ع}} همچون [[اسحاق]] و [[یعقوب]] عطا شده است، و بدون [[شک]] مقام و [[منزلت]] [[معنوی]] و [[کمال وجودی]] [[پیامبران اولوالعزم]] مانند نوح، [[موسی]] و [[عیسی]] {{عم}} [[برتر]] از چنین پیامبرانی بوده و از مقام امامت بهره‌مند بوده‌اند، بر این اساس نمی‌توان تنها ابراهیم {{ع}} را الگوی تمام‌عیار بشریت دانست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۸۰.</ref>.
 
==== [[ولایت]] و [[زعامت سیاسی]] ====
برخی از [[مفسران]]، [[امامت]] در [[آیه]] را به ولایت و زعامت سیاسی [[تفسیر]] کرده‌اند. از منظر ایشان مراد از امام در آیه مذکور، کسی است که [[وظیفه]] او تحقق بخشیدن برنامه‌های [[دینی]] اعم از [[حکومت]] به معنای وسیع کلمه، [[اجرای حدود]] و [[احکام خدا]]، اجرای [[عدالت اجتماعی]] و همچنین [[تربیت]] و پرورش [[نفوس]] در ظاهر و [[باطن]] است<ref>ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۳۰؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۸۳؛ گفتنی است، آیت الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب پیام قرآن، این دیدگاه را بدون ارائه دلیل مطرح می‌کند و فقط بیان می‌کند که این مقام پس از مقام نبوت و رسالت بوده، بنابراین مقامی بالاتر از آن دوست. ایشان در کتاب تفسیر نمونه به همان ادله‌ای استناد می‌کند که مرحوم علامه طباطبایی برای تبیین نظریه هدایت باطنی، در تفسیر امامت در آیه ابتلا، مطرح کرده است. در ادامه نوشتار، آن ادله مطرح و بررسی خواهند شد.</ref>.
 
مبنای تفسیر مزبور آن است که ولایت و زعامت سیاسی از [[شئون نبوت]] و [[رسالت]] نبوده و نسبت آن با [[نبوت]] از قبیل عموم و خصوص من وجه است، یعنی برخی از [[پیامبران]] علاوه بر [[مقام نبوت]] ولایت و زعامت سیاسی نیز داشته و بسیاری از آنان فاقد چنین مقامی بوده‌اند، چنان که [[امامان]] {{عم}} دارای [[مقام ولایت]] و زعامت سیاسی بوده، ولی نبوت ندارند. [[شیخ طوسی]] در تبیان، به این نظریه اشاره کرده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹.</ref>. وی در رساله‌ای که در این مسئله تألیف کرده گفته است: [[امام]] دو کاربرد دارد، یکی کسی که در [[افعال]] و گفتارش مقتدای دیگران است، و دیگری کسی که به [[تدبیر]] [[امت]] و [[رهبری سیاسی]] آن [[قیام]] می‌کند. در کاربرد نخست، [[نبی]] با امام [[شریک]] است؛ زیرا هیچ [[پیامبری]] نیست، مگر این که گفتار و [[رفتار]] او برای دیگران [[اسوه]] است، ولی در کاربرد دوم چنین نیست. چه بسا [[حکمت الهی]] اقتضا کند که پیامبری را تنها برای [[ابلاغ]] [[احکام الهی]] به [[مردم]] برانگیزد، ولی او نسبت به رهبری سیاسی [[جامعه]] [[مأموریت]] نداشته باشد. سپس به تفکیک نبوت از امامت به معنای رهبری سیاسی به مواردی [[استدلال]] کرده است.
# از آیه مربوط به [[فرمانروایی]] [[طالوت]] به دست می‌آید که [[پیامبر الهی]] در آن [[زمان]] دارای [[مقام امامت]] و فرمانروایی نبوده است؛ زیرا اگر چنین بود، مردم از او نمی‌خواستند که فرمانروایی را برای آنها برگزیند، همچنین اگر وی دارای [[مقام فرمانروایی]] بود مردم نمی‌گفتند: ما از طالوت به فرمانروایی سزاوارتریم، بلکه می‌گفتند تو از طالوت به فرمانروایی سزاوارتری.
# [[هارون]] با [[موسی]] {{ع}} در نبوت شریک بود، ولی مقام امامت به معنای تدبیر [[امور اجتماعی]] مردم را نداشت، به دلیل این که موسی {{ع}} وقتی می‌خواست به [[میقات]] برود او را [[جانشین]] خود کرد، اگر وی [[مقام امامت]] را داشت، به [[استخلاف]] نیاز نمی‌بود.
# [[خداوند]] مقام امامت را به [[ابراهیم]] پس از آنکه دارای [[مقام نبوت]] ورسالت بود و پس از آنکه از عهده [[آزمون‌های الهی]] به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، [[نبوت]] ابراهیم {{ع}} با [[امامت]] او ملازم نبوده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۱۱۱- ۱۱۳.</ref>. [[امین]] الإسلام [[طبرسی]] نیز این دیدگاه را برگزیده است<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۱.</ref>.
 
در اینکه می‌توان مقام نبوت و [[رسالت]] را جدا از امامت به معنای [[ولایت]] وزعامت [[سیاسی]] [[تصور]] کرد و حتی تحقق خارجی آن دو بدون امامت نیز امکان دارد، سخنی نیست، لکن با توجه به [[آیات قرآن]] و [[فلسفه نبوت]] از نظر [[عقل]]، چنین تفکیکی پذیرفته نمی‌شود. [[قرآن کریم]] یکی از [[اهداف بعثت]] را [[داوری در اختلافات]] دانسته می‌فرماید: {{متن قرآن|... فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ...}}<ref>«مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref>. درست است که [[حکم]] کردن در [[اختلافات]] [[مردم]] به کتاب نسبت داده شده، ولی روشن است که کتاب تنها [[قانون]] و [[معیار داوری]] را بیان می‌کند و در کنار آن [[قاضی]] برای تشخیص مصداق‌ها و [[حاکم]] برای [[اجرای قانون]] لازم است تا غرض از نبوت و [[شریعت]] تحقق یابد، و داور و مجری شریعت افرادی مستقل و در عرض [[پیامبران]] نبوده‌اند. بنابراین، [[پیامبران الهی]] هر دو معنای [[امامت]] را دارا بودند. در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند.».. سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. [[برقراری عدالت]] در [[جامعه]] به دو عامل مهم نیاز دارد: قانونی جامع و عادلانه و [[زمامداری]] [[حکیم]]، [[عادل]] و با [[صلابت]] که [[قانون]] را به [[درستی]] شناخته، آن را به خوبی [[اجرا]] کند، و بدون [[شک]] پیامبران الهی [[شایسته‌ترین]] [[رهبران]] [[معنوی]] و [[سیاسی]] عصر خویش بوده‌اند. البته شرایط [[اجتماعی]] مناسب برای تحقق [[مقام زعامت]] و [[رهبری سیاسی]] گروهی از پیامبران فراهم نشده و در نتیجه این مقام فعلیت نیافته است. چنان که [[زعامت سیاسی]] در مورد بسیاری از [[امامان اهل بیت]] {{عم}} نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اجتماعی تحقق نیافته است.
 
'''نقد و بررسی'''
 
وجوهی که شیخ‌الطائفه بر تفکیک [[نبوت]] از امامت بیان کرده است، مدعای وی را [[اثبات]] نمی‌کند. در مورد [[پیامبر]] [[بنی اسرائیل]] در عصر [[طالوت]]، همین که [[مردم]] از پیامبر خواستند تا برای [[جنگ با دشمنان]] [[فرماندهی]] را برای آنان تعیین کند، دلیل روشن بر این است که آنان فرماندهی کل [[سپاه]] را از [[شئون پیامبر]] می‌دانستند، و از طرفی پیامبر نیز درخواست آنان را رد نکرد ونگفت این کار خارج از [[شئون]] [[پیامبری]] است. اما این که مردم خود را برای فرماندهی سزاوارتر از طالوت می‌پنداشتند به این جهت بود که آنان در این باره با معیار [[ثروت]] و [[شهرت]] [[قضاوت]] می‌کردند، بدین جهت [[پیامبر خدا]] با بیان [[توانمندی]] [[جسمانی]] و [[دانایی]] طالوت، [[داوری]] مردم را رد کرد.
 
[[هارون]]، اگر چه دارای [[شأن]] و [[مقام امامت]] بود، ولی با وجود [[حضرت موسی]] که [[پیامبر اولوالعزم]] بود و زعامت سیاسی جامعه در دست وی بود، زمینه‌ای برای [[اعمال]] امامت سیاسی توسط هارون وجود نداشت، چنان که امامت [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در [[زمان پیامبر]] {{صل}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}} در [[زمان]] امیرمؤمنان {{ع}} و امام حسین {{ع}} در [[زمان امام حسن]] {{ع}} همین‌گونه بوده است.
 
همچنین اگر مقصود از [[امامت حضرت ابراهیم]]، [[رهبری سیاسی]] بود به چنان آزمون‌های دشواری نیاز نبود. در [[زعامت سیاسی]]، علاوه بر صلاحیت‌های [[معنوی]] [[درایت]] و [[کاردانی]] در [[رهبری جامعه]] لازم است، که [[پیامبران الهی]] به مقتضای این که [[شایسته‌ترین]] انسان‌های عصر خود بودند، چنین ویژگی‌هایی را دارا بودند، به ویژه آنکه از [[مقام عصمت]] در [[علم]] و عمل نیز برخوردار بودند.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۸۱.</ref>
 
==== هدایت باطنی ====
از دیدگاه [[برخی مفسرین]] [[امامت]] در این [[آیه]] به معنای هدایت باطنی است. این [[هدایت]] از سنخ [[راهنمایی]] و [[ارائه طریق]] نبوده، از مقوله ایصال به مطلوب و رساندن به مقصود است. چنین [[هدایتگری]] در گرو برخورداری از [[کمال وجودی]] و [[مقام معنوی]] ویژه‌ای است که پس از مجاهدت‌های بسیار به دست می‌آید.  


[[امام]]، با امری ملکوتی که در [[اختیار]] دارد، [[هدایت]] می‌کند، پس [[امامت]] از نگاه [[باطن]]، [[باطن]]، [[ولایتی]] است که [[امام]] در [[اعمال]] [[مردم]] دارد و هدایتش چون [[هدایت]] [[انبیا]] و [[رسولان]] رسولان و [[مؤمنان]]، فقط [[راهنمایی]] از راه [[نصیحت]] و [[موعظه]] [[حسنه]] و آدرس دادن نیست، نیست، بلکه [[هدایت]] [[امام]]، دست [[خلق]] گرفتن و به راه [[حق]] رساندن است<ref>ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۷ ب به بعد.</ref>.
[[امام]]، با امری ملکوتی که در [[اختیار]] دارد، [[هدایت]] می‌کند، پس [[امامت]] از نگاه [[باطن]]، [[باطن]]، [[ولایتی]] است که [[امام]] در [[اعمال]] [[مردم]] دارد و هدایتش چون [[هدایت]] [[انبیا]] و [[رسولان]] رسولان و [[مؤمنان]]، فقط [[راهنمایی]] از راه [[نصیحت]] و [[موعظه]] [[حسنه]] و آدرس دادن نیست، نیست، بلکه [[هدایت]] [[امام]]، دست [[خلق]] گرفتن و به راه [[حق]] رساندن است<ref>ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۷ ب به بعد.</ref>.


[[شهید مطهری]] می‌نویسد: دقیق‌ترین کلمه‌ای که بر کلمه "[[امامت]]" منطبق می‌شود، کلمه "[[رهبری]]" است. فرق [[نبوّت]] و [[امامت]] در این است که [[نبوّت]]، [[راهنمایی]] و [[امامت]]، [[رهبری]] است. [[نبوّت]]، [[ابلاغ]]، [[اخبار]]، اطّلاع دادن، [[اتمام حجّت]] و [[راهنمایی]] است. [[راهنما]] چه می‌کند؟ راه را نشان میدهد. وظیفه‌اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد، ولی [[بشر]] علاوه بر [[راهنمایی]] به [[رهبری]] نیاز دارد؛ یعنی [[نیازمند]] است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را [[بسیج]] کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند. [[نبوّت]]، [[راهنمایی]] است و یک منصب است، امّا [[امامت]]، [[رهبری]] است و منصب دیگری است. [[پیغمبران]] بزرگ، هم [[نبی]] و هم [[امام]] هستند. [[پیغمبران]] کوچک فقط [[نبی]] بودند و [[امام]] نبودند، رهنما بودند، ولی [[رهبر]] نبودند، اما [[پیغمبران]] بزرگ هر دو منصب و هر دو [[شأن]] را داشته‌اند، هم [[شأن]] [[راهنمایی]] و هم [[شأن]] [[رهبری]]، [[ابراهیم]]، [[موسی]]، [[عیسی]] هر کدام رهنما و رهبرند. [[خاتم الانبیاء]] "رهنمای [[رهبر]]" است. [[قرآن مجید]] بر این اصل بسیار تکیه می‌کند و در معارف [[شیعه]]، این اصل [[قرآنی]]، جای شایسته خود را دارد<ref>مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۳، ص۳۱۸.</ref>.
'''تبیین نظریه هدایت باطنی'''
 
این نظریه در دو محور اصلی تبیین می‌شود:
 
الف) '''اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': قائلان به این نظریه می‌گویند: مقصود از [[امامت]] در این [[آیه]] غیر از [[نبوت]] است؛ زیرا اولاً {{متن قرآن|إِمَامًا}} مفعول دوم برای {{متن قرآن|جَاعِلُكَ}} ـ اسم فاعل ـ است و اسم فاعل آن گاه عمل می‌کند که به معنای حال یا استقبال و نه ماضی، باشد؛ از سوی دیگر، [[خداوند متعال]] [[انتصاب]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را به منصب [[نبوت]] با [[وحی]] به وی [[ابلاغ]] می‌کند و روشن است که [[وحی]] تنها به کسی ابلاغ می‌شود که [[پیامبر]] باشد؛ پس این [[انتصاب]] زمانی صورت گرفته که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[پیامبر]] بوده و اسم فاعل {{متن قرآن|جَاعِلُكَ}} نیز بیانگر آن است که این جایگاه از آن زمان به بعد به وی واگذار شده است. ثانیاً این [[آیه]] مربوط به اواخر [[عمر]] آن حضرت بوده و در نتیجه، مقام یاد شده غیر از [[مقام نبوت]] بوده است.
 
ایشان برای تبیین نظریه خود، چنین [[استدلال]] می‌کنند که اوّلاً، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} تقاضای [[منصب امامت]] را برای [[فرزندان]] خود نیز می‌کند و بر اساس صریح [[آیات قرآن کریم]]، آن حضرت در اواخر عمرش دارای [[فرزند]] شد: {{متن قرآن|وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ * قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ}}<ref>«و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن * هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم * گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم * گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟» سوره حجر، آیه ۵۱-۵۴.</ref>. از این [[آیه]] استفاده می‌شود که خود آن حضرت نیز نمی‌دانسته و [[گمان]] نیز نمی‌کرده که قرار است در [[آینده]] دارای فرزند شود؛ پس نمی‌توان گفت [[آیه ابتلا]] می‌تواند مربوط به [[دوره جوانی]] آن حضرت باشد و اگر تقاضای [[منصب امامت]] را برای [[فرزندان]] خود کرده، به اعتبار آینده‌ای است که فرزنددار خواهد شد<ref>در این‌باره، افزون بر سخنان مرحوم علامه طباطبایی، ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۲.</ref>.
 
ثانیاً، امتحاناتی که این [[آیه]] از آنها یاد می‌کند، همان امتحاناتی است که [[قرآن کریم]] به برخی از آنها اشاره کرده و بعضی از این امتحانات مربوط به اواخر [[عمر]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده، که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است؛ چنان‌که [[قرآن کریم]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ}}<ref>«(ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت * و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم) * و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲-۱۰۶.</ref>.
 
ب) '''مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': ایشان در تبیین تفاوت میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]]، به آیاتی همچون {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، استناد می‌کنند و با تأکید بر عبارت {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} می‌گویند که مقصود از [[هدایت]] در این [[آیه]]، [[هدایت تشریعی]] نیست که تمام [[پیامبران]] آن را بر عهده دارند. به نظر ایشان منظور از [[هدایت]] در این [[آیه]]، [[باطنی]] و [[تکوینی]] است؛ چنان‌که از آن به ایصال به مطلوب، در برابر ارائه طریق، تعبیر می‌شود.
 
ایشان مقصود خود را چنین توضیح می‌دهند که مراد از "[[أمر]]"، همان چیزی است که در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.</ref> از آن یاد شده است. در این [[آیه]]، "[[أمر]]" [[الهی]] چنان است که هم زمان با صدور آن از طرف [[خداوند]]، فعل مراد واقع می‌شود. این معنا آن‌گاه که بر مسئله [[هدایت]] تطبیق یابد، مساوق با هدایت باطنی و ایصال به مطلوب است. از این‌رو، نمی‌توان این هدایت را بر هدایت [[پیامبران]] به معنای ارائه طریق، منطبق کرد که لزوماً ملازم با وقوع و تحقق هدایت در [[افعال]] نیست<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص۲۶۷-۲۷۳؛ و نیز ر.ک: میر سید محمد یثربی، سیری در آیات ولایت و امامت، ص۳۱-۴۰؛ محمد خواجوی، امامت در قرآن و سنت و عقل و عرفان، ص۱۶-۱۷. یادآوری این نکته ضروری می‌نماید که اصطلاحات و تقسیمات به کار رفته در متون تفسیری، در باب انواع هدایت، همانند یکدیگر نیست؛ به طور مثال، مرحوم علامه طباطبایی هدایت خداوند را به دو قسم کلی هدایت تکوینی و هدایت تشریعی تقسیم کرده است؛ در ضمن هدایت تکوینی را نیز به امور تکوینی مختص می‌کند. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۶۴ و ۳۴۷؛ این در حالی است که برخی دیگر از محققان، هدایت تکوینی را مشتمل بر هدایت به گونه ایصال به مطلوب و هدایت تشریعی را منحصر در هدایت به گونه ارائه طریق می‌دانند. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۴۶۴ و ۴۶۵؛ عبدالله جوادی آملی، هدایت در قرآن، ص۳۱ و ۳۲. گفتنی است، در این نوشتار نیز آن‌گاه که از هدایت تکوینی یا باطنی سخن به میان می‌آید، هدایت به گونه ایصال به مطلوب نیز مدنظر است و هدایت تشریعی صرفاً به هدایت به گونه ارائه طریق اطلاق شده است.</ref>. به دیگر بیان، متعلق [[هدایت تکوینی]]، همانا فعل خود [[هادی]] است که همچون هدایت تکوینی [[خداوند]]، تخلف‌ناپذیر است؛ اما متعلق [[هدایت تشریعی]]، فعل مهتدی است که تخلف‌پذیر است<ref>عبدالله جوادی آملی، هدایت در قرآن، ص۳۲.</ref>.
 
ایشان مفهوم هدایت باطنی را، آن‌گاه که فاعل [[هدایت]]، [[خداوند متعال]] است، چنین تبیین می‌کنند:
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، عبارت است از اینکه [[قلب]] به نحو مخصوص انبساط پیدا می‌کند و در نتیجه بدون هیچ گرفتگی سخن [[حق]] را بپذیرد و به [[عمل صالح]] بگراید و از [[تسلیم]] بودن در برابر امر [[خدا]] و [[اطاعت]] از [[حکم]] او ابا و [[امتناع]] نداشته باشد. مرحوم علامه این تعریف را برگرفته از [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> می‌داند<ref>{{عربی|"وقد عرف الله سبحانه هذه الهداية تعريفا بقوله:"}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}: {{عربی|"فهي انبساط خاص في القلب يعي به القول الحق والعمل الصالح من غير أن يتضيق به، وتهيؤ مخصوص لا يأبى به التسليم لأمر الله ولا يتحرج عن حكمه"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>؛
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، چیزی است که [[مرجع]] آن اضافه [[ایمان]] به [[قلب]] است<ref>{{عربی|"المراد بالهداية الإيصال إلى المطلوب ومرجعه إلى إفاضة الإيمان على القلب"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۵۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در ادامه خود و به هنگام بحث رواییِ این [[آیه]]، از روایاتی یاد می‌کند که نشانگر تأخر [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} نسبت به [[مقام نبوت]] ایشان است. این [[روایات]] دست کم می‌تواند مؤیدی برای نظریه ایشان باشد<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۵-۷۹.</ref>
 
'''اثبات نظریه هدایت باطنی'''
 
برای [[اثبات]] این نظریه به دسته‌ای از [[آیات قرآن]] استناد شده است:


علامه برای [[اثبات]] این نظریه به دسته‌ای از [[آیات قرآن]] استناد کرده است:
# آیاتی که پس از اشاره به [[مقام امامت]] [[پیامبران]] از هدایت‌گری آنان سخن گفته است:
# آیاتی که پس از اشاره به [[مقام امامت]] [[پیامبران]] از هدایت‌گری آنان سخن گفته است:
##{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref>.
##{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref>.
خط ۶۷: خط ۱۹۴:
# [[امامت]] [[عهد الهی]] است و به [[ظالمان]] نمی‌رسد: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۱۳۲-۱۳۸.</ref>.
# [[امامت]] [[عهد الهی]] است و به [[ظالمان]] نمی‌رسد: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۱۳۲-۱۳۸.</ref>.


== دیدگاه‌های موجود درباره مفهوم [[امام]] در [[آیه ابتلا]] ==
چه‌بسا اشکال شود که [[ابراهیم]] {{ع}} مقام امامت را برای [[فرزندان]] خود نیز درخواست کرد و [[خداوند]] درخواست او را در مورد [[فرزندان]] صالحش برآورد، چنان که در [[آیات]] دیگر بر [[امامت]] [[اسحاق]] و [[یعقوب]] تصریح شده است. از این رو، امامت عطا شده به [[ابراهیم]] {{ع}} از ویژگی‌های او به شمار نمی‌رود، در این صورت باید گفت [[نبوت]] از امامت جدا نمی‌شود، با این که امامت ابراهیم {{ع}} پس از نبوت او و در دوره [[پیری]] تحقق یافته است، یعنی او در دوره‌ای از [[زندگی]] خود دارای [[مقام نبوت]] بود، ولی [[امام]] نبود و این دو مطلب با یکدیگر ناسازگارند. [[این مفسر]] در پاسخ این اشکال، عمومیت امامت را در [[حق]] [[پیامبران الهی]] نپذیرفته و به آیاتی از [[قرآن]] [[استشهاد]] کرده است، که در آنها از تعدادی از [[پیامبران]] که غالباً از فرزندان ابراهیم‌اند، یاد شده بی‌آنکه از [[هدایتگری]] آنان (امامت) سخنی به میان آمده باشد<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۵.</ref>: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم - نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم - و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند * و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه می‌کردند تباه می‌شد * آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.</ref>.
[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] دیدگاه‌های گوناگونی راجع به معنای [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] بیان کرده‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
# [[امام]] مقتدای [[مردم]] در [[افعال]] و گفتار است. بر اساس این معنا، تمام [[پیامبران]]، [[امام]] هم هستند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۰ و ۳۸۱ و نیز ر.ک: احمد بن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.</ref>؛
# [[امام]] [[حاکم]] [[اجتماعی]] [[جامعه]]، [[مأمور]] [[تأدیب]] جنایت‌کاران و [[اقامه حدود]] و... است. بر اساس این معنا، تنها برخی از [[پیامبران]] متصدی [[منصب امامت]] هم هستند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۸۰ و ۳۸۱ و نیز ر.ک: احمد بن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان، ج۱، ص۴۴؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۶.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که شأنیت [[حکم]] به [[جهاد]] را دارد که تنها برخی [[پیامبران]]، [[امامت]] به این معنا را دارند<ref>حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۲، ص۱۴۱.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که [[ریاست عامه]] الهیه در [[دین]] و [[دنیا]] را دارا است<ref>سید عدالاعلی سبزواری، مواهب الرحمان، ج۲، ص۹-۱۱.</ref>؛ به گونه‌ای که هر سؤالی که از او پرسند، جواب گوید؛ ضمن آنکه هر [[نبی]] که به [[مقام امامت]] رسیده باشد، او اوالعزم نیز خواهد بود<ref>محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که [[مقام نبوت]] را دارد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۱۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۱۴؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، أنوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۴؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۲۰۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۷۴؛ وهبه بن مصطفی زحیلی، تفسیر المنیر، ج۱، ص۳۰۲؛ ابوحیان محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۵۴۷؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۳، ص۱۴-۱۹.</ref>؛
# [[امام]] همان [[مقتدا]] یا [[اسوه]] [[مردم]] در [[دین]] است<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۸۴؛ نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الالهیة، ج۱، ص۵۱؛ سید بن قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۱۱۲؛ عبدالرحمن بن ناصر آل سعدی، تیسیر الکریم الرحمن، ج۱، ص۶۷.</ref>؛
# [[امام]] کسی است که [[وظیفه]] او تحقق بخشیدن برنامه‌های [[دینی]] اعم از [[حکومت]] به معنای وسیع کلمه، [[اجرای حدود]] و [[احکام خدا]]، اجرای [[عدالت اجتماعی]] و همچنین [[تربیت]] و پرورش [[نفوس]] در ظاهر و [[باطن]] است<ref>ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۹، ص۳۰؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۸۳؛ گفتنی است، آیت الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب پیام قرآن، این دیدگاه را بدون ارائه دلیل مطرح می‌کند و فقط بیان می‌کند که این مقام پس از مقام نبوت و رسالت بوده، بنابراین مقامی بالاتر از آن دوست. ایشان در کتاب تفسیر نمونه به همان ادله‌ای استناد می‌کند که مرحوم علامه طباطبایی برای تبیین نظریه هدایت باطنی، در تفسیر امامت در آیه ابتلا، مطرح کرده است. در ادامه نوشتار، آن ادله مطرح و بررسی خواهند شد.</ref>؛
# [[امامت]] به معنای [[پیشوایی]] بر [[پیامبران]] است؛ چنان‌که [[پیامبران اولوالعزم]] [[امام]] [[پیامبران]] غیر [[اولوالعزم]] و [[پیامبران]] غیر [[اولوالعزم]] نیز خود [[امام]] و پیشوای [[مردم]] هستند<ref>محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۲۶ و ۱۲۷ و نیز ر.ک: محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۳-۷۵.</ref>
 
=== دیدگاه [[علامه طباطبایی]] ===
مرحوم [[علامه طباطبایی]] [[معتقد]] است [[امام]] کسی است که برخوردار از [[هدایت تکوینی]] ـ به نحو ایصال به مطلوب ـ می‌باشد. این نظریه، که برخی شاگردان علامه نیز آن را پذیرفته‌اند<ref>برای نمونه ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۶۱؛ سید محسن خرازی، بدایة المعارف الالهیة، ج۲، ص۲۳.</ref> در دو محور اصلی تبیین می‌شود:
 
الف) '''اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': از نظر علامه، مقصود از [[امامت]] در این [[آیه]] غیر از [[نبوت]] است؛ زیرا اولاً {{متن قرآن|إِمَامًا}} مفعول دوم برای {{متن قرآن|جَاعِلُكَ}} ـ اسم فاعل ـ است و اسم فاعل آن گاه عمل می‌کند که به معنای حال یا استقبال و نه ماضی، باشد؛ از سوی دیگر، [[خداوند متعال]] [[انتصاب]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را به منصب [[نبوت]] با [[وحی]] به وی [[ابلاغ]] می‌کند و روشن است که [[وحی]] تنها به کسی ابلاغ می‌شود که [[پیامبر]] باشد؛ پس این [[انتصاب]] زمانی صورت گرفته که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[پیامبر]] بوده و اسم فاعل {{متن قرآن|جَاعِلُكَ}} نیز بیانگر آن است که این جایگاه از آن زمان به بعد به وی واگذار شده است. ثانیاً این [[آیه]] مربوط به اواخر [[عمر]] آن حضرت بوده و در نتیجه، مقام یاد شده غیر از [[مقام نبوت]] بوده است.
 
ایشان برای تبیین نظریه خود، چنین [[استدلال]] می‌کند که اوّلاً، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} تقاضای [[منصب امامت]] را برای [[فرزندان]] خود نیز می‌کند و بر اساس صریح [[آیات قرآن کریم]]، آن حضرت در اواخر عمرش دارای [[فرزند]] شد: {{متن قرآن|وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ * إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ * قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ}}<ref>«و آنان را از مهمانان ابراهیم آگاه کن * هنگامی که بر او وارد شدند و درودی گفتند (ابراهیم) گفت: ما از شما هراسانیم * گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید می‌دهیم * گفت: آیا مرا نوید می‌دهید با آنکه به سالمندی رسیده‌ام؟ پس به چه نوید می‌دهید؟» سوره حجر، آیه ۵۱-۵۴.</ref>. از این [[آیه]] استفاده می‌شود که خود آن حضرت نیز نمی‌دانسته و [[گمان]] نیز نمی‌کرده که قرار است در [[آینده]] دارای فرزند شود؛ پس نمی‌توان گفت [[آیه ابتلا]] می‌تواند مربوط به [[دوره جوانی]] آن حضرت باشد و اگر تقاضای [[منصب امامت]] را برای [[فرزندان]] خود کرده، به اعتبار آینده‌ای است که فرزنددار خواهد شد<ref>در این‌باره، افزون بر سخنان مرحوم علامه طباطبایی، ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۲.</ref>.
 
ثانیاً، امتحاناتی که این [[آیه]] از آنها یاد می‌کند، همان امتحاناتی است که [[قرآن کریم]] به برخی از آنها اشاره کرده و بعضی از این امتحانات مربوط به اواخر [[عمر]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده، که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است؛ چنان‌که [[قرآن کریم]] در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ}}<ref>«(ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم پس بنگر که چه می‌بینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان می‌یابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت * و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم) * و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدین‌گونه نکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲-۱۰۶.</ref>.


ب) '''مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': ایشان در تبیین تفاوت میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]]، با دقت و ژرف‌اندیشی خاص خود و با روش [[تفسیر قرآن به قرآن]]، به آیاتی همچون {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، استناد می‌کنند و با تأکید بر عبارت {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} می‌گویند که مقصود از [[هدایت]] در این [[آیه]]، [[هدایت تشریعی]] نیست که تمام [[پیامبران]] آن را بر عهده دارند. به نظر ایشان منظور از [[هدایت]] در این [[آیه]]، [[باطنی]] و [[تکوینی]] است؛ چنان‌که از آن به ایصال به مطلوب، در برابر ارائه طریق، تعبیر می‌شود.
با توجه به [[آیات]] {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref> که [[امامت]] را برای [[اسحاق]] و [[یعقوب]] ثابت می‌کند و عدم مزیت این دو [[پیامبر]] بر [[پیامبران]] دیگر همچون [[داوود]]، [[سلیمان]]، ایوب، یوسف، [[هارون]]، [[زکریا]]، [[یحیی]]، [[الیاس]]، اسماعیل، [[یونس]]، [[الیسع]] و [[لوط]] نسبت به [[مقام امامت]] و [[قطعی]] بودن امامت [[پیامبران اولوالعزم]]، نمی‌توان عمومیت امامت را در [[حق]] [[پیامبران الهی]] [[انکار]] کرد. البته امامت به معنای [[هدایتگری]] [[باطنی]] و ایصال به مطلوب، مراتب و درجات مختلفی، متناسب با مراتب و درجات وجودی هر یک از پیامبران الهی، دارد، و همه آنان از این مقام بهره‌مندند.


ایشان مقصود خود را چنین توضیح می‌دهند که مراد از "[[أمر]]"، همان چیزی است که در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.</ref> از آن یاد شده است. در این [[آیه]]، "[[أمر]]" [[الهی]] چنان است که هم زمان با صدور آن از طرف [[خداوند]]، فعل مراد واقع می‌شود. این معنا آن‌گاه که بر مسئله [[هدایت]] تطبیق یابد، مساوق با هدایت باطنی و ایصال به مطلوب است. از این‌رو، نمی‌توان از این هدایت را بر هدایت [[پیامبران]] به معنای ارائه طریق، منطبق کرد که لزوماً ملازم با وقوع و تحقق هدایت در [[افعال]] نیست<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ص۲۶۷-۲۷۳؛ و نیز ر.ک: میر سید محمد یثربی، سیری در آیات ولایت و امامت، ص۳۱-۴۰؛ محمد خواجوی، امامت در قرآن و سنت و عقل و عرفان، ص۱۶-۱۷. یادآوری این نکته ضروری می‌نماید که اصطلاحات و تقسیمات به کار رفته در متون تفسیری، در باب انواع هدایت، همانند یکدیگر نیست؛ به طور مثال، مرحوم علامه طباطبایی هدایت خداوند را به دو قسم کلی هدایت تکوینی و هدایت تشریعی تقسیم کرده است؛ در ضمن هدایت تکوینی را نیز به امور تکوینی مختص می‌کند. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۶۴ و ۳۴۷؛ این در حالی است که برخی دیگر از محققان، هدایت تکوینی را مشتمل بر هدایت به گونه ایصال به مطلوب و هدایت تشریعی را منحصر در هدایت به گونه ارائه طریق می‌دانند. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۴۶۴ و ۴۶۵؛ عبدالله جوادی آملی، هدایت در قرآن، ص۳۱ و ۳۲. گفتنی است، در این نوشتار نیز آن‌گاه که از هدایت تکوینی یا باطنی سخن به میان می‌آید، هدایت به گونه ایصال به مطلوب نیز مدنظر است و هدایت تشریعی صرفاً به هدایت به گونه ارائه طریق اطلاق شده است.</ref>. به دیگر بیان، متعلق [[هدایت تکوینی]]، همانا فعل خود [[هادی]] است که همچون هدایت تکوینی [[خداوند]]، تخلف‌ناپذیر است؛ اما متعلق [[هدایت تشریعی]]، فعل مهتدی است که تخلف‌پذیر است<ref>عبدالله جوادی آملی، هدایت در قرآن، ص۳۲.</ref>.
'''نقد و بررسی دیدگاه هدایت باطنی'''
 
ایشان در این مقام مقصود خود را از هدایت باطنی و ایصال به مطلوب تبیین نمی‌کند، امّا در بخش‌های دیگری از کتاب [[شریف]] [[تفسیر المیزان]]، دست کم در سه جا مفهوم هدایت باطنی را، آن‌گاه که فاعل [[هدایت]] [[خداوند متعال]] است، تبیین می‌کند:
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، عبارت است از اینکه [[قلب]] به نحو مخصوص انبساط پیدا می‌کند و در نتیجه بدون هیچ گرفتگی سخن [[حق]] را بپذیرد و به [[عمل صالح]] بگراید و از [[تسلیم]] بودن در برابر امر [[خدا]] و [[اطاعت]] از [[حکم]] او ابا و [[امتناع]] نداشته باشد. مرحوم علامه این تعریف را برگرفته از [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> می‌داند<ref>{{عربی|"وقد عرف الله سبحانه هذه الهداية تعريفا بقوله:"}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}: {{عربی|"فهي انبساط خاص في القلب يعي به القول الحق والعمل الصالح من غير أن يتضيق به، وتهيؤ مخصوص لا يأبى به التسليم لأمر الله ولا يتحرج عن حكمه"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>؛
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، چیزی است که [[مرجع]] آن اضافه [[ایمان]] به [[قلب]] است<ref>{{عربی|"المراد بالهداية الإيصال إلى المطلوب ومرجعه إلى إفاضة الإيمان على القلب"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۵۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در ادامه خود و به هنگام بحث رواییِ این [[آیه]]، از روایاتی یاد می‌کند که نشانگر تأخر [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} نسبت به [[مقام نبوت]] ایشان است. این [[روایات]] دست کم می‌تواند مؤیدی برای نظریه ایشان باشد<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۵-۷۹.</ref>


==== بررسی دیدگاه [[علامه طباطبایی]] ====
چنان‌که روشن شد، این دیدگاه بر دو محور [[استوار]] است که در ادامه آنها را بررسی می‌کنیم.
چنان‌که روشن شد، دیدگاه علامه بر دو محور [[استوار]] است که در ادامه آنها را بررسی می‌کنیم.


الف) '''بررسی اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': چنان‌که گذشت، به طور کلی می‌توان از سخن علامه سه [[دلیل]] برای [[اثبات]] تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]] در این [[آیه]]، به دست آورد. درباره این [[ادله]] می‌توان گفت: اولاً اینکه [[وحی]] تنها بر [[پیامبران]] نازل می‌شود، در نگاه نخست با این اشکال رو به رو می‌شود که وقتی کسی برای نخستین بار قرار است به او وحی شود تا پیامبری‌اش اعلام شود، آیا در آن هنگام [[پیامبر]] است یا خیر؟ برای نمونه، وقتی به [[حضرت موسی]] {{ع}} وحی شد که {{متن قرآن|إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى}}<ref>«بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی * و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۲-۱۳.</ref>، آیا ایشان پیش از این [[وحی]]، [[پیامبر]] بود یا پس از آن به [[پیامبری]] برگزیده شد؟ ممکن است گفته شود که وی نزد [[خداوند]] جایگاه [[پیامبری]] داشته است و [[وحی]]، تنها به منزله اعلام جایگاه [[پیامبری]] به او بوده است. در برابر این پاسخ، [[خصم]] نیز مدعی می‌شود که [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] به معنای [[نبوت]] است؛ و [[ابراهیم]] {{ع}} نیز که پیش از این نزد [[خداوند]] [[پیامبر]] بوده است، با این [[وحی]] رسماً صاحب جایگاه [[پیامبری]] می‌شود. ثانیاً اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در آخرِ [[عمر]] خود از فرزنددار شدن [[ناامید]] بوده و به آن [[علم]] نداشته است، [[سخن]] درستی است؛ اما چه مانعی دارد که حکایت اعطای [[مقام امامت]]، مربوط به دوره جوانی یا میانسالی آن حضرت بوده باشد که در آن دوران، به فرزنددار شدن [[امید]] داشته است و به اعتبار [[فرزندان]] آینده‌اش تقاضای اعطای مقام امامت به آنها را کرده باشد؟ چنان‌که بقیه [[انسان‌ها]] نیز پیش از فرزنددار شدن یا حتی پیش از [[ازدواج]]، برای نسل خود [[دعای خیر]] می‌کنند. ثالثاً مرحوم علامه با تکیه بر روش [[تفسیری]] [[قرآن]] به [[قرآن]] بر این [[باور]] شد که امتحاناتی که به سبب آنها مقام امامت به حضرت ابراهیم {{ع}} داده شد، امتحاناتی است که [[قرآن]] از آنها سخن به میان آورده است که یکی از آنها ماجرای به قربانگاه بردن [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} بود. این سخن اگرچه در نگاه نخست و به لحاظ [[عقلی]] خدشه پذیر می‌نماید، [[تدبر]] و [[تأمل]] بیشتر ما را به صحتو [[اتقان]] این [[استدلال]] رهنمون می‌سازد. توضیح آنکه ممکن است کسی بگوید اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[مبتلا]] به امتحاناتی شد که یکی از آنها همان ماجرای [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} بود، سخنی ترددناپذیر است؛ اما برای تطبیق آنها بر امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]]، شاهدی وجود ندارد، بلکه امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]] می‌تواند امتحانات قبل از [[نبوت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده باشد که پس از موفقیت در آنها، حضرت به [[مقام نبوت]] رسیده باشد<ref>سید محمد آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۴۷.</ref>.
الف) '''بررسی اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': چنان‌که گذشت، به طور کلی می‌توان از سخن قائلان به این دیدگاه، سه [[دلیل]] برای [[اثبات]] تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]] در این [[آیه]]، به دست آورد. درباره این [[ادله]] می‌توان گفت: اولاً اینکه [[وحی]] تنها بر [[پیامبران]] نازل می‌شود، در نگاه نخست با این اشکال رو به رو می‌شود که وقتی کسی برای نخستین بار قرار است به او وحی شود تا پیامبری‌اش اعلام شود، آیا در آن هنگام [[پیامبر]] است یا خیر؟ برای نمونه، وقتی به [[حضرت موسی]] {{ع}} وحی شد که {{متن قرآن|إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى}}<ref>«بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی * و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۲-۱۳.</ref>، آیا ایشان پیش از این [[وحی]]، [[پیامبر]] بود یا پس از آن به [[پیامبری]] برگزیده شد؟ ممکن است گفته شود که وی نزد [[خداوند]] جایگاه [[پیامبری]] داشته است و [[وحی]]، تنها به منزله اعلام جایگاه [[پیامبری]] به او بوده است. در برابر این پاسخ، [[خصم]] نیز مدعی می‌شود که [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] به معنای [[نبوت]] است؛ و [[ابراهیم]] {{ع}} نیز که پیش از این نزد [[خداوند]] [[پیامبر]] بوده است، با این [[وحی]] رسماً صاحب جایگاه [[پیامبری]] می‌شود. ثانیاً اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در آخرِ [[عمر]] خود از فرزنددار شدن [[ناامید]] بوده و به آن [[علم]] نداشته است، [[سخن]] درستی است؛ اما چه مانعی دارد که حکایت اعطای [[مقام امامت]]، مربوط به دوره جوانی یا میانسالی آن حضرت بوده باشد که در آن دوران، به فرزنددار شدن [[امید]] داشته است و به اعتبار [[فرزندان]] آینده‌اش تقاضای اعطای مقام امامت به آنها را کرده باشد؟ چنان‌که بقیه [[انسان‌ها]] نیز پیش از فرزنددار شدن یا حتی پیش از [[ازدواج]]، برای نسل خود [[دعای خیر]] می‌کنند. ثالثاً علامه طباطبایی که صاحب اصلی این نظریه است با تکیه بر روش [[تفسیری]] [[قرآن]] به [[قرآن]] بر این [[باور]] است که امتحاناتی که به سبب آنها مقام امامت به حضرت ابراهیم {{ع}} داده شد، امتحاناتی است که [[قرآن]] از آنها سخن به میان آورده است که یکی از آنها ماجرای به قربانگاه بردن [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است. این سخن اگرچه در نگاه نخست و به لحاظ [[عقلی]] خدشه پذیر می‌نماید، [[تدبر]] و [[تأمل]] بیشتر ما را به صحت و [[اتقان]] این [[استدلال]] رهنمون می‌سازد. توضیح آنکه ممکن است کسی بگوید اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[مبتلا]] به امتحاناتی شد که یکی از آنها همان ماجرای [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} بود، سخنی ترددناپذیر است؛ اما برای تطبیق آنها بر امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]]، شاهدی وجود ندارد، بلکه امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]] می‌تواند امتحانات قبل از [[نبوت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده باشد که پس از موفقیت در آنها، حضرت به [[مقام نبوت]] رسیده باشد<ref>سید محمد آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۴۷.</ref>.


به نظر می‌رسد اشکال اول و دوم بدون پاسخ باشند، اما اشکال سوم چنین برطرف می‌شود که اوّلاً، [[خداوند متعال]] مقامی عظیم به نام [[امامت]] را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} داده و این مقام را به سبب موفقیت در امتحاناتی، که از آنها یاد نکرده، به ایشان اعطا کرده است. از سوی دیگر، امتحانات فراوانی برای آن حضرت، در [[قرآن کریم]] بیان شده که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است. استظهار عرفی از مجموع [[آیات]]، [[هادی]] این نکته است که [[خداوند متعال]] درصدد تبیین این مطلب است که موفقیت در همین امتحانات بود که موجب اعطای [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} شد و این امتحانات، از جمله [[فرمان]] به [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} پس از رسیدن ایشان به [[مقام نبوت]] بوده است، بنابراین و بر اساس نکته یاد شده، می‌توان این دیدگاه را که [[امامت]] در [[آیه]] "[[ابتلا]]" غیر از [[نبوت]] است، صحیح دانست.
به نظر می‌رسد اشکال اول و دوم بدون پاسخ باشند، اما اشکال سوم چنین برطرف می‌شود که اوّلاً، [[خداوند متعال]] مقامی عظیم به نام [[امامت]] را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} داده و این مقام را به سبب موفقیت در امتحاناتی، که از آنها یاد نکرده، به ایشان اعطا کرده است. از سوی دیگر، امتحانات فراوانی برای آن حضرت، در [[قرآن کریم]] بیان شده که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است. استظهار عرفی از مجموع [[آیات]]، [[هادی]] این نکته است که [[خداوند متعال]] درصدد تبیین این مطلب است که موفقیت در همین امتحانات بود که موجب اعطای [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} شد و این امتحانات، از جمله [[فرمان]] به [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} پس از رسیدن ایشان به [[مقام نبوت]] بوده است، بنابراین و بر اساس نکته یاد شده، می‌توان این دیدگاه را که [[امامت]] در [[آیه]] "[[ابتلا]]" غیر از [[نبوت]] است، صحیح دانست.


ب) '''بررسی مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': به نظر می‌رسد استناد [[علامه طباطبایی]] در تبیین میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]] به [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> ناتمام و با اشکلاتی روبه‌روست.
ب) '''بررسی مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': به نظر می‌رسد استناد قائلان به این دیدگاه در تبیین میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]] به [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> ناتمام و با اشکلاتی روبه‌روست.


'''اشکال اول''': پایه [[استدلال]] این سخن، تطبیق {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} بر [[امر تکوینی]] است که ملازم با وقوع است، حال آنکه در ادبیات [[قرآنی]] واژه "امر" به معنای [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] که ملازم با وقوع آن نیست نیز به کار رفته است؛ چنان‌که [[خداوند متعال]] راجع به [[ابلیس]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>. همچنین راجع به [[قوم]] [[حضرت صالح]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده می‌دهی بر (سر) ما بیاور!» سوره اعراف، آیه ۷۷.</ref>. چنین معنایی از واژه "امر" در داستان [[قوم ثمود]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ}}<ref>«و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند، پس آذرخش (آسمانی) آنان را در حالی که خود می‌نگریستند فرو گرفت» سوره ذاریات، آیه ۴۴.</ref>.
'''اشکال اول''': پایه [[استدلال]] این سخن، تطبیق {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} بر [[امر تکوینی]] است که ملازم با وقوع است، حال آنکه در ادبیات [[قرآنی]] واژه "امر" به معنای [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] که ملازم با وقوع آن نیست نیز به کار رفته است؛ چنان‌که [[خداوند متعال]] راجع به [[ابلیس]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>. همچنین راجع به [[قوم]] [[حضرت صالح]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده می‌دهی بر (سر) ما بیاور!» سوره اعراف، آیه ۷۷.</ref>. چنین معنایی از واژه "امر" در داستان [[قوم ثمود]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ}}<ref>«و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند، پس آذرخش (آسمانی) آنان را در حالی که خود می‌نگریستند فرو گرفت» سوره ذاریات، آیه ۴۴.</ref>.
خط ۱۱۶: خط ۲۲۰:
بر اساس ظاهر این [[آیه]]، چنان‌که [[مفسران]] [[عقیده]] دارند، مقصود از "امر" چیزی جز [[فرمان خداوند]] [[متعال]] نیست که می‌توان آن را [[اطاعت]] یا از آن [[عصیان]] کرد<ref>برای نمونه ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۴۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۳۵؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۲۲۰؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر لاهیجی، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>.
بر اساس ظاهر این [[آیه]]، چنان‌که [[مفسران]] [[عقیده]] دارند، مقصود از "امر" چیزی جز [[فرمان خداوند]] [[متعال]] نیست که می‌توان آن را [[اطاعت]] یا از آن [[عصیان]] کرد<ref>برای نمونه ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۴۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۳۵؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۲۲۰؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر لاهیجی، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>.


به گفته بسیاری از مفسران صدر اسلام، همچون [[ابن عباس]]، [[سدی]] [[ربیع]] و [[قتاده]]<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ص۴۰۷.</ref> و نیز مفسران متأخر، مقصود از "امر" در این [[آیه]]، [[جهاد]] است<ref>برای نمونه، ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۷۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۱؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۰؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۵۷؛ سید عبدالله سبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۱۲؛ سید محمدحسین فضل الله، منم وحی القرآن، ج۲، ص۱۶۸. ممکن است چنین تصور شود که احتمال دارد مقصود از «بأمره» در این آیه عذاب الهی باشد که مساوق با امر تکوینی است؛ با وجود این، باید توجه داشت مخاطبان در این آیه مسلمانانی هستند که چون ایمان به خدا و پیامبر {{صل}} آورده بودند، اهل کتاب به آنها حسادت و شیطنت کردند. خداوند متعال به مؤمنان دستور می‌دهد که آرامش داشته باشند و گذشت کنند تا فرمان و امر او صادر شود. به دیگر بیان، گذشت و چشم پوشی (برخورد فیزیکی یا همان جنگ و قتال نکردن) نسبت به اهل کتاب، مقید به آمدن امر خداوند شده است؛ یعنی آن هنگام که فرمان خدا صادر گردد، فرمان به گذشت و چشم پوشی لغو می‌شود. اگر مقصود از امر خداوند عذاب باشد، تقیید عفو و گذشت با آمدن عذاب الهی، چندان معنادار به نظر نخواهد رسید؛ افزون بر آن، اساساً فرمان به عذاب صادر نشده است.</ref> که امری [[تشریعی]] به شمار می‌رود و [[مؤمنان]] از آن بازداشته شده‌اند. این [[آیه]] بعدها به وسیله [[آیات]] [[جهاد]] [[نسخ]] شده است<ref>مانند آیه {{متن قرآن|فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ}} «و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید» سوره توبه، آیه ۵؛ یا آیه {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ}} «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند، جنگ کنید» سوره توبه، آیه ۲۹. در این باره، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۹۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۶۵۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۷۱؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۶۵؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. جالب آنکه خود علامه نیز در این باره می‌نویسد: {{عربی|قوله تعالى:}} {{متن قرآن|حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ}}<ref>«تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>{{عربی|، فيه كما مر إيماء إلى حكم سيشرعه الله تعالى في حقهم}}<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.
به گفته بسیاری از مفسران صدر اسلام، همچون [[ابن عباس]]، [[سدی]] [[ربیع]] و [[قتاده]]<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ص۴۰۷.</ref> و نیز مفسران متأخر، مقصود از "امر" در این [[آیه]]، [[جهاد]] است<ref>برای نمونه، ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۷۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۱؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۰؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۵۷؛ سید عبدالله سبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۱۲؛ سید محمدحسین فضل الله، منم وحی القرآن، ج۲، ص۱۶۸. ممکن است چنین تصور شود که احتمال دارد مقصود از «بأمره» در این آیه عذاب الهی باشد که مساوق با امر تکوینی است؛ با وجود این، باید توجه داشت مخاطبان در این آیه مسلمانانی هستند که چون ایمان به خدا و پیامبر {{صل}} آورده بودند، اهل کتاب به آنها حسادت و شیطنت کردند. خداوند متعال به مؤمنان دستور می‌دهد که آرامش داشته باشند و گذشت کنند تا فرمان و امر او صادر شود. به دیگر بیان، گذشت و چشم پوشی (برخورد فیزیکی یا همان جنگ و قتال نکردن) نسبت به اهل کتاب، مقید به آمدن امر خداوند شده است؛ یعنی آن هنگام که فرمان خدا صادر گردد، فرمان به گذشت و چشم پوشی لغو می‌شود. اگر مقصود از امر خداوند عذاب باشد، تقیید عفو و گذشت با آمدن عذاب الهی، چندان معنادار به نظر نخواهد رسید؛ افزون بر آن، اساساً فرمان به عذاب صادر نشده است.</ref> که امری [[تشریعی]] به شمار می‌رود و [[مؤمنان]] از آن بازداشته شده‌اند. این [[آیه]] بعدها به وسیله [[آیات]] [[جهاد]] [[نسخ]] شده است<ref>مانند آیه {{متن قرآن|فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ}} «و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید» سوره توبه، آیه ۵؛ یا آیه {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ}} «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند، جنگ کنید» سوره توبه، آیه ۲۹. در این باره، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۹۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۶۵۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۷۱؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۶۵؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. جالب آنکه خود علامه طباطبایی نیز در این باره می‌نویسد: {{عربی|قوله تعالى:}} {{متن قرآن|حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ}}<ref>«تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>{{عربی|، فيه كما مر إيماء إلى حكم سيشرعه الله تعالى في حقهم}}<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.


بنابراین واژه "امر"، خود دلالتی ندارد بر اینکه مقصود، [[امر تکوینی]] است، از این‌رو، باید در موارد متعدد، قرائن و شواهد را در نظر گرفت. مرحوم علامه شاهدی بر اینکه مقصود از {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} امری [[تکوینی]] است، ارائه نمی‌کند؛ ضمن آنکه دقت در برخی قرائن آیاتی که مرحوم [[علامه طباطبایی]] به آنها [[استدلال]] می‌کند، خلاف نظریه ایشان را ثابت می‌کند؛ به طور مثال، توجه به [[آیه]] [[پیشوایی]] ائمّه [[بنی اسرائیل]]، قرینه دیگری را با خود به همراه دارد. [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.
بنابراین واژه "امر"، خود دلالتی ندارد بر اینکه مقصود، [[امر تکوینی]] است، از این‌رو، باید در موارد متعدد، قرائن و شواهد را در نظر گرفت. علامه طباطبایی شاهدی بر اینکه مقصود از {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} امری [[تکوینی]] است، ارائه نمی‌کند؛ ضمن آنکه دقت در برخی قرائن آیاتی که [[علامه طباطبایی]] به آنها [[استدلال]] می‌کند، خلاف نظریه ایشان را ثابت می‌کند؛ به طور مثال، توجه به [[آیه]] [[پیشوایی]] ائمّه [[بنی اسرائیل]]، قرینه دیگری را با خود به همراه دارد. [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.


در این [[آیه]]، ابتدا از [[حضرت موسی]] {{ع}} سخن به میان می‌آید و او را مایه [[هدایت]] تمام [[بنی اسرائیل]] می‌خواند. مقصود از این هدایت در روشن‌ترین صورت، همان هدایت به معنای ارائه طریق است که تمام [[بندگان]] از آن برخوردارند؛ آن‌گاه بلافاصله [[خداوند متعال]] تصریح می‌کند که جز حضرت موسی {{ع}}، کسان دیگری از همین بنی اسرائیل نیز به عنوان پیشوای [[مردم]] برگزیده شدند تا مردم را هدایت کنند، به دیگر بیان، هدایت این [[پیشوایان]] دنباله هدایت [[حضرت موسی]] {{ع}} است که [[هدایتی]] [[تشریعی]] بود؛ از این‌رو، اگر در معنای هدایت [[پیشوایان]] یاد شده ابهامی نیز باشد، با توجه به صدر [[آیه]]، چنین ابهامی رفع می‌شود و می‌توان گفت هدایت ایشان نیز هدایتی [[تشریعی]] و به [[فرمان خداوند]] و مربوط به [[مقام نبوت]] است<ref>در ادامه نوشتار و به هنگام دیدگاه برگزیده، قرائن محکم‌تری برای استظهار خود عرضه خواهیم کرد.</ref>.
در این [[آیه]]، ابتدا از [[حضرت موسی]] {{ع}} سخن به میان می‌آید و او را مایه [[هدایت]] تمام [[بنی اسرائیل]] می‌خواند. مقصود از این هدایت در روشن‌ترین صورت، همان هدایت به معنای ارائه طریق است که تمام [[بندگان]] از آن برخوردارند؛ آن‌گاه بلافاصله [[خداوند متعال]] تصریح می‌کند که جز حضرت موسی {{ع}}، کسان دیگری از همین بنی اسرائیل نیز به عنوان پیشوای [[مردم]] برگزیده شدند تا مردم را هدایت کنند، به دیگر بیان، هدایت این [[پیشوایان]] دنباله هدایت [[حضرت موسی]] {{ع}} است که [[هدایتی]] [[تشریعی]] بود؛ از این‌رو، اگر در معنای هدایت [[پیشوایان]] یاد شده ابهامی نیز باشد، با توجه به صدر [[آیه]]، چنین ابهامی رفع می‌شود و می‌توان گفت هدایت ایشان نیز هدایتی [[تشریعی]] و به [[فرمان خداوند]] و مربوط به [[مقام نبوت]] است<ref>در ادامه نوشتار و به هنگام دیدگاه برگزیده، قرائن محکم‌تری برای استظهار خود عرضه خواهیم کرد.</ref>.
خط ۱۲۴: خط ۲۲۸:
در [[حقیقت]] می‌توان گفت، [[پیشوایان]] یاد شده در این [[آیه]]، همان کسان یا پیامبرانی هستند که [[خداوند متعال]] در [[آیه]] زیر از آنها به [[نیکی]] یاد می‌کند و آنها را [[راهنمایان]] [[قوم]] معرفی می‌کند: {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>.
در [[حقیقت]] می‌توان گفت، [[پیشوایان]] یاد شده در این [[آیه]]، همان کسان یا پیامبرانی هستند که [[خداوند متعال]] در [[آیه]] زیر از آنها به [[نیکی]] یاد می‌کند و آنها را [[راهنمایان]] [[قوم]] معرفی می‌کند: {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>.


هدایتی که در این [[آیه]] از آن یاد هدایتی به [[حق]] است و از [[فرمان خداوند]] ناشی شده است؛ چنان‌که مرحوم علامه] نیز خود احتمال می‌دهد که مقصود از امتی که به [[حق]] [[هدایت]] می‌کنند، همان امامانی باشند که [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>، از آنها یاد کرده است<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۸۵.</ref>.
هدایتی که در این [[آیه]] از آن یاد شده، هدایتی به [[حق]] است و از [[فرمان خداوند]] ناشی شده است؛ چنان‌که علامه طباطبایی نیز خود احتمال می‌دهد که مقصود از امتی که به [[حق]] [[هدایت]] می‌کنند، همان امامانی باشند که [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>، از آنها یاد کرده است<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۸۵.</ref>.


افزون بر آن، در برخی [[روایات تفسیری]] نیز نکاتی وجود دارد که دست کم مؤید این استظهار ـ [[تشریعی]] بودن [[امر خداوند]] در مفهوم {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} ـ است؛ چنان‌که [[امام صادق]] {{ع}} در این باره فرموده‌اند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ...<ref>محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. شایان ذکر است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانسته‌اند؛ برای نمونه ر.ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.</ref>؛ "همانا ائمّه در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] دو [[امام]] هستند؛ [[خداوند]] تبارک و تعالی فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} نه به امر [[مردم]]؛ آنها امر و [[حکم خداوند]] را بر امر و [[حکم]] خودشان مقم می‌دارند. [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}؛ آنها امر خودشان را بر امر [[خدا]] مقدم می‌دارند".
افزون بر آن، در برخی [[روایات تفسیری]] نیز نکاتی وجود دارد که دست کم مؤید این استظهار ـ [[تشریعی]] بودن [[امر خداوند]] در مفهوم {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} ـ است؛ چنان‌که [[امام صادق]] {{ع}} در این باره فرموده‌اند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ...<ref>محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. شایان ذکر است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانسته‌اند؛ برای نمونه ر.ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.</ref>؛ "همانا ائمّه در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] دو [[امام]] هستند؛ [[خداوند]] تبارک و تعالی فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} نه به امر [[مردم]]؛ آنها امر و [[حکم خداوند]] را بر امر و [[حکم]] خودشان مقم می‌دارند. [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}؛ آنها امر خودشان را بر امر [[خدا]] مقدم می‌دارند".
خط ۱۳۰: خط ۲۳۴:
در [[روایت]] صحیح دیگری نیز تصریح شده است که مراد از "امر" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}، همان [[امر تشریعی]] به معنای [[فرمان]] است. در این [[روایت]]، [[امام صادق]] {{ع}} با [[تلاوت]] [[آیه]] یاد شده فرمودند: {{متن حدیث|وَ هُمُ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَايَتِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲.</ref>؛ "آنان [= [[امامان]]] کسانی هستند که [[خداوند]] به [[ولایت]] و [[اطاعت]] از آنها [[فرمان]] داده است".
در [[روایت]] صحیح دیگری نیز تصریح شده است که مراد از "امر" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}، همان [[امر تشریعی]] به معنای [[فرمان]] است. در این [[روایت]]، [[امام صادق]] {{ع}} با [[تلاوت]] [[آیه]] یاد شده فرمودند: {{متن حدیث|وَ هُمُ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَايَتِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲.</ref>؛ "آنان [= [[امامان]]] کسانی هستند که [[خداوند]] به [[ولایت]] و [[اطاعت]] از آنها [[فرمان]] داده است".


'''اشکال دوم''': درباره احادیثی که مرحوم [[علامه طباطبایی]] به آنها استناد می‌کند، باید گفت دست کم چهار [[روایت]] وجود دارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵ و ۱۹۹.</ref> که همگی با مشکل ضعف سند رو به رو هستند سه [[روایت]] از این چهار روایت از [[امام صادق]] {{ع}} و روایت چهارم نیز از [[امام رضا]] {{ع}} صادر شده است. در سند این روایات، افرادی همچون محمد بن سنان<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۲۸.</ref>، سهل بن زیاد<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۸۵.</ref>، ضعیف‌اند و نیز کسانی همانند [[درست بن ابی منصور]]<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۶۲.</ref> و زید شحام غیر موثق‌اند. همچنین راویانی چون ابو یحیی واسطی<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۹۲.</ref> [[واقفی]] [[مذهب]] و برخی از راویان مانند محمد بن یحیی نیز اساساً مهمل‌اند. در ضمن [[روایت]] [[امام رضا]] {{ع}} روایتی مرفوعه است و مرحوم [[کلینی]] نیز این [[روایت]] را در بخش "نوادر" کتاب خود آورده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. گفتنی است که حتی اگر این [[روایات]] از لحاظ سندی نیز پذیرفته باشند، باید توجه داشت که مدلول این [[روایات]] تنها می‌تواند بیانگر تأخر [[مقام امامت]] نسبت به [[مقام نبوت]] باشد و بیانگر کیفیت تفاوت میان این دو مقام نیست.
'''اشکال دوم''': درباره احادیثی که [[علامه طباطبایی]] به آنها استناد می‌کند، باید گفت دست کم چهار [[روایت]] وجود دارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵ و ۱۹۹.</ref> که همگی با مشکل ضعف سند رو به رو هستند سه [[روایت]] از این چهار روایت از [[امام صادق]] {{ع}} و روایت چهارم نیز از [[امام رضا]] {{ع}} صادر شده است. در سند این روایات، افرادی همچون محمد بن سنان<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۲۸.</ref>، سهل بن زیاد<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۸۵.</ref>، ضعیف‌اند و نیز کسانی همانند [[درست بن ابی منصور]]<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۶۲.</ref> و زید شحام غیر موثق‌اند. همچنین راویانی چون ابو یحیی واسطی<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۹۲.</ref> [[واقفی]] [[مذهب]] و برخی از راویان مانند محمد بن یحیی نیز اساساً مهمل‌اند. در ضمن [[روایت]] [[امام رضا]] {{ع}} روایتی مرفوعه است و مرحوم [[کلینی]] نیز این [[روایت]] را در بخش "نوادر" کتاب خود آورده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. گفتنی است که حتی اگر این [[روایات]] از لحاظ سندی نیز پذیرفته باشند، باید توجه داشت که مدلول این [[روایات]] تنها می‌تواند بیانگر تأخر [[مقام امامت]] نسبت به [[مقام نبوت]] باشد و بیانگر کیفیت تفاوت میان این دو مقام نیست.


برای نمونه، به روایتی که مرحوم علامه آن را آورده است، توجه کنید: [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: "[[خداوند متعال]] [[ابراهیم]] {{ع}} را به عنوان [[بنده]] خود برگزید، پیش از آنکه به او منصب [[نبوت]] را بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[پیامبر]] برگزید، پیش از آنکه منصب [[رسالت]] را به او بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[رسول]] برگزید، پیش از آنکه او را به عنوان [[خلیل]] برگزیند؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[خلیل]] برگزید، پیش از آنکه او را [[امام]] قرار دهد؛ پس هنگامی که تمام این امور برای او جمع شد، [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.
برای نمونه، به روایتی که علامه طباطبایی آن را آورده است، توجه کنید: [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: "[[خداوند متعال]] [[ابراهیم]] {{ع}} را به عنوان [[بنده]] خود برگزید، پیش از آنکه به او منصب [[نبوت]] را بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[پیامبر]] برگزید، پیش از آنکه منصب [[رسالت]] را به او بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[رسول]] برگزید، پیش از آنکه او را به عنوان [[خلیل]] برگزیند؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[خلیل]] برگزید، پیش از آنکه او را [[امام]] قرار دهد؛ پس هنگامی که تمام این امور برای او جمع شد، [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.


بر اساس مضمون [[روایات]] یاد شده، [[مقام امامت]] مقامی بسیار بالاست که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} پس از دریافت [[مقام نبوت]]، [[رسالت]] و [[دوستی]] [[خداوند]]، به آن مقام دست یافت؛ به دیگر بیان، آخرین مقامی که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} آن را دریافت کرد، مقام امامت بود. گذشته از [[روایات]]، [[آیات]] نیز، بنابر این [[تفسیر]] که این مقام در اواخر دوران زندگانی [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدو داده شده، بیانگر والایی این مقام و [[برتری]] آن بر مقام نبوت است. بنابراین بر اساس مضمون [[آیات]] و [[روایات]]، هنگامی که [[پیامبری]] چون [[ابراهیم خلیل]] [[الله]] {{ع}} که [[قرآن کریم]] بیاناتی بلند درباره جایگاه او دارد<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}} «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref> که این بیانات برتری او بر بسیاری از [[پیامبران]] را به ذهن [[القا]] می‌کند، در اواخر عمر خود به این مقام نائل می‌شود، [[انتظار]] می‌رود تعداد اندکی از [[پیامبران]]، جز او، [[لیاقت]] برخورداری از این منصب را داشته باشند؛ حال آنکه بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، چنان‌که اشاره شد [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} که [[فرزندان]] و نوادگان [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} هستند و نیز جمعی از [[بنی اسرائیل]]، این مقام را داشته‌اند. بر اساس آنچه که گفته شد، در فرض کردن [[مقام امامت]] برای [[حضرت اسحاق]]، [[یعقوب]] {{عم}} و جمعی از [[بنی اسرائیل]]، به هممان معنایی که برای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} وجود دارد، باید کمی احتیاط کنیم.
بر اساس مضمون [[روایات]] یاد شده، [[مقام امامت]] مقامی بسیار بالاست که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} پس از دریافت [[مقام نبوت]]، [[رسالت]] و [[دوستی]] [[خداوند]]، به آن مقام دست یافت؛ به دیگر بیان، آخرین مقامی که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} آن را دریافت کرد، مقام امامت بود. گذشته از [[روایات]]، [[آیات]] نیز، بنابر این [[تفسیر]] که این مقام در اواخر دوران زندگانی [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدو داده شده، بیانگر والایی این مقام و [[برتری]] آن بر مقام نبوت است. بنابراین بر اساس مضمون [[آیات]] و [[روایات]]، هنگامی که [[پیامبری]] چون [[ابراهیم خلیل]] [[الله]] {{ع}} که [[قرآن کریم]] بیاناتی بلند درباره جایگاه او دارد<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}} «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref> که این بیانات برتری او بر بسیاری از [[پیامبران]] را به ذهن [[القا]] می‌کند، در اواخر عمر خود به این مقام نائل می‌شود، [[انتظار]] می‌رود تعداد اندکی از [[پیامبران]]، جز او، [[لیاقت]] برخورداری از این منصب را داشته باشند؛ حال آنکه بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، چنان‌که اشاره شد [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} که [[فرزندان]] و نوادگان [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} هستند و نیز جمعی از [[بنی اسرائیل]]، این مقام را داشته‌اند. بر اساس آنچه که گفته شد، در فرض کردن [[مقام امامت]] برای [[حضرت اسحاق]]، [[یعقوب]] {{عم}} و جمعی از [[بنی اسرائیل]]، به هممان معنایی که برای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} وجود دارد، باید کمی احتیاط کنیم.
خط ۱۴۸: خط ۲۵۲:
[[خداوند متعال]] در [[آیه]] اخیر، ارائه طریق را بر خود لازم دانسته است و در دو [[آیه]] آخر یادآور می‌شود که اگر می‌خواست، می‌توانست تمام [[مردم]] را [[هدایت]] کند. {{متن قرآن|قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد» سوره انعام، آیه ۱۴۹.</ref>.
[[خداوند متعال]] در [[آیه]] اخیر، ارائه طریق را بر خود لازم دانسته است و در دو [[آیه]] آخر یادآور می‌شود که اگر می‌خواست، می‌توانست تمام [[مردم]] را [[هدایت]] کند. {{متن قرآن|قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد» سوره انعام، آیه ۱۴۹.</ref>.


مرحوم [[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]]، سخنی حکیمانه و برخاسته از [[روح]] [[تعالیم]] و آموزه‌های [[قرآن]] و [[سنت]] دارد: [[خداوند]] [[بندگان]] خود را مجبور به [[ایمان]] نمی‌کند و هیچ وقت و از هیچ کس به [[مشیت]] [[تکوینی]] خود [[ایمان]] را نخواسته تا مجبور به آن شود، بلکه به خلاف آن نیز [[اذن]] داده است؛ البته [[اذن]] [[تکوینی]]؛ به این معنا که موانع [[شرک]] و [[کفر]] را برداشته و [[بندگان]] را، هم نسبت به فعل [[قدرت]] داده و هم نسبت به ترک و این [[اذن]]، منافاتی با [[امر تشریعی]] به ترک [[شرک]] ندارد، بلکه این همان اساس [[تکلیف]] و [[امر و نهی]] و وعد و وعید است<ref>{{عربی|"وقد بين تعالى في طائفة من الآيات السابقة أنه تعالى لم يضطر عباده على الإيمان ولم يشأ منهم ذلك بالمشية التكوينية حتى يكونوا مجبرين عليه بل أذن لهم في خلافه وهذا الإذن الذي هو رفع المانع التكويني هو اختيار العباد وقدرتهم على جانبي الفعل والترك، وهذا الإذن لا ينافي الأمر التشريعي بترك الشرك مثلا بل هو الأساس الذي يبتني عليه الأمر والنهي"}}. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۶۷.</ref>.
[[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]]، سخنی حکیمانه و برخاسته از [[روح]] [[تعالیم]] و آموزه‌های [[قرآن]] و [[سنت]] دارد: [[خداوند]] [[بندگان]] خود را مجبور به [[ایمان]] نمی‌کند و هیچ وقت و از هیچ کس به [[مشیت]] [[تکوینی]] خود [[ایمان]] را نخواسته تا مجبور به آن شود، بلکه به خلاف آن نیز [[اذن]] داده است؛ البته [[اذن]] [[تکوینی]]؛ به این معنا که موانع [[شرک]] و [[کفر]] را برداشته و [[بندگان]] را، هم نسبت به فعل [[قدرت]] داده و هم نسبت به ترک و این [[اذن]]، منافاتی با [[امر تشریعی]] به ترک [[شرک]] ندارد، بلکه این همان اساس [[تکلیف]] و [[امر و نهی]] و وعد و وعید است<ref>{{عربی|"وقد بين تعالى في طائفة من الآيات السابقة أنه تعالى لم يضطر عباده على الإيمان ولم يشأ منهم ذلك بالمشية التكوينية حتى يكونوا مجبرين عليه بل أذن لهم في خلافه وهذا الإذن الذي هو رفع المانع التكويني هو اختيار العباد وقدرتهم على جانبي الفعل والترك، وهذا الإذن لا ينافي الأمر التشريعي بترك الشرك مثلا بل هو الأساس الذي يبتني عليه الأمر والنهي"}}. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۶۷.</ref>.


از مجموع این [[آیات]] می‌توان چنین نتیجه گرفت که [[خداوند متعال]] رسیدن به کمال و [[سعادت]] اختیاری را از [[انسان]] خواسته است و چنین امری با هدایت باطنی (ایصال به مطلوب)، با دو معنایی که گذشت، منافات دارد.
از مجموع این [[آیات]] می‌توان چنین نتیجه گرفت که [[خداوند متعال]] رسیدن به کمال و [[سعادت]] اختیاری را از [[انسان]] خواسته است و چنین امری با هدایت باطنی (ایصال به مطلوب)، با دو معنایی که گذشت، منافات دارد.
خط ۱۶۰: خط ۲۶۴:
[[امام صادق]] {{ع}} نیز فرمودند: چون [[خدا]] خیر بنده‌ای را خواهد، اثری از [[نور]] در دلش گذارد و گوش‌های دلش را باز کند و فرشته‌ای بر او گمارد که نگهدارش باشد و چون برای بنده‌ای بد خواهد، اثری از سیاهی در دلش افکند و گوش‌های دلش را ببندد و [[شیطانی]] بر او گمارد که گمراهش کند؛ سپس این [[آیه]] را قرائت فرمودند: {{متن قرآن| فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref>.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۶؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۴۱۵.</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} نیز فرمودند: چون [[خدا]] خیر بنده‌ای را خواهد، اثری از [[نور]] در دلش گذارد و گوش‌های دلش را باز کند و فرشته‌ای بر او گمارد که نگهدارش باشد و چون برای بنده‌ای بد خواهد، اثری از سیاهی در دلش افکند و گوش‌های دلش را ببندد و [[شیطانی]] بر او گمارد که گمراهش کند؛ سپس این [[آیه]] را قرائت فرمودند: {{متن قرآن| فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref>.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۶؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۴۱۵.</ref>.


ایشان در بیانی دیگر فرمودند: همانا [[خداوند عزوجل]] که خیر و خوبی کسی را بخواهد، درخشش نوری در نهاد جانش می‌افکند. آن درخشش [[نور]]، گوش و [[دل]] او را منور می‌سازد تا آن حد که از خود شما به دریافت حقایق [[مکتب]] حریص‌تر می‌شود؛ و هرگاه [[خداوند عزوجل]] تیره روزی کسی را بخواهد خط سیاهی در نهاد جانش می‌کشد و آن سیاهی گوش و [[دل]] او را به [[تاریکی]] می‌کشاند؛ سپس ایشان این [[کلام خدا]] را [[تلاوت]] کردند: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا}}<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ فَأَضَاءَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ حَتَّى يَكُونَ أَحْرَصَ عَلَى مَا فِي أَيْدِيكُمْ مِنْكُمْ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً- نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ فَأَظْلَمَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۴. مرحوم علامه مجلسی درباره این قبیل روایات می‌نویسد: {{عربی|كان النكت في الأول كناية عن التوفيق لقبول الحق أو إفاضة علم يقيني ينتقش فيه فأضاء له سمعه و قلبه أي يسمع الحق و يقبله بسهولة و يصير طالبا لدين الحق و في الثاني كناية عن منع اللطف منه لعدم استحقاقه لذلك فيخلي بينه و بين الشيطان فينكت في قلبه الشكوك و الشبهات}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ}} {{عربی|قيل أي يعرفه طريق الحق و يوفقه للإيمان}} {{متن قرآن|يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}} {{عربی|فيتسع له و يفسح ما فيه مجاله و هو كناية عن جعل النفس قابلة للحق مهيأة لحلوله فيها مصفاة عما يمنعه}}. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶۵، ص۲۱۱.</ref>.
ایشان در بیانی دیگر فرمودند: همانا [[خداوند عزوجل]] که خیر و خوبی کسی را بخواهد، درخشش نوری در نهاد جانش می‌افکند. آن درخشش [[نور]]، گوش و [[دل]] او را منور می‌سازد تا آن حد که از خود شما به دریافت حقایق [[مکتب]] حریص‌تر می‌شود؛ و هرگاه [[خداوند عزوجل]] تیره روزی کسی را بخواهد خط سیاهی در نهاد جانش می‌کشد و آن سیاهی گوش و [[دل]] او را به [[تاریکی]] می‌کشاند؛ سپس ایشان این [[کلام خدا]] را [[تلاوت]] کردند: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا}}<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ فَأَضَاءَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ حَتَّى يَكُونَ أَحْرَصَ عَلَى مَا فِي أَيْدِيكُمْ مِنْكُمْ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً- نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ فَأَظْلَمَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۴. علامه مجلسی درباره این قبیل روایات می‌نویسد: {{عربی|كان النكت في الأول كناية عن التوفيق لقبول الحق أو إفاضة علم يقيني ينتقش فيه فأضاء له سمعه و قلبه أي يسمع الحق و يقبله بسهولة و يصير طالبا لدين الحق و في الثاني كناية عن منع اللطف منه لعدم استحقاقه لذلك فيخلي بينه و بين الشيطان فينكت في قلبه الشكوك و الشبهات}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ}} {{عربی|قيل أي يعرفه طريق الحق و يوفقه للإيمان}} {{متن قرآن|يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}} {{عربی|فيتسع له و يفسح ما فيه مجاله و هو كناية عن جعل النفس قابلة للحق مهيأة لحلوله فيها مصفاة عما يمنعه}}. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶۵، ص۲۱۱.</ref>.


[[امام صادق]] {{ع}} پس از بیان اهمیت [[تسلیم]] بودن در برابر فرامین الهی، در نامه‌ای طولانی به [[شیعیان]] خود فرمودند: «بدانید همانا هنگامی که [[خداوند]] [[خیر]] بنده‌ای را بخواهد سینه او را برای [[اسلام]] گشاده می‌سازد؛ پس هنگامی که این [[نعمت]] را به او داد، [[زبان]] او به [[حق]] باز خواهد شد و [[قلب]] او بر [[حق]] گره خواهد خورد، پس به [[حق]] عمل می‌کند”<ref>{{متن حدیث|وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَيْهِ فَعَمِلَ بِهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۳-۱۴.</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} پس از بیان اهمیت [[تسلیم]] بودن در برابر فرامین الهی، در نامه‌ای طولانی به [[شیعیان]] خود فرمودند: «بدانید همانا هنگامی که [[خداوند]] [[خیر]] بنده‌ای را بخواهد سینه او را برای [[اسلام]] گشاده می‌سازد؛ پس هنگامی که این [[نعمت]] را به او داد، [[زبان]] او به [[حق]] باز خواهد شد و [[قلب]] او بر [[حق]] گره خواهد خورد، پس به [[حق]] عمل می‌کند”<ref>{{متن حدیث|وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَيْهِ فَعَمِلَ بِهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۳-۱۴.</ref>.
خط ۱۶۶: خط ۲۷۰:
از مجموع این [[روایات]] به دست می‌آید که [[خداوند متعال]] با نوعی تصرف در [[قلب]] [[آدمی]]، حقایق را برای وی آشکار می‌گرداند و پس از آن، [[انسان]] با [[مشاهده]] [[حقیقت]]، به آن عمل می‌کند.
از مجموع این [[روایات]] به دست می‌آید که [[خداوند متعال]] با نوعی تصرف در [[قلب]] [[آدمی]]، حقایق را برای وی آشکار می‌گرداند و پس از آن، [[انسان]] با [[مشاهده]] [[حقیقت]]، به آن عمل می‌کند.


از مجموع آنچه گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت چنین نیست که در هدایت باطنی، فرد مهتدی با [[تصرف تکوینی]] حقیقتاً به مطلوب برسد و کار برای او تمام شود، بلکه امکانات بیشتری در [[اختیار]] او قرار می‌گیرد تا با [[اختیار]] خود، در راه رسیدن به کمال و [[سعادت]] سریع‌تر گام بردارد<ref>گفتنی است نگارنده در گزینش اصل این نظریه خود را وامدار کلام عرشی مرحوم علامه طباطبایی می‌داند. ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>. از این‌رو، باید گفت اساساً تعبیر «ایصال به مطلوب” خالی از مسامحه نیست<ref>در پایان این قسمت از بحث، یادآوری این نکته ضروری است که تفسیر «هدایت باطنی» به «ایصال به مطلوب»، حتی اگر مشکلات یاد شده را نداشته باشد، حداکثر یکی از وجوهی است که می‌تواند برای تفسیر آیاتی همچون {{متن قرآن|يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} به کار رود، نه آنکه نص یا ظاهر در آن باشد. از این‌رو، این تفسیر باز هم قابلیت استدلال را نخواهد داشت.</ref>.
از مجموع آنچه گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت چنین نیست که در هدایت باطنی، فرد مهتدی با [[تصرف تکوینی]] حقیقتاً به مطلوب برسد و کار برای او تمام شود، بلکه امکانات بیشتری در [[اختیار]] او قرار می‌گیرد تا با [[اختیار]] خود، در راه رسیدن به کمال و [[سعادت]] سریع‌تر گام بردارد<ref>گفتنی است نگارنده در گزینش اصل این نظریه خود را وامدار کلام عرشی علامه طباطبایی می‌داند. ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>. از این‌رو، باید گفت اساساً تعبیر «ایصال به مطلوب” خالی از مسامحه نیست<ref>در پایان این قسمت از بحث، یادآوری این نکته ضروری است که تفسیر «هدایت باطنی» به «ایصال به مطلوب»، حتی اگر مشکلات یاد شده را نداشته باشد، حداکثر یکی از وجوهی است که می‌تواند برای تفسیر آیاتی همچون {{متن قرآن|يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} به کار رود، نه آنکه نص یا ظاهر در آن باشد. از این‌رو، این تفسیر باز هم قابلیت استدلال را نخواهد داشت.</ref>.


با وجود تمام این ملاحظات، بیان این نکته ضروری است که حتی اگر [[امامت]] [[پیامبران بنی اسرائیل]] یا [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{ع}} را همان [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدانیم، تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]، از راه تفکیک میان هدایت باطنی و [[هدایت تشریعی]] مدعایی بی [[دلیل]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۹-۹۵.</ref>.
با وجود تمام این ملاحظات، بیان این نکته ضروری است که حتی اگر [[امامت]] [[پیامبران بنی اسرائیل]] یا [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{ع}} را همان [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدانیم، تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]، از راه تفکیک میان هدایت باطنی و [[هدایت تشریعی]] مدعایی بی [[دلیل]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۹-۹۵.</ref>.


=== دیدگاه برگزیده ===
==== دیدگاه برگزیده ====
دیدگاه برگزیده در چند محور عرضه می‌شود:<ref>یادآوری این نکته ضروری است که اگرچه ممکن است ایراداتی به نظریه برگزیده وارد باشد، به نظر می‌رسد، در مجموع، از دیگر نظریات مطرح راجع به مفهوم امام، وجیه‌تر است.</ref>
دیدگاه برگزیده در چند محور عرضه می‌شود:<ref>یادآوری این نکته ضروری است که اگرچه ممکن است ایراداتی به نظریه برگزیده وارد باشد، به نظر می‌رسد، در مجموع، از دیگر نظریات مطرح راجع به مفهوم امام، وجیه‌تر است.</ref>


خط ۲۰۹: خط ۳۱۳:
گاه [[خداوند متعال]] به برخی [[پیامبران]] خود مقامی را عطا می‌کند که ایشان بر اساس آن مقام، شأنیت تشکیل حکومت را خواهند داشت. در این صورت، این نوع خاص از [[پیامبران]]، پیشوای مطلق [[مردم]] در تمام امورند و از تمام سخنان آنها، جدا از پیام‌های [[وحیانی]]، باید [[اطاعت]] شود. به بیان دیگر، این نوع از [[پیامبران]] با تشکیل حکومت به [[اذن]] [[خداوند متعال]]، ریاستی عام بر امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] خواهند داشت، تا از این طریق [[احکام]] [[خداوند]] به مرحله اجرا در آید. در این صورت لازم است [[مردم]] به طور مطلق، به او [[اقتدا]] کنند<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۹۵-۱۰۹.</ref>.
گاه [[خداوند متعال]] به برخی [[پیامبران]] خود مقامی را عطا می‌کند که ایشان بر اساس آن مقام، شأنیت تشکیل حکومت را خواهند داشت. در این صورت، این نوع خاص از [[پیامبران]]، پیشوای مطلق [[مردم]] در تمام امورند و از تمام سخنان آنها، جدا از پیام‌های [[وحیانی]]، باید [[اطاعت]] شود. به بیان دیگر، این نوع از [[پیامبران]] با تشکیل حکومت به [[اذن]] [[خداوند متعال]]، ریاستی عام بر امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] خواهند داشت، تا از این طریق [[احکام]] [[خداوند]] به مرحله اجرا در آید. در این صورت لازم است [[مردم]] به طور مطلق، به او [[اقتدا]] کنند<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۹۵-۱۰۹.</ref>.


== ویژگی‌های امام در آیه ==
=== ظالمین ===
یکی از مهمترین کارکردهای این [[آیه]] [[اثبات عصمت امام]] است. بر پایه این آیه‌، از راه‌های متعدد و بیان‌های مختلف، [[عصمت امام]] [[اثبات]] شده است. [[اثبات عصمت امام]] با توجّه به واژه {{متن قرآن|الظَّالِمِينَ}} از جمله آنهاست.
در آخرین فراز از [[آیه امامت]] واژۀ «[[ظالمین]]» به کار رفته است. آنجا که [[خدای متعال]] در پاسخ به درخواست [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} مبنی بر قرار دادن [[منصب امامت]] در میان فرزندانش چنین پاسخ فرمودند: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه 124.</ref>.


این [[استدلال]]، دو مقدمه دارد:
'''ظلم در لغت''':
# [[انسان]] غیرمعصوم، [[ظالم]] است.
# [[امامت]] به [[ظالمان]] نمی‌رسد.


'''نتیجه:''' [[امامت]] به [[انسان]] غیر معصوم نمی‌رسد<ref>اللوامع الالهیه، ص۳۳۲ - ۳۳۳؛ الشافی، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.
لفظ "ظالمین" از ریشه [[ظلم]] است این لفظ به صورت‌های اسم و فعل در [[آیات]] فراوانی با معانی مختلف و مصادیق متفاوت به کار رفته است. [[ظلم]] به معنای قرار دادن چیزی در غیر جای خویش، [[منحرف]] شدن از جاده و از [[میانه روی]] می‌باشد. اما در اصل در معنای [[ستمگری]] و [[تجاوز از حد]] بکار رفته است.<ref>جوهری، صحاح اللغة، ج5، ص1977؛ قاموس المحیط، ص453؛ ابن منظور، لسان العرب، ج12؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص538؛ خلیل بن احمد فراهیدی، ج8، ص162.</ref>.


تبیین مقدمه نخست: غیر معصوم از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] می‌کند و هر کس که از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] کند، [[ظالم]] است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>.
گفته شده «این واژه دارای دو اصل صحیح می‌باشد؛ یکی بر خلاف [[نور]] و [[روشنایی]] است و دیگری به معنای قرار دادن چیزی در غیر جای خودش می‌باشد». <ref>ابن فارس، معجم مقاییس الغغة، ص617.</ref>. برخی هم گفته‌اند: «"[[ظلمت]]": نبود نور است و جمع آن [[ظلمات]] است و از آن به [[جهل]] و [[شرک]] و [[فسق]] تعبیر می‌شود همان‌گونه که از نور به اضداد این موارد تعبیر می‌گردد و "ظلم": قرار دادن چیزی در غیر جای خودش به واسطه [[عدول]] و رعایت نکردن مقدار، [[زمان]] و مکان مختص به آن است».  


مقدمه دوّم نیاز به تبیین ندارد؛ چراکه [[خدای متعال]] فرموده است، [[امامت]] به [[ظالمان]] نمی‌رسد: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}.
صاحب التحقیق در این رابطه می‌نویسد: «اصل این ماده به معنای [[پایمال کردن حق]] و ادا نکردن آنچه [[حق]] است می‌باشد چه در مورد خود شخص باشد و چه در مورد غیر او و چه در مورد خداوند متعال. این معنا عقلا و غیر آنان و [[حقوق]] مادی و [[معنوی]] را نیز در بر می‌گیرد».. <ref>علامه مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج7، ص171.</ref>.
<ref>محمد ساعدی، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص86 و 87.</ref>.


[[شهید]] [[قاضی]] [[نورالله شوشتری]] و [[علامه طباطبایی]] دلالت این [[آیه]] را بر [[عصمت امامان]] چنین تقریر نموده‌اند: [[انسان‌ها]] به تقسیم [[عقلی]]، از چهار گونه بیرون نیستند<ref>احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۳۹۶: {{عربی|إن سؤال الإمامة إما أن کان لبعض ذریته المسلمین العادلین مدة عمرهم أو لذریته الظالمین فی تمام عمرهم أو لذریته المسلمین العادلین فی بعض أیام عمرهم الظالمین فی البعض الآخر، لکن یکون مقصوده إیصال ذلک إلیهم حال الإسلام و عدالتهم أو للأعم من ذلک، فعلی الاول یلزم عدم مطابقة الجواب للسؤال، و علی الثانی یلزم طلب الخلیل ذلک المنصب الجلیل للظالم حال ظلمه فی هذا لا یصدر عن عاقل بل جاهل من أمته فضلا عنه، و علی الثالث و الرابع یلزم المطلوب و هو أن الامامة مما لا ینالها من کان کافرا ظالما فی الجملة و فی بعض أیام عمره}}؛ الصوارم المهرقة فی رد الصواعق المحرقة، ص۵۴؛ المیزان، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.
[[راغب]] [[اصفهانی]] هم می‌نویسد:  
# در همه [[عمر]] [[معصوم]] باشند.
# در همه [[عمر]] [[گناه]] کار باشند.
# در آغاز، [[معصوم]] و در پایان، [[گناه‌کار]] باشند.
# در آغاز، [[گناه‌کار]] و در پایان، [[معصوم]] باشند.


از این احتمالات چهارگانه، احتمال دوّم و سوّم قطعاً در درخواست [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} از [[خداوند]] برای [[فرزندان]] نبوده؛ زیرا آن بزرگوار شریف‌تر از آن است که برای این دو گروه درخواست [[امامت]] کند؛ از این‌رو، واژه: {{متن قرآن|قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي}} احتمال نخست و چهارم را در برمی گیرد. از سویی، [[خدا]] از این دو احتمال، [[ظالمان]] را استثنا نموده است، پس احتمال چهارم نیز، درخواست حضرت جایگاهی ندارد. بدین‌سان، فقط احتمال نخست در [[آیه]] باقی میماند و با آن، [[عصمت امام]] ثابت می‌شود.
«ظلم در نزد لغت دانان و بسیاری از [[اندیشمندان]] عبارت از قرار دادن چیزی در جایی است که محل مخصوص به آن نیست. ظلم به [[کاستی]] یا به فزونی یا [[تجاوز]] از [[زمان]] و مکان گفته می‌شود». <ref>راغب اصفهانی، مفردات، ص537.</ref>. همچنین می‌نویسد: «ظلم به چیزی گفته می‌شود که از اندازۀ [[میانه ]]- خواه اندک یا بسیار – بگذرد. از این رو لفظ ظلم در [[گناه بزرگ]] و کوچک به کار برده می شود و برخی از [[حکیمان]] گفته‌اند: ظلم بر سه گونه است: ظلم میان [[انسان]] و خدای متعال که بزرگ‌ترین این ظلم ها [[کفر]]،[[ شرک]] و [[نفاق]] است و خدای متعال در این باره فرموده است همانا [[شرک]] [[ستم]] بزرگی است یا فرموده است [[آگاه]] باش [[نفرین]] [[خدا]] بر ستم پیشگان است... و ظلم میان هر شخص با [[مردم]] که مقصود از این معنا در [[آیه شریفه]] این گونه آمده است [[خداوند]] [[ستمگران]] را [[دوست]] نمی‌دارد... و ظلم میان انسان و نفس خویش و در آیه شریفه این معنا مراد است که آمده بر نفسم ستم کردم.» <ref>راغب اصفهانی، مفردات، ص537.</ref>.  


اگر این [[آیه]] را در کنار [[آیات]] دیگری قرار دهیم، [[استدلال]] روشن‌تر می‌شود، آنجا که می‌فرماید: {{متن قرآن|سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ * كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ * وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ * وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ}}<ref>«درود بر ابراهیم * و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * بی‌گمان او از بندگان مؤمن ما بود * و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود * و به او و به اسحاق، خجستگی بخشیدیم و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۰۹-۱۱۳.</ref>.
اما لفظ ظالمین» در [[آیه]] مورد بحث اسم فاعل است و به شکل جمع لام استغراق بر سر آن قرار گرفته است و [[اندیشمندان]] در [[علم اصول]] [[اتفاق نظر]] دارند که هرگاه اسم فاعل به صورت جمع باشد و بر آن الف و لام استغراق درآید از آن لفظ معنای عام و مطلق [[اراده]] و فهمیده می‌شود. <ref>ر.ک: خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج1، ص217؛ سبحانی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ج1، ص198.</ref>.  


بر پایه [[آیات]] بالا، ذرّیه [[حضرت ابراهیم]] دو گونه‌اند: [[محسن]] و [[ظالم]] و [[خدای متعال]] در [[آیه]] ۱۲۴ [[سوره بقره]]، [[امامت]] را از [[ظالمان]] [[نفی]] کرد، پس فقط [[امامت]] به محسنان می‌رسد.
از این بیان نتیجه می‌گیریم که مراد از لفظ "[[ظالمین]]" در [[آیه شریفه]] هر کسی است که به گونه‌ای در مدت [[زندگی]] خویش به [[ستم]] - خواه بزرگ یا کوچک و در عمل یا قول یا [[اعتقاد]] - [[آلوده]] گشته و در پرونده اعمالش ثبت گردیده است. این عمومیت به روشنی از جمع "الظالمین" که با الف و لام استغراق ،آمده معلوم می‌شود از این رو [[آیه]] مورد بحث بیانگر این نکته است که فردی که دارای وصف [[ظالم]] است [[شایستگی]] رسیدن به [[مقام امامت]] و [[پیشوایی]] [[مردم]] و رساندن آنان به [[تکامل]] بشری - که نتیجه‌اش [[رستگاری]] [[دنیوی]] و [[سعادت‌مندی]] [[اخروی]] است - را ندارد؛ بلکه این [[منصب]] از ناحیه [[خداوند متعال]] به کسی می‌رسد که از هرگونه ستم در تمام زندگی‌اش به دور باشد و در کوتاه سخن [[پاک]] و [[منزه]] از هرگ ونه گفتار و [[کردار]] و [[رفتار]] و اعتقاد [[ستم آلود]] به هر شکل آن باشد. <ref>عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت{{عم}}، ص392-394.</ref>.


و در [[تفسیر عیاشی]] از [[صفوان جمال]] [[روایت]] کرده که گفت: "ما در [[مکه]] بودیم، در آنجا گفتگو از [[آیه]]: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ}} به میان آمد فرمود: [[خدا]] آن را با [[محمد]] و [[علی]] و [[امامان]] از [[فرزندان علی]] تمام کرد، آنجا که فرمود: {{متن قرآن|ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}، ذریه‌ای که بعضی از برخی دیگرند و [[خدا]] شنوا و داناست"{{متن حدیث|كُنَّا بِمَكَّةَ فَجَرَى الْحَدِيثُ فِي قَوْلِ اللَّهِ {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ}} قَالَ أَتَمَّهُنَّ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي قَوْلِ اللَّهِ {{متن قرآن|ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}}}<ref>تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۷: و در تفسیر عیاشی به سندهایی چند از صفوان جمال روایت کرده که گفت:.</ref>.<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۱۳۹-۱۴۱.</ref>


== دلالت آیه ابتلاء بر لزوم نصب الهی امام ==
== دلالت آیه ابتلاء بر لزوم نصب الهی امام ==
۱۱٬۱۴۲

ویرایش