←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۱: | ||
بعلاوه او پسر عمه رسول خدا{{صل}} بوده و به همین جهت نزد [[اهل]] [[سنّت]] دارای [[شخصیت]] بالا و مقبول است، از این رو [[اعتراض]] وی به [[خلافت ابوبکر]] و [[جریان سقیفه]] و اعتراف به [[حقانیت امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[عالمان]] [[سنّی]] ناخوشایند است بدین جهت بخاری از ذکر نام وی خودداری میکند. بر اساس برخی نقلها ناقل این سخن [[عمار]] بوده است<ref>شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۲، ص۲۵.</ref>. | بعلاوه او پسر عمه رسول خدا{{صل}} بوده و به همین جهت نزد [[اهل]] [[سنّت]] دارای [[شخصیت]] بالا و مقبول است، از این رو [[اعتراض]] وی به [[خلافت ابوبکر]] و [[جریان سقیفه]] و اعتراف به [[حقانیت امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[عالمان]] [[سنّی]] ناخوشایند است بدین جهت بخاری از ذکر نام وی خودداری میکند. بر اساس برخی نقلها ناقل این سخن [[عمار]] بوده است<ref>شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۲، ص۲۵.</ref>. | ||
به نظر میرسد این دو قول با هم [[تعارض]] نداشته باشند؛ چراکه ممکن است عدهای از جمله زبیر و [[عمّار]] در جلسهای گرد هم آمده و این مطلب را مطرح کرده باشند و [[راوی]] این قول را به هر یک از آنها نسبت داده باشند. به هر [[حال]] بخاری از اساس مسئله را ابهامآمیز مطرح میکند. شارح [[صحیح بخاری]] نیز در مقدمه کتاب خود متعرض این مطلب میشود و حتی برخی از شارحان کتاب بخاری، مثل عینی [[حنفی]] در [[عمدة القاری]] و [[کرمانی]] در الکواکب الدراری اساساً به این مطلب اشاره نکردهاند و این در حالی است که برای دور کردن اذهان مخاطبان از بحث، به نحوی در الفاظ روایت تغییری دادهاند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۱۹-۲۳۵.</ref>. | به نظر میرسد این دو قول با هم [[تعارض]] نداشته باشند؛ چراکه ممکن است عدهای از جمله زبیر و [[عمّار]] در جلسهای گرد هم آمده و این مطلب را مطرح کرده باشند و [[راوی]] این قول را به هر یک از آنها نسبت داده باشند. به هر [[حال]] بخاری از اساس مسئله را ابهامآمیز مطرح میکند. شارح [[صحیح بخاری]] نیز در مقدمه کتاب خود متعرض این مطلب میشود و حتی برخی از شارحان کتاب بخاری، مثل عینی [[حنفی]] در [[عمدة القاری]] و [[کرمانی]] در الکواکب الدراری اساساً به این مطلب اشاره نکردهاند و این در حالی است که برای دور کردن اذهان مخاطبان از بحث، به نحوی در الفاظ روایت تغییری دادهاند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۱۹-۲۳۵.</ref>. | ||
====دو نکته در [[حدیث]]==== | |||
یکم: در [[سقیفه]] [[بنو ساعده]] سه نفر از [[مهاجران]] و تعداد زیادی از [[انصار]] حضور داشتهاند، اما در مورد جزئیات حوادث و وقایع آن هیچ [[نقلی]] از حاضرین وجود ندارد و این مسئله بسیار عجیب است و [[محققان]] را به [[تأمل]] وامیدارد که چرا داستان بسیار مهمی که [[سرنوشت]] [[اسلام]] و [[مسلمین]] را به شدت متأثر ساخته است از سوی هیچ کس نقل نشده است؟ و احدی از حاضرین در [[سقیفه]] از حوادث اتفاق افتاده در آن گزارش نکردهاند. | |||
چرا این داستان فقط از طریق [[عمر بن خطاب]] نقل شده است؟ | |||
اگر عمر بن خطاب از گفتوگوی عدهای مبنی بر [[بیعت]] ایشان با [[امیر المؤمنین]]{{ع}} مطلع و [[خشمگین]] نمیشد، حتی این مقدار از حوادث، اگرچه از «منظر [[صاحبان قدرت]]» باشد به دست ما نمیرسید. | |||
دوم: عمر ضمن [[خطبه]] خود ادعا میکند آیاتی در [[قرآن]] بوده و حذف شده است و این موضوع بیانگر [[تحریف]] و نقصان قرآن است. به عبارت دیگر عمر بن خطاب قائل به [[تحریف قرآن]] بوده است، پس باید [[اهل تسنّن]] این مشکل را نیز پاسخ بدهند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۳۶.</ref>. | |||
====طرح [[شورا]] و جلوگیری از بیعت==== | |||
با توجه به مطالبی که گذشت، روشن شد که شو را در [[سال ۲۳ هجری]] از سوی عمر مطرح شد و پیش از آن اساساً سخنی از شورا نبوده است. | |||
از [[روایت]] عمر استفاده میشود که طرح مسئله شورا به جهت [[پیشگیری]] از اقدام طرفداران [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای بیعت با ایشان بوده است. | |||
همچنین برخی قرائن حاکی از آن است که در زد و بندهای [[سیاسی]] میان بنوامیه و عمر بن خطاب، قرار بر آن بود که پس از عمر، [[عثمان بن عفان]] [[جانشین]] وی گردد. بدین منظور عمر مسئله شورا را طراحی کرد تا از این طریق به اهداف از قبل تعیین شده دست یابد. در نتیجه اگر [[جاسوسان]] خبر تصمیم [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به عمر منتقل نمیکردند. چیزی به نام شورا مطرح نمیشد و عمر به [[سادگی]] و با [[وصیت]]، عثمان را به عنوان جانشین خود معرفی میکرد. | |||
با بررسی تحلیلی [[تاریخ]] به این نتیجه میرسیم که عثمان در [[خلافت عمر]] نقش مهمی را ایفا کرد و در عوض این کار قرار بر آن شد که عمر نیز زمینه را برای [[خلافت عثمان]] فراهم سازد. | |||
بر اساس مدارک [[اهل تسنّن]]، [[ابوبکر]] به هنگام [[وصیت]] و پس از گفتن جمله {{عربی|هذا ما أوصى به أبو بكر بن قحافة}} بیهوش شد<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۰۰؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۴۱۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۲۵.</ref> و نتوانست ادامه وصیت خود را بیان کند. کاتب وصیت ابوبکر، یعنی [[عثمان بن عفان]] وقتی اوضاع را چنین دید، [[بیم]] آن داشت که وصیت ابوبکر ناتمام بماند، از همین رو از پیش خود وصیت ابوبکر را تکمیل کرد. وقتی ابوبکر به [[هوش]] آمد، از عثمان پرسید در وصیت چه نوشتی؟ عثمان پاسخ داد: من ترسیدم که تو نتوانی وصیت خود را تمام کنی؛ لذا [[خلافت]] را برای [[عمر بن خطاب]] نوشتم. ابوبکر نیز اقدام عثمان را [[تأیید]] کرد<ref>ر.ک: السنن الکبری (بیهقی)، ج۸، ص۱۴۹؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۵۳۶، ش۳۵۷۲۲؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۹، ص۱۵۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۲۵۱ - ۲۵۲؛ وفیات الأعیان، ج۳، ص۶۸.</ref>. | |||
شواهد فراوانی هست که از فشار بنو امیه برای دست گرفتن [[قدرت]] حکایت دارد و در این راستا بنو امیه، عمر را در راه رسیدن به خلافت [[یاری]] کردند تا او نیز راه را برای انتقال قدرت به اینان هموار سازد. عمر در این راه از [[اهل کتاب]] نیز بهره میجست. در [[سنن]] ابی داوود آمده است: از [[اقرع]] ([[مؤذن]] عمر به خطاب) نقل شده است که گفت عمر مرا به نزد [[اسقف]] فرستاد و من او را فرا خواندم. عمر به او گفت: آیا نام مرا در کتاب ([[انجیل]]) یافتهای؟ گفت بله. گفت اوصاف مرا چگونه یافتی؟ اسقف گفت تو را با عنوان «[[قرن]]»<ref>قرن در لغت به معنای شاخ است.</ref> یافتم. عمر (عصبانی شد) شلاق خود (دره) را بالا برد و گفت: قرن چیست؟ اسقف پاسخ داد: قرن آهن بزرگ و محکمی است. عمر گفت: کسی را که پس از من خواهد آمد چگونه یافتی؟ [[اسقف]] گفت: او را [[جانشین]] صالحی یافتم جز این که وی [[خویشاوندان]] خود را بر سر کار خواهد آورد. عمر سه مرتبه گفت: [[خدا]] به عثمان رحم کند<ref>{{عربی|حدثنا حفص بن عمر أبو عمر الضرير، حدثنا حماد بن سلمة، أن سعيد بن إياس الجريري أخبرهم، عن عبد الله بن شقيق العقيلي، عن الأقرع مؤذن عمر بن الخطاب، قال: بعثني عمر إلى الأسقف، فدعوته، فقال له عمر: وهل تجدني في الكتاب؟ قال: نعم. قال: كيف تجدني؟ قال أجدك قرنا، فرفع عليه الدرة فقال قرن مه؟ فقال: قرن حديد، أمين شديد، قال كيف تجد الذي یجيء من بعدي؟ فقال: أجده خليفة صالحا غير أنه يؤثر قرابته، قال عمر: يرحم الله عثمان! ثلاثا، فقال: كيف تجد الذي بعده؟ قال: أجده صدأحديد، فوضع عمر يده على رأسه فقال: يا دفراه، يا دفراه فقال: يا أمير المؤمنين، إنه خليفة صالح ولكنه يستخلف حين يستخلف والسيف مسلول والدم مهراق}}؛ سنن أبی داوود، ج۲، ص۴۰۳، ش۴۶۵۶. همچنین ر.ک: تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۲۶۴.</ref>. | |||
این [[حدیث]] آشکارا حاکی از آن است که [[خلافت عثمان]] از جانب عمر تثبیت شده بود؛ از این رو وقتی خبر رسید که عدهای قصد دارند با [[امیر المؤمنین]]{{ع}} [[بیعت]] کنند، «[[شورا]]» را به گونهای طراحی کرد که اولاً طرفداران [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را [[سرکوب]] کند و ثانیاً امر [[خلافت]] به عثمان منتهی شود؛ زیرا هر چند که اعضای شورا شش نفر بودند، اما در این جمع نیز تصمیم نهایی به [[عبدالرحمان بن عوف]] که داماد عثمان بود سپرده شد. | |||
بنابراین روشن است که عمر هرگز [[اعتقادی]] به «شورا» نداشته است، بلکه او [[آرزو]] داشته است که یکی از سه [[یار]] خود یعنی [[معاذ بن جبل]]، [[ابو عبیده جراح]] و یا سالم [[مولا]] [[ابو حذیفه]] زنده بودند و خلافت به آنها میرسید. | |||
در نهایت هم در اثر فشارهای بنو امیه و زد و بندهای [[سیاسی]] با آنها تصمیم گرفته بود که عثمان را به عنوان [[خلیفه]] خود معرفی کند که به جهت [[سرکوب]] مخالفان این کار را با طرح مسئله [[شورا]] به انجام رساند؛ هر چند که شورا هیچ ریشهای در [[قرآن]] و [[سنت]] نداشت و هیچ یک از اعضای آن شورا مورد [[وثوق]] و [[تأیید]] عمر نبودند. | |||
[[تفتازانی]] در شرح مقاصد، مسئله شورا را به عنوان یکی از اشکالاتی که متوجه عمر است مطرح کرده و مینویسد: | |||
{{عربی|منها: أنه جعل الخلافة شورى بين ستة مع الإجماع على أنه لا يجوز نصب خليفتين لما فيه من إثارة الفتنة}}<ref>شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۹۵.</ref>؛ | |||
و از جمله (اشکالاتی که بر عمر وارد است) آن است که [[خلافت]] را به صورت شورا در میان شش نفر قرار داد، در صورتی که بر اساس [[اجماع]]، [[نصب]] [[دو خلیفه]] جایز نیست؛ زیرا باعث بروز [[فتنه]] میشود. | |||
[[علامه حلی]] در مورد [[قصه]] شورا و اینکه هیچ یک از اعضای آن مورد وثوق عمر نبودند مینویسد: از جمله [اشکالاتی که بر عمر وارد است] داستان شورا است که [عمر] در آن اموری را [[بدعت]] نهاد و به واسطه آن هم از [[اختیار]] (که مبنای [[اهل]] [[سنّت]] در [[تعیین امام]] است) و هم از [[نص]] که ([[معتقد]] [[شیعه]] است) خارج شد و هر یک را [[ذم]] کرد، به این صورت که طعنی برای آن ذکر کرد که با وجود این [[مطاعن]]، فرد برای [[امامت]] صلاحیت نخواهد داشت<ref>{{عربی|منها: قصة الشورى، وقد أبدع فيها أمورا، فإنه: خرج بها عن الإختيار والنص جميعا. و حصرها في ستة. و ذم كل واحد منهم، بأن ذكر فيه طعنا، لا يصلح معه للإمامة}}؛ نهج الحق وکشف الصدق، ص۲۸۵.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۳۷.</ref>. | |||
===[[وصیت]]=== | |||
چنان که پیشتر اشاره شد، یکی از [[راههای تعیین امام]] از نظر [[اهل سنّت]] [[وصیت امام]] قبلی به [[امام]] پس از خود است. | |||
اما [[اهل تسنّن]] هیچ دلیلی برای [[مشروعیت]] این طریق ارائه نکردهاند، بلکه فقط به تعیین عمر از سوی [[ابوبکر]] استناد میکنند. اما برای [[درستی]] یا نادرستی این طریق ابتدا باید [[مشروعیت امام]] قبلی [[اثبات]] شود، بنابراین بحث به [[ابوبکر]] بازمیگردد؛ یعنی اساساً بحث در مورد تعیین [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} است. پس تا [[مشروعیت خلافت]] ابوبکر ثابت نگردد، عمل وی هیچ حجیتی نخواهد داشت. همچنین اگر [[تعیین امام]] بعد، صرفاً مبتنی بر [[رأی]] و نظر [[امام]] پیش از خود باشد و امر به [[خدا]] و [[رسول]] او منتهی نگردد هیچ اعتباری نخواهد داشت، یعنی امام قبلی حتماً باید امامتش از جانب خدا و رسول او [[مشروعیت]] داشته باشد تا بتواند امام پس از خود را تعیین کند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۲۴۱.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |