←پانویس
(صفحهای تازه حاوی «==مقدمه== در صلح حدیبیه<ref>خارج شدن پیامبر از مدینه برای انجام عمره در اوایل ذی قعده سال ششم هجرت مبارک وی انجام پذیرفت.</ref> پس از رخدادهای گوناگون و دردناک و نبردهای خونینی که میان پیامبر و مسلمانان با قریش و یهود صورت پذیرفت، رسالت...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
سهیل گفت: اگر شما را [[فرستاده خدا]] میدانستیم، از [[زیارت]] [[خانه خدا]] بازتان نمیداشتیم و با تو نمیجنگیدیم، بنویس: [[محمد بن عبد الله]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: هر چند به [[تکذیب]] من بپردازید، من فرستاده خدا هستم و سپس به علی فرمود: کلمه [[رسول الله]] را محو کن عرض کرد: ای رسول خدا! دستم یارای محو [[نبوت]] را از نام [[مبارک]] تو ندارد، پیامبر اکرم{{صل}}) آن نوشته را گرفت و خود به محو آن پرداخت و سپس به علی فرمود: تو نیز به چنین وضعی [[مبتلا]] خواهی شد و به ناچار به آن تن درخواهی داد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۲ چاپ مؤسسه اعلمی؛ کامل، ج۲، ص۴۰۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۱۵.</ref> | سهیل گفت: اگر شما را [[فرستاده خدا]] میدانستیم، از [[زیارت]] [[خانه خدا]] بازتان نمیداشتیم و با تو نمیجنگیدیم، بنویس: [[محمد بن عبد الله]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: هر چند به [[تکذیب]] من بپردازید، من فرستاده خدا هستم و سپس به علی فرمود: کلمه [[رسول الله]] را محو کن عرض کرد: ای رسول خدا! دستم یارای محو [[نبوت]] را از نام [[مبارک]] تو ندارد، پیامبر اکرم{{صل}}) آن نوشته را گرفت و خود به محو آن پرداخت و سپس به علی فرمود: تو نیز به چنین وضعی [[مبتلا]] خواهی شد و به ناچار به آن تن درخواهی داد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۲ چاپ مؤسسه اعلمی؛ کامل، ج۲، ص۴۰۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۱۵.</ref> | ||
==حدیبیه== | |||
در [[ذیقعده]] [[سال ششم هجری]]، [[رسول خدا]]{{صل}} و هفتصد تن از [[اصحاب]]، در حالی که هفتاد شتر [[قربانی]] همراه داشتند، عازم [[سفر حج]] شدند؛ ولی در حدیبیه [[قریشیان]] راه را بر حضرت گرفتند. پس از مدتی [[انتظار]] و [[خوف و رجا]]، [[سهیل بن عمرو]]، [[نماینده]] تام الاختیار [[قریش]]، به حدیبیه آمد و در پی مذاکراتی با رسول خدا{{صل}}، میان دو طرف [[پیمان صلح]] بر نهاده شد. | |||
[[امیرمؤمنان]]{{ع}} با [[وحی الهی]] از سوی [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} نویسنده [[صلحنامه]] و تنظیم کننده [[قرارداد]] بود. [[پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: «[[یا علی]]، بنویس: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}». علی{{ع}} نوشته بود که سهیل بن عمرو گفت: ای محمد، این نوشتهای میان ما و تو است. آن را با نام کسی آغاز کن که ما او را بشناسیم. بنویس {{متن حدیث|بِسْمِكَ اللَّهُمَّ}}». رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: «آنچه نوشتی [[پاک]] کن و بنویس: {{متن حدیث|بِسْمِكَ اللَّهُمَّ}}». علی{{ع}} گفت: «ای رسول خدا، اگر [[اطاعت]] از شما نبود، {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}را محو نمیکردم». سپس آن را پاک کرد و نوشت: {{متن حدیث|بِسْمِكَ اللَّهُمَّ}} پیغمبر فرمود: «بنویس این، پیمانی است میان محمد رسول خدا و سهیل بن عمرو». [[سهیل]] گفت: «اگر ما این را بپذیریم، به رسالتت [[اقرار]] کردهایم. آن را پاک کن و به جایش بنویس: [[محمد بن عبدالله]]». امیرمؤمنان{{ع}} فرمود: «به خدا [[سوگند]]، به [[حقیقت]] او [[فرستاده خدا]] است؛ اگر چه بینی تو بر خاک مالیده شود». سهیل گفت: «نام را بنویس تا شرط [[صلح]] برقرار شود». علی{{ع}} فرمود: «وای بر تو ای سهیل! از [[عناد]] و [[دشمنی]] دست بردار». آنگاه پیغمبر، خود، به علی{{ع}} فرمود که آن را پاک کند. علی{{ع}} گفت: «یا [[رسول الله]]! دست من به سوی محو نام تو از [[نبوت]] نمیرود». رسول خدا{{صل}} فرمود: «نشانم ده تا آن را پاک کنم». علی{{ع}} دست پیغمبر را بر آن گذاشت و حضرت به دست خود پاکش کرد و به امیرمؤمنان{{ع}} فرمود: «به زودی تو خود نیز دچار چنین حالی میشوی و به ناچار آن را خواهی پذیرفت». سپس علی{{ع}} [[صلحنامه]] را به پایان رساند<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۰۶.</ref>. | |||
در همین [[سفر]] بود که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[جحفه]] رسید که در آنجا آب پیدا نمیشد. [[پیغمبر]]، [[سعد بن مالک]] را با چند [[مشک]] برای آب فرستاد. چون کمی رفت، با مشکهای خالی نزد پیغمبر بازگشت و گفت: «ای رسول خدا، توان رفتن ندارم و از [[ترس]] [[دشمن]] پاهایم از حرکت ایستادهاند». پیغمبر فرمود: «بنشین». سپس مردی دیگر را به دنبال آب فرستاد. او مشکها را برداشت و همان اندازه رفت و بیآب بازگشت. [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} به او فرمود: «چرا بازگشتی؟» گفت: ای رسول خدا، [[سوگند]] به آنکه تو را به [[حقیقت]] به [[نبوت]] [[مبعوث]] کرده است، از ترس دشمن نیروی رفتن نداشتم». آنگاه [[رسول اکرم]]{{صل}} [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را خواست و او را با مشکها و سقاها در پی آب فرستاد. [[مردم]] دیده بودند آنان که پیش از علی{{ع}} رفتند، بیآب برگشتند. از این رو، [[شک]] داشتند که او با آب بازگردد. علی{{ع}} برای آوردن آب رفت تا به سنگهای سیاهی رسید که آب در آنجا بود و مشکها را پر از آب کرد و به سوی پیغمبر بازگشت؛ در حالی که از مشکها صدایی میآمد. چون به حضور رسول خدا{{صل}} رسید، آن حضرت [[تکبیر]] گفت و برای علی{{ع}} [[دعای خیر]] کرد<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. | |||
همچنین، در این [[مذاکره]]، [[سهیل بن عمرو]] به پیغمبر گفت: «ای محمد، [[بردگان]] ما به تو پیوستهاند. آنان را به ما بازگردان. رسول خدا{{صل}} به قدری [[خشمگین]] شد که نشانه [[خشم]] در چهرهاش آشکار گشت. سپس فرمود: «ای گروه [[قریش]]، سخن کوتاه کنید وگرنه [[خداوند]] مردی را بر شما برانگیزد که دلش را به [[ایمان]] آزموده است و گردنهای شما را برای [[دین]] میزند». برخی حاضران گفتند: یا [[رسول الله]]، آیا او [[ابوبکر]] است؟» فرمود: «نه». عرض کردند: «[[عمر]] است؟» فرمود: «نه، او همان است که در [[حجره]] [[کفش]] را وصله میزند». [[مردم]] شتابان به سوی حجره آمدند تا آن مرد را ببینند و [[امیرمؤمنان]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را دیدند<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۰۹؛ رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی امیرالمؤمنین{{ع}}، ص۱۱۵، به نقل از ترمذی، السنن، ج۱۳، ص۱۶۶؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۱۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۳۷؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۳۳؛ تستری، نورالله، احقاق الحق، ج۵، ص۶۱۳ – ۶۰۶.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی|رجبی، محمد حسین]]، [[امام علی در عهد پیامبر (مقاله)| مقاله «امام علی در عهد پیامبر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]]، ص ۱۷۵.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |