←مواد پیماننامه
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
[[حق تعالی]] در [[آیه]] ۶۲ همین [[سوره]] میفرماید: اگر بخواهند با پذیرش و درخواست صلح، شما را [[فریب]] دهند، [[خدا]] برای شما کفایت میکند<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ}} «و اگر بخواهند تو را فریب دهند بیگمان خداوند تو را بسنده است؛ هموست که تو را با یاوری خویش و با مؤمنان پشتیبانی کرد» سوره انفال، آیه ۶۲.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۱۶.</ref> | [[حق تعالی]] در [[آیه]] ۶۲ همین [[سوره]] میفرماید: اگر بخواهند با پذیرش و درخواست صلح، شما را [[فریب]] دهند، [[خدا]] برای شما کفایت میکند<ref>{{متن قرآن|وَإِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ}} «و اگر بخواهند تو را فریب دهند بیگمان خداوند تو را بسنده است؛ هموست که تو را با یاوری خویش و با مؤمنان پشتیبانی کرد» سوره انفال، آیه ۶۲.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۱۶.</ref> | ||
== [[صلح]] حدیبیه == | |||
[[سال ششم هجری]] که سال [[جهاد]] پیگیر و [[دفاع]] جانانه [[مسلمانان]] بود به پایان خود نزدیک میشد. مسلمانان به گسترش [[رسالت اسلامی]] و پرورش [[انسان]] و [[جامعه اسلامی]] و ایجاد [[تمدن اسلامی]] [[همت]] گماردند. ساکنان [[جزیرة العرب]] با پیبردن به [[عظمت]] این [[دین]]، از بینبردن و نابودی آن را امری غیرممکن دانستند. [[نبرد]] با [[قریش]]- که بزرگترین [[قدرت سیاسی]] و نظامی آن [[زمان]] بود- و [[جنگ با یهودیان]] و سایر نیروهای [[شرک]]، نتوانست از [[گسترش اسلام]] و درخشش [[تعالیم]] آن و رسیدن به اهدافش جلوگیری کند. | |||
[[بیت الحرام]]، نه [[ملک]] کسی بود و نه در [[انحصار]] [[مذهب]] و طرفداران مسلک مشخّصی قرار داشت. در این مکان [[مقدس]] بتهای متعددی وجود داشت که [[معتقدان]] به آنها، برای اجرای [[مراسم حج]] آهنگ آن [[دیار]] میکردند؛ ولی [[طغیان]] و [[گستاخی]] قریش، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و مسلمانان را از [[زیارت]] [[خانه خدا]]، [[محروم]] ساخت. | |||
در این برهه، [[رسول خدا]]{{صل}} دریافت که قریش با موضع خود در قبال [[اسلام]] سخت در تنگنا قرار گرفتهاند. ازاینرو، تصمیم گرفت همراه مسلمانان در سفری [[عبادی]] برای انجام [[عمره]] رهسپار [[مکه]] شود تا در ضمن آن، ادامه رسالت اسلامی خود را [[اعلان]] و تا حدّ امکان تعالیم [[اعتقادی]] و [[دستورات اسلام]] و مراتب [[احترام]] و [[تجلیل]] خود را به [[بیت اللّه]] الحرام روشن نماید. این حرکت حضرت، مرحله [[گشایش]] فضای [[دینی]] و نوین و دوران انتقال از مرحله دفاع به مرحله گسترش و [[تهاجم]]، بهشمار میآمد. | |||
رسول خدا{{صل}} و یارانش پس از پیمودن راهی بسیار سخت و ناهموار، در پهندشتی به نام «[[حدیبیه]]» فرود آمدند. [[ناقه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} زانو به [[زمین]] زد، آن حضرت فرمود: این ناقه چنین عادتی نداشت، ولی همان خدایی که فیلها را از رفتن به سوی مکه باز داشت، این شتر را نیز از حرکت بازداشته است.<ref>بحار الأنوار، ج۲۰، ص۲۲۹.</ref> | |||
حضرت به مسلمانان [[فرمان]] داد در آن مکان فرود آیند و فرمود: اگر امروز قریش به من پیشنهادی بدهند که در آن، [[تحکیم]] روابط [[خویشاوندی]] وجود داشته باشد، درخواست آنان را خواهم پذیرفت<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۶.</ref>. ولی [[قریش]] همچنان در کمین [[مسلمانها]] نشسته و سواران آنها بر سر راه [[مسلمانان]] وجود داشتند. سپس «[[بدیل بن ورقا]]» را در رأس هیئتی از [[خزاعه]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} فرستادند تا [[هدف]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را از این [[سفر]] جویا شود و او را از ورود به [[مکه]] بازدارند. آن هیئت پس از بازگشت، سعی کرد قریش را متقاعد سازد که هدف [[پیامبر]]{{صل}} تنها انجام دادن [[عمره]] است ولی قریش با برخوردی متکبّرانه، هیئت دیگری را به [[سرپرستی]] حلیس- [[رئیس]] احابیش- نزد آن حضرت اعزام نمود. وقتی چشم پیامبر{{صل}} به او افتاد، فرمود: این شخص، از مردمی [[خداشناس]] است. | |||
حلیس با دیدن شترانی که مسلمانان برای [[قربانی کردن]] همراه داشتند بیآنکه با پیامبر دیدار کند، نزد قریش بازگشت، تا در این خصوص که پیامبر و مسلمانان برای انجام دادن عمره به این [[دیار]] آمدهاند، آنان را قانع سازد. ولی اینبار نیز قریش قانع نشد و [[مسعود بن عروه ثقفی]] را [[خدمت]] پیامبر اعزام نمود. عروه هنگامی دید مسلمانان برای [[تبرک]] جستن به قطرات پراکنده آب وضوی رسول خدا{{صل}} بر یکدیگر [[سبقت]] میگیرند، از [[مشاهده]] این منظره شگفتزده شد و نزد قریش بازگشت و اظهار داشت: ای [[قریشیان]]! من به دربار [[پادشاهی]] چون کسری و [[قیصر]] و [[نجاشی]] باریافتهام، ولی به [[خدا]]! هیچ پادشاهی را چون «محمد» در میان [[ملت]] خود مشاهده نکردهام؛ زیرا من در این برخورد مردی را نظارهگر بودم که پیروانش حاضر نیستند با هیچ [[بهایی]] دست از او بردارند! بنابراین، دیدگاه من درباره وی همان است و شما خود دانید<ref>مغازی، ج۲، ص۵۹۸.</ref>. | |||
پیامبر اکرم{{صل}} طی سفر [[عبادی]] مسلمانان که جز [[سلاح]] همراه مسافر، سلاح دیگری با خود برنگرفته بودند، به جنبه احترامی که برای [[ماههای حرام]] قائل بود، اشاره فرمود و از [[قبایل]] مجاور غیرمسلمان [[دعوت]] کرد تا در این سفر، مسلمانان را [[همراهی]] کنند. حضرت با این عمل بر آن بود تا به همگان [[اعلان]] کند که ارتباط میان [[اسلام]] و سایر قدرتها بر پایه [[جنگ]] [[استوار]] نیست. آن بزرگوار حداقل ۱۴۰۰ [[مسلمان]] به این [[سفر]] گسیل داشت و تعداد هفتاد شتر [[قربانی]] پیشاپیش خود به حرکت درآورد. | |||
خبر حرکت [[رسول اکرم]]{{صل}} و [[مسلمانان]] برای بهجاآوردن [[عمره]] به [[قریش]] رسید و آنان سخت در تنگنا قرار گرفتند و تنها دو راه در برابرشان وجود داشت: یا به مسلمانان [[اجازه]] انجام عمره دهند که با این عمل، مسلمانان به آرزوی دیرینه خود، [[زیارت]] [[بیت اللّه]] الحرام، نایل شوند و [[مهاجران]] [[توفیق]] مییافتند با [[خانوادهها]] و بستگان خویش ارتباط برقرار کنند و چهبسا آنها را به اسلام [[دعوت]] میکردند و یا از ورود مسلمانان به [[مکه]] جلوگیری به عمل آورند که در این صورت، جایگاه و [[منزلت]] قریش [[متزلزل]] میشد و به سبب [[رفتار]] [[ناپسند]] آنان با کسانی که از سر [[صلح]] و [[آرامش]] تنها خواستار انجام [[مناسک]] عمره و [[ارج]] نهادن به [[کعبه]] بودند، مورد [[نکوهش]] دیگر [[قبایل]] قرار میگرفتند. | |||
قریش، گستاخانه و از سر [[دشمنی]]، دستهای از [[سوارهنظام]] خود را که دویست تن تخمین زده میشد به [[فرماندهی]] [[خالد بن ولید]]، به [[نبرد]] با [[رسول خدا]]{{صل}} و مسلمانان اعزام داشت. از آنجا که [[نبی اکرم]]{{صل}} با [[لباس]] [[احرام]] و بدون قصد جنگ، آهنگ آن سامان کرده بود، فرمود: وای بر قریش، جنگ، آنها را به نابودی کشاند، چه میشد اگر مانع ارتباط من با سایر قبایل [[بتپرست]] نمیشدند چراکه اگر آنها بر من [[پیروز]] میشدند، قریش به [[هدف]] خود دست مییافتند و اگر من بر آنان پیروز میگشتم، یا اسلام میآوردند و یا با [[قدرت]] و توان خود با من به نبرد برمیخاستند، قریش چه تصور میکند؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! در راه [[تبلیغ رسالت الهی]] [[مبارزه]] خواهم کرد تا خدا آن را به [[پیروزی]] برساند و یا [[جان]] خود را بر سر این هدف بگذارم. | |||
سپس رسول خدا{{صل}} به [[سپاهیان]] خود دستور داد، از مسیر [[سوارهنظام]] [[قریش]] عقب بنشینند تا درگیر [[جنگی]] نشوند که قریش میخواهد آن را دستاویزی برای [[درستی]] موضعگیریهایش و مایهای برای [[فخر]] و [[مباهات]] قرارش دهد. آن حضرت جهت [[مذاکره]] با قریش پیرامون این موضوع، «[[خراش بن امیه]] [[خزاعی]]» را نزد آنان فرستاد، ولی قریش با پیکردن شتر او، آهنگ کشتن وی را کردند. و بدینترتیب، قریش هیچگونه [[پایبندی]] به رعایت [[آداب و رسوم]] نشان نداد و دیری نپایید به پنجاه مرد جنگی [[مأموریت]] داد تا به تحریک [[مسلمانان]] بپردازند، شاید از آنها حرکتی مخالف [[صلح]] سربزند ولی نقشه آنها با [[شکست]] مواجه شد و مسلمانان موفق به [[دستگیری]] این گروه شدند و [[رسول خدا]]{{صل}} برای تأکید بر [[هدف]] صلحآمیز خویش، آنان را بخشید.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۳.</ref> | |||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} تصمیم گرفت پیک دیگری نزد قریش بفرستد، ولی از آن جایی که علی{{ع}} با کشتن پهلوانان قریش در نبردهای [[دفاع از اسلام]]، آنان را [[عزادار]] ساخته بود، نتوانست وی را به عنوان [[نماینده]] خود اعزام نماید. ازاین رو، به [[عمر بن خطاب]] [[نمایندگی]] داد ولی [[عمر]] با اینکه متهم به کشتن فردی از قریش نبود، بر [[جان]] خویش ترسید و به [[پیامبر]]{{صل}} پیشنهاد کرد [[عثمان بن عفان]] [[اموی]] تبار را که با [[ابو سفیان]] [[خویشاوندی]] داشت، بدانجا اعزام نماید<ref>سیره نبوی، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. | |||
بازگشت [[عثمان]] از نزد قریش به طول انجامید و خبر کشته شدن وی منتشر شد و این خود، برای شکست کلیه تلاشهای [[مسالمتآمیز]] جهت ورود به [[مکه]] یک هشدار تلقی میشد و [[رسول اکرم]]{{صل}} جز آماده شدن برای [[جنگ]] چارهای ندید و [[بیعت رضوان]] در همین منطقه صورت گرفت. رسول خدا{{صل}} زیر درختی جلوس فرمود و یارانش بر [[استقامت]] و [[پایداری]] تا پای جان، با آن [[بزرگوار]] [[بیعت]] کردند. با بازگشت عثمان، [[ستیز]] و [[خشم]] مسلمانان به [[آرامش]] تبدیل شد و اینبار قریش، [[سهیل بن عمرو]] را برای مذاکره با [[نبی اکرم]]{{صل}} نزد آن حضرت فرستادند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]]، ص ۲۱۱.</ref>. | |||
==مواد پیماننامه== | ==مواد پیماننامه== |