آیه ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳۱: خط ۲۳۱:
# هم سیاق بودن [[آیه ولایت]] با [[آیه]] [[نهی]] [[تولّی]] از [[یهود]] و [[نصارا]] زمانی است که [[آیات]] دیگری بین آن دو واقع نشده باشند در حالی که میان دو [[آیه]] یاد شده، سه [[آیه]]<ref>سوره مائده، آیه: ۵۲ - ۵۴. </ref> فاصله افتاده است، البته هر چند آیه‌های ۵۲ و ۵۳ به نوعی ناظر به [[ولایت]] [[یهود]] و [[نصارا]] است، لکن [[آیه]] ۵۴ ناظر به [[ارتداد]] در [[آینده]] بوده و ارتباطی با [[آیه]] ۵۱ ندارد.
# هم سیاق بودن [[آیه ولایت]] با [[آیه]] [[نهی]] [[تولّی]] از [[یهود]] و [[نصارا]] زمانی است که [[آیات]] دیگری بین آن دو واقع نشده باشند در حالی که میان دو [[آیه]] یاد شده، سه [[آیه]]<ref>سوره مائده، آیه: ۵۲ - ۵۴. </ref> فاصله افتاده است، البته هر چند آیه‌های ۵۲ و ۵۳ به نوعی ناظر به [[ولایت]] [[یهود]] و [[نصارا]] است، لکن [[آیه]] ۵۴ ناظر به [[ارتداد]] در [[آینده]] بوده و ارتباطی با [[آیه]] ۵۱ ندارد.
# آیۀ بعد از [[آیۀ ولایت]] نیز صراحت یا [[ظهور]] در [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] ندارد، مضمون [[آیه]]، هم با [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] [[سازگاری]] دارد و هم با [[ولایت]] به معنای [[تدبیر]] وسرپرستی و [[نصرت]] در امور؛ بنابراین، نمی‌توان هیچکدام را قرینه بر دیگری گرفت<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۱۰۶-۱۱۱</ref>.
# آیۀ بعد از [[آیۀ ولایت]] نیز صراحت یا [[ظهور]] در [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] ندارد، مضمون [[آیه]]، هم با [[ولایت]] به معنای [[نصرت]] و [[محبت]] [[سازگاری]] دارد و هم با [[ولایت]] به معنای [[تدبیر]] وسرپرستی و [[نصرت]] در امور؛ بنابراین، نمی‌توان هیچکدام را قرینه بر دیگری گرفت<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ولایت - ربانی گلپایگانی (مقاله)|مقاله «آیه ولایت»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۱۰۶-۱۱۱</ref>.
# قرینه سیاق در صورتی قابل [[احتجاج]] است که با [[دلیل]] و قرینه‌ای روشن‌تر معارض نباشد، در حالی که [[احادیث]] وارد شده در [[شأن نزول]] [[آیه]] مانع از [[تمسک]] و [[استدلال]] به [[وحدت]] سیاق خواهد شد.
# قرینه سیاق در صورتی قابل [[احتجاج]] است که با [[دلیل]] و قرینه‌ای روشن‌تر معارض نباشد، در حالی که [[احادیث]] وارد شده در [[شأن نزول]] [[آیه]] مانع از تمسک و [[استدلال]] به [[وحدت]] سیاق خواهد شد.
# کلمۀ "ولی" در [[آیه]] ابتدا به [[خداوند]] و سپس به [[پیامبر]] اسناد داده شده است. تمامی [[مسلمین]] [[اتفاق نظر]] دارند [[ولایت]] [[خداوند]] و [[پیامبر]] {{صل}} به معنای مالک امر بودن است و چون این دو کلمه از [[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} بر [[ولایت]] [[خداوند]] و [[پیامبر]] عطف شده است، کلمۀ [[ولایت]] نسبت به {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} نیز به معنای [[مالکیت]] [[امر]] است.  
# کلمۀ "ولی" در [[آیه]] ابتدا به [[خداوند]] و سپس به [[پیامبر]] اسناد داده شده است. تمامی [[مسلمین]] [[اتفاق نظر]] دارند [[ولایت]] [[خداوند]] و [[پیامبر]] {{صل}} به معنای مالک امر بودن است و چون این دو کلمه از [[آیه]] {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} بر [[ولایت]] [[خداوند]] و [[پیامبر]] عطف شده است، کلمۀ [[ولایت]] نسبت به {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} نیز به معنای [[مالکیت]] [[امر]] است.  
# اگر [[ولایت]] به معنای [[محبت]] و [[نصرت]] باشد، مخاطب دچار [[سرگردانی]] می‌‌شود، چراکه نمی‌تواند تشخیص دهد [[متکلم]] کدام معنا از ولی را [[اراده]] کرده است<ref>ر. ک: [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص:۱۴۶. </ref>.
# اگر [[ولایت]] به معنای [[محبت]] و [[نصرت]] باشد، مخاطب دچار [[سرگردانی]] می‌‌شود، چراکه نمی‌تواند تشخیص دهد [[متکلم]] کدام معنا از ولی را [[اراده]] کرده است<ref>ر. ک: [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص:۱۴۶. </ref>.
خط ۲۴۴: خط ۲۴۴:


=== [[شبهه]] سوم: برداشت [[اشتباه]] از [[حقیقت]] [[ولایت]] [[خداوند]] ===
=== [[شبهه]] سوم: برداشت [[اشتباه]] از [[حقیقت]] [[ولایت]] [[خداوند]] ===
[[ولایت]] در مورد [[خداوند]] نمی‌تواند به معنای [[اقامه حدود]] و [[اجرای احکام الهی]] باشد، چراکه [[خداوند]] فقط در [[مقام]] [[جعل احکام]] است و [[اجرای حدود]] توسط [[بندگان]] او اجرایی می‌‌شود؛ لذا نمی‌توان معنای [[اجرای حدود]] که یکی از ارکان معنای [[ولایت]] است را در معنای {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} [[تطبیق]] داد.  
[[ولایت]] در مورد [[خداوند]] نمی‌تواند به معنای [[اقامه حدود]] و [[اجرای احکام الهی]] باشد، چراکه [[خداوند]] فقط در مقام [[جعل احکام]] است و [[اجرای حدود]] توسط [[بندگان]] او اجرایی می‌‌شود؛ لذا نمی‌توان معنای [[اجرای حدود]] که یکی از ارکان معنای [[ولایت]] است را در معنای {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}} [[تطبیق]] داد.  


در پاسخ باید گفت: در این اشکال، میان [[حقیقت]] [[ولایت]] و چگونگی إعمال آن از جمله [[اجرا]] و اقامۀ حدود آن خلط شده است. [[حقیقت]] [[ولایت]] یعنی [[رهبری]] [[امور دینی]] و [[دنیوی]] [[مسلمانان]] و [[آیه]] فقط به همین معنا اشاره می‌‌کند که شامل [[خدا]]، [[پیامبر]]، و [[امام]] می‌‌شود<ref>التحفة الإثنا عشریه، ص۱۹۸. </ref>.
در پاسخ باید گفت: در این اشکال، میان [[حقیقت]] [[ولایت]] و چگونگی إعمال آن از جمله [[اجرا]] و اقامۀ حدود آن خلط شده است. [[حقیقت]] [[ولایت]] یعنی [[رهبری]] [[امور دینی]] و [[دنیوی]] [[مسلمانان]] و [[آیه]] فقط به همین معنا اشاره می‌‌کند که شامل [[خدا]]، [[پیامبر]]، و [[امام]] می‌‌شود<ref>التحفة الإثنا عشریه، ص۱۹۸. </ref>.
خط ۲۵۶: خط ۲۵۶:


=== [[شبهه]] پنجم: عدم احتجاج امیرالمؤمنین {{ع}} به [[آیه ولایت]] ===
=== [[شبهه]] پنجم: عدم احتجاج امیرالمؤمنین {{ع}} به [[آیه ولایت]] ===
اگر [[آیه]] دلالت صریح بر [[ولایت]] و [[خلافت امام علی]] {{ع}} دارد چرا حضرت هیچگاه در [[مقام]] [[احتجاج]]، از این [[آیه]] استفاده نکردند.  
اگر [[آیه]] دلالت صریح بر [[ولایت]] و [[خلافت امام علی]] {{ع}} دارد چرا حضرت هیچگاه در مقام [[احتجاج]]، از این [[آیه]] استفاده نکردند.  


این اشکال پذیرفتی نیست چرا که حضرت در موارد متعدد، به این [[آیه]] تمسّک کرده‌اند از جمله:  
این اشکال پذیرفتی نیست چرا که حضرت در موارد متعدد، به این [[آیه]] تمسّک کرده‌اند از جمله:  
خط ۲۷۸: خط ۲۷۸:
# [[ابوهاشم جبایی]] گفته است: «نمی‌توان زکات در آیه را به صدقه مستحبی [[تفسیر]] کرد، زیرا مفاد آیه این است که ندادن زکات همچون انجام ندادن نماز، با [[مؤمن]] بودن [[انسان]] منافات دارد، یعنی او را از [[ایمان]] خارج می‌سازد، در حالی که ترک فعل [[مستحب]] چنین اثری را ندارد»<ref>المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.
# [[ابوهاشم جبایی]] گفته است: «نمی‌توان زکات در آیه را به صدقه مستحبی [[تفسیر]] کرد، زیرا مفاد آیه این است که ندادن زکات همچون انجام ندادن نماز، با [[مؤمن]] بودن [[انسان]] منافات دارد، یعنی او را از [[ایمان]] خارج می‌سازد، در حالی که ترک فعل [[مستحب]] چنین اثری را ندارد»<ref>المغنی، الإمامة، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.
# [[فخرالدین رازی]] گفته است: «استدلال [[شیعه]] به آیه بر [[امامت علی]] {{ع}} به اینکه آیه در شأن او نازل شده است، پذیرفته نیست، زیرا به [[اعتقاد]] اکثر [[مفسران]] آیه در [[حق]] عموم [[امت]] نازل شده است»<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.</ref>.
# [[فخرالدین رازی]] گفته است: «استدلال [[شیعه]] به آیه بر [[امامت علی]] {{ع}} به اینکه آیه در شأن او نازل شده است، پذیرفته نیست، زیرا به [[اعتقاد]] اکثر [[مفسران]] آیه در [[حق]] عموم [[امت]] نازل شده است»<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.</ref>.
# وی همچنین گفته است: «زکات اسم است برای صدقه واجب نه صدقه مستحبی، زیرا [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَآتُوا الزَّكَاةَ}}<ref>«و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.</ref> و امر ظاهر در [[وجوب]] است، و از طرفی تأخیر ادای زکات از اولین اوقات وجوب از نظر بیشتر [[علما]] [[معصیت]] است، بنابراین، نمی‌توان گفت امیرالمؤمنین {{ع}} انگشتر را به عنوان زکات واجب به [[فقیر]] داده است، زیرا در این صورت تأخیر در پرداخت آن لازم می‌آید که [[شایسته]] [[مقام]] آن حضرت نیست، و حمل آن بر [[صدقه]] مستحبی نیز خلاف اصل است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.</ref>.
# وی همچنین گفته است: «زکات اسم است برای صدقه واجب نه صدقه مستحبی، زیرا [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَآتُوا الزَّكَاةَ}}<ref>«و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.</ref> و امر ظاهر در [[وجوب]] است، و از طرفی تأخیر ادای زکات از اولین اوقات وجوب از نظر بیشتر [[علما]] [[معصیت]] است، بنابراین، نمی‌توان گفت امیرالمؤمنین {{ع}} انگشتر را به عنوان زکات واجب به [[فقیر]] داده است، زیرا در این صورت تأخیر در پرداخت آن لازم می‌آید که [[شایسته]] مقام آن حضرت نیست، و حمل آن بر [[صدقه]] مستحبی نیز خلاف اصل است<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۰.</ref>.
# [[ابن‌ تیمیه]] می‌نویسد: گفته او ([[علامه حلی]])<ref>منهاج الکرامة فی معرفة الامامة، تألیف علامه حلّی، یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده است این کتاب تا جایی اهمیت یافت که کسی همچون ابن تیمیه را بر آن داشت تا کتاب منهاج‌السنه را در رد آن بنگارد</ref> بر اینکه [[آیه]] درباره [[علی]] نازل شده [[اجماع]] وجود دارد» یکی از بزرگ‌ترین ادّعاهای [[دروغ]] است. اتفاقاً [[اهل]] [[علم حدیث]] [[اجماع]] کرده‌اند که این آگهی ویژه درباره [[علی]] فرود نیامده و [[علی]] در [[نماز]] انگشتر خود را [[صدقه]] نداده است. [[عالمان]] [[حدیث]] [[اجماع]] دارند بر اینکه [[قصه]] [[روایت]] شده در [[شأن نزول]] [[آیه]]، یکی از دروغ‌های بافته شده است<ref>{{عربی|الثاني قوله علامه حلّی قد اجمعوا أنها نزلت في علي من اعظم الدعاوي الكاذبه بل اجمع اهل العلم بالنقل على انها لم تنزل في علي بخصوصه و ان علياً لم يتصدق بخاتمه في الصلاة و اجمع أهل العلم بالحديث على أن القصه المرويه في ذلك من الكذب الموضوع}}منهاج السنه، ج۷، ص۱۲.</ref>.
# [[ابن‌ تیمیه]] می‌نویسد: گفته او ([[علامه حلی]])<ref>منهاج الکرامة فی معرفة الامامة، تألیف علامه حلّی، یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده است این کتاب تا جایی اهمیت یافت که کسی همچون ابن تیمیه را بر آن داشت تا کتاب منهاج‌السنه را در رد آن بنگارد</ref> بر اینکه [[آیه]] درباره [[علی]] نازل شده [[اجماع]] وجود دارد» یکی از بزرگ‌ترین ادّعاهای [[دروغ]] است. اتفاقاً [[اهل]] [[علم حدیث]] [[اجماع]] کرده‌اند که این آگهی ویژه درباره [[علی]] فرود نیامده و [[علی]] در [[نماز]] انگشتر خود را [[صدقه]] نداده است. [[عالمان]] [[حدیث]] [[اجماع]] دارند بر اینکه [[قصه]] [[روایت]] شده در [[شأن نزول]] [[آیه]]، یکی از دروغ‌های بافته شده است<ref>{{عربی|الثاني قوله علامه حلّی قد اجمعوا أنها نزلت في علي من اعظم الدعاوي الكاذبه بل اجمع اهل العلم بالنقل على انها لم تنزل في علي بخصوصه و ان علياً لم يتصدق بخاتمه في الصلاة و اجمع أهل العلم بالحديث على أن القصه المرويه في ذلك من الكذب الموضوع}}منهاج السنه، ج۷، ص۱۲.</ref>.


خط ۳۳۲: خط ۳۳۲:


'''پاسخ [[شبهه]]''':
'''پاسخ [[شبهه]]''':
پاسخ شبهه این است: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} اگر چه بعد از [[شهادت رسول خدا]] {{صل}} امام و [[خلیفه]] بود، اما در حال [[حیات]] آن حضرت نیز برای او [[ولایت]] در امور [[مسلمانان]] بوده و با وجود پیامبر {{صل}} نیز احتیاج به او داشتند. چنان که [[حدیث منزلت]]<ref>حدیث منزلت بیانگر این است که همان طوری که حضرت هارون در زمان حضرت موسی {{ع}} خلیفه بوده، به حکم این حدیث حضرت امیرالمؤمنین علی {{ع}} نیز در زمان رسول خدا {{صل}} خلیفه بوده است و ولایت لازمه خلافت است.</ref> و [[حدیث غدیر]]<ref>نیز اقرار عمر و ابوبکر در داستان غدیر، که گفتند: {{عربی|بخ بخ لک یابن أبی طالب أصحبت و أمسیت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه}} دلالت بر مدّعا دارد، بدیهی است که این شاد باش بر خلافت فعلیه است نه خلافتی که بعداً حاصل خواهد شد. و نیز اعتراف صریح عمر بن خطاب به ولایت آن حضرت است: {{عربی|.... فقال عمر: إنّه مولای}} چنان‌که بسیاری از علمای عامه نقل کرده‌اند. مثل: {{عربی|الصواعق المحرقه، ص۲۶؛ الریاض النضرة، ج۲، ص۱۷۰؛ ذخائر العقبی، ص۶۸؛ مناقب خوارزمی، ص۹۷، و غیره.</ref> و [[حدیث]] [[یوم]] الدّار<ref>رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|إنّ هذا یعنی علیّا أخی و وصییّ و خلیفتی فیکم...}} در این حدیث نیز صریحا خلافت فعلیه حضرت امیرالمؤمنین علی {{ع}} را پیامبر {{صل}} امضا فرموده و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت را که لازمه ولایت و خلافت حالیه است، خاطرنشان فرمودند.</ref> و حدیث {{متن حدیث|هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ‌}}<ref>احادیث بسیاری که از خاصّه و عامّه نقل شده که رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ‌}} که ولایت فعلیه حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} را امضاء فرموده است.</ref> و... بر این مطلب دلالت دارند و [[اطاعت]] او [[واجب]] و تصرّفاتش نافذ و ممضی است و [[مقام]] [[پیشوائی]] بالفعل را در مرتبه ثانیه دارا بوده، و لکن غالباً ساکت هستند.
پاسخ شبهه این است: [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} اگر چه بعد از [[شهادت رسول خدا]] {{صل}} امام و [[خلیفه]] بود، اما در حال [[حیات]] آن حضرت نیز برای او [[ولایت]] در امور [[مسلمانان]] بوده و با وجود پیامبر {{صل}} نیز احتیاج به او داشتند. چنان که [[حدیث منزلت]]<ref>حدیث منزلت بیانگر این است که همان طوری که حضرت هارون در زمان حضرت موسی {{ع}} خلیفه بوده، به حکم این حدیث حضرت امیرالمؤمنین علی {{ع}} نیز در زمان رسول خدا {{صل}} خلیفه بوده است و ولایت لازمه خلافت است.</ref> و [[حدیث غدیر]]<ref>نیز اقرار عمر و ابوبکر در داستان غدیر، که گفتند: {{عربی|بخ بخ لک یابن أبی طالب أصحبت و أمسیت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه}} دلالت بر مدّعا دارد، بدیهی است که این شاد باش بر خلافت فعلیه است نه خلافتی که بعداً حاصل خواهد شد. و نیز اعتراف صریح عمر بن خطاب به ولایت آن حضرت است: {{عربی|.... فقال عمر: إنّه مولای}} چنان‌که بسیاری از علمای عامه نقل کرده‌اند. مثل: {{عربی|الصواعق المحرقه، ص۲۶؛ الریاض النضرة، ج۲، ص۱۷۰؛ ذخائر العقبی، ص۶۸؛ مناقب خوارزمی، ص۹۷، و غیره.</ref> و [[حدیث]] [[یوم]] الدّار<ref>رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|إنّ هذا یعنی علیّا أخی و وصییّ و خلیفتی فیکم...}} در این حدیث نیز صریحا خلافت فعلیه حضرت امیرالمؤمنین علی {{ع}} را پیامبر {{صل}} امضا فرموده و وجوب اطاعت و پیروی از آن حضرت را که لازمه ولایت و خلافت حالیه است، خاطرنشان فرمودند.</ref> و حدیث {{متن حدیث|هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ‌}}<ref>احادیث بسیاری که از خاصّه و عامّه نقل شده که رسول خدا {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ‌}} که ولایت فعلیه حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} را امضاء فرموده است.</ref> و... بر این مطلب دلالت دارند و [[اطاعت]] او [[واجب]] و تصرّفاتش نافذ و ممضی است و مقام [[پیشوائی]] بالفعل را در مرتبه ثانیه دارا بوده، و لکن غالباً ساکت هستند.


در [[زمان]] [[حیات رسول خدا]] {{صل}} امر و [[فرمان]] در [[اختیار]] آن حضرت بود و پس از [[شهادت پیامبر]] {{صل}} در دست امیرالمؤمنین علی {{ع}} است، چنان که این امر برای همه [[امامان]] {{عم}} نیز چنین است. پس [[حضرت مجتبی]] {{ع}} در زمان پدر بزرگوارش نیز [[ولیّ]] بوده و نهایت در مرتبه ثانیه و در رتبه بعد از [[ولایت امیرالمؤمنین]] {{ع}}، و همچنین است حال سایر امامان {{عم}} و هیچ گونه محذوری در [[ولایت]] دو ولیّ در یک زمان نیست، چنان که این مطلب از [[احادیث]] بسیاری که خاصّه و عامّه نقل کرده‌اند به [[صراحت]] استفاده می‌شود.
در [[زمان]] [[حیات رسول خدا]] {{صل}} امر و [[فرمان]] در [[اختیار]] آن حضرت بود و پس از [[شهادت پیامبر]] {{صل}} در دست امیرالمؤمنین علی {{ع}} است، چنان که این امر برای همه [[امامان]] {{عم}} نیز چنین است. پس [[حضرت مجتبی]] {{ع}} در زمان پدر بزرگوارش نیز [[ولیّ]] بوده و نهایت در مرتبه ثانیه و در رتبه بعد از [[ولایت امیرالمؤمنین]] {{ع}}، و همچنین است حال سایر امامان {{عم}} و هیچ گونه محذوری در [[ولایت]] دو ولیّ در یک زمان نیست، چنان که این مطلب از [[احادیث]] بسیاری که خاصّه و عامّه نقل کرده‌اند به [[صراحت]] استفاده می‌شود.
خط ۳۴۸: خط ۳۴۸:
[[ترمذی]] نیز [[حدیثی]] را در [[فضایل امیرالمؤمنین]] {{ع}} آورده است که به وضوح بر مطلب فوق دلالت دارد، او می‌نویسد که علی {{ع}}، کنیزی از اسرای [[جنگی]] را برای خود برگزید، چهار نفر علیه او هم [[پیمان]] شدند و از او به [[پیامبر]] {{صل}} [[شکایت]] کردند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[خشمگین]] شد و سه بار فرمود: از «علی» چه می‌خواهید؟ «علی» از من است و من از او هستم. او پس از من، [[ولیّ]] تمام [[مؤمنان]] است<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۵۹۰ ح۳۷۱۲؛ و انظر: السنن الکبری للنسائی، ج۵، ص۱۳۲ – ۱۳۳، ح۸۴۷۴؛ مسند أحمد، ج۴، ص۴۳۷؛ مسند أبی یعلی، ج۱، ص۲۹۳، ح۳۵۵؛ المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۱۲۸، ح۲۶۵؛ مسند الطیالسی، ص۱۱۱، ح۸۲۹؛ مصنّف ابن أبی شیبه، ج۷، ص۵۰۴، ح۵۸؛ مسند الرویانی، ج۱، ص۶۲، ح۱۱۹؛ الإحسان بترتیب صحیح ابن حبّان، ج۹، ص۴۱ – ۴۲، ح۶۸۹۰؛ حلیة الأولیاء، ج۶، ص۲۹۴؛ کنز العمّال، ج۱۳، ص۱۴۲، ح۳۶۴۴۴.</ref>.
[[ترمذی]] نیز [[حدیثی]] را در [[فضایل امیرالمؤمنین]] {{ع}} آورده است که به وضوح بر مطلب فوق دلالت دارد، او می‌نویسد که علی {{ع}}، کنیزی از اسرای [[جنگی]] را برای خود برگزید، چهار نفر علیه او هم [[پیمان]] شدند و از او به [[پیامبر]] {{صل}} [[شکایت]] کردند. [[رسول خدا]] {{صل}} [[خشمگین]] شد و سه بار فرمود: از «علی» چه می‌خواهید؟ «علی» از من است و من از او هستم. او پس از من، [[ولیّ]] تمام [[مؤمنان]] است<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۵۹۰ ح۳۷۱۲؛ و انظر: السنن الکبری للنسائی، ج۵، ص۱۳۲ – ۱۳۳، ح۸۴۷۴؛ مسند أحمد، ج۴، ص۴۳۷؛ مسند أبی یعلی، ج۱، ص۲۹۳، ح۳۵۵؛ المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۱۲۸، ح۲۶۵؛ مسند الطیالسی، ص۱۱۱، ح۸۲۹؛ مصنّف ابن أبی شیبه، ج۷، ص۵۰۴، ح۵۸؛ مسند الرویانی، ج۱، ص۶۲، ح۱۱۹؛ الإحسان بترتیب صحیح ابن حبّان، ج۹، ص۴۱ – ۴۲، ح۶۸۹۰؛ حلیة الأولیاء، ج۶، ص۲۹۴؛ کنز العمّال، ج۱۳، ص۱۴۲، ح۳۶۴۴۴.</ref>.


این [[روایت]] دلالت دارد که [[اقدام]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} در آن وقت، معتبر بوده است و به جهت برخورداری از [[مقام ولایت]]، [[حق]] داشته است مانند [[پیامبر]] {{صل}}، سهمی برای خود از میان [[غنایم]] [[انتخاب]] کند؛ زیرا امیرالمؤمنین علی {{ع}} از پیامبر {{صل}} است؛ یعنی مانند خود اوست؛ لذا کاری که انجام می‌دهد مانند کاری است که پیامبر {{صل}} انجام داده است، بنا بر این نتیجه می‌گیریم که مراد از بعدیّت در این روایت، بعدیّت زمانی نیست بلکه بعدیّت به لحاظ رتبه و [[مقام]] است؛ بدین سبب در برخی از [[روایات]] کلمه «بعدی» به کار نرفته است، مثلاً در [[مستدرک حاکم]] در بخش [[فضایل امیرالمؤمنین]] {{ع}} چنین است<ref>المستدرک، ج۳، ص۱۱۹، حدیث ۴۵۷۹. و انظر: مصابیح السنّة، ج۴، ص۱۷۲، ح۴۷۶۶.</ref>. به علاوه در [[احادیث]] بسیاری آمده است که پیامبر {{صل}} فرمود: «هر کس من ولیّ او هستم، علی {{ع}} هم [[امیر]] اوست<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۵۰ و ۳۵۸.</ref> و<ref>دلائل الصدق، ج۴، ص۳۰۴ - ۳۰۷. {{عربی|إن قلت: إنّ ظاهر الآیه ثبوت الولایه بالفعل، و لا شبهه فی أنّ إمامه علی {{ع}} إنّما کانت بعد النبیّ {{صل}}، و صرف الآیه إلی ما یکون فی المآل دون الحال لا یستقیم فی حقّ الله و رسوله. قیل فی الجواب عنه: إنّ ولایه کلّ منهم بحسبه، فولایه الوصیّ فی طول ولایه النبیّ و بعدها، فإذا دلّت الآیه علی ولایه أمیر المؤنین {{ع}} و إمامته، فقد دلّت علی أنّها بعد رسول الله {{صل}}. و لکن الحقّ ثبوت الولایه لأمیرالمؤنین {{ع}} فی حیاه النبیّ {{صل}} برتبه ثانیه، فتجب طاعته و تمضی تصرّفاته، لکنّه ساکت غالباً کما هو شأن الإمام فی حیاه الإمام الذی قبله، کالحسن فی زمن أبیه {{ع}}، و الحسین فی زمن أخیه {{ع}}. و یدلّ علی ذلک حدیث المنزله؛ فإنّه دالّ علی أنّ منزله أمیر المؤنین {{ع}} من النبیّ {{صل}} کمنزله هارون من موسی. و من المعلوم ثبوت الولایه لهارون مع موسی؛ لأنّه شریکه، فکذا امیرالمؤمنین {{ع}} له الولایه الفعلیه أیضاً و إن سکت؛ إذ لم یستثن إلاّ النبوّه. و یدلّ- أیضا- علی ذلک حدیث الغدیر، و لذا قال له عمر: «أصبحت و أمسیت مولی کلّ مؤن و مؤنه» و یدلّ علی ذلک أیضاً ما رواه الترمذی فی فضائل امیرالمؤمنین {{ع}}، المصرّح بأنّ امیرالمؤمنین {{ع}} أصاب جاریه من سبیّ، فتعاقد علیه أربعه فوشوا به عند النبیّ {{صل}}، فغضب و قال: «ما تریدون من علیّ؟! ما تریدون من علیّ؟! ما تریدون من علیّ؟! إنّ علیّا منّی و أنا منه، و هو ولیّ کلّ مؤن بعدی» فإنّه دالّ علی مضیّ فعل علیّ فی ذلک الوقت، و أنّ له الاصطفاء من الغنیمه کالنبیّ {{صل}}، لولایته مثله؛ لأنّه منه - أی أنّه کنفسه - ففعله کفعله. و علیه: فالبعدیّه فی هذه الروایه بلحاظ الرتبه لا الزمان، کما یقرّبه خلوّ الحدیث فی بعض الروایات عن لفظ «بعدی» کما رواه الحاکم فی «المستدرک» بفضائل امیرالمؤمنین {{ع}}. و قد جاء أیضاً فی أحادیث کثیره أنّ النبیّ {{صل}} قال: «من کنت ولیّه فعلیّ أمیره»}}.</ref>.
این [[روایت]] دلالت دارد که [[اقدام]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} در آن وقت، معتبر بوده است و به جهت برخورداری از [[مقام ولایت]]، [[حق]] داشته است مانند [[پیامبر]] {{صل}}، سهمی برای خود از میان [[غنایم]] [[انتخاب]] کند؛ زیرا امیرالمؤمنین علی {{ع}} از پیامبر {{صل}} است؛ یعنی مانند خود اوست؛ لذا کاری که انجام می‌دهد مانند کاری است که پیامبر {{صل}} انجام داده است، بنا بر این نتیجه می‌گیریم که مراد از بعدیّت در این روایت، بعدیّت زمانی نیست بلکه بعدیّت به لحاظ رتبه و مقام است؛ بدین سبب در برخی از [[روایات]] کلمه «بعدی» به کار نرفته است، مثلاً در [[مستدرک حاکم]] در بخش [[فضایل امیرالمؤمنین]] {{ع}} چنین است<ref>المستدرک، ج۳، ص۱۱۹، حدیث ۴۵۷۹. و انظر: مصابیح السنّة، ج۴، ص۱۷۲، ح۴۷۶۶.</ref>. به علاوه در [[احادیث]] بسیاری آمده است که پیامبر {{صل}} فرمود: «هر کس من ولیّ او هستم، علی {{ع}} هم [[امیر]] اوست<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۵۰ و ۳۵۸.</ref> و<ref>دلائل الصدق، ج۴، ص۳۰۴ - ۳۰۷. {{عربی|إن قلت: إنّ ظاهر الآیه ثبوت الولایه بالفعل، و لا شبهه فی أنّ إمامه علی {{ع}} إنّما کانت بعد النبیّ {{صل}}، و صرف الآیه إلی ما یکون فی المآل دون الحال لا یستقیم فی حقّ الله و رسوله. قیل فی الجواب عنه: إنّ ولایه کلّ منهم بحسبه، فولایه الوصیّ فی طول ولایه النبیّ و بعدها، فإذا دلّت الآیه علی ولایه أمیر المؤنین {{ع}} و إمامته، فقد دلّت علی أنّها بعد رسول الله {{صل}}. و لکن الحقّ ثبوت الولایه لأمیرالمؤنین {{ع}} فی حیاه النبیّ {{صل}} برتبه ثانیه، فتجب طاعته و تمضی تصرّفاته، لکنّه ساکت غالباً کما هو شأن الإمام فی حیاه الإمام الذی قبله، کالحسن فی زمن أبیه {{ع}}، و الحسین فی زمن أخیه {{ع}}. و یدلّ علی ذلک حدیث المنزله؛ فإنّه دالّ علی أنّ منزله أمیر المؤنین {{ع}} من النبیّ {{صل}} کمنزله هارون من موسی. و من المعلوم ثبوت الولایه لهارون مع موسی؛ لأنّه شریکه، فکذا امیرالمؤمنین {{ع}} له الولایه الفعلیه أیضاً و إن سکت؛ إذ لم یستثن إلاّ النبوّه. و یدلّ- أیضا- علی ذلک حدیث الغدیر، و لذا قال له عمر: «أصبحت و أمسیت مولی کلّ مؤن و مؤنه» و یدلّ علی ذلک أیضاً ما رواه الترمذی فی فضائل امیرالمؤمنین {{ع}}، المصرّح بأنّ امیرالمؤمنین {{ع}} أصاب جاریه من سبیّ، فتعاقد علیه أربعه فوشوا به عند النبیّ {{صل}}، فغضب و قال: «ما تریدون من علیّ؟! ما تریدون من علیّ؟! ما تریدون من علیّ؟! إنّ علیّا منّی و أنا منه، و هو ولیّ کلّ مؤن بعدی» فإنّه دالّ علی مضیّ فعل علیّ فی ذلک الوقت، و أنّ له الاصطفاء من الغنیمه کالنبیّ {{صل}}، لولایته مثله؛ لأنّه منه - أی أنّه کنفسه - ففعله کفعله. و علیه: فالبعدیّه فی هذه الروایه بلحاظ الرتبه لا الزمان، کما یقرّبه خلوّ الحدیث فی بعض الروایات عن لفظ «بعدی» کما رواه الحاکم فی «المستدرک» بفضائل امیرالمؤمنین {{ع}}. و قد جاء أیضاً فی أحادیث کثیره أنّ النبیّ {{صل}} قال: «من کنت ولیّه فعلیّ أمیره»}}.</ref>.


خلاصه اینکه: ظاهر [[آیه]] «[[ولایت]]» به دلالت جمله اسمیه و این که «[[ولیّ]]» صفت مشبهه است و این دو، دلیل بر [[ثبات]] و دوام این [[مقام]] است، و ظاهر [[روایات]] کثیره، دوام این مقام و [[منصب]] را برای [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اثبات]] می‌نمایند و مؤید این مطلب این است که [[پیامبر]] {{صل}} وقتی عازم [[جنگ تبوک]] بودند [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را در [[مدینه منوّره]] [[خلیفه]] خود قرار دادند و تا پایان [[عمر]]، ایشان را [[عزل]] نفرمودند<ref>ما در رساله‌ای که در بیان آیه ولایت نوشتیم، از این اشکال و بسیاری از اشکالات دیگر عامّه به تفصیل جواب دادیم، امیدوارم از خداوند متعال که هر چه زودتر چاپ شود.</ref>.
خلاصه اینکه: ظاهر [[آیه]] «[[ولایت]]» به دلالت جمله اسمیه و این که «[[ولیّ]]» صفت مشبهه است و این دو، دلیل بر [[ثبات]] و دوام این مقام است، و ظاهر [[روایات]] کثیره، دوام این مقام و [[منصب]] را برای [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اثبات]] می‌نمایند و مؤید این مطلب این است که [[پیامبر]] {{صل}} وقتی عازم [[جنگ تبوک]] بودند [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را در [[مدینه منوّره]] [[خلیفه]] خود قرار دادند و تا پایان [[عمر]]، ایشان را [[عزل]] نفرمودند<ref>ما در رساله‌ای که در بیان آیه ولایت نوشتیم، از این اشکال و بسیاری از اشکالات دیگر عامّه به تفصیل جواب دادیم، امیدوارم از خداوند متعال که هر چه زودتر چاپ شود.</ref>.


باری، منظور از [[ولایت]] در این [[آیه شریفه]]، [[دوستی]] [[مسلمانان]] با یکدیگر نیست؛ چراکه دوستی همگانی احتیاج به این قید و شرط ندارد و همه مسلمانان با هم [[دوست]] و برادرند، هر چند که در حال [[رکوع]] زکاتی نپردازند، بنا بر این، ولایت در این جا به همان معنی [[سرپرستی]] و [[رهبری]] است، به خصوص این که در ردیف [[ولایت خدا]] و [[ولایت پیامبر]] {{صل}} قرار گرفته است<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص ۲۵۸.</ref>.
باری، منظور از [[ولایت]] در این [[آیه شریفه]]، [[دوستی]] [[مسلمانان]] با یکدیگر نیست؛ چراکه دوستی همگانی احتیاج به این قید و شرط ندارد و همه مسلمانان با هم [[دوست]] و برادرند، هر چند که در حال [[رکوع]] زکاتی نپردازند، بنا بر این، ولایت در این جا به همان معنی [[سرپرستی]] و [[رهبری]] است، به خصوص این که در ردیف [[ولایت خدا]] و [[ولایت پیامبر]] {{صل}} قرار گرفته است<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص ۲۵۸.</ref>.
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش