←منابع
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = سرگذشت زندگی امام صادق | عنوان مدخل = سرگذشت زندگی امام صادق | مداخل مرتبط = سرگذشت زندگی امام صادق در تاریخ اسلامی | پرسش مرتبط = }} ==ویژگیهای دوره امام صادق{{ع}} (۱۱۴- ۱۳۲ ه. ق)== امام صادق در سال ۱۱۴ ه. ق پس از وفات...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۲۶: | خط ۲۲۶: | ||
سپس گفت آنها فرزندان خدا و [[دوستان]] او هستند! او میگفت: [[الهیت]] نوری است که در [[نبوّت]] نهفته و نبوّت نوری است که در [[امامت]] است و [[جهان]] از این آثار و نورها خالی نخواهد بود. ابو الخطّاب گمان میکرد که جعفر بن محمد{{ع}} خداوند [[زمان]] خود است. او میگفت: جعفر بن محمد همین شخصی که [[مردم]] او را میبینند نیست. بلکه او چون به این عالم [[نزول]] کرده، به این صورت درآمده و [[مردم]] او را به این شکل میبینند<ref>شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۸.</ref>! | سپس گفت آنها فرزندان خدا و [[دوستان]] او هستند! او میگفت: [[الهیت]] نوری است که در [[نبوّت]] نهفته و نبوّت نوری است که در [[امامت]] است و [[جهان]] از این آثار و نورها خالی نخواهد بود. ابو الخطّاب گمان میکرد که جعفر بن محمد{{ع}} خداوند [[زمان]] خود است. او میگفت: جعفر بن محمد همین شخصی که [[مردم]] او را میبینند نیست. بلکه او چون به این عالم [[نزول]] کرده، به این صورت درآمده و [[مردم]] او را به این شکل میبینند<ref>شهرستانى، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۸.</ref>! | ||
اینها مهمترین جهتگیریهای [[فکری]] منحرفی بود که در [[زمان امام صادق]]{{ع}} رایج گشته بود و ما به زودی موضعگیری [[امام]]{{ع}} و روشهای آن حضرت را در برخورد با این [[افکار]] [[منحرف]] که با [[هدف]] [[درمان]] این دردی که در [[جامعه اسلامی]] آن [[زمان]] رو به گسترش بود به انجام میرساندند، پیگیری خواهیم کرد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۱۸.</ref>. | اینها مهمترین جهتگیریهای [[فکری]] منحرفی بود که در [[زمان امام صادق]]{{ع}} رایج گشته بود و ما به زودی موضعگیری [[امام]]{{ع}} و روشهای آن حضرت را در برخورد با این [[افکار]] [[منحرف]] که با [[هدف]] [[درمان]] این دردی که در [[جامعه اسلامی]] آن [[زمان]] رو به گسترش بود به انجام میرساندند، پیگیری خواهیم کرد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۱۸.</ref>. | ||
==نیازهای دوره [[حضرت امام صادق]]{{ع}}== | |||
پس از آشنایی با مظاهر [[فساد]] و [[انحرافی]] که در [[عصر امام صادق]]{{ع}} همه عرصههای [[زندگی]] [[مردم]] را اشغال کرده بود میتوان عمق فاجعهای را که [[امام صادق]]{{ع}} از ابتدا با آن روبرو بود [[درک]] کرد. | |||
[[امام]]{{ع}} در برهه پایانی [[حکومت امویان]] به شرایطی دست پیدا کرد که در آن به سبب [[ضعف]] [[دولت اموی]]، مراقبتها قدری کمتر شده بود و امام صادق{{ع}} به روشنی میدید که بخش اعظم [[جامعه اسلامی]] دستخوش [[انحراف]] و دوری از زندگی [[واقعی]] گردیدهاند، ارزشهای [[جاهلی]] دوباره پا به عرصه وجود نهاده و [[قواعد]] [[بیگانه]] از [[دین]] در [[فهم قرآن]] و [[سنت]] راه یافته و مضمون و جوهره آن را وارونه کرده است، آن حضرت [[مشاهده]] میکرد که اوضاع در اواخر عصر [[اموی]] که [[روزگار]] [[رشد]] [[مکاتب فکری]] و [[جریانات سیاسی]] دور از [[اسلام]] بود روزبهروز بحرانیتر شده و [[اکثریت]] قریب به اتفاق مردم در اثر مشاهده [[ستم]] و بیدادی که بر هر دادخواه و معترضی که سر [[مخالفت]] با دستگاه [[منحرف]] از دین [[بنی امیه]] را داشت روا داشته میشد به [[امید]] و آرزوی نابودی بنی امیه [[دل]] خوش کرده و کنج [[عزلت]] گزیده بودند. | |||
امام صادق{{ع}} همه این مسائل را به دقت مورد بررسی قرار داده و با حوصله تمام شروع به حل کردن آنها نمود. | |||
گفتگوی [[سدیر]] صیرفی و امام صادق{{ع}} را باهم میخوانیم: | |||
سدیر گوید: بر امام صادق{{ع}} داخل شده و به محضرش عرضه داشتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، در [[خانه]] نشستن سزاوار شما نیست. | |||
فرمود: چرا ای سدیر؟ | |||
عرض کردم: چون شما [[دوستداران]]، [[شیعیان]] و [[یاوران]] زیادی دارید، به خدا سوگند اگر [[حضرت امیر المؤمنین]]{{ع}} به اندازه شما [[یار]] و [[یاور]] میداشت هرگز مردان [[قبیله]] [[تیم]] و عدی چشم [[طمع]] به جایگاه او نمیدوختند. | |||
فرمود: ای سدیر، [[گمان]] میکنی [[یاران]] من چند نفر باشند؟ | |||
عرض کردم: یکصد هزار نفر. | |||
فرمود: یکصد هزار نفر؟ | |||
عرض کردم: آری، و بلکه دویست هزار نفر. | |||
فرمود: دویست هزار نفر؟ | |||
عرض کردم: آری، و بلکه نصف [[مردم]] [[دنیا]]. | |||
حضرت قدری [[سکوت]] فرموده و سپس فرمودند: برای تو مشکل نیست با من به ینبع<ref>ینبع قلعهایست در مسیرى که حاجیان مصر از آن راه به مکه مىآیند و در آن چند چشمه آب و نخلستان است.</ref> بیایی؟ | |||
عرض کردم: آری، آن حضرت دستور دادند تا یک درازگوش و یک استر را زین کردند، من اول بر درازگوش سوار شدم حضرت فرمودند: ای [[سدیر]] آیا از درازگوش [[چشمپوشی]] میکنی تا من بر آن سوار شوم؟ | |||
عرض کردم استر زیباتر و نجیبتر از درازگوش است. | |||
فرمود: من در سواری با درازگوش راحتتر هستم. | |||
من از درازگوش به زیر آمده و آن حضرت بر آن سوار شدند و به راه افتادیم تا اینکه وقت [[نماز]] فرارسید. [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: ای سدیر پیاده شو که وقت نماز است اما پس از آن فرمودند: این [[زمین]] شورهزار است و نماز در آن جایز نیست. | |||
پس به راه خود ادامه دادیم تا اینکه به منطقهای رسیدیم که خاکی سرخ فام داشت، چون به آن منطقه رسیدیم، [[چشم]] امام صادق{{ع}} به [[جوان]] [[چوپانی]] افتاد که تعدادی بزغاله را میچراند، آن حضرت به من فرمودند: اگر به تعداد این بزغالهها پیرو میداشتم، [[خانهنشینی]] بر من جایز نمیبود. | |||
سدیر گوید: پس از نماز به سراغ [[گله]] بزغالهها رفتم و آنها را شمارش نموده، دیدم که هفده بزغاله میباشند<ref>کافى، ج۲، ص۲۴۲؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۷۲.</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} اینچنین تشخیص داده بودند که برای جامعهای که از [[فساد]] و [[تباهی]] آکنده گردیده است مهمترین نیاز، ایجاد جریان اصیل [[اسلامی]] است که [[توانایی]] حمل ارزشهایی را که [[پیامبر گرامی اسلام]] از جانب [[خدا]] آورده بود، داشته باشد. | |||
در عینحال، لازم بود که مردم از حکومتهای [[ستمکار]] به دور باشند تا آلت دست آنان نگردند. | |||
پس تنها راه [[مبارزه با حکومت]] [[فاسد]]، نشاندن [[ارزشهای اسلامی]] و ایجاد جریان فعال [[سیاسی]] بود که در ریشهکنی، یا حداقل کم کردن [[ستمها]] مشارکت داشته باشد،؛ چراکه اگر [[اراده]] گروه زیادی از مردم بر استقرار [[عدالت]] قرار بگیرد، [[حاکم]] حتی اگر [[ظالم]] هم باشد مجبور به برپا داشتن عدالت میگردد زیرا [[اکثریت]] [[مردم]] با [[بیداری]] ژرف [[اسلامی]] [[استبداد]] را [[نفی]] کرده و خواهان عدالت شدهاند. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} از عملیات مسلحانه مستقیم برضد [[حاکمان]] [[منحرف]] [[زمان]] خود صرفنظر کرد و این مطلب نشاندهنده [[اختلاف]] در فورمولهای [[سیاسی]] است که شرایط زمان به افراد دیکته میکند و امام صادق{{ع}} عمیقا [[طبیعت]] کارهای انقلابی را [[درک]] میکرد. | |||
امام صادق{{ع}} تلاش کرد تا به دور از سروصدا و بدون تصریح به کارهای سیاسی و انقلابی بهسوی ایجاد جریان مردمی فراگیر، همچنین [[تربیت]] [[جماعت]] [[نخبگان]] [[صالح]] که چون [[نمایندگان ائمه]]{{عم}} محسوب میشدند و [[نظارت]] بر عملکرد و تنظیم [[خط مشی]] آنان در [[مبارزه با انحراف]] فراگیر [[حرکت]] کرده و این افراد را به [[جبهه]] متحدی در انجام [[انقلاب]] [[فکری]] و ایجاد بستر مناسب برای دیگرگون ساختن [[فساد]] موجود در کوتاهمدت یا درازمدت بدل کند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۲۷.</ref>. | |||
==رویکرد امام{{ع}} به گرایشهای فکری و سیاسی== | |||
بحث در این زمینه از فعالیت امام{{ع}} به چند محور مختلف تقسیم میشود: | |||
===محور عقیدتی سیاسی=== | |||
امام{{ع}} این محور را در چند فعالیت متمرکز کردند: | |||
اول: جاانداختن این [[فرهنگ]] که [[حکومتهای ستمگر]] [[مشروعیت]] نداشته و هرگونه مراجعه به آنها حتی در رابطه با حل و فصل [[دشمنیها]] و دعواها [[حرام]] میباشد به این [[روایت]] توجه کنید: | |||
{{متن حدیث|إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَائِنَا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُمْ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ}}؛ | |||
مبادا که هیچیک از شما دیگری را برای [[محاکمه]] نزد [[اهل]] [[جور]] ببرد، در میان خود شخصی را پیدا کنید که قدری از [[دانش]] [[قضاوت]] ما ([[اهل بیت]]) [[آگاهی]] داشته باشد؛ او را به [[حکمیت]] میان خود بگمارید که من او را در میان شما به قضاوت [[منصوب]] کردهام<ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۳، ح۵، به نقل از کافى، فقیه و تهذیب.</ref>. | |||
و فرموده است: هر مؤمنی که [[مؤمن]] دیگری را در دعوا و [[شکایت]]، نزد [[قاضی]] یا [[سلطان]] [[ستمگری]] ببرد و او به غیر از آنچه [[حکم خداوند]] است در میان آندو [[حکم]] کند در [[گناه]] آن قاضی [[شریک]] است<ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۱، ح۱، به نقل از کافى، فقیه و تهذیب.</ref>. | |||
و از [[ابو بصیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} روایت شده که فرمود: | |||
هر مردی که با [[برادر]] خود در مورد حقّی درگیری داشته و یکی از [[برادران دینی]]، او را بخواند تا [[اختلاف]] را حل کند؛ اما او نپذیرد و شکایت نزد اینها ([[دستگاه ستم]]) ببرد از افرادی خواهد بود که مشمول این [[آیه]] [[شریف]] [[قرآن]] هستند: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«آیا به آن کسان ننگریستهای که گمان میبرند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref><ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۲ ح۵.</ref>. | |||
[[عمر بن حنظله]] گوید: از امام صادق{{ع}} پرسیدم: دو نفر از [[اصحاب]] ما در باره بدهکاری یا [[میراث]] اختلاف پیدا میکنند و [[شکایت]] به نزد [[حاکم]] یا [[دستگاه قضایی]] آنها میبرند آیا این کار جایز است؟ حضرت فرمودند: | |||
هرکس [[محاکمه]] را به آنان ارجاع دهد چه بر [[حق]] باشد، یا [[باطل]] محاکمه به نزد [[طاغوت]] برده است و [[مالی]] که با [[حکم]] آنها به دست بیاورد [[حرام]] است اگرچه حق مسلم او باشد؛ چراکه این حق مسلم را با حکم طاغوت بهدست آورده، در حالیکه [[خداوند]] به او [[فرمان]] داده تا به طاغوت [[کفر]] ورزد؛ [[خداوند متعال]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref>»<ref>وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۳ ح۴، به نقل از کافى و تهذیب.</ref>. | |||
در [[روایت]] دیگری نیز [[همکاری]] با نظامهای [[ستمگر]] را [[تحریم]] کرده و فرمودهاند: | |||
([[اعوان ظلمه]]) همکاران [[ستمگران]] در [[روز قیامت]] در خیمههایی از [[آتش]] در [[انتظار]] میمانند تا خداوند به [[حساب]] همه [[بندگان]] رسیدگی نماید<ref>وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۷۹ ح۶، به نقل از کافى و تهذیب.</ref>. | |||
و نیز فرمودهاند: | |||
آنان ([[حاکمان ستمگر]]) را حتی در ساختن [[مسجد]] [[یاری]] نکنید<ref>وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۷۹ ح۶، به نقل از تهذیب.</ref>. | |||
و به یکی از [[یاران]] خود فرمودند: | |||
ای عذافر خبردار شدم که با [[ابو ایوب]] و ربیع از عوامل [[دولت]] [[جور]] همکاری داری، چگونه خواهی بود روزی که نام تو را در شمار اعوان ظلمه بانگ کنند<ref>وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۷۹ ح۶، به نقل از کافى.</ref>. | |||
[[علی بن ابی حمزه]] گوید: [[دوستی]] داشتم که از [[کارمندان]] دستگاه [[بنی امیه]] بود. | |||
او از من خواست تا برایش از [[امام صادق]]{{ع}} [[اجازه]] [[ملاقات]] بگیرم. من چنین کردم و او چون بر امام صادق{{ع}} وارد شد [[سلام]] کرد و نشست سپس عرضه داشت: فدایت شوم، من [[دبیر]] [[دیوان]] این [[قوم]] هستم و از این راه [[مال]] بسیاری کسب کردهام و در کسب آن [[اموال]] چندان [[مقید]] به [[حلال و حرام]] نبودهام. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودند: | |||
اگر [[بنی امیه]] کسی را نمییافتند تا برایشان [[نویسندگی]] کند و [[مالیاتها]] را جمعآوری نماید و با این کار موجب زیادی [[جمعیت]] آنها شود، هرگز نمیتوانستند [[حق]] ما را از ما بگیرند؛ اگر [[مردم]] آنها و آنچه را در دست آنان بود ترک میکردند، جز آنچه در دست آنها بود به چیزی دست نمییافتند. | |||
[[جوان]] پرسید: حال راه [[نجات]] من از این [[گرفتاری]] چیست؟ | |||
[[امام]]{{ع}} پاسخ دادند: «اگر بگویم به کار میبندی؟» | |||
جوان گفت: آری به کار میبندم. | |||
فرمود: آنچه از این راه به دست آوردهای از خود دور کن؛ آنچه را که صاحبانش را میشناسی به صاحبانش بازگردان و آن مقدار که صاحبانش را نمیشناسی در [[راه خدا]] [[تصدق]] کن<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۳۶۵؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۱۳۸؛ کافى، ج۵، ص۱۰۶.</ref>. | |||
دوم: [[فرهنگسازی]] براساس اصول [[سیاسی]] صحیح و از راه بیان [[جایگاه ولایت]] [[غصب]] شده، که با استفاده از [[آیات قرآن]] انجام میگردید. | |||
آن حضرت در شرایطی که [[مکاتب فکری]] [[حاکم]] بر [[فرهنگ جامعه]] فقط به پوسته ظاهری آیات قرآن بسنده کرده و از [[درک]] عمق و [[تأویل]] آن عاجز بودند؛ [[آیه]] [[شریف]]: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> را این گونه توضیح دادند که: [[خداوند متعال]] ابتدا ابراهیم را به [[مقام]] [[بندگی]] خود برگزید، سپس او را به [[مقام نبوت]] [[منصوب]] کرد، پس از آن به [[مقام رسالت]] ارتقایش داد پس از آن او را به مقام [[خلّت]] ([[دوستی]]) برگزیده و در نهایت او را [[منصب امامت]] داد، آنگاه که همه شرایط لازم در او جمع شد به او خطاب کرد که: {{متن قرآن|قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}؛ [[خدا]] به او فرمود: من تو را [[پیشوای مردم]] قرار دادم. | |||
آنگاه [[امام صادق]]{{ع}} ادامه دادند: «آنقدر این [[مقام]] در چشم ابراهیم بزرگ جلوه نمود که گفت: {{متن قرآن|قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}؛ ابراهیم پرسید: «از دودمانم چطور؟» فرمود: «[[پیمان]] من به [[بیدادگران]] نمیرسد؛ آری هیچگاه [[بیخرد]] بر [[پرهیزگار]] [[پیشوایی]] نمییابد<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۶.</ref>. | |||
آن حضرت [[آیه]] [[شریف]]: {{متن قرآن|صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً}}<ref>«رنگ (و نگار) خداوند را (بگزینید) و خوشرنگ (و نگار)تر از خداوند کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۳۸.</ref> را چنین [[تفسیر]] فرمودهاند که این نگارگری همان به رنگ [[اسلام]] درآوردن [[مردمان]] است<ref>تفسیر صافى، ج۱، ص۱۷۶.</ref> و در [[کلام]] دیگری دادن رنگ [[ولایت امام]] بر [[حق]] [[حضرت علی]]{{ع}} به [[مؤمنان]] در [[عهد]] و پیمان [[عالم ذر]] است<ref>تفسیر عیاشى، ج۶۲، ص۱.</ref>. | |||
[[علامه طباطبایی]] در توضیح این کلام آن حضرت، فرمودهاند: این معنی از [[باطن]] آیه گرفته شده است. | |||
امام صادق{{ع}} برای [[مردم]] از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} سخن گفته و [[حدیث غدیر]] را برای آنان میخواند، واقعهای که مهمترین رویداد [[سیاسی]] در [[طول حیات]] [[امت اسلام]] بود. آن حضرت برای [[پیشگیری]] از به [[فراموشی]] سپرده شدن این رویداد مهم به یادآوری آن میپرداختند. از کلمات آن حضرت درباره حضرت علی است که فرمود: | |||
او کسی است که به [[ولایت]] خوانده شده و امامتش در [[روز غدیر خم]] با گفته [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از قول [[خداوند متعال]] [[اثبات]] گردیده که فرمود: آیا من در صاحب اختیاری شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ مردم پاسخ دادند: البته، فرمود: پس هرکس من مولا و [[صاحب اختیار]] او هستم این علی مولای او است خداوندا هرکس او را [[دوست]] میدارد دوستش بدار و هرکس با او [[دشمنی]] میکند با او [[دشمن]] باش، هرکس او را [[یاری]] مینماید یاریش کن و هرکس او را وامیگذارد [[خوار]] و تنهایش ساز و هرکس کمککار او است کمککارش باش<ref>عوالم العلوم و المعارف، ج۱۵، ص۳- ۲۷۰- ۲۷۱؛ و ر.ک: شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۷؛ درّ المنثور، ج۲، ص۲۹۸؛ فتح القدیر، ج۳، ص۵۷؛ روح المعانى، ج۶، ص۱۶۸.</ref>. | |||
در آن [[زمان]] که هنگام کشته شدن ولید و [[اختلاف]] در میان [[اهل شام]] بود نظر [[جماعت]] [[معتزله]] در باب [[خلافت]] این بود که ([[محمد بن عبدالله بن حسن]]) را به خلافت برگزینند. | |||
در همین وقت هیأت بلندپایهای از آنان که در میانشان اشخاصی چون [[عمرو بن عبید]]، [[واصل بن عطا]] و [[حفص بن سالم]] بودند به [[دیدار امام]] صادق{{ع}} آمدند. | |||
پس از اینکه این گروه نظر خود را منوط به نظر [[رهبر]] [[فکری]] خود عمرو بن عبید کردند، گفتوگویی طولانی میان [[امام صادق]]{{ع}} و عمرو درگرفت؛ [[امام]]{{ع}} به او فرمود: «ای عمرو اگر [[مردم]] امر خلافت را بدون [[خونریزی]] و مشکلی به عهده تو واگذار کنند و بگویند کسی را به خلافت برگزین، تو چه کسی را به خلافت [[انتخاب]] خواهی کرد؟». | |||
عمرو فورا پاسخ داد آن را در میان [[مسلمانان]] به [[شوری]] میگذارم. | |||
امام{{ع}} فرمودند: «در میان همه [[امت]]؟» گفت: بله. امام{{ع}} فرمود: «در میان [[فقیهان]] و [[نیکان]] آنها؟» گفت: آری. فرمود: «در میان [[قریش]] و غیر قریش؟» گفت: در میان [[عرب]] و [[عجم]]. | |||
فرمودند: «ای عمرو مرا [[آگاه]] کن، آیا تو [[ابو بکر]] و عمر را قبول داری یا از آن دو [[بیزاری]] میجویی؟» گفت: آنها را به خلافت قبول دارم. | |||
امام{{ع}} فرمودند: «ای عمرو اگر تو کسی بودی که از آن دو بیزاری میجستی، میتوانستی برخلاف عملکرد آنها گام برداری، اما اگر تو [[دوستدار]] آنانی، بدانکه نظر تو مخالف آنها است. عمر شخصا ابو بکر را به خلافت برگزید و در این کار با احدی [[مشورت]] نکرد. ابو بکر نیز در هنگام [[مرگ]] خلافت را به عمر بازگرداند و او هم با کسی مشورت نکرد. | |||
عمر هم در پایان خلافت خود، آن را در میان شش نفر به شوری گذاشت و از [[انصار]] کسی را در آن شوری قرار نداد بلکه تمام [[اهل]] آن شوری از قریش بودند. سپس مردم را درباره [[رأی]] این شش نفر بهگونهای سفارش کرد که [[فکر]] میکنم تو و یارانت چندان از آن [[خشنود]] نیستید. | |||
در اینجا عمرو به [[امام]]{{ع}} عرض کرد: عمر چه کرد؟ | |||
امام{{ع}} فرمودند: «او سه [[روز]] به [[صهیب]] دستور داد تا [[نماز جماعت]] را اقامه کند و این شش نفر در طول این سه روز به [[مشورت]] بپردازند و جز فرزند عمر کس دیگری در میان جلسه آنان داخل نشود که البته او [[حق]] هیچگونه دخالتی در امر [[تصمیمگیری]] آنها نداشت. سپس به گروه [[مهاجر]] و [[انصاری]] که در حضورش بودند توصیه کرد که پس از تمام شدن مهلت سه [[روزه]] اگر اعضای [[شوری]] نتوانستند کسی را به [[خلافت]] برگزینند هر شش تن را گردن بزنند، و اگر چهار تن از آنان پیش از پایان سه روز به نتیجه رسیده و دو نفر با آنان [[مخالفت]] کردند، آن دو نفر را گردن بزنند... آیا شما در شورایی که قصد تشکیل آن را در میان [[مسلمانان]] دارید به چنین شرایطی [[راضی]] میشوید؟».<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۳۱.</ref>. | |||
===محور [[فکری]] فرهنگی=== | |||
====[[رویارویی]] با جریانهای الحادی==== | |||
از گامهایی که [[امام صادق]]{{ع}} برداشتند، روبهرو شدن با جریانات [[الحاد]] و [[بیدینی]] بود که شرح آن در سابق گذشت امام{{ع}} در مقابله با آنان از روشهای مختلف استفاده میکردند تا اینکه همه محتوای آنها را بیرون ریخته و در برابر اهداف [[ناپاک]] آنان [[ایستادگی]] نماید. | |||
حال به بیان نمونههایی از این فعالیتها میپردازیم: | |||
۱. میان امام صادق{{ع}} و یکی از سران [[حرکت]] [[کفر]] و الحاد، به نام (ابو [[شاکر]] [[دیصانی]]) چندین [[مناظره]] برگزار شد که در تمام آنها امام{{ع}} او را [[شکست]] داده، [[افکار]] و گمانهای واهی او را [[باطل]] مینمودند. | |||
در یکی از این مناظرهها ابو شاکر از امام{{ع}} پرسید: چه دلیلی هست که تو سازنده و آفرینندهای داری؟ | |||
امام صادق{{ع}} در پاسخ او فرمودند: وقتی در خود مطالعه کردم دیدم که از یکی از این دو حال بیرون نیستم، یا خود، خویشتن را به وجود آوردهام و یا دیگری مرا به وجود آورده است. اگر خود به وجود آورنده خودم باشم باز از دو حال بیرون نیست یا هنگامی که خودم را میساختم موجود بودهام، یا موجود نبودهام اگر موجود بودهام چه نیازی بود که خود را بسازم و اگر موجود نبودهام معنایش عدم من است و خوب میدانی که عدم نمیتواند ایجاد کننده هستی باشد. پس نتیجه میگیریم که [[شق]] سوم صحیح است و آفریننده من کسی غیر از من است که وقتی من در کتم عدم بودم او وجود داشته و او کسی جز [[خداوند]] [[ربّ العالمین]] نیست<ref>بحار الانوار، ج۳، ص۵۰، به نقل از توحید صدوق.</ref>. | |||
۲. روزی [[دیصانی]] بر [[امام صادق]]{{ع}} وارد شد و گفت: مرا به معبودم [[راهنمایی]] کن در کنار [[امام]]{{ع}} پسر بچهای بود که تخممرغی در دست داشت، امام{{ع}} تخممرغ را از او گرفته و رو به دیصانی کرده فرمود: ای دیصانی اینکه میبینی دژی است مخفی که گرداگرد آن را ابتدا جدارهای ضخیم و سپس پردهای لطیف فرا گرفته است و در میان آن طلای ذوب شده و [[نقره]] ذوب شده است که باهم آمیخته نمیشوند. | |||
این تخم به همین حالت باقی است، نه هیچ اصلاحگری از آن بیرون آمده تا از خوبی درون آن خبری بیاورد و نه هیچ مفسدهجویی در آن رفته تا نشانه فسادش باشد، کسی نمیداند آیا برای نرینه [[آفریده]] شده یا برای مادینه که ناگهان شکافته میگردد و از آن انواع مختلف پرندگان همچون طاووس بیرون میآید آیا تو دست [[تدبیر]] هیچ مدبری را در پس این همه [[صنعت]] نمیبینی؟. | |||
دیصانی مدتی سر به زیر انداخت، سپس توبهاش را آشکار کرد و از آنچه که گفته بود [[بیزاری]] جست<ref>اصول کافى، ج۱، ص۸۰؛ احتجاج، ج۲، ص۷۱- ۷۲.</ref>. | |||
۳. [[زندیق]] دیگری که از زنادقه مشهور بود به نزد امام صادق{{ع}} آمد و چند مسئله حساس را از آن حضرت پرسید که به تعدادی از آنها اشاره میکنیم: | |||
# پرسید: [[بندگان]] چگونه خدایی را که نمیبینند [[پرستش]] میکنند؟ [[امام]]{{ع}} در پاسخ او فرمودند: [[دلها]] با [[نور ایمان]] او را میبیند، [[عقلها]] با [[بیداری]] از [[غفلت]] مانند هرچیز آشکاری وجودش را [[تأیید]] میکند و [[چشمها]] با دیدن [[نظم]] و خوشترکیبی [[نظام هستی]] و [[استحکام]] روابط آن و سپس با دیدن [[پیامبران]] و نشانههای خداوندی، [[کتابهای آسمانی]] و [[احکام]] خللناپذیر آن او را [[مشاهده]] کرده و [[دانشمندان]] به دیدن آثار عظمتش اکتفا کرده نیازی به دیدنش با [[چشم سر]] نمیبینند»<ref>احتجاج، ج۲، ص۷۷.</ref>. پاسخ امام{{ع}} متضمن یک دلیل وجدانی است که همان دلالت [[مخلوقات]] بر وجود [[خالق]] و پی بردن به مؤثر از راه دیدن اثر باشد مانند [[خلقت]] کهکشانها که بدون تکیه بر چیزی جز [[قدرت]] [[خداوند متعال]] در فضا معلق هستند. سپس فرموده که خردهای [[بیدار]] و دلهای [[آرامش]] یافته از [[ایمان]] است که از دیدن مخلوقات [[بدیع]] خداوند متعال، [[خدا]] را مشاهده میکند؛ چراکه همیشه اثر بر مؤثر و معلول بر علت دلالت میکند. | |||
# پرسید: پیامبران را چگونه [[اثبات]] میکنید؟ [[امام صادق]]{{ع}} در جواب او فرمودند: چون ثابت کردیم که خالقی داریم که ما را [[آفریده]] و از ما و هرچه آفریده بالاتر و [[برتر]] است و این آفریننده دارای [[حکمت]] بوده و مخلوقات او هم نمیتوانند او را به عیان مشاهده و لمس کرده و باهم تماس مستقیم داشته باشند تا در مسائل مختلف باهم [[گفتگو]] کنند لازم است تا در میان [[خلق]] خود سفیرانی داشته باشد تا آنان، [[مردم]] را به [[منافع]] و [[مصالح]] و آنچه موجب بقای آنان بوده و ترک آن باعث نابودی آنها خواهد بود [[راهنمایی]] کنند. پس [[ضرورت]] وجود امر و نهیکنندگانی که از جانب آفریننده [[حکیم]] [[دانا]] در میان مخلوقات به این کار [[مأمور]] شده باشند ثابت شد. و دانسته شد که [[خداوند]] در میان خلق خود کسانی دارد که او را به مردم میشناسانند و آنها [[پیامبران خدا]] و [[برگزیدگان]] او از میان مخلوقات بوده، حکیمانی هستند که [[خداوند]] آنان را براساس [[حکمت]] [[تربیت]] کرده و در میان [[مردم]] برانگیخته است، آنان در تمام [[شئون زندگی]]، با مردم اشتراک داشته و از نظر [[خلقت]] و شکل و [[شمایل]] و حالات [[زندگی]] فرقی با مردم ندارند، اما در عینحال از جانب [[خداوند حکیم]] [[دانا]] بهوسیله حکمت و دلیل و [[برهان]] و معجزاتی از قبیل [[زنده کردن]] [[مردگان]] و [[شفا دادن]] به نابینای مادرزاد و مبتلایان به [[بیماری]] پیسی، [[تأیید]] شدهاند، پس [[زمین]] خالی از [[حجت]] نمیماند حجتی که دارای چنان دانشی باشد که بر [[راستی]] آنچه [[پیامبران]] آوردهاند و همچنین بر [[عدالت]] آنان دلالت داشته باشد. [[امام صادق]]{{ع}} اضافه کردند: [[اعتقاد]] ما بر این است که زمین هیچگاه از حجت خالی نخواهد بود و این حجت حتما باید از [[نسل]] [[انبیا]] باشد و خداوند هیچ [[پیامبری]] را از غیر نسل پیامبران به پیامبری برنگزیده است؛ زیرا خداوند برای [[آدمیان]] راهی [[نورانی]] [[تشریع]] کرده و نسل پاکیزهای از [[حضرت آدم]] خارج ساخته که انبیا و [[رسولان]] را از آن بهوجود آورده که خالصترین جوهره [[الهی]]، و [[برگزیدگان خداوند]] هستند، در پشتهای [[پدران]] [[پاک]] [[پاکیزه]] مانده و در رحم [[مادران]] [[محافظت]] شدهاند و هرگز زناکاری [[جاهلیت]] و درهم ریختگی نسبهایشان به این نسل پاک اصابت نکرده است،؛ چراکه [[خداوند متعال]] آنان را در چنان جایگاه بلندی قرار داده است که [[برتر]] و بالاتر از آن جایگاهی نیست. پس هرکه خزانهدار [[دانش]] خداوندی، [[امانتدار]] [[علم غیب]]، امانتدار [[اسرار الهی]]، حجت خداوند بر [[بندگان]] و زبان گویا و مترجم [[کلام خداوند]] بر آنان باشد، باید که دارای چنین [[نسب]] [[پاکی]] باشد، پس ممکن نیست، [[حجت خداوند]] از نسلی غیر از نسل پیامبران باشد، او با [[علمی]] که از [[پیامبر]]{{صل}} به [[میراث]] برده، در میان مردم [[جانشین پیامبر]]{{صل}} است و اگر مردم امامتش را [[انکار]] کردند [[سکوت]] پیشه میکند، اگر هم تاکنون [[امت اسلام]]، علیرغم اختلافی که در دانش [[دینی]] دارند و رای و قیاسی که در میان آنها رایج شده باقی مانده است، به [[برکت]] مقدار کمی از [[علم پیامبر]] است که در دست آنها است، و اگر آنان به [[امامت]] [[امام]] و [[جانشین پیامبر]] گردن نهاده، از او [[پیروی]] نموده و [[دانش]] [[دینی]] را از او میآموختند، [[عدالت]] در [[جامعه]] ظهور کرده، [[اختلاف]] و درگیری از میان آنان رخت بربسته، [[ثبات]] و استقرار بر کارشان [[حاکم]] شده، [[دین]] آشکار گشته و [[یقین]] بر [[شک]] [[پیروز]] میگردید، اما بعید است که [[مردم]]، پس از فقدان [[پیامبر]] به [[پیروی از امام]] بر [[حق]] گردن نهند؛ چراکه تاکنون هیچ [[پیامبری]] از [[دنیا]] نرفته است مگر اینکه پیروانش از پس او دستخوش اختلاف و درگیری گردیدهاند. | |||
#پرسید: این [[حجت]] با چنین صفاتی به چه کار میآید؟ [[امام صادق]]{{ع}} در پاسخ فرمودند: {{متن حدیث|قَدْ يُقْتَدَى بِهِ وَ يَخْرُجُ عَنْهُ الشَّيْءُ بَعْدَ الشَّيْءِ، مَكَانَهُ مَنْفَعَةُ الْخَلْقِ، وَ صَلَاحُهُمْ فَإِنْ أَحْدَثُوا فِي دِينِ اللَّهِ شَيْئاً أَعْلَمَهُمْ، وَ إِنْ زَادُوا فِيهِ أَخْبَرَهُمْ، وَ إِنْ نَفَذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَفَادَهُمْ}}؛ از جانب مردم مورد [[تبعیت]] قرار گرفته، [[دانشها]] یکی پس از دیگری از او بروز میکند، بودن او سودرسانی به مردم و [[اصلاح امور]] آنها است، اگر روزی در دین بدعتی آوردند یا چیزی به [[دین خدا]] افزوده یا از آن کاستند، آگاهشان میکند<ref>شیخ طبرسى، احتجاج، ج۲، ص۷۷- ۷۸.</ref>. | |||
در این گفتوگوی عمیق و سطح بالا امام صادق{{ع}} آنقدر به پاسخهای مستدل و مفصل خود ادامه دادند که شمار سؤال و [[پاسخها]] به نود و پنج رسید و ما برای اختصار به نقل سه مورد اول بسنده کردیم.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۳۷.</ref>. | |||
====[[مبارزه]] با جریان [[غلوّ]]==== | |||
موضع امام صادق{{ع}} در برابر جریان [[غلو]] و فعالیتهای [[غالیان]] بسیار [[استوار]] و [[قاطع]] بود، آن حضرت به [[سدیر]] فرمودهاند: | |||
ای سدیر [[چشم]] و گوش، پوست و مو، و گوشت و [[خون]] من از این گروه بیزار است، [[خدا]] و [[رسول]] نیز از ایشان بیزار باد، اینان بر دین من و [[پدران]] من نیستند، به [[خدا]] [[سوگند]] که در [[روز قیامت]] که [[خداوند]] میان من و آنان جمع کند بر آنها [[خشمگین]] است<ref>اصول کافى، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. | |||
[[میسره]] گوید: پیش [[امام صادق]]{{ع}} از «[[ابو الخطاب]]» از سران غلات سخن به میان آوردم آن حضرت در حالیکه تکیه داده بودند انگشت خود را به سمت [[آسمان]] بلند کرده و فرمودند: | |||
[[لعنت خدا]] و [[ملائکه]] و تمام [[مردم]] بر ابو الخطاب باد، خداوند را [[شاهد]] میگیرم که او [[کافر]]، [[فاسق]] و [[مشرک]] بوده و با [[فرعون]] [[محشور]] میگردد و شب و [[روز]] در شدیدترین عذابها با او همراه است. | |||
سپس فرمود: | |||
به خدا سوگند، به خدا سوگند که من [[برتر]] از آنم که این [[دوزخیان]] گرداگرد من باشند<ref>کشّى، اختیار معرفة الرجال، ص۲۶۹، ح۵۲۴.</ref>. | |||
[[عیسی بن ابی منصور]] گوید: از امام صادق{{ع}} شنیدم که میفرمود: | |||
خداوندا ابو الخطاب را [[لعنت]] کن، که او در همه احوال، حتی در میان بسترم باعث [[نگرانی]] من شده است، خداوندا داغی آهن را به او بچشان<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۲۹۰، ح۵۰۹، و به نقل از آن عوالم العلوم و المعارف، ج۲۰، ص۲، ح۱۱۵۱.</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} در برابر این [[طایفه]] خطرناک موضع بسیار [[سختی]] داشته و حتی چشم برهم زدنی از [[مبارزه]] با آنان کوتاه نیآمدند، تا اینکه موفق به خنثی کردن توطئههای آنان- که برآمده از کینهورزیهای [[یهود]] با [[اسلام]] و دنباله [[فتنه]] انگیزیهای [[تاریخی]] آنان برضد آن بود- گردیدند، و اگر مختصر مجالی به آنان داده یا لحظهای در مبارزه با آنان [[سستی]] کرده بودند، کمر [[تشیع]] را میشکستند. | |||
از دو روایتی که به ذکر آن خواهیم پرداخت میتوان به شدت سوز و [[درد]] امام صادق{{ع}} و [[بیم]] آن حضرت از مؤثر شدن این [[دعوت]] [[انحرافی]] که با [[شعار]] [[دروغین]] [[حبّ]] [[اهل بیت]]{{عم}} به میدان آمده بود در میان [[امت]] را به خوبی دریافت. | |||
از عنبسة بن [[مصعب]] [[روایت]] شده که گفت: امام صادق{{ع}} به من فرمودند: | |||
از ابو الخطاب چه شنیدهای؟ عرض کردم: شنیدم که ابو الخطاب میگفت: شما دست خود را بر روی سینهاش نهاده و فرمودهاید که او حامل [[دانش]]، محل [[اسرار]] و [[امین]] بر زنده و مرده ما است. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: | |||
به [[خدا]] [[سوگند]] چنین نیست، هرگز عضوی از بدن من عضوی از بدن او را لمس نکرده است؛ اینکه او ادعا میکند من (امام صادق{{ع}}) [[علم غیب]] میدانم، به همان خدایی که جز او خدایی نیست من [[غیب]] نمیدانم<ref>امام{{ع}} اینجا در مقام نفى علم غیب استقلالى است که غالیان درباره ائمه{{ع}} مدّعى آن هستند نه علم غیبى که از جانب خداوند متعال به پیامبر اکرم{{صل}} و ائمه اطهار{{عم}} عنایت شده است.</ref>؛ و [[خداوند]] مصیبتم را در سوگ مردگانم [[پاداش]] نداده و مرا از [[برکت]] وجود زندگانم بهرهمند نگرداند اگر من چنین چیزی را به او گفته باشم؛ و اما این ادعا که من گفتهام او حامل [[علم]] ما است هم [[دروغ]] است و خداوند مصیبتم را در سوگ مردگانم پاداش نداده و مرا از برکت وجود زندگانم بهرهمند نگرداند اگر چنین چیزی گفته باشم<ref>کشّى، اختیار معرفة الرجال، ص۲۹۲، ح۵۱۵ و به نقل از آن در الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج۲، ص۳۷۵.</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} همچنین در [[حدیث]] دیگری به مرازم فرمودند: به [[غالیان]] بگو با [[توبه]] بهسوی خدا بازگردید؛ که شما [[کافر]]، [[فاسق]] و [[مشرک]] هستید. | |||
و باز به مرازم فرمودند: چون به [[کوفه]] رفتی به نزد بشار عشیری برو و به او بگو: [[جعفر بن محمد]] به تو میگوید: ای کافر ای فاسق ای مشرک من از تو بیزارم. مرازم گوید: چونکه داخل کوفه شدم به بشار گفتم: جعفر بن محمد{{ع}} به تو گفته است: ای کافر ای فاسق ای مشرک من از تو بیزارم. بشار گفت: مولایم نامی از من برد؟! گفتم: | |||
آری از تو اینگونه یاد کرد. گفت: خداوند تو را جزای خیر دهد»<ref>کشّى، اختیار معرفة الرجال، ص۳۹۸، ح۷۴۴ و به نقل از آن در الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج۲، ص۳۷۵</ref>. | |||
[[خباثت]]، پافشاری و [[برنامهریزی]] ریشهدار این فرد تا بدان پایه رسید که پس از شنیدن پیغام [[امام]]{{ع}} توسط مرازم بازهم برای [[دیدار با امام]] صادق{{ع}} به نزد آن حضرت رفت. هنگامی که بشار عشیری بر امام{{ع}} وارد شد [[امام صادق]]{{ع}} به او گفتند: از نزد من خارج شو که [[خداوند]] تو را [[لعنت]] کند به [[خدا]] [[سوگند]] که من و تو هیچگاه در زیر یک سقف با یکدیگر جمع نخواهیم شد. هنگامی که بشار از مجلس خارج شد، امام{{ع}} فرمودند: | |||
وای بر او خداوند هیچ بندهای را به مانند این [[فاجر]] [[خوار]] و کوچک نکرده است؛ او [[شیطانی]] است که به [[گمراه کردن]] [[یاران]] و [[شیعیان]] من آمده است، پس از او برحذر باشید و حاضران این خبر را از قول من به غایبان برسانند که من [[بنده خدا]] و زاده [[کنیز]] خدا هستم؛ و پشت [[پدران]] و رحم [[مادران]] مرا دربرگرفته و سپس خواهم مرد و پس از [[مرگ]] برانگیخته شده و مورد بازخواست واقع خواهم گردید<ref>کشّى، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰۰، ح۷۴۶ و به نقل از آن در الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج۱، ص۲۳۵</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۴۲.</ref>. | |||
====ارائه راه صحیح [[فهم]] دینی==== | |||
امام صادق{{ع}} در همان زمانی که با این جریانات [[فکری]] [[مبارزه]] میکرد به مبارزه با جریانات دیگری هم میپرداخت که سنگ بنای بعضی از مکاتب [[فقهی]] گردیده بود که با [[روح]] [[شریعت اسلام]] منافات داشت و ممکن بود [[دین اسلام]] را از درون نابود کرده و محتوای آن را [[تغییر]] بدهد. از اینجا بود که امام صادق{{ع}} یاران خود را از عمل به مبانی این جریانات برحذر میداشتهاند، آن حضرت به [[ابان بن تغلب]] فرموده است: {{متن حدیث|يَا أَبَانُ، إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ}}؛ ای [[ابان]]، اگر [[سنت]] مورد [[قیاس]] قرار گیرد [[دین]] نابود میشود<ref>بحار الانوار، ج۱۰۴، ص۴۰۵، به نقل از محاسن برقى.</ref>. | |||
امام در راه [[اثبات]] بطلان این مکاتب و عدم [[مشروعیت]] آنها فعالیت گستردهای داشتند. | |||
[[ابو حنیفه]] [[مکتب]] قیاس را پایهگذاری کرد و از آن به مانند یکی از منابع [[استنباط احکام شرعی]] استفاده میکرد اما [[امام صادق]]{{ع}} بر کار او خط بطلان کشیده و نادرستی نظریه او را برایش آشکار مینموده است. | |||
به یکی از مباحثاتی که میان امام صادق{{ع}} و [[ابو حنیفه]] در این رابطه انجام شده است توجه کنید: | |||
گفته شده که «[[ابن شبرمه]]» به همراه ابو حنیفه به محضر امام صادق{{ع}} رسیدند، [[امام]]{{ع}} به ابن شبرمه فرمود: «اینکه همراه تو است کیست؟». | |||
ابن شبرمه پاسخ داد: مردی است که در امر [[دین]] دارای [[بصیرت]] است. | |||
امام{{ع}} فرمودند: «شاید که او در امر دین به [[رأی]] خود [[قیاس]] میکند؟». وی پاسخ داد: آری. | |||
امام{{ع}} رو به ابو حنیفه کرده و فرمودند: «نامت چیست؟» پاسخ داد: نعمان. | |||
امام{{ع}} سؤال کرد: «ای نعمان، آیا هیچ سر خود را قیاس کردهای؟» | |||
ابو حنیفه گفت: چگونه سر خود را قیاس کنم؟ | |||
امام به او فرمودند: «[[فکر]] نمیکنم چیزی بلد باشی، آیا میدانی که چرا آب [[چشم شور]]، ماده داخل گوش تلخ، جداره بینی خنک و آب دهان شیرین و گوارا است؟». | |||
ابو حنیفه [[حیران]] شد و از این مطالب اظهار بیاطلاعی کرد. امام{{ع}} سؤال دیگری را مطرح کرده و فرمودند: «آیا جملهای سراغ داری که ابتدای آن [[کفر]]، و انتهای آن [[ایمان]] باشد؟» ابو حنیفه پاسخ داد: نه. | |||
سپس ابو حنیفه از امام صادق{{ع}} تقاضا کرد که سرّ این امور را برای او توضیح دهد؛ امام صادق{{ع}} فرمودند: | |||
پدرم از جدم [[رسول خدا]]{{صل}} مرا خبر داده است که [[خداوند متعال]] به فضل و [[کرم]] خود برای [[آدم]] این خصوصیات را قرار داده که آب چشمش [[شور]] است تا اگر چیزی از خارج در آن افتاد آن را پس بزند، گوشها را تلخ کرد تا اگر حشرهای وارد [[گوش]] [[انسان]] شد به سمت [[مغز]] پیشروی نکند و آن تلخی موجب بازگشت او به خارج از گوش شود، [[خداوند]] جداره بینی را در اثر استنشاق هوا سرد کرد تا از [[فاسد]] شدن مغز جلوگیری شود، و طعم دهان را شیرین و گوارا کرد تا [[انسان]] بتواند طعم غذاهای مختلف را [[درک]] کند. | |||
[[ابو حنیفه]] دوباره رو به [[امام صادق]]{{ع}} کرد و عرضه داشت: مرا از جملهای که ابتدای آن [[کفر]] و انتهای آن [[ایمان]] است [[آگاه]] کن. | |||
امام صادق{{ع}} به او فرمودند: در جمله [[شریف]] {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}} چون [[بنده]] میگوید {{متن حدیث|لَا إِلَهَ}} کفر است و چون میگوید {{متن حدیث|إِلَّا اللَّهُ}} ایمان است. | |||
آنگاه [[امام]]{{ع}} ابو حنیفه را از عمل به [[قیاس]] چنین [[نهی]] فرمودند: | |||
ای نعمان، پدرم از جدم [[پیامبر]] مرا خبر داده است که اولین کسی که قیاس کرد [[شیطان]] بود که چون [[خداوند]] به همه [[ملائکه]] امر فرمود: بر [[آدم]] [[سجده]] کنید؛ گفت: (گفت: من از او بهترم. مرا از آتشی آفریدی و او را از گل آفریدی)<ref>اصول کافى، ج۱، ص۵۸، ح۲۰ و به نقل از آن در بحار الأنوار، ج۴۷، ص۲۲۶، ح۱۶.</ref>. | |||
ابو حنیفه بار دیگری به محضر امام صادق{{ع}} شرفیاب شد، امام صادق{{ع}} از او پرسید: آیا میدانی که [[کفاره]] محرمی که دندان رباعیه چهار دندان میان دندانهای پیش و دندانهای نیش آهویی را بشکند چیست؟ | |||
ابو حنیفه اظهار بیاطلاعی کرد و گفت: ای پسر پیامبر نمیدانم. | |||
امام فرمودند: آیا ندانستهای که [[آهو]] دندان رباعیه ندارد و فقط دندان [[ثنایا]] دارد؟ | |||
ابو حنیفه برای بار سوم نیز با امام صادق{{ع}} دیدار کرد در این دیدار نیز از [[پاسخگویی]] به سؤالاتی که امام{{ع}} مطرح فرمودند بازماند. | |||
از جمله پرسشهایی که امام صادق{{ع}} مطرح فرمودند این بود: آیا [[قتل]] در نزد [[خدا]] [[گناه]] بیشتری دارد یا [[زنا]]؟ ابو حنیفه گفت: البته قتل. | |||
امام{{ع}} فرمودند: چگونه است که خداوند در [[اثبات]] قتل دو [[شاهد]] را کافی دانسته ولی در اثبات زنا حتما چهار شاهد را لازم میداند؟ ابو حنیفه هیچ پاسخی برای [[کلام امام]]{{ع}} که در واقع ردّ نظریه قیاس او بود نداشت. | |||
سپس امام صادق{{ع}} سؤال دیگری را مطرح فرمودند: «[[نماز]] بالاتر است یا [[روزه]]؟» ابو حنیفه در پاسخ گفت: البته نماز بالاتر است. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودند: پس بنابر نظریه [[قیاس]] تو [[واجب]] است [[زن]] حایض نمازهایی را که در حال حیض نخوانده بهجا آورد و قضای روزههایی را که در آن ایام نگرفته لازم نیست بهجا آورد؛ در حالیکه [[خداوند متعال]] قضای [[روزه]] را واجب کرده و قضای [[نماز]] را واجب ننموده است؟! | |||
[[امام]]{{ع}} با این مثالها قصد داشت تا به [[ابو حنیفه]] ثابت کند که [[دین خدا]] با قیاس و [[استحسان]] دریافت نمیشود. سپس امام برای بطلان کامل نظریه قیاس ابو حنیفه [[پرسش]] دیگری را مطرح فرمودند: «آیا بول کثیفتر است یا [[منی]]؟» ابو حنیفه در پاسخ گفت: بول کثیفتر است. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: پس بنابر مسلک قیاسی تو باید از بول [[غسل]] کرد چون کثیفتر است و چون منی کثافت کمتری دارد باید برای آن [[وضو]] گرفت؛ در حالیکه [[خدای تعالی]] غسل را از منی واجب کرده است نه از بول. | |||
سپس امام{{ع}} [[حدیث]] خود را در ردّ او اینگونه از سر گرفتند که: | |||
چه میگویی درباره مردی که غلامی دارد و در یک شب خود و غلامش [[ازدواج]] میکنند. آنها با همسرانشان در یک شب [[خلوت]] میکنند و سپس به [[مسافرت]] رفته، آن دو زن را در یک [[خانه]] میگذارند. آن دو زن دو پسر به [[دنیا]] میآورند. ناگاه در شبی خانه بر سر آنان خراب میشود. دو زن کشته شده و دو پسر باقی میمانند. به نظر تو کدامیک از این دو پسر مالک است، کدامیک مملوک، کدامیک از این دو پسر [[وارث]] است و کدامیک از این دو به [[ارث]] میرسد؟ | |||
در اینجا نیز ابو حنیفه به [[ناتوانی]] خود از جواب اعتراف کرد و گفت: من فقط در زمینه حدود صاحبنظر هستم. | |||
اینجا امام{{ع}} سؤال دیگری را مطرح کردند: چه میگویی در [[مرد]] [[کوری]] که چشم [[آدم]] [[بینایی]] را از کاسه درآورد و دست مردی را قطع کرد؟ چگونه حدّ بر او جاری میشود؟. | |||
ابو حنیفه باز به عجز خود اعتراف کرد و گفت: من مردی هستم که به آنچه [[پیامبران]] بر آن [[مبعوث]] شدهاند [[دانش]] دارم... | |||
در اینجا [[امام]]{{ع}} سؤال دیگری را مطرح کردند: مرا خبر بده از قول [[خداوند تعالی]] به [[موسی]] و [[هارون]] وقتی آنها را بهسوی [[فرعون]] فرستاد: {{متن قرآن|لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى}}<ref>«باشد که او پند گیرد یا بهراسد» سوره طه، آیه ۴۴.</ref> سپس امام{{ع}} فرمودند: آیا اگر تو بگویی {{عربی|لَعَلَّ}} به معنای [[شک]] نیست؟ [[ابو حنیفه]] گفت: آری. امام{{ع}} فرمودند: وقتی [[خدا]] گفت: {{متن قرآن|لَعَلَّ}} باز هم به معنای شک است؟! ابو حنیفه گفت: نمیدانم. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} بدینگونه آنچه را که از مسأله [[قیاس]]، در [[ذهن]] ابو حنیفه رسوب کرده بود از ذهن او خالی کرده و به او فرمودند: تو [[گمان]] میکنی که فتواهایت مطابق کتاب خداست، امّا از کسانی که [[علم کتاب]] خدا را به [[میراث]] بردهاند نیستی. تو گمان داری که صاحب قیاسی امّا بدان که اوّلین کسی که قیاس کرد [[ابلیس]] بود که [[لعنت خدا]] بر او بود. [[دین اسلام]] بر قیاس بنا نشده است. تو گمان میکنی که [[صاحب رأی]] و نظر هستی. اما [[رأی]] و نظر از [[رسول خدا]] صحیح است و از کسی غیر از او [[خطا]] و [[اشتباه]] است.؛ چراکه [[خداوند متعال]] فرموده است: {{متن قرآن|لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ}}<ref>«تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی» سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref> امّا این مطلب را برای کس دیگری غیر از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نگفته است. گمان داری که در مسأله [[حدود الهی]] صاحبنظر هستی. امّا آن کس که [[قرآن]] بر او نازل شده سزاوارتر است که در این مسأله صاحب رأی و نظر باشد. تو گمان کردهای که به تمام آنچه پیامبران بر آن مبعوث شدهاند عالم و [[دانایی]]. | |||
امّا آخرین [[پیامبران الهی]]، [[داناترین]] کس به آن چیزی است که [[انبیا]] به [[ابلاغ]] آن مبعوث گردیدهاند. | |||
اگر این نبود که [[مردم]] میگفتند: ابو حنیفه بر پسر [[پیامبر]]{{صل}} داخل شد و او سؤالی از او نکرد، من از تو سؤالی نمیکردم. حال برو و اگر [[اهل]] قیاسی، [[قیاس]] کن. | |||
اینجا بود که [[ابو حنیفه]] به [[امام صادق]]{{ع}} عرضه داشت: پس از این مجلس به [[خدا]] [[سوگند]] که سخنی از [[رأی]] و قیاس در [[دین خدا]] بر زبان نخواهم راند. | |||
امام صادق{{ع}} در جواب او فرمودند: هرگز، [[حبّ ریاست]] تو را [[امان]] نمیدهد. | |||
همچنانکه پیشینیان تو را نیز به حال خود نگذاشت<ref>شیخ طبرسى، احتجاج، ج۲، ص۱۱۰-۱۱۷.</ref>. | |||
اینچنین بود که امام صادق{{ع}} موضعی محکم و بدون [[سازش]] در برابر اینچنین دیدگاههایی که برای [[اسلام]] بسیار خطرناک بودند اتخاذ کرد. آن حضرت با فعالیت بیامان خود از گسترش این [[افکار]] جلوگیری کرده و عناصری را که این افکار نفوذی را پذیرفته بودند به بحث فرا میخواند تا باورهای غلط آنان را [[تغییر]] دهد. | |||
میبینیم که [[امام]]{{ع}} در برابر [[ابن ابی لیلی]] که [[قاضی]] رسمی [[حکومت اموی]] بوده و پیش از [[ابی حنیفه]] مطابق رأی خود [[فتوا]] میداده است موضع [[سختی]] گرفتهاند. او در حالیکه سعید بن ابی الخضیب همراهش بود با امام صادق{{ع}} روبرو شد. امام صادق{{ع}} به سعید فرمودند: «این شخص کیست که به همراه تو میآید؟» سعید گفت: این ابن ابی لیلی قاضی [[مسلمانان]] است. | |||
امام{{ع}} از او پرسیدند: «[[مال]] را از کسی میگیری و به کس دیگر میدهی. بین مرد و همسرش جدایی میافکنی و در این کار از کسی نمیترسی؟!» گفت: آری. | |||
امام{{ع}} فرمودند: «بر چه اساس [[قضاوت]] میکنی؟» گفت: براساس آنچه از [[پیامبر خدا]] و [[ابو بکر]] و عمر به من رسیده است. | |||
امام صادق{{ع}} به او فرمودند: «آیا به تو این [[روایت]] رسیده است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «أقضاکم علی بعدی؟»؛ پس از من از نظر قضاوت [[برترین]] شخص میان شما علی است؟» ابن ابی لیلی گفت: آری. امام صادق{{ع}} فرمودند: «پس چگونه است که با وجود اینکه این روایت را شنیدهای براساس [[روایات]] کسانی غیر از [[حضرت علی]]{{ع}} قضاوت میکنی؟» | |||
اینگونه بود که ابن ابی لیلی دریافت در [[احکام]] و فتواهایی که صادر میکند به راه [[حق]] نرفته است. | |||
سپس [[امام صادق]]{{ع}} به او فرمودند: «برو و همصحبتی مانند خود برای خود [[انتخاب]] کن. به [[خدا]] [[سوگند]] که من دیگر کلمهای از دهان سر با تو صحبت نخواهم کرد»<ref>احتجاج، ج۲، ص۱۰۲.</ref>. | |||
[[نوح بن دراج]] به [[ابن ابی لیلی]] گفت: آیا تاکنون شده است از [[کلامی]] که گفتهای یا قضاوتی که انجام دادهای به خاطر سخن کسی برگردی؟ ابن ابی لیلی پاسخ داد: نه، مگر به خاطر حرف یک نفر، نوح بن درّاج گوید: به ابن ابی لیلی گفتم آن شخص کیست؟ گفت: [[جعفر بن محمد]]{{ع}}<ref>نوح بن درّاج از اصحاب امام صادق{{ع}} بود. تنقیح المقال، ج۳، ص۲۷۵. ابن ابى لیلى محمد بن عبدالرّحمن، مفتى کوفه و قاضى کوفه، براى مطالعه شرح حال او ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۱۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۴۵.</ref>. | |||
====[[مبارزه]] با مسأله [[تحریف قرآن]] و استفاده ابزاری از [[قرآن]] و [[مفاهیم آن]] برای مقاصد سیاسی==== | |||
امام صادق{{ع}} در برابر استفادههای ابزاری [[سیاسی]] که [[نصّ قرآن]] را در [[خدمت]] اهداف سیاسی مشکوک خود میخواست، به [[دفاع]] از [[حریم]] قرآن پرداخت. آنان درصدد رنگ و لعاب [[شرعی]] دادن بر [[حکومت ستمگر]] خود و [[سست]] کردن [[روح]] [[انقلاب]] و به [[خاموشی]] گرایاندن روح [[مقاومت]] در جانهای [[امّت]] و در نتیجه [[نفی مشروعیت]] از نیروهای مبارزهکننده با این [[نظام]] [[ظالم]] بودند. تا جایی که در [[تفسیر]] این [[آیه]] از قرآن: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ}}<ref>«و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا میدارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه میگیرد و همو کینهتوزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد میکوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمیدارد» سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۵.</ref>، گفتند که این [[آیه]] درباره [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} نازل گردیده است<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۴، ص۷۳، به نقل از ابو جعفر اسکافى، ص۲۴۰.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} همچنین نظریه جامد بودن عبارات [[قرآن کریم]] را که سعی بر تعطیل [[قرآن]] از [[همراهی]] با واقعیتهای متغیر و رو به [[پیشرفت جامعه]] و [[حبس]] آن در قالب تنگ [[ظواهر]] عبارات را داشت، مورد نقض قرار داده و [[دروغین]] بودن آن را بر همگان آشکار ساختند. آن حضرت همچنین [[اجازه]] ندادند تا از [[باطن قرآن]] [[تأویل]] نادرست شود. چنانکه در برابر [[تفسیر به رأی]] نیز -که فقط با تکیه بر آراء و به دور از [[احادیث]] صحیحی که از [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} و [[اهل بیت]] [[معصوم]] او{{عم}} وارد شده بود قرآن را [[تفسیر]] میکرد- کاملا [[مقاومت]] و [[مبارزه]] کردند. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودند: | |||
{{متن حدیث|مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ إِنْ أَصَابَ لَمْ يُؤْجَرْ وَ إِنْ أَخْطَأَ خَرَّ أَبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ}}؛ | |||
هرکس قرآن را با [[رأی]] خود تفسیر کند اگر درست تفسیر کرده باشد [[اجر]] و ثوابی ندارد و اگر غلط تفسیر کرده باشد، گناهش بر گردن اوست<ref>تفسیر عیاشى، ج۱، ص۱۷، به نقل از آن در تفسیر صافى، ج۱، ص۲۱.</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودهاند: {{متن حدیث|الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ}}؛ | |||
[[راسخان در علم]] [[امیر المؤمنین]] و [[ائمّه]] بعد از او{{عم}} میباشند<ref>اصول کافى، ج۱، ص۲۱۳.</ref> | |||
همچنین امام صادق{{ع}} فرمودهاند: {{متن حدیث|نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ}}؛ ما راسخان در علم و آشنا به [[تأویل قرآن]] هستیم<ref>اصول کافى، ج۱، ص۲۱۳.</ref>. | |||
از [[زید بن معاویه]] از امام صادق{{ع}} در تفسیر [[کلام]] [[خداوند متعال]]: {{متن قرآن|وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمیداند و استواران در دانش، میگویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمیگیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.</ref> وارد شده است که فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} [[برترین]] [[راسخان در علم]] است. [[خداوند متعال]] به او تمام آنچه را که از [[تنزیل]] و [[تأویل]] نازل کرده است آموخته و [[خداوند]] چیزی را بر او نازل نکرد که تأویل و [[تفسیر]] آن را به او و اوصیائش [[تعلیم]] نکرده باشد<ref>اصول کافى، ج۱، ص۲۱۳.</ref>. | |||
و از [[امام صادق]]{{ع}} در تفسیر قول [[خداوند تعالی]]: {{متن قرآن|بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ}}<ref>«اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش دادهاند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.</ref> آمده است که: آنها [[ائمّه]] هستند<ref>تفسیر صافى، ج۱، ص۱۲.</ref>. | |||
و [[حسین بن صالح بن حی]] بر آن حضرت داخل شد و به آن حضرت عرض کرد: ای [[پسر رسول خدا]]، در این [[آیه قرآن]]: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> چه میگویی؟ اولوا الامری که خداوند امر به [[طاعت]] آنها کرده چه کسانی هستند؟ امام صادق{{ع}} پاسخ دادند: «[[دانشمندان]]». | |||
هنگامی که آنان خارج شدند حسن گفت: این چه کاری بود که ما کردیم؟ | |||
چرا از حضرت نپرسیدیم این دانشمندان چه کسانی هستند؟! | |||
آنان به نزد امام صادق{{ع}} بازگشته و از آن حضرت همین سؤال را پرسیدند. آن حضرت پاسخ دادند: {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ}}؛ امامانی که از ما [[اهل بیت]] باشند<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۹.</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} به همگان ثابت کردند که [[فهم قرآن]] جز با مراجعه کردن به آنچه از [[روایات]] از [[پیغمبر اکرم]] و اهل بیت او وارد شده است کامل نمیشود. | |||
چرا که این روایات هستند که ضامن [[فهم]] صحیح عبارات [[قرآن کریم]] میباشند. | |||
آن حضرت افقهای جدیدی را در [[فهم معانی قرآن]] و دانستن [[دانشها]] و [[احکام]] [[قرآن]] به روی [[امّت اسلام]] گشودند. آن حضرت حدود [[آیات]] [[محکم و متشابه]]، تأویل و تفسیر، [[مطلق و مقید]]، [[جری]] و انطباق و سایر [[علوم قرآن]] را برای همگان مشخّص کردند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۵۱.</ref>. | |||
===محور [[روحی]] و اخلاقی=== | |||
[[امام صادق]]{{ع}} کاملا به تأثیر موجهای [[انحراف فکری]] و [[سیاسی]] بر [[امّت اسلام]] و [[میزان]] تأثیر آن بر [[فاسد]] کردن [[عقل]] و [[خرد]] [[مردم]] [[آگاهی]] داشتهاند. از دیگر سوی آن حضرت آثار [[سوء]] بازیهای سیاسی [[امویان]] در [[آفریدن]] زمینههای مطابق با [[طغیان]] گرایشهای [[الحادی]] و قبیلهای را به خوبی میدانستند که نتیجه این هردو [[بیبندوباری اخلاقی]] بوده است. کما اینکه در [[زمان امام صادق]]{{ع}} [[شعار]] [[ورع]] و [[پرهیزکاری]] به کلّی رنگ باخته بود. | |||
تمام این مسائل به از دست دادن [[ارزشها]] و دوری امّت اسلام از [[اخلاقی]] که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن امر کرده و آن را برای [[امّت]] خود میپسندید منتهی میگردید. | |||
از همینجاست که نقش امام صادق{{ع}} و توجّه روحی و اخلاقی آن حضرت به [[امّت اسلامی]] دارای چند بعد میشود: | |||
بعد اوّل: آن حضرت در درجه اوّل با رعایت کامل ارزشها و [[موازین اسلامی]]، خود نمونه [[صالح]] و مثل اعلای [[اخلاق]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بودند که وجود آن حضرت خود پایگاه پرتوافشانی [[فضیلت]] و [[رشد اخلاق]] والا در میان امّت بوده و از دیگر سوی [[دروغین]] بودن [[گرایشهای نفسانی]] و خودخواهانه را آشکار میساخت. | |||
بعد دوّم: امام صادق{{ع}} مجموعهای از سفارشات، [[نامهها]] و راهنماییهای [[تربیتی]] و اخلاقی از خود بهجای گذاشتند که در خلال آنها به [[درمان]] [[پوچی]] روحی و [[انحراف اخلاقی]] که در سالیان [[انحراف]] بسیار [[رشد]] کرده بود پرداختهاند. | |||
در بعد اوّل [[امام]]{{ع}} را میبینیم که مردم را با [[نرمی]] و [[آرامش]] به سوی فضیلت و [[پاکی]] فراخوانده و با آنها به بهترین روشها [[استدلال]] میکرد. آن حضرت به سؤالکنندگان [[اجازه]] میداد تا هر سؤالی که دارند مطرح کرده و آنچه را که بر آنان سخت و پوشیده بود برای آنها توضیح میداد. | |||
آن حضرت حتّی از [[نزدیکان]] خود و کسانی که مردم را بهسوی آن حضرت [[دعوت]] میکردند نمیپذیرفت که در دعوت مردم بهسوی [[اصلاح]] و [[راه راست]] از رویهای [[خشن]] و تند بهرهگیری کنند. آن حضرت به آنان میفرمود: من [[گناه]] [[نادانان]] شما را برعهده دانایان شما میدانم، شما را چه میشود که چون میشنوید مردی از شما کار ناپسندی کرده و باعث [[ناراحتی]] ما ([[اهل بیت]]) شده است، به نزد او رفته و با [[کلامی]] رسا به [[نکوهش]] و ملامت او بپردازید؟ یکی از [[اصحاب]] آن حضرت فرمودند: | |||
در این صورت آنان از ما قبول نمیکنند. آن حضرت پاسخ دادند: آنان را ترک گویید و در مجالس آنان ننشینید<ref>امام صادق و المذاهب الاربعة، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. | |||
[[امام]]{{ع}} در اینجا [[دانشمندان]] از اصحاب خود را سفارش میکند که در [[ارشاد]] کسانی که منسوب به [[مکتب اهل بیت]] بوده امّا [[جاهل]] هستند و مرتکب بعضی از خطاها و [[گناهان]] میشوند، به این بهانه که آنان [[جرأت]] بر ارتکاب [[کارهای زشت]] پیدا کردهاند از [[رسالت]] خود در ارشاد آنان شانه خالی نکنند. | |||
کاری که تأثیر منفی بر [[پیروان]] [[امام صادق]]{{ع}} میگذاشت و در نتیجه [[دعوت]] کنندگان به صلاح و [[رستگاری]] را میآزرد. | |||
به نظر امام{{ع}} تنها هنگامی ترک و رها کردن چنین اشخاصی جایز است که [[شک]] از [[ذهن]] آنان برطرف شده و در عینحال از [[اصلاح]] شدن آن شخص [[مأیوس]] باشند. | |||
بعد سوّم: آن حضرت به محکم شدن رشتههای انس و [[الفت]] در [[جامعه اسلامی]] و انتشار [[فضیلت]] در میان [[مردم]] سخت [[اشتیاق]] داشته تا بدینوسیله [[دشمنی]] و [[کینه]] از میان جامعه اسلامی رخت بربندد، امام صادق{{ع}} از [[مال]] خود به بعضی از اصحاب خود میداد تا بهوسیله آن مال بین افرادی که باهم درگیری [[مالی]] دارند اصلاح کند. آن حضرت این عمل را به خاطر از بین بردن دوری و [[قهر]] و هجران در میان مردم [[مسلمان]] انجام میدادند تا اینکه مبادا این [[درگیریها]] به [[شکایت]] بردن نزد [[حکام جور]] منتهی شود. کاری که آن حضرت بسیار از آن [[نهی]] میفرمودند. | |||
سعید بن بیان گوید: در حالیکه من و یکی از خویشاوندانم در مسأله [[میراث]] باهم [[اختلاف]] داشتیم، مفضّل بن عمر از [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} بر ما گذشت. او مدّتی در نزد ما توقّف کرد و سپس به ما گفت به [[منزل]] من بیایید. ما به منزل او رفتیم و او با چهارصد درهم، که از [[پول]] خود به ما داد، میان ما [[آشتی]] ایجاد کرد و از هرکدام از ما قول گرفت که با طرف مقابل دعوا را خاتمه بدهد. | |||
مفضّل گوید: امّا آن پول از [[مال]] خودم نبود. بلکه [[امام صادق]]{{ع}} به من دستور داده بود اگر دیدیم دو نفر از [[شیعیان]] ما درباره مسائل [[مادّی]] باهم درگیری پیدا کردهاند، بین آنها را [[اصلاح]] کنیم و از مال آن حضرت به آنها بپردازیم. این چهارصد درهم از مال امام صادق{{ع}} بوده است<ref>اصول کافى، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. | |||
این روش گامی عملی در تقویت آن دستور سابق بوده است که [[مردم]] را از [[شکایت]] بردن به [[حکام جور]] منع میکرده است. | |||
آن حضرت مردم را بر [[صله رحم]] بسیار [[تشویق]] مینمودهاند. از دیگر روشهای [[نیکو]] و [[مکارم اخلاقی]] آن حضرت این بود که هرکس با آن حضرت [[قطع رابطه]] میکرد آن حضرت با او ارتباط برقرار میکرد و هرکس را که به آن حضرت [[بدی]] روا میداشت، به سرعت میبخشید. چنانکه در [[روایت]] آمده است که بین [[امام]]{{ع}} و بین [[عبدالله بن حسن]] سخنی درگرفت. عبدالله بن حسن در [[کلام]] خود با امام صادق{{ع}} تندی کرد. سپس هردو از هم جدا شده و به [[مسجد]] رفتند. آنان دم در مسجد با یکدیگر برخورد کردند. امام صادق{{ع}} به عبدالله بن حسن فرمودند: ای [[ابا محمد]] شب را چگونه گذراندی. عبدالله گفت: | |||
خوب (امّا این کلام را با حالت [[غضب]] ادا کرد). امام صادق{{ع}} فرمودند: «ای ابا محمد آیا نمیدانی که صله رحم [[حساب]] [[روز قیامت]] را بر [[انسان]] آسان میکند؟»! سپس این [[آیه]] [[شریف]] [[قرآن]] را [[تلاوت]] فرمودند: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ}}<ref>«و کسانی که آنچه را خداوند فرمان به پیوند آن داده است میپیوندند و از پروردگار خویش میترسند و از سختی حساب هراس دارند؛» سوره رعد، آیه ۲۱.</ref>. عبدالله گفت: از این به بعد شما مرا قطعکننده رحم نخواهی یافت<ref>کشف الغمّه، ج۲، ص۳۷۵ به نقل از جنابذى، و به نقل از آن در بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۷۴.</ref>. | |||
آن حضرت با تمام [[خویشاوندان]] خود رابطه برقرار میکرد و برای آنان [[خیرخواهی]] مینمود، همچنانکه [[مستمندان]] را در شب به صورت ناشناس [[یاری]] و [[کمک مالی]] میفرمود. | |||
[[هشام بن حکم]] گوید: [[امام صادق]]{{ع}} وقتی که شب فرا میرسید و پاسی از شب میگذشت، کیسهای که در آن نان و گوشت و [[پول]] بود برمیداشت و آن را بر گردن خود حمل میکرد و به سمت [[حاجتمندان]] [[مدینه]] میرفت و در حالی که آنان آن حضرت را نمیشناختند، آنها را بینشان تقسیم میکرد و تا [[زمان]] [[عروج]] امام صادق{{ع}} بهسوی [[خداوند تعالی]] آنان آورنده آن کمکها را نمیشناختند<ref>بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۸، به نقل از فروع کافى، ج۴، ص۸.</ref>. | |||
مصادف گوید: همراه امام صادق{{ع}} بین [[مکه]] و مدینه بودیم. ناگهان مردی را دیدیم که کنار تنه درختی افتاده بود. امام صادق{{ع}} فرمودند: «بیا به طرف این مرد برویم. من [[بیم]] آن دارم که از [[تشنگی]] به این حالت افتاده باشد». ما به سمت آن مرد رفتیم. دیدیم مردی از [[نصاری]] با موهایی بلند آنجا افتاده است. [[امام]]{{ع}} به او فرمودند: «آیا تشنهای؟» [[مرد]] پاسخ داد: آری. امام{{ع}} فرمودند: «ای مصادف، پیاده شو و به او آب بنوشان». من پایین آمدم و او را [[سیراب]] کردم. سپس سوار شده و به راه خود ادامه دادیم. به آن حضرت عرض کردم: این مرد [[نصرانی]] بود. آیا شما بر شخصی نصرانی [[تصدّق]] میکنید؟ امام پاسخ دادند: «اگر آنان به این حال افتاده باشند، آری»<ref>وسائل الشیعة، ج۶، ص۲۸۵، حدیث ۳.</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} روی گرداندن از [[مؤمن]] محتاج کمک را [[حقیر شمردن]] او دانسته و حقیر شمردن مؤمن را [[حقیر شمردن]] [[اهل بیت]]{{عم}} تلقّی میکردند. | |||
گروهی از [[اصحاب]] نزد آن حضرت بودند. [[امام صادق]] به آنان فرمود: «شما را چه میشود که ما را حقیر میشمارید؟» یکی از [[اهل خراسان]] برخاست و به آن حضرت عرض کرد: [[پناه بر خدا]] که ما شما را یا [[دستوری]] از [[اوامر]] شما را حقیر بشماریم. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودند: «تو خود یکی از همان کسانی هستی که مرا حقیر شمردهاند». | |||
مرد گفت: پناه بر خدا از اینکه من شما را حقیر شمرده باشم!! امام صادق{{ع}} به او فرمودند: «وای بر تو، آیا هنگامی که نزدیک [[جحفه]] بودیم صدای فلانی را نشنیدی که به تو میگفت به اندازه یک میل مرا بر مرکب خود سوار کن که من از رفتن [[ناتوان]] شدهام؟ به [[خدا]] قسم که تو سر برنداشتی تا صدای او را بشنوی. تو او را حقیر شمردی و هر کس مؤمنی را حقیر بشمارد ما را حقیر شمرده و [[حرمت]] [[خداوند متعال]] را شکسته است»<ref>الامام الصّادق و المذاهب الاربعة، ج۲، ص۲۶۹.</ref>. | |||
امّا در بعد دوّم چنانکه گفتیم در مجموعهای از سفارشات، [[نامهها]]، [[مناظرات]] و [[راهنماییها]] نمود پیدا میکند که [[امام]]{{ع}} در خلال آنها به [[درمان]] ناکامی [[روحی]] که [[امت اسلام]] گرفتار آن شده بود پرداخته، و آنها را به سطحی از [[ایمان]] رسانده که مورد خواست صاحب [[رسالت اسلام]] بوده است. | |||
آن حضرت [[شیعیان]] و اصحاب خود را اینگونه مورد خطاب قرار داده است: | |||
{{متن حدیث|فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذَا وَرِعَ فِي دِينِهِ، وَ صَدَقَ الْحَدِيثَ، وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ، وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ، قِيلَ: هَذَا جَعْفَرِيٌّ، فَيَسُرُّنِي ذَلِكَ، وَ يَدْخُلُ عَلَيَّ مِنْهُ السُّرُورُ، وَ قِيلَ: هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ، وَ إِذَا كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِيلَ: هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ...}}؛ | |||
هرگاه یکی از شما [[دیندار]] و [[راستگو]] بوده، [[امانت]] را [[حفظ]] کند و با [[مردم]] با [[اخلاق خوب]] برخورد نماید و گفته شود که این شخص [[جعفری]] است، از این مطلب [[خشنود]] شده و حالت [[سرور]] به من دست میدهد.؛ چراکه میگویند: این نمونهای از [[آداب]] [[جعفر بن محمد]] است. امّا اگر [[اخلاق]] او به غیر از این باشد، پیش از همه، [[ننگ]] و [[ناراحتی]] به من برگشت خواهد کرد که میگویند نتیجه [[تربیت]] جعفر بن محمد این بوده است<ref>اصول کافى، ج۲، ص۶۳۶، و به نقل از آن وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۵، ح۲؛ نهج السعادة، ج۸، ص۳۲.</ref>. | |||
[[امام]]{{ع}} صحّت [[مذهب تشیع]] را به عنوان تنها خطّ [[الهی]] موجود در [[دل]] و [[جان]] [[شیعیان]] میکاشت.؛ چراکه آنان از جانب گرایشهای [[منحرف]] از خطّ [[رسالت]] مورد [[انتقاد]] قرار میگرفتند. امّا حضرت شیعیان خود را اینچنین توجیه میفرمود: | |||
بدانید به [[خدا]] [[سوگند]] هیچکس از [[مردم]] نزد من محبوبتر از شما نیست. مردم به راههای مختلفی رفتهاند. بعضی از آنها به [[رأی]] خود بسنده کرده، بعضی دیگر تابع [[هوای نفس]] خود گردیده و گروهی دیگر تابع [[روایات]] شدهاند. امّا شما تابع قانونی ریشهدار شدید. پس بر شما باد که [[ورع]] پیشه نموده و سخت بکوشید. در تشییع جنازه مردم شرکت کنید. مریضان مردم را [[عیادت]] کرده. با [[قوم]] خود در مساجدشان برای [[نماز]] حاضر شوید. آیا مردی از شما که همسایهاش [[حقّ]] او را میشناسد و ادا میکند، امّا او حقّ همسایهاش را نمیشناسند و ادا نمیکند، نباید [[شرم]] کند؟<ref>اصول کافى، ج۸، ص۱۴۶، ح۱۲۱ و به نقل از آن شیخ هادى نجفى، الف حدیث فى المؤمن.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} یکی از [[اصحاب]] خود را سفارش کرده است که شیعیان [[ضعیف الایمان]] را مورد انتقاد و [[نکوهش]] قرار ندهند. بلکه آنها را تقویت کرده، ضعفشان را از بین ببرند. آن حضرت فرمودهاند: | |||
ای پسر [[جندب]]، درباره [[گناهکاران]] از هممسلکان خود جز به نیکویی سخن نگو. از [[خداوند]] [[توفیق]] آنان را بخواه و از خداوند برای آنان [[توبه]] مسألت کن.؛ چراکه هرکس به سمت ما بیاید و ما را [[دوست]] داشته، [[دشمنان]] ما را دوست نداشته باشد، آنچه میداند بگوید و درباره آنچه نمیداند یا در آن اشکال دارد [[سکوت]] کند، [[اهل بهشت]] است<ref>تحف العقول، وصیت امام صادق{{ع}} به عبدالله بن جندب، ص۳۰۲.</ref>. | |||
[[امام]]{{ع}} در [[یاران]] خود صفت [[تواضع]] را نیز تقویت مینمودند که نمونه بارز آن [[سلام کردن]] به هرکسی است که به [[انسان]] برخورد میکند، و این مسأله نشانه [[سلامت]] [[نفس انسان]] است. از دیگر کارهایی که از تواضع شمرده میشود، ترک مناقشه و [[جدال]] بیحاصل است. خصوصا در مسائل [[علمی]]، و جایی که [[گمان]] [[برتریجویی]] در آن برود. از دیگر نشانههای تواضع این است که انسان از [[ستوده]] شدن درباره نعمتهایی که [[خداوند]] به او داده، چون [[علم]]، [[ادب]] و [[تقوی]] ناراحت شده، [[دوست]] نداشته باشد که او را [[مدح]] کنند.؛ چراکه اگر چنین حبّی در ذات او باشد، نشانه این است که او دوست میدارد در میان [[اجتماع]] ظهور و بروز پیدا کرده و دارای [[عظمت]] گردد و این به دور از تواضع است. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمودهاند: | |||
{{متن حدیث|مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَ أَنْ تَتْرُكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى}}؛ | |||
از نشانههای تواضع آن است که به هر جایی که برای نشستن شما پیدا میشود [[راضی]] شوید و بر هر کسی که میبینید [[سلام]] کنید و از جدال و مناقشه بپرهیزید اگرچه [[حقّ]] با شما باشد و دوست نداشته باشید که بر [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]] که [[خدا]] به شما [[عنایت]] کرده مورد تعریف و [[تمجید]] دیگران قرار گیرید<ref>الحکم الجعفریه، ص۳۵.</ref>. | |||
و امام صادق{{ع}} [[اصحاب]] خود را به [[تسلیم شدن]] در برابر حقّ در مباحثات و گفتوگوها، یا در برابر [[انتقاد]] صحیح و بجا سفارش میکرد. آن حضرت یاران خود را به عدم [[تعصّب]] قومی، عشیرهای و مذهبی سفارش مینمود.؛ چراکه جانبداریهای [[کورکورانه]] انسان را از شنیدن [[حقیقت]] بازمیدارد. حقیقتی که همواره [[شعار]] [[اهل بیت]]{{عم}} بوده که فرمود: هرکس در برابر حقّ [[تسلیم]] شود، اوّلین کسی است که به خداوند رسیده است<ref>الحکم الجعفریه، ص۶۰.</ref>. | |||
بعد چهارم: از دیگر اقدامات [[تربیتی]] که [[امام صادق]]{{ع}} با [[هدف]] رساندن [[اصحاب]] خود به سطح مطلوب از پختگی و [[سلامت]] [[فکر]] و جلوگیری از به [[فساد]] کشیده شدن طرحها و برنامههای آنان به مورد [[اجرا]] درمیآوردند، [[دعوت]] به مطالعه دقیق هر کار قبل از اقدام به انجام آن بود. | |||
آن حضرت فرمودهاند: همواره سلامت و [[درستی]] کارها از راه بررسی و مطالعه به وجود میآید و [[عجله]] در کار باعث [[پشیمانی]] خواهد بود؛ هرکس که در غیر وقت مناسب به کاری دست بزند، نتیجه آن کار هم در غیر [[زمان]] مناسب به بار خواهد آمد<ref>الحکم الجعفریه، ص۶۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۵۴.</ref>. | |||
====پیگیری ایجاد [[دانشگاه اسلامی]] [[اهل بیت]]{{عم}}==== | |||
امام صادق{{ع}} حوزه علمیهای را که [[ائمّه]]{{عم}}، قبل از ایشان تأسیس کرده بودند تکمیل فرموده، افقهای گستردهتری در پیش روی آن گشود که این [[دانشگاه]]، تودههای [[تشنه]] از سرزمینهای مختلف [[اسلامی]] را به سوی خود جذب و جهت پرکردن خلأی که [[امت]] در آن زمان از آن [[رنج]] میبرد تلاش کرد. | |||
====ویژگیهای دانشگاه اهل بیت{{عم}}==== | |||
#از ویژگیهای [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} که موجب تفاوت آن با سایر مکاتب بود، این بود که این دانشگاه در [[تعلیم]] [[دانش]] و [[معرفت]] دست به [[انتخاب]] [[دانشجویان]] نزده و فقط به تعلیم عناصر [[دوستدار اهل بیت]]{{عم}} نمیپرداخت؛ بلکه درهای آن به روی طالبان [[علم]] از گرایشهای مختلف باز بود. [[ابو حنیفه]] که یکی از مخالفان راه و روش امام صادق{{ع}} بوده و از کسانی است که در مسلک [[قیاس]] چنان پیش رفته که امام صادق{{ع}} و اصحاب آن حضرت را [[انکار]] کرده و به بعضی از اصحاب آن حضرت مانند [[مؤمن]] الطّاق اسم [[شیطان]] الطّاق داده، خود از کسانی است که در دانشگاه امام صادق{{ع}} تحصیل کرده و بسیاری از مسائل را از امام صادق{{ع}} پرسیده و از آن حضرت [[روایت]] کرده است. او در [[مدینه]] مدّتی را با امام صادق{{ع}} در ارتباط بوده است. وی خود از کسانی بوده است که در [[قیام زید بن علی]] [[یاور]] او بوده و در [[دعوت]] به [[قیام زید بن علی]] با او [[همکاری]] داشته و میگفته است خروج زید برای [[جدال]] و [[نبرد]] با [[امویان]] مانند خروج [[رسول الله]]{{صل}} در [[روز]] [[جنگ بدر]] است<ref>حیاة الامام محمد الباقر، ج۱، ص۷۵.</ref>. | |||
# [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} بسیاری از رشتههای [[معرفت]] [[اسلامی]] و [[علوم انسانی]] را دربرداشته است. آن حضرت اهمیت ویژهای به [[قرآن]]، [[سنّت]]، [[فقه]]، [[تاریخ]]، اصول، [[عقیده]]، [[کلام]] و [[فلسفه اسلامی]] میداده است. کما اینکه به [[علوم]] دیگری مانند: [[ستارهشناسی]]، [[پزشکی]]، جانورشناسی، گیاهشناسی، [[شیمی]] و فیزیک نیز اهمیت خاصی میداده است. | |||
# دانشگاه امام صادق{{ع}} هیچگاه وابسته به هیچکدام از دولتهای وقت چه [[دولت اموی]] و چه [[دولت]] عبّاسی نبوده و هیچگاه به [[سیاست]] دولتهای [[حاکم]] [[آلوده]] نشده، هیچگاه ابزار [[خدمت]] [[حاکمان]] نگردیده بود، بلکه [[امّت اسلام]] با دیدن [[استقلال]] این [[دانشگاه]]، تنها آن را برآورنده [[آمال]] و آرزوهای خود میدانستند.؛ چراکه میدیدند در رأس این دانشگاه [[وارث علم]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، بزرگ [[پرچمدار]] [[تفکر]] [[محمدی]]، [[امام]] [[ابو عبدالله]] [[جعفر بن محمد صادق]]{{ع}} نشسته است. کسی که موضعگیریها و [[استقامت]] او مشهور بوده و به خاطر [[اخلاق]] بلندی که داشته به صادق ملقّب گردیده و هیچگاه در برابر سیاست [[حکام]] [[منحرف]] از خود [[سستی]] و [[نرمش]] نشان نداده است. از اینجاست که دانشگاه امام صادق{{ع}} حالت دژی [[سیاسی]] و [[فکری]] به خود گرفته که طالبان [[حقیقت]] و کسانی که [[احساس مسئولیت]] کرده و میخواستند از [[وادی]] گمراهیای که جریانات فکری و سیاسی مختلف برای آنها به وجود آورده بودند [[رهایی]] یابند، به آن [[دژ]] مستحکم [[پناهنده]] شوند. | |||
# دانشگاه امام صادق{{ع}} ویژگی دیگری هم داشت؛ [[شیوه]] صحیح و عمیق فکری که برنامه [[آمادهسازی]] [[علمی]] آن مبتنی بر انباشتههای [[ذهنی]] نبوده، بلکه مبتنی بر [[اندیشه]]، [[تعمق]]، اصالت و بالندگی تواناییهای علمی بوده و اینها را از مهمترین بنیانهای شیوه [[آموزشی]] و پرورشی خود بهشمار میآورده است. | |||
# از این دانشگاه سمبلهای [[علم]] و [[تقوی]] و [[استقامت]] فارغ التّحصیل شدند. کسانی که به خدمات [[علمی]] و [[دینی]] به [[جامعه]]، [[نوآوری]] در تخصصهای مختلف علمی و [[موفقیت]] در عرصه [[دعوت]] و [[اصلاح بین مردم]] در جامعه معروف شده، بهگونهای که منتسب بودن به [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} یکی از افتخارات بزرگ به [[حساب]] آمده و میبینیم عدد [[دانشجویان]] این [[دانشگاه]] به چهار هزار نفر رسید. | |||
# این دانشگاه بعدها گسترش یافته و شعبههای مختلفی در [[کوفه]]، [[بصره]]، [[قم]] و [[مصر]] از آن دایر گردید. | |||
# [[امام صادق]]{{ع}} فعالیت خود در عرصه این دانشگاه را جدای از دیگر فعالیتهای خود در [[حرکت انقلابی]] و [[سیر]] [[تغییر]] و [[تحول]] جامعه قرار نداده بود. بلکه این دانشگاه نیز قسمتی از برنامه [[اصلاحی]] آن حضرت بوده است.؛ چراکه این دانشگاه به [[حقّ]] بستر مناسبی برای [[تربیت]] [[افراد صالح]] و دنباله مؤثّر [[حرکت]] عامّ آن حضرت برای تربیت [[امّت]] بوده است. به علاوه نتایج [[سیاسی]] مثبتی که این دانشگاه در تربیت مهرههای مؤثر سیاسی داشته و کادر علمیای که در [[مدرسه]] امام صادق{{ع}} تربیت شدند، همان کسانی هستند که در تمام فعالیتهای خاصّ [[امام]] شرکت دارند. | |||
# دانشگاه امام صادق{{ع}} [[امتیاز]] مهم دیگری که داشت، [[ارتباط مستقیم]] با منابع [[تشریع]] و [[معرفت]] بوده که عبارت از [[قرآن کریم]] و [[سنّت شریف نبوی]] است، که در هیچ عصر و زمانی مثل و مانندی برای آن یافت نمیشود. از اینجاست که میبینیم امام صادق{{ع}} [[اشتیاق]] شدیدی داشتند که در این دانشگاه در امر [[تدوین حدیث]] و [[حفظ]] مضمون آن فعالیت گستردهای صورت گیرد.؛ چراکه در گذشتهای نه چندان دور [[حدیث شریف]] [[نبوی]]، دستخوش نابودی، [[تحریف]] و استفاده ابزاری سیاسی [[منحرف]]، گشته و از تدوین آن منع میشد. البتّه به رغم همه شعارهایی که از سوی [[حکومتها]] سر داده میشد و [[هدف]] از منع تدوین حدیث را [[حراست]] [[قرآن]] از تحریف عنوان میکرد، هیچ یک از [[ائمّه]] [[معصومین]]{{عم}} به دستور منع تدوین حدیث اعتنایی نکردند. البتّه پیداست که هدف درازمدّت آنان از منع [[تدوین حدیث]]، از بین بردن و نابود کردن [[حدیث شریف]] [[نبوی]] است که در اکثر آن [[احادیث]] تأکید به ارتباط [[امّت]] با [[اهل بیت]]{{عم}} به چشم میخورد. پس [[هدف]] [[حاکمان]]، دور کردن [[مردم]] از اهل بیت{{عم}} بوده است؛ زیرا هنگامی که حدیث شریف نبوی بر این ارتباط تأکید میکند، مانع از [[دنبالهروی]] مردم از هر [[حاکم ستمگر]] یا مدّعی سیاستباز خواهد شد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمودهاند: به [[خدا]] [[سوگند]] که در نزد ما آنچنان دانشی است که ما به احدی محتاج نمیشویم، امّا تمام مردم به ما احتیاج دارند. ما کتابی به [[املاء]] [[رسول خدا]]{{صل}} و خطّ [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در دست داریم که طول آن هفتاد ذراع است و در آن تمام [[حلال و حرام]] خدا نوشته شده است<ref>بصائر الدّرجات، ص۱۴۹.</ref>. و نیز از آن حضرت [[روایت]] شده است که فرمود: [[دانش]] ما از قدیم الایام بوده و تا ابد خواهد بود. دانشی که در کتاب نوشته، در [[دلها]] حک شده و گوشها را نواخته است. [[جفر]] سرخ، جفر سفید، [[مصحف فاطمه]]{{س}} و [[صحیفه جامعه]] در نزد ماست که در آن همه آنچه مردم بدان محتاج هستند جمع شده است<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۸۶ و به نقل از آن در مناقب آل ابى طالب، ج۴، ص۳۹۶، احتجاج، ج۲، ص۱۳۴، بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۶ که در آن این عبارات اضافه شده است از حضرت تفسیر این حدیث را سؤال کردند، آن حضرت فرمودند غابر به معناى علم به آینده است.</ref>. | |||
# در [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} اهمیت فراوانی به تدوین و [[نگارش]] کتاب داده میشده و یکی از ویژگیهای آن [[دانشگاه]] نشر و پرورش و [[پیشرفت علم]] و دانش و [[کتابت]] بوده است. امام صادق{{ع}} [[دانشجویان]] خود را به [[نوشتن]] دستور میداد و [[ضرورت]] تدوین و نوشتن کتاب را به آنان گوشزد میفرمود. میبینیم که آن حضرت فرمودهاند: کتابهایتان را [[حفظ]] کنید.؛ چراکه شما به زودی به این کتابها احتیاج پیدا خواهید کرد<ref>کافى، ج۱، ص۵۲.</ref>. آن حضرت [[زراره]] را که یکی از [[اصحاب]] آن حضرت بود و در امر [[علم حدیث]] فعالیت فراوانی داشت، اینچنین [[تأیید]] فرمودهاند: [[خداوند]] [[زرارة بن اعین]] را [[رحمت]] کند که اگر زراره نبود، [[احادیث]] پدر من منقرض میگردید. آن حضرت درباره همین زراره و گروه دیگری از اصحاب خود چون [[ابو بصیر]]، [[محمد بن مسلم]] و [[برید عجلی]] چنین سخن رانده است: {{متن حدیث|لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا، هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي{{ع}} عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ}}؛ اگر اینها نبودند، هیچکس [[قدرت]] [[استنباط]] این [[فقه]] را پیدا نمیکرد، اینان حافظان [[دین]] و امینان پدرم بر [[حلال و حرام]] [[خدا]] بودهاند. آنها در [[دنیا]] و [[آخرت]] از کسانی هستند که به سمت ما آمده و از دیگران [[سبقت]] میگیرند<ref>وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۷- ۵۹.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} [[دانشجویان]] خود را به خوب درس خواندن و [[مباحثه]] کردن دستور میداده است. آن حضرت به مفضّل بن عمر فرموده است: [[دانش]] خود را بنویس و در میان برادرانت پخش کن. و چون از دنیا بروی از خود برای فرزندانت کتاب به [[ارث]] و یادگار بگذار، که زمانی بر [[مردم]] خواهد رسید پرآشوب، که مردم جز با کتابهایشان با چیز دیگری انس نگیرند<ref>اصول کافى، ج۱، ص۵۲.</ref>. بر همین اساس است که [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} به [[کتابت]] و تدوین احادیث اهمیت فوقالعادهای قائل بودند. تا جایی که اصول چهارصدگانه معروف، به دست آنان تدوین گردید<ref>وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۵۷- ۵۹.</ref>، که این اصول چهارصدگانه اوّلین مجموعههای [[حدیثی]] [[شیعه امامیه]] را تشکیل میداده است. | |||
# از دیگر مشخّصات [[مدرسه]] امام صادق{{ع}} پرورش [[اندیشه]] [[اسلامی]] و [[تکامل]] آن در ضمن تخصّصهای [[علمی]] در رشتههای مختلف [[معرفت]] اسلامی است که به زودی این خصوصیت را به تفصیل به بحث خواهیم گذاشت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۶۳.</ref>. | |||
====[[تخصّص]] علمی در [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}}==== | |||
امام صادق{{ع}} در این مرحله، کاملا به اهمیت تخصّص و نقش آن در بالندگی و [[تکامل]] [[اندیشه]] [[اسلامی]] [[آگاهی]] داشتند. آن حضرت میدانستند که تخصّصی شدن [[علوم]] نقش مهمّی در بهکارگیری نیروهای زیادی که به [[دانشگاه]] آن حضرت مراجعه میکردند داشته، و میتوان با تخصّصی کردن، آموزش دانشگاه را متنوّع کرد و با این کار بر بار [[علمی]] دانشگاه افزود؛ لذا است که [[امام]]{{ع}} [[دانشجویان]] خود را بهسوی تخصّصهای علمی [[راهنمایی]] میکردهاند. | |||
آن حضرت شخصا بر امر [[دانشآموزی]] آنان اشراف داشته و اشکالاتی که در ضمن کار به وجود میآمد حل کرده و [[حرکت]] علمی دانشگاه را به پیش میبردهاند. در اینجا نمیتوانیم همه این تخصّصهای علمی را به بحث بگذاریم. امّا به ذکر بعضی از نمونههای این تخصّصها اکتفا میکنیم. | |||
الف- '''[[پزشکی]]''': از [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[جسم]] [[انسان]] سؤال کردند. آن حضرت پاسخ دادند: | |||
[[خداوند متعال]] انسان را با [[دوازده]] مفصل، چهل استخوان و سیصد و شصت رگ [[آفریده]] است. این رگها هستند که بدن را آبیاری میکنند و استخوانها هستند که بدن را نگه میدارند. گوشتها استخوانها را نگه داشته و اعصاب گوشتها را نگهداری میکنند. [[خداوند]] در دو دست انسان هشتاد و دو استخوان قرار داده که در هر یک دست چهل و یک استخوان وجود دارد، قسمتی از این استخوانها که در [[کف دست]] واقع شده، سی و پنج استخوان، دو استخوان در ساعد، یک استخوان در بازو و سه استخوان در کتف که مجموع آنها به چهل و یک استخوان میرسد. در پای انسان چهل و سه استخوان وجود دارد. سی و پنج استخوان در کف پا، دو استخوان در ساق پا، سه استخوان در زانو و یک استخوان در ران و دو استخوان در ناحیه لگن. | |||
و امّا ستون فقرات هر انسان هیجده [[مهره]] داشته و در هر طرف از [[پهلوی]] او، نه دنده موجود است، گردنش هشت استخوان و سرش سی و شش استخوان دارد. در دهان انسان گاه، بیست و هشت و گاه سی و دو استخوان موجود است<ref>المناقب، ج۴، ص۲۵۶؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص۴۸۰.</ref>. | |||
میرزا محمد خلیلی مینویسد: قسم به [[جان]] خودم که این شمارش استخوانهای بدن دقیقا مطابق آن شمارهای است که [[دانشمندان]] [[علم]] تشریح در این عصر در کتابهای خود نوشتهاند. نه زیادتر و نه کمتر<ref>طبّ الامام الصّادق{{ع}}، ص۳.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} چگونگی گردش [[خون]] در بدن را برای اوّلینبار در [[حدیث]] خود به مفضّل بن عمر گفتهاند. از این حدیث برمیآید که امام صادق{{ع}} بسیار جلوتر از «هاروی» که بهعنوان کاشف گردش خون شناخته شده است بودهاند. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودهاند: | |||
ای مفضّل، آیا [[فکر]] کردهای که [[خداوند]] چه تدبیری برای رسیدن غذا به بدن اندیشیده است؟ غذا به معده میرود. در معده هضم میشود. مقدار منتخبی از آن غذا به سمت کبد رفته و در رگهای ریزی که در کبد است قرار میگیرد. آن رگها غذا را برای کبد [[تصفیه]] میکنند تا اینکه مبادا چیزی به کبد آمده باشد که آن را بخراشد.؛ چراکه کبد بسیار لطیف بوده و [[تحمّل]] سفتی و [[سختی]] را ندارد. سپس کبد آن غذا را قبول کرده و به مدد [[تدبیر الهی]] آن را در خون حل میکند و آن خون را به تمام بدن میفرستد، البته به وسیله مجراهایی که برای همین کار ساخته شده- مانند لولههایی که برای آب تهیه میشوند تا اینکه آب را در [[زمین]] به [[حرکت]] درآورند- و همچنین بهوسیله همین خون آنچه از فضولات و چیزهای زاید در اندام بدن وجود دارد به مکانهایی که برای آنها اختصاص یافته است برده شده و در آنجا تفکیک میشوند؛ آن دسته که از جنس صفرای تلخ هستند به [[زهره]] یا کیسه صفرا رفته و آن بخش که از نوع سودا است به طحال میرود مایعات اضافی هم به مثانه ارسال میگردد، ای [[مفضل]] در [[تدبیر]] و حکمتی که در ترکیب بدن به کار رفته [[تأمل]] کن ببین چگونه این اعضا را هرکدام در جای مناسب قرار داده است و چگونه هرکدام از این ظرفها را برای قبول هریک از این فضولات قرار داده مبادا این سموم در بدن منتشر شده و باعث [[ضعف]] و [[بیماری]] شوند، پس [[مبارک]] باد آنکه چنین [[نیکو]] تقدیر کرد و برنامه متقنی نهاد<ref>بحار الانوار، ج۳، ص۵۷، به نقل از مفضّل بن عمر جعفى، کتاب توحید.</ref>. | |||
ب- '''[[بهداشت]]''': [[امام]]{{ع}} راههای [[پیشگیری]] از بیماریهای معده را بیان کردهاند. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} همچنین از [[همنشینی]] و نزدیکی به بیمارانی که امثال بیماری [[جذام]] را دارند، [[نهی]] میفرمودهاند. آن حضرت فرمودهاند: هیچکس با شخص جذامی صحبت نکند مگر اینکه به اندازه یک ذراع بین آنها فاصله باشد<ref>وسائل الشیعة، ج۲، ص۲۰۸.</ref>. در طبّ جدید هم آمده است که میکروب جذام در هوا منتشر میشود و به اندازه یک متر در اطراف شخص [[بیمار]] قابل سرایت است. | |||
امام{{ع}} فرمودهاند: همه [[بیماریها]] از [[سوء]] هاضمه نشأت میگیرد<ref>بحار الانوار، ج۶۳، ص۳۳۶.</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودهاند: قبل و بعد از غذا دست خود را بشویید<ref>بحار الانوار، ج۶۳، ص۳۵۶.</ref>. شستن دستها قبل از غذا باعث میشود که میکروبهای احتمالی از بین برود و شستن دست بعد از غذا برای [[نظافت]] است. | |||
ج- '''جانورشناسی''': امام صادق{{ع}} در توصیف [[جامعه]] مورچگان اینچنین فرموده است: | |||
به مورچگان و تمرکز و [[همکاری]] آنها در جمع و تهیه غذا دقّت کن. میبینی که گروهی از آنها وقتی دانه را به محلّ [[امن]] خود میبرند به گروهی از [[مردم]] مانند که غذا یا چیزهای دیگر را به [[خانه]] خود میبرند. بلکه مردم از نظر [[جدّیت]] و چالاکی به مورچه نمیرسند. آیا ندیدهای که چگونه مورچگان مانند مردم در هنگام کار به یکدیگر کمک میکنند؟ آنها دانه را گرفته و به چند قسمت تقسیم میکنند تا اینکه مبادا آن دانه در خانه آنها سبز شده و خانه آنها را ویران نماید<ref>اگر مورچه از سبز شدن بعضى از دانهها در خانه خود خوف داشته باشد، آن را به دو نصف تقسیم مىکند و درباره بعضى از دانههاى گیاهان که نصف آنها هم سبز مىشود، مورچه آنها را به چهار قسمت تقسیم مىکند. مانند تخم گشنیز که نصف آنهم سبز مىشود.</ref>. اگر در میان لانه آنها رطوبتی به دانهها برسد، مورچگان آن دانهها را از [[خانه]] خارج کرده روی [[زمین]] پخش میکنند تا خشک شود. مورچه همیشه خانه خود را در جای بلندی از زمین قرار میدهد تا اینکه آبهای جاری در خانه او داخل نشده و او را [[غرق]] نکند. همه این کارهایی که این [[حیوان]] به انجام میرساند، بدون مدد [[عقل]] و [[برنامهریزی]] است. | |||
بلکه [[خداوند تعالی]] او را اینگونه [[آفریده]] است<ref>توحید مفضّل، ص۶۶؛ بحار الانوار، ج۳، ص۶۱؛ ج۶۲، ص۱۰۲.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} همچنین درباره دانشهایی مثل گیاهشناسی، [[ستارهشناسی]]، [[شیمی]]، فیزیک، داروهای گیاهی<ref>ر.ک: شیخ باقر شریف قرشى، حیاة الامام الصّادق{{ع}}، ج۲، ص۲۸۹ به بعد.</ref> همچنان که امام صادق{{ع}} در [[فلسفه]]، [[کلام]]، [[مباحث امامت]]، [[سیاست]]، [[شناخت]]، [[فقه]]، اصول، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و [[تاریخ]] نیز سخنان بلندی دارد. | |||
تعدادی از [[دانشجویان]] [[دانشگاه امام صادق]]{{ع}} مانند [[هشام بن حکم]]، [[هشام بن سالم]]، [[مؤمن طاق]]، [[محمد بن عبدالله]] [[طیار]]، قیس ماهر و دیگران در مباحث [[کلامی]] [[تخصّص]] پیدا کردند. | |||
و از دیگر [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} افرادی مانند [[زرارة بن اعین]]، [[محمد بن مسلم]]، [[جمیل بن درّاج]]، [[برید بن معاویه]]، [[اسحاق بن عمّار]]، [[عبدالله حلبی]]، [[ابو بصیر]]، [[ابان بن تغلب]]، [[فضیل بن یسار]]، [[محمد بن حسن شیبانی]]، [[سفیان بن عیینه]]، [[یحیی بن سعید]] در [[علم فقه]]، اصول و [[تفسیر قرآن کریم]] صاحب تخصّص گردیدند. چنانکه در [[علم شیمی]] نیز [[جابر بن حیان]] [[کوفی]] صاحب تخصّص گردید. و امّا در میان اصحاب امام صادق{{ع}} مفضّل بن عمر که امام صادق کتاب مشهوری را که به نام [[توحید]] مفضّل معروف شده است برای او [[املا]] فرمودهاند، در [[هستیشناسی]] تخصّص پیدا نمود. | |||
هرکدام از دانشجویان دانشگاه امام صادق در رشته خود به فعالیت پرداخته و دست به تألیف و [[مناظره]] زدهاند. به نوشته [[سید حسن صدر]] کتابهای نوشته شده توسّط [[شیعه]] در این دوره زمانی به ششهزار و ششصد کتاب رسیده است<ref>تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۲۸۸.</ref>. | |||
در میان [[اصحاب امام صادق]]{{ع}}، [[هشام بن حکم]] در فنّ [[مناظره]] از دیگران گوی [[سبقت]] ربوده بود و [[امام صادق]]{{ع}} از [[مناظرات]] هشام خوشحال میشد. | |||
هنگامی که امام صادق{{ع}} خبر مناظره هشام را با [[رهبر]] [[معتزله]] [[عمرو بن عبید]] شنید، و هشام به ایشان خبر داد که بر عمرو بن عبید [[پیروز]] شده است. [[امام]]{{ع}} به وی فرمودند: «ای هشام، چهکسی این سخنان را به تو آموخته است؟» هشام گفت: | |||
ای پسر [[پیامبر خدا]]{{صل}}، این [[کلام]] بر زبان من جاری شد. امام صادق{{ع}} فرمودند: «به [[خدا]] [[سوگند]] که این کلمات در [[صحف ابراهیم]] و [[موسی]] نوشته شده است»<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۱۲۵- ۱۲۸.</ref>. | |||
از دیگر هدفهای بزرگی که امام{{ع}} در این [[دانشگاه]] در کنار دیگر تخصّصها داشتند، بخشیدن [[روح]] جدیدی به [[حرکت]] [[اصلاحات]] [[فقهی]] خاصّ بود که در کنار [[تفقّه]] در [[دین]] به شکل عامّ مطرح میشد. | |||
از اینجاست که میبینیم در این دوران کتابهای بسیاری در رابطه با اصول [[فقه]]، فقه و [[حدیث]] نوشته شد که مشخّصه بارز آن کتابها تکیه بر [[مکتب اهل بیت]] [[وحی]]{{عم}} و مبنا قرار دادن نظرات آنان در فقه بدون دخالت [[رأی]] و [[استحسان]] بوده است. | |||
امام صادق{{ع}} فرمودهاند: | |||
حدیث من حدیث پدرم، حدیث پدرم حدیث جدّم، حدیث جدّم حدیث [[امام حسین]]{{ع}}، حدیث امام حسین{{ع}} حدیث [[امام حسن]]{{ع}}، حدیث امام حسن{{ع}} حدیث [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، حدیث امیر المؤمنین{{ع}} حدیث [[رسول خدا]]{{صل}} و حدیث رسول خدا{{صل}} کلام [[خداوند متعال]] است<ref>اصول کافى، ج۱، ص۵۳- ۵۸.</ref>. | |||
و امام صادق{{ع}} فرمودهاند: | |||
اگر ما از روی رأی و [[هوای نفس]] برای [[مردم]] [[فتوا]] بدهیم، همانا که از هلاک شدگانیم. | |||
امّا ما با تکیه بر آثاری که از رسول خدا{{صل}} به ما رسیده و اصول [[علمی]] که در نزد ماست و ما آن را [[نسل]] به نسل به [[ارث]] برده و مانند سرمایهدارانی که [[اموال]] خود را به صورت [[گنج]] ذخیره میکنند این [[علوم]] را در نزد خود ذخیره کردهایم، برای [[مردم]] [[فتوا]] میدهیم<ref>بصائر الدّرجات، ص۳۰۰.</ref>. | |||
کتابهای [[اصول فقه]] متکفّل بیان [[قواعد]] و روشهای [[استنباط احکام شرعی]] و چگونگی برخورد با احادیثی که در موسوعهها و کتابهای [[اصول حدیث]] نوشته شده است میباشد. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} به [[دانشجویان]] خود کیفیت [[استنباط احکام]] از منابع [[تشریع]] را آموخته است، همچنان که به آنان کیفیت برخورد با [[احادیث]] [[متعارض]] را یاد داده است. امام صادق{{ع}} درباره روایاتی که مضمون آنها با [[قرآن]] منافات و معارضه دارد فرمودهاند: {{متن حدیث|مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ}}؛ آن احادیثی که با قرآن موافق نیستند بیارزشند<ref>وسائل، ج۱۸، ص۷۸.</ref> و همچنین فرمودهاند: {{متن حدیث|إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ}}؛ همانا که هر حقّی حقیقتی فرادست خود دارد و هر سخن [[ثواب]] و صحیحی از خود نوری دارد. پس آن احادیث که موافق کتاب خداست، آنها را بگیرید و آنچه را که مخالف با کتاب خداست فروگذارید<ref>اصول کافى، ج۱، ص۶۹.</ref>. | |||
و همچنین درباره حالت [[تعارض]] دو [[حدیث]] با یکدیگر فرمودهاند: اگر بر شما [[حدیثی]] وارد شد، ببینید آیا شاهدی بر صحّت آن حدیث از [[کتاب خدا]] یا قول [[رسول خدا]]{{صل}} پیدا میشود و اگر پیدا نشد، حدیثی که بهدست شما رسیده، سزاوار به [[تبعیت]] است<ref>اصول کافى، ج۱، ص۶۹.</ref>. | |||
همچنین امام صادق{{ع}} فرمودهاند: | |||
{{متن حدیث|إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا}}؛ | |||
بر ماست که اصول را به شما بیاموزیم و بر شماست که شاخ و برگ و رشتههای مختلف را بر آن اصول مترتّب کنید<ref>بحار الانوار، ج۲، ص۲۴۵، ح۵۳.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۸ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۸، ص ۱۶۸.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |