←مقداد و حق همسایه
خط ۲۲۲: | خط ۲۲۲: | ||
[[امام محمد باقر]] {{ع}} میفرماید: "حضرت [[فاطمه]] {{س}} باعلی {{ع}} [[عهد]] کرد که تمام کارهای داخل [[خانه]] از قبیل خمیر کردن آرد، پختن نان، [[نظافت]] [[منزل]] و غیره را انجام دهد و [[علی]] {{ع}} نیز عهد کرد که امور خارج از خانه مانند آوردن هیزم و تهیه طعام را انجام دهد. در یکی از روزها علی {{ع}} به فاطمه {{س}} گفت: " ای فاطمه! آیا در خانه چیزی داری؟ " فاطمه گفت: [[سوگند]] به آن خدایی که [[حقّ]] تو را بزرگ قرار داده، سه [[روز]] است که چیزی نداریم تا بتوانم آن را برایت بیاورم. " علی {{ع}} فرمود: " چرا این امر را به من خبر ندادی؟ " فاطمه {{س}} گفت: " [[رسول خدا]] {{صل}} مرا از اینکه از تو چیزی بخواهم [[نهی]] کرده و فرموده است، اگر علی چیزی برای تو آورد، بپذیر و در غیر این صورت هرگز از او چیزی مخواه. " پس علی {{ع}} از خانه خارج شد و در بین راه فردی را دید و از او یک [[دینار]] [[قرض]] کرد تا طعامی برای خانه فراهم کند. در راه بازگشت با مقداد بن اسود روبرو شد و از او سؤال کرد که به چه [[دلیل]] از خانه خارج شده و به دنبال چیست؟ مقداد پاسخ داد: " ای [[امیرمؤمنان]]! به حقّ آن خدایی که حقّ تو را بر [[ذمّه]] ما [[عظیم]] کرده، [[گرسنگی]] موجب [[خروج]] من از منزل شده است. " [[راوی]] گوید: به [[امام باقر]] {{ع}} گفتم: آیا در آن [[زمان]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} زنده بودند؟ [[امام]] فرمود: "آری زنده بودند" و در ادامه فرمودند: علی {{ع}} به مقداد گفت: " من نیز به همین علّت از [[خانه]] خارج شدهام و برای تهیه طعام یک [[دینار]] [[قرض]] کردهام و اکنون آن را به تو میدهم". و آن دینار را به [[مقداد]] داده و به طرف خانه خود بازگشت"<ref>تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۱، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۴۷-۶۴۸.</ref> | [[امام محمد باقر]] {{ع}} میفرماید: "حضرت [[فاطمه]] {{س}} باعلی {{ع}} [[عهد]] کرد که تمام کارهای داخل [[خانه]] از قبیل خمیر کردن آرد، پختن نان، [[نظافت]] [[منزل]] و غیره را انجام دهد و [[علی]] {{ع}} نیز عهد کرد که امور خارج از خانه مانند آوردن هیزم و تهیه طعام را انجام دهد. در یکی از روزها علی {{ع}} به فاطمه {{س}} گفت: " ای فاطمه! آیا در خانه چیزی داری؟ " فاطمه گفت: [[سوگند]] به آن خدایی که [[حقّ]] تو را بزرگ قرار داده، سه [[روز]] است که چیزی نداریم تا بتوانم آن را برایت بیاورم. " علی {{ع}} فرمود: " چرا این امر را به من خبر ندادی؟ " فاطمه {{س}} گفت: " [[رسول خدا]] {{صل}} مرا از اینکه از تو چیزی بخواهم [[نهی]] کرده و فرموده است، اگر علی چیزی برای تو آورد، بپذیر و در غیر این صورت هرگز از او چیزی مخواه. " پس علی {{ع}} از خانه خارج شد و در بین راه فردی را دید و از او یک [[دینار]] [[قرض]] کرد تا طعامی برای خانه فراهم کند. در راه بازگشت با مقداد بن اسود روبرو شد و از او سؤال کرد که به چه [[دلیل]] از خانه خارج شده و به دنبال چیست؟ مقداد پاسخ داد: " ای [[امیرمؤمنان]]! به حقّ آن خدایی که حقّ تو را بر [[ذمّه]] ما [[عظیم]] کرده، [[گرسنگی]] موجب [[خروج]] من از منزل شده است. " [[راوی]] گوید: به [[امام باقر]] {{ع}} گفتم: آیا در آن [[زمان]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} زنده بودند؟ [[امام]] فرمود: "آری زنده بودند" و در ادامه فرمودند: علی {{ع}} به مقداد گفت: " من نیز به همین علّت از [[خانه]] خارج شدهام و برای تهیه طعام یک [[دینار]] [[قرض]] کردهام و اکنون آن را به تو میدهم". و آن دینار را به [[مقداد]] داده و به طرف خانه خود بازگشت"<ref>تفسیر العیاشی، عیاشی، ج۱، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۴۷-۶۴۸.</ref> | ||
=== مقداد و | === مقداد و حق همسایه === | ||
[[نقل]] شده، عدهای از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} به همراه آن حضرت به در خانه [[مقداد بن اسود]] رسیدند و دیدند از خانه او دودی بیرون میآید. [[پیامبر]] {{صل}} به اصحابش فرمود: "در زده، مقداد را صدا کنید". [[علی]] {{ع}} و [[ابوبکر]] و [[عمر]] در زدند ولی کسی جواب نداد. خود پیامبر {{صل}} در زدند و فرمودند: "ای [[ابوالاسود]]، بیا بیرون". در این هنگام صدای زنی از داخل خانه آمد که میگفت تو را به [[خدا]] قسم، پیامبر {{صل}} را [[منتظر]] نگذار؛ یا از خانه خارج شو یا اینکه من از خانه خارج میشوم. پس مقداد از خانه بیرون آمد، در حالی که عذرخواهی میکرد و گفت: [[پدر]] و مادرم به فدایت ای [[رسول خدا]]، دوست دارم نزد شما و یارانت باشم اما من غذایی در [[منزل]] دارم که آن را بین [[همسایگان]] تقسیم میکنم". رسول خدا {{صل}} به او فرمود: "احسنت! [[جبرئیل]] به اندازهای مرا درباره [[همسایه]] سفارش کرده که من [[گمان]] کردم همسایه از همسایه [[ارث]] میبرد"<ref>مناقب الامام امیرالمؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۶۱ - ۶۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۴۸.</ref> | [[نقل]] شده، عدهای از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} به همراه آن حضرت به در خانه [[مقداد بن اسود]] رسیدند و دیدند از خانه او دودی بیرون میآید. [[پیامبر]] {{صل}} به اصحابش فرمود: "در زده، مقداد را صدا کنید". [[علی]] {{ع}} و [[ابوبکر]] و [[عمر]] در زدند ولی کسی جواب نداد. خود پیامبر {{صل}} در زدند و فرمودند: "ای [[ابوالاسود]]، بیا بیرون". در این هنگام صدای زنی از داخل خانه آمد که میگفت تو را به [[خدا]] قسم، پیامبر {{صل}} را [[منتظر]] نگذار؛ یا از خانه خارج شو یا اینکه من از خانه خارج میشوم. پس مقداد از خانه بیرون آمد، در حالی که عذرخواهی میکرد و گفت: [[پدر]] و مادرم به فدایت ای [[رسول خدا]]، دوست دارم نزد شما و یارانت باشم اما من غذایی در [[منزل]] دارم که آن را بین [[همسایگان]] تقسیم میکنم". رسول خدا {{صل}} به او فرمود: "احسنت! [[جبرئیل]] به اندازهای مرا درباره [[همسایه]] سفارش کرده که من [[گمان]] کردم همسایه از همسایه [[ارث]] میبرد"<ref>مناقب الامام امیرالمؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۱، ص۶۱ - ۶۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۴۸.</ref> | ||