←جنگ بدر
(/* سریّه نخلهنام دیگر این سریه در بیشتر منابع، سریه عبدالله بن جحش است. عبدالله بن جحش نقل میکند: پیامبر {{صل}} هنگام نماز عشاء مرا خواست و به من فرمود: «صبح با اسلحه خود به نزد ما بیا که تو را به جایی روانه کنم». صبح در حالی که شمشیر و کمان و تیردان و سپرم را همراه داشتم، آماده شدم. پیامبر نماز صبح را با مردم خواند و به خانه برگشت. حضرت متوجه من شد که قبل از او کنار در خانهاش ایستادهام، چند تن از قریش را هم به همراه آورده بودم. پیامبر ابی بن کعب را فرا خواند و به او دستور فرمود تا نامهای...) |
|||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
[[نقل]] شده، [[حکم بن کیسان]] از [[پیامبر]] {{صل}} پرسید: اسلام چیست؟ پیامبر {{صل}} به او فرمود: "اینکه خدای یگانه را که شریکی ندارد، [[عبادت]] کنی و [[گواهی]] دهی که [[محمد]] [[بنده]] و فرستاده اوست". حکم گفت: "اسلام آوردم". پیامبر {{صل}} به [[اصحاب]] خود توجهی فرمود و گفت: "اگر لحظهای پیش، از شما [[اطاعت]] کرده و او را کشته بودم، وارد [[آتش]] میشد"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۶ - ۱۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۱۰-۶۱۱.</ref> | [[نقل]] شده، [[حکم بن کیسان]] از [[پیامبر]] {{صل}} پرسید: اسلام چیست؟ پیامبر {{صل}} به او فرمود: "اینکه خدای یگانه را که شریکی ندارد، [[عبادت]] کنی و [[گواهی]] دهی که [[محمد]] [[بنده]] و فرستاده اوست". حکم گفت: "اسلام آوردم". پیامبر {{صل}} به [[اصحاب]] خود توجهی فرمود و گفت: "اگر لحظهای پیش، از شما [[اطاعت]] کرده و او را کشته بودم، وارد [[آتش]] میشد"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۶ - ۱۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[مقداد بن اسود - عسکری (مقاله)|مقاله «مقداد بن اسود»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۶۱۰-۶۱۱.</ref> | ||
=== | === جنگ بدر === | ||
{{همچنین|جنگ بدر}} | |||
[[عبدالله بن مسعود]]، [[صحابی]] بزرگ پیامبر {{صل}} درباره نقش [[مقداد]] در جنگ بدر میگوید: حالتی را از مقداد دیدم که اگر من آن را داشتم، نزد من از تمام [[دنیا]] محبوبتر بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۳۴.</ref>. پیش از آغاز جنگ بدر، پیامبر {{صل}} همچنان به راه خود ادامه میداد و چون به نزدیکی [[بدر]] رسید از آمدن [[قریش]] [[آگاه]] شد و [[سپاه]] را از آمدن قریش آگاه کرد. پس با [[مردم]] [[مشورت]] فرمود و آرای ایشان را پرسید. نخست [[ابوبکر]] به پا خاست و سخنانی گفت. سپس [[عمر]] برخاست و گفت: "ای رسول خدا، به خدا قسم، این سپاه، سپاه قریش است و از آنگاه که عزیز شده هیچگاه خوار نشده است و به خدا قسم از هنگامی که [[کافر]] شده، [[ایمان]] نیاورده است، و به خدا هرگز عزتش را از دست نمیدهد و با شدت خواهد جنگید. شما هم باید به طور شایسته و در کمال آمادگی با آنها جنگ کنی". سپس مقداد بن عمرو برخاست و گفت: "ای رسول خدا برای انجام [[فرمان الهی]] برو، ما همراه تو هستیم. به خدا قسم، ما به شما همچون [[بنیاسرائیل]] که به پیامبر خود گفتند: {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref>، نمیگوییم؛ بلکه میگوییم، تو و خدایت بروید و [[جنگ]] کنید و ما هم همراه شما جنگ میکنیم. [[سوگند]] به آن کس که تو را به [[حق]] فرستاده است، اگر ما را به برک الغِماد<ref>برک الغماد، از راه ساحلی پنج شب از مکه فاصله دارد و به نقل دیگر سرزمینی در یمن است که عبدالله بن جدعان تیمی قریشی در آنجا دفن شده است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۳۹۹. </ref> ببری، همراه تو خواهیم آمد". [[پیامبر]] {{صل}} در پاسخ، برایش آرزوی خیر فرمود<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۴۸؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۱۵.</ref>. | [[عبدالله بن مسعود]]، [[صحابی]] بزرگ پیامبر {{صل}} درباره نقش [[مقداد]] در جنگ بدر میگوید: حالتی را از مقداد دیدم که اگر من آن را داشتم، نزد من از تمام [[دنیا]] محبوبتر بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۳۴.</ref>. پیش از آغاز جنگ بدر، پیامبر {{صل}} همچنان به راه خود ادامه میداد و چون به نزدیکی [[بدر]] رسید از آمدن [[قریش]] [[آگاه]] شد و [[سپاه]] را از آمدن قریش آگاه کرد. پس با [[مردم]] [[مشورت]] فرمود و آرای ایشان را پرسید. نخست [[ابوبکر]] به پا خاست و سخنانی گفت. سپس [[عمر]] برخاست و گفت: "ای رسول خدا، به خدا قسم، این سپاه، سپاه قریش است و از آنگاه که عزیز شده هیچگاه خوار نشده است و به خدا قسم از هنگامی که [[کافر]] شده، [[ایمان]] نیاورده است، و به خدا هرگز عزتش را از دست نمیدهد و با شدت خواهد جنگید. شما هم باید به طور شایسته و در کمال آمادگی با آنها جنگ کنی". سپس مقداد بن عمرو برخاست و گفت: "ای رسول خدا برای انجام [[فرمان الهی]] برو، ما همراه تو هستیم. به خدا قسم، ما به شما همچون [[بنیاسرائیل]] که به پیامبر خود گفتند: {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«گفتند: ای موسی، تا آنان در آنند ما هرگز، هیچگاه بدان وارد نمیشویم؛ تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref>، نمیگوییم؛ بلکه میگوییم، تو و خدایت بروید و [[جنگ]] کنید و ما هم همراه شما جنگ میکنیم. [[سوگند]] به آن کس که تو را به [[حق]] فرستاده است، اگر ما را به برک الغِماد<ref>برک الغماد، از راه ساحلی پنج شب از مکه فاصله دارد و به نقل دیگر سرزمینی در یمن است که عبدالله بن جدعان تیمی قریشی در آنجا دفن شده است. معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۱، ص۳۹۹. </ref> ببری، همراه تو خواهیم آمد". [[پیامبر]] {{صل}} در پاسخ، برایش آرزوی خیر فرمود<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۴۸؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۱۵.</ref>. | ||