←شهادت حر بن یزید ریاحی
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
=== شهادت حر بن یزید ریاحی === | === شهادت حر بن یزید ریاحی === | ||
{{اصلی|حر بن یزید ریاحی}} | {{اصلی|حر بن یزید ریاحی}} | ||
روز عاشورا | روز عاشورا حر از اولین مدافعینی است که به میدان آمده و [[اذن]] گرفته تا [[جان]] خود را فدای [[سیدالشهدا]] کند. حر پس از شهادت فرزندش علی از امام [[اجازه]] میدان خواست، امام [[اذن]] داد وقتی حر به میدان آمد خطاب به سپاهیان خودفروخته [[عمر سعد]] فرمود: ای [[اهل کوفه]]! مادرتان به عزایتان نشیند، آیا این مرد برگزیده را [[دعوت]] کردید، وقتی نزد شما آمد او را به دست [[دشمنان]] دادید؟ شما که میخواستید جانتان را فدای او کنید بر او [[مکر]] کردید و الان کمر به کشتن او بستهاید. چرا کار را بر او سخت گرفتهاید و از هر طرف او را محاصره کردهاید تا نتواند به جایی برود؟ ... | ||
جمعی [[حر]] را تیرباران کردند. به نقل [[صدوق]] حر خود را به دریای [[دشمن]] زد، در اثنای [[جنگ]] زخمی به گوش و چشم او اصابت کرد و خونش از بالای اسب جاری شد که [[حصین بن نمیر]] به زید بن سفیان گفت: این همان حر است که [[آرزو]] میکردی روزی او را گیر بیاری و به او نیزه بزنی، زید به جنگ او رفت وقتی با حر درگیر شد، حر ضربتی به او نواخت که به [[جهنم]] واصل شد. حر آنچنان جنگید که چهل نفر سواره و پیاده را کشت، رو به جانب [[سیدالشهدا]] کرد و گفت: آیا از من [[راضی]] شدی؟ [[امام]] فرمود: {{متن حدیث|نعم انت حر كما سَمّتكَ أُمك}}؛ آری تو [[آزادمردی]]، چنان که مادرت تو را حر نامید. سرانجام اسب حر را پی کردند، حر پیاده ماند و باز جنگ میکرد. سرانجام دور او را گرفتند، ایوب بن مسرح او را [[شهید]] کرد و به روایتی نیزه بر سینهاش زدند که شکافته شد<ref>نفایس الفنون، ص۲۲۹؛ ابصار العین، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۵۰.</ref> | جمعی [[حر]] را تیرباران کردند. به نقل [[صدوق]] حر خود را به دریای [[دشمن]] زد، در اثنای [[جنگ]] زخمی به گوش و چشم او اصابت کرد و خونش از بالای اسب جاری شد که [[حصین بن نمیر]] به زید بن سفیان گفت: این همان حر است که [[آرزو]] میکردی روزی او را گیر بیاری و به او نیزه بزنی، زید به جنگ او رفت وقتی با حر درگیر شد، حر ضربتی به او نواخت که به [[جهنم]] واصل شد. حر آنچنان جنگید که چهل نفر سواره و پیاده را کشت، رو به جانب [[سیدالشهدا]] کرد و گفت: آیا از من [[راضی]] شدی؟ [[امام]] فرمود: {{متن حدیث|نعم انت حر كما سَمّتكَ أُمك}}؛ آری تو [[آزادمردی]]، چنان که مادرت تو را حر نامید. سرانجام اسب حر را پی کردند، حر پیاده ماند و باز جنگ میکرد. سرانجام دور او را گرفتند، ایوب بن مسرح او را [[شهید]] کرد و به روایتی نیزه بر سینهاش زدند که شکافته شد<ref>نفایس الفنون، ص۲۲۹؛ ابصار العین، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۵۰.</ref> |