آفرینش: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۳۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ':"' به ': "')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مهدویت/بالا}}
{{خرد}}
{{مهدویت}}
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">مدخل‌های وابسته به این بحث:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[آفرینش در قرآن]] | [[آفرینش در حدیث]] | [[آفرینش در کلام اسلامی]] | [[آفرینش در فلسفه اسلامی]] | [[آفرینش در عرفان اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[آفرینش (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==معناشناسی==
==معناشناسی==
*واژه [[آفرینش]] به‌معنای [[خلقت]] و پدید آوردن چیزی است که پیش‌تر سابقه‌ای نداشته است. [[امام علی]] {{ع}} در این باره می‌فرماید: " آفریدگان را بی‌الگو و نمونه از پیش طرّاحی شده آفریده و از هیچ‌یک از آفریدگانش در [[آفرینش]] کمک نگرفت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸؛ نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴</ref>.
*واژه آفرینش به‌معنای [[خلقت]] و پدید آوردن چیزی است که پیش‌تر سابقه‌ای نداشته است. [[امام علی]] {{ع}} در این باره می‌فرماید: " آفریدگان را بی‌الگو و نمونه از پیش طرّاحی شده آفریده و از هیچ‌یک از آفریدگانش در آفرینش کمک نگرفت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸؛ نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴</ref>.
*[[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] به ابداع [[خداوند]]، یعنی [[آفرینش]] الهی بی‌هیچ [[الگو]] و سابقه‌ای اشاره می‌کند و می‌فرماید: با [[آفرینش]] اضداد نشان داد که هیچ‌چیزی نتواند ضدّ او باشد و با ایجاد سازواری و هماهنگی بین اشیا روشن شد که او خود، هم‌سانی ندارد. نهادها طبیعت را در حوزه اضداد برنهاد، یعنی [[نور]] را ضدّ [[تاریکی]]، سیاهی را ضدّ سپیدی، رطوبت را ضدّ خشکی و سرما را ضدّ گرما مقرّر فرمود. ناسازگارها را سازگار، ناهمگون‌ها را همگون، دورها را نزدیک و نزدیک‌ها را دور کرد<ref>نهج البلاغه،خطبه ۲۲۸؛ نیز نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳</ref>.
*[[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] به ابداع [[خداوند]]، یعنی آفرینش الهی بی‌هیچ [[الگو]] و سابقه‌ای اشاره می‌کند و می‌فرماید: با آفرینش اضداد نشان داد که هیچ‌چیزی نتواند ضدّ او باشد و با ایجاد سازواری و هماهنگی بین اشیا روشن شد که او خود، هم‌سانی ندارد. نهادها طبیعت را در حوزه اضداد برنهاد، یعنی [[نور]] را ضدّ [[تاریکی]]، سیاهی را ضدّ سپیدی، رطوبت را ضدّ خشکی و سرما را ضدّ گرما مقرّر فرمود. ناسازگارها را سازگار، ناهمگون‌ها را همگون، دورها را نزدیک و نزدیک‌ها را دور کرد<ref>نهج البلاغه،خطبه ۲۲۸؛ نیز نک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۳</ref>.
*[[خداوند]] [[آفرینش]] شگفت پدیدگان را ابداع کرد: از جاندار و بی‌جان، ساکن و متحرک. [[قرآن کریم]] و [[تعالیم]] اوصیایی، [[جهان]] [[آفرینش]] را مخلوق [[خداوند]] می‌دانند و [[تفکر]] در آن را یکی از راه‌های اصیل پی‌بردن به [[خالق]] و صانع [[جهان]] [[آفرینش]] برمی‌شمرند. [[ستایش]] خدایی را که آسمان‌ها و [[زمین]] را آفرید و تاریکی‌ها و [[روشنایی]] را پدیدآورد.<ref>{{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ}}؛ سوره انعام، آیه:۱.</ref>.
*[[خداوند]] آفرینش شگفت پدیدگان را ابداع کرد: از جاندار و بی‌جان، ساکن و متحرک. [[قرآن کریم]] و [[تعالیم]] اوصیایی، [[جهان]] آفرینش را مخلوق [[خداوند]] می‌دانند و [[تفکر]] در آن را یکی از راه‌های اصیل پی‌بردن به [[خالق]] و صانع [[جهان]] آفرینش برمی‌شمرند. [[ستایش]] خدایی را که آسمان‌ها و [[زمین]] را آفرید و تاریکی‌ها و [[روشنایی]] را پدیدآورد.<ref>{{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ}}؛ سوره انعام، آیه:۱.</ref>.
*[[دلیل]] [[آفرینش]] با توجه به [[احادیث]]، [[مصلحت]] مخلوق، [[عبادت]] و [[شناخت خداوند]] است. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: چون به [[آفرینش]] پرداخت، آفریدن هیچ چیز بر او دشور نبود و [[خلقت]] آنچه ایجاد کرد، درمانده‌اش نساخت. آن‌ها تا بر [[قدرت]] خود بیفزاید، یا از زوال و نقصان بیمانک باشد، یا بخواهد در برابر همتایی فزونی‌طلب از آن‌ها [[یاری]] جوید، یا از آسیب [[دشمنی]] تازنده احتراز کند، یا بر وسعت ملک خود بیفزاید یا در برابر شریکی معارض نیرو گردآورد. از تنهایی [[وحشت]] نداشت تا با آفریدن موجودات با آن‌ها انس گیرد و آن‌ها را پس از ایجاد فنا سازد نه برای آن‌که از گرداندن کار و [[تدبیر]] امر خود ملول شده باشد، یا فنای آن‌ها سبب [[آسایش]] او شود، یا تحملشان بر او سنگین باشد و نه از آن‌رو که مدّتشان به درازا کشیده و او را ملول ساخته و واداشته تا فنایشان کند؛ بلکه [[خدای تعالی]] [[جهان]] را به [[لطف]] خود به سامان آورد و به امر خود از درهم ریختنش نگه داشت و به [[قدرت]] خود استواری‌اش بخشید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} درباره فعل [[خدا]] در [[آفرینش جهان]] به نکته‌ای [[ظریف]] اشاره دارد: "هر چه را که بخواهد ایجاد شود، می‌گوید موجود شو و آن موجود می‌شود، ولی نه به آوازی که به گوش خورد و نه به بانگی که شنیده‌اید. [[کلام]] [[خدای سبحان]] فعلی است که از او ایجاد شده و [[تمثیل]] یافته و حال آن‌که زان پیش موجود نبوده است، که اگر قدیم بود خدای دیگر می‌بود".[[آفرینش]] الهی آشکارکننده [[قدرت]] [[خداوند]] است. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: [[ستایش]] خداوندی را که با [[آفرینش]] بندگانش بر هستی خود [[راهنمایی]] فرمود و [[آفرینش]] پدیده‌ها بر ازلی بودن او [[گواه]] است و شباهت داشتن مخلوقات به یکدیگر [[دلیل]] بر آن است که او همتایی ندارد. [[خداوند]] [[آفرینش]] را در شش روز به انجام رساند و پس از آن، خود بر [[عرش]] برین [[استیلا]] یافت. [[قرآن کریم]] می‌فرماید: "[[پروردگار]] شما آن خدایی است که آسمان‌ها و [[زمین]] را در شش هنگام آفرید. سپس بر [[عرش]] [[استیلا]] یافت؛ خدایی که کار [[[آفرینش]]] را [[تدبیر]] می‌کند"<ref>{{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ }}؛ سوره یونس، آیه:۳.</ref>. و نیز: در [[حقیقت]]، [[پروردگار]] شما آن خدایی است که آسمان‌ها و [[زمین]] را در شش روز آفرید. سپس بر [[عرش]] [جهان‌داری] [[استیلا]] یافت. روز را به شب –که شتابان آن را می‌طلبد- می‌پوشاند، و نیز [نیز] [[خورشید و ماه]] و [[ستارگان]] را که به [[فرمان]] او رام شده‌اند [پدید آورد]. [[آگاه]] باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست؛ [[فرخنده]] خدایی است [[پروردگار]] جهانیان<ref>{{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ}}؛سوره اعراف، آیه ۵۴.</ref>.
*[[دلیل]] آفرینش با توجه به [[احادیث]]، [[مصلحت]] مخلوق، [[عبادت]] و [[شناخت خداوند]] است. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: چون به آفرینش پرداخت، آفریدن هیچ چیز بر او دشور نبود و [[خلقت]] آنچه ایجاد کرد، درمانده‌اش نساخت. آن‌ها تا بر [[قدرت]] خود بیفزاید، یا از زوال و نقصان بیمانک باشد، یا بخواهد در برابر همتایی فزونی‌طلب از آن‌ها [[یاری]] جوید، یا از آسیب [[دشمنی]] تازنده احتراز کند، یا بر وسعت ملک خود بیفزاید یا در برابر شریکی معارض نیرو گردآورد. از تنهایی [[وحشت]] نداشت تا با آفریدن موجودات با آن‌ها انس گیرد و آن‌ها را پس از ایجاد فنا سازد نه برای آن‌که از گرداندن کار و [[تدبیر]] امر خود ملول شده باشد، یا فنای آن‌ها سبب [[آسایش]] او شود، یا تحملشان بر او سنگین باشد و نه از آن‌رو که مدّتشان به درازا کشیده و او را ملول ساخته و واداشته تا فنایشان کند؛ بلکه [[خدای تعالی]] [[جهان]] را به [[لطف]] خود به سامان آورد و به امر خود از درهم ریختنش نگه داشت و به [[قدرت]] خود استواری‌اش بخشید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} درباره فعل [[خدا]] در [[آفرینش جهان]] به نکته‌ای [[ظریف]] اشاره دارد: "هر چه را که بخواهد ایجاد شود، می‌گوید موجود شو و آن موجود می‌شود، ولی نه به آوازی که به گوش خورد و نه به بانگی که شنیده‌اید. [[کلام]] [[خدای سبحان]] فعلی است که از او ایجاد شده و [[تمثیل]] یافته و حال آن‌که زان پیش موجود نبوده است، که اگر قدیم بود خدای دیگر می‌بود".آفرینش الهی آشکارکننده [[قدرت]] [[خداوند]] است. [[امام علی]] {{ع}} می‌فرماید: [[ستایش]] خداوندی را که با آفرینش بندگانش بر هستی خود [[راهنمایی]] فرمود و آفرینش پدیده‌ها بر ازلی بودن او [[گواه]] است و شباهت داشتن مخلوقات به یکدیگر [[دلیل]] بر آن است که او همتایی ندارد. [[خداوند]] آفرینش را در شش روز به انجام رساند و پس از آن، خود بر [[عرش]] برین [[استیلا]] یافت. [[قرآن کریم]] می‌فرماید: "[[پروردگار]] شما آن خدایی است که آسمان‌ها و [[زمین]] را در شش هنگام آفرید. سپس بر [[عرش]] [[استیلا]] یافت؛ خدایی که کار [آفرینش] را [[تدبیر]] می‌کند"<ref>{{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ }}؛ سوره یونس، آیه:۳.</ref>. و نیز: در [[حقیقت]]، [[پروردگار]] شما آن خدایی است که آسمان‌ها و [[زمین]] را در شش روز آفرید. سپس بر [[عرش]] [جهان‌داری] [[استیلا]] یافت. روز را به شب –که شتابان آن را می‌طلبد- می‌پوشاند، و نیز [نیز] [[خورشید و ماه]] و [[ستارگان]] را که به [[فرمان]] او رام شده‌اند [پدید آورد]. [[آگاه]] باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست؛ [[فرخنده]] خدایی است [[پروردگار]] جهانیان<ref>{{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ}}؛سوره اعراف، آیه ۵۴.</ref>.
*[[روایات]] [[ائمه معصومین]] {{عم}} نیز بر [[آفرینش جهان]] هستی در شش روز تأکید دارند، ضمن این‌که به بیان جزئیات بیشتری در [[خلقت]] [[جهان هستی]] می‌پردازند. [[امام علی]] {{ع}} در بیان کیفیت [[خلقت]] عالم می‌فرماید: "موجودات را چنان‌که باید بیافرید و [[آفرینش]] را چنان‌که باید آغاز نهاد، بی‌آن‌که نیازش به اندیشه‌ای باشد یا به تجربه‌ای که از آن سود برده‌باشد یا به حرکتی که در او پدید آمده باشد و نه دل‌مشغولی که موجب تشویش شود.[[آفرینش]] هر چیزی را در زمان معینش به‌انجام رسانید و میان طبایع گوناگون، [[سازش]] پدید آورد و هر چیزی را غریزه و سرشتی خاص عطا کرد. هر غریزه و سرشتی را خاص کسی قرار داد، پیش از آن‌که بر او جامه [[آفرینش]] پوشد. به آن [[آگاه]] بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و [[نفس]] هر سرشت و پیچ و [[خم]] هر کاری را می‌دانست <ref>نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref>. [[نهج البلاغه]] در فرازهایی به بیان کیفیّت و کمیّت [[آفرینش جهان]] هستی پرداخته است.
*[[روایات]] [[ائمه معصومین]] {{عم}} نیز بر [[آفرینش جهان]] هستی در شش روز تأکید دارند، ضمن این‌که به بیان جزئیات بیشتری در [[خلقت]] [[جهان هستی]] می‌پردازند. [[امام علی]] {{ع}} در بیان کیفیت [[خلقت]] عالم می‌فرماید: "موجودات را چنان‌که باید بیافرید و آفرینش را چنان‌که باید آغاز نهاد، بی‌آن‌که نیازش به اندیشه‌ای باشد یا به تجربه‌ای که از آن سود برده‌باشد یا به حرکتی که در او پدید آمده باشد و نه دل‌مشغولی که موجب تشویش شود.آفرینش هر چیزی را در زمان معینش به‌انجام رسانید و میان طبایع گوناگون، [[سازش]] پدید آورد و هر چیزی را غریزه و سرشتی خاص عطا کرد. هر غریزه و سرشتی را خاص کسی قرار داد، پیش از آن‌که بر او جامه آفرینش پوشد. به آن [[آگاه]] بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و [[نفس]] هر سرشت و پیچ و [[خم]] هر کاری را می‌دانست <ref>نهج البلاغه، خطبه ۱.</ref>. [[نهج البلاغه]] در فرازهایی به بیان کیفیّت و کمیّت [[آفرینش جهان]] هستی پرداخته است.
==[[آغاز آفرینش]]==
==[[آغاز آفرینش]]==
*[[امام علی]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] [[آغاز آفرینش]] را چنین بیان می‌کند: [[خدای سبحان]] مجموعه‌ای از فضای نامتناهی و کرانه‌های بیکران و فشار هوا را آفرید و آبی موّاج و پرخروش را در آن روان ساخت و این امواج را بر گرده تندبادی سخت برنشاند. [[فرمان]] ایزدی [[آب]] را از فروپاشی بازداشت و در چارچوب و مرز خود نگه داشت و چنین شد که فشار هوا، [[آب]] را در بستر خود تنگ گرفت. آن‌گاه [[خدای پاک]]، توده‌ای از باد سخت و مداوم را که تنها موج آفرین بود، از خاستگاهی دور برانگیخت و آن را [[فرمان]] داد که آب‌های برهم انباشته را درهم آمیزد و امواج آن دریا را بپراکنَد و به شدّت چون مشک متلاطم به حرکت آورَد و چونان که در فضا می‌وزد، طومار [[آب]] را درهم پیچید، بدان‌سان که همه اجزای [[آب]] ممزوج شود و ساکن و متحرّک آن به‌هم آید، تا چون کوهی بلند سربرآورد و از فراز آن، توده [[کف]] پدید آمد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>.
*[[امام علی]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] [[آغاز آفرینش]] را چنین بیان می‌کند: [[خدای سبحان]] مجموعه‌ای از فضای نامتناهی و کرانه‌های بیکران و فشار هوا را آفرید و آبی موّاج و پرخروش را در آن روان ساخت و این امواج را بر گرده تندبادی سخت برنشاند. [[فرمان]] ایزدی [[آب]] را از فروپاشی بازداشت و در چارچوب و مرز خود نگه داشت و چنین شد که فشار هوا، [[آب]] را در بستر خود تنگ گرفت. آن‌گاه [[خدای پاک]]، توده‌ای از باد سخت و مداوم را که تنها موج آفرین بود، از خاستگاهی دور برانگیخت و آن را [[فرمان]] داد که آب‌های برهم انباشته را درهم آمیزد و امواج آن دریا را بپراکنَد و به شدّت چون مشک متلاطم به حرکت آورَد و چونان که در فضا می‌وزد، طومار [[آب]] را درهم پیچید، بدان‌سان که همه اجزای [[آب]] ممزوج شود و ساکن و متحرّک آن به‌هم آید، تا چون کوهی بلند سربرآورد و از فراز آن، توده [[کف]] پدید آمد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>.
==[[آفرینش]] آسمان‌ها==
==آفرینش آسمان‌ها==
*از [[آب]] دریای ژرف بر هم انباشته موّاج، خشکیِ سخت را آفرید و آن‌گاه از آن لایه‌هایی پدید آورد و پس از ارتباط و اتّصال، آن‌ها را از هم جدا ساخت و [[هفت آسمان]] را پدید آورد که به [[فرمان]] الهی به [[نظام]] آمدند و در حوزه [[اراده]] او برپا ایستادند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲</ref>. [[امام]] {{ع}} در [[خطبه]] اول به پدیداری [[آب]] که بر پشت بادهای سخت و تند روان است، اشاره می‌کند و می‌فرماید: "در اثر تکان‌های شدیدِ [[آب]] کفی تولید شد" و در ادامه بیان می‌دارد: "[[خداوند]] کف‌ها را در هوایی گسترده و فضایی باز بالا برد و در کارگاه عظیم و نامرئی [[آفرینش]]، [[هفت آسمان]] را زیبا و به هنجار آفرید. زیرین آن‌ها چون موج مهار شده و فرازین آن‌ها بامی محفوظ و برافراشته، در حالی که هیچ پایه‌ای آن‌ها را بر دوش نگرفته و هیچ میخ و رشته‌ای آن‌ها را به [[نظام]] نیاورده است. آن‌گاه خدای عزیز [[آسمان]] را با زیور [[ستارگان]] و [[نور]] درخشان بیار است و [[خورشید]] تابان و ماه نوربخش را در سپهر گردون که در تحرّک و سیر و دَوَران بود، بیفروخت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>. در فرازی دیگری می‌فرماید: [[خداوند]] [[آسمان]] را بی‌هیچ آویزه‌ای به [[نظم]] و [[نظام]] آورد و پستی‌ها و شکاف‌های آن را سامان داد. راه‌های آن را به هم مرتبط ساخت و بین آسمان‌ها ارتباطات نزدیک و ملموس مقرّر داشت و عروج و [[صعود]] فرشتگانی را که به [[فرمان]] او فرود آیند و کردار بندگانش را بالا برد، هموار ساخت. [[خداوند]] به زبان [[تکوین]]، [[آسمان]] را که توده "[[دود]]" یا "گاز" بود به کمال فراخواند و آن را به [[تدبیر]] آورد و سازمانی هماهنگ و به هم پیوسته مقرّر داشت. آن‌گاه درهای بسته [[آسمان]] –این مجموعه اسرارآمیز- را به روی رحمت‌ها و بخشش‌های خود گشود و شهاب‌های درخشان را نگهبان [[آسمان]] و مانع ورود شیاطین قرار داد و آن را به [[قدرت]] خویش از لرزش و جریان‌های شکننده نگه داشت و چنین مقرّر فرمود که در برابر فرمانش سر [[تسلیم]] فرود آرد. [[خورشید]] را نشانه روشن روز و ماه را نشانه شب –جز در بعضی از ساعات و شب‌ها که ناپدید می‌شود- قرار داد. [[خداوند]] [[خورشید و ماه]] را در مدارشان به گردش آورد و مسیرشان را در یک درجه‌بندی و اندازه‌گیری دقیق، معیّن فرمود تا شب و روز بدین وسیله شناخته شوند و تقویم سال و ماه و حساب و [[نظم]] زندگی معلوم شود. آن‌گاه در جوّ [[آسمان]] "سپهر" را برافراشت و آن را با رخشنده ماه و اختران بیاراست و پایگاه جاسوسی شیاطین را با تیرهای آتشین نابود ساخت و [[ستارگان]] را گوش به [[فرمان]] خویش داشت؛ هر یک از به شکلی: برخی ثابت و برخی دیگر در گردش، بعضی در فرود و بعضی در فراز، برخی شوم و بدشگون و برخی [[خجسته]] و میمون<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۰</ref>.
*از [[آب]] دریای ژرف بر هم انباشته موّاج، خشکیِ سخت را آفرید و آن‌گاه از آن لایه‌هایی پدید آورد و پس از ارتباط و اتّصال، آن‌ها را از هم جدا ساخت و [[هفت آسمان]] را پدید آورد که به [[فرمان]] الهی به [[نظام]] آمدند و در حوزه [[اراده]] او برپا ایستادند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲</ref>. [[امام]] {{ع}} در [[خطبه]] اول به پدیداری [[آب]] که بر پشت بادهای سخت و تند روان است، اشاره می‌کند و می‌فرماید: "در اثر تکان‌های شدیدِ [[آب]] کفی تولید شد" و در ادامه بیان می‌دارد: "[[خداوند]] کف‌ها را در هوایی گسترده و فضایی باز بالا برد و در کارگاه عظیم و نامرئی آفرینش، [[هفت آسمان]] را زیبا و به هنجار آفرید. زیرین آن‌ها چون موج مهار شده و فرازین آن‌ها بامی محفوظ و برافراشته، در حالی که هیچ پایه‌ای آن‌ها را بر دوش نگرفته و هیچ میخ و رشته‌ای آن‌ها را به [[نظام]] نیاورده است. آن‌گاه خدای عزیز [[آسمان]] را با زیور [[ستارگان]] و [[نور]] درخشان بیار است و [[خورشید]] تابان و ماه نوربخش را در سپهر گردون که در تحرّک و سیر و دَوَران بود، بیفروخت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>. در فرازی دیگری می‌فرماید: [[خداوند]] [[آسمان]] را بی‌هیچ آویزه‌ای به [[نظم]] و [[نظام]] آورد و پستی‌ها و شکاف‌های آن را سامان داد. راه‌های آن را به هم مرتبط ساخت و بین آسمان‌ها ارتباطات نزدیک و ملموس مقرّر داشت و عروج و [[صعود]] فرشتگانی را که به [[فرمان]] او فرود آیند و کردار بندگانش را بالا برد، هموار ساخت. [[خداوند]] به زبان [[تکوین]]، [[آسمان]] را که توده "[[دود]]" یا "گاز" بود به کمال فراخواند و آن را به [[تدبیر]] آورد و سازمانی هماهنگ و به هم پیوسته مقرّر داشت. آن‌گاه درهای بسته [[آسمان]] –این مجموعه اسرارآمیز- را به روی رحمت‌ها و بخشش‌های خود گشود و شهاب‌های درخشان را نگهبان [[آسمان]] و مانع ورود شیاطین قرار داد و آن را به [[قدرت]] خویش از لرزش و جریان‌های شکننده نگه داشت و چنین مقرّر فرمود که در برابر فرمانش سر [[تسلیم]] فرود آرد. [[خورشید]] را نشانه روشن روز و ماه را نشانه شب –جز در بعضی از ساعات و شب‌ها که ناپدید می‌شود- قرار داد. [[خداوند]] [[خورشید و ماه]] را در مدارشان به گردش آورد و مسیرشان را در یک درجه‌بندی و اندازه‌گیری دقیق، معیّن فرمود تا شب و روز بدین وسیله شناخته شوند و تقویم سال و ماه و حساب و [[نظم]] زندگی معلوم شود. آن‌گاه در جوّ [[آسمان]] "سپهر" را برافراشت و آن را با رخشنده ماه و اختران بیاراست و پایگاه جاسوسی شیاطین را با تیرهای آتشین نابود ساخت و [[ستارگان]] را گوش به [[فرمان]] خویش داشت؛ هر یک از به شکلی: برخی ثابت و برخی دیگر در گردش، بعضی در فرود و بعضی در فراز، برخی شوم و بدشگون و برخی [[خجسته]] و میمون<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۰</ref>.
==آفرنیش [[فرشتگان]]==
==آفرنیش [[فرشتگان]]==
*[[خداوند]] بلندای [[آسمان]] را [[جایگاه]] [[فرشتگان]] خود ساخت و از گونه‌گونشان آکند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>. اینان [[داناترین]] آفریدگان [[خدا]] نسبت به او هستند و بیش از همه از او بیمناک و از همه به او نزدیک‌تر. [[ملائکه]] در صلب هیچ پدری و در رحم هیچ مادری نبوده، از نطفه ناچیز و پست آفریده نشده و در پی گشت زمان متفرق نشده‌اند. با وجود مکانتی که در نزد [[خدا]] دارند و با آن همه [[عشق]] و آرزوشان منحصر در خداست و طاعتشان به حدّی است که ذره‌ای از امر [[خدا]] [[غفلت]] نمی‌ورزند، اما اگر ندانسته‌های خود را از [[عظمت]] [[خدا]] به عیان ببینند، اعمال خود را حقیر شمارند و به [[تقصیر]] [[عبادت]] معترف شوند و خود را بس ملامت کنند و بدانند که [[خدا]] را آن‌سان که [[شایسته]] [[پرستش]] است، نپرستیده‌اند و آن‌سان که سزاوار فرمان‌برداری است، [[فرمان]] نبرده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸</ref>. گروهی از [[فرشتگان]] [[سجده]] گزارند که به [[رکوع]] برنخیزند، برخی معتکف آستان رکوع‌اند که به [[قیام]] نپردازند و سه دیگر [[ایستاده]] نیایشگرند و از رازگویی با [[خدا]] آزده و ملول نشوند و آنان را [[خواب]] و بیهوشی و [[فراموشی]] درنگیرد. دسته‌ای [[امین]] [[وحی]] [[خداوند]] و پیام‌رسان به سفیران او و پیک [[فرمان]] و [[قضا]] الهی‌اند. دیگر گروه، محافظان [[بندگان]] و پاسداران بهشت‌اند. دیگر، آنان‌که اعماق [[زمین]] را زیر پا دارند و از فراسوی آسمان‌ها برترند و در اقطار [[زمین]] نگنجند، دوش‌هاشان پایگاه [[عرش الهی]] است و بال‌هاشان فروتنانه آن‌را به پرواز آرد و حجاب‌هایی از عزّت و [[قدرت الهی]]، از دیگر [[فرشتگان]] ممتازشان ساخته است. آنان [[پروردگار]] را در پرده پندار نبینند، سیمای آفریدگان را بر [[جمال]] ذاتش سایه نزنند، "اوج" بی‌نهایت را در "بُعد" مکان محدود نسازند و با همتاسازی بدو اشارت نکنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>.
*[[خداوند]] بلندای [[آسمان]] را [[جایگاه]] [[فرشتگان]] خود ساخت و از گونه‌گونشان آکند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>. اینان [[داناترین]] آفریدگان [[خدا]] نسبت به او هستند و بیش از همه از او بیمناک و از همه به او نزدیک‌تر. [[ملائکه]] در صلب هیچ پدری و در رحم هیچ مادری نبوده، از نطفه ناچیز و پست آفریده نشده و در پی گشت زمان متفرق نشده‌اند. با وجود مکانتی که در نزد [[خدا]] دارند و با آن همه [[عشق]] و آرزوشان منحصر در خداست و طاعتشان به حدّی است که ذره‌ای از امر [[خدا]] [[غفلت]] نمی‌ورزند، اما اگر ندانسته‌های خود را از [[عظمت]] [[خدا]] به عیان ببینند، اعمال خود را حقیر شمارند و به [[تقصیر]] [[عبادت]] معترف شوند و خود را بس ملامت کنند و بدانند که [[خدا]] را آن‌سان که [[شایسته]] [[پرستش]] است، نپرستیده‌اند و آن‌سان که سزاوار فرمان‌برداری است، [[فرمان]] نبرده‌اند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸</ref>. گروهی از [[فرشتگان]] [[سجده]] گزارند که به [[رکوع]] برنخیزند، برخی معتکف آستان رکوع‌اند که به [[قیام]] نپردازند و سه دیگر [[ایستاده]] نیایشگرند و از رازگویی با [[خدا]] آزده و ملول نشوند و آنان را [[خواب]] و بیهوشی و [[فراموشی]] درنگیرد. دسته‌ای [[امین]] [[وحی]] [[خداوند]] و پیام‌رسان به سفیران او و پیک [[فرمان]] و [[قضا]] الهی‌اند. دیگر گروه، محافظان [[بندگان]] و پاسداران بهشت‌اند. دیگر، آنان‌که اعماق [[زمین]] را زیر پا دارند و از فراسوی آسمان‌ها برترند و در اقطار [[زمین]] نگنجند، دوش‌هاشان پایگاه [[عرش الهی]] است و بال‌هاشان فروتنانه آن‌را به پرواز آرد و حجاب‌هایی از عزّت و [[قدرت الهی]]، از دیگر [[فرشتگان]] ممتازشان ساخته است. آنان [[پروردگار]] را در پرده پندار نبینند، سیمای آفریدگان را بر [[جمال]] ذاتش سایه نزنند، "اوج" بی‌نهایت را در "بُعد" مکان محدود نسازند و با همتاسازی بدو اشارت نکنند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱</ref>.
==[[آفرینش]] زمین==
==آفرینش زمین==
*[[زمین]] را آفرید و آن را بر جای نگه داشت بی‌آن‌که خود را بدان مشغول دارد. آن را بدون قرار گرفتن در جایی، استوار برپا داشت، بدون پایه‌هایی برپا ساخت، بدون ستون‌هایی برافراشت، آن را از هر کژی حفظ کرد و از افتادن بازداشت. میخ‌هایش را محکم کرد. کوه‌هایش را چونان سدّی در اطراف [[زمین]] قرار داد، چشمه‌هایش را جاری ساخت و نهرهایش را شکافت. آنچه ساخت، سستی نپذیرفت و آنچه را نیرو داد، ناتوان نشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸.</ref>.[[زمین]] را از میان امواج آب‌ها بیرون آورد و پس از نمناکی و تری، کناره‌های آن را سخت و خشک قرار داد، آن را برای مخلوقاتش گهواره [[آرامش]] ساخت و چون بستری روی دریای ژرفِ آرامِ بی‌موج و ایستای بی‌جریان گستراند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲.</ref>. [[خداوند]] [[زمین]] را بر امواج پر تلاطم [[آب]] و گستره دریاهای ژرف برنشاند؛ امواج کوه‌پیکری که در فراز و فرود می‌خروشیدند و به روی یکدیگر سیلی می‌زدند و توفنده امواجی که یکدیگر را وامی‌کوفتند و هر یک دیگری را از خود می‌راندند... آن‌گاه سرکشی و چموشی [[آب]] در اثر سنگینیِ [[زمین]] فروکش کرد و آن شدّت و هیجان، پس از استقرار کامل [[زمین]] در آن، آرام گرفت و سر فرود آورد که قامت بلند [[زمین]] در آن غلتیده و جاگیر گشته است. سپس امواج آن دریاها پس از خروش و گستاخی، سربه‌راه و [[تسلیم]] شدند، لگام ذلّت برزدند و [[فرمان‌بردار]] و [[اسیر]] شدند. این نقطه آغازین [[زمین]] بود که در میانه امواج دریا منزل کرد و گسترش یافت، نخوت دریا و کوه امواج را [[شکست]]، سرکشی و توفانش را فرود آورد و دهان فریادش را بست و مهارش کرد. آن‌گاه امواج پس از [[آرامش]] نسبی ساکن شدند و پس از [[کبر]] و گردن‌فرازی، [[زمین]] را در برگرفتند. پس آن‌گاه که هیجان [[آب]] از همه سو آرام گرفت و [[خداوند]] کوه‌های بلند را بر دوش [[زمین]] نهاد، چشمه‌ساران را از [[دل]] کوهساران جوشاند و در فلات و صحرا و بستر رودها جاری ساخت و لرزش [[زمین]] را با کوه‌ها و صخره‌های سخت مهار کرد. آری، [[زمین]] با استقرار کوه‌ها بر گردن صحراها و پر کردن حفره‌ها، از لرزش و اضطراب افتاد و جای‌جای آن به مهد [[آرامش]] و سکون بدل شد. میان [[آسمان]] و [[زمین]] را گشاده و فراخ داشت و هوا را برای تنفّس ساکنان [[زمین]] آماده ساخت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۰</ref>. هنگامی که [[زمین]] به سکون و [[آرامش]] رسید و زمینه حیات موجودات در آن فراهم شد، [[خداوند متعال]] از روی [[لطف]] و صنع خود، زمینه را برای حضور زمینیان فراهم ساخت. [[امام علی]] {{ع}} دراین‌باره می‌فرماید: و زمینیان را بر سراسر آن درآورد تا از همه جای آن بهره برند. آن‌گاه زمین‌های بی‌گیاه را که [[آب]] چشمه‌ها به آن‌ها نرسند و نهرهای کوچک وسیله‌ای برای رسیدن بدان‌ها نیابند، وانگذاشت و ابرهایی را آفرید تا آن سرزمین‌های خشک را زنده کنند و گیاهانش را برویانند. [[خداوند]] ابرهای آن‌جا را پس از جدایی و پراکندگی از یکدیگر، به هم برآورد تا انبوه ابرها به حرکت آمد و برق آن در اطراف روشن شد و درخشش آن در توده‌های ابر سفید آرام نگرفت. [[خداوند]] آن ابرها را پیوسته و پی‌درپی به [[زمین]] نزدیک و برای باریدن آماده ساخت تا کم‌کم یا فزون فزون ببارند. پس آن‌گاه که ابرها به زمین‌های خشک و کوه‌های بی‌علف بیرون آورد. پس [[زمین]] به [[زیبایی]] باغ و مرغزار لبخند می‌زد و به [[لباس]] زیبای گل‌ها که بر آن پوشیده شده و زیور شکوفه‌های نورسته که بدان آراسته شده بود، می‌نازید. [[خداوند]] این همه [[نعمت]] و [[زیبایی]] را برای بهره‌وریِ همگان و روزیِ چارپایان مقرّر فرمود، راه‌ها را در آفاق [[زمین]] شکافت و مناره‌های بلند [[ایمان]] و [[هدایت]] را برای روندگان راه راست برپا داشت<ref>نهج البلاغع، خطبه ۹۰.</ref>.
*[[زمین]] را آفرید و آن را بر جای نگه داشت بی‌آن‌که خود را بدان مشغول دارد. آن را بدون قرار گرفتن در جایی، استوار برپا داشت، بدون پایه‌هایی برپا ساخت، بدون ستون‌هایی برافراشت، آن را از هر کژی حفظ کرد و از افتادن بازداشت. میخ‌هایش را محکم کرد. کوه‌هایش را چونان سدّی در اطراف [[زمین]] قرار داد، چشمه‌هایش را جاری ساخت و نهرهایش را شکافت. آنچه ساخت، سستی نپذیرفت و آنچه را نیرو داد، ناتوان نشد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۸.</ref>.[[زمین]] را از میان امواج آب‌ها بیرون آورد و پس از نمناکی و تری، کناره‌های آن را سخت و خشک قرار داد، آن را برای مخلوقاتش گهواره [[آرامش]] ساخت و چون بستری روی دریای ژرفِ آرامِ بی‌موج و ایستای بی‌جریان گستراند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲.</ref>. [[خداوند]] [[زمین]] را بر امواج پر تلاطم [[آب]] و گستره دریاهای ژرف برنشاند؛ امواج کوه‌پیکری که در فراز و فرود می‌خروشیدند و به روی یکدیگر سیلی می‌زدند و توفنده امواجی که یکدیگر را وامی‌کوفتند و هر یک دیگری را از خود می‌راندند... آن‌گاه سرکشی و چموشی [[آب]] در اثر سنگینیِ [[زمین]] فروکش کرد و آن شدّت و هیجان، پس از استقرار کامل [[زمین]] در آن، آرام گرفت و سر فرود آورد که قامت بلند [[زمین]] در آن غلتیده و جاگیر گشته است. سپس امواج آن دریاها پس از خروش و گستاخی، سربه‌راه و [[تسلیم]] شدند، لگام ذلّت برزدند و [[فرمان‌بردار]] و [[اسیر]] شدند. این نقطه آغازین [[زمین]] بود که در میانه امواج دریا منزل کرد و گسترش یافت، نخوت دریا و کوه امواج را [[شکست]]، سرکشی و توفانش را فرود آورد و دهان فریادش را بست و مهارش کرد. آن‌گاه امواج پس از [[آرامش]] نسبی ساکن شدند و پس از [[کبر]] و گردن‌فرازی، [[زمین]] را در برگرفتند. پس آن‌گاه که هیجان [[آب]] از همه سو آرام گرفت و [[خداوند]] کوه‌های بلند را بر دوش [[زمین]] نهاد، چشمه‌ساران را از [[دل]] کوهساران جوشاند و در فلات و صحرا و بستر رودها جاری ساخت و لرزش [[زمین]] را با کوه‌ها و صخره‌های سخت مهار کرد. آری، [[زمین]] با استقرار کوه‌ها بر گردن صحراها و پر کردن حفره‌ها، از لرزش و اضطراب افتاد و جای‌جای آن به مهد [[آرامش]] و سکون بدل شد. میان [[آسمان]] و [[زمین]] را گشاده و فراخ داشت و هوا را برای تنفّس ساکنان [[زمین]] آماده ساخت<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۰</ref>. هنگامی که [[زمین]] به سکون و [[آرامش]] رسید و زمینه حیات موجودات در آن فراهم شد، [[خداوند متعال]] از روی [[لطف]] و صنع خود، زمینه را برای حضور زمینیان فراهم ساخت. [[امام علی]] {{ع}} دراین‌باره می‌فرماید: و زمینیان را بر سراسر آن درآورد تا از همه جای آن بهره برند. آن‌گاه زمین‌های بی‌گیاه را که [[آب]] چشمه‌ها به آن‌ها نرسند و نهرهای کوچک وسیله‌ای برای رسیدن بدان‌ها نیابند، وانگذاشت و ابرهایی را آفرید تا آن سرزمین‌های خشک را زنده کنند و گیاهانش را برویانند. [[خداوند]] ابرهای آن‌جا را پس از جدایی و پراکندگی از یکدیگر، به هم برآورد تا انبوه ابرها به حرکت آمد و برق آن در اطراف روشن شد و درخشش آن در توده‌های ابر سفید آرام نگرفت. [[خداوند]] آن ابرها را پیوسته و پی‌درپی به [[زمین]] نزدیک و برای باریدن آماده ساخت تا کم‌کم یا فزون فزون ببارند. پس آن‌گاه که ابرها به زمین‌های خشک و کوه‌های بی‌علف بیرون آورد. پس [[زمین]] به [[زیبایی]] باغ و مرغزار لبخند می‌زد و به [[لباس]] زیبای گل‌ها که بر آن پوشیده شده و زیور شکوفه‌های نورسته که بدان آراسته شده بود، می‌نازید. [[خداوند]] این همه [[نعمت]] و [[زیبایی]] را برای بهره‌وریِ همگان و روزیِ چارپایان مقرّر فرمود، راه‌ها را در آفاق [[زمین]] شکافت و مناره‌های بلند [[ایمان]] و [[هدایت]] را برای روندگان راه راست برپا داشت<ref>نهج البلاغع، خطبه ۹۰.</ref>.
==[[آفرینش انسان]]==
==[[آفرینش انسان]]==
*سخن از [[آفرینش انسان]] در [[نهج البلاغه]] و اشاره‌های [[امام]] به نکات ریز و و دقیق، افزون بر بیان [[عظمت]] آفریننده، نقش انتباه و [[بیداری]] در وجود انسانی دارد که دارای [[قوه]] [[تعقل]] و [[تفکر]] است. از این‌رو اشارات [[امام]] به [[خلقت انسان]] و نحوه بیان او به‌گونه‌ای هشداردهنده بیان شده است: ای آفریده موزون و پدیدآمده در تاریکیِ زهدان و پرده‌های سنگین و تودرتو، تو همانی که از گِلِ فشرده پدید [[آمدی]] و در جایگاهی مطمئن تا روز معلوم و [[عمر]] معیّن نشسته‌ای. تو به صورت "جنین" در شکم مادرت موج می‌زدی و شنا می‌کردی. نه آوازی می‌شنیدی و نه توان پاسخ گفتن به دعوتگری داشتی. آن‌گاه از جایگاهت به خانه‌ای که ندیده بودی و راه‌های [[منافع]] آن را نمی‌شناختی، بیرون رانده شدی. [[راستی]] چه کسی به تو آموخت که شیر از پستان مادر بنوشی و هنگام نیاز، بدان‌جا که باید، روی آوری<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۲.</ref>. [[آفرینش انسان]] از آبی بی‌ارز، نکته‌ای است که [[امام]] در [[نهج البلاغه]] به آن اشارت دارد. این اشاره افزون بر بیان [[قدرت]] [[پروردگار]] در [[آفرینش انسان]]، اشاره‌ای به نقطه آغازین حضور [[انسان]] در پهنه هستی دارد که او را متوجه آغاز خود می‌کند و از [[غرور]] پرهیز می‌دهد، چنان‌که فرمود "پسر [[آدم]] را با ناز چه کار، که آغازش نطفه بوده است و پایانش مردار." آیا شما را از [[آفرینش]] [[آدمی]] [[آگاه]] سازم، آن‌که خداوندش در [[ظلمت]] زهدان‌ها و درون غلاف‌ها و پرده‌ها پدید آورد. نطفه‌ای بود جهنده و خونی لخته‌شده، بی‌هیچ صورتی، و جنینی و شیرخواره‌ای و از شیر بازگرفته‌ای. سپس [[جوانی]] شد بالیده و رسیده. [[خداوند]] او را دلیی داده فراگیرنده و زبانی سخن‌گوی و دیده‌ای بینا<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۲</ref>. در فرازی دیگر در بیان شگفتی‌های [[آفرینش]] [[آدمی]] فرمود: شگفتا از این [[انسان]] که با اندک پیهی بیند، با تکّه گوشتی گوید، با قطعه استخوانی شنود و از دریچه‌ای تنفّس کند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷.</ref>. از ویژگی‌های [[آدمی]] و یکی از [[دلایل]] تفاوت او با دیگر موجودات، وجود [[قلب]] [[روحانی]] در [[آدمی]] است که حیات او را معنا می‌بخشد و راه [[سعادت]] و خوش‌بختی را به او می‌نمایاند. [[خداوند سبحان]] در [[قرآن کریم]] [[دلیل]] [[تدبر]] نکردن در [[آیات الهی]] را قفل بر دل‌ها ([[قلب]] [[روحانی]]) بیان می‌کند<ref>{{متن قرآن|أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا }}؛ نک: سوره محمد، آیه ۲۴</ref>. [[قلب]] [[روحانی]] تعلقی به [[بدن]] مادی ندارد و حقیقتی معنوی و الهی است، هر چند که آثار حالات گوناگون این [[حقیقت]] [[روحانی]] بیشترین تأثیر را در همین [[قلب]] درون سینه دارد. به‌همین [[دلیل]] [[انسان‌ها]] در [[افعال خیر]] یا شر خود، در [[قلب]] مادی خویش احساس رنجش یا شادمانی می‌کنند. [[امام]] {{ع}} بر این عنصر تأکید کرده و آن را بیان داشته‌اند: پاره‌گوشتی به رگ حیات [[انسان]] آویخته است که از شگفت‌انگیزترین اعضای او، یعنی [[قلب]] است که زمینه‌هایی از [[حکمت]] و نیز ضدّ آن را در خود جا دهد<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۵.</ref>.
*سخن از [[آفرینش انسان]] در [[نهج البلاغه]] و اشاره‌های [[امام]] به نکات ریز و و دقیق، افزون بر بیان [[عظمت]] آفریننده، نقش انتباه و [[بیداری]] در وجود انسانی دارد که دارای [[قوه]] [[تعقل]] و [[تفکر]] است. از این‌رو اشارات [[امام]] به [[خلقت انسان]] و نحوه بیان او به‌گونه‌ای هشداردهنده بیان شده است: ای آفریده موزون و پدیدآمده در تاریکیِ زهدان و پرده‌های سنگین و تودرتو، تو همانی که از گِلِ فشرده پدید [[آمدی]] و در جایگاهی مطمئن تا روز معلوم و [[عمر]] معیّن نشسته‌ای. تو به صورت "جنین" در شکم مادرت موج می‌زدی و شنا می‌کردی. نه آوازی می‌شنیدی و نه توان پاسخ گفتن به دعوتگری داشتی. آن‌گاه از جایگاهت به خانه‌ای که ندیده بودی و راه‌های [[منافع]] آن را نمی‌شناختی، بیرون رانده شدی. [[راستی]] چه کسی به تو آموخت که شیر از پستان مادر بنوشی و هنگام نیاز، بدان‌جا که باید، روی آوری<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۲.</ref>. [[آفرینش انسان]] از آبی بی‌ارز، نکته‌ای است که [[امام]] در [[نهج البلاغه]] به آن اشارت دارد. این اشاره افزون بر بیان [[قدرت]] [[پروردگار]] در [[آفرینش انسان]]، اشاره‌ای به نقطه آغازین حضور [[انسان]] در پهنه هستی دارد که او را متوجه آغاز خود می‌کند و از [[غرور]] پرهیز می‌دهد، چنان‌که فرمود "پسر [[آدم]] را با ناز چه کار، که آغازش نطفه بوده است و پایانش مردار." آیا شما را از آفرینش [[آدمی]] [[آگاه]] سازم، آن‌که خداوندش در [[ظلمت]] زهدان‌ها و درون غلاف‌ها و پرده‌ها پدید آورد. نطفه‌ای بود جهنده و خونی لخته‌شده، بی‌هیچ صورتی، و جنینی و شیرخواره‌ای و از شیر بازگرفته‌ای. سپس [[جوانی]] شد بالیده و رسیده. [[خداوند]] او را دلیی داده فراگیرنده و زبانی سخن‌گوی و دیده‌ای بینا<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۲</ref>. در فرازی دیگر در بیان شگفتی‌های آفرینش [[آدمی]] فرمود: شگفتا از این [[انسان]] که با اندک پیهی بیند، با تکّه گوشتی گوید، با قطعه استخوانی شنود و از دریچه‌ای تنفّس کند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷.</ref>. از ویژگی‌های [[آدمی]] و یکی از [[دلایل]] تفاوت او با دیگر موجودات، وجود [[قلب]] [[روحانی]] در [[آدمی]] است که حیات او را معنا می‌بخشد و راه [[سعادت]] و خوش‌بختی را به او می‌نمایاند. [[خداوند سبحان]] در [[قرآن کریم]] [[دلیل]] [[تدبر]] نکردن در [[آیات الهی]] را قفل بر دل‌ها ([[قلب]] [[روحانی]]) بیان می‌کند<ref>{{متن قرآن|أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا }}؛ نک: سوره محمد، آیه ۲۴</ref>. [[قلب]] [[روحانی]] تعلقی به [[بدن]] مادی ندارد و حقیقتی معنوی و الهی است، هر چند که آثار حالات گوناگون این [[حقیقت]] [[روحانی]] بیشترین تأثیر را در همین [[قلب]] درون سینه دارد. به‌همین [[دلیل]] [[انسان‌ها]] در [[افعال خیر]] یا شر خود، در [[قلب]] مادی خویش احساس رنجش یا شادمانی می‌کنند. [[امام]] {{ع}} بر این عنصر تأکید کرده و آن را بیان داشته‌اند: پاره‌گوشتی به رگ حیات [[انسان]] آویخته است که از شگفت‌انگیزترین اعضای او، یعنی [[قلب]] است که زمینه‌هایی از [[حکمت]] و نیز ضدّ آن را در خود جا دهد<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۵.</ref>.


==شگفتی‌های [[آفرینش]]==
==شگفتی‌های آفرینش==
*[[نظام آفرینش]] سرشار از شگفتی‌های گوناگون است که [[آدمی]] در هر یک از آن‌ها بنگرد، از دقت و [[نظم]] موجود در آن به شگفت آید و به [[یگانگی]] [[خالق]] این مجموعه عظیم پی برد. [[نظام]] موجود [[آفرینش]] و کنار هم قرار گرفتن جمیع اضداد، نشان از یکتایی [[آفریدگار]] آن دارد، زیرا اگر دو یا چند آفریننده در [[نظام هستی]] [[حاکم]] بودند، امکان جمع اضداد (مثلاً روز در کنار شب، یا [[تاریکی]] در کنار [[روشنایی]] و...) به‌این‌گونه هماهنگ و وابسته به هم امکان‌پذیر نبود. [[امام]] {{ع}} به این مسئله اشاره می‌کند و آن را راهی برای پی بردن به [[خالق]] قادر یکتا می‌داند: منزّه است خداوندی که اعضای [[بدن]] مورچه و پشه را به هم پیوند داده، همان‌گونه که اعضای [[بدن]] نهنگ‌ها و فیل‌ها را<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴</ref>. در واقع [[امام]] {{ع}} حاصل [[تفکر]] و [[اندیشه]] موشکافانه در [[جهان هستی]] را دلیلی می‌داند تا [[آدمی]] به این نتیجه رهنمون شود که آفریننده مور کوچک‌جثه و درخت غول‌پیکر خرما یک است: سرانجام به جایی نرسی جز آن‌که بدانی [[آفریدگار]] مورچه همان [[آفریدگار]] خرمابن در نخلستان است، زیرا هر چیز گستره ویژه خود را دارد و هر موجود زنده در دنیای رازها و [[اختلافات]] بسیار پیچیده و ژرف خویش است، امّا همه و هر بزرگ و کوچک، سنگین و سبک و قوی و ضعیف در آستان [[قدس]] ربوبی و کارگاه [[آفرینش]] یکسان‌اند و نیز، [[آسمان]] و هوا، بادها و آب‌ها. به [[خورشید و ماه]] بنگر، به رستنی‌ها و درختان، به [[آب]] و سنگ، به گردش شب و روز، به شکافتن این دریاها، به کثرت این کوه‌ها، به بلندای این قلّه‌ها، به پراکندگیِ گویش‌ها و گونه‌گون بودن زبان‌ها<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷</ref>. آفریننده [[جهان هستی]] با این [[عظمت]] و [[قدرت]]، لاجرم باید نسبت به ارکان [[آفرینش]] خود [[آگاه]] بوده و بر آن تسلط داشته باشد. [[امام]] {{ع}} می‌فرماید: پس پرندگان در چنبر [[فرمان]] اویند. شمار پرها و نفس‌های آنان را داند و دست و پای آن‌ها را در خشکی و دریا مطابق شرایط زیست محیطی عالی برپا دارد، روزی‌شان را مقدّر فرماید و انواع و اقسام آن‌ها را به حساب آورَد. پس این زاغ است و آن عقاب وان دیگر کبوتر و دیگری شتر مرغ. هر پرنده را ویژگی و نشانه خاص داده و روزی‌اش را بر عهده گرفته است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>.
*[[نظام آفرینش]] سرشار از شگفتی‌های گوناگون است که [[آدمی]] در هر یک از آن‌ها بنگرد، از دقت و [[نظم]] موجود در آن به شگفت آید و به [[یگانگی]] [[خالق]] این مجموعه عظیم پی برد. [[نظام]] موجود آفرینش و کنار هم قرار گرفتن جمیع اضداد، نشان از یکتایی [[آفریدگار]] آن دارد، زیرا اگر دو یا چند آفریننده در [[نظام هستی]] [[حاکم]] بودند، امکان جمع اضداد (مثلاً روز در کنار شب، یا [[تاریکی]] در کنار [[روشنایی]] و...) به‌این‌گونه هماهنگ و وابسته به هم امکان‌پذیر نبود. [[امام]] {{ع}} به این مسئله اشاره می‌کند و آن را راهی برای پی بردن به [[خالق]] قادر یکتا می‌داند: منزّه است خداوندی که اعضای [[بدن]] مورچه و پشه را به هم پیوند داده، همان‌گونه که اعضای [[بدن]] نهنگ‌ها و فیل‌ها را<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴</ref>. در واقع [[امام]] {{ع}} حاصل [[تفکر]] و [[اندیشه]] موشکافانه در [[جهان هستی]] را دلیلی می‌داند تا [[آدمی]] به این نتیجه رهنمون شود که آفریننده مور کوچک‌جثه و درخت غول‌پیکر خرما یک است: سرانجام به جایی نرسی جز آن‌که بدانی [[آفریدگار]] مورچه همان [[آفریدگار]] خرمابن در نخلستان است، زیرا هر چیز گستره ویژه خود را دارد و هر موجود زنده در دنیای رازها و [[اختلافات]] بسیار پیچیده و ژرف خویش است، امّا همه و هر بزرگ و کوچک، سنگین و سبک و قوی و ضعیف در آستان [[قدس]] ربوبی و کارگاه آفرینش یکسان‌اند و نیز، [[آسمان]] و هوا، بادها و آب‌ها. به [[خورشید و ماه]] بنگر، به رستنی‌ها و درختان، به [[آب]] و سنگ، به گردش شب و روز، به شکافتن این دریاها، به کثرت این کوه‌ها، به بلندای این قلّه‌ها، به پراکندگیِ گویش‌ها و گونه‌گون بودن زبان‌ها<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷</ref>. آفریننده [[جهان هستی]] با این [[عظمت]] و [[قدرت]]، لاجرم باید نسبت به ارکان آفرینش خود [[آگاه]] بوده و بر آن تسلط داشته باشد. [[امام]] {{ع}} می‌فرماید: پس پرندگان در چنبر [[فرمان]] اویند. شمار پرها و نفس‌های آنان را داند و دست و پای آن‌ها را در خشکی و دریا مطابق شرایط زیست محیطی عالی برپا دارد، روزی‌شان را مقدّر فرماید و انواع و اقسام آن‌ها را به حساب آورَد. پس این زاغ است و آن عقاب وان دیگر کبوتر و دیگری شتر مرغ. هر پرنده را ویژگی و نشانه خاص داده و روزی‌اش را بر عهده گرفته است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>.
==[[آفرینش]] پرندگان==
==آفرینش پرندگان==
*و پرندگان گونه‌گون را آفرید و آن‌ها را در درّه‌ها و شکاف‌های [[زمین]] و ستیغ بلند کوه‌ها جای داد. برخی از آن‌ها را بال‌دارانی مختلف به شکل‌هایی متفاوت که همگان در رشته تسخیر و [[اراده]] اویند. آن‌ها در جوّ بی‌کران و در فضای لایتناهی با بال‌هایی که مجموعه‌ای از قانون‌ها و قانونمندی هاست، پرواز کنند. [[خداوند]] آن‌ها را در شرایطی هستی داد که هیچ آثاری از این صورت شگفت نبود و اعضا و جوارحشان را در سازمان اسرارآمیز مفصل‌ها ارتباط و پیوند داد. برخی را به [[دلیل]] ستبریِ اندام، از پرواز بلند در فضای بازداشت و چنین مقرّر فرمود که پروازشان در نزدیکی [[زمین]] و بر فراز بام‌ها صورت گیرد، و آنان را در پرتو [[قدرت]] شگرف زیبا و [[صنعت]] دقیق خود به شکل‌های گوناگون رنگ‌آمیزی کرد. پس برخی از آنان در رنگ یک‌دستی که هیچ رنگی آمیزه آن نیست فرو رفته‌اند و برخی دیگر گردن‌بندی از رنگ دیگر بر گردن دارند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴</ref>.
*و پرندگان گونه‌گون را آفرید و آن‌ها را در درّه‌ها و شکاف‌های [[زمین]] و ستیغ بلند کوه‌ها جای داد. برخی از آن‌ها را بال‌دارانی مختلف به شکل‌هایی متفاوت که همگان در رشته تسخیر و [[اراده]] اویند. آن‌ها در جوّ بی‌کران و در فضای لایتناهی با بال‌هایی که مجموعه‌ای از قانون‌ها و قانونمندی هاست، پرواز کنند. [[خداوند]] آن‌ها را در شرایطی هستی داد که هیچ آثاری از این صورت شگفت نبود و اعضا و جوارحشان را در سازمان اسرارآمیز مفصل‌ها ارتباط و پیوند داد. برخی را به [[دلیل]] ستبریِ اندام، از پرواز بلند در فضای بازداشت و چنین مقرّر فرمود که پروازشان در نزدیکی [[زمین]] و بر فراز بام‌ها صورت گیرد، و آنان را در پرتو [[قدرت]] شگرف زیبا و [[صنعت]] دقیق خود به شکل‌های گوناگون رنگ‌آمیزی کرد. پس برخی از آنان در رنگ یک‌دستی که هیچ رنگی آمیزه آن نیست فرو رفته‌اند و برخی دیگر گردن‌بندی از رنگ دیگر بر گردن دارند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴</ref>.
==[[آفرینش]] طاووس==
==آفرینش طاووس==
*و از همه (پرندگان) شگفت‌تر، [[آفرینش]] طاووس است که [[خداوند]] آن را نیکوترین و استوارترین شرایط بیافرید و در زیباترین شکل رنگ‌آمیزی کرد. پرهای آن را تماشا کن که چگونه کوتاه و بلند آن در کنار هم [[تعظیم]] و چه زیبا طبقه‌بندی شده است. شگفتا که چگونه به کمک سلسله اعصاب و استخوان‌ها به حرکت درآید و باز و بسته شود؛ و دُمی بلند که چون [[لباس]] عروسان روی [[زمین]] کشیده شود. آن‌گاه که به سوی طاووس ماده خرامد پرهای خویش به کرشمه گشاید و چون چتری سایه بر سرش اندازد، گویی بادبان کشتیِ دارین است که ناخدا آن را برافراشته. او به رنگ‌هایش می‌نازد، به نازهایش می‌خرامد و چون خروس با مادینه‌اش درمی‌آمیزد و با هیجانی تند به جفت‌گیری می‌پردازد. این نکات شگفت، [[نقل]] قول از دیگران نیست که احیاناً روای‌اش ضعیف باشد، بلکه آنچه می‌گویم خود دیده‌ام. گرچه بعضی پندارند که طاووس از [[اشک]] چشم نرینه خویش باردار شود، بدین شکل که قطرات سرشک در دیده‌اش گرد آید و مادینه آن را بخورد و آن‌گاه تخم گذارد نه از راه آمیزش. باز هم شگفت‌تر از زاغ نیست که گویند از راه انتقالِ چیزی از منقار به منقار است. به طاووس نگاه کن که "نی‌پر" های او را چون دانه‌های شانه‌ای نقره‌گون بینی و آن پرهای پر نقش و نگار که بر آن روییده و دایره‌های شگفت [[خورشید]] مانند را چون زر [[ناب]] و پاره‌های زبرجد جلوه‌گر ساخته است و اگر این [[آفرینش]] حیرت‌زا را بدانچه از [[زمین]] روید [[تشبیه]] کنی، باید بگویی که مجموعه گل‌های رنگارنگ بهاری است و اگر آن را به [[لباس]] مانند سازی، چونان جامه‌ای نگارین است یا همانند بُردِ زیبا و چشم‌نوازِ [[یمانی]]؛ و اگر به زیورها و پیرایه‌ها هم‌شکل‌سازی، چون نگین‌ها رنگارنگی است که در حلقه سیمین جواهرنشان نشسته است. دوباره طاووس را تماشا کن که به ناز و کرشمه خرامد و هر دم به دُم و بالش خیره شود و از [[زیبایی]] [[لباس]] و جلوه پرهای سحرآمیز و رنگینش چنان به شادی آید و سرمست شود که فریاد خنده برآرد، ولی آن‌گاه که چشمش به پایش افتد چنان ناله سر دهد که گویی بلندبلند بگرید و به این و آن التماس و استغاثه کند و دردمندیِ خود را بی‌پرده برملا سازد، زیرا پاهایش زشت و لاغر چون پای خروسان خلاسی<ref>خروسی حاصل از جفت‌گیری ماکیان ایرانی و هندی که ظاهری زشت دارد.</ref> است که به زشتی زبانزدند؛ و از کنار پایین ساقش خاری [[پنهان]] رُسته و یال او را موهای بلند سبز و پر نقش و نگار فرا گرفته است. بالای گردنش چون ابریق بلند و سیمین است و قسمت زیرین آن تا نزدیکی شکم وسمه یمنی نیلگون، یا به مانند پرده‌ای حریر که بر آینه‌ای صاف و شفّاف فروافتاده باشد، گویی تور سیاه‌رنگ [[زیبایی]] که از شدّت [[زیبایی]] و برّاقی، سبزی خوش‌رنگ جلوه می‌کند، بر سر افکنده است؛ و گوش او را گویی نقّاشی چیره‌دست به رنگ گل بابونه سفید درآورده است که از شدّت سفیدی می‌درخشد، پس این سپیدی در آن سیاهی خودنمایی می‌کند. کمتر رنگی است که در طاووس به کار نرفته باشد، تازه از شدّت [[صفا]] و درخشندگی در اوج است و از همه رنگ‌ها [[برتر]]. پس بال او چون شکوفه‌های وحشیِ خودروست که نه [[باران]] بهاری آن‌ها را پرورش داده و نه [[آفتاب]] تابستان. گاه شود که پرهای طاووس چون برگ پاییزان بریزد و یکی پس از دیگری بیفتد، ولی به‌زودی جای آن روید و روید تا به شکل نخستین بازگردد، در حالی که با رنگ سابقش تفاوت نکند و هیچ رنگی در غیر جای خود نروید. چون پر طاووس را نیک بنگری، رنگ گل سرخ نماید، گاه سبزی زبرجدی و زمانی زرد طلایی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.</ref>.
*و از همه (پرندگان) شگفت‌تر، آفرینش طاووس است که [[خداوند]] آن را نیکوترین و استوارترین شرایط بیافرید و در زیباترین شکل رنگ‌آمیزی کرد. پرهای آن را تماشا کن که چگونه کوتاه و بلند آن در کنار هم [[تعظیم]] و چه زیبا طبقه‌بندی شده است. شگفتا که چگونه به کمک سلسله اعصاب و استخوان‌ها به حرکت درآید و باز و بسته شود؛ و دُمی بلند که چون [[لباس]] عروسان روی [[زمین]] کشیده شود. آن‌گاه که به سوی طاووس ماده خرامد پرهای خویش به کرشمه گشاید و چون چتری سایه بر سرش اندازد، گویی بادبان کشتیِ دارین است که ناخدا آن را برافراشته. او به رنگ‌هایش می‌نازد، به نازهایش می‌خرامد و چون خروس با مادینه‌اش درمی‌آمیزد و با هیجانی تند به جفت‌گیری می‌پردازد. این نکات شگفت، [[نقل]] قول از دیگران نیست که احیاناً روای‌اش ضعیف باشد، بلکه آنچه می‌گویم خود دیده‌ام. گرچه بعضی پندارند که طاووس از [[اشک]] چشم نرینه خویش باردار شود، بدین شکل که قطرات سرشک در دیده‌اش گرد آید و مادینه آن را بخورد و آن‌گاه تخم گذارد نه از راه آمیزش. باز هم شگفت‌تر از زاغ نیست که گویند از راه انتقالِ چیزی از منقار به منقار است. به طاووس نگاه کن که "نی‌پر" های او را چون دانه‌های شانه‌ای نقره‌گون بینی و آن پرهای پر نقش و نگار که بر آن روییده و دایره‌های شگفت [[خورشید]] مانند را چون زر [[ناب]] و پاره‌های زبرجد جلوه‌گر ساخته است و اگر این آفرینش حیرت‌زا را بدانچه از [[زمین]] روید [[تشبیه]] کنی، باید بگویی که مجموعه گل‌های رنگارنگ بهاری است و اگر آن را به [[لباس]] مانند سازی، چونان جامه‌ای نگارین است یا همانند بُردِ زیبا و چشم‌نوازِ [[یمانی]]؛ و اگر به زیورها و پیرایه‌ها هم‌شکل‌سازی، چون نگین‌ها رنگارنگی است که در حلقه سیمین جواهرنشان نشسته است. دوباره طاووس را تماشا کن که به ناز و کرشمه خرامد و هر دم به دُم و بالش خیره شود و از [[زیبایی]] [[لباس]] و جلوه پرهای سحرآمیز و رنگینش چنان به شادی آید و سرمست شود که فریاد خنده برآرد، ولی آن‌گاه که چشمش به پایش افتد چنان ناله سر دهد که گویی بلندبلند بگرید و به این و آن التماس و استغاثه کند و دردمندیِ خود را بی‌پرده برملا سازد، زیرا پاهایش زشت و لاغر چون پای خروسان خلاسی<ref>خروسی حاصل از جفت‌گیری ماکیان ایرانی و هندی که ظاهری زشت دارد.</ref> است که به زشتی زبانزدند؛ و از کنار پایین ساقش خاری [[پنهان]] رُسته و یال او را موهای بلند سبز و پر نقش و نگار فرا گرفته است. بالای گردنش چون ابریق بلند و سیمین است و قسمت زیرین آن تا نزدیکی شکم وسمه یمنی نیلگون، یا به مانند پرده‌ای حریر که بر آینه‌ای صاف و شفّاف فروافتاده باشد، گویی تور سیاه‌رنگ [[زیبایی]] که از شدّت [[زیبایی]] و برّاقی، سبزی خوش‌رنگ جلوه می‌کند، بر سر افکنده است؛ و گوش او را گویی نقّاشی چیره‌دست به رنگ گل بابونه سفید درآورده است که از شدّت سفیدی می‌درخشد، پس این سپیدی در آن سیاهی خودنمایی می‌کند. کمتر رنگی است که در طاووس به کار نرفته باشد، تازه از شدّت [[صفا]] و درخشندگی در اوج است و از همه رنگ‌ها [[برتر]]. پس بال او چون شکوفه‌های وحشیِ خودروست که نه [[باران]] بهاری آن‌ها را پرورش داده و نه [[آفتاب]] تابستان. گاه شود که پرهای طاووس چون برگ پاییزان بریزد و یکی پس از دیگری بیفتد، ولی به‌زودی جای آن روید و روید تا به شکل نخستین بازگردد، در حالی که با رنگ سابقش تفاوت نکند و هیچ رنگی در غیر جای خود نروید. چون پر طاووس را نیک بنگری، رنگ گل سرخ نماید، گاه سبزی زبرجدی و زمانی زرد طلایی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.</ref>.
==[[آفرینش]] مورچه==
==آفرینش مورچه==
*چرا به این موجودات کوچک نمی‌نگرند که آن‌ها را بسیار زیبا و استوار آفریده و حساب‌شده و عالی [[سازمان‌دهی]] کرده و گوش و چشم برایشان ساخته و پوست و استخوان بدیشان بخشیده است. به مورچه نگاه کنید با آن جثّه کوچک و ظرافت اندام که به [[سختی]] به چشم آید و به [[اندیشه]] نیاید، چگونه بر زمین جنبد و روزی‌اش را یابد. دانه را به لانه برَد و در جایگاهش نهد، در تابستان به [[فکر]] زمستانش و در چینش دانه در لانه در [[فکر]] برداشتش، روزی‌اش ضمانت شده و بر اساس نیازش بدو رسیده. خدای بخشنده از او [[غفلت]] نکند و [[پروردگار]] مدبّر او را [[ناامید]] نسازد. گرچه او در [[دل]] سنگ صاف و هموار یا صخره بلند و ناهموار باشد. اگر دستگاه تغدیه او را نیک بنگری و در بالا و پایین آن بیندیشی و به کنار استخوان‌های شکم او که در اندرونش قرار دارد و چشم و گوشش که در سرش باشد، توجّه کنی، آن وقت با همه وجود از [[آفرینش]] او به شگفتی آیی و از آن مبهوت مانی و از توصیف آن به زحمت و [[رنج]] افتی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>.
*چرا به این موجودات کوچک نمی‌نگرند که آن‌ها را بسیار زیبا و استوار آفریده و حساب‌شده و عالی [[سازمان‌دهی]] کرده و گوش و چشم برایشان ساخته و پوست و استخوان بدیشان بخشیده است. به مورچه نگاه کنید با آن جثّه کوچک و ظرافت اندام که به [[سختی]] به چشم آید و به [[اندیشه]] نیاید، چگونه بر زمین جنبد و روزی‌اش را یابد. دانه را به لانه برَد و در جایگاهش نهد، در تابستان به [[فکر]] زمستانش و در چینش دانه در لانه در [[فکر]] برداشتش، روزی‌اش ضمانت شده و بر اساس نیازش بدو رسیده. خدای بخشنده از او [[غفلت]] نکند و [[پروردگار]] مدبّر او را [[ناامید]] نسازد. گرچه او در [[دل]] سنگ صاف و هموار یا صخره بلند و ناهموار باشد. اگر دستگاه تغدیه او را نیک بنگری و در بالا و پایین آن بیندیشی و به کنار استخوان‌های شکم او که در اندرونش قرار دارد و چشم و گوشش که در سرش باشد، توجّه کنی، آن وقت با همه وجود از آفرینش او به شگفتی آیی و از آن مبهوت مانی و از توصیف آن به زحمت و [[رنج]] افتی<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>.
==[[آفرینش]] ملخ==
==آفرینش ملخ==
*و اگر توضیح بیشتر خواستی به ملخ نگاه کن که دو چشم سرخ برای او آفریده و دو سیاهی که چون ماه درخشنده است. شنواییِ او را [[ناپیدا]] نهاد، دهانی مناسب برای او بگشاد، دریافتی قوی بدو بخشید، دندان‌هایی شکننده و بُرنده و دست و پایی چون داس که بدان مزرعه را درو کند و کشاورزان نسبت به زراعتشان از آ‌ن‌ها بترسند و اگر به [[یاری]] یکدیگر هم بشتابند، نتوانند آنان را دور سازند و برطرف کنند تا زراعتشان مورد حمله و هجوم آن‌ها قرار گیرد و هر کاری که خواهند، کنند، در حالی که همه اندامشان به اندازه انگشتی کوچک هم نیست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>.
*و اگر توضیح بیشتر خواستی به ملخ نگاه کن که دو چشم سرخ برای او آفریده و دو سیاهی که چون ماه درخشنده است. شنواییِ او را [[ناپیدا]] نهاد، دهانی مناسب برای او بگشاد، دریافتی قوی بدو بخشید، دندان‌هایی شکننده و بُرنده و دست و پایی چون داس که بدان مزرعه را درو کند و کشاورزان نسبت به زراعتشان از آ‌ن‌ها بترسند و اگر به [[یاری]] یکدیگر هم بشتابند، نتوانند آنان را دور سازند و برطرف کنند تا زراعتشان مورد حمله و هجوم آن‌ها قرار گیرد و هر کاری که خواهند، کنند، در حالی که همه اندامشان به اندازه انگشتی کوچک هم نیست<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۷.</ref>.
==[[آفرینش]] خفّاش==
==آفرینش خفّاش==
*از لطایف صنع و عجایب [[خلقت]] او، چیزی است که در [[آفرینش]] حکیمانه خفاشان می‌بینیم [[روشنایی]] روز همه چیز را به جنبش و [[نشاط]] می‌آورد، ولی خفاشان را از جنبش و [[نشاط]] بازمی‌دارد. [[تاریکی]] شب به جنبش و نشاطش می‌آورد، در حالی که هر جانداری را از جنبش و [[نشاط]] بازمی‌دارد. چنان چشمانش ناتوان است که نتواند از [[خورشید]] تابان مدد جوید و در پرتو آن راه خود را بیابد و به آن جاها که خواهد برسد. [[خداوند]] خفاشان را از رفتن به جایی که [[نور]] [[خورشید]] می‌درخشد، بازمی‌دارد و در نهان‌خانه [[ظلمت]] جای می‌دهد و از پرواز در تابش [[خورشید]]، بی‌نیاز می‌دارد. خفاش به هنگام روز، پلک‌هایش را روی حدقه‌های چشمانش فرو می‌خواباند و چون شب در رسد، [[تاریکی]] آن را چونان چراغی برای یافتن روزی خویش به‌کار می‌گیرد. [[تاریکی]] دیدگانش را از دیدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق [[ظلمت]] بازندارد. چون [[خورشید]] نقاب از روی برگیرد و سپیدی روز [[آشکار]] شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نماید، بار دیگر دیدگان بر هم می‌نهد و به هر چه در [[ظلمت]] شب گرد آورده، اکتفا می‌کند. منزّه است خداوندی که شب را روز او گردانید تا برای یافتن معاش در حرکت آید و روز را برای او زمان [[آرامش]] و سکون قرار داد. [[خداوند]] او را بال‌هایی داد، آفریده از گوشت او که به هنگام نیاز با آن‌ها پرواز کند؛ بال‌هایی همانند برگه گوش که در آن نه پر هست و نه استخوان، ولی تو جای رگ‌ها را در میان آن‌ها آشکارا می‌بینی. خفاش را دو بال است نه چنان نازک و لطیف که شکافته شوند و نه سخت و ضخیم که سنگینی کنند. می‌پرد و بچه‌اش چسبیده به اوست، گویی به او [[پناه]] برده است. هنگامی که مادر می‌نشیند، او نیز می‌نشیند و هنگامی که بر می‌خیزد، او نیز برمی‌خیزد. از [[فرزند]] جدا نشود تا اعضایش محکم شوند و بال‌هایش توان پروازش را بیابند و بیاموزد راه‌های زیستنش را و [[مصالح]] زندگی‌اش را. منزّه است آن خداوندی که [[آفریدگار]] هر چیزی است، بی‌هیچ نمونه‌ای که پیش‌تر آفریده باشندش<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]؛ ج۱، ص: 53- 62.</ref>.
*از لطایف صنع و عجایب [[خلقت]] او، چیزی است که در آفرینش حکیمانه خفاشان می‌بینیم [[روشنایی]] روز همه چیز را به جنبش و [[نشاط]] می‌آورد، ولی خفاشان را از جنبش و [[نشاط]] بازمی‌دارد. [[تاریکی]] شب به جنبش و نشاطش می‌آورد، در حالی که هر جانداری را از جنبش و [[نشاط]] بازمی‌دارد. چنان چشمانش ناتوان است که نتواند از [[خورشید]] تابان مدد جوید و در پرتو آن راه خود را بیابد و به آن جاها که خواهد برسد. [[خداوند]] خفاشان را از رفتن به جایی که [[نور]] [[خورشید]] می‌درخشد، بازمی‌دارد و در نهان‌خانه [[ظلمت]] جای می‌دهد و از پرواز در تابش [[خورشید]]، بی‌نیاز می‌دارد. خفاش به هنگام روز، پلک‌هایش را روی حدقه‌های چشمانش فرو می‌خواباند و چون شب در رسد، [[تاریکی]] آن را چونان چراغی برای یافتن روزی خویش به‌کار می‌گیرد. [[تاریکی]] دیدگانش را از دیدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق [[ظلمت]] بازندارد. چون [[خورشید]] نقاب از روی برگیرد و سپیدی روز [[آشکار]] شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نماید، بار دیگر دیدگان بر هم می‌نهد و به هر چه در [[ظلمت]] شب گرد آورده، اکتفا می‌کند. منزّه است خداوندی که شب را روز او گردانید تا برای یافتن معاش در حرکت آید و روز را برای او زمان [[آرامش]] و سکون قرار داد. [[خداوند]] او را بال‌هایی داد، آفریده از گوشت او که به هنگام نیاز با آن‌ها پرواز کند؛ بال‌هایی همانند برگه گوش که در آن نه پر هست و نه استخوان، ولی تو جای رگ‌ها را در میان آن‌ها آشکارا می‌بینی. خفاش را دو بال است نه چنان نازک و لطیف که شکافته شوند و نه سخت و ضخیم که سنگینی کنند. می‌پرد و بچه‌اش چسبیده به اوست، گویی به او [[پناه]] برده است. هنگامی که مادر می‌نشیند، او نیز می‌نشیند و هنگامی که بر می‌خیزد، او نیز برمی‌خیزد. از [[فرزند]] جدا نشود تا اعضایش محکم شوند و بال‌هایش توان پروازش را بیابند و بیاموزد راه‌های زیستنش را و [[مصالح]] زندگی‌اش را. منزّه است آن خداوندی که [[آفریدگار]] هر چیزی است، بی‌هیچ نمونه‌ای که پیش‌تر آفریده باشندش<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۵۴</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]؛ ج۱، ص: 53- 62.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش