آیه ولایت: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۳ آوریل ۲۰۲۰
جز
جایگزینی متن - 'حوزه' به 'حوزه'
جز (جایگزینی متن - 'حوزه' به 'حوزه')
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
#تمام [[معارف]] کلی به همراه برخی جزئیات آنها [[بیان]] شده، و به اعتبار همان [[معارف]] کلی، اکمال [[دین]] تحقق یافته است؛
#تمام [[معارف]] کلی به همراه برخی جزئیات آنها [[بیان]] شده، و به اعتبار همان [[معارف]] کلی، اکمال [[دین]] تحقق یافته است؛
#تنها [[معارف]] کلی [[دین]] [[بیان]] شده؛ اما تفصیل آنها [[بیان]] نشده است؛ بگونه‌ای که اگر کسی به آن [[معارف]] کلی مراجعه کند، می‌تواند [[حقیقت]] را یافته، [[هدایت]] شود.
#تنها [[معارف]] کلی [[دین]] [[بیان]] شده؛ اما تفصیل آنها [[بیان]] نشده است؛ بگونه‌ای که اگر کسی به آن [[معارف]] کلی مراجعه کند، می‌تواند [[حقیقت]] را یافته، [[هدایت]] شود.
*فرضیه سوم به نظر پذیرفتنی نیست؛ زیرا با جستوجویی کوتاه در [[آیات]] و [[سنت نبوی]] می‌توان دریافت که [[بیان]] [[دین]]، به کلیات محدود نبوده است. [[قرآن کریم]] از برخی مسائل جزئی [[وضو]]، [[ارث]]، [[روزه]]، انواع [[طلاق]] و عدّه، مسائل [[زنان]]، مهریه، چگونگی قرض دادن به دیگران و... سخن گفته است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز خود [[وضو]] گرفته، [[نماز]] خوانده، [[غسل]] کرده، [[اقدام]] به [[گرفتن زکات]] و نیز [[جزیه]] از [[اهل کتاب]] کرده، [[حدود شرعی]] را بر مجرمان پیاده، و مسئله [[ارث]] را با جزئیات آن [[بیان]] کرده است. معاملات فراوانی نیز در عصر [[نبوی]] انجام می‌شد، متنجسات بی‌شماری [[تطهیر]] می‌شد و.... در [[حوزه]] [[عقاید]] و [[اخلاق]] نیز [[آیات]] و روایاتی پرشمار وجود دارند که بیانگر [[تبیین معارف]] جزئی در این دو حوزهاند که [[بیان]] آنها از حوصله این نوشتار خارج است. بنابراین نمی‌توان گفت [[قرآن کریم]] یا [[سنت نبوی]] تنها به [[بیان]] کلیات بسنده کرده است. اثبات فرضیه نخست نیز کاری بس دشوار است؛ زیرا به لحاظ آنچه اکنون در [[اختیار]] داریم، نمی‌توان گفت تمام [[احکام]] و [[معارف دین]] - اعم از [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] و [[فقهی]]؛ خواه کلی و خواه جزئی - در عصر [[نبوی]] [[بیان]] شده است. دست‌کم اینکه نمی‌توان آن را اثبات کرد. فرضیه دوم فی‌نفسه صحیح مینماید و اثبات آن، آسان است؛ زیرا [[قرآن]] و [[سنت نبوی]] مؤید این فرضیه‌اند. به دیگر سخن، به لحاظ [[مقام]] اثبات، می‌توان به راحتی گفت که [[قرآن کریم]]، اصول و کلیات [[معارف]] را همراه با برخی جزئیات [[بیان]] کرده است. این آموزه فی‌نفسه خدشه‌پذیر نیست؛ اما سخن آن است که چگونه می‌توان [[دینی]] را که بخشی از [[معارف]] آن على‌الفرض گفته نشده، [[دینی]] کمال یافته دانست؟ آیا اکمال [[دین]] با این فرضیه سازگار است؟ در پاسخ باید گفت روزی که [[آیه اکمال]] نازل شد، چه اتفاقی رخ داد که [[خداوند]] اكمال [[دین]] را اعلام کرد؟ آیا [[معرفتی]] [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] یا [[فقهی]] به [[دین]] اضافه شد که [[دین]] با اضافه شدن همان یک [[معرفت]] به کمال رسید؟ براساس باورهای اصیل و صحیح [[شیعی]]، آن روز مصادف با [[واقعه غدیر خم]] و [[انتصاب]] [[امام علی]]{{ع}} به عنوان [[امام]] و [[پیشوای مسلمانان]] پس از [[رسول گرامی]]{{صل}} بود. بنابراین، آنچه موجب اکمال [[دین]] شد، این [[انتصاب]] [[فرخنده]] بود، نه افزودن [[معرفتی]] [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] یا [[فقهی]].
*فرضیه سوم به نظر پذیرفتنی نیست؛ زیرا با جستوجویی کوتاه در [[آیات]] و [[سنت نبوی]] می‌توان دریافت که [[بیان]] [[دین]]، به کلیات محدود نبوده است. [[قرآن کریم]] از برخی مسائل جزئی [[وضو]]، [[ارث]]، [[روزه]]، انواع [[طلاق]] و عدّه، مسائل [[زنان]]، مهریه، چگونگی قرض دادن به دیگران و... سخن گفته است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز خود [[وضو]] گرفته، [[نماز]] خوانده، [[غسل]] کرده، [[اقدام]] به [[گرفتن زکات]] و نیز [[جزیه]] از [[اهل کتاب]] کرده، [[حدود شرعی]] را بر مجرمان پیاده، و مسئله [[ارث]] را با جزئیات آن [[بیان]] کرده است. معاملات فراوانی نیز در عصر [[نبوی]] انجام می‌شد، متنجسات بی‌شماری [[تطهیر]] می‌شد و.... در حوزه [[عقاید]] و [[اخلاق]] نیز [[آیات]] و روایاتی پرشمار وجود دارند که بیانگر [[تبیین معارف]] جزئی در این دو حوزهاند که [[بیان]] آنها از حوصله این نوشتار خارج است. بنابراین نمی‌توان گفت [[قرآن کریم]] یا [[سنت نبوی]] تنها به [[بیان]] کلیات بسنده کرده است. اثبات فرضیه نخست نیز کاری بس دشوار است؛ زیرا به لحاظ آنچه اکنون در [[اختیار]] داریم، نمی‌توان گفت تمام [[احکام]] و [[معارف دین]] - اعم از [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] و [[فقهی]]؛ خواه کلی و خواه جزئی - در عصر [[نبوی]] [[بیان]] شده است. دست‌کم اینکه نمی‌توان آن را اثبات کرد. فرضیه دوم فی‌نفسه صحیح مینماید و اثبات آن، آسان است؛ زیرا [[قرآن]] و [[سنت نبوی]] مؤید این فرضیه‌اند. به دیگر سخن، به لحاظ [[مقام]] اثبات، می‌توان به راحتی گفت که [[قرآن کریم]]، اصول و کلیات [[معارف]] را همراه با برخی جزئیات [[بیان]] کرده است. این آموزه فی‌نفسه خدشه‌پذیر نیست؛ اما سخن آن است که چگونه می‌توان [[دینی]] را که بخشی از [[معارف]] آن على‌الفرض گفته نشده، [[دینی]] کمال یافته دانست؟ آیا اکمال [[دین]] با این فرضیه سازگار است؟ در پاسخ باید گفت روزی که [[آیه اکمال]] نازل شد، چه اتفاقی رخ داد که [[خداوند]] اكمال [[دین]] را اعلام کرد؟ آیا [[معرفتی]] [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] یا [[فقهی]] به [[دین]] اضافه شد که [[دین]] با اضافه شدن همان یک [[معرفت]] به کمال رسید؟ براساس باورهای اصیل و صحیح [[شیعی]]، آن روز مصادف با [[واقعه غدیر خم]] و [[انتصاب]] [[امام علی]]{{ع}} به عنوان [[امام]] و [[پیشوای مسلمانان]] پس از [[رسول گرامی]]{{صل}} بود. بنابراین، آنچه موجب اکمال [[دین]] شد، این [[انتصاب]] [[فرخنده]] بود، نه افزودن [[معرفتی]] [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]] یا [[فقهی]].
*آری، رها کردن [[دین]] به حال خود و عدم [[انتصاب]] [[جانشین]] پس از [[پیامبر]] آن [[دین]] برای رسیدگی به [[امور دینی]]، ضعفی [[آشکار]] است؛ از‌این‌روست که در تمام [[ادیان]]، این [[ضعف]] با وجود [[پیامبران]] [[تبلیغی]] یا اوصيا جبران شده است و [[دین اسلام]] نیز از این امر مستثنا نیست.
*آری، رها کردن [[دین]] به حال خود و عدم [[انتصاب]] [[جانشین]] پس از [[پیامبر]] آن [[دین]] برای رسیدگی به [[امور دینی]]، ضعفی [[آشکار]] است؛ از‌این‌روست که در تمام [[ادیان]]، این [[ضعف]] با وجود [[پیامبران]] [[تبلیغی]] یا اوصيا جبران شده است و [[دین اسلام]] نیز از این امر مستثنا نیست.
*با توجه به آنچه [[گذشت]]، می‌توان گفت [[انتصاب]] [[جانشین]] موجب اکمال [[دین]] است؛ زیرا معارفی که در عصر [[نبوی]] گفته نشده، به وسیله او [[تشریع]] یا بیانشدنی است<ref>درباره اینکه بخش یادشده، مستقیما از جانب خداوند به امامان گفته شده تا ایشان به مردم ابلاغ کنند یا خیر، در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت و در این مقام، تنها درصدد بررسی فرض نخست - یعنی حق تشریع - هستیم.</ref> بنابراین داشتنِ [[حق]] [[تشریع]] [[امامان]]{{عم}} با اکمال [[دین]] ناسازگار نیست؛ بلکه اکمال [[دین]] را معنادار می‌کند. ضمن آنکه باید توجه داشت که اکمال [[دین]]، غیر از ختم [[دین]] است و [[آیه]] یادشده، از اکمال [[دین]] سخن گفته است. از‌این‌رو ناسازگاری میان اكمال [[دین]] و [[حق]] تشريع برای [[امام]] وجود ندارد. به دیگر سخن، مقصود از اکمال [[دین]]، لزوماً این نیست که تمام کلیات و جزئیات [[دین]] [[بیان]] شده باشد؛ بلکه اگر برای اکمال [[دین]] چارهای اندیشیده شده که از طریق آن، [[دین]] به کمال خود برسد، باز هم می‌توان از اکمال [[دین]] سخن گفت. بنابراین، [[آیه اکمال دین]] نمی‌تواند [[مقید]] آیه ولایت باشد و اگر [[دلیل]] دیگری بر تقیید پیدا نشود، باید پذیرفت که [[امام]]{{ع}} [[حق]] تشريع حكم را دارد<ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]، ص۱۸۵ تا ۱۸۸.</ref>.
*با توجه به آنچه [[گذشت]]، می‌توان گفت [[انتصاب]] [[جانشین]] موجب اکمال [[دین]] است؛ زیرا معارفی که در عصر [[نبوی]] گفته نشده، به وسیله او [[تشریع]] یا بیانشدنی است<ref>درباره اینکه بخش یادشده، مستقیما از جانب خداوند به امامان گفته شده تا ایشان به مردم ابلاغ کنند یا خیر، در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت و در این مقام، تنها درصدد بررسی فرض نخست - یعنی حق تشریع - هستیم.</ref> بنابراین داشتنِ [[حق]] [[تشریع]] [[امامان]]{{عم}} با اکمال [[دین]] ناسازگار نیست؛ بلکه اکمال [[دین]] را معنادار می‌کند. ضمن آنکه باید توجه داشت که اکمال [[دین]]، غیر از ختم [[دین]] است و [[آیه]] یادشده، از اکمال [[دین]] سخن گفته است. از‌این‌رو ناسازگاری میان اكمال [[دین]] و [[حق]] تشريع برای [[امام]] وجود ندارد. به دیگر سخن، مقصود از اکمال [[دین]]، لزوماً این نیست که تمام کلیات و جزئیات [[دین]] [[بیان]] شده باشد؛ بلکه اگر برای اکمال [[دین]] چارهای اندیشیده شده که از طریق آن، [[دین]] به کمال خود برسد، باز هم می‌توان از اکمال [[دین]] سخن گفت. بنابراین، [[آیه اکمال دین]] نمی‌تواند [[مقید]] آیه ولایت باشد و اگر [[دلیل]] دیگری بر تقیید پیدا نشود، باید پذیرفت که [[امام]]{{ع}} [[حق]] تشريع حكم را دارد<ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]، ص۱۸۵ تا ۱۸۸.</ref>.
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش