حق: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۰
خط ۹۵: خط ۹۵:
*مراد از [[تکلیف]] در مباحث [[حقوقی]]، [[حکم]] و فرمانی است که از سوی [[مقام]] صلاحیت‌دار صادر می‌شود. این [[دستور]] هرچند به معنای حق نیست و به جهت الزامی بودن، دشواری‌هایی را برای افراد به همراه دارد و به همین جهت به آن [[تکلیف]] می‌گویند که از کلفت به معنای دشواری اشتقاق یافته است ولی هر تکلیفی در مقررات [[حقوقی]] ملازم با حقی است که برای دیگران در نظر گرفته شده و هر حقی نیز تکلیفی را برای دیگران به همراه دارد؛ از این رو، می‌گوئیم حق و [[تکلیف]] دو مفهوم متلازم و به یک معنی دو روی یک سکه‌اند وقتی می‌گوییم کسی حق دارد از چیزی با کسی بهره‌مند شود این درست به این معنی است که دیگران [[تکلیف]] دارند حق او را محترم بشمارند و در آن بهره وری مزاحم او نباشند و احیاناً به [[وظیفه]] خاص خود در قبال او عمل کنند و نیز اگر گفته شود که افراد نباید در [[مال]] کسی بدون [[اذن]] او [[تصرف]] کنند این بدان معنی است که مالک [[حق تصرف]] و بهره‌وری را دارد. پس حق و [[تکلیف]] ملازم یکدیگرند و با هم [[جعل]] می‌شوند<ref>قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، فلسفۀ حقوق، ص۲۴.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۶- ۳۷.</ref>.
*مراد از [[تکلیف]] در مباحث [[حقوقی]]، [[حکم]] و فرمانی است که از سوی [[مقام]] صلاحیت‌دار صادر می‌شود. این [[دستور]] هرچند به معنای حق نیست و به جهت الزامی بودن، دشواری‌هایی را برای افراد به همراه دارد و به همین جهت به آن [[تکلیف]] می‌گویند که از کلفت به معنای دشواری اشتقاق یافته است ولی هر تکلیفی در مقررات [[حقوقی]] ملازم با حقی است که برای دیگران در نظر گرفته شده و هر حقی نیز تکلیفی را برای دیگران به همراه دارد؛ از این رو، می‌گوئیم حق و [[تکلیف]] دو مفهوم متلازم و به یک معنی دو روی یک سکه‌اند وقتی می‌گوییم کسی حق دارد از چیزی با کسی بهره‌مند شود این درست به این معنی است که دیگران [[تکلیف]] دارند حق او را محترم بشمارند و در آن بهره وری مزاحم او نباشند و احیاناً به [[وظیفه]] خاص خود در قبال او عمل کنند و نیز اگر گفته شود که افراد نباید در [[مال]] کسی بدون [[اذن]] او [[تصرف]] کنند این بدان معنی است که مالک [[حق تصرف]] و بهره‌وری را دارد. پس حق و [[تکلیف]] ملازم یکدیگرند و با هم [[جعل]] می‌شوند<ref>قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، فلسفۀ حقوق، ص۲۴.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۶- ۳۷.</ref>.


==تلازم بین [[حق]] و [[تکلیف]]==
==تلازم بین حق و [[تکلیف]]==
*تلازم بین [[حق]] و [[تکلیف]] به دو صورت است:
*تلازم بین حق و [[تکلیف]] به دو صورت است:
#'''تلازم در [[ناحیه]] مفهوم:''' وقتی فردی بر دیگری دارای [[حق]] است یعنی اینکه طرف مقابل نسبت به فرد اول دارای [[تکلیف]] است و باید [[حق]] او را ادا کند وگرنه "[[حق]] داشتن" یک فرد نسبت به فرد دیگر، امری لغو و [[بیهوده]] خواهد بود؛ هم چنین در همین رابطه، اگر می‌گوییم: [[خدا]] بر [[بندگان]] [[حق]] دارد، بدان معنا است که [[بندگان]] موظف به [[ادای حق]] او هستند، عکس آن نیز قابل بیان است.
#'''تلازم در [[ناحیه]] مفهوم:''' وقتی فردی بر دیگری دارای حق است یعنی اینکه طرف مقابل نسبت به فرد اول دارای [[تکلیف]] است و باید حق او را ادا کند وگرنه "حق داشتن" یک فرد نسبت به فرد دیگر، امری لغو و [[بیهوده]] خواهد بود؛ هم چنین در همین رابطه، اگر می‌گوییم: [[خدا]] بر [[بندگان]] حق دارد، بدان معنا است که [[بندگان]] موظف به [[ادای حق]] او هستند، عکس آن نیز قابل بیان است.
#'''تلازم در [[ناحیه]] [[تشریع]]:''' این رابطه، یک رابطه قراردادی بین [[حق]] و [[تکلیف]] است در این حالت [[مقام]] [[جعل]] و [[تشریع]] مد نظر است. [[مصالح]] [[زندگی]] [[انسان‌ها]] اقتضا دارد که اگر فردی دارای حقی است برای او تکلیفی نیز قرار داده شود. لازمۀ استفاده از [[جامعه]] این است که در مقابل آن، خدمتی به [[جامعه]] ارائه دهد، هر کس در [[اجتماع]] از دست آوردهای دیگران بهره می‌برد موظف به بهره‌رسانی به دیگران است.
#'''تلازم در [[ناحیه]] [[تشریع]]:''' این رابطه، یک رابطه قراردادی بین حق و [[تکلیف]] است در این حالت [[مقام]] [[جعل]] و [[تشریع]] مد نظر است. [[مصالح]] [[زندگی]] [[انسان‌ها]] اقتضا دارد که اگر فردی دارای حقی است برای او تکلیفی نیز قرار داده شود. لازمۀ استفاده از [[جامعه]] این است که در مقابل آن، خدمتی به [[جامعه]] ارائه دهد، هر کس در [[اجتماع]] از دست آوردهای دیگران بهره می‌برد موظف به بهره‌رسانی به دیگران است.
*تفاوت این دو نوع تلازم در آن است که در حالت اول، تلازم [[حق]] و [[تکلیف]] نسبت به دو نفر مد نظر است یعنی [[حق]] یک فرد در مقابل [[تکلیف]] دیگری نسبت به فرد اول است اما در حالت دوم تلازم [[حق]] و [[تکلیف]] نسبت به یک فرد ملاحظه می‌گردد و گفته می‌شود اگر فردی دارای "[[حق]]" است خود او نیز دارای "تکلیفی" است<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص۳۶.</ref>.
*تفاوت این دو نوع تلازم در آن است که در حالت اول، تلازم حق و [[تکلیف]] نسبت به دو نفر مد نظر است یعنی حق یک فرد در مقابل [[تکلیف]] دیگری نسبت به فرد اول است اما در حالت دوم تلازم حق و [[تکلیف]] نسبت به یک فرد ملاحظه می‌گردد و گفته می‌شود اگر فردی دارای "حق" است خود او نیز دارای "تکلیفی" است<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص۳۶.</ref>.
*با وجود تلازم میان [[حق]] و [[تکلیف]] و قابل تفکیک نبودن این دو، معلوم می‌شود گفتن اینکه [[زبان دین]]، [[زبان]] [[تکلیف]] است نه زبان [[حق]]، [[سخن]] منطقی نیست، [[انسان]] دارای [[حقوقی]] است، [[خداوند]] خواسته است تا او برای رسیدن به [[حقوق]] خود، به رعایت تکالیفی ملزم گردد، به همین جهت او را [[مکلف]] کرده تا [[حقوق]] خود را [[احیا]] کند. با این [[وصف]]، انجام [[تکالیف الهی]] به احیای [[حقوق انسانی]] و [[تکریم]] او باز می‌گردد. [[انسان]] با [[پذیرش]] [[امانت الهی]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ}}<ref>«ما امانت را عرضه کردیم» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و بر تن نمودن [[لباس]] [[کرامت]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref> و برخوردار بودن از [[برترین]] ظرفیت [[علمی]] و آشنایی با [[اسمای الهی]]: {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت.».. سوره بقره، آیه ۳۱.</ref> [[جایگاه]] [[برتری]] پیدا کرد و مقامِ [[خلافت الهی]] را در [[زمین]] به خود اختصاص داد که لازمه حفظِ چنین جایگاهی [[پذیرش]] [[مسئولیت]] و قبول [[تکلیف]] است<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۵۹ و ۱۶۴ با تلخیص.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۷- ۳۹.</ref>.
*با وجود تلازم میان حق و [[تکلیف]] و قابل تفکیک نبودن این دو، معلوم می‌شود گفتن اینکه [[زبان دین]]، [[زبان]] [[تکلیف]] است نه زبان حق، [[سخن]] منطقی نیست، [[انسان]] دارای [[حقوقی]] است، [[خداوند]] خواسته است تا او برای رسیدن به [[حقوق]] خود، به رعایت تکالیفی ملزم گردد، به همین جهت او را [[مکلف]] کرده تا [[حقوق]] خود را [[احیا]] کند. با این [[وصف]]، انجام [[تکالیف الهی]] به احیای [[حقوق انسانی]] و [[تکریم]] او باز می‌گردد. [[انسان]] با [[پذیرش]] [[امانت الهی]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ}}<ref>«ما امانت را عرضه کردیم» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و بر تن نمودن [[لباس]] [[کرامت]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref> و برخوردار بودن از [[برترین]] ظرفیت [[علمی]] و آشنایی با [[اسمای الهی]]: {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت.».. سوره بقره، آیه ۳۱.</ref> [[جایگاه]] [[برتری]] پیدا کرد و مقامِ [[خلافت الهی]] را در [[زمین]] به خود اختصاص داد که لازمه حفظِ چنین جایگاهی [[پذیرش]] [[مسئولیت]] و قبول [[تکلیف]] است<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۵۹ و ۱۶۴ با تلخیص.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۷- ۳۹.</ref>.


==حق در [[قرآن]]==
==حق در [[قرآن]]==
۱۱۵٬۱۸۰

ویرایش