←رازگشایی مخالفان امیرالمؤمنین علی{{ع}}
خط ۲۴۴: | خط ۲۴۴: | ||
*سپس آن [[امام همام]]؛ [[حضرت]] [[ابومحمد]] [[حسن بن علی]] ([[کریم]] [[اهل بیت]]){{عم}} لب به سخن گشود و فرمود: | *سپس آن [[امام همام]]؛ [[حضرت]] [[ابومحمد]] [[حسن بن علی]] ([[کریم]] [[اهل بیت]]){{عم}} لب به سخن گشود و فرمود: | ||
*"[[حمد]] و [[ستایش]] برای خداوندی است که اول شما را به اول ما [[هدایت]] کرد، و آخرتان را به آخر ما رهنمون شد، و [[صلوات]] و [[سلام]] [[خداوند]] بر جدم، [[محمد]] [[نبی]] و بر [[آل]] او باد! به گفتارم دقیق گوش کنید و [[علم]] و فهمتان را تا پایان آن نزد من به عاریت بگذارید. و ابتدا با تو سخن میگویم ای [[معاویه]]!" | *"[[حمد]] و [[ستایش]] برای خداوندی است که اول شما را به اول ما [[هدایت]] کرد، و آخرتان را به آخر ما رهنمون شد، و [[صلوات]] و [[سلام]] [[خداوند]] بر جدم، [[محمد]] [[نبی]] و بر [[آل]] او باد! به گفتارم دقیق گوش کنید و [[علم]] و فهمتان را تا پایان آن نزد من به عاریت بگذارید. و ابتدا با تو سخن میگویم ای [[معاویه]]!" | ||
سپس آن [[حضرت]] به [[معاویه]] فرمود: "ای ازرق! به [[خدا]] قسم کسی جز تو به من [[ناسزا]] نگفت و این [[ناسزا]] از جانب این گروه نبود، و جز تو به من [[دشنام]] نداد و این از جانب ایشان نبود، بلکه تنها تو به من [[ناسزا]] گفته و [[دشنام]] دادی، و این، از [[بدی]] [[رأی]] و [[سرکشی]] و [[حسد]] تو نسبت به ما و [[دشمنی]] قدیم و جدید شما با [[حضرت محمد]]{{صل}}،است. | *سپس آن [[حضرت]] به [[معاویه]] فرمود: "ای ازرق! به [[خدا]] قسم کسی جز تو به من [[ناسزا]] نگفت و این [[ناسزا]] از جانب این گروه نبود، و جز تو به من [[دشنام]] نداد و این از جانب ایشان نبود، بلکه تنها تو به من [[ناسزا]] گفته و [[دشنام]] دادی، و این، از [[بدی]] [[رأی]] و [[سرکشی]] و [[حسد]] تو نسبت به ما و [[دشمنی]] قدیم و جدید شما با [[حضرت محمد]]{{صل}}،است. | ||
*و این را بدان ای ازرق! اگر این گروه در [[مسجد رسول]] [[خدا]] و در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] با من روبرو میشدند، هرگز نمیتوانستند کلمهای بر زبان رانده، اینگونه با من روبرو شوند. پس ای گروهی که علیه من [[متحد]] شدهاید، خوب گوش دهید، و هیچ حقی را که بدان واقفاید از من [[پنهان]] و هیچ باطلی که از زبانم جاری شد؛ [[تصدیق]] نکنید، و با تو آغاز میکنم ای [[معاویه]]، و البته کمتر از آنچه لایق توست، خواهم گفت؛ | *و این را بدان ای ازرق! اگر این گروه در [[مسجد رسول]] [[خدا]] و در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] با من روبرو میشدند، هرگز نمیتوانستند کلمهای بر زبان رانده، اینگونه با من روبرو شوند. پس ای گروهی که علیه من [[متحد]] شدهاید، خوب گوش دهید، و هیچ حقی را که بدان واقفاید از من [[پنهان]] و هیچ باطلی که از زبانم جاری شد؛ [[تصدیق]] نکنید، و با تو آغاز میکنم ای [[معاویه]]، و البته کمتر از آنچه لایق توست، خواهم گفت؛ | ||
*شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا هیچ میدانید آن مردی که به او [[دشنام]] دادید، هموست که با [[رسول خدا]]{{صل}} بر دو [[قبله]] [[نماز]] گزارد و تو خود به چشم خود آن منظره را دیدهای، در حالی که در [[گمراهی]] بوده و "[[لات]]" و "[[عزی]]" را میپرستیدی؟ همان شخصیتی که در دو [[بیعت]] شرکت جست: [[بیعت رضوان]] و [[بیعت]] [[فتح]]، و تو ای [[معاویه]] در [[بیعت]] نخست، [[کافر]]، و در [[بیعت]] دوم، ناکث و عهدشکن بودی؟ | *شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا هیچ میدانید آن مردی که به او [[دشنام]] دادید، هموست که با [[رسول خدا]]{{صل}} بر دو [[قبله]] [[نماز]] گزارد و تو خود به چشم خود آن منظره را دیدهای، در حالی که در [[گمراهی]] بوده و "[[لات]]" و "[[عزی]]" را میپرستیدی؟ همان شخصیتی که در دو [[بیعت]] شرکت جست: [[بیعت رضوان]] و [[بیعت]] [[فتح]]، و تو ای [[معاویه]] در [[بیعت]] نخست، [[کافر]]، و در [[بیعت]] دوم، ناکث و عهدشکن بودی؟ | ||
خط ۲۵۴: | خط ۲۵۴: | ||
*سپس آن [[رسول]] گرامی در حالی که بر [[منبر]] بود، [[علی]] را نزدیک خود خوانده، او را به دست خود گرفت و فرمود: "خداوندا! با [[دوست]] او [[دوست]] و با دشمنش [[دشمن]] باش! خداوندا! هر که با او [[دشمنی]] کند، به او در [[دنیا]] [[مسکن]] و مأوی نده، و روحش را به [[آسمان]] بالا نبر، بلکه او را در پائینترین مکان [[جهنم]] قرار ده!" | *سپس آن [[رسول]] گرامی در حالی که بر [[منبر]] بود، [[علی]] را نزدیک خود خوانده، او را به دست خود گرفت و فرمود: "خداوندا! با [[دوست]] او [[دوست]] و با دشمنش [[دشمن]] باش! خداوندا! هر که با او [[دشمنی]] کند، به او در [[دنیا]] [[مسکن]] و مأوی نده، و روحش را به [[آسمان]] بالا نبر، بلکه او را در پائینترین مکان [[جهنم]] قرار ده!" | ||
*و شما را به [[خدا]] سوگند میدهم، آیا میدانید که [[رسول خدا]]{{صل}} بدو فرمود: "تو در [[روز قیامت]]؛ [[مردم]] [نااهل] را از [[حوض]] من میرانی! همچنان که شما شتر [[غریب]] را از میان شتران خود میدانید؟" | *و شما را به [[خدا]] سوگند میدهم، آیا میدانید که [[رسول خدا]]{{صل}} بدو فرمود: "تو در [[روز قیامت]]؛ [[مردم]] [نااهل] را از [[حوض]] من میرانی! همچنان که شما شتر [[غریب]] را از میان شتران خود میدانید؟" | ||
و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا میدانید که [[حضرت امیر]]{{ع}} در ایام [[بیماری]] [[رسول خدا]]{{صل}} نزد ایشان رفت و بر بالین آن [[حضرت]] حاضر شد و [[رسول خدا]]{{صل}} با دیدن [[علی]]{{ع}} گریست و چون [[علی]] علت [[گریه]] ایشان را پرسید، فرمود: "آنچه مرا به [[گریه]] انداخت، این بود که میدانم در دلهای برخی از این [[مردم]] [[عداوت]] و [[بغض]] به تو بسیار است ولی آن را تا بعد از [[وفات]] من اظهار نمیکنند؟" | *و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا میدانید که [[حضرت امیر]]{{ع}} در ایام [[بیماری]] [[رسول خدا]]{{صل}} نزد ایشان رفت و بر بالین آن [[حضرت]] حاضر شد و [[رسول خدا]]{{صل}} با دیدن [[علی]]{{ع}} گریست و چون [[علی]] علت [[گریه]] ایشان را پرسید، فرمود: "آنچه مرا به [[گریه]] انداخت، این بود که میدانم در دلهای برخی از این [[مردم]] [[عداوت]] و [[بغض]] به تو بسیار است ولی آن را تا بعد از [[وفات]] من اظهار نمیکنند؟" | ||
*و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا میدانید که [[رسول خدا]]{{صل}} هنگام [[وفات]]؛ آنگاه که [[اهل بیت]] او اطرافش بودند، فرمود: "خداوندا! اینان [[اهل بیت]] و [[عترت]] من هستند؛ خداوندا! با دوستانش [[دوست]] باش و ایشان را بر دشمنانشان [[یاری]] فرما"! و نیز فرمود: "مثل [[اهل بیت]] من مانند [[کشتی نوح]]{{ع}} است؛ هر که بدان داخل شود، [[نجات]] یافته، هر که از آن [[تخلف]] کند [[غرق]] میشود"؟ | *و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا میدانید که [[رسول خدا]]{{صل}} هنگام [[وفات]]؛ آنگاه که [[اهل بیت]] او اطرافش بودند، فرمود: "خداوندا! اینان [[اهل بیت]] و [[عترت]] من هستند؛ خداوندا! با دوستانش [[دوست]] باش و ایشان را بر دشمنانشان [[یاری]] فرما"! و نیز فرمود: "مثل [[اهل بیت]] من مانند [[کشتی نوح]]{{ع}} است؛ هر که بدان داخل شود، [[نجات]] یافته، هر که از آن [[تخلف]] کند [[غرق]] میشود"؟ | ||
*و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا میدانید که [[علی]]{{ع}} در میان [[صحابه]]، اول کسی است که تمام [[شهوات]] را بر خود [[حرام]] ساخت تا اینکه این [[آیات]] نازل شد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد» سوره مائده، آیه ۸۷.</ref> و [[علم]] منایا و [[علم]] قضایا و فصل خطاب و [[قدرت]] [[رسوخ]] در [[علوم]] فراوان نزد او و همو [[عارف]] به محل [[نزول قرآن]] بود. [[علی]]{{ع}} از گروهی بود - که [[گمان]] نمیکنم تعدادشان به ده نفر برسد - که [[خدا]] [[پیامبر]] را از ایمانشان باخبر ساخت، و شما در گروهی به شمار آنها هستید، ولی [[ملعون]] از زبان خود [[پیامبر]]؛ پس من بر له و علیه شما [[شهادت]] میدهم که شما همگی از زبان خود [[پیامبر]] [[لعن]] شدهاید؛ و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا ای [[معاویه]] یادت هست وقتی که [[رسول خدا]]{{صل}} نزد تو فرستاد تا نامهای را به بنو خزیمه - در قضیه [[خالد بن ولید]] - بنویسی، و فرستاده [[رسول خدا]]{{صل}} سه بار بازگشت و گفت که تو در حال خوردنی و در آخر، [[رسول خدا]] دربارهات فرمود: "خدایا! او را [[سیر]] نگردان! که شکم او تا [[روز قیامت]] در پی [[شهوات]] و خوردن است!" | *و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا میدانید که [[علی]]{{ع}} در میان [[صحابه]]، اول کسی است که تمام [[شهوات]] را بر خود [[حرام]] ساخت تا اینکه این [[آیات]] نازل شد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد» سوره مائده، آیه ۸۷.</ref> و [[علم]] منایا و [[علم]] قضایا و فصل خطاب و [[قدرت]] [[رسوخ]] در [[علوم]] فراوان نزد او و همو [[عارف]] به محل [[نزول قرآن]] بود. [[علی]]{{ع}} از گروهی بود - که [[گمان]] نمیکنم تعدادشان به ده نفر برسد - که [[خدا]] [[پیامبر]] را از ایمانشان باخبر ساخت، و شما در گروهی به شمار آنها هستید، ولی [[ملعون]] از زبان خود [[پیامبر]]؛ پس من بر له و علیه شما [[شهادت]] میدهم که شما همگی از زبان خود [[پیامبر]] [[لعن]] شدهاید؛ و شما را به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم! آیا ای [[معاویه]] یادت هست وقتی که [[رسول خدا]]{{صل}} نزد تو فرستاد تا نامهای را به بنو خزیمه - در قضیه [[خالد بن ولید]] - بنویسی، و فرستاده [[رسول خدا]]{{صل}} سه بار بازگشت و گفت که تو در حال خوردنی و در آخر، [[رسول خدا]] دربارهات فرمود: "خدایا! او را [[سیر]] نگردان! که شکم او تا [[روز قیامت]] در پی [[شهوات]] و خوردن است!" | ||
خط ۲۷۰: | خط ۲۷۰: | ||
*این بود حال تو ای [[معاویه]]؛ آیا میتوانی به یکی از مواردی که گفتم، پاسخ دهی؟ | *این بود حال تو ای [[معاویه]]؛ آیا میتوانی به یکی از مواردی که گفتم، پاسخ دهی؟ | ||
*و از موارد [[لعن]] بر تو ای [[معاویه]] این است که پدرت، [[ابوسفیان]] قصد داشت [[مسلمان]] شود، و تو قطعه شعری را که در میان [[قریش]] و دیگران معروف شده بود، با قصد [[مانع]] شدن از [[اسلام آوردن]] او برایش فرستادی؛ | *و از موارد [[لعن]] بر تو ای [[معاویه]] این است که پدرت، [[ابوسفیان]] قصد داشت [[مسلمان]] شود، و تو قطعه شعری را که در میان [[قریش]] و دیگران معروف شده بود، با قصد [[مانع]] شدن از [[اسلام آوردن]] او برایش فرستادی؛ | ||
و دیگر، روزی بود که [[عمر]] تو را [[والی شام]] ساخت و تو به او [[خیانت]] کردی، و چون [[عثمان]] تو را [[والی]] ساخت، همان راه گذشته را پیشه ساخته، [[انتظار]] حادثه و [[مرگ]] او را داشتی، و بزرگتر از آن، جرأت تو بر [[خدا]] و [[رسول]] او بود که با [[علم]] به سابقه و [[فضل]] [[علی]]{{ع}} با او جنگیدی؛ در حالی که کاملاً از [[اولویت]] او بر [[حکومت]] بر خود و دیگران نزد [[خدا]] و [[مردم]] [[آگاه]] بودی، و [[کورکورانه]] [[مردم]] را به سوی خود کشانده، [[خون]] [[خلق]] بسیاری را با [[نیرنگ]] و [[ظاهرسازی]] ریختی؛ تو کار کسی را کردی که به [[معاد]]، [[اعتقاد]] و از [[عقاب]] [[ترس]] ندارد؛ پس چون [[اجل]] تو برسد جایگاهت بدترین مکان خواهد شد، و [[علی]]{{ع}} به [[بهترین]] [[جایگاه]] خواهد رسید، و [[خداوند]] در کمینگاه تو است. و اینها ای [[معاویه]] همه درباره تو بود، و آنچه از [[عیوب]] و بدیهایت نگفتم، به خاطر طولانی شدن بحث بود]وگرنه همه را میگفتم]. | *و دیگر، روزی بود که [[عمر]] تو را [[والی شام]] ساخت و تو به او [[خیانت]] کردی، و چون [[عثمان]] تو را [[والی]] ساخت، همان راه گذشته را پیشه ساخته، [[انتظار]] حادثه و [[مرگ]] او را داشتی، و بزرگتر از آن، جرأت تو بر [[خدا]] و [[رسول]] او بود که با [[علم]] به سابقه و [[فضل]] [[علی]]{{ع}} با او جنگیدی؛ در حالی که کاملاً از [[اولویت]] او بر [[حکومت]] بر خود و دیگران نزد [[خدا]] و [[مردم]] [[آگاه]] بودی، و [[کورکورانه]] [[مردم]] را به سوی خود کشانده، [[خون]] [[خلق]] بسیاری را با [[نیرنگ]] و [[ظاهرسازی]] ریختی؛ تو کار کسی را کردی که به [[معاد]]، [[اعتقاد]] و از [[عقاب]] [[ترس]] ندارد؛ پس چون [[اجل]] تو برسد جایگاهت بدترین مکان خواهد شد، و [[علی]]{{ع}} به [[بهترین]] [[جایگاه]] خواهد رسید، و [[خداوند]] در کمینگاه تو است. و اینها ای [[معاویه]] همه درباره تو بود، و آنچه از [[عیوب]] و بدیهایت نگفتم، به خاطر طولانی شدن بحث بود]وگرنه همه را میگفتم]. | ||
*و اما تو ای [[عمرو بن عثمان]]، به [[دلیل]] حماقتت در خور آن نیستی که در پی این امور باشی، و تو مانند پشهای هستی که به درخت خرمایی گفت: "خود را نگاهدار که میخواهم از تو فرود آیم!" و درخت خرما در جواب گفت: "من اصلا متوجه نشستن تو نشدم، پس چگونه برخاستن تو بر من گران باشد؟" و به [[خدا]] [[سوگند]] که من [[گمان]] نمیکردم که تو بتوانی با من به [[دشمنی]] بپردازی، به طوری که بر من سخت باشد، ولی اکنون پاسخ آن سخنان ناروایت را میدهم: | *و اما تو ای [[عمرو بن عثمان]]، به [[دلیل]] حماقتت در خور آن نیستی که در پی این امور باشی، و تو مانند پشهای هستی که به درخت خرمایی گفت: "خود را نگاهدار که میخواهم از تو فرود آیم!" و درخت خرما در جواب گفت: "من اصلا متوجه نشستن تو نشدم، پس چگونه برخاستن تو بر من گران باشد؟" و به [[خدا]] [[سوگند]] که من [[گمان]] نمیکردم که تو بتوانی با من به [[دشمنی]] بپردازی، به طوری که بر من سخت باشد، ولی اکنون پاسخ آن سخنان ناروایت را میدهم: | ||
آیا [[دشنام]] دادن تو به [[علی]]{{ع}} آیا به خاطر [[نقص]] در حسب او است؟ یا دوریاش از [[رسول خدا]]{{صل}}؟ یا در [[اسلام]] از او [[بدی]] ظاهر شده؟ یا او در حکمی [[بیداد]] کرده است؟ یا تمایلی به داشته است؟ که اگر هر کدام را بگویی، [[دروغ]] گفتهای؛ | *آیا [[دشنام]] دادن تو به [[علی]]{{ع}} آیا به خاطر [[نقص]] در حسب او است؟ یا دوریاش از [[رسول خدا]]{{صل}}؟ یا در [[اسلام]] از او [[بدی]] ظاهر شده؟ یا او در حکمی [[بیداد]] کرده است؟ یا تمایلی به داشته است؟ که اگر هر کدام را بگویی، [[دروغ]] گفتهای؛ | ||
*و اما اینکه گفتی: ما [[خون]] نوزده تن از بزرگان [[بنیامیه]] را که در [[جنگ بدر]] کشته شدهاند، از شما [[طلب]] داریم؛ همه آنها را [[خدا]] و [[رسول]] او کشتند، و به [[جان]] خودم [[سوگند]] که از [[بنیهاشم]]، نوزده نفر، و سه نفر پس از این تعداد، کشته شدند، و از [[بنیامیه]] نوزده نفر در یک [[مقام]] و موطن کشته شدند، غیر از آنچه از ایشان در جاهای دیگر کشته شدند که تعدادشان را جز [[خدا]] نمیداند. | *و اما اینکه گفتی: ما [[خون]] نوزده تن از بزرگان [[بنیامیه]] را که در [[جنگ بدر]] کشته شدهاند، از شما [[طلب]] داریم؛ همه آنها را [[خدا]] و [[رسول]] او کشتند، و به [[جان]] خودم [[سوگند]] که از [[بنیهاشم]]، نوزده نفر، و سه نفر پس از این تعداد، کشته شدند، و از [[بنیامیه]] نوزده نفر در یک [[مقام]] و موطن کشته شدند، غیر از آنچه از ایشان در جاهای دیگر کشته شدند که تعدادشان را جز [[خدا]] نمیداند. | ||
*روزی [[رسول خدا]]{{صل}} کنایهوار فرمود: "هرگاه تعداد بچههای وزغ<ref>وزغ: نماد کسی است که دنبال شر و فساد و بسیار ترسو و بزدل باشد. (قاموس)</ref> به سی مرد برسد، [[بیتالمال]] را میان خود دست به دست کرده به [[غارت]] میبرند، و [[آزادی]] [[بندگان خدا]] را از آنها میگیرند و آنان را برده خویش میسازند، و کتاب و [[دین خدا]] را به [[تباهی]] و [[فساد]] میکشند، و چون تعدادشان به ۳۱۰ نفر برسد، [[لعن]] و [[نفرین]] بر او و آنها [[واجب]] شود، و چون به ۴۷۵ نفر برسند، هلاک و نابودیشان سریعتر از جویدن خرمایی است"؛ | *روزی [[رسول خدا]]{{صل}} کنایهوار فرمود: "هرگاه تعداد بچههای وزغ<ref>وزغ: نماد کسی است که دنبال شر و فساد و بسیار ترسو و بزدل باشد. (قاموس)</ref> به سی مرد برسد، [[بیتالمال]] را میان خود دست به دست کرده به [[غارت]] میبرند، و [[آزادی]] [[بندگان خدا]] را از آنها میگیرند و آنان را برده خویش میسازند، و کتاب و [[دین خدا]] را به [[تباهی]] و [[فساد]] میکشند، و چون تعدادشان به ۳۱۰ نفر برسد، [[لعن]] و [[نفرین]] بر او و آنها [[واجب]] شود، و چون به ۴۷۵ نفر برسند، هلاک و نابودیشان سریعتر از جویدن خرمایی است"؛ | ||
خط ۲۹۷: | خط ۲۹۷: | ||
*سپس در حالی که از نزد آنها خارج میشد، فرمود: "وبال عملی را که انجام دادی، بچش، و آنچه [[خداوند]] برای تو و ایشان مهیا فرموده [[خواری]] [[دنیا]] و [[عذاب]] دردناک [[آخرت]] است". | *سپس در حالی که از نزد آنها خارج میشد، فرمود: "وبال عملی را که انجام دادی، بچش، و آنچه [[خداوند]] برای تو و ایشان مهیا فرموده [[خواری]] [[دنیا]] و [[عذاب]] دردناک [[آخرت]] است". | ||
*[[معاویه]] با شنیدن این [[کلام]] رو به [[یاران]] خود کرده، گفت: "و شما بچشید وبال جنایتی که انجام دادید!" | *[[معاویه]] با شنیدن این [[کلام]] رو به [[یاران]] خود کرده، گفت: "و شما بچشید وبال جنایتی که انجام دادید!" | ||
[[ولید بن عقبه]] گفت: "به [[خدا]]! ما نچشیدیم جز آنچه تو چشیدی، و جز بر تو جرأت نیافت!" | *[[ولید بن عقبه]] گفت: "به [[خدا]]! ما نچشیدیم جز آنچه تو چشیدی، و جز بر تو جرأت نیافت!" | ||
*[[معاویه]] گفت: "مگر به شما نگفتم از پس او برنخواهید آمد؟ اگر بار نخست به حرف گوش کرده بودید، او بر شما [[پیروز]] نشده بود و رسوا نمیشدید؛ به [[خدا]]! او از این مکان برنخاست مگر اینکه تمام این [[خانه]] را بر سر من تاریک کرد، و من بسیار تلاش کردم که این حال بر او وارد شود، ولی نشد، و پس از امروز دیگر خیری در میان شما [[بنیامیه]] نخواهد ماند!!" | *[[معاویه]] گفت: "مگر به شما نگفتم از پس او برنخواهید آمد؟ اگر بار نخست به حرف گوش کرده بودید، او بر شما [[پیروز]] نشده بود و رسوا نمیشدید؛ به [[خدا]]! او از این مکان برنخاست مگر اینکه تمام این [[خانه]] را بر سر من تاریک کرد، و من بسیار تلاش کردم که این حال بر او وارد شود، ولی نشد، و پس از امروز دیگر خیری در میان شما [[بنیامیه]] نخواهد ماند!!" | ||
*[[راوی]] گوید: وقتی خبر این جلسه به [[گوش]] [[مروان بن حکم]] رسید، نزد ایشان رفته، پرسید: "این، چه کدورت و رنجشی است که از [[امام حسن|حسن]] به شما رسیده است!" | *[[راوی]] گوید: وقتی خبر این جلسه به [[گوش]] [[مروان بن حکم]] رسید، نزد ایشان رفته، پرسید: "این، چه کدورت و رنجشی است که از [[امام حسن|حسن]] به شما رسیده است!" |