صلح حدیبیه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۴: خط ۱۴:
* [[صحیح البخاری‌ (کتاب)|صحیح البخاری‌]]- به [[نقل]] از [[براء بن عازب]]-: چون [[پیامبر خدا]] با [[اهل]] [[حدیبیه]] [[صلح]] کرد، [[علی]]{{ع}} صلح‌نامه‌ای میان آنان نوشت و چنین نوشت: "[[محمد]]، [[پیامبر خدا]]". [[مشرکان]] گفتند: منویس: "[[محمد]]، [[پیامبر خدا]]". اگر تو [[پیامبر]] بودی که با تو نمی‌جنگیدیم! [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود: "آن را محو کن!". [[علی]]{{ع}} گفت: مرا یارای محو کردن آن نیست. پس [[پیامبر خدا]]، آن را با دست خود، محو کرد<ref>صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۶۰، ح ۲۵۵۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۸.</ref>.
* [[صحیح البخاری‌ (کتاب)|صحیح البخاری‌]]- به [[نقل]] از [[براء بن عازب]]-: چون [[پیامبر خدا]] با [[اهل]] [[حدیبیه]] [[صلح]] کرد، [[علی]]{{ع}} صلح‌نامه‌ای میان آنان نوشت و چنین نوشت: "[[محمد]]، [[پیامبر خدا]]". [[مشرکان]] گفتند: منویس: "[[محمد]]، [[پیامبر خدا]]". اگر تو [[پیامبر]] بودی که با تو نمی‌جنگیدیم! [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود: "آن را محو کن!". [[علی]]{{ع}} گفت: مرا یارای محو کردن آن نیست. پس [[پیامبر خدا]]، آن را با دست خود، محو کرد<ref>صحیح البخاری، ج ۲، ص ۹۶۰، ح ۲۵۵۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۸.</ref>.


==[[امام علی]]{{ع}} در [[صلح حدیبیه]]==
==[[امام علی]]{{ع}} در صلح حدیبیه==
*در پایان [[سال ششم هجری]] و بر اساس [[رؤیای صادقه]] [[پیامبر]]{{صل}} کاروان [[مسلمانان]] برای انجام [[عمره]] در ماه [[ذی القعده]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۹، ص۱۲۶.</ref>. مردی از [[قبیله]] "اسلم" [[راهنمایی]] کاروان را بر عهده گرفت و آنها را از دره‌های مسیر گذراند و در نقطه‌ای به نام "حدیبیه" فرود آورد و [[ناقه]] [[پیامبر]]{{صل}} در این نقطه زانو زد. [[پیامبر]]{{صل}} در این باره فرمود: "این حیوان به [[فرمان خداوند]] در این نقطه خوابید تا [[تکلیف]] ما روشن شود". سپس [[دستور]] داد همگی از مرکب‌ها فرود آمده و خیمه‌ها را بر پا کنند. سپس [[پیامبر]] رو به [[یاران]] خود کرد و فرمود: "اگر امروز [[قریش]] از من چیزی بخواهند که باعث [[استواری]] [[روابط]] [[خویشاوندی]] شود، من آن را خواهم پذیرفت و [[راه]] [[صلح]] را در پیش خواهم گرفت". [[سخن پیامبر]]{{صل}} به گوش [[مردم]] رسید و [[اهل مکه]] نیز از آن [[آگاه]] شدند. از این رو، [[قریش]] [[تصمیم]] گرفت تا از [[هدف]] نهایی [[پیامبر]]{{صل}} باخبر شود. نخست، [[بدیل خزاعی]] با چند تن از شخصیت‌های [[قبیله]] "خزاعه" به نمایندگی از [[قبیله قریش]] با [[پیامبر]]{{صل}} [[گفتگو]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} به آنها فرمود: "من برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده‌ام و نه جنگ".[[نمایندگان]] [[قریش]] بازگشته، [[پیام پیامبر]]{{صل}} را به سران [[قریش]] رسانیدند، ولی آنها سخنان آنان را نپذیرفتند و گفتند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، ما نخواهیم گذاشت او به [[مکه]] وارد شود، هر چند برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده باشد". پس از چند بار رفت و آمد [[نمایندگان]]، "[[سهیل بن عمرو]]" با دستورهای خاصی که [[قریش]] به او داده بود [[مأمور]] شد که [[گفتگو]] را با تنظیم [[قرارداد]] خاصی پایان دهد. وقتی چشم [[پیامبر]]{{صل}} به او افتاد، فرمود: "[[سهیل بن عمرو]] آمده است تا میان ما و [[قریش]] [[قرارداد]] صلحی ببندد. [[سهیل بن عمرو]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و گفت: "ای [[ابوالقاسم]]! [[مکه]] [[حرم]] و محل [[عزت]] ما است و [[جهان عرب]] می‌داند که تو با ما جنگیده‌ای. اگر تو با همین حالت که نشانه [[قدرت]] توست به [[مکه]] وارد شوی، [[ضعف]] و [[بیچارگی]] ما را در تمام [[جهان عرب]] [[آشکار]] می‌سازی و فردا تمام [[قبایل عرب]] به [[فکر]] [[تصرف]] [[سرزمین]] ما می‌افتند؛ من تو را به [[خویشاوندی]] خود با ما، [[سوگند]] می‌دهم (که به [[مکه]] حمله نکنی) و احترامی را که [[مکه]] دارد و زادگاه تو است، به تو یادآور می‌شوم". وقتی سخن [[سهیل بن عمرو]] به این جا رسید، [[پیامبر]]{{صل}} [[کلام]] او را [[قطع]] کرد و فرمود: "منظورتان چیست؟" او گفت: "نظر سران [[قریش]] این است که امسال از این نقطه به [[مدینه]] بازگردید و مراسم [[عمره]] را در سال [[آینده]] به جا آورید. [[مسلمانان]] می‌توانند سال [[آینده]] مانند تمام طوایف [[عرب]] در مراسم [[حج]] شرکت کنند، به این شرط که بیش از سه روز در [[مکه]] نمانند و سلاحی جز [[سلاح]] مسافر همراه نداشته باشند". گفتگوی دو طرف، با تمام سخت‌گیری‌های [[سهیل بن عمرو]] به پایان رسید و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظیم شده و دو طرف آن را [[امضا]] کنند.
*در پایان [[سال ششم هجری]] و بر اساس [[رؤیای صادقه]] [[پیامبر]]{{صل}} کاروان [[مسلمانان]] برای انجام [[عمره]] در ماه [[ذی القعده]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۹، ص۱۲۶.</ref>. مردی از [[قبیله]] "اسلم" [[راهنمایی]] کاروان را بر عهده گرفت و آنها را از دره‌های مسیر گذراند و در نقطه‌ای به نام "حدیبیه" فرود آورد و [[ناقه]] [[پیامبر]]{{صل}} در این نقطه زانو زد. [[پیامبر]]{{صل}} در این باره فرمود: "این حیوان به [[فرمان خداوند]] در این نقطه خوابید تا [[تکلیف]] ما روشن شود". سپس [[دستور]] داد همگی از مرکب‌ها فرود آمده و خیمه‌ها را بر پا کنند. سپس [[پیامبر]] رو به [[یاران]] خود کرد و فرمود: "اگر امروز [[قریش]] از من چیزی بخواهند که باعث [[استواری]] [[روابط]] [[خویشاوندی]] شود، من آن را خواهم پذیرفت و [[راه]] [[صلح]] را در پیش خواهم گرفت". [[سخن پیامبر]]{{صل}} به گوش [[مردم]] رسید و [[اهل مکه]] نیز از آن [[آگاه]] شدند. از این رو، [[قریش]] [[تصمیم]] گرفت تا از [[هدف]] نهایی [[پیامبر]]{{صل}} باخبر شود. نخست، [[بدیل خزاعی]] با چند تن از شخصیت‌های [[قبیله]] "خزاعه" به نمایندگی از [[قبیله قریش]] با [[پیامبر]]{{صل}} [[گفتگو]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} به آنها فرمود: "من برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده‌ام و نه جنگ".[[نمایندگان]] [[قریش]] بازگشته، [[پیام پیامبر]]{{صل}} را به سران [[قریش]] رسانیدند، ولی آنها سخنان آنان را نپذیرفتند و گفتند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، ما نخواهیم گذاشت او به [[مکه]] وارد شود، هر چند برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده باشد". پس از چند بار رفت و آمد [[نمایندگان]]، "[[سهیل بن عمرو]]" با دستورهای خاصی که [[قریش]] به او داده بود [[مأمور]] شد که [[گفتگو]] را با تنظیم [[قرارداد]] خاصی پایان دهد. وقتی چشم [[پیامبر]]{{صل}} به او افتاد، فرمود: "[[سهیل بن عمرو]] آمده است تا میان ما و [[قریش]] [[قرارداد]] صلحی ببندد. [[سهیل بن عمرو]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و گفت: "ای [[ابوالقاسم]]! [[مکه]] [[حرم]] و محل [[عزت]] ما است و [[جهان عرب]] می‌داند که تو با ما جنگیده‌ای. اگر تو با همین حالت که نشانه [[قدرت]] توست به [[مکه]] وارد شوی، [[ضعف]] و [[بیچارگی]] ما را در تمام [[جهان عرب]] [[آشکار]] می‌سازی و فردا تمام [[قبایل عرب]] به [[فکر]] [[تصرف]] [[سرزمین]] ما می‌افتند؛ من تو را به [[خویشاوندی]] خود با ما، [[سوگند]] می‌دهم (که به [[مکه]] حمله نکنی) و احترامی را که [[مکه]] دارد و زادگاه تو است، به تو یادآور می‌شوم". وقتی سخن [[سهیل بن عمرو]] به این جا رسید، [[پیامبر]]{{صل}} [[کلام]] او را [[قطع]] کرد و فرمود: "منظورتان چیست؟" او گفت: "نظر سران [[قریش]] این است که امسال از این نقطه به [[مدینه]] بازگردید و مراسم [[عمره]] را در سال [[آینده]] به جا آورید. [[مسلمانان]] می‌توانند سال [[آینده]] مانند تمام طوایف [[عرب]] در مراسم [[حج]] شرکت کنند، به این شرط که بیش از سه روز در [[مکه]] نمانند و سلاحی جز [[سلاح]] مسافر همراه نداشته باشند". گفتگوی دو طرف، با تمام سخت‌گیری‌های [[سهیل بن عمرو]] به پایان رسید و قرار شد مواد آن در دو نسخه تنظیم شده و دو طرف آن را [[امضا]] کنند.
*به نوشته بیشتر [[سیره‌نویسان]]، برای این کار، [[پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را خواست و [[دستور]] داد که در آغاز [[پیمان]] [[صلح]]: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> بنویسد و [[علی]]{{ع}} نیز نوشت. [[سهیل بن عمرو]] گفت: "من با این جمله آشنایی ندارم و "رحمان" "رحیم" را نمی‌شناسم؛ بنویس باسمک اللهم؛ یعنی به نام تو ای خداوند". [[پیامبر]]{{صل}} پذیرفت که [[پیمان‌نامه]] به ترتیبی که [[سهیل بن عمرو]] می‌گوید، نوشته شود و [[علی]]{{ع}} نیز آن را نوشت. سپس [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد که چنین بنویسد: "این پیمانی است که [[محمد]]، [[پیامبر خدا]] با [[سهیل بن عمرو]]، [[نماینده]] [[قریش]] بست". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "ما [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را قبول نداریم و اگر [[رسالت]] تو را قبول داشتیم، هرگز با تو نمی‌جنگیدیم. باید نام خود و پدرت را بنویسی و این [[لقب]] را از متن [[پیمان]] برداری و بنویسی [[محمد بن عبدالله]]". [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "به [[خدا]] قسم، او [[رسول]] خداست حتی اگر تو قبول نداشته باشی". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "عنوان [[رسول الله]] را [[پاک]] کن تا [[قرارداد]] [[امضا]] شود". [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "وای بر تو ای [[سهیل بن عمرو]]! [[دست]] از [[دشمنی]] با [[پیامبر]] بردار". [[پیامبر]]{{صل}} خواسته [[سهیل بن عمرو]] را پذیرفت و به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد که لفظ "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کند. در این لحظه [[علی]]{{ع}} با کمال [[ادب]] فرمود: "من نمی‌توانم عنوان [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را از پهلوی نام مبارکت [[پاک]] کنم". [[پیامبر]]{{صل}} از [[علی]]{{ع}} خواست که انگشت ایشان را روی آن بگذارد تا خود آن را [[پاک]] کند و [[علی]]{{ع}} انگشت آن [[حضرت]] را روی آن لفظ گذاشت و [[پیامبر]]{{صل}} [[لقب]] "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کرد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۱۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
*به نوشته بیشتر [[سیره‌نویسان]]، برای این کار، [[پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را خواست و [[دستور]] داد که در آغاز [[پیمان]] [[صلح]]: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> بنویسد و [[علی]]{{ع}} نیز نوشت. [[سهیل بن عمرو]] گفت: "من با این جمله آشنایی ندارم و "رحمان" "رحیم" را نمی‌شناسم؛ بنویس باسمک اللهم؛ یعنی به نام تو ای خداوند". [[پیامبر]]{{صل}} پذیرفت که [[پیمان‌نامه]] به ترتیبی که [[سهیل بن عمرو]] می‌گوید، نوشته شود و [[علی]]{{ع}} نیز آن را نوشت. سپس [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد که چنین بنویسد: "این پیمانی است که [[محمد]]، [[پیامبر خدا]] با [[سهیل بن عمرو]]، [[نماینده]] [[قریش]] بست". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "ما [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را قبول نداریم و اگر [[رسالت]] تو را قبول داشتیم، هرگز با تو نمی‌جنگیدیم. باید نام خود و پدرت را بنویسی و این [[لقب]] را از متن [[پیمان]] برداری و بنویسی [[محمد بن عبدالله]]". [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "به [[خدا]] قسم، او [[رسول]] خداست حتی اگر تو قبول نداشته باشی". [[سهیل بن عمرو]] گفت: "عنوان [[رسول الله]] را [[پاک]] کن تا [[قرارداد]] [[امضا]] شود". [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "وای بر تو ای [[سهیل بن عمرو]]! [[دست]] از [[دشمنی]] با [[پیامبر]] بردار". [[پیامبر]]{{صل}} خواسته [[سهیل بن عمرو]] را پذیرفت و به [[علی]]{{ع}} [[دستور]] داد که لفظ "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کند. در این لحظه [[علی]]{{ع}} با کمال [[ادب]] فرمود: "من نمی‌توانم عنوان [[رسالت]] و [[نبوت]] تو را از پهلوی نام مبارکت [[پاک]] کنم". [[پیامبر]]{{صل}} از [[علی]]{{ع}} خواست که انگشت ایشان را روی آن بگذارد تا خود آن را [[پاک]] کند و [[علی]]{{ع}} انگشت آن [[حضرت]] را روی آن لفظ گذاشت و [[پیامبر]]{{صل}} [[لقب]] "[[رسول الله]]" را [[پاک]] کرد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۱۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
۱۱۵٬۱۹۶

ویرایش