←معاویه و سؤال از طارف
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
==[[معاویه]] و سؤال از طارف== | ==[[معاویه]] و سؤال از طارف== | ||
*پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و استقرار [[حکومت معاویه]] در ملاقاتی با [[عدی بن حاتم]] از او پرسید: طارف و [[طرفه بن عدی بن حاتم|طرفه]] و طریف فرزندانت کجایند؟<ref>{{عربی|أین الطَّرَفات؟}}</ref> با اینکه [[معاویه]] میدانست آنان در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدهاند، اما خواست خاطرۀ تلخ فقدان [[فرزندان]] او را برایش تداعی کند تا شاید او را به ابراز [[ندامت]] از همسویی و همراهیاش با [[علی]]{{ع}} وادار نماید! | *پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و استقرار [[حکومت معاویه]] در ملاقاتی با [[عدی بن حاتم]] از او پرسید: طارف و [[طرفه بن عدی بن حاتم|طرفه]] و طریف فرزندانت کجایند؟<ref>{{عربی|أین الطَّرَفات؟}}</ref> با اینکه [[معاویه]] میدانست آنان در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدهاند، اما خواست خاطرۀ تلخ فقدان [[فرزندان]] او را برایش تداعی کند تا شاید او را به ابراز [[ندامت]] از همسویی و همراهیاش با [[علی]]{{ع}} وادار نماید! | ||
*اما هیهات، که عدی لب به [[شکوه]] گشاید یا خدای نکرده از راهی که [[برگزیده]] بود اظهار [[ندامت]] نماید، لذا در پاسخ او گفت: آنها در [[صفین]] در رکاب [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند. | *اما هیهات، که [[عدی بن حاتم|عدی]] لب به [[شکوه]] گشاید یا خدای نکرده از راهی که [[برگزیده]] بود اظهار [[ندامت]] نماید، لذا در پاسخ او گفت: آنها در [[صفین]] در رکاب [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند. | ||
*[[معاویه]] گفت: [[علی]] در [[حق]] تو [[انصاف]] نکرد؛ زیرا او [[فرزندان]] تو را به میدان [[نبرد]] فرستاد و کشته شدند، اما پسران خود را پشت [[جبهه]] نگاه داشت و سالم ماندند. | *[[معاویه]] گفت: [[علی]] در [[حق]] تو [[انصاف]] نکرد؛ زیرا او [[فرزندان]] تو را به میدان [[نبرد]] فرستاد و کشته شدند، اما پسران خود را پشت [[جبهه]] نگاه داشت و سالم ماندند. | ||
*عدی که مردی [[خردمند]] و [[دانا]] بود و از دامی که [[معاویه]] گسترده بود به خوبی [[آگاهی]] داشت. فوراً در پاسخ او گفت: بلکه بر عکس، این منم که در [[حق]] آن [[حضرت]] به [[انصاف]] عمل نکردم چرا که او کشته شد و من هنوز زنده ماندهام. | *[[عدی بن حاتم|عدی]] که مردی [[خردمند]] و [[دانا]] بود و از دامی که [[معاویه]] گسترده بود به خوبی [[آگاهی]] داشت. فوراً در پاسخ او گفت: بلکه بر عکس، این منم که در [[حق]] آن [[حضرت]] به [[انصاف]] عمل نکردم چرا که او کشته شد و من هنوز زنده ماندهام. | ||
*[[معاویه]] که هرگز [[انتظار]] نداشت این چنین پاسخی را از عدی بشنود به شدت [[خشمگین]] شد، اما ترجیح داد [[خشم]] خود را مهار کند و باب سخن دیگری بگشاید لذا به عدی گفت: از [[فضایل]] و [[اوصاف علی]] برایم بگو. عدی گفت: مرا از این کار معاف بدار. [[معاویه]] گفت: هرگز، باید سخن بگویی و [[علی]] را برایم توصیف نمایی، عدی که خود را در بیان [[فضایل]] مولایش [[علی]]{{ع}} ناچار دید، لب به سخن گشود و از [[فضایل علی]]{{ع}} آن [[قدر]] گفت که [[معاویه]] را سخت تحت تأثیر قرار داد که ناچار او هم [[اقرار]] به [[عظمت]] [[علی]]{{ع}} نمود <ref>سفینة البحار، ج۲، | *[[معاویه]] که هرگز [[انتظار]] نداشت این چنین پاسخی را از [[عدی بن حاتم|عدی]] بشنود به شدت [[خشمگین]] شد، اما ترجیح داد [[خشم]] خود را مهار کند و باب سخن دیگری بگشاید لذا به [[عدی بن حاتم|عدی]] گفت: از [[فضایل]] و [[اوصاف علی]] برایم بگو. [[عدی بن حاتم|عدی]] گفت: مرا از این کار معاف بدار. [[معاویه]] گفت: هرگز، باید سخن بگویی و [[علی]] را برایم توصیف نمایی، [[عدی بن حاتم|عدی]] که خود را در بیان [[فضایل]] مولایش [[علی]]{{ع}} ناچار دید، لب به سخن گشود و از [[فضایل علی]]{{ع}} آن [[قدر]] گفت که [[معاویه]] را سخت تحت تأثیر قرار داد که ناچار او هم [[اقرار]] به [[عظمت]] [[علی]]{{ع}} نمود <ref>سفینة البحار، ج۲، ص۱۷۰.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۷۷۶-۷۷۷.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |