←شب نوزدهم
جز (جایگزینی متن - 'خارجی' به 'خارجی') |
|||
خط ۹: | خط ۹: | ||
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> | ||
==طرح [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به دست [[ابن ملجم]]== | |||
*همانگونه که [[مولا]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خبر آن را داده بود [[عاقبت]] [[ابن ملجم]] پس از داستان غمبار [[جنگ]] [[خوارج]] به این [[تصمیم]] رسید که [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[قتل]] برساند و به فرموده [[پیامبر اسلام]] در زمره اشقی الاولین و الآخرین قرار گیرد. و [[دلیل]] این [[تصمیم]] نابخردانه و طرح [[قتل]] [[امام المتقین]]{{ع}} توسط او بین مؤرخان [[اختلاف]] است و در این باره چند قول است: | |||
*'''قول اوّل:''' این است که [[ابن ملجم]] در [[جنگ نهروان]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} جنگید و پس از [[فتح]] و [[پیروزی]] به [[کوفه]] آمد و عرضه داشت: [[یا علی]]، آیا به من اجازه میدهید به [[مصر]] [[سفر]] کنم و خبر [[فتح]] و [[پیروزی]] شما بر [[خوارج]] را به [[اهل مصر]] بدهم؟ [[حضرت]] فرمود: "برای چه میخواهی این خبر را به [[مصر]] برسانی؟" گفت: برای [[ثواب]] و [[پاداش]] از [[خداوند]] و [[خوشحالی]] علاقهمندان و [[ناراحتی]] [[دشمنان]] شما. [[حضرت]] به او اجازه داد ولی وقتی در [[شهر کوفه]] آماده میشد که به [[مصر]] برود و خبر [[فتح]] و [[پیروزی]] بر [[خوارج]] را به [[مردم]] آنجا اعلام کند، در محله [[بنی تمیم]] با قطام، زنی که بسیار [[زیبا]] و از باقیمانده [[خوارج]] بود برخورد کرد و از همان جا که قرار شد مهر او را کشتن [[امام]]{{ع}} قرار دهد! [[سرنوشت]] [[فکری]] [[ابن ملجم]] عوض شد و به [[عشق]] چهره زیبای قطام حاضر شد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به [[قتل]] برساند<ref>منهاج البراعة، خوئی، ج۵، ص۱۳۰.</ref>. | |||
*'''قول دوم:''' از سخنِ بعضی مؤرخان و [[صاحب نظران]] استفاده میشود که [[ابن ملجم]] در پایان [[جنگ صفین]] در زمره [[مخالفان]] [[حضرت]] درآمد و به [[خوارج]] ملحق شد، اما در [[جنگ نهروان]] حضور نداشت ولی در صدد [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برآمد<ref>ر.ک: درسهایی از نهج البلاغه، ج۳، ص۹۷.</ref>. | |||
*'''قول سوم:''' که به نظر میرسد از دو قول قبل معتبرتر باشد این است که او در [[جنگ نهروان]] با [[خوارج]] بود، و چون نُه نفر در [[جنگ نهروان]] از [[خوارج]] سالم ماندند و کشته نشدند، یکی از آنها [[ابن ملجم]] بود و او به [[مکه]] فرار کرد و طرح [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را با دو نفر دیگر از [[خوارج]] پیریزی کرد<ref>در بعضی از کتابهای معتبر تاریخ آمده که پس از واقعه نهروان که شکست سختی به خوارج وارد شد و همه کشته شدند جز نُه نفر، از جمله آن نُه نفر ابن ملجم مرادی بود، او به همراه برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در سال چهل هجری در مکه با هم جمع شدند و سوگند یاد کردند برای خونخواهی کشتگان نهروان و نجات مسلمانان سه نفر را بکشند: یکی، علی{{ع}} و دیگری، معاویه و سومی، عمرو عاص. آری، آنقدر علی{{ع}} مظلوم است که در نقشه این توطئهگران آن حضرت، در ردیف معاویه و عمروعاص به عنوان عوامل بدبختی مسلمانان آورده میشود! این سه نفر در کعبه قسم یاد کردند که در شب نوزده رمضان چهل هجری عبدالرحمان بن ملجم در کوفه علی{{ع}} را بکشد و برک بن عبدالله در شام معاویه و عمرو بن بکر در مصر، عمرو عاص را، این سه نفر حرکت کردند و برک به شام رفت ولی موفق به کشتن معاویه نشد و پای او را مجروح کرد و عمرو بن بکر به مصر رفت و شب نوزده رمضان عمرو عاص بیمار بود و مسجد نیامد و رئیس شرطه شهر به جای او آمد و او کشته شد، و تنها ابن ملجم موفق شد توطئهای که ریخته بود لباس عمل بپوشاند و شب نوزده رمضان چهل هجری علی{{ع}} را در محراب عبادت به تحریک قطام دختر زیبای شهر و کمک اشعث بن قیس و... به ضربت شمشیر زهرآلود به شهادت رسانید و لعنت ابدی برای خود خرید.</ref>. | |||
*و هر کدام از این سه قول باشد، [[ابن ملجم]] این [[انسان]] [[پست]] [[سیرت]] و مطرود [[رحمت]] [[حق]] و به فرموده [[رسول خدا]]{{صل}}: اشقی الاولین و الآخرین کار خود را کرد و در [[شب]] نوزده [[ماه مبارک رمضان]] فرق [[مبارک]] [[مولای متقیان]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} را در حال [[نماز صبح]] در [[مسجد کوفه]] با [[شمشیر]] زهر آلود شکافت و آنچه نباید بشود شد، و [[حضرت علی]]{{ع}} در [[شب]] ۲۱ همان سال [[روح]] بلندش به [[ملکوت]] اعلا پیوست و همانطوری که [[منادی حق]] در بین [[زمین]] و [[آسمان]] ندا داد: {{متن حدیث|تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى... قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى، قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى، قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ...}}<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۲؛ ج۴، ص۱۱۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۴۰-۸۴۲.</ref> | |||
==[[شب]] نوزدهم== | ==[[شب]] نوزدهم== | ||
[[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: [[نقل]] شده که [[علی]]{{ع}} آن [[شب]] بیدار بود. زیاد بیرون میآمد و به [[آسمان]] نگاه میکرد و میگفت: "به [[خدا]] نه [[دروغ]] گفتهام و نه به من [[دروغ]] گفتهاند. این همان شبی است که به آن وعدهام دادهاند". سپس به رختخواب برمیگشت. چون سپیده زد، کمربندش را بست و بیرون شد، در حالی که میگفت: "کمربندت را برای [[مرگ]] محکم ببند که مرگْ تو را [[دیدار]] خواهد کرد. و از [[مرگ]] نترس و [[بیتابی]] مکن آن گاه که بر تو وارد شود". چون به حیاط [[خانه]] بیرون شد، مرغابیانْ جلوی او آمدند و به روی او بانگ برآوردند. آنها را دور میکردند. [[حضرت]] فرمود: "مرانیدشان که نوحهگرند!". سپس بیرون رفت و ضربت خورد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۶.</ref>. | [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: [[نقل]] شده که [[علی]]{{ع}} آن [[شب]] بیدار بود. زیاد بیرون میآمد و به [[آسمان]] نگاه میکرد و میگفت: "به [[خدا]] نه [[دروغ]] گفتهام و نه به من [[دروغ]] گفتهاند. این همان شبی است که به آن وعدهام دادهاند". سپس به رختخواب برمیگشت. چون سپیده زد، کمربندش را بست و بیرون شد، در حالی که میگفت: "کمربندت را برای [[مرگ]] محکم ببند که مرگْ تو را [[دیدار]] خواهد کرد. و از [[مرگ]] نترس و [[بیتابی]] مکن آن گاه که بر تو وارد شود". چون به حیاط [[خانه]] بیرون شد، مرغابیانْ جلوی او آمدند و به روی او بانگ برآوردند. آنها را دور میکردند. [[حضرت]] فرمود: "مرانیدشان که نوحهگرند!". سپس بیرون رفت و ضربت خورد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۶.</ref>. | ||
==سپیدهدم نوزدهم== | ==سپیدهدم نوزدهم== | ||
[[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[محمد بن حنفیه]]-: به [[خدا]] [[سوگند]]، من نیز در آن شبی که [[علی]]{{ع}} در [[مسجد]] بزرگ [[کوفه]] ضربت خورد، [[نماز]] میخواندم، در بین مردان بسیاری از [[اهل]] [[شهر]]، که نزدیک طاقنماز میخواندند و همگی در حال [[قیام]] و [[رکوع]] و [[سجود]] بودند و از اول [[شب]] تا آخر آن خسته نمیشدند، که [[علی]]{{ع}} برای [[نماز صبح]] خارج شد. ندا میداد: "ای [[مردم]]، [[نماز]]! [[نماز]]!". نمیدانم از زیر آن طاق بیرون آمد و این سخنان را گفت یا نه! چشمم به درخششی افتاد و شنیدم که: [[حکومت]] از آنِ خداست، ای [[علی]]، نه برای تو و نه برای یارانت! شمشیری دیدم و [[شمشیر]] دیگری، و آنگاه شنیدم که [[علی]]{{ع}} میگفت: "این مرد از چنگتان نگریزد!". [[مردم]] از هر سو به طرف او حمله آوردند. چیزی نگذشت که [[ابن ملجم]] دستگیر شد و او را نزد [[علی]]{{ع}} آوردند. من نیز همراه [[مردم]] وارد شدم. شنیدم که [[علی]]{{ع}} میگفت: "[[جان]] در مقابل [[جان]]! اگر من مُردم، او را بکشید، آن گونه که او مرا کشت و اگر زنده ماندم، خودم ببینم چه میکنم"<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۴۶.</ref>. | [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[محمد بن حنفیه]]-: به [[خدا]] [[سوگند]]، من نیز در آن شبی که [[علی]]{{ع}} در [[مسجد]] بزرگ [[کوفه]] ضربت خورد، [[نماز]] میخواندم، در بین مردان بسیاری از [[اهل]] [[شهر]]، که نزدیک طاقنماز میخواندند و همگی در حال [[قیام]] و [[رکوع]] و [[سجود]] بودند و از اول [[شب]] تا آخر آن خسته نمیشدند، که [[علی]]{{ع}} برای [[نماز صبح]] خارج شد. ندا میداد: "ای [[مردم]]، [[نماز]]! [[نماز]]!". نمیدانم از زیر آن طاق بیرون آمد و این سخنان را گفت یا نه! چشمم به درخششی افتاد و شنیدم که: [[حکومت]] از آنِ خداست، ای [[علی]]، نه برای تو و نه برای یارانت! شمشیری دیدم و [[شمشیر]] دیگری، و آنگاه شنیدم که [[علی]]{{ع}} میگفت: "این مرد از چنگتان نگریزد!". [[مردم]] از هر سو به طرف او حمله آوردند. چیزی نگذشت که [[ابن ملجم]] دستگیر شد و او را نزد [[علی]]{{ع}} آوردند. من نیز همراه [[مردم]] وارد شدم. شنیدم که [[علی]]{{ع}} میگفت: "[[جان]] در مقابل [[جان]]! اگر من مُردم، او را بکشید، آن گونه که او مرا کشت و اگر زنده ماندم، خودم ببینم چه میکنم"<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۱۴۶.</ref>. |