حسان بن ثابت در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


==نسب==
==نسب==
*[[ابوالولید]]، [[حسّان بن ثابت بن منذر]] (تیم‌الله)<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>، شاعر و [[صحابی رسول خدا]]{{صل}}، هفت یا هشت سال پیش از [[میلاد پیامبر]]{{صل}} دیده به [[جهان]] گشود<ref>ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۲۸۰؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. او از [[قبیله]] [[خزرج]] و از [[طایفه]] بنی‌نجار بود<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. پدرش، "[[ثابت بن منذر بن حرام]]"، با "مطلب"، عموی [[عبدالمطلب]] [[دوست]] بود و او در سفری که برای [[عمره]] به [[مکه]] رفته بود با سخنانی که درباره شیبه ([[عبدالمطلب]])<ref>وی در مدینه ساکن بود.</ref> به مطلب گفت، سبب شد که او شیبه را به [[مکه]] بیاورد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۶-۶۷.</ref>. مادرش، "فریعه"، دختر "[[خالد بن خنیس بن لوذان]]"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۶؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref> یا دختر "[[خنیس بن لوذان]]"، [[خواهر]] خالد <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۶.</ref> است. [[مادر]] حسان، [[اسلام]] را [[درک]] کرد؛ به [[رسول خدا]]{{صل}}[[ایمان]] آورد و با ایشان [[بیعت]] کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>.
[[ابوالولید]]، [[حسّان بن ثابت بن منذر]] (تیم‌الله)<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۲؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>، شاعر و [[صحابی رسول خدا]]{{صل}}، هفت یا هشت سال پیش از [[میلاد پیامبر]]{{صل}} دیده به [[جهان]] گشود<ref>ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۲۸۰؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. او از [[قبیله]] [[خزرج]] و از [[طایفه]] بنی‌نجار بود<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. پدرش، "[[ثابت بن منذر بن حرام]]"، با "مطلب"، عموی [[عبدالمطلب]] [[دوست]] بود و او در سفری که برای [[عمره]] به [[مکه]] رفته بود با سخنانی که درباره شیبه ([[عبدالمطلب]])<ref>وی در مدینه ساکن بود.</ref> به مطلب گفت، سبب شد او شیبه را به [[مکه]] بیاورد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۶-۶۷.</ref>. مادرش، "فریعه"، دختر "[[خالد بن خنیس بن لوذان]]"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۶؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref> یا دختر "[[خنیس بن لوذان]]"، [[خواهر]] خالد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۶.</ref> است. [[مادر]] حسان، [[اسلام]] را [[درک]] کرد؛ به [[رسول خدا]]{{صل}}[[ایمان]] آورد و با ایشان [[بیعت]] کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>.
*[[کنیه]] مشهور حسان، [[ابوالولید]] است<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. از دیگر کنیه‌های او می‌توان به ابوالمضرب، ابوالحسام و ابوعبدالرحمن اشاره کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. [[حسان بن ثابت]]، پیش از [[اسلام]] و در ایام [[جاهلیت]]، شاعر [[انصار]] بود<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۵؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۶، ص۱۷۲.</ref>. پس از ورود [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[مدینه]]، [[حسان بن ثابت]] مانند بسیاری دیگر از [[انصار]] به آن [[حضرت]] [[ایمان]] آورد. او پس از [[اسلام آوردن]] این اشعار را خواند:{{عربی|" شَهِدْت فلم أَكذِب بأَنَّ محمداً رسولُ الذي فوقَ السَّموات من عَل‏"}}<ref>"به [[اذن خداوند]]، [[شهادت]] می‌دهم که [[محمد]]{{صل}} فرستاده آسمانی است که از جانب [[خداوند]] آمده است"؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۴۰۷.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "من نیز با تو [[گواهی]] می‌دهم"<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷.</ref>
 
[[کنیه]] مشهور حسان، [[ابوالولید]] است<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. از دیگر کنیه‌های او می‌توان به ابوالمضرب، ابوالحسام و ابوعبدالرحمن اشاره کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. گفته شده به این علت به او اباسام ([[پدر]] [[شمشیر]]) می‌گفتند که از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[حمایت]] می‌کرد و بر ضد [[مشرکان]] [[شعر]] می‌سرود<ref>أسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.
 
[[حسان بن ثابت]]، پیش از [[اسلام]] و در ایام [[جاهلیت]]، شاعر [[انصار]] بود<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۵؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۶، ص۱۷۲.</ref>. پس از ورود [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[مدینه]] مانند بسیاری از [[انصار]] به آن [[حضرت]] [[ایمان]] آورد. او پس از [[اسلام آوردن]] این اشعار را خواند:{{عربی|" شَهِدْت فلم أَكذِب بأَنَّ محمداً رسولُ الذي فوقَ السَّموات من عَل‏"}}<ref>"به [[اذن خداوند]]، [[شهادت]] می‌دهم که [[محمد]]{{صل}} فرستاده آسمانی است که از جانب [[خداوند]] آمده است"؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۴۰۷.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: "من نیز با تو [[گواهی]] می‌دهم"<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷؛ [[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۳-۳۷۴.</ref>
 


==[[صفات اخلاقی]] [[حسان بن ثابت]]==
==[[صفات اخلاقی]] [[حسان بن ثابت]]==
*بسیاری از مؤرخان و سیره‌نویسان، معتقدند که وی [[ترسو]] بود<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۳۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. حکایتی که مؤرخان بیان کرده‌اند نیز نشانگر [[ترس]] [[حسان بن ثابت]] است: "در یکی از [[غزوات]]، حسان به همراه [[زنان]] و [[کودکان]] در یکی از قلعه‌های [[مدینه]] [[پناه]] گرفته بود. [[صفیه]]، دختر [[عبدالمطلب]]، عمه [[رسول خدا]]{{صل}} می‌گوید: یکی از [[یهودیان]] [[بنی‌قریظه]] به کنار قلعه‌ای که ما در آن بودیم آمد و شروع به گردش دور قلعه کرد تا بلکه راهی به داخل پیدا کند، و کسی هم نبود که از ما [[دفاع]] کند؛ زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} و [[مسلمانان]] در میدان [[جنگ]] بودند و نمی‌توانستند آنجا را رها کنند و برای محافظت ما به [[شهر]] بیایند؛ از این‌رو، من به [[حسان بن ثابت]] گفتم: این [[یهودی]] مشغول گردش در اطراف قلعه است و شاید جایی را پیدا کند و داخل قلعه شود، از جا برخیز و او را به [[قتل]] برسان. [[حسان بن ثابت]] گفت: ای دختر [[عبدالمطلب]]! به [[خدا]] تو خود می‌دانی که من مرد این کار نیستم، و کشتن او از عهده من خارج است. [[صفیه]] می‌گوید: وقتی این پاسخ را از [[حسان بن ثابت]] شنیدم، کمرم را محکم بستم و عمودی به دست گرفتم و از قلعه به زیر آمدم؛ آن [[یهودی]] را از پای درآوردم؛ آن‌گاه به قلعه بازگشتم و به [[حسان بن ثابت]] گفتم: من او را کشتم.
بسیاری از مؤرخان و سیره‌نویسان، معتقدند وی [[ترسو]] بود<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۳۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. حکایتی که مؤرخان بیان کرده‌اند نیز نشانگر [[ترس]] [[حسان بن ثابت]] است: "در یکی از [[غزوات]]، حسان به همراه [[زنان]] و [[کودکان]] در یکی از قلعه‌های [[مدینه]] [[پناه]] گرفته بود. [[صفیه]]، دختر [[عبدالمطلب]]، عمه [[رسول خدا]]{{صل}} می‌گوید: یکی از [[یهودیان]] [[بنی‌قریظه]] به کنار قلعه‌ای که ما در آن بودیم آمد و شروع به گردش دور قلعه کرد تا بلکه راهی به داخل پیدا کند، کسی هم نبود از ما [[دفاع]] کند؛ زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} و [[مسلمانان]] در میدان [[جنگ]] بودند و نمی‌توانستند آنجا را رها کنند و برای محافظت ما به [[شهر]] بیایند؛ از این‌رو، من به [[حسان بن ثابت]] گفتم: این [[یهودی]] مشغول گردش در اطراف قلعه است و شاید جایی را پیدا کند و داخل قلعه شود، از جا برخیز و او را به [[قتل]] برسان. [[حسان بن ثابت]] گفت: ای دختر [[عبدالمطلب]]! به [[خدا]] تو خود می‌دانی من مرد این کار نیستم و کشتن او از عهده من خارج است. [[صفیه]] می‌گوید: وقتی این پاسخ را از [[حسان بن ثابت]] شنیدم، کمرم را محکم بستم و عمودی به دست گرفتم و از قلعه به زیر آمدم؛ آن [[یهودی]] را از پای درآوردم؛ آن‌گاه به قلعه بازگشتم و به [[حسان بن ثابت]] گفتم: من او را کشتم.
*اکنون تو برخیز و جامه و اسلحه‌اش را بر گیر. اگر مرد نبود، من خودم این کار را می‌کردم. [[حسان بن ثابت]] گفت: ای دختر [[عبدالمطلب]]! من به [[جامه]] و اسلحه او احتیاج ندارم. مرا به حال خود واگذار"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۵۷۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۶.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۷-۲۹۸.</ref>.
 
*برخی از مؤرخان، این جریان را مربوط به [[سال سوم هجری]] و زمان [[غزوه احد]] می‌دانند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷-۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. عده‌ای می‌گویند: او به علت [[ترس]]، در هیچ معرکه‌ای ([[جنگی]]) حاضر نشد<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۱۱، ص۵۳۵.</ref>. به نظر می‌رسد این بیان چندان درست نباشد؛ چراکه اشعار وی در بعضی از [[غزوات]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۹-۲۸۷ به بعد و شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۲۸.</ref> نشان حضور او در [[جنگ]] است. برخی، علت [[ترسو بودن]] وی را ضربه شمشیری می‌دانند که [[صفوان بن معطل]] به او زد. [[پیامبر]] به علت همین ضربه، قصر بنی‌جدیله را در [[مدینه]] به او داد، و "سیرین"، [[کنیز]] قبطی ([[خواهر]] [[ماریه]])<ref>ماریه قبطیه همسر رسول خدا{{صل}} بود.</ref> را به او بخشید<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۸؛ ابن سعد می‌نویسد: پیامبر{{صل}} خواهر ماریه را به حسان بن ثابت شاعر بخشید که برای حسان پسرش عبد الرحمن را به دنیا آورد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۲۲.</ref>.
اکنون تو برخیز و جامه و اسلحه‌اش را بردار. اگر مرد نبود، من خودم این کار را می‌کردم. [[حسان بن ثابت]] گفت: ای دختر [[عبدالمطلب]]! من به [[جامه]] و اسلحه او احتیاج ندارم. مرا به حال خود واگذار"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۵۷۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۶.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۷-۲۹۸؛ [[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۱؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۸-۴۴۱.</ref>.
*مؤرخان، [[حسان بن ثابت]] را از جمله کسانی می‌دانند که در جریان [[افک]]<ref>تهمت به عایشه.</ref> به سبب [[بدگویی]] از [[عایشه]] به [[دستور پیامبر]] حد خورده‌اند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۶۱۶.</ref>. البته برخی نیز منکر این امر شده<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۳۴.</ref> و در [[نقلی]] از [[عایشه]] آورده‌اند که او چیزی نگفته است<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۴.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref>.
 
برخی از مؤرخان، این جریان را مربوط به [[سال سوم هجری]] و زمان [[غزوه احد]] می‌دانند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷-۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. عده‌ای می‌گویند: او به علت [[ترس]]، در هیچ معرکه‌ای ([[جنگی]]) حاضر نشد<ref>عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۱۱، ص۵۳۵.</ref>. به نظر می‌رسد این بیان چندان درست نباشد؛ چراکه اشعار وی در بعضی از [[غزوات]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۹-۲۸۷ به بعد و شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۲۸.</ref> نشان حضور او در [[جنگ]] است. برخی، علت [[ترسو بودن]] وی را ضربه شمشیری می‌دانند که [[صفوان بن معطل]] به او زد. [[پیامبر]] به علت همین ضربه، قصر بنی‌جدیله را در [[مدینه]] به او داد و "سیرین"، [[کنیز]] قبطی ([[خواهر]] [[ماریه]])<ref>ماریه قبطیه همسر رسول خدا{{صل}} بود.</ref> را به او بخشید<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۸؛ ابن سعد می‌نویسد: پیامبر{{صل}} خواهر ماریه را به حسان بن ثابت شاعر بخشید که برای حسان پسرش عبد الرحمن را به دنیا آورد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۲۲.</ref>.


==[[حسان بن ثابت]] شاعر==
==[[حسان بن ثابت]] شاعر==
*[[حسان بن ثابت]]، شاعر [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۱۱، ص۵۳۵؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۵.</ref>، از [[شاعران]] اصطلاحاً "مُخَضْرم" است که هم در [[جاهلیت]] و هم در [[اسلام]] [[شعر]] گفته‌اند<ref>دایرة المعارف تشیع، ج۶، ص۲۷۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. او که از مشاهیر [[اصحاب]] آن [[حضرت]] بود از [[راویان]] [[رسول الله]]{{صل}} نیز شمرده می‌شود. پسرش [[عبدالرحمن بن حسان بن ثابت]] و [[سعید بن مسیب]] و [[ابوسلمه بن عبدالرحمن]] و دیگران، از او [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۶.</ref>. [[حسان بن ثابت]] با سرودن اشعار خویش از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} و [[مسلمانان]]، [[دفاع]] و با [[شاعران]] مخالف [[اسلام]] مقابله می‌کرد. یک بار [[حضرت]] (در جواب [[اعتراض]] [[عمر بن خطاب]] به [[شعر]] [[خواندن]] حسان) فرمود: "ای [[عمر بن خطاب]]! [[دست]] از او بردار. [[سوگند]] به خداوندی که [[جان]] من در دست [[قدرت]] اوست، سخنان او از فرو رفتن تیر به [[جان]] [[کفار]] سخت‌تر و مشکل‌تر است"<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.
[[حسان بن ثابت]]، شاعر [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۱۱، ص۵۳۵؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۵.</ref>، از [[شاعران]] اصطلاحاً "مُخَضْرم" است که هم در [[جاهلیت]] و هم در [[اسلام]] [[شعر]] گفته‌اند<ref>دایرة المعارف تشیع، ج۶، ص۲۷۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. او که از مشاهیر [[اصحاب]] آن [[حضرت]] بود از [[راویان]] [[رسول الله]]{{صل}} نیز شمرده می‌شود. پسرش [[عبدالرحمن بن حسان بن ثابت]] و [[سعید بن مسیب]] و [[ابوسلمه بن عبدالرحمن]] و دیگران، از او [[روایت]] [[نقل]] کرده‌اند<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۶.</ref>. [[حسان بن ثابت]] با سرودن اشعار خویش از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} و [[مسلمانان]]، [[دفاع]] و با [[شاعران]] مخالف [[اسلام]] مقابله می‌کرد. یک بار [[حضرت]] (در جواب [[اعتراض]] [[عمر بن خطاب]] به [[شعر]] [[خواندن]] حسان) فرمود: "ای [[عمر بن خطاب]]! [[دست]] از او بردار. [[سوگند]] به خداوندی که [[جان]] من در دست [[قدرت]] اوست، سخنان او از فرو رفتن تیر به [[جان]] [[کفار]] سخت‌تر و مشکل‌تر است"<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.
*در [[نقلی]] آمده است: "برتری [[حسان بن ثابت]] از دیگر شعرا این است که او در [[جاهلیت]] شاعر [[انصار]]، در [[اسلام]] شاعر [[رسول خدا]]{{صل}} و در عصر [[اسلام]]، شاعر منحصر به فرد کل مملکت [[یمن]] بود"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. [[علامه امینی]] به [[نقل]] از [[ابوعبیده]] می‌نویسد: "همه عرب‌ها [[اجماع]] کرده و بالاتفاق پذیرفته‌اند که [[حسان بن ثابت]]، در میان [[شاعران]] شهرنشین<ref>در مقابل شاعران بادیه.</ref> از همه تواناتر است"<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۱۰۸.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۹.</ref>.
*به نظر می‌رسد این سخن [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} که درباره او فرمود: "خدایا او را [[تأیید]] شده [[روح القدس]] قرار بده"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَيِّدْه‏ بِرُوحِ الْقُدُسِ }}؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>؛ به صورت مشروط بیان شده باشد؛ چرا که بسیاری از مؤرخان می‌گویند که [[حضرت]] درباره او فرمود: "ای [[حسان بن ثابت]]! تا وقتی که از ما [[دفاع]] کنی مؤید به تأییدات [[روح‌القدس]] خواهی بود"<ref>شیخ محمد بن جریر طبری، أعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶۷۵.</ref>. البته این [[دعا]] به صورت‌های مختلفی بیان شده است. در یک مورد از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] شده است که درباره او فرمود: "خدایا! حسان را با [[روح‌القدس]] [[حمایت]] و [[تأیید]] کن، به علت [[حمایت]] او از مسلمانان"<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۵؛ میرحامد حسین لکنوهی، عبقات الانوار، ج۹، ص۳۱۵.</ref>. در [[نقلی]] دیگر [[حضرت]] فرمود: "[[خداوند]]، حسان را تا زمانی که از [[رسول خدا]]{{صل}} [[پشتیبانی]] می‌کند با [[روح‌القدس]] [[حمایت]] و [[تأیید]] کند".<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۲؛ میرحامد حسین لکنوهی، عبقات الانوار، ج۹، ص۳۹۷.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>.
*گاهی [[رسول الله]]{{صل}} از [[حسان بن ثابت]] می‌خواست که در برابر [[دشمنان]] [[شعر]] بگوید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۴۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>؛ برای نمونه، زمانی که [[قبیله]] [[بنی‌تمیم]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمده بودند و قصد مفاخره داشتند، گفتند: "ما با شاعر و خطیبمان نزد تو آمده‌ایم تا با شما مفاخره کنیم". [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نخست در پاسخ آنها فرمود: "من نه برای [[شعر]] گفتن [[مبعوث]] و نه به [[فخرفروشی]] [[مأمور]] شده‌ام؛ ولی حالا که آمده‌اید، بیایید". نخست [[زبرقان بن بدر]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۹؛ نویری، نهایة الإرب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص۳۵.</ref> و به [[نقلی]] [[عطارد بن حاجب]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۳.</ref> سخنانی بیان کرد، و [[ثابت بن قیس بن شماس]]، به امر آن [[حضرت]]، به او پاسخ داد. سپس شاعر ایشان [[زبرقان بن بدر]] در [[برتری]] [[قوم]] خویش اشعاری سرود و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دستور]] داد [[حسان بن ثابت]] بیاید و به اشعار او پاسخ دهد. [[حسان بن ثابت]] با اشعاری، پاسخ او را داد. آنها [[اقرار]] کردند که [[خطیب]] [[رسول خدا]]{{صل}} از [[خطیب]] خودشان بهتر و شاعر آن [[حضرت]] از شاعرشان ماهرتر است<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۴، ص۱۱۹؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة أحوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۱۵.</ref>. آن‌گاه همه فرستادگان تمیم [[مسلمان]] شدند و [[پیغمبر]] به آنها هدایایی داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۱۹.</ref>.
*برخی می‌گویند اشعار پیش از [[اسلام]] [[حسان بن ثابت]]، [[برتر]] از اشعار پس از [[اسلام]] او بوده است<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. بنابر برخی نقل‌ها، از خود او علت این امر را پرسیدند. وی گفت: "شعر در [[جاهلیت]]، قید و بندی نداشت، و نیکویی [[شعر]]، [[افراط]] در بیان بود، و این [[افراط]]، [[کذب]] است. [[اسلام]] نیز از [[کذب]] منع کرده است"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. [[حسان بن ثابت]] درباره بسیاری از وقایع مهم [[صدر اسلام]] [[شعر]] سروده است. این اشعار طوری هستند که بعضاً سندهای [[تاریخی]] شمرده شده‌اند؛ برای نمونه، او درباره [[فتح مکه]]<ref>عبد الرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۷، ص۱۱۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱.</ref>، [[نبرد خیبر]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۷؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۰۶؛ عبد الرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۶، ص۵۲۲.</ref>، [[نبرد]] [[احزاب]]<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۲۸.</ref>، [[روز غدیر]]<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۱، ص۴۲۷-۴۲۸؛ ۶۰۹.</ref>، [[قتل]] [[کعب بن اشرف]] و [[سلام بن ابی‌حقیق]]<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۷۶.</ref> و در رثای [[پیامبر]]{{صل}}<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۵.</ref>[[شعر]] سرود.
*[[شیعیان]]، همواره به این [[شعر]] [[حسان بن ثابت]] درباره [[ولایت علی]]{{ع}} استناد کرده‌اند<ref>شیخ صدوق، امالی، ص۵۷۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۷ به بعد و علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۷۰-۶۹.</ref>.
*[[دیوان]] اشعار او سال ۱۹۶۶ میلادی در بیروت به چاپ رسیده است<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱.</ref>.


==[[حسان بن ثابت]] پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}==
در [[نقلی]] آمده است: "برتری [[حسان بن ثابت]] از دیگر شعرا این است که او در [[جاهلیت]] شاعر [[انصار]]، در [[اسلام]] شاعر [[رسول خدا]]{{صل}} و در عصر [[اسلام]]، شاعر منحصر به فرد کل مملکت [[یمن]] بود"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. [[علامه امینی]] به [[نقل]] از [[ابوعبیده]] می‌نویسد: "همه عرب‌ها [[اجماع]] کرده و بالاتفاق پذیرفته‌اند که [[حسان بن ثابت]]، در میان [[شاعران]] شهرنشین<ref>در مقابل شاعران بادیه.</ref> از همه تواناتر است"<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۱۰۸.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۹؛ [[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۳-۳۷۴.</ref>.
*[[حسان بن ثابت]] در دوره [[عمر بن خطاب]] در [[مسجد]] [[شعر]] می‌خواند. [[عمر بن خطاب]] به او [[اعتراض]] کرد. وی در پاسخ گفت: "من اینجا [[شعر]] خواندم؛ در حالی که بهتر از تو ([[رسول خدا]]) در آن بود"<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. سپس به [[ابوهریره]] گفت: "تو سخن [[رسول خدا]] را شنیدی که می‌گفت: خداوندا! [[حسان بن ثابت]] را به [[روح القدس]] مؤید فرما و دعایم را [[اجابت]] کن؟" [[ابوهریره]] او را [[تصدیق]] کرد<ref>علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۱۰۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>.
*برخی معتقدند که [[حسان بن ثابت]]، پس از دوره [[رسول الله]]{{صل}} از [[شعر]] گفتن دست کشید و تنها شعری در رثای [[عثمان]] سرود<ref>دائرة المعارف تشیع، ج۶ ص۲۸۰.</ref>. [[حسان بن ثابت]]، از [[راویان حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} نیز بود<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>. پس از به [[خلافت]] رسیدن [[علی]]{{ع}}، عده‌ای از [[بیعت]] با آن [[حضرت]] [[امتناع]] ورزیدند. [[حسان بن ثابت]] از جمله آنان بود. [[شیخ مفید]] می‌نویسد: "گروهی از [[بیعت]] با [[علی]]{{ع}} سر باز زدند، مانند [[عبدالله]] پسر [[عمر بن خطاب]]، [[سعد وقاص]]، [[محمد بن مسلمه]]، [[حسان بن ثابت]] و [[اسامه بن زید]]. [[امام علی|امیرالمؤمنان]] پس از [[امتناع]] آنان از [[بیعت]] [[سخنرانی]] کرد. در بخشی از سخن [[حضرت]] آمده است: "... از جانب [[عبدالله بن عمر بن خطاب]]، [[سعد وقاص]]، [[محمد بن مسلمه]]، [[حسان بن ثابت]] و [[اسامه بن زید]]، چیزهایی به من رسیده است که آن را خوش ندارم، و [[حق]] در میان من و ایشان [[حاکم]] است"<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۴۳.</ref>.
*به هر حال، [[حسان بن ثابت]] را از [[منحرفان]] و [[مخالفان علی]]{{ع}} شمرده‌اند<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی؛ الغارات، ص۴۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۴، ص۴۲۹.</ref>. [[علامه امینی]] درباره او می‌نویسد: "[[حسان بن ثابت]]، از [[بینش]] ظاهری<ref>نابینا شده بود.</ref> و [[باطنی]] [[محروم]] شده بود. زمانی که [[امیرمؤمنان]]، [[قیس بن سعد بن عباده]] را از استانداری [[مصر]] [[عزل]] کرده بود، و او به [[مدینه]] برگشته بود، [[حسان بن ثابت]] نزد او آمد و [[قیس بن سعد بن عباده]] را [[سرزنش]] کرد و به او گفت: [[عثمان]] را [[کشتی]] و گناهش بر گردن تو ماند، و اکنون سخنانش ناراحت شد و به او گفت: ای کوردلِ [[نابینا]]! به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر از وقوع [[جنگ]] بین [[قبیله]] خود و [[اقوام]] تو نمی‌ترسیدم گردنت را می‌زدم" و سپس او را از خود راند<ref>ابواسحاق ثقفی کوفی، الغارات، ج۱، ص۲۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۹۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۴، ص۵۵۵.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref>.


==[[وفات]] [[حسان بن ثابت]]==
به نظر می‌رسد این سخن [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} که درباره او فرمود: "خدایا او را [[تأیید]] شده [[روح القدس]] قرار بده"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَيِّدْه‏ بِرُوحِ الْقُدُسِ }}؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۶؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۵.</ref>؛ به صورت مشروط بیان شده باشد؛ چرا که بسیاری از مؤرخان می‌گویند [[حضرت]] درباره او فرمود: "ای [[حسان بن ثابت]]! تا وقتی که از ما [[دفاع]] کنی مؤید به تأییدات [[روح‌القدس]] خواهی بود"<ref>شیخ محمد بن جریر طبری، أعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶۷۵.</ref>. البته این [[دعا]] به صورت‌های مختلفی بیان شده است. در یک مورد از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] شده است که درباره او فرمود: "خدایا! حسان را با [[روح‌القدس]] [[حمایت]] و [[تأیید]] کن، به علت [[حمایت]] او از مسلمانان"<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۵؛ میرحامد حسین لکنوهی، عبقات الانوار، ج۹، ص۳۱۵.</ref>. در [[نقلی]] دیگر [[حضرت]] فرمود: "[[خداوند]]، حسان را تا زمانی که از [[رسول خدا]]{{صل}} [[پشتیبانی]] می‌کند با [[روح‌القدس]] [[حمایت]] و [[تأیید]] کند".<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۲؛ میرحامد حسین لکنوهی، عبقات الانوار، ج۹، ص۳۹۷.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>.
در اینکه [[حسان بن ثابت]] در چه سالی و کجا از [[دنیا]] رفته است، [[اختلاف]] است. بنا بر [[نقلی]]، وی پیش از سال [[چهل]] [[هجری]] و در زمان [[خلافت علی]]{{ع}}<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴.</ref> در [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت<ref>ابواسحاق ثقفی کوفی، الغارات (ترجمه)، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. به قولی دیگر، او در سال پنجاه<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ص۵۶.</ref> یا ۵۴ [[هجری]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۷.</ref> مُرد. در جایی دیگر آمده است که او در سال هشتاد [[هجری]] در [[شام]] از [[دنیا]] رفت<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۵۱.</ref>. [[حسان بن ثابت]] در زمان [[مرگ]] ۱۲۰ سال داشت؛ شصت سال در [[جاهلیت]] و شصت سال در [[اسلام]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۱۱، ص۵۳۵.</ref>. به قولی دیگر، وی هفتاد سال در [[جاهلیت]] و پنجاه سال در [[اسلام]] [[زندگی]] کرد<ref>ابواسحاق ثقفی کوفی، الغارات (ترجمه)، ج۱، ص۴۰۹.</ref><ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۰۳.</ref>.


==حسان بن ثابت در دایره المعارف صحابه پیامر ج4==
برخی می‌گویند اشعار پیش از [[اسلام]] [[حسان بن ثابت]]، [[برتر]] از اشعار پس از [[اسلام]] او بوده است<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۴۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. بنابر برخی نقل‌ها، از خود او علت این امر را پرسیدند. وی گفت: "شعر در [[جاهلیت]]، قید و بندی نداشت و نیکویی [[شعر]]، [[افراط]] در بیان بود و این [[افراط]]، [[کذب]] است. [[اسلام]] نیز از [[کذب]] منع کرده است"<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۳.</ref>.  
==مقدمه==
مشهورترین [[کنیه]] او [[ابا ولید]] و کنیه‌های دیگر او ابا مضرب، [[ابا عبدالرحمن]] و اباحسام بوده است <ref>الإصابة، ابن حجر، ج۲، ص۵۶.</ref>. گفته شده به این علت به او اباسام ([[پدر]] [[شمشیر]]) می‌گفتند که از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[حمایت]] می‌کرد و بر ضد [[مشرکان]] [[شعر]] می‌سرود<ref>أسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۷۴.</ref>. وی از [[انصار]] و [[اهل]] [[مدینه]] و مردی شاعد و در فن خود استاد بلکه بی نظیر بود، چنان که از اصمعی [[نقل]] شده که [[بهترین]] شعرای روی [[زمین]] در میان [[مردم]] یثرب و قبیله‌های [[عبد قیس]] و ثقیف است و از میان ایشان، بهترین شاعر، [[حسان بن ثابت]] است.


[[ابن درید]] از [[ابی حاتم]] و او از [[ابی عبیده]] نقل کرده است که حسان به سبب سه ویژگی بر شعرای دیگر [[برتری]] یافته بود:
[[حسان بن ثابت]] درباره بسیاری از وقایع مهم [[صدر اسلام]] [[شعر]] سروده است. این اشعار طوری هستند که بعضاً سندهای [[تاریخی]] شمرده شده‌اند؛ برای نمونه، او درباره [[فتح مکه]]<ref>عبد الرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۷، ص۱۱۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱.</ref>، [[نبرد خیبر]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۷؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۰۶؛ عبد الرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۶، ص۵۲۲.</ref>، [[نبرد]] [[احزاب]]<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۲۸.</ref>، [[روز غدیر]]<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۷؛ علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۱، ص۴۲۷-۴۲۸؛ ۶۰۹.</ref>، [[قتل]] [[کعب بن اشرف]] و [[سلام بن ابی‌حقیق]]<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۸۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۷۶.</ref> و در رثای [[پیامبر]]{{صل}}<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۵.</ref>[[شعر]] سرود.
#در [[زمان جاهلیت]]، [[شاعری]] از [[قبیله]] انصار بود؛
#در هنگام [[نبوت]] پیامبر اکرم{{صل}}، شاعر ایشان بود؛
# در دوران [[اسلام]]، شاعر همه [[سرزمین]] من بود<ref>الإصابه، ابن حجر، ج۲، ص۵۶؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۵؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۳.</ref>.


ولی از موقعی که [[مسلمان]] شد در اشعارش شکستی پیدا شد. به او گفتند: ابو حسام! تو که در [[جاهلیت]] از فحول و بزرگان شعرا بودی، چرا پس از اسلام اشعارت شکسته شد؟ حسان در پاسخ گفت: "برای آنکه اسلام [[انسان]] را از [[دروغ]] منع کرده است"؛ یعنی خوبی شعر به جهت [[مبالغه]] و دروغ است و هر چه دروغش بیشتر باشد، شیرین‌تر می‌شود؛ از اینجاست که در مثل گفته‌اند: "بهترین اشعار آن است که دروغش بیشتر باشد"<ref>{{عربی| احسن الشعر اکذبه}}؛ الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عزیزالله عطاردی)، ص۴۰۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۳-۳۷۴.</ref>  
[[شیعیان]]، همواره به [[شعر]] [[حسان بن ثابت]] درباره [[ولایت علی]]{{ع}} استناد کرده‌اند<ref>شیخ صدوق، امالی، ص۵۷۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۷ به بعد و علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۷۰-۶۹.</ref>. [[دیوان]] اشعار او سال ۱۹۶۶ میلادی در بیروت به چاپ رسیده است<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱.</ref>.


==حسان و [[دفاع]] از [[پیامبر]]{{صل}}==
==حسان و [[دفاع]] از [[پیامبر]]{{صل}}==
[[زبان]] و اشعار حسان در مقابل کسانی که پیامبر{{صل}} را در اشعارشان هجو و مسخره می‌کردند، شمشیر برنده‌ای بود؛ به همین علت به او [[لقب]] شاعر [[رسول الله]] را داده بودند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۵.</ref>. چند نفر در اشعارشان درباره [[رسول خدا]] [[بدگویی]] و ایشان را مسخره می‌کردند: [[ابوسفیان]]، فرزند [[حارث بن عبد المطلب]]، [[پسر عموی پیامبر]]، [[عمرو بن عاص]] و [[ضرار بن خطاب]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ص۳۴۱. ضرار بن خطاب، برادر عمر بن خطاب است.</ref>. که اینان در مقابل جواب گویی و اشعار حسان مار مار به کر زانو مارا در می‌آمدند.
[[زبان]] و اشعار حسان در مقابل کسانی که پیامبر{{صل}} را در اشعارشان هجو و مسخره می‌کردند، شمشیر برنده‌ای بود؛ به همین علت به او [[لقب]] شاعر [[رسول الله]] را داده بودند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۵.</ref>. چند نفر در اشعارشان درباره [[رسول خدا]] [[بدگویی]] و ایشان را مسخره می‌کردند: [[ابوسفیان]]، فرزند [[حارث بن عبد المطلب]]، [[پسر عموی پیامبر]]، [[عمرو بن عاص]] و [[ضرار بن خطاب]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ص۳۴۱. ضرار بن خطاب، برادر عمر بن خطاب است.</ref>.
 
[[ابوسفیان بن حارث]] قبل از آنکه [[مسلمان]] شود، اشعاری در [[سرزنش]] [[رسول خدا]]{{صل}} گفته بود. هنگامی که آن اشعار به گوش حسان رسید، با این اشعار جواب او را گفت:


[[ابن سیرین]] گفته است: سه نفر از [[انصار]] در مقابل هجو و [[مسخره کردن]] [[مشرکان]] به مقابله می‌پرداختند: ۱. [[حسان بن ثابت]]؛ ۲- [[کعب بن مالک]] و ۳- [[عبدالله بن رواحه]]؛ حسان و کعب بن مالک با یاد حوادثی که برای [[قریش]] پیش آمده بود با آنها مقابله و [[عیب]] و [[نقص]] آنها را بیان می‌کردند و عبدالله بن رواحه نیز آنها را به خاطر [[کفر]] و [[پرستش]] اشیایی که نمی‌شنیدند و سودی نمی‌رساندند، [[سرزنش]] می‌کرد<ref>أسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۴۴ و ۴۸۳.</ref>.
همانا [[فرزندان]] دختر مخزوم و پدرت [[عبد المطلب]]، در میان [[بنی هاشم]]، بلندترین مرتبه [[بزرگی]] را دارا هستند، اما [[پدر]] تو برده است.


یکی از [[یاران]] رسول خدا به [[امیر مؤمنان]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، پیشنهاد کرد که جواب افرادی از قریش که [[مسلمانان]] را مسخره می‌کنند بگوید؛ [[حضرت]] فرمود: "اگر [[پیامبر]] اجازه دهد، [[اقدام]] می‌کنم". سپس [[مردم]] از پیامبر{{صل}} تقاضا کردند که به [[علی]] [[دستور]] دهد تا جواب ایشان را بدهد؛ پیامبر{{صل}} فرمود: "آنچه می‌خواهند نزد علی نیست (یعنی جواب [[ناسزا]] همان ناسزاست و علی{{ع}} [[اهل]] اینها نیست)". آن گاه فرمود: "آنان که با شمشیرشان پیامبر را [[یاری]] نمی‌کنند، چرا با [[زبان]] شان [[دفاع]] نمی‌کنند!".
و کسانی که [[فرزندان]] [[زهره]] را به وجود آوردند، همه بزرگوارند، ولی اجداد [[مادری]] تو [[بزرگی]] نیافتند.
حسان گفت: "یا [[رسول الله]]{{صل}} من این کار را به عهده می‌گیرم".


پیامبر فرمود: "چگونه آنان را هجو می‌کنی با آنکه من از ایشانم؟ و یا چگونه [[ابوسفیان بن حارث]] را مسخره می‌کنی، با آنکه پدرش عموی من است؟"
تو مانند [[عباس]] و [[برادر]] مادری‌اش نیستی، بلکه [[مرد]] [[پستی]] هستی که [[انتظار]] خیری در او نیست.


حسان گفت: "به [[خدا]] قسم، شما را از میان ایشان بیرون می‌کشم، همان طور که مو را از میان خمیر می‌کشند". به همین جهت حسان همواره به این جمله [[افتخار]] می‌کرد و می‌گفت: هیچ چیز مرا به این اندازه مسرور نمی‌سازد که [[پیامبر]]{{صل}} از [[راه]] تعجب فرمود: چگونه آنان را هجو می‌کنی با آنکه من از ایشانم؛
کسی که [[سمیه]] و سمراء مادرانش باشند، مرد [[نادان]] و پستی بیش نیست.


سپس پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد که چون [[ابوبکر]] [[نسب]] و نژادها را خوب می‌شناسد حسان به نزد او برود تا افراد مورد نظر را به او معرفی کند. لذا وقتی که [[قریش]] اشعاری را که در [[سرزنش]] [[ابوسفیان بن حارث]] گفته شده بود را شنیدند، گفتند: این اشعار بدون اطلاع [[پسر ابو قحافه]] سروده نشده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
در [[حقیقت]] تو از [[بنی هاشم]] نیستی بلکه خود را به آنان بسته‌ای، چنان که کوزه در ترک سوار بسته می‌شود.<ref>{{عربی| وان سنام المجد فی آل هاشم بنو بنت مخزوم و والدک العبد ومن ولدت ابناء زهرة منهم کرام ولم یقرب عجائزک المجد و لست کعباس و لا کابن امه و لکن لئیم لا یقوم له زند وان أمرء کانت سمیة امه و سمراء مغمور اذا بلغ الجهد وانت هجین نیط فی ال حرام هاشم اور اور اگر ان کما می‌نیط خلف الراکب القدح الفرد}}.</ref>


همچنین گروهی از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] برای [[آزاد]] کردن عده‌ای از افراد قبیله خود که توسط [[مسلمین]] دستگیر شده بودند، به [[مدینه]] آمدند که از جمله ایشان [[عطارد بن حاحب]]، [[زبرقان بن بدر]]، [[قیس بن عاصم]]، [[قیس بن حارث]]، [[نعیم بن سعد]]، [[اقرع بن حابس]]، [[ریاح بن حارث]] و [[عمرو بن اهتم]] بودند؛ وقتی آنها وارد [[مسجد]] شدند، [[بلال]] [[اذان]] ظهر را گفته بود و [[مردم]] [[منتظر]] آمدن پیامبر{{صل}} بودند. آنها [[عجله]] کرده و فریاد کشیدند: ای [[محمد]]، بیرون بیا [[رسول خدا]]{{صل}} بیرون آمد و بعد از اقامه گفتن بلال، [[نماز]] را به جا آورد. آن گاه آنها نزد پیامبر{{صل}} آمدند، اقرع گفت: "ای محمد! به من اجازه [[سخن گفتن]] بده که [[ستایش]] من از کسی، موجب [[آراستگی]] و [[نکوهش]] من، مایه بدنامی است".
مهارت و استادی حسان از اینجا معلوم می‌شود که نه تنها به شخص [[عبدالمطلب]] بلکه سایر فرزندان او را هم که از [[زنان]] متعددی بودند، به وسیله مادرشان جدا ساخته و فقط شخص [[ابوسفیان بن حارث]] و پدرش را [[سرزنش]] کرده است. مراد از فرزندان دختر مخزوم، [[زبیر بن عبدالمطلب]] و جناب [[ابوطالب]]، [[پدر]] [[امیر مؤمنان]] و [[حضرت]] [[عبدالله]]، پدر [[پیامبر بزرگوار اسلام]]{{صل}} هستند که [[مادر]] این سه نفر [[فاطمه]]، دختر [[عمرو عائذ مخزومی]] است. و مقصود از فرزندان زهره، جناب [[حمزه]] و خواهرش [[صفیه]] است که مادرشان [[هاله]]، دختر [[اهیب بن عبدمناف بن زهره]] است. مادر عباس و برادر مادری‌اش [[ضرار]] هم نتیله است و مقصود از سمیه، مادر [[ابوسفیان]] است و سمراء، مادر [[حارث]] پدر ابوسفیان است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۳.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۸-۳۷۹؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۸-۴۴۱.</ref>
 
[[ابن سیرین]] گفته است: سه نفر از [[انصار]] در مقابل هجو و [[مسخره کردن]] [[مشرکان]] به مقابله می‌پرداختند: [[حسان بن ثابت]]؛ [[کعب بن مالک]] و [[عبدالله بن رواحه]]؛ حسان و کعب بن مالک با یاد حوادثی که برای [[قریش]] پیش آمده بود با آنها مقابله و [[عیب]] و [[نقص]] آنها را بیان می‌کردند و عبدالله بن رواحه نیز آنها را به خاطر [[کفر]] و [[پرستش]] اشیایی که نمی‌شنیدند و سودی نمی‌رساندند، [[سرزنش]] می‌کرد<ref>أسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۴۴ و ۴۸۳.</ref>.
 
یکی از [[یاران]] رسول خدا به [[امیر مؤمنان]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، پیشنهاد کرد جواب افرادی از قریش که [[مسلمانان]] را مسخره می‌کنند بگوید؛ [[حضرت]] فرمود: "اگر [[پیامبر]] اجازه دهد، [[اقدام]] می‌کنم". سپس [[مردم]] از پیامبر{{صل}} تقاضا کردند به [[علی]] [[دستور]] دهد تا جواب ایشان را بدهد؛ پیامبر{{صل}} فرمود: "آنچه می‌خواهند نزد علی نیست (یعنی جواب [[ناسزا]] همان ناسزاست و علی{{ع}} [[اهل]] اینها نیست)". آنگاه فرمود: "آنان که با شمشیرشان پیامبر را [[یاری]] نمی‌کنند، چرا با [[زبان]] شان [[دفاع]] نمی‌کنند!".
 
حسان گفت: "یا [[رسول الله]]{{صل}} من این کار را به عهده می‌گیرم". پیامبر فرمود: "چگونه آنان را هجو می‌کنی با آنکه من از ایشانم؟ و یا چگونه [[ابوسفیان بن حارث]] را مسخره می‌کنی، با آنکه پدرش عموی من است؟" حسان گفت: "به [[خدا]] قسم، شما را از میان ایشان بیرون می‌کشم، همان طور که مو را از میان خمیر می‌کشند". به همین جهت حسان همواره به این جمله [[افتخار]] می‌کرد و می‌گفت: هیچ چیز مرا به این اندازه مسرور نمی‌سازد که [[پیامبر]]{{صل}} از [[راه]] تعجب فرمود: چگونه آنان را هجو می‌کنی با آنکه من از ایشانم. سپس پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد چون [[ابوبکر]] [[نسب]] و نژادها را خوب می‌شناسد، حسان نزد او برود تا افراد مورد نظر را به او معرفی کند. لذا وقتی [[قریش]] اشعاری را که در [[سرزنش]] [[ابوسفیان بن حارث]] گفته شده بود را شنیدند، گفتند: این اشعار بدون اطلاع [[پسر ابو قحافه]] سروده نشده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۴-۳۷۸</ref>
 
همچنین گروهی از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] برای [[آزاد]] کردن عده‌ای از افراد قبیله خود که توسط [[مسلمین]] دستگیر شده بودند، به [[مدینه]] آمدند، از جمله ایشان [[عطارد بن حاحب]]، [[زبرقان بن بدر]]، [[قیس بن عاصم]]، [[قیس بن حارث]]، [[نعیم بن سعد]]، [[اقرع بن حابس]]، [[ریاح بن حارث]] و [[عمرو بن اهتم]] بودند؛ وقتی آنها وارد [[مسجد]] شدند، [[بلال]] [[اذان]] ظهر را گفته بود و [[مردم]] [[منتظر]] آمدن پیامبر{{صل}} بودند. آنها [[عجله]] کرده و فریاد کشیدند: ای [[محمد]]، بیرون بیا، [[رسول خدا]]{{صل}} بیرون آمد و بعد از اقامه گفتن بلال، [[نماز]] را به جا آورد. آنگاه آنها نزد پیامبر{{صل}} آمدند، اقرع گفت: "ای محمد! به من اجازه [[سخن گفتن]] بده که [[ستایش]] من از کسی، موجب [[آراستگی]] و [[نکوهش]] من، مایه بدنامی است".


پیامبر{{صل}} فرمود: "[[دروغ]] می‌گویی، این صفت مخصوص [[خداوند تبارک و تعالی]] است". سپس پیامبر{{صل}} از [[محراب]] بیرون آمد و نشست و [[خطیب]] ایشان که [[عطارد بن حاجب]] بود، خطابه‌ای ایراد کرد. پیامبر{{صل}} به [[ثابت بن قیس بن شماس]] فرمود: "برخیز و خطبه‌اش را پاسخ گوی" و او چنان کرد. آن گاه گفتند: ای محمد! اجازه بده تا شاعر ما [[شعر]] بخواند و چون اجازه فرمود، زبرقان بن بدر برخاست و اشعاری خواند. پیامبر{{صل}} به [[حسان بن ثابت]] فرمود: برخیز و شعرش را پاسخ بده"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۲۸۱.</ref>.
پیامبر{{صل}} فرمود: "[[دروغ]] می‌گویی، این صفت مخصوص [[خداوند تبارک و تعالی]] است". سپس پیامبر{{صل}} از [[محراب]] بیرون آمد و نشست و [[خطیب]] ایشان که [[عطارد بن حاجب]] بود، خطابه‌ای ایراد کرد. پیامبر{{صل}} به [[ثابت بن قیس بن شماس]] فرمود: "برخیز و خطبه‌اش را پاسخ گوی" و او چنان کرد. آن گاه گفتند: ای محمد! اجازه بده تا شاعر ما [[شعر]] بخواند و چون اجازه فرمود، زبرقان بن بدر برخاست و اشعاری خواند. پیامبر{{صل}} به [[حسان بن ثابت]] فرمود: برخیز و شعرش را پاسخ بده"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۲۸۱.</ref>.
حسان خود در این باره می‌گوید: چون [[شعر]] او را شنیدم، با همان وزن و قافیه در پاسخ گفتم:
حسان خود در این باره می‌گوید: چون [[شعر]] او را شنیدم، با همان وزن و قافیه در پاسخ گفتم:


بزرگان فهر (جد [[قریش]]) و برادرانشان برای [[مردم]] سنتی بنا کرده‌اند که در خور [[پیروی]] می‌باشد.
بزرگان فهر (جد [[قریش]]) و برادرانشان برای [[مردم]] سنتی بنا کرده‌اند که در خور [[پیروی]] است.


آنها مردمی هستند که اگر بستیزند، به [[دشمنان]] آسیب و [[آزار]] می‌رسانند و به [[یاران]] سود و [[آسایش]] می‌بخشند.
آنها مردمی هستند که اگر بستیزند، به [[دشمنان]] آسیب و [[آزار]] می‌رسانند و به [[یاران]] سود و [[آسایش]] می‌بخشند.
خط ۸۴: خط ۸۴:
آنها نسبت به [[همسایگان]] و پناهندگان [[بخل]] نمی‌کنند و نسبت به دیگران نیز طمعی ندارند.
آنها نسبت به [[همسایگان]] و پناهندگان [[بخل]] نمی‌کنند و نسبت به دیگران نیز طمعی ندارند.


اگر ما نسبت به قومی [[دشمنی]] کنیم، آشکارا به [[نبرد]] با آنها می‌پردازیم؛ نه این که مانند حمله به گوساله‌های وحشی در کمین، [[تزویر]] کنیم.
اگر ما نسبت به قومی [[دشمنی]] کنیم، آشکارا به [[نبرد]] با آنها می‌پردازیم؛ نه اینکه مانند حمله به گوساله‌های وحشی در کمین، [[تزویر]] کنیم.


آنها [[روز]] نبرد که [[مرگ]] نزدیک شده باشد، مانند شیران بیشه زنجیرها را پاره و حمله می‌کنند.
آنها [[روز]] نبرد که [[مرگ]] نزدیک شده باشد، مانند شیران بیشه زنجیرها را پاره و حمله می‌کنند.
خط ۹۲: خط ۹۲:
آنها [[بهترین]] [[اقوام]] و ملتها هستند؛ هرگاه گفتار جدی بگویند یا بشنوند<ref>{{عربی| إن الأوائب من فهر و اخوتهم قد بینوا سنة للناس تتبع قوم اذا حاربوا ضروا عدوهم او حاولوا النفع فی اشیاعهم نفعوا یرضی بها کل من کانت سریرته تقوی الاله و کل البر یصطنع  سجیة تلک منهم غیر محدثه ان الخلائق فاعلم شها البدع‌ها ان کان فی الناس سباقون بعدهم فکل سبق لأدنی سعیهم تبع لا یرقع الناس ما أوهت آکنهم عند الدفاع و لایوهون مارقعوا ان سابقوا الناس یوما فاز سابقهم او وازنوا اهل مجد بالندی متعوا  اعفة ذکرت فی الوحی عفتهم لا یطمعون ولا زری بهم طمع  لا یتحلون علی جار بفضلهم و لایمسهم من مطمع طبع اذا نصبنا لی لم ندب لهم کما یدب الی الوحشیة الذرع  کانهم فی الوغی أموات مکتنع اسد بحلیة فی ارساغها فدع اکرم بقوم رسول الله شیعتهم اذا تفرقت الأهواء و الشیع فانهم افضل الاحیاء کلهم إن جد بالناس، جد القول أو سمعوا}}</ref>
آنها [[بهترین]] [[اقوام]] و ملتها هستند؛ هرگاه گفتار جدی بگویند یا بشنوند<ref>{{عربی| إن الأوائب من فهر و اخوتهم قد بینوا سنة للناس تتبع قوم اذا حاربوا ضروا عدوهم او حاولوا النفع فی اشیاعهم نفعوا یرضی بها کل من کانت سریرته تقوی الاله و کل البر یصطنع  سجیة تلک منهم غیر محدثه ان الخلائق فاعلم شها البدع‌ها ان کان فی الناس سباقون بعدهم فکل سبق لأدنی سعیهم تبع لا یرقع الناس ما أوهت آکنهم عند الدفاع و لایوهون مارقعوا ان سابقوا الناس یوما فاز سابقهم او وازنوا اهل مجد بالندی متعوا  اعفة ذکرت فی الوحی عفتهم لا یطمعون ولا زری بهم طمع  لا یتحلون علی جار بفضلهم و لایمسهم من مطمع طبع اذا نصبنا لی لم ندب لهم کما یدب الی الوحشیة الذرع  کانهم فی الوغی أموات مکتنع اسد بحلیة فی ارساغها فدع اکرم بقوم رسول الله شیعتهم اذا تفرقت الأهواء و الشیع فانهم افضل الاحیاء کلهم إن جد بالناس، جد القول أو سمعوا}}</ref>


وقتی حسان [[شعر]] خود را به پایان رساند، [[أقرع بن حابس]] گفت: "این مرد، [[نیک]] [[بخت]] است و [[خطیب]] آنها بهتر از خطیب ما و شاعر آنها نغزگوتر از شاعر ماست. لحن و سخن و صوت آنها هم از صدای ما بهتر است"<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۷۵-۹۷۹.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۴-۳۷۸.</ref>  
وقتی حسان [[شعر]] خود را به پایان رساند، [[أقرع بن حابس]] گفت: "این مرد، [[نیک]] [[بخت]] است و [[خطیب]] آنها بهتر از خطیب ما و شاعر آنها نغزگوتر از شاعر ماست. لحن و سخن و صوت آنها هم از صدای ما بهتر است"<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۷۵-۹۷۹.</ref>.<ref> [[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۴-۳۷۸؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱.</ref>


==مهارت حسان در سرودن شعر==
==حسان و اشعاری در [[ولایت امام علی]] و [[اهل بیت]]{{ع}}==
[[ابوسفیان بن حارث]]، [[پسر عموی پیامبر]]{{صل}} قبل از آنکه [[مسلمان]] شود، اشعاری در [[سرزنش]] [[رسول خدا]]{{صل}} گفته بود. هنگامی که آن اشعار به گوش حسان رسید، با این اشعار جواب او را گفت:
حسان در زمان [[رسول خدا]]{{صل}} همواره می‌کوشید با اشعارش که در [[فضایل]] و [[مناقب]] و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و دیگر [[خاندان رسالت]] می‌سرود، خود را به [[رسول خدا]]{{صل}} نزدیک نماید. در اینجا به چند نمونه از اشعار وی در [[فضایل]] [[اميرالمؤمنين]]{{ع}} و [[خاندان پیامبر]]{{ع}} اشاره می‌کنیم:
#قصیده‌ای در [[مدح]] [[حضرت علی]]{{ع}} که انگشترش را در [[نماز]] به [[سائل]] داد و [[آیه ولایت]] نازل شد<ref>آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}.</ref>، سروده است (البته برخی از مؤرخان این [[شعر]] را به [[دیوان]] [[حمیری]] نسبت داده‌اند. که چند [[بیت]] از آن سروده این است: [[علی]]، [[امیرمؤمنان]] و [[برادر]] [[هدایت]] و [[برترین]] صاحب نعلی است که خود بی [[کفش]] بود. او اول کسی است که [[زکات]] به [[دست]] خود داد و اول کسی که [[نماز]] آورد و [[روزه]] گرفت. پس همین که [[سائل]] آمد، [[کف دست]] خود را به طرف او دراز کرد و [[بخل]] نکرد و جا خالی نکرد. پس [[جبرئیل]]، [[محمد]] [[پیامبر]] را [[بشارت]] داد به این [[صدقه]] و [[حق]] در آنجا به وضوح آمد<ref>{{عربی|علي أميرالمؤمنين أخو الهدی و أفضل ذي نعل و من كان حافيا و أول من أتي الزكاة بكفه و أول من صلى و من صام طاویا فلما أتاه سائل مدکفه إليه ولم يبخل و لم يك جافيا فبشر جبرئيل النبي محمدا بذاك و جاء الحق في ذاك ضاحيا}}؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.</ref>.
#در قصیده‌ای در [[ولایت امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}} چنین سروده است: همانا [[مریم]] چون [[پاکیزه]] دامن بود، عیسی را که مثل ماه شب چهارده بود، آورد. وهمانا فاطمه{{س}} بعد از او که پاکیزه دامن بود، دو [[سبط پیامبر]] [[هدایت]] را آورد<ref>{{عربی|و ان مریم احصنت فرجها وجاءت بعیسی کبدر الدجی فقد احصنت فاطم بعدها و جاءت بسبطی نبی الهدی}}؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.</ref>.
#در قصیده دیگری در داستان [[فتح]] خبیر به [[دست]] [[علی]]{{ع}} این‌گونه سرود: "و [[علی]] چشم درد داشت به جست و جوی دارو بود ولی مداوا نیافت. [[پیامبر خدا]] با آب دهان مبارکش او را [[شفا]] داد، پس [[مبارک]] باد بالا رفته و بالا برنده. و [[پیامبر]] فرمود: به زودی [[پرچم]] را به کسی می‌دهم که [[شجاع]] کوبنده و [[محب]] [[خدا]] و ولی اوست. او [[دوست]] می‌دارد خدای مرا و [[خدا]] هم او را [[دوست]] می‌دارد و به وسیله او قلعه‌های محکمی که [[مانع]] رفت و آمد [[دشمنان]] بود را [[فتح]] می‌کند. پس [[علی]] را برگزید نه هیچ‌کس دیگر را و او را [[وزیر]] و [[برادر]] خود نامید<ref>{{عربی|و کان علی ارمد العین یبتغی دوا فلما لم یحس مداویا شفاه رسول الله منه بتفله فبورک محبا للاله موالیا یحب الاله و الاله یحبه به یفتح الله الحصون الاوابیا فاصفی بها دون البریه کلها علیا و سماه الوزیر المواخیا}}ارشد مفید، ج۱، ص۶۴.</ref>.
#از جمله اشعار حسان در روز [[غدیرخم]] است که در آن روز حسان مورد دعای [[رسول خدا]]{{صل}} نیز قرار گرفت. روز [[غدیرخم]] همان روزی است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به امر [[خدا]] پس از [[نزول]] [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. [[علی]]{{ع}} را بالای [[دست]] گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ...}}؛ "هر کس من مولای اویم علی مولای اوست...". آن گاه به مردان و [[زنان]] حاضر که ده‌ها هزار نفر بودند و همراه [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[حجة الوداع]] باز می‌گشتند، [[دستور]] داد با [[علی]] به عنوان [[امیرالمؤمنین]] [[سلام]] دهند و [[بیعت]] کنند. در این رخ داد بزرگ و به یادماندنی، سخنرانان و [[شاعران]] در [[عظمت]] آن روز و [[مقام]] منيع [[ولایت]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بسیار سخن گفتند و [[شعر]] سرودند، از جمله [[حسان بن ثابت]] [[خدمت]] [[حضرت پیامبر]]{{صل}} شرفیاب شد و عرض کرد: ای [[رسول خدا]]، آیا به من [[اذن]] می‌دهید که در این [[مقام]] چیزی که [[رضای خدا]] را در آن خواهد بود بگویم؟ [[حضرت]] به او فرمود: "ای حسان به [[نام خدا]] بگو" <ref>{{متن حدیث|قُلْ يَا حَسَّانُ عَلَى اِسْمِ اللَّهِ}}</ref>؛ حسان در محل مرتفعی ایستاد و در حالی که همه [[مسلمانان]] گردن کشیده بودند که به [[شعر]] او گوش فرا دهند، این اشعار را بالبداهه سرود:  


همانا [[فرزندان]] دختر مخزوم و پدرت [[عبد المطلب]]، در میان [[بنی هاشم]]، بلندترین مرتبه [[بزرگی]] را دارا هستند، اما [[پدر]] تو برده است.
در روز غدیر خم پیامبرشان به آواز بلند ندا داد؛ پس ندای [[رسول]] را بشنو!


و کسانی که [[فرزندان]] [[زهره]] را به وجود آوردند، همه بزرگوارند، ولی اجداد [[مادری]] تو [[بزرگی]] نیافتند.
گفت: "مولا و ولی شما کیست؟" پس همگی بدون [[مخالفت]] گفتند:


تو مانند [[عباس]] و [[برادر]] مادری‌اش نیستی، بلکه [[مرد]] [[پستی]] هستی که [[انتظار]] خیری در او نیست.
پروردگارت، مولای ما و تو ولی مایی و امروز هیچ یک از ما را نافرمان نخواهی بافت.


کسی که [[سمیه]] و سمراء مادرانش باشند، مرد [[نادان]] و پستی بیش نیست.
سپس به او ([[علی]]{{ع}}) گفت: "[[یا علی]]! برخیز که به [[امامت]] و [[پیشوایی]] تو پس از خود خشنوده.


در [[حقیقت]] تو از [[بنی هاشم]] نیستی بلکه خود را به آنان بسته‌ای، چنان که کوزه در ترک سوار بسته می‌شود.<ref>{{عربی| وان سنام المجد فی آل هاشم بنو بنت مخزوم و والدک العبد ومن ولدت ابناء زهرة منهم کرام ولم یقرب عجائزک المجد و لست کعباس و لا کابن امه و لکن لئیم لا یقوم له زند وان أمرء کانت سمیة امه و سمراء مغمور اذا بلغ الجهد وانت هجین نیط فی ال حرام هاشم اور اور اگر ان کما می‌نیط خلف الراکب القدح الفرد}}.</ref>
هر که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ او را [[دوست]] بدارید و از او [[پیروی]] کنید).


مهارت و استادی حسان از این جا معلوم می‌شود که نه تنها به شخص [[عبدالمطلب]] بلکه سایر فرزندان او را هم که از [[زنان]] متعددی بودند، به وسیله مادرشان جدا ساخته و فقط شخص [[ابوسفیان بن حارث]] و پدرش را [[سرزنش]] کرده است.
در این هنگام [[دعا]] فرمود: "خدایا دوست او را دوست بدار و با دشمنش [[دشمن]] باش"<ref>{{عربی| ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم واسمع بالرسول منادیة و قال فمن مولاکم و ولیکم فقالوا ولم یبدوا هناک التعادیا  الهک مولانا و انت ولینا و لن تجد ما لک الیوم عاصیا  فقال له قم یا علی فانی رضیتک من بعدی امامة و هادیة‌ها فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیة وهناک دعا اللهم وال ولیه و کن للذی عادی علیة معادیة}}</ref>


مراد از فرزندان دختر مخزوم، [[زبیر بن عبدالمطلب]] و جناب [[ابوطالب]]، [[پدر]] [[امیر مؤمنان]] و [[حضرت]] [[عبدالله]]، پدر [[پیامبر بزرگوار اسلام]]{{صل}} می‌باشند که [[مادر]] این سه نفر [[فاطمه]]، دختر [[عمرو عائذ مخزومی]] می‌باشد.
سپس به على فرمود: [[یا علی]] برخیز که به [[امامت]] و [[پیشوایی]] تو بعد از خود خشنودم. هر که من مولای اویم، [[علی]] مولای اوست، [[ولایت]] او را پذیرید و از او [[پیروی]] کنید. و در این جا بود که [[پیامبر]] [[دعا]] کرد که: خدايا، هر کس [[ولایت علی]] را پذیرفت در حوزه ولايتت قرار ده و دشمنش را [[دشمن]] بدار<ref>{{عربی| يناديهم يوم الغدیر تبيهم بختم و أسمع بالرسول مناديا وقال فمن مولاكم و ولیکم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاديا إلهك مولانا و أنت ولينا و لن تجدن منا لك اليوم عاصيا فقال له: قم يا علي فإنني رضيتك من بعدي إمامة و هادیا فمن کنت مولاه فهذا وليه فکونوا له أنصار صدق مواليا هناك دعا اللهم وال وليه و کن للذي عادي عليا معاديا}}</ref>.


و مقصود از فرزندان زهره، جناب [[حمزه]] و خواهرش [[صفیه]] است که مادرشان [[هاله]]، دختر [[اهیب بن عبدمناف بن زهره]] می‌باشد. مادر عباس و برادر مادری‌اش [[ضرار]] هم نتیله است، و مقصود از سمیه، مادر [[ابوسفیان]] است و سمراء، مادر [[حارث]] پدر ابوسفیان می‌باشد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۳.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۸-۳۷۹.</ref>
پس از این اشعار بود که [[رسول خدا]]{{صل}} درباره حسان [[دعا]] کرد و فرمود: "ای حسان، تو همواره مورد [[تأیید]] [[روح القدس]] هستی تا وقتی که ما را با زبانت [[یاری]] می‌کنی"<ref>{{متن حدیث|لاَ تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ}}؛ ارشد مفید، ج۱، ص۱۷۶ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۱.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۲؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۶؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۸-۴۴۱.</ref>.


==حسان و [[عایشه]]==
==حسان و [[عایشه]]==
درباره این که آیا [[حسان بن ثابت]] در داستان [[افک]] ([[تهمت]]) شرکت داشته یا نه، میان مورخان [[اختلاف]] است. آنانی که که می‌گویند شرکت داشته، معتقدند که به خاطر افک، تازیانه هم خورده است.
درباره اینکه آیا [[حسان بن ثابت]] در داستان [[افک]] ([[تهمت]]) شرکت داشته یا نه، میان مورخان [[اختلاف]] است. آنانی که که می‌گویند شرکت داشته، معتقدند به خاطر افک، تازیانه هم خورده است.


[[ابوالفضل]] [[منصور بن أبی الحسن بن ابی عبدالله طبری]] از [[احمد بن علی بن المثنی]] و او از حوثره و او از [[حماد بن سلمه]] و او از هشام و هشام از پدرش [[روایت]] کرده است که [[رسول خدا]]{{صل}} به کسانی که به عایشه تهمت زدند، تازیانه زد و از اشخاص زیر به عنوان کسانی که تازیانه خوردند، نام برده است: حسان بن ثابت، [[مسطح بن أثاثه]] و حمنة بنت جحش<ref>أسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۳.</ref>.
[[ابوالفضل]] [[منصور بن أبی الحسن بن ابی عبدالله طبری]] از [[احمد بن علی بن المثنی]] و او از حوثره و او از [[حماد بن سلمه]] و او از هشام و هشام از پدرش [[روایت]] کرده است که [[رسول خدا]]{{صل}} به کسانی که به عایشه تهمت زدند، تازیانه زد و از اشخاص زیر به عنوان کسانی که تازیانه خوردند، نام برده است: حسان بن ثابت، [[مسطح بن أثاثه]] و حمنة بنت جحش<ref>أسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۳.</ref>.


ولی آنچه از شخص [[عایشه]] [[نقل]] شده، طرف منفی را [[تأیید]] می‌کند؛ چنان که نقل شده سه [[زن]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۷.</ref> به نام‌های برکه، [[ام حکیم بنت خالد بن العاصی]] و [[ام حکیم بنت عبدالله بن أبی ربیعة]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۷.</ref> با عایشه مشغول [[طواف]] [[خانه کعبه]] بودند که نام حسان به میان آمد. این دو زن، شروع به [[ناسزا]] گفتن به حسان کردند. عایشه گفت: "آیا به حسان ناسزا می‌گویید؟ امیدوارم [[خدا]] به [[دلیل]] [[دفاعی]] که از [[پیامبر]]{{صل}} کرده است، او را به [[بهشت]] وارد کند؛ مگر از اشعار او نیست که گفته:
ولی آنچه از شخص [[عایشه]] [[نقل]] شده، طرف منفی را [[تأیید]] می‌کند؛ چنانکه نقل شده سه [[زن]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۷.</ref> به نام‌های برکه، [[ام حکیم بنت خالد بن العاصی]] و [[ام حکیم بنت عبدالله بن أبی ربیعة]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۷.</ref> با عایشه مشغول [[طواف]] [[خانه کعبه]] بودند که نام حسان به میان آمد. این دو زن، شروع به [[ناسزا]] گفتن به حسان کردند. عایشه گفت: "آیا به حسان ناسزا می‌گویید؟ امیدوارم [[خدا]] به [[دلیل]] [[دفاعی]] که از [[پیامبر]]{{صل}} کرده است، او را به [[بهشت]] وارد کند؛ مگر از اشعار او نیست که گفته:
 
[[محمد]] را هجو کردی! من به آن جواب گفتم و [[پاداش]] من نزد خدا محفوظ است.
[[محمد]] را هجو کردی! من به آن جواب گفتم و [[پاداش]] من نزد خدا محفوظ است.


[[پدر]] و مادرم فدای محمد و آبرویم فدای آبروی ایشان باد"<ref>{{عربی| هجوت محمد فاجبت عنه وعند الله فی ذاک الجزاء فان ابی و والدتی و عرضی العرض محمد منکم وقاء}}</ref>
[[پدر]] و مادرم فدای محمد و آبرویم فدای آبروی ایشان باد"<ref>{{عربی| هجوت محمد فاجبت عنه وعند الله فی ذاک الجزاء فان ابی و والدتی و عرضی العرض محمد منکم وقاء}}</ref>


گفتند: مگر او از جمله افرادی که خدا آنان را در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[لعن]] کرده، نیست؟
گفتند: مگر او از جمله افرادی که خدا آنان را در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[لعن]] کرده، نیست؟ عایشه گفت: "نه، او در این باره هیچ نگفته، بلکه او چنین گفته است:  
 
عایشه گفت: "نه، او در این باره هیچ نگفته، بلکه او چنین گفته است:


آن زن پاکدامن و سنگین است و شبهه‌ای درباره او نیست. و ما از خوردن گوشت [[زنان]] [[غافل]]، شکم تهی هستیم.
آن زن پاکدامن و سنگین است و شبهه‌ای درباره او نیست. و ما از خوردن گوشت [[زنان]] [[غافل]]، شکم تهی هستیم.


اگر آنچه گفته شده، من گفته باشم، دستم فلج شود تا نتواند تازیانه ام را به من برساند"<ref>{{عربی| حصان رزان ماتزن بریبة ونصبح غرثی من لحوم الغوافل فان کان ما قد قیل عنی قلته فلا رفعت سوطی الی اناملی}}؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۳۹.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۹-۳۸۰.</ref>
اگر آنچه گفته شده، من گفته باشم، دستم فلج شود تا نتواند تازیانه ام را به من برساند"<ref>{{عربی| حصان رزان ماتزن بریبة ونصبح غرثی من لحوم الغوافل فان کان ما قد قیل عنی قلته فلا رفعت سوطی الی اناملی}}؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۳۹.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۷۹-۳۸۰؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref>
 
==حسان و [[ترس]]==
یکی از ویژگی‌های حسان، [[ترسو بودن]] اوست که همه مورخان نقل کرده‌اند و به همین دلیل، در هیچ یک از [[جنگ‌ها]] شرکت نکرد و فقط مهارت او در زبانش بود؛ چنان که از [[صفیه]]، دختر [[عبدالمطلب]] و عمه [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده که در [[جنگ احزاب]]، [[حسان بن ثابت]] با ما زنان در یکی از قلعه‌های [[مدینه]] ([[حصن]] فارع) جا گرفته بود. ناگاه متوجه شدیم که فردی [[یهودی]] اطراف قلعه دیدبانی می‌کند. من به حسان گفتم: نسبت به این [[مرد]] یهودی بدگمان هستم، اگر بفهمد ما [[زنان]] در این قلعه هستیم، ممکن است تعدادی از [[یهود]] را بر ما بشوراند؛ پس او را بکش؛ حسان گفت: "دختر [[عبدالمطلب]]، معذورم دار؛ زیرا می‌دانی که من مرد [[جنگی]] نیستم و این عمل از من ساخته نیست".
 
به ناچار خود چادر به کمر بسته، چوب به دست گرفتم او را کشته و به قلعه برگشتم. پس به وی گفتم: اکنون برو و [[لباس]] هایش را بردار. حسان گفت: "نه احتیاجی به لباس‌هایش ندارم"<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref>.
 
[[صفیه]] می‌گوید: در آن [[روز]] هم چنانکه بر لبه بام بودم، متوجه [[گریز]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} شدم، [[حسان بن ثابت]] از [[ترس]]، خود را به دورترین نقطه بام رساند، ولی چون دو مرتبه [[پیروزی]] [[اصحاب]] را دید، به جلوی بام برگشت<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۰۸.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۱.</ref>  
 
==حسان و [[غدیرخم]]==
[[شاعران]] درباره [[روز غدیر]] [[خم]]؛ یعنی همان روزی که [[رسول اکرم]]{{صل}} [[دست]] [[علی]]{{ع}} را بلند کرد و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ }}؛ هر که من آقای اویم، علی آقای اوست و به همه [[دستور]] داد تا بر او با [[لقب]] [[امیر مؤمنان]] [[سلام]] دهند؛ اشعار زیادی سروده‌اند؛ از جمله حسان بن ثابت گفته است:
 
در روز غدیر خم پیامبرشان به آواز بلند ندا داد؛ پس ندای [[رسول]] را بشنو!
 
گفت: "مولا و ولی شما کیست؟" پس همگی بدون [[مخالفت]] گفتند:


پروردگارت، مولای ما و تو ولی مایی و امروز هیچ یک از ما را نافرمان نخواهی بافت.
==حسان و سرودن مرثیه در [[وفات پیامبر]]{{صل}}==
 
سپس به او ([[علی]]{{ع}}) گفت: "[[یا علی]]! برخیز که به [[امامت]] و [[پیشوایی]] تو پس از خود خشنوده.
 
هر که من مولای اویم، علی مولای اوست؛ او را [[دوست]] بدارید و از او [[پیروی]] کنید).
 
در این هنگام [[دعا]] فرمود: "خدایا دوست او را دوست بدار و با دشمنش [[دشمن]] باش"<ref>{{عربی| ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم واسمع بالرسول منادیة و قال فمن مولاکم و ولیکم فقالوا ولم یبدوا هناک التعادیا  الهک مولانا و انت ولینا و لن تجد ما لک الیوم عاصیا  فقال له قم یا علی فانی رضیتک من بعدی امامة و هادیة‌ها فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیة وهناک دعا اللهم وال ولیه و کن للذی عادی علیة معادیة}}</ref>
 
پس از سرودن این اشعار، [[رسول اکرم]]{{صل}} درباره حسان دعا کرد و فرمود: ای حسان! تا وقتی که ما را [[یاری]] می‌کنی، [[روح القدس]] تو را کمک می‌کند<ref>{{متن حدیث|لاَ تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا }}؛ روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۸۹، ح۷۵؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۷۷.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۲.</ref>
 
==حسان سرودن مرثیه در [[وفات پیامبر]]{{صل}}==
[[حسان بن ثابت]] بعد از وفات پیامبر اشعار زیادی سرود، از جمله اشعاری که حسان در رثای [[پیامبر]]{{صل}} گفته، این ابیات است که أبو [[عمر]] و [[شیبانی]] [[روایت]] کرده است:
[[حسان بن ثابت]] بعد از وفات پیامبر اشعار زیادی سرود، از جمله اشعاری که حسان در رثای [[پیامبر]]{{صل}} گفته، این ابیات است که أبو [[عمر]] و [[شیبانی]] [[روایت]] کرده است:


[[سوگند]] می‌خورم، سوگند [[راستین]] و بی [[مکر]]، سوگندی که [[دروغ]] نیست.
[[سوگند]] می‌خورم، سوگند [[راستین]] و بی [[مکر]]، سوگندی که [[دروغ]] نیست.


به [[خدا]] سوگند که هیچ مادینه‌ای به [[فرزندی]] چون پیامبر که [[هدایت]] کنندی این [[امت]] است، باردار نشده و چون او فرزندی نزاده.
به [[خدا]] سوگند هیچ مادینه‌ای به [[فرزندی]] چون پیامبر که [[هدایت]] کنندۀ این [[امت]] است، باردار نشده و چون او فرزندی نزاده.


و در [[زمین]]، هیچ کس که از او بیشتر نگهدار [[عهد]] و [[پیمان]] و [[پناه]] دهنده به [[پناهنده]] باشد، [[راه]] نرفته است.
و در [[زمین]]، هیچ کس که از او بیشتر نگهدار [[عهد]] و [[پیمان]] و [[پناه]] دهنده به [[پناهنده]] باشد، [[راه]] نرفته است.


کسی که [[نور]] از او روشنی میگرفت و فرخنده‌ای که دارای [[دوراندیشی]] و [[هدایت]] است.
کسی که [[نور]] از او روشنی می‌گرفت و فرخنده‌ای که دارای [[دوراندیشی]] و [[هدایت]] است.


[[پیامبران پیشین]] را [[تصدیق]] کننده بود و از همه [[مردم]] به [[مستمندان]] [[بخشنده]] تربود.
[[پیامبران پیشین]] را [[تصدیق]] کننده بود و از همه [[مردم]] به [[مستمندان]] [[بخشنده]] تر بود.


ای [[بهترین]] مردم! من در شطی روان شناور بودم و اینک وامانده شده‌ام.
ای [[بهترین]] مردم! من در شطی روان شناور بودم و اینک وامانده شده‌ام.
خط ۱۷۸: خط ۱۵۷:
چشمانت را چه می‌شود که [[خواب]] از آنها رمیده است، شاید که با خاکستر سرمه کرده‌اند؛
چشمانت را چه می‌شود که [[خواب]] از آنها رمیده است، شاید که با خاکستر سرمه کرده‌اند؛


از [[اندوه]] رهنمایی که مدفون شد.‌ای بهترین کسی که بر [[زمین]] گام نهاده‌ای، ما را رها مکن.
از [[اندوه]] راهنمایی که مدفون شد. ‌ای بهترین کسی که بر [[زمین]] گام نهاده‌ای، ما را رها مکن.


دریغ بر [[انصار]] و [[خویشان]] [[پیامبر]]، پس از آنکه او زیر لحد [[پنهان]] شد.
دریغ بر [[انصار]] و [[خویشان]] [[پیامبر]]، پس از آنکه او زیر لحد [[پنهان]] شد.


کاش پیکر من تو را از [[خاک]] نگه می‌داشت، وای بر من! کاش آنکه در [[گور]] [[نهان]] شد، من بوده.
کاش پیکر من تو را از [[خاک]] نگه می‌داشت، وای بر من! کاش آنکه در [[گور]] [[نهان]] شد، من بودم.


ای برومند، پسر آمنهی [[فرخنده]] پی، که در کمال [[پاکدامنی]] فرزند خود را در [[برج]] [[سعادت]] زاد.
ای برومند، پسر آمنۀ [[فرخنده]] پی، که در کمال [[پاکدامنی]] فرزند خود را در [[برج]] [[سعادت]] زاد.


ای پرتو تابناک که به کائنات پرتو افکند و هر آن کس بدان [[نور]] [[مبارک]] [[راه]] یابد، [[رستگار]] است.
ای پرتو تابناک که به کائنات پرتو افکند و هر آن کس بدان [[نور]] [[مبارک]] [[راه]] یابد، [[رستگار]] است.
خط ۱۹۸: خط ۱۷۷:
[[خدا]] کند [[قیامت]] ما بریا شود تا با آن [[سرور]] والا گهر و [[نیک]] [[سرشت]] [[دیدار]] کنم.
[[خدا]] کند [[قیامت]] ما بریا شود تا با آن [[سرور]] والا گهر و [[نیک]] [[سرشت]] [[دیدار]] کنم.


پروردگارا! در [[بهشت]] ما و پیامبرمان را کنار هم بگذار تا چشم [[حسودان]] کورشود.
پروردگارا! در [[بهشت]] ما و پیامبرمان را کنار هم بگذار تا چشم [[حسودان]] کور شود.


در بهشت برین؛ و‌ای دارنده جلال و [[برتری]] و [[سروری]]، بهشت را نصیب ما کن.
در بهشت برین؛ و ‌ای دارنده جلال و [[برتری]] و [[سروری]]، بهشت را نصیب ما کن.


به خدا [[سوگند]]، تا زنده ام، [[مرگ]] هر کس را که بشنوم، باز هم بر [[محمد]] پیامبر{{صل}} خواهم گریست.
به خدا [[سوگند]]، تا زنده ام، [[مرگ]] هر کس را که بشنوم، باز هم بر [[محمد]] پیامبر{{صل}} خواهم گریست.
خط ۲۱۲: خط ۱۹۱:
خداوند و [[فرشتگان]] گرد [[عرش]] و همهی [[پاکان]]، بر [[احمد]] فرخنده پی [[درود]] فرستند<ref>{{عربی| ما بال عینک لا تنام کانما کحلت ماقیها بکحل الارمد جزعا علی عینک المهدی لا تنام أصبح کأنما ثاویا کحلت مآقیها بکحل الارمد یاخیر من وطئ الحصی لا تبعد یا ویح أنصار النبی و رهطه بعد المغیب فی سواء الملحد جنبی یقیک الترب لهفی لیتنی کنت المغیب فی الضریح الملحد‌ها یا بکر آمنة المبارک ذکره ولدته محصنة بسعد الاسعد نورا أضاء علی البریة کلها من یهد للنور المبارک یهتدی أ أقیم بعدک بالمدینة بینهم یا لهف نفسی لیتنی لم أولد م بأبی و أمی من شهدت وفاته فی یوم الاثنین النبی المهتدی  فظللت بعد وفاته متلددا یا لیتنی صبحت سم الاسود أوحل أمر الله فینا عاجلا فی روحة من یومنا أو من غد  فتقوم ساعتنا فنلقی سیدا محضا مضاربه کریم المحتد یارب فاجمعنا معا ونبینا فی جنة تفقی عیون الحسد فی جنة الفردوس و اکتبها لنا یا ذالجلال و ذالعلا و السودد  والله أسمع ماحییت بها لک الا بکیت علی النبی محمد ضاقت بالانصار البلاد فاصبحوا سودا وجوههم کلون الأثمد  و لقد ولدناه و فینا قبره و فضول نعمته بنا لاتجحد والله أهداه لنا و هدی به أنصاره فی کل ساحة مشهد صلی الاله و من یحف بعرشه والطیبون علی المبارک أحمد}}</ref>.
خداوند و [[فرشتگان]] گرد [[عرش]] و همهی [[پاکان]]، بر [[احمد]] فرخنده پی [[درود]] فرستند<ref>{{عربی| ما بال عینک لا تنام کانما کحلت ماقیها بکحل الارمد جزعا علی عینک المهدی لا تنام أصبح کأنما ثاویا کحلت مآقیها بکحل الارمد یاخیر من وطئ الحصی لا تبعد یا ویح أنصار النبی و رهطه بعد المغیب فی سواء الملحد جنبی یقیک الترب لهفی لیتنی کنت المغیب فی الضریح الملحد‌ها یا بکر آمنة المبارک ذکره ولدته محصنة بسعد الاسعد نورا أضاء علی البریة کلها من یهد للنور المبارک یهتدی أ أقیم بعدک بالمدینة بینهم یا لهف نفسی لیتنی لم أولد م بأبی و أمی من شهدت وفاته فی یوم الاثنین النبی المهتدی  فظللت بعد وفاته متلددا یا لیتنی صبحت سم الاسود أوحل أمر الله فینا عاجلا فی روحة من یومنا أو من غد  فتقوم ساعتنا فنلقی سیدا محضا مضاربه کریم المحتد یارب فاجمعنا معا ونبینا فی جنة تفقی عیون الحسد فی جنة الفردوس و اکتبها لنا یا ذالجلال و ذالعلا و السودد  والله أسمع ماحییت بها لک الا بکیت علی النبی محمد ضاقت بالانصار البلاد فاصبحوا سودا وجوههم کلون الأثمد  و لقد ولدناه و فینا قبره و فضول نعمته بنا لاتجحد والله أهداه لنا و هدی به أنصاره فی کل ساحة مشهد صلی الاله و من یحف بعرشه والطیبون علی المبارک أحمد}}</ref>.


و نیز چنین سروده:


۱- به مسکین‌ها خبر بده که [[سحرگاهان]]، با [[پیامبری]] که از میانشان رفت، [[مال]] و خیر از ایشان رخت بربست.
به مسکین‌ها خبر بده که [[سحرگاهان]]، با [[پیامبری]] که از میانشان رفت، [[مال]] و خیر از ایشان رخت بربست.
۲- دیگر کدام کس است که دستگیر [[خانه]] به دوشان و از ره ماندگان و نان آور [[قحطی]] زدگان باشد.
 
۳- او کسی است که هم نشین، اگر [[خطا]] و لغزشی در [[کلام]] کند، از او [[بیم]] ندارد.
دیگر کدام کس است که دستگیر [[خانه]] به دوشان و از ره ماندگان و نان آور [[قحطی]] زدگان باشد.
۴- [[نور]] و پرتوی بود که او را [[پیروی]] می‌کردیم و پس از [[خدا]] او چشم و گوشمان بود.
 
۵-‌ای کاش روزی که او را در گورش می‌کردند و بر او شن و [[خاک]] می‌ریختند.
او کسی است که هم نشین، اگر [[خطا]] و لغزشی در [[کلام]] کند، از او [[بیم]] ندارد.
۶۔ [[خداوند]] هیچ یک از آفریده‌ها را بر جا نمی‌گذاشت و پس از او هیچ مرد و زنی زنده نمی‌ماند.
 
۷- بنی نجار همگی [[خوار]] و [[زبون]] شدند و تقدیری بود از [[ناحیه]] خداوند که مقدر شده بود<ref>{{عربی| نب المساکین أن الخیر فارقهم مع الرسول تولی عنهم سحرا من ذا الذی عنده رحلی و راحلتی و رزق أهلی اذا لم نؤنس المطرا ذاک الذی لیس یخشاه مجالسه اذا الجلیس سطا فی القول أو عثرا کان الضیاء و کان النور نتبعه وکان بعد الاله السمع و البصرا فلیتنا یوم واروه بمخبئه وغیبوه و ألقوا فوقه المدرا لم یترک الله خلقا من بریته لم یعش بعده أنثی ولا ذکرا  ذلت رقاب بنی التجار کلهم وکان أمرا من الرحمن قد قدرا}}؛ طبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۰۳-۳۰۱ و ۳۰۵.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۲-۳۸۵.</ref>
[[نور]] و پرتوی بود که او را [[پیروی]] می‌کردیم و پس از [[خدا]] او چشم و گوشمان بود.
 
‌ای کاش روزی که او را در گورش می‌کردند و بر او شن و [[خاک]] می‌ریختند.
 
[[خداوند]] هیچ یک از آفریده‌ها را بر جا نمی‌گذاشت و پس از او هیچ مرد و زنی زنده نمی‌ماند.
 
بنی نجار همگی [[خوار]] و [[زبون]] شدند و تقدیری بود از [[ناحیه]] خداوند که مقدر شده بود<ref>{{عربی| نب المساکین أن الخیر فارقهم مع الرسول تولی عنهم سحرا من ذا الذی عنده رحلی و راحلتی و رزق أهلی اذا لم نؤنس المطرا ذاک الذی لیس یخشاه مجالسه اذا الجلیس سطا فی القول أو عثرا کان الضیاء و کان النور نتبعه وکان بعد الاله السمع و البصرا فلیتنا یوم واروه بمخبئه وغیبوه و ألقوا فوقه المدرا لم یترک الله خلقا من بریته لم یعش بعده أنثی ولا ذکرا  ذلت رقاب بنی التجار کلهم وکان أمرا من الرحمن قد قدرا}}؛ طبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۳۰۳-۳۰۱ و ۳۰۵.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۲-۳۸۵.</ref>


==حسان و [[خلفا]]==
==حسان و [[خلفا]]==
بعضی از [[دانشمندان]] بزرگ [[شیعه]] گفته‌اند، این که [[پیامبر]]{{صل}} در دعای به حسان، کمک به [[روح القدس]] را [[مقید]] به مدتی ساخت که ما را [[یاری]] می‌کنی، برای آن بود که می‌دانست حسان هم پس از رحلتش، به [[طمع]] مال و [[ثروت]] از [[پشتیبانی]] [[علی]]{{ع}} [[دست]] می‌کشد و از [[پیروان]] [[عثمان]] و [[معاویه]] می‌گردد. چنانکه در بعضی از اشعارش می‌گوید: [[ابوبکر]] اول کسی است که [[اسلام]] آورده و یا آنکه در [[زمان]] معاویه [[مردم]] را به طرفداری از وی [[دعوت]] می‌کرد و از [[همراهی]] با [[امیرالمؤمنین]] باز می‌داشت.
بعضی از [[دانشمندان]] بزرگ [[شیعه]] گفته‌اند، اینکه [[پیامبر]]{{صل}} در دعای به حسان، کمک به [[روح القدس]] را [[مقید]] به مدتی ساخت که ما را [[یاری]] می‌کنی، برای آن بود که می‌دانست حسان هم پس از رحلتش، به [[طمع]] مال و [[ثروت]] از [[پشتیبانی]] [[علی]]{{ع}} [[دست]] می‌کشد و از [[پیروان]] [[عثمان]] و [[معاویه]] می‌گردد. چنانکه در بعضی از اشعارش می‌گوید: [[ابوبکر]] اول کسی است که [[اسلام]] آورده و یا آنکه در [[زمان]] معاویه [[مردم]] را به طرفداری از وی [[دعوت]] می‌کرد و از [[همراهی]] با [[امیرالمؤمنین]] باز می‌داشت.


[[حسان بن ثابت]] اگرچه در [[روز غدیر]] [[خم]] حضور داشت و اشعار و قصیده‌هایی را نیز در همین رابطه سرود، ولی بعد از [[وفات پیامبر]] طرفدار [[عثمان]] و [[معاویه]] شد<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۰۰۴.</ref>.
[[حسان بن ثابت]] اگرچه در [[روز غدیر]] [[خم]] حضور داشت و اشعار و قصیده‌هایی را نیز در همین رابطه سرود، ولی بعد از [[وفات پیامبر]] طرفدار [[عثمان]] و [[معاویه]] شد<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۰۰۴.</ref>.
خط ۲۳۲: خط ۲۱۸:
همچنین او پس از [[مرگ]] [[رسول خدا]]{{صل}} از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} رویگردان شده و [[عثمانی]] بود و [[مردم]] را به [[جنگ]] با [[امام]]{{ع}} [[تحریض]] می‌کرد و به یاری معاویه می‌خواند<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۹۶۰.</ref>.
همچنین او پس از [[مرگ]] [[رسول خدا]]{{صل}} از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} رویگردان شده و [[عثمانی]] بود و [[مردم]] را به [[جنگ]] با [[امام]]{{ع}} [[تحریض]] می‌کرد و به یاری معاویه می‌خواند<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۹۶۰.</ref>.


نقل شده که عمار به نزد [[امام علی]]{{ع}} آمده و عرض کرد: جمله وضیع و [[شریف]]، طوعاً و کرهاً، [[اختیار]] و [[اضطرار]] آمدند و بیعت کردند، جماعتی از [[معارف]] مانده‌اند، چون [[عبد الله بن عمر]]، [[محمد بن عمر بن مسلمة]]، [[أسامة بن زید]]، [[حسان بن ثابت]] و [[سعد بن مالک]]؛ اگر امیر المؤمنین{{ع}} [[مصلحت]] می‌دانند، ایشان را بخواند تا به [[خدمت]] بیایند و در بیعت تو با [[مهاجر]] و انصار موافقت نمایند.
نقل شده عمار نزد [[امام علی]]{{ع}} آمده و عرض کرد: جمله وضیع و [[شریف]]، طوعاً و کرهاً، [[اختیار]] و [[اضطرار]] آمدند و بیعت کردند، جماعتی از [[معارف]] مانده‌اند، چون [[عبد الله بن عمر]]، [[محمد بن عمر بن مسلمة]]، [[أسامة بن زید]]، [[حسان بن ثابت]] و [[سعد بن مالک]]؛ اگر امیر المؤمنین{{ع}} [[مصلحت]] می‌دانند، ایشان را بخواند تا به [[خدمت]] بیایند و در بیعت تو با [[مهاجر]] و انصار موافقت نمایند.


امیر المؤمنین{{ع}} فرمود: "ای عمار! کسی که به ما رغبت ندارد ما را نیز به او حاجتی نیست، چه [[واجب]] است [[دیدار]] او"<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۳۹۵.</ref>
امیر المؤمنین{{ع}} فرمود: "ای عمار! کسی که به ما رغبت ندارد ما را نیز به او حاجتی نیست، چه [[واجب]] است [[دیدار]] او"<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۳۹۵.</ref>. به هر حال، [[حسان بن ثابت]] را از [[منحرفان]] و [[مخالفان علی]]{{ع}} شمرده‌اند<ref>ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی؛ الغارات، ص۴۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۴، ص۴۲۹.</ref>.


هم چنین هنگامی که [[امیر مؤمنان]]، [[قیس بن سعد]] را از [[حکومت]] برکنار کرد، حسان نزد [[قیس]] آمد و او را [[سرزنش]] کرد و گفت: "دیدی چگونه عثمان را به خاطر [[علی]] کشتید و او هم [[قدردانی]] نکرد و [[گناه]] آن بر شما ماند!" ولی قیس او را از نزد خود راند و به او گفت: "همان طور که چشم سرت [[کور]] است، [[چشم]] دلت هم کور شده، اگر از درگیری میان [[قبیله]] خود و تو نمی‌ترسیدم، گردنت را می‌زدم"<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۲؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.
هم چنین هنگامی که [[امیر مؤمنان]]، [[قیس بن سعد]] را از [[حکومت]] برکنار کرد، حسان نزد [[قیس]] آمد و او را [[سرزنش]] کرد و گفت: "دیدی چگونه عثمان را به خاطر [[علی]] کشتید و او هم [[قدردانی]] نکرد و [[گناه]] آن بر شما ماند!" ولی قیس او را از نزد خود راند و به او گفت: "همان طور که چشم سرت [[کور]] است، [[چشم]] دلت هم کور شده، اگر از درگیری میان [[قبیله]] خود و تو نمی‌ترسیدم، گردنت را می‌زدم"<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۲؛ الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۲۲۱.</ref>.
خط ۲۴۰: خط ۲۲۶:
و از اشعاری که در تعریف [[ابوبکر]] سروده این است:
و از اشعاری که در تعریف [[ابوبکر]] سروده این است:


هرگاه [[مصیبت]] یکی از [[برادران]] را یاد آور شدی، برادرت، ابوبکر را یاد کن که چه کرد.
هرگاه [[مصیبت]] یکی از [[برادران]] را یادآور شدی، برادرت، ابوبکر را یاد کن که چه کرد.


که [[بهترین]] [[مردمان]] و [[پرهیزکارترین]] و عادل‌ترین آنها پس از [[پیامبر]] و عامل ترین به [[وظیفه]]، اوست.
که [[بهترین]] [[مردمان]] و [[پرهیزکارترین]] و عادل‌ترین آنها پس از [[پیامبر]] و عامل ترین به [[وظیفه]]، اوست.
خط ۲۴۶: خط ۲۳۲:
دومین کسی (در [[غار]]) که جایش [[پسندیده]] و ستوده بود و اولین کسی که [[پیامبران]] را [[تصدیق]] کرده، اوست <ref>{{عربی| اذا تذکرت شجوة من اخی ثقة فاذکر اخاک ابابکر بما فعلا خیر البریة اتقاها و اعدلها بعد النبی و اوفاها بما حملا  و الثانی التالی المحمود مشهده و اول الناس منهم صدق الرسلا}}؛الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۶۴.</ref>.
دومین کسی (در [[غار]]) که جایش [[پسندیده]] و ستوده بود و اولین کسی که [[پیامبران]] را [[تصدیق]] کرده، اوست <ref>{{عربی| اذا تذکرت شجوة من اخی ثقة فاذکر اخاک ابابکر بما فعلا خیر البریة اتقاها و اعدلها بعد النبی و اوفاها بما حملا  و الثانی التالی المحمود مشهده و اول الناس منهم صدق الرسلا}}؛الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۶۴.</ref>.


[[نقل]] شده که حسان در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]] در [[مسجد]] در حال [[خواندن]] [[شعر]] بود، [[عمر]] که از آنجا عبور می‌کرد، ایستاد و به او گفت: آیا در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} شعر می‌خوانی؟ حسان در پاسخ او گفت: من در همین مسجد شعر می‌خواندم در حالی که بهتر از تو در مسجد حاضر بود (یعنی [[رسول خدا]]{{صل}})، وقتی حسان این گونه جواب داد، عمر [[سکوت]] کرد و از آنجا رفت<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۵۲۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۵.</ref>.
[[نقل]] شده حسان در [[زمان]] [[عمر بن خطاب]] در [[مسجد]] در حال [[خواندن]] [[شعر]] بود، [[عمر]] که از آنجا عبور می‌کرد، ایستاد و به او گفت: آیا در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} شعر می‌خوانی؟ حسان در پاسخ او گفت: من در همین مسجد شعر می‌خواندم در حالی که بهتر از تو در مسجد حاضر بود (یعنی [[رسول خدا]]{{صل}})، وقتی حسان این گونه جواب داد، عمر [[سکوت]] کرد و از آنجا رفت<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۵۲۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۳۴۵.</ref>.


و نقل شده که [[جبلة بن الایهم الغسانی]] بعد از [[مسلمان]] شدن در زمان عمر، [[مرتد]] شد و به دربار [[روم]] رفت. هنگامی که عمر [[حذیفه]] الیمان را برای فراخواندن هرقل [[پادشاه روم]]، به روم فرستاده بود، جبله پس از [[دیدار]] با حذیفه سراغ [[حسان بن ثابت]] را از او گرفت و وقتی دانست که او زنده است، پانصد [[دینار]] زر سرخ، پنج دیبا، پنج حریر و پنج [[جامه]] زرنگار به او داده و گفت: "[[سلام]] من را به حسان برسان و این [[هدایا]] را به او بده". وقتی [[حذیفه]] نزد [[عمر]] آمد، گفت: "جبله هدایایی را برای حسان فرستاده است". عمر حسان را فرا خواند. هنگامی که او وارد [[مسجد]] شد. به عمر [[سلام]] کرد و گفت: {{عربی| اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ}}. عمر جواب سلام او را داد و گفت: "ای أبا [[ولید]]! [[خدای تعالی]] تو را از جانبی روزی رسانده، بگیر و خدای را [[حمد]] و ثنا بگو و [[شکر]] کن که این زر و جامه‌ها را از دست جبله بیرون کرد و روزی تو کرد". حسان [[هدایا]] را گرفت و در [[مدح]] [[آل]] جفنه قطعه شعری سرود.
و نقل شده [[جبلة بن الایهم الغسانی]] بعد از [[مسلمان]] شدن در زمان عمر، [[مرتد]] شد و به دربار [[روم]] رفت. هنگامی که عمر [[حذیفه]] الیمان را برای فراخواندن هرقل [[پادشاه روم]]، به روم فرستاده بود، جبله پس از [[دیدار]] با حذیفه سراغ [[حسان بن ثابت]] را از او گرفت و وقتی دانست او زنده است، پانصد [[دینار]] زر سرخ، پنج دیبا، پنج حریر و پنج [[جامه]] زرنگار به او داده و گفت: "[[سلام]] من را به حسان برسان و این [[هدایا]] را به او بده". وقتی [[حذیفه]] نزد [[عمر]] آمد، گفت: "جبله هدایایی را برای حسان فرستاده است". عمر حسان را فرا خواند. هنگامی که او وارد [[مسجد]] شد. به عمر [[سلام]] کرد و گفت: {{عربی| اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ}}. عمر جواب سلام او را داد و گفت: "ای أبا [[ولید]]! [[خدای تعالی]] تو را از جانبی روزی رسانده، بگیر و خدای را [[حمد]] و ثنا بگو و [[شکر]] کن که این زر و جامه‌ها را از دست جبله بیرون کرد و روزی تو کرد". حسان [[هدایا]] را گرفت و در [[مدح]] [[آل]] جفنه قطعه شعری سرود.


البته [[شوشتری]] این ماجرا را با کمی [[تغییر]] [[نقل]] کرده و گفته است که [[معاویه]] حذیفه را به [[روم]] فرستاده بود<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۶-۳۸۸.</ref>  
البته [[شوشتری]] این ماجرا را با کمی [[تغییر]] [[نقل]] کرده و گفته است [[معاویه]] حذیفه را به [[روم]] فرستاده بود<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۷۴.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۶-۳۸۸؛ [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۳؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۱-۴۴۳.</ref>  


==حسان و [[نقل حدیث]]==
==[[وفات]] [[حسان بن ثابت]]==
ظاهراً حسان روایاتی را نیز از [[پیامبر]]{{صل}} نقل کرده است؛ از جمله: [[سعید بن عثمان الصفار]]، [[أبا کریب]] و [[عبید بن سعید]] و [[سفیان]] از [[عبدالله بن عثمان بن خثیم]] و او از [[عبدالرحمن بن بهمان]] و او از [[عبدالرحمن بن حسان]] و او نیز از پدرش [[حسان بن ثابت]] نقل کرده است که [[رسول خدا]]{{صل}} زنانی را که پی در پی به [[زیارت قبور]] می‌روند، [[لعن]] کرده است<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۵۲۷.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۸.</ref>  
در اینکه [[حسان بن ثابت]] در چه سالی و کجا از [[دنیا]] رفته است، [[اختلاف]] است. بنا بر [[نقلی]]، وی پیش از سال [[چهل]] [[هجری]] و در زمان [[خلافت علی]]{{ع}}<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۵۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴.</ref> در [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت<ref>ابواسحاق ثقفی کوفی، الغارات (ترجمه)، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. به قولی دیگر، او در سال پنجاه<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ص۵۶.</ref> یا ۵۴ [[هجری]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۴، ص۱۹۷.</ref> مُرد. در جایی دیگر آمده است او در سال هشتاد [[هجری]] در [[شام]] از [[دنیا]] رفت<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۳۵۱.</ref>. [[حسان بن ثابت]] در زمان [[مرگ]] ۱۲۰ سال داشت؛ شصت سال در [[جاهلیت]] و شصت سال در [[اسلام]]<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۸۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۱۱، ص۵۳۵.</ref>. به قولی دیگر، وی هفتاد سال در [[جاهلیت]] و پنجاه سال در [[اسلام]] [[زندگی]] کرد<ref>ابواسحاق ثقفی کوفی، الغارات (ترجمه)، ج۱، ص۴۰۹.</ref>. همچنین او و پدرش ثابت و جدش [[منذر]] و جد اعلایش [[حرام]] هر یک ۱۲۰ سال عمر کردند و در [[عرب]] سابقه ندارد که از یک پشت چهار نفر به این اندازه زیسته باشند. [[سعید بن عبدالرحمان]] می‌گوید: به پدرم عبدالرحمان (فرزند حسان) مدت [[عمر]] [[پدر]] و اجدادش را گفتم. خندید و در بستر خوابید و از [[دنیا]] رفت در حالی که ۱۴۰ سال از عمرش می‌گذشت<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۴.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۰۳؛ [[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۸-۳۸۹؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref>.


==سرانجام حسان==
نقل شده حسان قبل از [[سال ۴۰ هجری]] در [[زمان]] [[خلافت علی]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت و بنا به [[نقلی]] حسان در ۱۲۰ سالگی در سال ۵۰ یا ۵۴ [[هجری]] از دنیا رفت. وی شصت سال در [[جاهلیت]] و شصت سال هم در [[اسلام]] به سر برده است. و هم چنین گفته شده است که ۷۰ سال از عمر خود را در [[دوران جاهلیت]] و ۵۰ سال را هم در دوران اسلام سپری کرده همچنین او و پدرش ثابت و جدش [[منذر]] و جد اعلایش [[حرام]] هر یک ۱۲۰ سال عمر کردند و در [[عرب]] سابقه ندارد که از یک پشت چهار نفر به این اندازه زیسته باشند. [[سعید بن عبدالرحمان]] می‌گوید: به پدرم عبدالرحمان (فرزند حسان) مدت [[عمر]] [[پدر]] و اجدادش را گفتم. خندید و در بستر خوابید و از [[دنیا]] رفت در حالی که ۱۴۰ سال از عمرش می‌گذشت<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۸۴.</ref>.<ref>[[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت - مقیمی (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۸۸-۳۸۹.</ref>
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
{{فهرست اثر}}
* [[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]
{{ستون-شروع|2}}
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|حسان بن ثابت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[امیر مقیمی|مقیمی، امیر]]، [[حسان بن ثابت (مقاله)|مقاله «حسان بن ثابت»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
{{پایان}}
{{پایان}}


==پانویس==
==پانویس==
۱۱۲٬۷۳۰

ویرایش