سعد بن معاذ انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
[[برادر]] همسرش [[هند]]، [[حُضَیر بن سِماک اَشهلی]] فرماندهی کل طوایف [[اوس]] را در [[نبرد بعاث]]، آخرین و مهم‌ترین نبرد اوس و خزرج پیش از اسلام بر عهده داشت<ref> الکامل، ج۱، ص۶۸۱؛ نک: اسدالغابه، ج۶، ص۲۹۱.</ref> و پیش از بعاث نیز نبردهای سراره، [[حاطب]] و [[بقیع]] را فرماندهی کرده بود<ref>الکامل، ج۱، ص۶۶۲، ۶۷۲ و ۶۷۵.</ref>. [[همسر]] سعد، هند دختر سِماک نیز از بنی‌عبدالاشهل بود؛ ولی [[نسب]] مادرش کبشه دختر [[رافع]]<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۴۲-۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۹۱.</ref>، به طایفه [[خزرجی]] بنی‌الابجر (خُدرَه)<ref>المحبر، ص۴۲۲؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ ج۸، ص۲۷۴-۲۷۵؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.</ref> می‌رسید.
[[برادر]] همسرش [[هند]]، [[حُضَیر بن سِماک اَشهلی]] فرماندهی کل طوایف [[اوس]] را در [[نبرد بعاث]]، آخرین و مهم‌ترین نبرد اوس و خزرج پیش از اسلام بر عهده داشت<ref> الکامل، ج۱، ص۶۸۱؛ نک: اسدالغابه، ج۶، ص۲۹۱.</ref> و پیش از بعاث نیز نبردهای سراره، [[حاطب]] و [[بقیع]] را فرماندهی کرده بود<ref>الکامل، ج۱، ص۶۶۲، ۶۷۲ و ۶۷۵.</ref>. [[همسر]] سعد، هند دختر سِماک نیز از بنی‌عبدالاشهل بود؛ ولی [[نسب]] مادرش کبشه دختر [[رافع]]<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۴۲-۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۹۱.</ref>، به طایفه [[خزرجی]] بنی‌الابجر (خُدرَه)<ref>المحبر، ص۴۲۲؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ ج۸، ص۲۷۴-۲۷۵؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.</ref> می‌رسید.


سعد دو پسر داشت: [[عبدالله]] که از او نسلی نماند و [[عمرو]] که در میان [[راویان حدیث]] [[نبوی]]، نامی از بازماندگان او هست<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۴۲-۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۵۷، ۷۲۶؛ ج۶، ص۲۹۱.</ref>. پیش از اسلام در نبردهای طوایف اوس و خزرج، سعد در نبرد مضرّس، به [[سختی]] مجروح شد؛ ولی یکی از [[رهبران]] خزرج به او [[پناه]] داد و از این رو در نبرد بعاث که اوسیان [[پیروز]] شدند، سعد [[نیکی]] وی را جبران کرد<ref> الکامل، ج۱، ص۶۷۶-۶۷۷.</ref>. سعد در [[زمان]] [[پیامبر]]{{صل}} به شخص اول همه طوایف قبیله اوس تبدیل شد و تکیه‌گاه مؤثری برای گسترش فعالیت‌های پیامبر به شمار آمد<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۲۹.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.
سعد دو پسر داشت: [[عبدالله]] که از او نسلی نماند و [[عمرو]] که در میان [[راویان حدیث]] [[نبوی]]، نامی از بازماندگان او هست<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۴۲-۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۵۷، ۷۲۶؛ ج۶، ص۲۹۱.</ref>. پیش از اسلام در نبردهای طوایف اوس و خزرج، سعد در نبرد مضرّس، به [[سختی]] مجروح شد؛ ولی یکی از [[رهبران]] خزرج به او [[پناه]] داد و از این رو در نبرد بعاث که اوسیان [[پیروز]] شدند، سعد [[نیکی]] وی را جبران کرد<ref> الکامل، ج۱، ص۶۷۶-۶۷۷.</ref>. سعد در [[زمان]] [[پیامبر]]{{صل}} به شخص اول همه طوایف قبیله اوس تبدیل شد و تکیه‌گاه مؤثری برای گسترش فعالیت‌های پیامبر به شمار آمد<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۱؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۴۲۹.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.


==اسلام سعد بن معاذ==
==اسلام سعد بن معاذ==
سعد بن معاذ پس از [[بیعت]] [[انصار]] با پیامبر{{صل}} در [[ملاقات]] [[عقبه دوم]] و آمدن [[مُصعَب بن عُمَیر]] از [[مکه]] به یثرب برای [[دعوت]] [[مردم مدینه]] به [[آیین جدید]]، [[مسلمان]] شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. [[مصعب]] ابتدا در [[خانه]] [[اَسعَد بن زُرارَه خزرجی]]، پسرخاله سعد بن معاذ اقامت داشت و از آنجا برای [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]]، به [[اقامتگاه]] طوایف یثرب می‌رفت. روزی به سعد خبر رسید که پسرخاله‌اش [[اسعد بن زراره]]، [[مصعب بن عمیر]] را به یکی از باغ‌های [[طایفه]] بنی‌ظفر یا یکی از چاه‌های آن طایفه، همپیمان بنی‌عبدالاشهل آورده تا مردم را به اسلام دعوت کند، از این رو در صدد ممانعت از آنان برآمد؛ ولی به سبب خویشاوندی‌اش با اسعد بن زراره، از اُسَید بن حُضَیر، یکی از بزرگان دیگر طایفه عبدالاشهل خواست کسانی را که در پی [[انحراف]] مردم هستند از آنجا بیرون کند. [[اسید]] در آغاز با [[تندی]] نزد آنان رفت؛ ولی با شنیدن سخنان [[مصعب]]، اسلام آورد و سپس نزد سعد بازگشت و توانست با بهانه‌ای وی را قانع سازد که او نیز با مصعب [[ملاقات]] کند. سعد در این ملاقات و پس از شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، [[مسلمان]] شد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. در پی این رخداد، طایفه عبدالاشهل یکباره مسلمان شدند و از این نظر نخستین طایفه‌ای بودند که همگی با هم اسلام را پذیرفتند<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۷؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ دلائل‌النبوه، ج۲، ص۴۳۲.</ref> و [[سعد بن معاذ]] به همراه اُسید بن حُضَیر همه بت‌های بنی‌عبدالاشهل را شکستند <ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۳.</ref>.
سعد بن معاذ پس از [[بیعت]] [[انصار]] با پیامبر{{صل}} در [[ملاقات]] [[عقبه دوم]] و آمدن [[مُصعَب بن عُمَیر]] از [[مکه]] به یثرب برای [[دعوت]] [[مردم مدینه]] به [[آیین جدید]]، [[مسلمان]] شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. [[مصعب]] ابتدا در [[خانه]] [[اَسعَد بن زُرارَه خزرجی]]، پسرخاله سعد بن معاذ اقامت داشت و از آنجا برای [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]]، به [[اقامتگاه]] طوایف یثرب می‌رفت. روزی به سعد خبر رسید که پسرخاله‌اش [[اسعد بن زراره]]، [[مصعب بن عمیر]] را به یکی از باغ‌های [[طایفه]] بنی‌ظفر یا یکی از چاه‌های آن طایفه، همپیمان بنی‌عبدالاشهل آورده تا مردم را به اسلام دعوت کند، از این رو در صدد ممانعت از آنان برآمد؛ ولی به سبب خویشاوندی‌اش با اسعد بن زراره، از اُسَید بن حُضَیر، یکی از بزرگان دیگر طایفه عبدالاشهل خواست کسانی را که در پی [[انحراف]] مردم هستند از آنجا بیرون کند. [[اسید]] در آغاز با [[تندی]] نزد آنان رفت؛ ولی با شنیدن سخنان [[مصعب]]، اسلام آورد و سپس نزد سعد بازگشت و توانست با بهانه‌ای وی را قانع سازد که او نیز با مصعب [[ملاقات]] کند. سعد در این ملاقات و پس از شنیدن آیاتی از [[قرآن]]، [[مسلمان]] شد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۵-۴۳۶؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. در پی این رخداد، طایفه عبدالاشهل یکباره مسلمان شدند و از این نظر نخستین طایفه‌ای بودند که همگی با هم اسلام را پذیرفتند<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳۷؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ دلائل‌النبوه، ج۲، ص۴۳۲.</ref> و [[سعد بن معاذ]] به همراه اُسید بن حُضَیر همه بت‌های بنی‌عبدالاشهل را شکستند <ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۳.</ref>.


از آنجا که طایفه اسعد بن زراره هنوز اسلام را نپذیرفته بودند، با دعوت سعد، مصعب بن عمیر به [[خانه]] او منتقل شد و خانه سعد بن معاذ پس از این رویداد تا [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، به مرکزی برای دعوت مردم به اسلام بدل شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ دلائل‌النبوه، ج۲، ص۴۳۲؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۳.</ref>، از همین رو سعد بن معاذ پربرکت‌ترین [[مرد]] مسلمان معرفی شده است<ref>اسدالغابه، ج۲، ص۲۲۱؛ الاصابه، ج۳، ص۷۱.</ref>. با در نظر گرفتن سن وی به هنگام [[شهادت]] در [[نبرد]] [[احزاب]] (۳۷ سال)<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱.</ref>، سعد بن معاذ هنگام [[پذیرش اسلام]] ۳۲ سال داشته است.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.
از آنجا که طایفه اسعد بن زراره هنوز اسلام را نپذیرفته بودند، با دعوت سعد، مصعب بن عمیر به [[خانه]] او منتقل شد و خانه سعد بن معاذ پس از این رویداد تا [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]، به مرکزی برای دعوت مردم به اسلام بدل شد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ دلائل‌النبوه، ج۲، ص۴۳۲؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۳.</ref>، از همین رو سعد بن معاذ پربرکت‌ترین [[مرد]] مسلمان معرفی شده است<ref>اسدالغابه، ج۲، ص۲۲۱؛ الاصابه، ج۳، ص۷۱.</ref>. با در نظر گرفتن سن وی به هنگام [[شهادت]] در [[نبرد]] [[احزاب]] (۳۷ سال)<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱.</ref>، سعد بن معاذ هنگام [[پذیرش اسلام]] ۳۲ سال داشته است.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.


==سعد بن معاذ پس از [[هجرت]]==
==سعد بن معاذ پس از [[هجرت]]==
هنگامی که [[پیامبر]] میان [[مهاجران]] و [[انصار]] [[پیمان برادری]] می‌بست، [[سعد بن معاذ]] را به [[برادری]] [[سعد بن ابی‌وقاص]]<ref>المحبر، ص۷۲؛ انساب‌الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.</ref> یا [[ابو عبیده جراح]]<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱.</ref> درآورد. سعد بن معاذ اندکی پس از [[هجرت پیامبر به مدینه]] به قصد [[عمره]] به [[مکه]] رفت و در آنجا همراه با [[دوست]] خود [[امیة بن خلف جمحی]] از بزرگان [[قریش]] به [[طواف]] رفت که با [[ابوجهل]] و سخنان تهدیدآمیز او روبه‌رو شد. سعد نیز در پاسخ به [[اعتراض]] ابوجهل به [[پناه دادن]] انصار به [[پیامبر]]، وی را [[تهدید]] کرد که [[راه]] تجاری قریش را که از نزدیک [[مدینه]] می‌گذرد به خطر خواهد انداخت<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۴؛ المغازی، ج۱، ص۳۵.</ref>. از آنجا که سعد بن معاذ از شخصیت‌های برجسته بود، با برخی سران [[قبایل]] [[یهودی]] به ویژه قبایل همپیمان [[اوس]] [[گفت‌وگو]] می‌کرد؛ از جمله آنکه از آنان درباره برخی از مسایل نگاشته شده در [[تورات]] پرسید؛ ولی آنان [[واقعیت]] را از او [[کتمان]] کردند که در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ}}<ref>«خداوند و لعنت‌کنندگان، کسانی را لعنت می‌کنند که برهان‌ها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.</ref> به این امر اشاره شده و مخفی‌کنندگانِ واقعیت [[لعنت]] شده‌اند<ref>جامع البیان، ج۲، ص۳۲؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱، ص۲۶۸.</ref>. همچنین هنگامی که [[مسلمانان]] با کاربرد واژه {{متن قرآن|رَاعِنَا}} از [[رسول خدا]] می‌خواستند در سخنان خود به آنان نیز رو کند، [[یهودیان]] بنابر [[زبان]] عِبری همین کلمه را با اندکی تفاوت "ما را احمق کن" معنا می‌کردند و از همین رو، این واژه دستاویزی برای استهزای پیامبر{{صل}} و مسلمانان از [[ناحیه]] یهودیان شده بود؛ اما سعد بن معاذ که از این [[استهزاء]] [[آگاه]] شد تهدید کرد اگر بخواهند به کار خود ادامه دهند، گردن آنها را خواهد زد. [[قرآن کریم]] برای جلوگیری از [[سوء]] استفاده یهودیان، به [[مؤمنان]] [[دستور]] داد از این پس به جای جمله {{متن قرآن|رَاعِنَا}}، {{متن قرآن|انْظُرْنَا}} به کار ببرند و [[فرمان خدا]] را در این باره بشنوند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن ، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.
هنگامی که [[پیامبر]] میان [[مهاجران]] و [[انصار]] [[پیمان برادری]] می‌بست، [[سعد بن معاذ]] را به [[برادری]] [[سعد بن ابی‌وقاص]]<ref>المحبر، ص۷۲؛ انساب‌الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.</ref> یا [[ابو عبیده جراح]]<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۱.</ref> درآورد. سعد بن معاذ اندکی پس از [[هجرت پیامبر به مدینه]] به قصد [[عمره]] به [[مکه]] رفت و در آنجا همراه با [[دوست]] خود [[امیة بن خلف جمحی]] از بزرگان [[قریش]] به [[طواف]] رفت که با [[ابوجهل]] و سخنان تهدیدآمیز او روبه‌رو شد. سعد نیز در پاسخ به [[اعتراض]] ابوجهل به [[پناه دادن]] انصار به [[پیامبر]]، وی را [[تهدید]] کرد که [[راه]] تجاری قریش را که از نزدیک [[مدینه]] می‌گذرد به خطر خواهد انداخت<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۴؛ المغازی، ج۱، ص۳۵.</ref>. از آنجا که سعد بن معاذ از شخصیت‌های برجسته بود، با برخی سران [[قبایل]] [[یهودی]] به ویژه قبایل همپیمان [[اوس]] [[گفت‌وگو]] می‌کرد؛ از جمله آنکه از آنان درباره برخی از مسایل نگاشته شده در [[تورات]] پرسید؛ ولی آنان [[واقعیت]] را از او [[کتمان]] کردند که در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ}}<ref>«خداوند و لعنت‌کنندگان، کسانی را لعنت می‌کنند که برهان‌ها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.</ref> به این امر اشاره شده و مخفی‌کنندگانِ واقعیت [[لعنت]] شده‌اند<ref>جامع البیان، ج۲، ص۳۲؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱، ص۲۶۸.</ref>. همچنین هنگامی که [[مسلمانان]] با کاربرد واژه {{متن قرآن|رَاعِنَا}} از [[رسول خدا]] می‌خواستند در سخنان خود به آنان نیز رو کند، [[یهودیان]] بنابر [[زبان]] عِبری همین کلمه را با اندکی تفاوت "ما را احمق کن" معنا می‌کردند و از همین رو، این واژه دستاویزی برای استهزای پیامبر{{صل}} و مسلمانان از [[ناحیه]] یهودیان شده بود؛ اما سعد بن معاذ که از این [[استهزاء]] [[آگاه]] شد تهدید کرد اگر بخواهند به کار خود ادامه دهند، گردن آنها را خواهد زد. [[قرآن کریم]] برای جلوگیری از [[سوء]] استفاده یهودیان، به [[مؤمنان]] [[دستور]] داد از این پس به جای جمله {{متن قرآن|رَاعِنَا}}، {{متن قرآن|انْظُرْنَا}} به کار ببرند و [[فرمان خدا]] را در این باره بشنوند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن ، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.


==[[سعد بن معاذ]] در نبردهای بواط و [[بدر]]==
==[[سعد بن معاذ]] در نبردهای بواط و [[بدر]]==
خط ۳۱: خط ۳۱:
بیشتر [[مفسران]] در [[تفسیر]] این آیه از [[سرنوشت]] اسرای [[بدر]] و [[مشورت]] پیامبر با یارانش در این باره پس از پایان جنگ سخن گفته‌اند، در حالی که مضمون آیه [[ارتباط]] چندانی با آن ندارد، بلکه در نکوهش افرادی نازل شده که به قصد گرفتن اسیر در هنگام نبرد، [[مبارزه]] چندانی نکرده بودند و از همین رو سعد نیز از عملکرد آنان ناراحت شده بود.  
بیشتر [[مفسران]] در [[تفسیر]] این آیه از [[سرنوشت]] اسرای [[بدر]] و [[مشورت]] پیامبر با یارانش در این باره پس از پایان جنگ سخن گفته‌اند، در حالی که مضمون آیه [[ارتباط]] چندانی با آن ندارد، بلکه در نکوهش افرادی نازل شده که به قصد گرفتن اسیر در هنگام نبرد، [[مبارزه]] چندانی نکرده بودند و از همین رو سعد نیز از عملکرد آنان ناراحت شده بود.  


درباره [[غنایم]] نبرد بدر، جنگجویان بر آن بودند که افزون بر آنچه از وسایل شخصی کشتگان به دست آورده‌اند، از غنایم کلی نبرد نیز سهم می‌برند و برخی در این ماجرا [[رفتاری]] [[ناپسند]] از خود نشان دادند. (بدر) در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه  خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.</ref> آمده است که جنگجویان [[مسلمان]] در پی سهم خود از غنایم، نزد [[پیامبر]] رفتند؛ ولی [[سعد بن معاذ]] که از [[فرماندهان]] ارشد پیامبر در این [[نبرد]] بود، درباره توزیع [[غنایم]] و پاداش‌ها نظر دیگری داشت و از این رو برخی از [[خزرجیان]] با وی به [[مشاجره]] پرداختند و با [[نزول]] این [[آیه]]، از غنایم [[محروم]] شدند. بنابر این آیه، غنایم در [[اختیار]] [[رسول خدا]]{{صل}} خواهد ماند و از [[مؤمنان]] خواسته شده میان خود [[صلح]] و [[آشتی]] برقرار و از [[خدا]] و رسول خدا [[اطاعت]] کنند<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۷۹۶-۷۹۷؛ روض الجنان، ج۹، ص۵۷؛ تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۶۶.</ref>. مدتی بعد و در پی [[نزول آیه]] {{متن قرآن|إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که خداوند آنان را به تو در خوابت «اندک» نشان داد و اگر آنان را «بسیار» نشان داده بود سست می‌شدید  و در کار (جنگ) اختلاف می‌یافتید ولی خداوند (شما را) در امان داشت که او به اندیشه‌ها داناست» سوره انفال، آیه ۴۳.</ref> مقرر شد که پس از جدا کردن یک پنجم غنایم، بقیه آن میان جنگجویان قسمت شود.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.
درباره [[غنایم]] نبرد بدر، جنگجویان بر آن بودند که افزون بر آنچه از وسایل شخصی کشتگان به دست آورده‌اند، از غنایم کلی نبرد نیز سهم می‌برند و برخی در این ماجرا [[رفتاری]] [[ناپسند]] از خود نشان دادند. (بدر) در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«از تو از انفال می‌پرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه  خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱.</ref> آمده است که جنگجویان [[مسلمان]] در پی سهم خود از غنایم، نزد [[پیامبر]] رفتند؛ ولی [[سعد بن معاذ]] که از [[فرماندهان]] ارشد پیامبر در این [[نبرد]] بود، درباره توزیع [[غنایم]] و پاداش‌ها نظر دیگری داشت و از این رو برخی از [[خزرجیان]] با وی به [[مشاجره]] پرداختند و با [[نزول]] این [[آیه]]، از غنایم [[محروم]] شدند. بنابر این آیه، غنایم در [[اختیار]] [[رسول خدا]]{{صل}} خواهد ماند و از [[مؤمنان]] خواسته شده میان خود [[صلح]] و [[آشتی]] برقرار و از [[خدا]] و رسول خدا [[اطاعت]] کنند<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۷۹۶-۷۹۷؛ روض الجنان، ج۹، ص۵۷؛ تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۶۶.</ref>. مدتی بعد و در پی [[نزول آیه]] {{متن قرآن|إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که خداوند آنان را به تو در خوابت «اندک» نشان داد و اگر آنان را «بسیار» نشان داده بود سست می‌شدید  و در کار (جنگ) اختلاف می‌یافتید ولی خداوند (شما را) در امان داشت که او به اندیشه‌ها داناست» سوره انفال، آیه ۴۳.</ref> مقرر شد که پس از جدا کردن یک پنجم غنایم، بقیه آن میان جنگجویان قسمت شود.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.


==سعد بن معاذ در نبرد [[احد]]==
==سعد بن معاذ در نبرد [[احد]]==
در آستانه [[جنگ احد]]، شبی بزرگان [[انصار]] از جمله سعد همراه با افرادی دیگر تا صبح اطراف [[منزل]] پیامبر به [[نگهبانی]] مشغول شدند<ref> انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵.</ref>. فردای آن [[روز]] پیامبر{{صل}} پس از دریافت اطلاعاتی از اردوگاه [[سپاه قریش]] در نزدیکی [[کوه]] احد، با [[مسلمانان]] درباره شیوه رویارویی با [[دشمن]] [[مشورت]] کرد. بزرگان [[مهاجر]] و انصار با نبرد در [[مدینه]] موافق بودند؛ امّا گروهی دیگر، رویارویی با دشمن در بیرون مدینه را پیشنهاد کردند. (احد / [[غزوه]]) منابع متقدم [[تاریخی]] سعد بن معاذ را [[سرزنش]] کننده افرادی از جمله سعد بن عُبادَه، از بزرگان [[خزرج]] دانسته که پیامبر را به [[خروج]] از مدینه وادار کردند. برپایه گزارش این منابع، سعد از [[مردم]] خواست [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را در [[تصمیم‌گیری]] [[آزاد]] گذاشته و خود را در اطاعت هر نوع [[فرمان]] او قرار دهند<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۳؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.</ref>؛ ولی بنابر روایتی منسوب به [[امام صادق]]{{ع}} در [[تفسیر آیه]] ۱۲۱ [[سوره آل‌عمران]] / ۳، سعد بن معاذ مایل بود [[جنگ]] بیرون مدینه روی دهد و در میان همراهان [[پیامبر]]، از [[آمادگی]] خود برای [[جهاد]] و [[شهادت]] و [[تمایل]] قطعی‌اش برای [[خروج]] از [[شهر]] سخن گفت و پیامبر{{صل}} به [[احترام]] نظر او راهی میدان [[احد]] شد<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۱؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۴؛ نک: زاد المسیر، ج۱، ص۳۲۰.</ref> و پس از آن بود که [[رسول خدا]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت در بیرون [[مدینه]] به [[نبرد]] [[قریش]] رود: «و اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِکَ تُبَوِّئُ المُؤمِنینَ مَقعِدَ لِلقِتالِ و اللهُ سَمیعٌ [[عَلیم]]». در این [[آیه]] به برنامه پیامبر برای استقرار [[سپاه]] در بیرون مدینه اشاره شده است.
در آستانه [[جنگ احد]]، شبی بزرگان [[انصار]] از جمله سعد همراه با افرادی دیگر تا صبح اطراف [[منزل]] پیامبر به [[نگهبانی]] مشغول شدند<ref> انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵.</ref>. فردای آن [[روز]] پیامبر{{صل}} پس از دریافت اطلاعاتی از اردوگاه [[سپاه قریش]] در نزدیکی [[کوه]] احد، با [[مسلمانان]] درباره شیوه رویارویی با [[دشمن]] [[مشورت]] کرد. بزرگان [[مهاجر]] و انصار با نبرد در [[مدینه]] موافق بودند؛ امّا گروهی دیگر، رویارویی با دشمن در بیرون مدینه را پیشنهاد کردند. (احد / [[غزوه]]) منابع متقدم [[تاریخی]] سعد بن معاذ را [[سرزنش]] کننده افرادی از جمله سعد بن عُبادَه، از بزرگان [[خزرج]] دانسته که پیامبر را به [[خروج]] از مدینه وادار کردند. برپایه گزارش این منابع، سعد از [[مردم]] خواست [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را در [[تصمیم‌گیری]] [[آزاد]] گذاشته و خود را در اطاعت هر نوع [[فرمان]] او قرار دهند<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۳؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.</ref>؛ ولی بنابر روایتی منسوب به [[امام صادق]]{{ع}} در [[تفسیر آیه]] ۱۲۱ [[سوره آل‌عمران]] / ۳، سعد بن معاذ مایل بود [[جنگ]] بیرون مدینه روی دهد و در میان همراهان [[پیامبر]]، از [[آمادگی]] خود برای [[جهاد]] و [[شهادت]] و [[تمایل]] قطعی‌اش برای [[خروج]] از [[شهر]] سخن گفت و پیامبر{{صل}} به [[احترام]] نظر او راهی میدان [[احد]] شد<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۱؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۴؛ نک: زاد المسیر، ج۱، ص۳۲۰.</ref> و پس از آن بود که [[رسول خدا]]{{صل}} [[تصمیم]] گرفت در بیرون [[مدینه]] به [[نبرد]] [[قریش]] رود: «و اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِکَ تُبَوِّئُ المُؤمِنینَ مَقعِدَ لِلقِتالِ و اللهُ سَمیعٌ [[عَلیم]]». در این [[آیه]] به برنامه پیامبر برای استقرار [[سپاه]] در بیرون مدینه اشاره شده است.


[[سعد بن معاذ]] و [[سعد بن عباده]] پیشاپیش [[مسلمانان]] به سمت احد حرکت کردند و پس از آنها پیامبر{{صل}} و سپس سپاه به [[راه]] افتادند<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ المغازی، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. هنگامی که نیروهای [[دشمن]] از پشت به مسلمانان [[حمله]] [[برده]] و نیروهای [[مسلمان]] گریختند، سعد بن معاذ از معدود کسانی بود که در برابر [[مشرکان]] [[مقاومت]] کرد<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.</ref>. در این نبرد شمار فراوانی از اعضای [[طایفه]] بنی‌عبدالاشهل از جمله [[عمرو]] [[برادر]] سعد به شهادت رسیدند و شمار فراوانی زخمی شدند<ref>انساب‌الاشراف، ج۱، ص۴۰۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۰۱.</ref>. پس از نبرد، پیامبر که توان چندانی نداشت، بر اسبی سوار شد که زمام آن را سعد بن معاذ گرفته بود. در همان هنگام، [[مادر]] سعد نزد پیامبر{{صل}} آمد و از زنده بودن ایشان اظهار [[خوشحالی]] کرد. پیامبر نیز شهادت پسرش عمرو را به وی [[تسلیت]] گفت و از سعد بن معاذ خواست به مجروحان بنی‌عبدالاشهل بگوید که در خانه‌های خود بمانند و همراه پیامبر به سمت [[منزل]] ایشان و [[مسجد]] [[نبوی]] نیایند. سعد پس از این کار همراه با پیامبر که زخمی و [[ناتوان]] شده بود، او را به خانه‌اش رساند<ref> المغازی، ج۱، ص۲۴۸؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>و تا هنگام [[اذان]] [[مغرب]] آنجا ماند و به پیامبر کمک کرد تا برای [[نماز]] به مسجد رود و سپس او را به [[خانه]] باز گرداند. سپس سعد به سکونتگاه [[طایفه]] خود رفت و [[زنان]] بنی‌عبدالاشهل را به منطقه مسکونی [[پیامبر]] آورد تا برای [[حمزه]]، [[عموی پیامبر]] [[عزاداری]] کنند. پیامبر پس از آنکه صدای گریه‌های آنان را شنید، [[دعا]] کرد که [[خدا]] از آنها و فرزندانشان [[راضی]] باشد<ref>المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. گفته‌اند پس از [[نبرد]] وقتی پیامبر صدای [[گریه]] زنان بنی‌عبدالاشهل را بر شهدای خود شنید، فرمود: «حمزه گریه‌کننده‌ای ندارد»، ازاین‌رو [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]]، از زنان بنی‌عبدالاشهل خواستند به [[محل]] سکونت پیامبر رفته و ابتدا برای عموی پیامبر عزاداری کنند<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۲.</ref> و پیش از گریه بر کشتگان خود، موجب تسلّی خاطر [[فاطمه]]، [[دختر پیامبر]]{{صل}} شوند<ref> اعلام الوری، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. سعد در [[غزوه حمراء الاسد]]، که یک [[روز]] پس از نبرد [[احد]] روی داد، با [[تشویق]] طایفه خود نقش به‌سزایی در همراه شدن آنان با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} داشت <ref>المغازی، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.
[[سعد بن معاذ]] و [[سعد بن عباده]] پیشاپیش [[مسلمانان]] به سمت احد حرکت کردند و پس از آنها پیامبر{{صل}} و سپس سپاه به [[راه]] افتادند<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ المغازی، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. هنگامی که نیروهای [[دشمن]] از پشت به مسلمانان [[حمله]] [[برده]] و نیروهای [[مسلمان]] گریختند، سعد بن معاذ از معدود کسانی بود که در برابر [[مشرکان]] [[مقاومت]] کرد<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۸.</ref>. در این نبرد شمار فراوانی از اعضای [[طایفه]] بنی‌عبدالاشهل از جمله [[عمرو]] [[برادر]] سعد به شهادت رسیدند و شمار فراوانی زخمی شدند<ref>انساب‌الاشراف، ج۱، ص۴۰۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۰۱.</ref>. پس از نبرد، پیامبر که توان چندانی نداشت، بر اسبی سوار شد که زمام آن را سعد بن معاذ گرفته بود. در همان هنگام، [[مادر]] سعد نزد پیامبر{{صل}} آمد و از زنده بودن ایشان اظهار [[خوشحالی]] کرد. پیامبر نیز شهادت پسرش عمرو را به وی [[تسلیت]] گفت و از سعد بن معاذ خواست به مجروحان بنی‌عبدالاشهل بگوید که در خانه‌های خود بمانند و همراه پیامبر به سمت [[منزل]] ایشان و [[مسجد]] [[نبوی]] نیایند. سعد پس از این کار همراه با پیامبر که زخمی و [[ناتوان]] شده بود، او را به خانه‌اش رساند<ref> المغازی، ج۱، ص۲۴۸؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۲۹.</ref>و تا هنگام [[اذان]] [[مغرب]] آنجا ماند و به پیامبر کمک کرد تا برای [[نماز]] به مسجد رود و سپس او را به [[خانه]] باز گرداند. سپس سعد به سکونتگاه [[طایفه]] خود رفت و [[زنان]] بنی‌عبدالاشهل را به منطقه مسکونی [[پیامبر]] آورد تا برای [[حمزه]]، [[عموی پیامبر]] [[عزاداری]] کنند. پیامبر پس از آنکه صدای گریه‌های آنان را شنید، [[دعا]] کرد که [[خدا]] از آنها و فرزندانشان [[راضی]] باشد<ref>المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. گفته‌اند پس از [[نبرد]] وقتی پیامبر صدای [[گریه]] زنان بنی‌عبدالاشهل را بر شهدای خود شنید، فرمود: «حمزه گریه‌کننده‌ای ندارد»، ازاین‌رو [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]]، از زنان بنی‌عبدالاشهل خواستند به [[محل]] سکونت پیامبر رفته و ابتدا برای عموی پیامبر عزاداری کنند<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۲.</ref> و پیش از گریه بر کشتگان خود، موجب تسلّی خاطر [[فاطمه]]، [[دختر پیامبر]]{{صل}} شوند<ref> اعلام الوری، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. سعد در [[غزوه حمراء الاسد]]، که یک [[روز]] پس از نبرد [[احد]] روی داد، با [[تشویق]] طایفه خود نقش به‌سزایی در همراه شدن آنان با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} داشت <ref>المغازی، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.


==سعد بن معاذ در نبردهای [[بنی نضیر]]، مریسیع و [[حادثه افک]]==
==سعد بن معاذ در نبردهای [[بنی نضیر]]، مریسیع و [[حادثه افک]]==
خط ۴۳: خط ۴۳:
برخی [[مفسران]]، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref> را درباره [[نزاع]] سعد بن معاذ با سعد بن عباده در حادثه افک دانسته‌اند<ref> تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۱۶۰؛ روض الجنان، ج۴، ص۴۵۷-۴۵۸.</ref>. در این [[آیه]] [[مؤمنان]] به رعایت [[تقوا]] سفارش شده‌اند و از آنها خواسته شده همواره [[تسلیم]] ([[احکام الهی]]) باشند.
برخی [[مفسران]]، [[نزول آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref> را درباره [[نزاع]] سعد بن معاذ با سعد بن عباده در حادثه افک دانسته‌اند<ref> تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۱۶۰؛ روض الجنان، ج۴، ص۴۵۷-۴۵۸.</ref>. در این [[آیه]] [[مؤمنان]] به رعایت [[تقوا]] سفارش شده‌اند و از آنها خواسته شده همواره [[تسلیم]] ([[احکام الهی]]) باشند.


[[ابن اسحاق]] [[تاریخ]] [[غزوه]] مریسیع را [[سال ششم هجری]] دانسته<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۹.</ref> که در آن صورت سعد بن معاذ نمی‌توانسته [[شاهد]] ماجرای [[افک]] باشد.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.
[[ابن اسحاق]] [[تاریخ]] [[غزوه]] مریسیع را [[سال ششم هجری]] دانسته<ref> السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۹.</ref> که در آن صورت سعد بن معاذ نمی‌توانسته [[شاهد]] ماجرای [[افک]] باشد.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.


==سعد بن معاذ در نبرد [[احزاب]] و [[بنی قریظه]]==
==سعد بن معاذ در نبرد [[احزاب]] و [[بنی قریظه]]==
خط ۶۴: خط ۶۴:
#حکم سعد مطابق [[قوانین]] [[تورات]]<ref> کتاب مقدس، تثنیه، ۲۰: ۱۰-۱۵.</ref> صادر شده و بر پایه آشنایی سعد از این قوانین بوده است.<ref>فروغ ابدیت، ص۶۴۲؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص۳۵۳-۳۵۴؛ سیرة المصطفی، ص۵۰۹.</ref>
#حکم سعد مطابق [[قوانین]] [[تورات]]<ref> کتاب مقدس، تثنیه، ۲۰: ۱۰-۱۵.</ref> صادر شده و بر پایه آشنایی سعد از این قوانین بوده است.<ref>فروغ ابدیت، ص۶۴۲؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص۳۵۳-۳۵۴؛ سیرة المصطفی، ص۵۰۹.</ref>


سعد اندکی پس از آن و بر اثر همان زخم در ۳۷ سالگی به [[شهادت]] رسید<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای [[تجلیل]] از [[شخصیت]] سعد، خود عهده‌دار [[کفن]] و [[دفن]] وی در [[قبرستان بقیع]] شد<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۷.</ref> و عبای خود را بر او انداخت<ref>من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۷۵.</ref>. به هنگام [[تشییع جنازه]] او، گروهی از [[منافقان]] به [[طعنه]] جنازه‌اش را سبک دانستند<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۸؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.</ref>؛ اما [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از حضور ۷۰۰۰۰ [[فرشته]] در [[تشییع]] و [[نماز]] او، لرزش [[عرش]] [[خدای رحمان]] در [[مرگ]] وی و از مژده [[فرشتگان]] به [[عروج]] [[روح]] [[سعد بن معاذ]] [[سخن]] گفت.<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ دلائل‌النبوه، ج۴، ص۲۸-۲۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۵.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} علت حضور ۷۰۰۰۰ فرشته در [[مراسم]] تشییع او را این‌گونه بیان کرد که سعد در همه حال [[سوره توحید]] را می‌خواند<ref> الکافی، ج۲، ص۶۲۲.</ref>. برپایه گزارشی، هنگام کندن قبرش بوی مشک از [[خاک]] برمی‌خاست<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.</ref>. گفته شده پیامبر از [[فشار قبر]] سعد بر اثر [[تندی]] با [[خانواده]] <ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ دلائل‌النبوه، ج۴، ص۳۰.</ref> یا [[بی‌اعتنایی]] به [[طهارت]] <ref>علل الشرایع، ج۱، ص۳۱۰؛ الامالی، ص۴۲۸.</ref> نیز خبر داده و سپس برای کاهش فشار قبرش [[دعا]] کرده است<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۳۱.</ref> پیامبر هنگام بازگشت از [[بقیع]] در سوگ وی دست بر [[محاسن]] گرفت و اشکش روان بود<ref>معرفة الصحابه، ابونعیم، ج۳، ص۱۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۲۳.</ref> ایشان پس از آن همواره از سعد به [[نیکی]] یاد می‌کرد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۳؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۲۳.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.
سعد اندکی پس از آن و بر اثر همان زخم در ۳۷ سالگی به [[شهادت]] رسید<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۲۱؛ المنتظم، ج۳، ص۲۴۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای [[تجلیل]] از [[شخصیت]] سعد، خود عهده‌دار [[کفن]] و [[دفن]] وی در [[قبرستان بقیع]] شد<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۲۷.</ref> و عبای خود را بر او انداخت<ref>من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۷۵.</ref>. به هنگام [[تشییع جنازه]] او، گروهی از [[منافقان]] به [[طعنه]] جنازه‌اش را سبک دانستند<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۸؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.</ref>؛ اما [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از حضور ۷۰۰۰۰ [[فرشته]] در [[تشییع]] و [[نماز]] او، لرزش [[عرش]] [[خدای رحمان]] در [[مرگ]] وی و از مژده [[فرشتگان]] به [[عروج]] [[روح]] [[سعد بن معاذ]] [[سخن]] گفت.<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۶-۵۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ دلائل‌النبوه، ج۴، ص۲۸-۲۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۵.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} علت حضور ۷۰۰۰۰ فرشته در [[مراسم]] تشییع او را این‌گونه بیان کرد که سعد در همه حال [[سوره توحید]] را می‌خواند<ref> الکافی، ج۲، ص۶۲۲.</ref>. برپایه گزارشی، هنگام کندن قبرش بوی مشک از [[خاک]] برمی‌خاست<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ المغازی، ج۲، ص۵۲۸.</ref>. گفته شده پیامبر از [[فشار قبر]] سعد بر اثر [[تندی]] با [[خانواده]] <ref> الطبقات، ج۳، ص۳۲۹؛ دلائل‌النبوه، ج۴، ص۳۰.</ref> یا [[بی‌اعتنایی]] به [[طهارت]] <ref>علل الشرایع، ج۱، ص۳۱۰؛ الامالی، ص۴۲۸.</ref> نیز خبر داده و سپس برای کاهش فشار قبرش [[دعا]] کرده است<ref> المغازی، ج۲، ص۵۲۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۳۱.</ref> پیامبر هنگام بازگشت از [[بقیع]] در سوگ وی دست بر [[محاسن]] گرفت و اشکش روان بود<ref>معرفة الصحابه، ابونعیم، ج۳، ص۱۲۴۳؛ اسد الغابه، ج۲، ص۲۲۳.</ref> ایشان پس از آن همواره از سعد به [[نیکی]] یاد می‌کرد<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۳؛ اسدالغابه، ج۲، ص۲۲۳.</ref>.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۵.</ref>.


==سعد در [[شان نزول]]==
==سعد در [[شان نزول]]==


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:1100409.jpg|22px]] [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۵''']]
* [[پرونده:1100409.jpg|22px]] [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]] و [[محمد اکبری کارمزدی|اکبری کارمزدی]]، [[سعد بن معاذ انصاری (مقاله)|مقاله «سعد بن معاذ انصاری»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵''']]


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش