ثابت بن قیس بن شماس در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ثابت' به 'ثابت'
جز (جایگزینی متن - 'ہ' به 'ه')
جز (جایگزینی متن - 'ثابت' به 'ثابت')
خط ۱۳: خط ۱۳:


==ثابت و [[شفاعت]] برای [[دشمن]]==
==ثابت و [[شفاعت]] برای [[دشمن]]==
در [[جنگ]] بعاث، آخرین [[جنگی]] که قبل از اسلام میان دو [[طایفه]] [[اوس]] و [[خزرج]] واقع شد، [[زبیر بن باطا]]، [[ثابت بن قیس]] را [[اسیر]] کرد و سپس موی جلوی سر او را تراشید و آزادش ساخت. در [[جنگ]] با [[قبیله]] [[بنی قریظه]] که [[رسول]] [[اسلام]]{{صل}} [[خون]] مردان را هدر دانست، [[ثابت]] نزد زبیر آمد و گفت: "می‌خواهم [[حق]] تو را ادا کنم". زبیر گفت: "شخص [[کریم]] و بزرگوار چنین است". سپس ثابت به [[رسول خدا]] گفت: "یا [[رسول الله]]! زبیر را بر من حقی است؛ دوست دارم جبران کنم، او را به من ببخش".
در [[جنگ]] بعاث، آخرین [[جنگی]] که قبل از اسلام میان دو [[طایفه]] [[اوس]] و [[خزرج]] واقع شد، [[زبیر بن باطا]]، [[ثابت بن قیس]] را [[اسیر]] کرد و سپس موی جلوی سر او را تراشید و آزادش ساخت. در [[جنگ]] با [[قبیله]] [[بنی قریظه]] که [[رسول]] [[اسلام]]{{صل}} [[خون]] مردان را هدر دانست، ثابت نزد زبیر آمد و گفت: "می‌خواهم [[حق]] تو را ادا کنم". زبیر گفت: "شخص [[کریم]] و بزرگوار چنین است". سپس ثابت به [[رسول خدا]] گفت: "یا [[رسول الله]]! زبیر را بر من حقی است؛ دوست دارم جبران کنم، او را به من ببخش".


[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او را به تو بخشیدم".
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او را به تو بخشیدم".
خط ۴۴: خط ۴۴:


==ثابت و نازل شدن [[آیه]] [[استهزا]]==
==ثابت و نازل شدن [[آیه]] [[استهزا]]==
[[گوش]] [[ثابت بن قیس]] سنگین بود و هر وقت وارد [[مسجد]] می‌شد، [[مردم]] به او جا می‌دادند تا نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} بنشیند و گفته‌های ایشان را بشنود. روزی هنگامی که [[نماز]] خوانده شده و هر کس در جای خود نشسته بود، [[ثابت]] مردم را کنار زد تا خود را به [[حضرت]] نزدیک کند در این حال، مردی به وی گفت: "چرا [[مردم]] را [[اذیت]] می‌کنی هر جا هستی، همان جا بنشین". [[ثابت]] خشمناک شده و همان جا نشست. پس گفت: "این مرد کیست؟" آن مرد خود را معرفی کرد: ثابت گفت: "تو پسر فلان [[زن]] هستی؟" و او را به خاطر مادرش که در [[جاهلیت]]، سابقه خوبی نداشت، [[سرزنش]] کرد. آن مرد از [[شرم]] سر را به زیر افکنده و هیچ نگفت. در این هنگام. این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقب‌های ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان ک» سوره حجرات، آیه ۱۱.</<ref>مجمع البیان، طبرسی، ج۹، ص۲۲۴.</ref>ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[ثابت بن قیس بن شماس (مقاله)|مقاله «ثابت بن قیس بن شماس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۲.</ref>
[[گوش]] [[ثابت بن قیس]] سنگین بود و هر وقت وارد [[مسجد]] می‌شد، [[مردم]] به او جا می‌دادند تا نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} بنشیند و گفته‌های ایشان را بشنود. روزی هنگامی که [[نماز]] خوانده شده و هر کس در جای خود نشسته بود، ثابت مردم را کنار زد تا خود را به [[حضرت]] نزدیک کند در این حال، مردی به وی گفت: "چرا [[مردم]] را [[اذیت]] می‌کنی هر جا هستی، همان جا بنشین". ثابت خشمناک شده و همان جا نشست. پس گفت: "این مرد کیست؟" آن مرد خود را معرفی کرد: ثابت گفت: "تو پسر فلان [[زن]] هستی؟" و او را به خاطر مادرش که در [[جاهلیت]]، سابقه خوبی نداشت، [[سرزنش]] کرد. آن مرد از [[شرم]] سر را به زیر افکنده و هیچ نگفت. در این هنگام. این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقب‌های ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان ک» سوره حجرات، آیه ۱۱.</<ref>مجمع البیان، طبرسی، ج۹، ص۲۲۴.</ref>ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[ثابت بن قیس بن شماس (مقاله)|مقاله «ثابت بن قیس بن شماس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۲.</ref>


==ثابت و اولین [[طلاق]] [[خلع]] در [[اسلام]]==
==ثابت و اولین [[طلاق]] [[خلع]] در [[اسلام]]==
خط ۵۰: خط ۵۰:


==ثابت و [[سخنرانی]] هنگام ورود پیامبر{{صل}} به [[مدینه]]==
==ثابت و [[سخنرانی]] هنگام ورود پیامبر{{صل}} به [[مدینه]]==
هنگام ورود [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به مدینه، ثابت بن قیس طی سخنانی، ضمن خیر مقدم گویی به پیامبر{{صل}}، از ایشان سؤال کرد که [[اجر]] این [[حمایت]] ما چیست؟ حضرت فرمودند: [[پاداش]] شما [[بهشت]] است». [[ثابت]] در جواب گفت: «ما به بهشت [[راضی]] شدیم»<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۶۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۵۱۱.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[ثابت بن قیس بن شماس (مقاله)|مقاله «ثابت بن قیس بن شماس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۳.</ref>
هنگام ورود [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به مدینه، ثابت بن قیس طی سخنانی، ضمن خیر مقدم گویی به پیامبر{{صل}}، از ایشان سؤال کرد که [[اجر]] این [[حمایت]] ما چیست؟ حضرت فرمودند: [[پاداش]] شما [[بهشت]] است». ثابت در جواب گفت: «ما به بهشت [[راضی]] شدیم»<ref>المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۶۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۵۱۱.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[ثابت بن قیس بن شماس (مقاله)|مقاله «ثابت بن قیس بن شماس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۳.</ref>


==ثابت و دختر [[رئیس]] [[قبیله]] [[بنی المصطلق]]==
==ثابت و دختر [[رئیس]] [[قبیله]] [[بنی المصطلق]]==
خط ۶۲: خط ۶۲:


==ثابت و [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} ==
==ثابت و [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} ==
از برخی [[روایات]] دانسته می‌شود که ثابت از [[دوستان]] و هواداران [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} بوده است؛ از جمله [[روایت]] شده هنگامی که [[مردم]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند، [[علی]]{{ع}} و [[زبیر]] و [[مقداد]] وارد [[خانه]] زهرا{{ع}} شدند و [[دشمنان]] هر چه کردند آنها برای بیعت بیرون نیآمدند. [[عمر بن خطاب]] [[دستور]] داد که خانه را [[آتش]] بزنند. در این هنگام زبیر با [[شمشیر]] کشیده از خانه بیرون آمد، و ابوبکر گفت: "این سگ را بگیرید"، جمعیت به سوی زبیر حمله کردند، پای زبیر لغزید و به [[زمین]] افتاد و شمشیر از دستش رها شد. ابوبکر گفت: "شمشیر را به سنگ بزنید". آن [[قدر]] شمشیر را به سنگ زدند تا [[شکست]] و علی{{ع}} به طرف بالای [[مدینه]] می‌رفت که در [[راه]] به ثابت بن قیس برخورد کرد، پرسید یا ابا الحسن چطوری؟ فرمود می‌خواهند خانه‌ام را بر من آتش بزنند، ابوبکر هم بر [[منبر]] نشسته و منع نمی‌کند، [[ثابت]] گفت: [[یا علی]] [[دست]] من از دست شما جدا نمی‌شود تا آنکه کشته شوم<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۴۹-۵۰.</ref>.
از برخی [[روایات]] دانسته می‌شود که ثابت از [[دوستان]] و هواداران [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} بوده است؛ از جمله [[روایت]] شده هنگامی که [[مردم]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند، [[علی]]{{ع}} و [[زبیر]] و [[مقداد]] وارد [[خانه]] زهرا{{ع}} شدند و [[دشمنان]] هر چه کردند آنها برای بیعت بیرون نیآمدند. [[عمر بن خطاب]] [[دستور]] داد که خانه را [[آتش]] بزنند. در این هنگام زبیر با [[شمشیر]] کشیده از خانه بیرون آمد، و ابوبکر گفت: "این سگ را بگیرید"، جمعیت به سوی زبیر حمله کردند، پای زبیر لغزید و به [[زمین]] افتاد و شمشیر از دستش رها شد. ابوبکر گفت: "شمشیر را به سنگ بزنید". آن [[قدر]] شمشیر را به سنگ زدند تا [[شکست]] و علی{{ع}} به طرف بالای [[مدینه]] می‌رفت که در [[راه]] به ثابت بن قیس برخورد کرد، پرسید یا ابا الحسن چطوری؟ فرمود می‌خواهند خانه‌ام را بر من آتش بزنند، ابوبکر هم بر [[منبر]] نشسته و منع نمی‌کند، ثابت گفت: [[یا علی]] [[دست]] من از دست شما جدا نمی‌شود تا آنکه کشته شوم<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۴۹-۵۰.</ref>.


هم چنین پس از [[کشته شدن عثمان]]، هنگامی که مردم با علی{{ع}} بیعت کردند، اولین کسی که از [[انصار]] برخاست و سخن گفت. ثابت بن قیس، [[خطیب]] و سخنگوی ایشان بود. او در [[سخنرانی]] چنین گفت: "به [[خدا]] قسم،‌ای [[امیر مؤمنان]] اگر آنان ([[خلفا]]) در [[حکومت]] و [[خلافت]] شما مقدم شدند ولی در [[دین]] بر شما مقدم نیستند. اگر دیروز از شما پیشی گرفتند، امروز شما این [[مقام]] را به دست گرفتی؛ [[منزلت]] شما پوشیده نماند و [[قدر]] شما مجهول نخواهد ماند و آنان در آن چه نمی‌دانستند در [[معرفت]] به تو محتاج بودند و تو با [[علمی]] که داری محتاج به هیچ کس نیستی"<ref>تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۹.</ref>. و این مطلب بر معرفت او و به هم مقام و منزلت [[امیرالمؤمنین]] دلالت دارد<ref>معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۳، ص۳۹۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[ثابت بن قیس بن شماس (مقاله)|مقاله «ثابت بن قیس بن شماس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۴-۱۹۵.</ref>
هم چنین پس از [[کشته شدن عثمان]]، هنگامی که مردم با علی{{ع}} بیعت کردند، اولین کسی که از [[انصار]] برخاست و سخن گفت. ثابت بن قیس، [[خطیب]] و سخنگوی ایشان بود. او در [[سخنرانی]] چنین گفت: "به [[خدا]] قسم،‌ای [[امیر مؤمنان]] اگر آنان ([[خلفا]]) در [[حکومت]] و [[خلافت]] شما مقدم شدند ولی در [[دین]] بر شما مقدم نیستند. اگر دیروز از شما پیشی گرفتند، امروز شما این [[مقام]] را به دست گرفتی؛ [[منزلت]] شما پوشیده نماند و [[قدر]] شما مجهول نخواهد ماند و آنان در آن چه نمی‌دانستند در [[معرفت]] به تو محتاج بودند و تو با [[علمی]] که داری محتاج به هیچ کس نیستی"<ref>تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۷۹.</ref>. و این مطلب بر معرفت او و به هم مقام و منزلت [[امیرالمؤمنین]] دلالت دارد<ref>معجم رجال الحدیث، خوئی، ج۳، ص۳۹۸.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[ثابت بن قیس بن شماس (مقاله)|مقاله «ثابت بن قیس بن شماس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۱۹۴-۱۹۵.</ref>
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش