ادعای نیابت از امام مهدی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان'
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان')
خط ۱۵: خط ۱۵:
#[[ابو طاهر محمد بن علی بن هلال‌]]: همان‌گونه که پیش از این نیز یاد شد، [[ابو طاهر محمد بن علی بن بلال]] در ابتدای کار، نزد [[امام حسن عسکری]]{{ع}} فردی مورد [[اعتماد]] بود و روایاتی چند از آن [[حضرت]] [[نقل]] کرده است؛ ولی رفته‌رفته به سبب [[پیروی]] از [[هوای نفس]]، راه [[انحراف]] در پیش گرفت و مورد [[مذمت]] [[خاندان وحی]] واقع شد. وی، ادعا کرد [[وکیل]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} است. او [[نیابت]] [[نایب دوم]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} را منکر شد و درباره اموالی که نزد وی جمع شده بود تا به [[حضرت مهدی]]{{ع}} برساند، [[خیانت]] کرد<ref>ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۰.</ref>. [[نایب دوم]]، زمینه [[دیدار]] وی را با [[حضرت مهدی]]{{ع}} فراهم کرد. [[امام]] به وی [[فرمان]] داد: [[اموال]] را به نایبشان رد کند؛ اما او در [[دشمنی]] و [[انحراف]] خود باقی ماند. پایان کارش آن شد که توقیعی از [[ناحیه مقدسه]] [[حضرت مهدی]]{{ع}}، مبنی بر [[لعن]] و نفرین و بیزاری از وی- در ضمن افرادی دیگر از جمله [[حلاج]] و [[شلمغانی]]- صادر شد.
#[[ابو طاهر محمد بن علی بن هلال‌]]: همان‌گونه که پیش از این نیز یاد شد، [[ابو طاهر محمد بن علی بن بلال]] در ابتدای کار، نزد [[امام حسن عسکری]]{{ع}} فردی مورد [[اعتماد]] بود و روایاتی چند از آن [[حضرت]] [[نقل]] کرده است؛ ولی رفته‌رفته به سبب [[پیروی]] از [[هوای نفس]]، راه [[انحراف]] در پیش گرفت و مورد [[مذمت]] [[خاندان وحی]] واقع شد. وی، ادعا کرد [[وکیل]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} است. او [[نیابت]] [[نایب دوم]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} را منکر شد و درباره اموالی که نزد وی جمع شده بود تا به [[حضرت مهدی]]{{ع}} برساند، [[خیانت]] کرد<ref>ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۰.</ref>. [[نایب دوم]]، زمینه [[دیدار]] وی را با [[حضرت مهدی]]{{ع}} فراهم کرد. [[امام]] به وی [[فرمان]] داد: [[اموال]] را به نایبشان رد کند؛ اما او در [[دشمنی]] و [[انحراف]] خود باقی ماند. پایان کارش آن شد که توقیعی از [[ناحیه مقدسه]] [[حضرت مهدی]]{{ع}}، مبنی بر [[لعن]] و نفرین و بیزاری از وی- در ضمن افرادی دیگر از جمله [[حلاج]] و [[شلمغانی]]- صادر شد.
#[[حسین بن منصور حلاج‌]]: [[حسین بن منصور حلاج]]، حدود سال ۲۴۴ ق در قریه "طور" از قرای بیضای [[فارس]] (هفت فرسنگی [[شیراز]]) زاده شد. وی با پدرش [[منصور]] از بیضا، به واسط رفت و در آنجا [[علوم اسلامی]] را آموخت و در بیست سالگی به [[بصره]] رفت. [[مرید]] [[صوفی]] آن سامان شد و به دست او خرقه تصوف پوشید. در سال ۲۷۰ ق به [[مکه]] سفر کرد و از آنجا به [[اهواز]] رفت و به [[دعوت]] پرداخت. [[حلاج]] برای [[دعوت]] به [[مذهب]] صوفیانه خود- که جنبه "حلولی" داشت- به مسافرت می‌پرداخت. وی در آغاز خود را [[رسول]] [[امام غایب]] و باب آن [[حضرت]] معرفی می‌کرد؛ به همین سبب [[علمای علم رجال]] [[شیعه]]، او را از مدعیان "[[بابیت]]" شمرده‌اند. نام او [[ابو المغیث حسین بن منصور حلاج]] بود که در سال ۳۰۹ ق کشته شد. [[حلاج]] پس از [[ادعای بابیت]]، بر این شد که ابو سهل [[اسماعیل بن علی]] [[نوبختی]] ([[متکلم]] امامی) را در سلک [[یاران]] خود درآورد و به تبع او، هزاران [[شیعه]] امامی را که در [[قول و فعل]] تابع او بودند، به [[عقاید]] حلولی خویش [[معتقد]] سازد؛ به ویژه آن که جماعتی از درباریان [[خلیفه]] به [[حلاج]]، [[حسن]] نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند. ولی [[ابو سهل]] که [[پیری]] مجرب بود، نمی‌توانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض [[حسین بن روح نوبختی]] [[وکیل]] [[امام غایب]] معرفی می‌کند. [[اسماعیل]] در پاسخ گفت: "[[وکیل امام زمان]]{{ع}} باید [[معجزه]] داشته باشد. اگر راست می‌گویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‌پذیرم". ابن [[حلاج]] که می‌دانست [[ناتوان]] است، با استهزای [[مردم]] روبه‌رو شد و از [[شهر]] بیرون رفت. آن‌گاه به [[قم]] شتافت و به مغازه [[علی بن بابویه]]، ([[پدر]] بزرگوار [[شیخ صدوق]]) رفت و خود را [[نماینده]] [[امام زمان]]{{ع}} خواند. [[مردم]] بر وی شوریدند و او را با [[خشونت]] از [[شهر]] بیرون افکندند. [[ابن حلاج]]، پس از آن که جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به [[عراق]] شتافت<ref>ر.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۸؛ صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۵۳۲.</ref>. در این زمان، چون [[فقه]] [[امامیه]] از سوی [[خلفا]] به رسمیت شناخته نشده بود، [[شیعیان]] در میان [[مذاهب]] [[اهل سنت]] "[[مذهب]] ظاهری" را که مؤسس آن، [[ابوبکر محمد بن داوود اصفهانی]] است، پذیرفته بودند. رؤسای [[امامیه]] و [[خاندان نوبختی]]، برای برانداختن [[حلاج]] ناچار به [[محمد بن داوود]] ظاهری [[متوسل]] شدند و او را به صدور فتوایی وا داشتند که در سال ۲۹۷ ق و اندکی پیش از [[مرگ]] خود در [[وجوب]] [[قتل]] [[حلاج]] انتشار داده بود. [[ابو الحسن علی بن فرات]]، [[وزیر]] [[شیعی]] [[مذهب]] [[مقتدر]] ([[خلیفه عباسی]]) نیز در [[تکفیر]] [[حلاج]] به [[آل نوبخت]] [[کمک]] کرد. [[حلاج]] در سال ۲۹۶ ق به [[بغداد]] رفت و [[مردم]] را به طریقه خاصی مبتنی بر نوعی تصوف آمیخته با گونه‌ای "[[حلول]]" [[دعوت]] کرد. [[ابو الحسن بن فرات]]، وی را تعقیب کرد و ابن [[داوود]] فتوای معروف خود را در حلیت [[خون]] او صادر نمود. وی در سال ۳۰۱ ق به دست [[کارگزاران]] [[خلیفه]] گرفتار شد و به زندان افتاد. پس از هفت ماه [[محاکمه]]، علمای [[شرع]] او را [[مرتد]] و خارج از [[دین اسلام]] شمردند (۲۴ ذیقعده ۳۰۹ ق) و به [[فرمان]] [[مقتدر]] و [[وزیر]] او [[حامد]] بن [[عباس]] به دار آویخته شد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۱، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۱۶۲.</ref>. سپس جسد او را سوزاندند و سرش را بر بالای [[جسر بغداد]] زدند.
#[[حسین بن منصور حلاج‌]]: [[حسین بن منصور حلاج]]، حدود سال ۲۴۴ ق در قریه "طور" از قرای بیضای [[فارس]] (هفت فرسنگی [[شیراز]]) زاده شد. وی با پدرش [[منصور]] از بیضا، به واسط رفت و در آنجا [[علوم اسلامی]] را آموخت و در بیست سالگی به [[بصره]] رفت. [[مرید]] [[صوفی]] آن سامان شد و به دست او خرقه تصوف پوشید. در سال ۲۷۰ ق به [[مکه]] سفر کرد و از آنجا به [[اهواز]] رفت و به [[دعوت]] پرداخت. [[حلاج]] برای [[دعوت]] به [[مذهب]] صوفیانه خود- که جنبه "حلولی" داشت- به مسافرت می‌پرداخت. وی در آغاز خود را [[رسول]] [[امام غایب]] و باب آن [[حضرت]] معرفی می‌کرد؛ به همین سبب [[علمای علم رجال]] [[شیعه]]، او را از مدعیان "[[بابیت]]" شمرده‌اند. نام او [[ابو المغیث حسین بن منصور حلاج]] بود که در سال ۳۰۹ ق کشته شد. [[حلاج]] پس از [[ادعای بابیت]]، بر این شد که ابو سهل [[اسماعیل بن علی]] [[نوبختی]] ([[متکلم]] امامی) را در سلک [[یاران]] خود درآورد و به تبع او، هزاران [[شیعه]] امامی را که در [[قول و فعل]] تابع او بودند، به [[عقاید]] حلولی خویش [[معتقد]] سازد؛ به ویژه آن که جماعتی از درباریان [[خلیفه]] به [[حلاج]]، [[حسن]] نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند. ولی [[ابو سهل]] که [[پیری]] مجرب بود، نمی‌توانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض [[حسین بن روح نوبختی]] [[وکیل]] [[امام غایب]] معرفی می‌کند. [[اسماعیل]] در پاسخ گفت: "[[وکیل امام زمان]]{{ع}} باید [[معجزه]] داشته باشد. اگر راست می‌گویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‌پذیرم". ابن [[حلاج]] که می‌دانست [[ناتوان]] است، با استهزای [[مردم]] روبه‌رو شد و از [[شهر]] بیرون رفت. آن‌گاه به [[قم]] شتافت و به مغازه [[علی بن بابویه]]، ([[پدر]] بزرگوار [[شیخ صدوق]]) رفت و خود را [[نماینده]] [[امام زمان]]{{ع}} خواند. [[مردم]] بر وی شوریدند و او را با [[خشونت]] از [[شهر]] بیرون افکندند. [[ابن حلاج]]، پس از آن که جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به [[عراق]] شتافت<ref>ر.ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۸؛ صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۵۳۲.</ref>. در این زمان، چون [[فقه]] [[امامیه]] از سوی [[خلفا]] به رسمیت شناخته نشده بود، [[شیعیان]] در میان [[مذاهب]] [[اهل سنت]] "[[مذهب]] ظاهری" را که مؤسس آن، [[ابوبکر محمد بن داوود اصفهانی]] است، پذیرفته بودند. رؤسای [[امامیه]] و [[خاندان نوبختی]]، برای برانداختن [[حلاج]] ناچار به [[محمد بن داوود]] ظاهری [[متوسل]] شدند و او را به صدور فتوایی وا داشتند که در سال ۲۹۷ ق و اندکی پیش از [[مرگ]] خود در [[وجوب]] [[قتل]] [[حلاج]] انتشار داده بود. [[ابو الحسن علی بن فرات]]، [[وزیر]] [[شیعی]] [[مذهب]] [[مقتدر]] ([[خلیفه عباسی]]) نیز در [[تکفیر]] [[حلاج]] به [[آل نوبخت]] [[کمک]] کرد. [[حلاج]] در سال ۲۹۶ ق به [[بغداد]] رفت و [[مردم]] را به طریقه خاصی مبتنی بر نوعی تصوف آمیخته با گونه‌ای "[[حلول]]" [[دعوت]] کرد. [[ابو الحسن بن فرات]]، وی را تعقیب کرد و ابن [[داوود]] فتوای معروف خود را در حلیت [[خون]] او صادر نمود. وی در سال ۳۰۱ ق به دست [[کارگزاران]] [[خلیفه]] گرفتار شد و به زندان افتاد. پس از هفت ماه [[محاکمه]]، علمای [[شرع]] او را [[مرتد]] و خارج از [[دین اسلام]] شمردند (۲۴ ذیقعده ۳۰۹ ق) و به [[فرمان]] [[مقتدر]] و [[وزیر]] او [[حامد]] بن [[عباس]] به دار آویخته شد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۱، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۱۶۲.</ref>. سپس جسد او را سوزاندند و سرش را بر بالای [[جسر بغداد]] زدند.
#[[ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی]]‌: پیش از این گفته شد [[شلمغانی]] از یاران [[امام حسن عسکری]]{{ع}} و از [[دانشمندان]]، دبیران و [[محدثان]] زمان خود در [[بغداد]] بود. کتاب‌های بسیاری داشت و در آنها، انبوه روایاتی را که از [[امامان اهل بیت]]{{عم}} شنیده بود، گردآوری و دسته‌بندی کرده بود<ref>نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۳۹.</ref>. هنگامی که راه [[انحراف]] و ارتجاع را در پیش گرفت و از نظر [[اندیشه]]، [[عقیده]] و عملکرد تغییر یافت؛ در [[روایات]] تغییراتی ایجاد می‌کرد؛ هرچه می‌خواست بر آنها می‌افزود و هرچه دلخواه او بود، کم می‌کرد. همان‌گونه که پیش از نیز یاد شد، [[نجاشی]] در [[رجال]] خود می‌نویسد: [[ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی]] از [[پیروان]] [[مذهب امامیه]] بود؛ اما [[رشک]] و [[حسد]] بر [[مقام]] [[ابو القاسم حسین بن روح]]، وی را بر آن داشت که ترک [[مذهب امامیه]] گوید و داخل کیش‌های مردود شود؛ تا بدآنجا که از طرف [[امام غایب]] توقیعاتی بر ضد او صادر شد. سرانجام به امر [[سلطان]] ([[دولت]]) به دار آویخته شد<ref>نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۹۴.</ref>. [[حسین بن روح]]، از سال [[انتصاب]] خود به [[مقام]] [[نیابت]] سوم ([[جمادی]] الآخر ۳۰۶ ق) در [[بغداد]] با [[عزت]] و [[احترام]] می‌زیست و [[خاندان]] آل [[فرات]] که [[وزارت]] [[بنی عباس]] به دست ایشان بود، از طرفداران [[شیعه]] بوده و از او [[حمایت]] می‌کردند. در [[ربیع الاول]] سال ۳۱۲ ق [[وزارت]] به [[حامد]] بن [[عباس]] انتقال یافت و آل [[فرات]] و کسان ایشان از کار برکنار شده و به زندان افتادند. پس از آن، [[حسین بن روح]] نیز به زندان افتاد و تا سال ۳۱۷ ق (مدت پنج سال) در حبس ماند. وی، پیش از افتادن به زندان، مدتی [[پنهان]] می‌زیست و چون اعتمادی کامل به [[ابن ابی العزاقر]] داشت، او را به [[نیابت]] خود برگزید. [[شلمغانی]] واسطه بین او و [[شیعیان]] شد. [[توقیعات]] [[حضرت مهدی]]{{ع}}، از سوی [[حسین بن روح]] به دست [[شلمغانی]] صادر می‌شد و [[مردم]] برای رفع حوایج و حل مشکلات، به او [[رجوع]] می‌کردند<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.</ref>. پس از این زمان، [[شلمغانی]] به ادعاهای [[باطل]] پرداخت و از [[مذهب]] [[شیعه امامیه]] [[اثنی عشریه]] [[انحراف]] جست. [[حسین بن روح]] در زندان، از انحرافش مطلع شد و از همان‌جا در [[ذی حجه]] سال ۳۱۲ ق توقیعی در [[لعن]] [[ابی العزاقر]] به [[شیخ]] [[ابو علی محمد بن همام اسکافی بغدادی]] که از بزرگان [[شیعه]] بود، فرستاد و از وی [[تبری]] جست<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۷۴؛ و نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.</ref>. [[مردم]] پس از صدور [[لعن]] [[شلمغانی]]، نزد [[حسین بن روح]] شتافتند و گفتند: "خانه‌های ما از آثار [[شلمغانی]] انباشته است، چه کنیم؟" فرمود: "نظر من، درباره کتاب‌های او همان چیزی است که [[امام عسکری]]{{ع}} درباره کتاب‌های بنی فضال فرمود:{{عربی|"...  خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا"}}؛ [[اعتقادات]] آنان را کنار گذارید و آنچه [[نقل]] کرده‌اند، بپذیرید"<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۸۷.</ref>. به نظر [[شیخ طوسی]] [[علت]] کشته شدن [[[[شلمغانی]]]] چنین بود: زمانی که [[ابو القاسم حسین بن روح]] او را آشکارا [[لعن]] کرد و همه جا شهرت یافت و [[مردم]] از وی دوری جستند. تمام [[شیعیان]] از او برحذر بودند؛ به طوری که نتوانست به حیله‌ها و نیرنگ‌های خود ادامه دهد. روزی در محفلی که رؤسای [[شیعه]] حاضر بودند و همه [[لعن]] [[شلمغانی]] و دوری از او را از [[ابو القاسم حسین بن روح]] [[نقل]] می‌کردند، [[شلمغانی]] به حاضران گفت: من و او ([[حسین بن روح]]) را در جایی بخواهید تا من دست او و او هم دست مرا بگیرد و در [[حق]] یکدیگر نفرین کنیم. اگر [[آتش]] نیامد و او را نسوزاند، هرچه او درباره من گفته، درست است. این خبر در خانه [[ابن مقله]] اتفاق افتاد و از آنجا به گوش "الراضی بالله" خلیفه‌ [[عباسی]] رسید. "[[راضی]]" هم [[دستور]] داد او را دستگیر کرده و به [[قتل]] رساندند؛ بدین‌گونه [[شیعیان]] از [[شر]] او راحت شدند<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۶.</ref>. این اتفاق، سال ۳۲۳ ق رخ داد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۱۲.</ref>.
#[[ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی]]‌: پیش از این گفته شد [[شلمغانی]] از یاران [[امام حسن عسکری]]{{ع}} و از [[دانشمندان]]، دبیران و [[محدثان]] زمان خود در [[بغداد]] بود. کتاب‌های بسیاری داشت و در آنها، انبوه روایاتی را که از [[امامان اهل بیت]]{{عم}} شنیده بود، گردآوری و دسته‌بندی کرده بود<ref>نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۳۹.</ref>. هنگامی که راه [[انحراف]] و ارتجاع را در پیش گرفت و از نظر [[اندیشه]]، [[عقیده]] و عملکرد تغییر یافت؛ در [[روایات]] تغییراتی ایجاد می‌کرد؛ هرچه می‌خواست بر آنها می‌افزود و هرچه دلخواه او بود، کم می‌کرد. همان‌گونه که پیش از نیز یاد شد، [[نجاشی]] در [[رجال]] خود می‌نویسد: [[ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی]] از [[پیروان]] [[مذهب امامیه]] بود؛ اما [[رشک]] و [[حسد]] بر [[مقام]] [[ابو القاسم حسین بن روح]]، وی را بر آن داشت که ترک [[مذهب امامیه]] گوید و داخل کیش‌های مردود شود؛ تا بدآنجا که از طرف [[امام غایب]] توقیعاتی بر ضد او صادر شد. سرانجام به امر [[سلطان]] ([[دولت]]) به دار آویخته شد<ref>نجاشی، رجال، ج ۲، ص ۲۹۴.</ref>. [[حسین بن روح]]، از سال [[انتصاب]] خود به [[مقام]] [[نیابت]] سوم ([[جمادی]] الآخر ۳۰۶ ق) در [[بغداد]] با [[عزت]] و [[احترام]] می‌زیست و [[خاندان]] آل [[فرات]] که [[وزارت]] [[بنی عباس]] به دست ایشان بود، از طرفداران [[شیعه]] بوده و از او [[حمایت]] می‌کردند. در [[ربیع الاول]] سال ۳۱۲ ق [[وزارت]] به [[حامد]] بن [[عباس]] انتقال یافت و آل [[فرات]] و کسان ایشان از کار برکنار شده و به زندان افتادند. پس از آن، [[حسین بن روح]] نیز به زندان افتاد و تا سال ۳۱۷ ق (مدت پنج سال) در حبس ماند. وی، پیش از افتادن به زندان، مدتی پنهان می‌زیست و چون اعتمادی کامل به [[ابن ابی العزاقر]] داشت، او را به [[نیابت]] خود برگزید. [[شلمغانی]] واسطه بین او و [[شیعیان]] شد. [[توقیعات]] [[حضرت مهدی]]{{ع}}، از سوی [[حسین بن روح]] به دست [[شلمغانی]] صادر می‌شد و [[مردم]] برای رفع حوایج و حل مشکلات، به او [[رجوع]] می‌کردند<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.</ref>. پس از این زمان، [[شلمغانی]] به ادعاهای [[باطل]] پرداخت و از [[مذهب]] [[شیعه امامیه]] [[اثنی عشریه]] [[انحراف]] جست. [[حسین بن روح]] در زندان، از انحرافش مطلع شد و از همان‌جا در [[ذی حجه]] سال ۳۱۲ ق توقیعی در [[لعن]] [[ابی العزاقر]] به [[شیخ]] [[ابو علی محمد بن همام اسکافی بغدادی]] که از بزرگان [[شیعه]] بود، فرستاد و از وی [[تبری]] جست<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۴۷۴؛ و نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۰۳.</ref>. [[مردم]] پس از صدور [[لعن]] [[شلمغانی]]، نزد [[حسین بن روح]] شتافتند و گفتند: "خانه‌های ما از آثار [[شلمغانی]] انباشته است، چه کنیم؟" فرمود: "نظر من، درباره کتاب‌های او همان چیزی است که [[امام عسکری]]{{ع}} درباره کتاب‌های بنی فضال فرمود:{{عربی|"...  خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا"}}؛ [[اعتقادات]] آنان را کنار گذارید و آنچه [[نقل]] کرده‌اند، بپذیرید"<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۸۷.</ref>. به نظر [[شیخ طوسی]] [[علت]] کشته شدن [[[[شلمغانی]]]] چنین بود: زمانی که [[ابو القاسم حسین بن روح]] او را آشکارا [[لعن]] کرد و همه جا شهرت یافت و [[مردم]] از وی دوری جستند. تمام [[شیعیان]] از او برحذر بودند؛ به طوری که نتوانست به حیله‌ها و نیرنگ‌های خود ادامه دهد. روزی در محفلی که رؤسای [[شیعه]] حاضر بودند و همه [[لعن]] [[شلمغانی]] و دوری از او را از [[ابو القاسم حسین بن روح]] [[نقل]] می‌کردند، [[شلمغانی]] به حاضران گفت: من و او ([[حسین بن روح]]) را در جایی بخواهید تا من دست او و او هم دست مرا بگیرد و در [[حق]] یکدیگر نفرین کنیم. اگر [[آتش]] نیامد و او را نسوزاند، هرچه او درباره من گفته، درست است. این خبر در خانه [[ابن مقله]] اتفاق افتاد و از آنجا به گوش "الراضی بالله" خلیفه‌ [[عباسی]] رسید. "[[راضی]]" هم [[دستور]] داد او را دستگیر کرده و به [[قتل]] رساندند؛ بدین‌گونه [[شیعیان]] از [[شر]] او راحت شدند<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۰۶.</ref>. این اتفاق، سال ۳۲۳ ق رخ داد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۴۱۲.</ref>.
#[[احمد بن هلال کرخی‌]]: [[احمد بن هلال کرخی]]، اهل روستای بزرگی از منطقه "[[نهروان]]" بود که میان واسط و [[بغداد]] قرار دارد. گفته شده است: وی از [[یاران]] [[حضرت هادی]]{{ع}} یا [[امام عسکری]]{{ع}} بود. به [[غلو]] مشهور به علو و مورد [[لعن]] و نفرین ابدی است. نخست از افراد مورد [[اطمینان]] [[حضرت عسکری]]{{ع}} و از [[اصحاب خاص]] و [[روایت]] کننده از [[امامان معصوم]]{{عم}} بود. ۵۴ مرتبه به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفت که بیست مرتبه آن با پای پیاده بود. اما دچار کژی شد؛ به گونه‌ای که [[حضرت عسکری]]{{ع}} او را بسیار [[نکوهش]] کرد و درباره‌اش فرمود: "از این [[صوفی]] [[ریاکار]] و بازیگر [[پروا]] کنید"<ref>رجال کشی، ص ۵۳۵.</ref>. برخی نیز این جمله را در [[نکوهش]] او، از جانب [[حضرت مهدی]]{{ع}} دانسته‌اند که در هر حال نشانگر [[پلیدی]] و [[گمراهی]] این مرد است. او تا زمان [[نیابت]] [[محمد بن عثمان]] زیست و با سماجت بسیار، [[سفارت]] آن جناب را [[انکار]] کرد. [[توقیع]] مبارکی از جانب [[حضرت مهدی]]{{ع}} درباره [[لعن]] و نفرین بر او و [[لزوم]] اظهار بیزاری از کارهایش صدور یافته است<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.</ref>. بیشتر کتاب‌های رجالی، او را به "[[عبرتایی]]" ملقب می‌دانند<ref>ابی داود، رجال، ص ۴۲۵؛ رجال طوسی، ص ۳۸۴؛ رجال علامه، ص ۲۰۲.</ref>. [[شیخ طوسی]] در [[کتاب الغیبة (کتاب)|کتاب الغیبة]] وی را "کرخی" نامگذاری کرده و به او "[[بغدادی]]" نیز گفته شده است. از [[تاریخ]]، فهمیده می‌شود [[احمد بن هلال]] تا آخر [[سفارت]] و [[نیابت]] [[نایب]] نخست [[منحرف]] نشده بود؛ لکن به مجرد [[وفات]] [[عثمان بن سعید]] در [[نایب دوم]] [[شک]] کرد و [[نیابت]] او را نپذیرفت<ref>صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۵۰۲.</ref>. [[شیعیان]] هم پس از [[عزل]]، او را [[ملعون]] دانسته و از وی دوری جستند. پس از [[مرگ]] وی توقیعی از سوی [[ولی عصر]]{{ع}} به دست [[حسین بن روح]] به شرح ذیل صادر شد: [[خداوند]] از [[فرزند]] [[احمد بن هلال|هلال]] نگذرد که بدون اجازه و [[رضایت]] ما، در کار ما مداخله و فقط به میل خود عمل می‌کرد! تا آن که [[پروردگار]]، با نفرین ما زندگی‌اش را به انجام رساند. ما در زمان حیاتش نیز انحرافش را به [[خواص]] [[شیعیان]] خود اعلام کردیم. این را به هرکس که درباره او می‌پرسد، برسانید. هیچ‌یک از [[شیعیان]] ما معذور نیست در آنچه افراد مورد [[اعتماد]] از ما [[نقل]] می‌کنند، [[تردید]] کند؛ زیرا می‌دانند ما [[اسرار]] خود را با آنان می‌گوییم". آن [[حضرت]] در توقیعی دیگر فرمود: [[احمد بن هلال|ابن هلال]]، [[ایمان]] خود را پایدار نداشت و با آن که مدت طولانی [[خدمت]] کرد، به دست خود ایمانش را به [[کفر]] دگرگون ساخت و [[خدا]] نیز او را [[کیفر]] داد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.</ref>. آنچه یاد شد، فقط برخی از [[مدعیان دروغین]] در [[دوران غیبت]] بود. پرداختن به همه مدعیان، مجال بسیار گسترده‌ای می‌طلبد که در حوصله این نوشتار نیست. علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب‌های مفصلی که در این‌باره تدوین شده است، مراجعه کنند<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت ج۲]]، ص۱۷۳-۱۸۱.</ref>.
#[[احمد بن هلال کرخی‌]]: [[احمد بن هلال کرخی]]، اهل روستای بزرگی از منطقه "[[نهروان]]" بود که میان واسط و [[بغداد]] قرار دارد. گفته شده است: وی از [[یاران]] [[حضرت هادی]]{{ع}} یا [[امام عسکری]]{{ع}} بود. به [[غلو]] مشهور به علو و مورد [[لعن]] و نفرین ابدی است. نخست از افراد مورد [[اطمینان]] [[حضرت عسکری]]{{ع}} و از [[اصحاب خاص]] و [[روایت]] کننده از [[امامان معصوم]]{{عم}} بود. ۵۴ مرتبه به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفت که بیست مرتبه آن با پای پیاده بود. اما دچار کژی شد؛ به گونه‌ای که [[حضرت عسکری]]{{ع}} او را بسیار [[نکوهش]] کرد و درباره‌اش فرمود: "از این [[صوفی]] [[ریاکار]] و بازیگر [[پروا]] کنید"<ref>رجال کشی، ص ۵۳۵.</ref>. برخی نیز این جمله را در [[نکوهش]] او، از جانب [[حضرت مهدی]]{{ع}} دانسته‌اند که در هر حال نشانگر [[پلیدی]] و [[گمراهی]] این مرد است. او تا زمان [[نیابت]] [[محمد بن عثمان]] زیست و با سماجت بسیار، [[سفارت]] آن جناب را [[انکار]] کرد. [[توقیع]] مبارکی از جانب [[حضرت مهدی]]{{ع}} درباره [[لعن]] و نفرین بر او و [[لزوم]] اظهار بیزاری از کارهایش صدور یافته است<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.</ref>. بیشتر کتاب‌های رجالی، او را به "[[عبرتایی]]" ملقب می‌دانند<ref>ابی داود، رجال، ص ۴۲۵؛ رجال طوسی، ص ۳۸۴؛ رجال علامه، ص ۲۰۲.</ref>. [[شیخ طوسی]] در [[کتاب الغیبة (کتاب)|کتاب الغیبة]] وی را "کرخی" نامگذاری کرده و به او "[[بغدادی]]" نیز گفته شده است. از [[تاریخ]]، فهمیده می‌شود [[احمد بن هلال]] تا آخر [[سفارت]] و [[نیابت]] [[نایب]] نخست [[منحرف]] نشده بود؛ لکن به مجرد [[وفات]] [[عثمان بن سعید]] در [[نایب دوم]] [[شک]] کرد و [[نیابت]] او را نپذیرفت<ref>صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص ۵۰۲.</ref>. [[شیعیان]] هم پس از [[عزل]]، او را [[ملعون]] دانسته و از وی دوری جستند. پس از [[مرگ]] وی توقیعی از سوی [[ولی عصر]]{{ع}} به دست [[حسین بن روح]] به شرح ذیل صادر شد: [[خداوند]] از [[فرزند]] [[احمد بن هلال|هلال]] نگذرد که بدون اجازه و [[رضایت]] ما، در کار ما مداخله و فقط به میل خود عمل می‌کرد! تا آن که [[پروردگار]]، با نفرین ما زندگی‌اش را به انجام رساند. ما در زمان حیاتش نیز انحرافش را به [[خواص]] [[شیعیان]] خود اعلام کردیم. این را به هرکس که درباره او می‌پرسد، برسانید. هیچ‌یک از [[شیعیان]] ما معذور نیست در آنچه افراد مورد [[اعتماد]] از ما [[نقل]] می‌کنند، [[تردید]] کند؛ زیرا می‌دانند ما [[اسرار]] خود را با آنان می‌گوییم". آن [[حضرت]] در توقیعی دیگر فرمود: [[احمد بن هلال|ابن هلال]]، [[ایمان]] خود را پایدار نداشت و با آن که مدت طولانی [[خدمت]] کرد، به دست خود ایمانش را به [[کفر]] دگرگون ساخت و [[خدا]] نیز او را [[کیفر]] داد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۳۵۳.</ref>. آنچه یاد شد، فقط برخی از [[مدعیان دروغین]] در [[دوران غیبت]] بود. پرداختن به همه مدعیان، مجال بسیار گسترده‌ای می‌طلبد که در حوصله این نوشتار نیست. علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب‌های مفصلی که در این‌باره تدوین شده است، مراجعه کنند<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت ج۲]]، ص۱۷۳-۱۸۱.</ref>.


۲۱۸٬۶۶۰

ویرایش