ازدواج امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'فرد' به 'فرد'
جز (جایگزینی متن - 'بویژه' به 'به‌ویژه')
جز (جایگزینی متن - 'فرد' به 'فرد')
خط ۶۳: خط ۶۳:
*فرمود: "به [[خدا]] قسم که چیزی ندارم". به ایشان گفتند: [[رسول خدا]]{{صل}} از تو چیزی نمی‌خواهد. [[علی]]{{ع}} نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد؛ ولی [[حیا]] کرد که خواست خود را مطرح کند و بازگشت. سپس روز دوم نیز آمد ولی باز [[حیا]] کرد و بازگشت. آنگاه در روز سوم آمد که [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: ای [[علی]]! آیا خواسته‌ای داری؟ فرمود: "بله یا [[رسول خدا]]{{صل}}!" [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "شاید برای خواستگاری آمده‌ای؟" [[علی]]{{ع}} عرض کرد: "بله، یا [[رسول الله]]". [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "آیا چیزی نزد خود داری؟ [[علی]]{{ع}} گفت: "ای [[رسول خدا]]، چیزی جز [[زره]] خود ندارم"<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه]]{{س}} را با [[دوازده]] و نیم أوقیه طلا به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد و زره‌اش را به وی بازگردانید. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} به [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} فرمود: "خانه‌ای تهیه کن تا [[فاطمه]] را به خانه‌ات بفرستم". [[امام علی]]{{ع}} عرض کرد: "یا [[رسول الله]]، من خانه‌ای جز [[خانه]] [[حارثة بن نعمان]] ندارم". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "ما در برابر حارثه شرمنده هستیم که همه خانه‌هایش را از او گرفتیم". وقتی این خبر به حارثه رسید، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! من و اموالم برای [[خدا]] و [[رسول]] او هستیم؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، چیزی نزد من محبوب‌تر از چیزی که شما آن را بگیرید نیست و چیزی که شما آن را می‌گیرید برای من محبوب‌ترست از چیزی که باقی می‌گذارید". پس [[رسول خدا]]{{صل}} برای وی [[دعا]] فرمودند <ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>.
*فرمود: "به [[خدا]] قسم که چیزی ندارم". به ایشان گفتند: [[رسول خدا]]{{صل}} از تو چیزی نمی‌خواهد. [[علی]]{{ع}} نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد؛ ولی [[حیا]] کرد که خواست خود را مطرح کند و بازگشت. سپس روز دوم نیز آمد ولی باز [[حیا]] کرد و بازگشت. آنگاه در روز سوم آمد که [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: ای [[علی]]! آیا خواسته‌ای داری؟ فرمود: "بله یا [[رسول خدا]]{{صل}}!" [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "شاید برای خواستگاری آمده‌ای؟" [[علی]]{{ع}} عرض کرد: "بله، یا [[رسول الله]]". [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "آیا چیزی نزد خود داری؟ [[علی]]{{ع}} گفت: "ای [[رسول خدا]]، چیزی جز [[زره]] خود ندارم"<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه]]{{س}} را با [[دوازده]] و نیم أوقیه طلا به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد و زره‌اش را به وی بازگردانید. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} به [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} فرمود: "خانه‌ای تهیه کن تا [[فاطمه]] را به خانه‌ات بفرستم". [[امام علی]]{{ع}} عرض کرد: "یا [[رسول الله]]، من خانه‌ای جز [[خانه]] [[حارثة بن نعمان]] ندارم". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "ما در برابر حارثه شرمنده هستیم که همه خانه‌هایش را از او گرفتیم". وقتی این خبر به حارثه رسید، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! من و اموالم برای [[خدا]] و [[رسول]] او هستیم؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، چیزی نزد من محبوب‌تر از چیزی که شما آن را بگیرید نیست و چیزی که شما آن را می‌گیرید برای من محبوب‌ترست از چیزی که باقی می‌گذارید". پس [[رسول خدا]]{{صل}} برای وی [[دعا]] فرمودند <ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۶۱.</ref>.
*در این باره از [[ابن عباس]] چنین [[نقل]] شده: در [[شب]] [[عروسی]] [[علی]]{{ع}} با [[زهرا]]{{س}}، [[پیامبر]]{{صل}} رو به [[زنان]] کرد و فرمود: "همانا دخترم را به همسری پسر عمویم درآوردم و شما [[مقام]] و [[منزلت]] دخترم را نزد من می‌دانید و حال او را به [[علی]] سپرده‌ام؛ پس به حال او بهتر از [[دختران]] خویش رسیدگی کنید". [[زنان]] در اتاق [[فاطمه]] فرشی از لیف و یک بالش و پرده‌ای خیبری و یک تشت لباس‌شویی گذاشتند و [[ام ایمن]] هم دربان شد. سپس آنها برخاستند و بر [[حضرت]] [[زهرا]] زیورهایی آویخته، و او را خوشبو کردند و [[رسول خدا]]{{صل}} [[بلال]] را فرا خواند و به او فرمود: "حال که [[شب]] [[ازدواج]] دخترم با پسر عمویم است، دوست دارم از سنت‌های [[امت]] من این باشد که در هنگام [[ازدواج]]، [[ولیمه]] بدهند. پس برو و گوسفندی و پنج مدّ جو تهیه کن تا [[مهاجران]] و [[انصار]] را برای خوردن [[ولیمه]] [[دعوت]] کنم". [[بلال]] آنها را آماده کرد و نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. سپس [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[بلال]]، [[مردم]] را [[دعوت]] کن که دسته دسته به [[مسجد]] بیایند". [[مردم]] گروه گروه به [[مسجد]] می‌آمدند و پس از خوردن [[غذا]] می‌رفتند تا اینکه همگی [[غذا]] خوردند و مقداری [[غذا]] باقی ماند. [[رسول خدا]]{{صل}} مقداری از غذای باقی‌مانده را به [[بلال]] داد و به او گفت: "اینها را نزد [[زنان]] ببر و به آنها بگو: این [[غذا]] را بخورید و به کسانی که با شما هستند نیز بدهید".
*در این باره از [[ابن عباس]] چنین [[نقل]] شده: در [[شب]] [[عروسی]] [[علی]]{{ع}} با [[زهرا]]{{س}}، [[پیامبر]]{{صل}} رو به [[زنان]] کرد و فرمود: "همانا دخترم را به همسری پسر عمویم درآوردم و شما [[مقام]] و [[منزلت]] دخترم را نزد من می‌دانید و حال او را به [[علی]] سپرده‌ام؛ پس به حال او بهتر از [[دختران]] خویش رسیدگی کنید". [[زنان]] در اتاق [[فاطمه]] فرشی از لیف و یک بالش و پرده‌ای خیبری و یک تشت لباس‌شویی گذاشتند و [[ام ایمن]] هم دربان شد. سپس آنها برخاستند و بر [[حضرت]] [[زهرا]] زیورهایی آویخته، و او را خوشبو کردند و [[رسول خدا]]{{صل}} [[بلال]] را فرا خواند و به او فرمود: "حال که [[شب]] [[ازدواج]] دخترم با پسر عمویم است، دوست دارم از سنت‌های [[امت]] من این باشد که در هنگام [[ازدواج]]، [[ولیمه]] بدهند. پس برو و گوسفندی و پنج مدّ جو تهیه کن تا [[مهاجران]] و [[انصار]] را برای خوردن [[ولیمه]] [[دعوت]] کنم". [[بلال]] آنها را آماده کرد و نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. سپس [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[بلال]]، [[مردم]] را [[دعوت]] کن که دسته دسته به [[مسجد]] بیایند". [[مردم]] گروه گروه به [[مسجد]] می‌آمدند و پس از خوردن [[غذا]] می‌رفتند تا اینکه همگی [[غذا]] خوردند و مقداری [[غذا]] باقی ماند. [[رسول خدا]]{{صل}} مقداری از غذای باقی‌مانده را به [[بلال]] داد و به او گفت: "اینها را نزد [[زنان]] ببر و به آنها بگو: این [[غذا]] را بخورید و به کسانی که با شما هستند نیز بدهید".
*[[رسول خدا]]{{صل}} به همراه [[علی]]{{ع}} به خانه‌اش آمد و [[فاطمه]] را صدا زد. هنگامی که [[فاطمه]] جلو آمد، همسرش را دید که با [[رسول]] خداست. [[پیامبر]]{{صل}} به وی فرمود: "نزدیک بیا". [[فاطمه]] به [[پدر]] نزدیک شد. آن [[حضرت]] [[دست]] [[فاطمه]] و [[علی]]{{ع}} را گرفت و هنگامی که خواست [[دست]] [[فاطمه]]{{س}} را در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار دهد، [[دل]] [[فاطمه]] گرفت و [[اشک]] او جاری شد! [[پیامبر]]{{صل}} احتمال داد که شاید [[گریه]] [[فاطمه]] به این سبب باشد که [[علی]]{{ع}} [[دارایی]] چندانی ندارد. پس آن [[حضرت]] به [[فاطمه]] فرمود: "چه چیز باعث [[گریه]] تو شده است؟! به [[خدا]] قسم، من در [[حق]] تو کوتاهی نکرده‌ام و [[قدر]] تو را گرامی داشته و تو را به [[ازدواج]] [[بهترین]] [[فرد]] خاندانم در آورده‌ام. و به [[خدا]] [[سوگند]]، [[علی]] آقای [[دنیا]] و [[آخرت]] و از [[صالحان]] است". [[فاطمه]] آرام گرفت و دستش را در [[دست]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار داد و آن [[حضرت]] [[دست]] او را در [[دست]] [[علی]]{{ع}} گذاشت و فرمود: "به سوی [[خانه]] خودتان بروید؛ [[خداوند]] این [[ازدواج]] را بر شما [[مبارک]] گرداند و کارهایتان را [[اصلاح]] کند؛ شما هم چنان باشید تا دوباره برگردم". آنها جلو رفتند و در جای مخصوصی نشستند و [[زنان پیامبر]]{{صل}} نیز در پشت پرده بودند. پس از دقایقی [[رسول خدا]]{{صل}} بازگشت و در زد. [[ام ایمن]] گفت: کیست؟ [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "من [[رسول خدا]] هستم". [[ام ایمن]] در حالی که می‌گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا برادرم این جاست ای [[ام ایمن]]؟ او جواب داد: برادرت کیست یا [[رسول الله]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[علی بن ابی طالب]]". [[ام ایمن]] گفت: "ای [[رسول خدا]] آیا او [[برادر]] توست در حالی که داماد توست؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بله"، آن‌گاه [[پیامبر]]{{صل}} به [[خانه]] داخل شد و وقتی که [[زنان]] از پشت پرده ایشان را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت از [[خانه]] خارج شدند و وقتی که [[اسماء بنت یزید]] انصاریه ایشان را دید، آماده رفتن شد که [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "تو در این جا چه می‌کنی؟" او گفت: "من از دخترت [[مراقبت]] می‌کنم. [[دختران]] [[جوان]] در [[شب]] [[ازدواج]] به [[همراهی]] احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند یا چیزی خواستند برایشان انجام دهند". [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "از [[خدا]] می‌خواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از [[شرّ]] [[شیطان]] در [[امان]] نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور". [[اسماء]] برخاست و ظرفی را از آب پر کرد و آورد. [[رسول خدا]]{{صل}} صورت و پاهایش را با آن شست و مقداری از آن را مضمضه کرد. سپس [[فاطمه]] را فرا خواند. [[فاطمه]] در حالی که [[لباس]] بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد آن [[حضرت]] آمد. آن [[حضرت]] کفی از آب برداشت و آن را بر سر او پاشید و کف دیگری برداشت و بر دست‌هایش پاشید. آن‌گاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود: "خدایا! [[فاطمه]] از من و من از [[فاطمه]] هستم؛ پس همان طور که [[پلیدی]] را از من دور کردی و مرا [[پاک]] ساختی، او را هم [[پاک]] قرار ده". پس از آن به او فرمود: "از آن آب بخور و رویت را با آن بشوی و با آن مضمضه و استنشاق کن". سپس ظرف دیگری از آب [[طلب]] کرد و [[علی]]{{ع}} را فرا خواند و همین [[کارها]] را انجام داد و برای او به همین صورت [[دعا]] کرد و آن‌گاه فرمود: "خداوند دل‌هایتان را به هم نزدیک و [[مهربان]] کند و [[نسل]] شما را [[مبارک]] گرداند و کارهای شما را [[اصلاح]] کند. بلند شوید و به خانه‌تان بروید". سپس از نزد آنها خارج شد و در را بر روی آنها بست و به حجره خود داخل شد و در را بست<ref>رک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی، ج۲، ص۳۴۱.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>
*[[رسول خدا]]{{صل}} به همراه [[علی]]{{ع}} به خانه‌اش آمد و [[فاطمه]] را صدا زد. هنگامی که [[فاطمه]] جلو آمد، همسرش را دید که با [[رسول]] خداست. [[پیامبر]]{{صل}} به وی فرمود: "نزدیک بیا". [[فاطمه]] به [[پدر]] نزدیک شد. آن [[حضرت]] [[دست]] [[فاطمه]] و [[علی]]{{ع}} را گرفت و هنگامی که خواست [[دست]] [[فاطمه]]{{س}} را در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار دهد، [[دل]] [[فاطمه]] گرفت و [[اشک]] او جاری شد! [[پیامبر]]{{صل}} احتمال داد که شاید [[گریه]] [[فاطمه]] به این سبب باشد که [[علی]]{{ع}} [[دارایی]] چندانی ندارد. پس آن [[حضرت]] به [[فاطمه]] فرمود: "چه چیز باعث [[گریه]] تو شده است؟! به [[خدا]] قسم، من در [[حق]] تو کوتاهی نکرده‌ام و [[قدر]] تو را گرامی داشته و تو را به [[ازدواج]] [[بهترین]] فرد خاندانم در آورده‌ام. و به [[خدا]] [[سوگند]]، [[علی]] آقای [[دنیا]] و [[آخرت]] و از [[صالحان]] است". [[فاطمه]] آرام گرفت و دستش را در [[دست]] [[پیامبر]]{{صل}} قرار داد و آن [[حضرت]] [[دست]] او را در [[دست]] [[علی]]{{ع}} گذاشت و فرمود: "به سوی [[خانه]] خودتان بروید؛ [[خداوند]] این [[ازدواج]] را بر شما [[مبارک]] گرداند و کارهایتان را [[اصلاح]] کند؛ شما هم چنان باشید تا دوباره برگردم". آنها جلو رفتند و در جای مخصوصی نشستند و [[زنان پیامبر]]{{صل}} نیز در پشت پرده بودند. پس از دقایقی [[رسول خدا]]{{صل}} بازگشت و در زد. [[ام ایمن]] گفت: کیست؟ [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرمود: "من [[رسول خدا]] هستم". [[ام ایمن]] در حالی که می‌گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت باد، در را باز کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا برادرم این جاست ای [[ام ایمن]]؟ او جواب داد: برادرت کیست یا [[رسول الله]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[علی بن ابی طالب]]". [[ام ایمن]] گفت: "ای [[رسول خدا]] آیا او [[برادر]] توست در حالی که داماد توست؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بله"، آن‌گاه [[پیامبر]]{{صل}} به [[خانه]] داخل شد و وقتی که [[زنان]] از پشت پرده ایشان را دیدند از جای خود برخاستند و به سرعت از [[خانه]] خارج شدند و وقتی که [[اسماء بنت یزید]] انصاریه ایشان را دید، آماده رفتن شد که [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "تو در این جا چه می‌کنی؟" او گفت: "من از دخترت [[مراقبت]] می‌کنم. [[دختران]] [[جوان]] در [[شب]] [[ازدواج]] به [[همراهی]] احتیاج دارند تا اگر حاجتی داشتند یا چیزی خواستند برایشان انجام دهند". [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "از [[خدا]] می‌خواهم که در همه حال نگهدار تو باشد و تو را از [[شرّ]] [[شیطان]] در [[امان]] نگه دارد. برایم ظرف آبی بیاور". [[اسماء]] برخاست و ظرفی را از آب پر کرد و آورد. [[رسول خدا]]{{صل}} صورت و پاهایش را با آن شست و مقداری از آن را مضمضه کرد. سپس [[فاطمه]] را فرا خواند. [[فاطمه]] در حالی که [[لباس]] بزرگ و نقابی بر چهره داشت نزد آن [[حضرت]] آمد. آن [[حضرت]] کفی از آب برداشت و آن را بر سر او پاشید و کف دیگری برداشت و بر دست‌هایش پاشید. آن‌گاه مقداری هم به گردن و بدنش پاشید. سپس فرمود: "خدایا! [[فاطمه]] از من و من از [[فاطمه]] هستم؛ پس همان طور که [[پلیدی]] را از من دور کردی و مرا [[پاک]] ساختی، او را هم [[پاک]] قرار ده". پس از آن به او فرمود: "از آن آب بخور و رویت را با آن بشوی و با آن مضمضه و استنشاق کن". سپس ظرف دیگری از آب [[طلب]] کرد و [[علی]]{{ع}} را فرا خواند و همین [[کارها]] را انجام داد و برای او به همین صورت [[دعا]] کرد و آن‌گاه فرمود: "خداوند دل‌هایتان را به هم نزدیک و [[مهربان]] کند و [[نسل]] شما را [[مبارک]] گرداند و کارهای شما را [[اصلاح]] کند. بلند شوید و به خانه‌تان بروید". سپس از نزد آنها خارج شد و در را بر روی آنها بست و به حجره خود داخل شد و در را بست<ref>رک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی، ج۲، ص۳۴۱.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref>


{{مدخل امام علی}}
{{مدخل امام علی}}
۲۱۸٬۰۹۰

ویرایش