←سهل و گزارشی از جنگ جمل
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
==[[سهل]] و گزارشی از [[جنگ جمل]]== | ==[[سهل]] و گزارشی از [[جنگ جمل]]== | ||
هنگامی که [[عثمان بن عفان]] در محاصره بود، [[عایشه]] به [[مکه]] رفت و هنگام بازگشت در [[ناحیه]] سرف مردی به نام عبیدالله بن ابی | هنگامی که [[عثمان بن عفان]] در محاصره بود، [[عایشه]] به [[مکه]] رفت و هنگام بازگشت در [[ناحیه]] سرف مردی به نام [[عبیدالله بن ابی سلمه]] "[[ابن ام کلاب]]"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ترجمه (ابراهیم آیتی)، ج۲، ص۷۸.</ref> را دید و از او پرسید: چه خبر؟ او گفت: "[[عثمان]] کشته شد". عایشه پرسید: بعد از او چه شد؟ [[عبیدالله بن ام سلمه]] گفت: "[[مردم]] بر [[بیعت با علی]] جمع شدند". عایشه گفت: "ای کاش پیش از این، [[آسمان]] بر [[زمین]] خراب میشد". پس فریاد زد: مرا برگردانید! مرا برگردانید! و دوباره به سوی مکه بازگشت در حالی که میگفت: به خدا سوگند؛ عثمان [[مظلوم]] کشته شد، به خدا سوگند، [[انتقام]] [[خون]] او را خواهم گرفت. عبیدالله دیاری به او کراو گفت: "برای چه؟ به خدا سوگند، اول کسی که از او [[منحرف]] شد و علیه او تحریک میکرد، تو بودی که میگفتی ابن [[نعثل]] را بکشید که [[کافر]] شده است". عایشه گفت: "محاصره کنندگان او را [[توبه]] داده بودند و بعد او را کشتند. ما و [[مردم]] گفتهها را گفته و نظر دادهایم و دیدگاه آخرم از نظر اولینم بهتر است". پس [[طلحه]] و [[زبیر]] هم به او ملحق شده و [[راه]] [[بصره]] را در پیش گرفتند<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۳۱۳.</ref>. | ||
[[علی]]{{ع}} در آخر ماه [[ربیع الثانی]] با لشکری که برای [[نبرد]] با [[اهل شام]] آماده کرده بود، به طرف بصره حرکت کرد<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. [[نقل]] شده، در این هنگام، [[عثمان بن حنیف]] [[سلاح]] را کنار گزارده بود، اما طلحه [[فرمان]] داد تا ریش و [[سبیل]] و مژههای چشم و ابروان او را کندند و [[بیت المال]] را به [[غارت]] بردند و هر چه را در آن بود، ربودند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۷۹.</ref>. | [[علی]]{{ع}} در آخر ماه [[ربیع الثانی]] با لشکری که برای [[نبرد]] با [[اهل شام]] آماده کرده بود، به طرف بصره حرکت کرد<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. [[نقل]] شده، در این هنگام، [[عثمان بن حنیف]] [[سلاح]] را کنار گزارده بود، اما طلحه [[فرمان]] داد تا ریش و [[سبیل]] و مژههای چشم و ابروان او را کندند و [[بیت المال]] را به [[غارت]] بردند و هر چه را در آن بود، ربودند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۷۹.</ref>. |