جز
جایگزینی متن - 'موقعیت' به 'موقعیت'
جز (جایگزینی متن - 'آیه بر' به 'آیه بر') |
جز (جایگزینی متن - 'موقعیت' به 'موقعیت') |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
برخی از منابع به داستان [[نذر]] عبدالمطلب اشاره دارند و آوردهاند که وی نذر کرد که اگر [[خداوند]] به او ۱۰ پسر دهد یکی را [[قربانی]] کند. وقتی شمار پسران او به ۱۳ رسید درصدد وفای به نذر برآمد و چون قرعه به نام عبدالله، کوچکترین پسر او افتاد، با وساطت [[قریش]] و توصیه ساحرهای نام عبدالله با ۱۰ شتر قرعه زده شد. در پایان این داستان نام عبدالله را با ۱۰۰ شتر قرعه زدند تا آنکه نام شتران درآمد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۱ ـ ۷۲؛ السیر والمغازی، ص ۳۲.</ref> این خبر که ابتدا آن را [[ابن اسحاق]] [[نقل]] کرده و برخی سیرهنویسان از او [[تبعیت]] کردهاند افزون بر تشویشی که در متن خود دارد حتی از سوی ابن اسحاق نیز با تردید نقل شده است. [[یعقوبی]] و [[مسعودی]] نیز هیچ ذکری از این داستان در آثار خود ندارند. | برخی از منابع به داستان [[نذر]] عبدالمطلب اشاره دارند و آوردهاند که وی نذر کرد که اگر [[خداوند]] به او ۱۰ پسر دهد یکی را [[قربانی]] کند. وقتی شمار پسران او به ۱۳ رسید درصدد وفای به نذر برآمد و چون قرعه به نام عبدالله، کوچکترین پسر او افتاد، با وساطت [[قریش]] و توصیه ساحرهای نام عبدالله با ۱۰ شتر قرعه زده شد. در پایان این داستان نام عبدالله را با ۱۰۰ شتر قرعه زدند تا آنکه نام شتران درآمد.<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۱، ص ۷۱ ـ ۷۲؛ السیر والمغازی، ص ۳۲.</ref> این خبر که ابتدا آن را [[ابن اسحاق]] [[نقل]] کرده و برخی سیرهنویسان از او [[تبعیت]] کردهاند افزون بر تشویشی که در متن خود دارد حتی از سوی ابن اسحاق نیز با تردید نقل شده است. [[یعقوبی]] و [[مسعودی]] نیز هیچ ذکری از این داستان در آثار خود ندارند. | ||
با [[رحلت]] مطّلب، [[مناصب]] سقایت و رفادت که پس از [[مرگ]] [[هاشم]] به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند <ref>المحبر، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد.<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۳.</ref> البته باید توجه داشت که این [[جایگاه]] عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زیرا میبینیم وی در حفر [[چاه زمزم]] به جای آنکه از سوی سران دیگر [[قبایل]] قریش [[یاری]] شود مورد [[تمسخر]] قرار گرفت. برخی از محققان این افول [[شأن]] عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از [[ضعف]] [[مالی]] تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت [[تصدی]] مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالی که در آن سو بنیامیه با دارا بودن [[منصب]] قیادت و اشتغال کامل به امر [[تجارت]]، | با [[رحلت]] مطّلب، [[مناصب]] سقایت و رفادت که پس از [[مرگ]] [[هاشم]] به او رسیده بود به عبدالمطلب سپرده شد و او توانست بهتر از هر زمانی آنها را اداره کند <ref>المحبر، ص ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به فردی بیبدیل در قریش تبدیل گردد.<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۰۳.</ref> البته باید توجه داشت که این [[جایگاه]] عبدالمطلب پس از رحلت هاشم ابتدا مورد خلل واقع شد، زیرا میبینیم وی در حفر [[چاه زمزم]] به جای آنکه از سوی سران دیگر [[قبایل]] قریش [[یاری]] شود مورد [[تمسخر]] قرار گرفت. برخی از محققان این افول [[شأن]] عبدالمطلب را که در واقع رکن بنیهاشم بود نشئت گرفته از [[ضعف]] [[مالی]] تدریجی وی و بنیهاشم آنهم به علت [[تصدی]] مناصب پرهزینه رفادت و سقایت میدانند، در حالی که در آن سو بنیامیه با دارا بودن [[منصب]] قیادت و اشتغال کامل به امر [[تجارت]]، موقعیت [[اجتماعی]] خود را ارتقا داده بودند.<ref> تاریخ صدر اسلام، ص ۹۶.</ref> از سوی دیگر در منابع نیز هیچ گزارشی از تجارت یا سفرهای تجاری [[عبدالمطلب]] به چشم نمیخورد و تنها در بحث مواجهه او با [[ابرهه]] از شتران او سخن به میان میآید، چنانکه در بحث سقایت او آمده است که عسل را با شیر شتران خود میآمیخت و به [[حاجیان]] میداد،<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴.</ref> از این رو میتوان [[جایگاه]] عبدالمطلب را پس از [[رحلت]] مطّلب متأثر از [[شأن]] رفیع جدش قصی و پدرش [[هاشم]] دانست؛ اما به تدریج با اقدامهای عبدالمطلب این جایگاه [[رشد]] بسیاری کرد که حفر [[چاه زمزم]] در این میان نقش بسیاری ایفا کرد. حفر این [[چاه]] که در راستای منصب سقایت او صورت گرفت برای [[حجاج]] از اهمیت فراوان برخوردار بود، زیرا به [[حج]] گزاران این امکان را میداد که پس از سالها از چاه [[حضرت اسماعیل]] آب بنوشند، از همین روست که پس از آن بنی عبد مناف و از آن جمله بنیهاشم بر سایر [[قریش]] [[فخر]] میفروختند و سقایت از این چاه را برای خود افتخاری بزرگ تلقی میکردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> موقعیت عبدالمطلب در نزد قریش و حجگزاران سراسر شبه [[جزیره عربستان]] در پی [[هجوم]] [[سپاه]] ابرهه به [[مکّه]] فزونی یافت، زیرا او بر اثر جایگاه ویژهاش در نزد قریش به عنوان [[نماینده]] مکیان در نزد ابرهه حاضر گردید. برخورد عبدالمطلب با ابرهه و سپس [[هدایت]] مکیان به کوههای اطراف و [[حفظ جان]] آنان از گزند سپاه ابرهه موجب گردید که قریش عبدالمطلب را در این رخداد، «[[ابراهیم]] ثانی» [[لقب]] دهند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱؛ العدد القویه، ص ۱۳۶.</ref> این جایگاه رفیع پس از آن در حوادثی نیز [[ظهور]] بیشتری یافت که در این میان میتوان به حضور [[عبدالمطلب]] در دربار [[سیف بن ذی یَزَن]] [[حاکم]] حِمْیَرِی که توانسته بود با [[حمایت]] دربار [[ایران]] در حدود سالهای ۵۷۵ میلادی بر [[حاکمان]] [[حبشی]] [[یمن]] [[غالب]] گردد اشاره کرد. در این [[مهمانی]] عبدالمطلب مورد [[تکریم]] و [[احترام]] فراوان سیف قرار گرفت، به نحوی که شگفتی همگان را برانگیخت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲؛ السیرةالنبویه، ابن کثیر، ج ۱، ص ۳۳۴؛ المنمق، ص ۴۲۷ ـ ۴۲۸.</ref> با [[رحلت]] عبدالمطلب تلاش [[قریش]] در [[بزرگداشت]] او و صرف هزینههای فراوان در [[تشییع]] و [[تعزیت]] او مورد توجه برخی از مؤرخان قرار گرفته است. <ref>تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳.</ref>.<ref>[[سید علی خیرخواه علوی|خیرخواه علوی، سید علی]]، [[بنی عبدالمطلب (مقاله)|مقاله «بنی عبدالمطلب»]]، [[ دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref>. | ||
==[[بنی هاشم]]، تیرهها و [[قبایل]] [[رقیب]] و همپیمان== | ==[[بنی هاشم]]، تیرهها و [[قبایل]] [[رقیب]] و همپیمان== | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
با [[بعثت پیامبر]] از میان بنیهاشم، عکس العملهای متفاوتی از سوی بنی هاشم نسبت به [[دین جدید]] گزارش شده است؛ شمار اندکی از آنان با [[پذیرفتن]] [[اسلام]] در زمره [[یاران]] [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} درآمدند که در این میان برخی همچون [[ابوطالب]] از اظهار اسلام خودداری میکردند تا بدین شکل بتوانند در [[حمایت از پیامبر]] گامهای مؤثرتری بردارند. برخی از هاشمیان نیز به [[دشمنی]] و رویارویی شدید با [[حضرت]] برخاسته، در این [[راه]] از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ [[ابولهب]] [[عموی پیامبر]] <ref>المنمق، ص ۳۸۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴.</ref> و [[ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] که به هجو [[پیامبر]] میپرداخت <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۷۴؛ السیر الکبیر، ج ۱، ص ۱۱۸؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۷.</ref> از جمله این افرادند. در کنار این دو گروه، بسیاری از بنیهاشم بدون [[قبول اسلام]] گاه بر پایه [[روابط]] قبیلگی به [[حمایت]] از آن حضرت میپرداختند، چنان که [[قمی]] در [[تفسیر]] خود در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref> آورده که بنیهاشم در عین حالی که به پیامبر{{صل}} [[ایمان]] نیاورده بودند، از آن حضرت حمایت کرده، [[مخالفان]] [[قریشی]] را از آن حضرت دور میکردند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۲۴؛ الصافی، ج ۲، ص ۱۱۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۰۹.</ref> این در حالی است که برخی از [[مفسران]] خطاب این آیه را به کافران دانسته و در توضیح و تفسیر آن آوردهاند که [[کفار]] [[قریش]] مردم را از [[پیروی]] پیامبر بازمیداشتند و آنها را از نزدیکی با آن حضرت دور میکردند.<ref>جامعالبیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۲۷؛ التبیان، ج ۴، ص ۱۰۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۴۴.</ref> در این میان برخی از بنیهاشم نیز با اتخاذ موضع بیطرفانه به [[اکراه]] در صف [[مخالفان]] آن [[حضرت]] قرار میگرفتند، در هر حال طبق آنچه که از منابع به دست میآید بسیاری از بنیهاشم در سالهای پس از [[هجرت]] و به ویژه در [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شدند، چنانکه [[عقیل بن ابی طالب]] قبل از [[حدیبیه]] <ref> ذخائر العقبی، ص ۲۲۲؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۲۶.</ref> یا در سال هشتم،<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۴۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۱، ص ۴؛ الاصابه، ج ۳، ص ۵۱۱.</ref> [[ابوسفیان بن حارث]] در فتح مکه،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۱.</ref> [[نوفل بن حارث]] در ایام [[خندق]]،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۱۷؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۶.</ref> [[عباس بن عبدالمطلب]] نیز به [[اختلاف]] قبل از [[بدر]]<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۳۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۹۸؛ تهذیب الکمال، ج ۱۴، ص ۲۲۷.</ref> یا پیش از [[فتح خیبر]] <ref>ذخائرالعقبی، ص ۱۹۱.</ref> مسلمان شدند. برخی نیز همچون [[ابولهب]]،<ref>التنبیه والاشراف، ص ۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۴۷۴.</ref> [[عتبة]] بن ابیلهب<ref>البدایة والنهایه، ج ۶، ص ۲۹۴؛ الاستغاثه، ج ۱، ص ۶۵؛ ذخایر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> و [[طالب بن ابی طالب]] <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۶۱؛ ذخائر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> [[کافر]] مردند و به آن حضرت [[ایمان]] نیاوردند، گرچه برخی معتقدند که طالب به [[پیامبر]] ایمان آورد.<ref>المجدی، ص ۳۱۸.</ref> | با [[بعثت پیامبر]] از میان بنیهاشم، عکس العملهای متفاوتی از سوی بنی هاشم نسبت به [[دین جدید]] گزارش شده است؛ شمار اندکی از آنان با [[پذیرفتن]] [[اسلام]] در زمره [[یاران]] [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} درآمدند که در این میان برخی همچون [[ابوطالب]] از اظهار اسلام خودداری میکردند تا بدین شکل بتوانند در [[حمایت از پیامبر]] گامهای مؤثرتری بردارند. برخی از هاشمیان نیز به [[دشمنی]] و رویارویی شدید با [[حضرت]] برخاسته، در این [[راه]] از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ [[ابولهب]] [[عموی پیامبر]] <ref>المنمق، ص ۳۸۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴.</ref> و [[ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] که به هجو [[پیامبر]] میپرداخت <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۷۴؛ السیر الکبیر، ج ۱، ص ۱۱۸؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۷.</ref> از جمله این افرادند. در کنار این دو گروه، بسیاری از بنیهاشم بدون [[قبول اسلام]] گاه بر پایه [[روابط]] قبیلگی به [[حمایت]] از آن حضرت میپرداختند، چنان که [[قمی]] در [[تفسیر]] خود در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«و آنان (دیگران را) از آن (قرآن) باز میدارند و (خود) از آن دور میشوند و جز خویشتن را نابود نمیکنند و در نمییابند» سوره انعام، آیه ۲۶.</ref> آورده که بنیهاشم در عین حالی که به پیامبر{{صل}} [[ایمان]] نیاورده بودند، از آن حضرت حمایت کرده، [[مخالفان]] [[قریشی]] را از آن حضرت دور میکردند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۲۴؛ الصافی، ج ۲، ص ۱۱۴؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۰۹.</ref> این در حالی است که برخی از [[مفسران]] خطاب این آیه را به کافران دانسته و در توضیح و تفسیر آن آوردهاند که [[کفار]] [[قریش]] مردم را از [[پیروی]] پیامبر بازمیداشتند و آنها را از نزدیکی با آن حضرت دور میکردند.<ref>جامعالبیان، مج ۵، ج ۷، ص ۲۲۷؛ التبیان، ج ۴، ص ۱۰۶؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۴۴.</ref> در این میان برخی از بنیهاشم نیز با اتخاذ موضع بیطرفانه به [[اکراه]] در صف [[مخالفان]] آن [[حضرت]] قرار میگرفتند، در هر حال طبق آنچه که از منابع به دست میآید بسیاری از بنیهاشم در سالهای پس از [[هجرت]] و به ویژه در [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شدند، چنانکه [[عقیل بن ابی طالب]] قبل از [[حدیبیه]] <ref> ذخائر العقبی، ص ۲۲۲؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۲۲۶.</ref> یا در سال هشتم،<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۴۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۱، ص ۴؛ الاصابه، ج ۳، ص ۵۱۱.</ref> [[ابوسفیان بن حارث]] در فتح مکه،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۱.</ref> [[نوفل بن حارث]] در ایام [[خندق]]،<ref>ذخائر العقبی، ص ۲۴۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۱۷؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۶.</ref> [[عباس بن عبدالمطلب]] نیز به [[اختلاف]] قبل از [[بدر]]<ref>الطبقات، ابن سعد، ج ۴، ص ۳۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۹۸؛ تهذیب الکمال، ج ۱۴، ص ۲۲۷.</ref> یا پیش از [[فتح خیبر]] <ref>ذخائرالعقبی، ص ۱۹۱.</ref> مسلمان شدند. برخی نیز همچون [[ابولهب]]،<ref>التنبیه والاشراف، ص ۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶؛ السیرةالنبویه، ابن هشام، ج ۲، ص ۴۷۴.</ref> [[عتبة]] بن ابیلهب<ref>البدایة والنهایه، ج ۶، ص ۲۹۴؛ الاستغاثه، ج ۱، ص ۶۵؛ ذخایر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> و [[طالب بن ابی طالب]] <ref>عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۶۱؛ ذخائر العقبی، ص ۲۴۹.</ref> [[کافر]] مردند و به آن حضرت [[ایمان]] نیاوردند، گرچه برخی معتقدند که طالب به [[پیامبر]] ایمان آورد.<ref>المجدی، ص ۳۱۸.</ref> | ||
با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[دعوت علنی پیامبر]]{{صل}} از میان بنیهاشم آغاز و [[علی]]{{ع}} از سوی آن حضرت [[مأمور]] [[دعوت]] از بنیهاشم و بنیعبدالمطلب شد.<ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> پس ۴۰ تن از مردان آنان در [[خانه]] [[ابوطالب]] جمع شدند. این [[اجتماع]] که نخستین نشست آن با سخنان [[ابولهب]] ناتمام ماند در جلسه دوم با [[سخنان پیامبر]] و [[اعلان]] [[رسالت]] خود و همچنین [[تعیین]] [[علی]]{{ع}} به عنوان [[وصیّ]] و [[وزیر]] [[پیامبر]]{{صل}} پایان یافت.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> این در حالی است که برخی منابع [[تفسیری]] [[بیم]] دادن پیامبر به [[فاطمه]] (علیها [[السلام]]) و [[صفیه دختر عبدالمطلب]] و همچنین [[انذار]] [[قریش]] به طور عموم بر [[کوه صفا]] یا در مکانهای دیگر را از اقدامهای آن [[حضرت]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] میدانند <ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶؛ زادالمسیر، ج ۶، ص ۱۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۹۷.</ref> که در یک جمعبندی کلی میتوان همه این گزارشها را اقدامهایی از سوی حضرت پس از نزول [[آیه انذار]] دانست. با تعیین علی{{ع}} به عنوان فردی که از این پس [[بنی هاشم]] باید [[گوش به فرمان]] او باشند آن حضرت مورد سخره گروهی از بنیهاشم قرار گرفت. برخی [[نزول آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ}}<ref>«بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.</ref>.<ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۲۶؛ الارشاد، ص ۲۵.</ref>. البته برخی نیز این آیه را در خصوص منافقانی میدانند که به [[تمسخر]] علی{{ع}} میپرداختند.<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۴۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۹۳؛ الصافی، ج ۵، ص ۳۰۲.</ref> آشکار شدن [[دعوت پیامبر]] و [[حمایت]] همه جانبه بنیهاشم و بنیمطلب به [[رهبری]] ابوطالب از حضرت، [[مشرکان]] [[مکه]] به ویژه سرکرده تیرههای [[رقیب]] و [[مخالف]] بنیهاشم ([[ابوسفیان]] [[رهبر]] بنیامیه و [[ابوجهل]] [[رئیس]] بنیمخزوم) را به جبههگیری در برابر پیامبر واداشت. [[نگرانی]] و [[حسادت]] [[مخالفان]] از [[رشد]] دوباره [[جایگاه]] و | با [[نزول آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[دعوت علنی پیامبر]]{{صل}} از میان بنیهاشم آغاز و [[علی]]{{ع}} از سوی آن حضرت [[مأمور]] [[دعوت]] از بنیهاشم و بنیعبدالمطلب شد.<ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۸؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> پس ۴۰ تن از مردان آنان در [[خانه]] [[ابوطالب]] جمع شدند. این [[اجتماع]] که نخستین نشست آن با سخنان [[ابولهب]] ناتمام ماند در جلسه دوم با [[سخنان پیامبر]] و [[اعلان]] [[رسالت]] خود و همچنین [[تعیین]] [[علی]]{{ع}} به عنوان [[وصیّ]] و [[وزیر]] [[پیامبر]]{{صل}} پایان یافت.<ref>السیر والمغازی، ص ۱۴۶؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۳۲۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> این در حالی است که برخی منابع [[تفسیری]] [[بیم]] دادن پیامبر به [[فاطمه]] (علیها [[السلام]]) و [[صفیه دختر عبدالمطلب]] و همچنین [[انذار]] [[قریش]] به طور عموم بر [[کوه صفا]] یا در مکانهای دیگر را از اقدامهای آن [[حضرت]] پس از [[نزول]] این [[آیه]] میدانند <ref>جامعالبیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۴۴ ـ ۱۴۶؛ زادالمسیر، ج ۶، ص ۱۴۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۹۷.</ref> که در یک جمعبندی کلی میتوان همه این گزارشها را اقدامهایی از سوی حضرت پس از نزول [[آیه انذار]] دانست. با تعیین علی{{ع}} به عنوان فردی که از این پس [[بنی هاشم]] باید [[گوش به فرمان]] او باشند آن حضرت مورد سخره گروهی از بنیهاشم قرار گرفت. برخی [[نزول آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ}}<ref>«بیگمان بزهکاران (در دنیا) به مؤمنان میخندیدند» سوره مطففین، آیه ۲۹.</ref>.<ref>شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۲۶؛ الارشاد، ص ۲۵.</ref>. البته برخی نیز این آیه را در خصوص منافقانی میدانند که به [[تمسخر]] علی{{ع}} میپرداختند.<ref>تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۴۶؛ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۹۳؛ الصافی، ج ۵، ص ۳۰۲.</ref> آشکار شدن [[دعوت پیامبر]] و [[حمایت]] همه جانبه بنیهاشم و بنیمطلب به [[رهبری]] ابوطالب از حضرت، [[مشرکان]] [[مکه]] به ویژه سرکرده تیرههای [[رقیب]] و [[مخالف]] بنیهاشم ([[ابوسفیان]] [[رهبر]] بنیامیه و [[ابوجهل]] [[رئیس]] بنیمخزوم) را به جبههگیری در برابر پیامبر واداشت. [[نگرانی]] و [[حسادت]] [[مخالفان]] از [[رشد]] دوباره [[جایگاه]] و موقعیت بنی هاشم در میان [[قریش]] و سایر [[قبایل عرب]] را که در واقع با [[رحلت]] [[هاشم]] رو به افول گذارده و در پی رحلت [[عبدالمطلب]] بر شدت آن افزوده شده بود میتوان از عوامل مهم این مخالفتها و جبههگیریها دانست. | ||
برخی از [[مفسران]] در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ}}<ref>«و اگر میخواستیم به جای شما در زمین فرشتگانی میگماشتیم که جانشین گردند» سوره زخرف، آیه ۶۰.</ref> با [[تطبیق]] [[ضمیر]] "کُم" در آیه بر بنیهاشم، آن را در [[شأن]] و [[تأیید]] [[حکومت]] بنیهاشم دانسته و گزارش دادهاند که چون [[حارث بن عمرو]] فهری از [[نزول]] این آیه در شأن بنیهاشم [[آگاه]] شد گفت که اگر این آیه [[حق]] است و بنیهاشم همچون [[پادشاهان]] یکی پس از دیگری حکومت بر [[عرب]] را به [[ارث]] میبرند، پس بر ما از [[آسمان]] سنگ یا [[عذاب]] دردناک ببارد.<ref>الکافی، ج ۸، ص ۵۷؛ الصافی، ج ۲، ص ۲۹۹؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۳۱.</ref> | برخی از [[مفسران]] در خصوص [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ}}<ref>«و اگر میخواستیم به جای شما در زمین فرشتگانی میگماشتیم که جانشین گردند» سوره زخرف، آیه ۶۰.</ref> با [[تطبیق]] [[ضمیر]] "کُم" در آیه بر بنیهاشم، آن را در [[شأن]] و [[تأیید]] [[حکومت]] بنیهاشم دانسته و گزارش دادهاند که چون [[حارث بن عمرو]] فهری از [[نزول]] این آیه در شأن بنیهاشم [[آگاه]] شد گفت که اگر این آیه [[حق]] است و بنیهاشم همچون [[پادشاهان]] یکی پس از دیگری حکومت بر [[عرب]] را به [[ارث]] میبرند، پس بر ما از [[آسمان]] سنگ یا [[عذاب]] دردناک ببارد.<ref>الکافی، ج ۸، ص ۵۷؛ الصافی، ج ۲، ص ۲۹۹؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۳۱.</ref> |