←اشعث و مشارکت در قتل امام علی{{ع}}
(←منابع) |
|||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
[[ابن ملجم]] بعد از این [[دیدار]]، به [[ملاقات]] [[شبیب بن بجره اشجعی]] رفته و مقصود خویش را از آمدن به [[کوفه]] با وی در میان نهاد و از وی تقاضا کرد در [[قتل]] [[علی]]{{ع}} به او کمک کند. شبیب پذیرفته و قول [[مشارکت]] داد. در شبی که عبدالرحمان [[تصمیم]] داشت [[امام]] را به [[قتل]] برساند، [[اشعث بن قیس]] تا نزدیک [[طلوع فجر]] در [[مسجد]] با وی مشغول [[گفتگو]] بود. نزدیک صبح، اشعث به عبدالرحمان رو کرد و گفت: “تا سپیده صبح تو را رسوا نکرده است برخیز”؛ عبدالرحمان و شبیب در مقابل کوچهای که [[علی بن ابیطالب]] از آن خارج میشد، کمین کردند. | [[ابن ملجم]] بعد از این [[دیدار]]، به [[ملاقات]] [[شبیب بن بجره اشجعی]] رفته و مقصود خویش را از آمدن به [[کوفه]] با وی در میان نهاد و از وی تقاضا کرد در [[قتل]] [[علی]]{{ع}} به او کمک کند. شبیب پذیرفته و قول [[مشارکت]] داد. در شبی که عبدالرحمان [[تصمیم]] داشت [[امام]] را به [[قتل]] برساند، [[اشعث بن قیس]] تا نزدیک [[طلوع فجر]] در [[مسجد]] با وی مشغول [[گفتگو]] بود. نزدیک صبح، اشعث به عبدالرحمان رو کرد و گفت: “تا سپیده صبح تو را رسوا نکرده است برخیز”؛ عبدالرحمان و شبیب در مقابل کوچهای که [[علی بن ابیطالب]] از آن خارج میشد، کمین کردند. | ||
[[امام]] [[حسن بن علی]]{{ع}} میفرماید: “سحرگاه به [[دیدار]] پدرم رفتم، کنار وی نشستم، [[حضرت]] به من فرمود: "دیشب بیدار بودم تا [[اهل]] [[خانه]] را بیدار نمایم ولی لحظاتی چند همچنان که نشسته بودم به [[خواب]] رفتم، پس [[رسول خدا]] را در این حال دیدم. گفتم: یا [[رسول الله]]، چه [[سختیها]] که از [[امت]] شما ندیدم، فرمود: "ایشان را [[نفرین]] کن"، گفتم: خدایا! برای من افرادی از اینها بهتر و برای ایشان بدتر از من را قرار بده”. در این [[گفتگو]] بودیم که [[ابن بناح مؤذن]] داخل شد و گفت: "وقت [[نماز]] است، الصلاة". [[دست]] [[علی]]{{ع}} را گرفتم و او ایستاد. ابن بناح از جلو و من از پشت سرش به [[راه]] افتادیم. چون از در خارج شد، فرمود: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ! الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ}} و به [[عادت]] هر روز خود هنگام خارج شدن، [[مردم]] را بیدار میکرد. در این حال، دو مرد [[راه]] ایشان را بستند. کسانی که حاضر بودند گفتند: برق شمشیری را دیدیم و شنیدیم گویندهای میگفت: [[فرمان]] از آن [[خداوند]] است نه از آن تو ای [[علی]] {{عربی|لِلَّهِ الْحُكْمُ، لَا لَكَ يَا عَلِيُّ}} و [[شمشیر]] دومی را هم دیدیم که هر دو با هم فرود آمدند. [[شمشیر]] [[عبدالرحمان بن ملجم]] [[پیشانی]] تا روی سر [[حضرت]] را شکافته به مخ رسید و [[شمشیر]] شبیب بر طاق برخورد و کارگر نیفتاد. در این حال [[علی]] را دیدم که میفرمود: “آن مرد فرار نکند”. [[مردم]] از اطراف بر ایشان [[هجوم]] آوردند، شبیب فرار کرد، ولی عبدالرحمان دستگیر شد و او را نزد [[علی]]{{ع}} آوردند. [[امام]]{{ع}} در همان حال درباره او سفارش نموده و [[فرمان]] داد برایش طعام خوشمزه و رختخواب نرم فراهم بسازید، اگر زنده ماندم خود درباره [[خون]] وی سزاوارترم که ببخشم یا [[قصاص]] نمایم و اگر از [[دنیا]] رفتم او را به من ملحق سازید تا نزد پروردگارم با وی به [[مخاصمه]] بپردازم. [[امکلثوم]]، دختر [[علی]]{{ع}} فرمود: “ای [[دشمن خدا]]! [[امیرالمؤمنین]] را کشتی؟” عبدالرحمان گفت: فقط [[پدر]] تو را به [[قتل]] رسانیدم نه [[امیر مؤمنان]] را. [[امکلثوم]] فرمود: “امید دارم [[امیرالمؤمنین]] زنده بماند”. عبدالرحمان گفت: “پس چرا [[گریه]] میکنی؟ به [[خدا]] قسم، شمشیرم را یک ماه تمام به زهر آغشته ساختم، اگر خلاف نظر من عمل کرده باشد [[خدا]] نابودش سازد”. در همان [[شب]] حادثه که [[علی]]{{ع}} ضربت خورد، [[اشعث بن قیس]] [[فرزند]] خود [[قیس]] را فرستاده و به او گفت: “برو ببین [[امیرالمؤمنین]] در چه حالی است”. [[قیس]] رفت و بازگشت و چنین گزارش داد: “او را دیدم در حالی که دو چشمش به گودی سرش فرو رفته بود”. اشعث گفت: “به [[خداوند]] [[کعبه]]، همانند دو چشم کسی که به [[هلاکت]] نزدیک است”<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص | [[امام]] [[حسن بن علی]]{{ع}} میفرماید: “سحرگاه به [[دیدار]] پدرم رفتم، کنار وی نشستم، [[حضرت]] به من فرمود: "دیشب بیدار بودم تا [[اهل]] [[خانه]] را بیدار نمایم ولی لحظاتی چند همچنان که نشسته بودم به [[خواب]] رفتم، پس [[رسول خدا]] را در این حال دیدم. گفتم: یا [[رسول الله]]، چه [[سختیها]] که از [[امت]] شما ندیدم، فرمود: "ایشان را [[نفرین]] کن"، گفتم: خدایا! برای من افرادی از اینها بهتر و برای ایشان بدتر از من را قرار بده”. در این [[گفتگو]] بودیم که [[ابن بناح مؤذن]] داخل شد و گفت: "وقت [[نماز]] است، الصلاة". [[دست]] [[علی]]{{ع}} را گرفتم و او ایستاد. ابن بناح از جلو و من از پشت سرش به [[راه]] افتادیم. چون از در خارج شد، فرمود: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ! الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ}} و به [[عادت]] هر روز خود هنگام خارج شدن، [[مردم]] را بیدار میکرد. در این حال، دو مرد [[راه]] ایشان را بستند. کسانی که حاضر بودند گفتند: برق شمشیری را دیدیم و شنیدیم گویندهای میگفت: [[فرمان]] از آن [[خداوند]] است نه از آن تو ای [[علی]] {{عربی|لِلَّهِ الْحُكْمُ، لَا لَكَ يَا عَلِيُّ}} و [[شمشیر]] دومی را هم دیدیم که هر دو با هم فرود آمدند. [[شمشیر]] [[عبدالرحمان بن ملجم]] [[پیشانی]] تا روی سر [[حضرت]] را شکافته به مخ رسید و [[شمشیر]] شبیب بر طاق برخورد و کارگر نیفتاد. در این حال [[علی]] را دیدم که میفرمود: “آن مرد فرار نکند”. [[مردم]] از اطراف بر ایشان [[هجوم]] آوردند، شبیب فرار کرد، ولی عبدالرحمان دستگیر شد و او را نزد [[علی]]{{ع}} آوردند. [[امام]]{{ع}} در همان حال درباره او سفارش نموده و [[فرمان]] داد برایش طعام خوشمزه و رختخواب نرم فراهم بسازید، اگر زنده ماندم خود درباره [[خون]] وی سزاوارترم که ببخشم یا [[قصاص]] نمایم و اگر از [[دنیا]] رفتم او را به من ملحق سازید تا نزد پروردگارم با وی به [[مخاصمه]] بپردازم. [[امکلثوم]]، دختر [[علی]]{{ع}} فرمود: “ای [[دشمن خدا]]! [[امیرالمؤمنین]] را کشتی؟” عبدالرحمان گفت: فقط [[پدر]] تو را به [[قتل]] رسانیدم نه [[امیر مؤمنان]] را. [[امکلثوم]] فرمود: “امید دارم [[امیرالمؤمنین]] زنده بماند”. عبدالرحمان گفت: “پس چرا [[گریه]] میکنی؟ به [[خدا]] قسم، شمشیرم را یک ماه تمام به زهر آغشته ساختم، اگر خلاف نظر من عمل کرده باشد [[خدا]] نابودش سازد”. در همان [[شب]] حادثه که [[علی]]{{ع}} ضربت خورد، [[اشعث بن قیس]] [[فرزند]] خود [[قیس]] را فرستاده و به او گفت: “برو ببین [[امیرالمؤمنین]] در چه حالی است”. [[قیس]] رفت و بازگشت و چنین گزارش داد: “او را دیدم در حالی که دو چشمش به گودی سرش فرو رفته بود”. اشعث گفت: “به [[خداوند]] [[کعبه]]، همانند دو چشم کسی که به [[هلاکت]] نزدیک است”<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۸؛ [[ابوالقاسم زرگر |زرگر، ابوالقاسم]]، [[اشعث بن قیس - زرگر (مقاله)|مقاله «اشعث بن قیس»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>. | ||
==[[همکاری]] اشعث با [[معاویه]] پس از [[شهادت امام]]{{ع}}== | ==[[همکاری]] اشعث با [[معاویه]] پس از [[شهادت امام]]{{ع}}== |