بحث:اشعث بن قیس کندی در تاریخ اسلامی
اشعث بن قیس در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳
اسمش معدیکرب و لقب مشهور او اشعث میباشد[۱]، چون دائماً ژولیدهمو بود[۲]. و چنان به این لقب مشهور شد که باعث شد اسم وی به فراموشی سپرده شود[۳]. همچنین وی به “عرف النار” یا “عنق النار” ملقب گردید[۴]. کنیهاش ابومحمد میباشد[۵]. پدرش، قیس نیز به أشجع معروف بود، زیرا در یکی از جنگها سرش زخم برداشته بود[۶] و مادر او کبشه، بنت یزید بن شرحبیل است[۷]. ار تاریخ دقیق ولادت وی اطلاع چندانی در دست نیست ولی چون عمر او را شصت و سه سال و وفات وی را در سال چهل یا چهل و دوم هجری ذکر کردهاند، میتوان حدس زد که حدود بیست سال قبل از هجرت و در حضرموت[۸] منطقهای در کشور یمن به دنیا آمده است[۹]. در دوران جاهلیت، قبیله مراد پدر اشعث را کشته بوددند، اشعث با سه پرچم از طایفه کنده به خونخواهی پدر برخواست؛ پرچم اول با کبس بن هانی، پرچم دوم با قشعم ابوجبر بن یزید ارقم و پرچم سوم با خود اشعث بود ولی آنها به اشتباه بر قبیله بنی حارث بن کعب تاختند؛ در این تهاجم، دو پرچمدار نخست به قتل رسیده و اشعث به اسارت در آمد و برای خلاصی وی سه هزار شتر فدیه داده شد؛ چیزی که نه پیش از او و نه بعد از وی برای هیچ عری اتفاق نیفتاد[۱۰]. و این همان اسارتی است که امام علی(ع) به آن اشاره کرده است: وقتی امیرالمؤمنین(ع)، بعد از صفین درباره حکمیت سخن میگفت اشعث به ایشان اعتراض کرد و گفت: “این سخن که میگویی علیه تو و نه به نفع تو است”. حضرت به او فرمود: “تو چه میدانی چه به نفع یا ضرر من است؟ ای لعنت خدا و لعنتکنندگان بر تو باد! ای بافنده پسر بافنده! منافق پسر کافر! به خدا قسم، تو آنی هستی که دو بار - هم در حالت کفر و هم پس از قبول اسلام -اسیر شدی و در هیچ یک از دو اسارت با مال خودت فدیه داده نشدی”[۱۱][۱۲].
اسلام آوردن اشعث بن قیس
مورخان زمان اسلام آوردن اشعث را مختلف ذکر کردهاند؛ بعضی گفتهاند، وقتی پیامبر(ص) نامهای به بزرگان قبایل، از جمله اهالی حضرموت نوشتند، آنها اطاعت از حضرت را پذیرفته بودند و اشعث بن قیس نیز به همراه بیش از ده سوار، در حالی که مسلمان بودند، نزد ایشان آمد و حضرت او را اکرام فرمود[۱۳]. البته عدهای هم کیفیت آمدن آنها را نزد رسول خدا(ص) اینچنین نقل کردهاند: اشعث بن قیس کندی به همراه شصت یا هفتاد نفر، در مسجد رسول خدا(ص) به ایشان رسیدند؛ در حالی که موها را آویخته و چشمها را سرمه کشیده بودند و جامههای سیاه و سفید با کنارههای حریر به تن داشتند. بعد از ورود ایشان پیامبر(ص) فرمود: “مگر اسلام را نپذیرفتهاید؟” گفتند: پذیرفتهایم، پیامبر(ص) فرمود: “پس چرا این حریرها را به گردن آویختهاید؟” پس آنها حریرها از لباسهای خویش کنده و دور افکندند[۱۴]. اما جمعی دیگر، گفتهاند، وقتی اشعث در سال دهم هجرت، با تعدادی به حضور رسول خدا(ص) آمدند، پیامبر(ص) اسلام را بر ایشان عرضه کرد و ایشان نیز مسلمان شدند[۱۵]. چون مسلمان شدند، پیامبر(ص) به ایشان فرمود: “چرا جامههای حریر پوشیدهاید و زینتهای طلایی بر دوشها گذاشتهاید؟ بعد از این، این کار را نکنید که بر شما حرام است”. ایشان آن زینتها را برداشتند و جامههای حریر را از خود دور کردند و جامه دیگری پوشیدند[۱۶] اشعث بن قیس به پیامبر(ص) گفت: “یا رسول الله! ما و شما نوادگان آکل المراریم”[۱۷]. چون قبیله کنده خواستند به دیار خود بازگردند، اشعث بن قیس از پیامبر(ص) خواست تا از میان ایشان سرپرستی برای ایشان قرار دهد. پیامبر(ص) نیز زیاد بن لبید بیاضی را سرپرست ایشان قرار داد و طایفه کنده را نیز به ایشان ملحق ساخت و او تا زمان وفات پیامبر(ص) بر این مقام باقی بود[۱۸][۱۹].
اسرافکاری اشعث
اشعث در زندگی شخصی خویش مردی مسرف بوده است. نواده او قیس بن محمد بن اشعث گوید: “او زمانی که به امر عثمان، استاندار آذربایجان بود یکبار بر چیزی قسم خورد و بعد از آن پانزده هزار درهم برای کفاره قسم خویش پرداخت”[۲۰][۲۱].
فریبکاری اشعث
سعید بن قیس همدانی از همراهی امام علی(ع) در بصره (جنگ جمل) سرباز زده بود. امام بعد از ورود به کوفه او را سرزنش کردند و او وعده همکاری داد. حضرت قصد داشتند از او دلجویی نمایند و به نقل ابن جوزی[۲۲]، ام عمران، دختر وی را برای فرزند خویش امام حسن(ع) خواستگاری نمود. سعید از امام علی(ع) برای مشورت با همسرش مهلتی تقاضا کرد و از محضر امام(ع) مرخص شد. اشعث که از این ماجرا خبردار شده بود به دیدار سعید بن قیس رفته، به او گفت: “اگر این کار صورت پذیرد، امام حسن(ع) بر او افتخار کرده، خواهد گفت: من فرزند رسول خدا(ص) و پسر امیرالمؤمنیم، در حالی که دختر تو این فضیلت را ندارد. ولی میخواهی او را به همسری کسی دهی که با او برابر باشد؟” سعید پرسید: او کیست؟ اشعث گفت: “فرزندم محمد (از ام فروه، خواهر ابوبکر و عمه عایشه)”. سعید با عجله و بدون تأمل پذیرفته، گفت: “دخترم را به فرزند تو تزویج نمودم”. پس از آن، اشعث با عجله به محضر امام(ع) رسیده، گفت: “آیا برای (امام) حسن خواستگاری کردهای؟” امام علی(ع) فرمود: “آری”. اشعث گفت: “آیا دختری شریفتر از نظر خانواده و بزرگوارتر از نظر نسب و زیباتر از نظر جمال و فزونتر از نظر مال به شما معرفی نمایم؟”. امام(ع) فرمود: “او کیست؟” اشعث گفت: “دخترم جعده”. امام علی(ع) فرمود: “در این باره قبلاً با مردی - سعید بن قیس - گفتگو نمودهام”. اشعث گفت: “ولی آنچه شما دربارهاش گفتگو کردید، میسر نیست”. امام علی(ع) فرمود: “او مهلت خواست تا با همسر خویش مشورت کند”. اشعث گفت: “او دخترش را به عقد پسر من درآورد”. امام(ع) فرمود: “چه زمانی؟” اشعث گفت: “قبل از آنکه خدمت شما برسم”. بعد از این گفتگو امام(ع) نظر امام حسن(ع) را درباره دختر اشعث پرسید و از او خواستگاری نمودند. سعید بن قیس همدانی از این که دختر خویش را به عقد محمد بن اشعث درآورد، سعادت بزرگی را از دست داد اما دریافت که کندی یک چشم، او را فریب داده است، لذا او را به شدت سرزنش کرده، گفت: “ای اعور (یک چشم)! تو مرا فریب دادی!” اشعث گفت: “نه، تو آن احمقی بودی که راجع به فرزند رسول خدا(ص) مهلت مشورت خواستی”. سپس با عجله تمام مقدمات عروسی را فراهم نموده و از منزل خویش تا منزل امام(ع) فرش گسترد و عروس را به خانه امام(ع) برد؛ به این امید که به مردم بگوید اگر یک دخترم، همسر عمرو بن عثمان است که بر امام خروج کرده، دختر دیگرم عروس امیرالمؤمنین(ع) است[۲۳][۲۴][۲۵].
نفاق اشعث
اشعث بن قیس با آنکه در زمره اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع) بود، از جمله منافقان در دوران خلافت آن حضرت به شمار میرفت؛ همانند عبدالله بن ابی بن سلول که هر دو از سرکردگان نفاق در دوران خویش بودند[۲۶][۲۷].
اشعث در شأن نزول
برخی، ذیل آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۲۸] از اشعث یاد کردهاند؛ از خود او نقل شده که گفته است: این آیه، درباره من نازل شده است؛ من و مردی یهودی درباره زمینی اختلاف داشتیم. او را نزد پیامبر (ص) بردم حضرت به من فرمود: آیا بیّنهای داری؟ عرض کردم: نه. پیامبر (ص) فرمود: پس مرد یهودی باید سوگند یاد کند. عرض کردم: ای رسول خدا! او با سوگند دروغ خود زمینم را تصاحب خواهد کرد، و این آیه نازل شد[۲۹]. بنابر روایت ابنجریح، زمین برای یهودی بود و اشعث قصد داشت با سوگند دروغ آن را تملک کند که با نزول این آیه، از آن صرف نظر کرد و گواهی داد که برای یهودی است.[۳۰] با توجّه به نزول همه سوره آلعمران پیش از سال نهم هجری، این شأن نزول بعید به نظر میرسد[۳۱][۳۲]
پانویس
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق،ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۸؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب،کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.
- ↑ حضرموت، ناحیه وسیعی است در شرق عدن. نزدیک دریاست و اطراف آن شنزار میباشد. به سرزمین احقاف مشهور بوده و قبر حضرت هود(ع) در این سرزمین واقع شده است (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹؛ معجم البلدان، بلاذری، ج۲، ص۲۷۰).
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۹، ص۴۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۲۷.
- ↑ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۲، ص۲۷۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۲ و ۳۲۸؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۲۰۰؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۲۹.
- ↑ سیرت رسول الله(ص)، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۱۰۳۸؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۸۲.
- ↑ سیرت رسول الله(ص)، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۱۰۳۸.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۴. آکل المرار، پادشاهی بود در عرب که عرب برای افتخار ورزیدن، خود را به او منتسب میکرد. این سخن را به این دلیل گفت که عباس، عموی پیامبر، در جاهلیت بازرگانی داشت و چون به قبیله کنده رسید و نسب خود را گفت، ایشان از او به بهترین وجه پذیرایی کردند (سیرت رسول الله(ص)، قاضی ابرقوه، ج۲، ص۱۰۳۹).
- ↑ معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۲، ص۲۷۰؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، کمال الدین عمر بن أحمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۹۰۰.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۲۸.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ص۴۱.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۵۱.
- ↑ الاذکیا، ابن جوزی، ص۲۷.
- ↑ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۱.
- ↑ اشعث بن قیس خود اعور (یک چشم) بود و با خواهر ابوبکر که او نیز همانگونه بود، ازدواج کرد و دختر خویش را به عمرو، فرزند عثمان بن عفان به همسری داد. عمرو به همراهی لشکر جمل به بصره آمد و سپاه علی(ع) او را اسیر کرد. امام(ع) او را بخشید و او به شهر خویش بازگشت (موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۰).
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۵۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۵۳.
- ↑ «آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز میفروشند، در جهان واپسین بیبهرهاند و خداوند با آنان سخن نمیگوید و در روز رستخیز به آنان نمینگرد و آنان را پاکیزه نمیدارد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره آل عمران، آیه ۷۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۳۶؛ تاریخ دمشق، ج ۹، ص ۱۱۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۳۷.
- ↑ المیزان، ج ۳، ص ۱۱۶، ۲۷۳.
- ↑ زرگر، ابوالقاسم، مقاله «اشعث بن قیس»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.