حجر الاسود در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۳٬۸۲۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۴ ژانویهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
==مقدمه==
==مقدمه==
[[حجرالاسود]]، مرکّب از "حَجَر" به معنای سنگ و "[[اسود]]" ـ از ماده "س ـ و ـ د" ـ به معنای سیاه است<ref>مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۱۴ «سود»؛ لسان العرب، ج ۴، ص ۱۶۵ «حجر».</ref>. سنگی به رنگ سیاهِ مایل به سرخ با نقطه‌های قرمز و خط‌های زرد است که در ارتفاع یک و نیم متر از سطح [[زمین]]، بر رکن شرقی [[کعبه]] قرار دارد. قطر آن نزدیک ۳۰ سانتیمتر <ref>المیزان، ج ۳، ص ۳۶۰؛ دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.</ref> و وزنش دو کیلوگرم است<ref>دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.</ref>. از آن به "الحجر"<ref>لسان العرب، ج ۳، ص ۵۶؛ لغت‌نامه، ج ۵، ص ۷۶۸۴، «حجر».</ref> و به جهت قرار گرفتن در رکن شرقی، به "رکن"<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵ و ۱۷۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref> و "الرکن الاسود"<ref>صحیح البخاری، ج ۲، ص ۱۹۶، ۳۹۴؛ معجم‌البلدان، ج ۲، ص ۲۲۳.</ref> نیز یاد شده است<ref>[[مهدی امیریان|امیریان، مهدی]]، [[حجرالاسود (مقاله)|مقاله «حجرالاسود»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۷۱.</ref>.
[[حجرالاسود]]، مرکّب از "حَجَر" به معنای سنگ و "[[اسود]]" ـ از ماده "س ـ و ـ د" ـ به معنای سیاه است<ref>مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۱۴ «سود»؛ لسان العرب، ج ۴، ص ۱۶۵ «حجر».</ref>. سنگی به رنگ سیاهِ مایل به سرخ با نقطه‌های قرمز و خط‌های زرد است که در ارتفاع یک و نیم متر از سطح [[زمین]]، بر رکن شرقی [[کعبه]] قرار دارد. قطر آن نزدیک ۳۰ سانتیمتر <ref>المیزان، ج ۳، ص ۳۶۰؛ دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.</ref> و وزنش دو کیلوگرم است<ref>دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.</ref>. از آن به "الحجر"<ref>لسان العرب، ج ۳، ص ۵۶؛ لغت‌نامه، ج ۵، ص ۷۶۸۴، «حجر».</ref> و به جهت قرار گرفتن در رکن شرقی، به "رکن"<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵ و ۱۷۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref> و "الرکن الاسود"<ref>صحیح البخاری، ج ۲، ص ۱۹۶، ۳۹۴؛ معجم‌البلدان، ج ۲، ص ۲۲۳.</ref> نیز یاد شده است<ref>[[مهدی امیریان|امیریان، مهدی]]، [[حجرالاسود (مقاله)|مقاله «حجرالاسود»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۷۱.</ref>.
==[[تاریخ]] [[حجرالاسود]]==
برپایه برخی گزارش‌ها<ref>تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۶.</ref> ابتدا [[حضرت آدم]] {{ع}} این سنگ را به [[دستور خداوند]] در ساخت کعبه به کار گرفته؛ اما به گفته مشهور <ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۵۲.</ref> در [[زمان]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} وی یا [[جبرئیل]] <ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵.</ref> آنرا بر [[دیوار کعبه]] کار گذاشته است.
در [[انگیزه]] این کار [[اختلاف]] است؛ برخی کاری طبیعی دانسته<ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۶.</ref> و بعضی معتقدند [[ابراهیم]] {{ع}} هر سنگی را که در جای کنونی حجرالاسود می‌نهاد بر زمین می‌افتاد؛ اما حجرالاسود در آن مکان جای گرفت<ref>روض الجنان، ج ۲، ص ۱۶۸.</ref> و به [[باور]] گروهی، ابراهیم {{ع}} برای مشخص کردن شروع [[طواف]] این سنگ را بر دیوار کعبه نهاد <ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۳.</ref> و بر اساس روایاتی از [[اهل بیت]] {{عم}} حجرالاسود در مکان فعلی [[نصب]] شد، زیرا [[خدا]] از [[انسان‌ها]] در این مکان [[پیمان]] گرفته است <ref>الکافی، ج ۴، ص ۱۸۴ ـ ۱۸۵؛ علل الشرایع، ج ۲، ص ۴۲۹؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۲۲۳.</ref>. برپایه سخنی دیگر، وقتی [[ابراهیم]] {{ع}} هنگام ساخت [[کعبه]] به مکان [[حجرالاسود]] رسید، ندایی از [[کوه]] ابوقبیس برخاست که نزد من امانتی است و حجرالاسود را به آن [[حضرت]] سپرد <ref> الکافی، ج ۴، ص ۲۰۵؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۹۰.</ref>. در دستیابی ابراهیم {{ع}} به حجرالاسود گزارش‌ها متفاوت‌اند؛ به [[اعتقاد]] برخی [[جبرئیل]] آنرا برای آن حضرت آورد <ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۵۲؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۳.</ref> و بعضی گفته‌اند ابراهیم {{ع}} حجرالاسود را در منطقه "ذی طُوی" یافت و به [[مکه]] برد<ref> کنز الدقائق، ج ۲، ص ۱۵۱.</ref> و دسته‌ای، آورندۀ سنگ را [[اسماعیل]] دانسته‌اند <ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶۲؛ مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۲۴.</ref> و گروهی معتقدند در [[زمان]] [[طوفان نوح]] {{ع}} این سنگ به کوه ابوقبیس سپرده شد و سپس این کوه، ابراهیم {{ع}} را از وجود آن نزد خود [[آگاه]] ساخت<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵؛ وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۲۱۲.</ref>.
[[جایگاه]] ابتدایی این سنگ را بیشتر [[مفسران]] <ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ مجمع البیان، ج ۱ـ۲، ص ۳۸۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶.</ref> و [[محدّثان]] <ref> السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۶۴؛ الکافی، ج ۴، ص ۱۸۶.</ref> [[بهشت]] و فرود آن به [[زمین]] را در زمان [[هبوط]] [[آدم]] {{ع}} می‌دانند و گروهی معتقدند آدم {{ع}} هنگام هبوط از بهشت آنرا با خود آورد<ref> جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ دلائل النبوة، ج ۲، ص ۵۳.</ref> و برخی نیز می‌گویند پس از هبوط آدم {{ع}} [[خدا]] این سنگ را از بهشت برای وی فرستاد<ref>مجمع البیان، ج ۱ـ۲، ص ۳۸۹؛ روضة المتقین، ج ۴، ص ۷ـ۸.</ref>. گفته شده چون آدم در بهشت با آن [[انس]] داشت، [[خدا]] آنرا برایش فرستاد تا در [[دنیا]] نیز بدان خو گیرد و هر [[شب]] و [[روز]] نزد آن سنگ به [[توحید]] و [[عدل الهی]] [[اقرار]] کند<ref>روضة المتقین، ج ۴، ص ۷ـ۸؛ دایرة المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۱.</ref>.
[[حجرالاسود]]، [[مقام ابراهیم]] و سنگ [[بنی اسرائیل]] (سنگی که همراه [[بنی‌اسرائیل]] بود و [[موسی]] {{ع}} با زدن عصای خویش از آن آب جاری می‌ساختند) سه سنگ بهشتی هستند که روی [[زمین]] قرار گرفته‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۳؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۵۹.</ref>. برپایه برخی از گزارش‌ها و [[روایات]]، حجرالاسود در اصل، گوهر <ref> الکافی، ج ۴، ص ۱۸۶؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۰۵؛ کنزالدقائق، ج ۳، ص ۱۶۸.</ref> یا یاقوت بهشتی <ref>السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۶۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶.</ref> و بر اساس برخی [[احادیثِ]] منسوب به [[اهل بیت]]{{عم}} فرشته‌ای است که بر اثر [[پیشی گرفتن]] در [[ایمان]] و [[محبت]] فراوان به [[پیامبراکرم]]{{صل}}‌ خدا او را برگزید و [[میثاق]] را نزد آن به [[ودیعت]] نهاد<ref>علل الشرایع، ج ۲، ص ۱۳۷؛ بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۷.</ref>. برخی با [[نادرست]] و [[متعارض]] دانستن این [[اخبار]]، ضمن [[انکار]] بهشتی بودن حجرالاسود، معتقدند [[شرافت]] آن تنها برخاسته از انتساب به خدا و دست کشیدن [[مؤمنان]] بر آن است و گرنه سنگ سیاه با سفید هیچ تفاوت ندارد<ref>المنار، ج ۱، ص ۴۶۷.</ref>.
[[علامه طباطبایی]] در پاسخ ضمن [[پذیرش]] [[تعارض]] ظاهری احادیث، [[باور]] دارد که می‌توان معنای مشترکی برای همه آنها نمایاند. به نظر وی همانند این روایات بسیار است؛ نظیر احادیثی که برخی گیاهان یا میوه‌ها را بهشتی می‌خوانند و اگر یکایک آنها پذیرفتنی نباشند، نمی‌توان همگی را رد کرد، چون این‌گونه روایات از [[معارف]] الهی‌اند که نخست [[قرآن]] از آن پرده برداشته و اهل بیت {{عم}} [[سیر]] آنرا دنبال کرده‌اند. از [[کلام خدا]] برمی‌آید که نه تنها حجرالاسود، همه موجودات را [[خدا]] نازل کرده است. همه خیر و [[خوبی‌ها]] مبدأ و مقصد بهشتی و همه [[شر]] و [[پلیدی‌ها]] مبدأ و مقصد [[جهنمی]] دارند<ref>المیزان، ج ۱، ص ۲۹۰ ـ ۲۹۱.</ref>.
این سنگ گویا ابتدا سفید بوده و پس از مدتی به سیاهی ‌گراییده است<ref> جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۸۳؛ کنز الدقائق، ج ۲، ص ۱۵۱.</ref>. در سبب آن برخی بر حوادث طبیعی از جمله آتش‌سوزی‌های پی در پی پافشاری می‌کنند<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵؛ الدر المنثور، ج ۱، ص ۱۳۷.</ref>؛ ولی برخی [[روایات]] عامل آنرا فراطبیعی همانند [[گناهان]] [[آدمیان]]<ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۷۶۴؛ مجمع البیان، ج ۱ـ۲، ص ۳۸۳.</ref> یا دست کشیدن [[مشرکان]] بر آن<ref>مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۲۴؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۶۹.</ref> دانسته‌اند.
[[حجرالاسود]] پس از [[نصب]] بر [[دیوار کعبه]] چندین بار افتاده و نصب گردیده است. پس از [[ابراهیم]] {{ع}} عمالقه و در برخی روایات، [[قبیله]] [[جرهم]]، نخستین کسانی‌اند که حجرالاسود را در [[کعبه]] جاسازی کرده‌اند<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲؛ بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۴۸؛ ج ۸۹، ص ۹۳؛ المیزان، ج ۳، ص ۳۵۵.</ref>. برپایه برخی گزارش‌های [[تاریخی]]، در [[قرن سوم]] پیش از میلاد، که قبیله جرهم در پی درگیری با [[قبیله خزاعه]] ناگزیر به ترک [[مکه]] شدند، "[[جرهمیان]]" حجرالاسود را کنده، در [[چاه زمزم]] افکندند.<ref>تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۲۴؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۲۳۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ق ۱، ص ۳۳۲؛ دایره‌المعارف تشیع، ج ۶، ص ۱۰۳.</ref> پس از مدتی، قبیله خزاعه دوباره آنرا در جایش نهادند<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۶۱.</ref>.
پنج سال [[پیش از بعثت]]، هنگام بازسازی کعبه که بر اثر سیل ویران شده بود، در [[قریش]] بر سر [[نصب حجرالاسود]] [[اختلاف]] شد <ref>معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۳، ص ۱۶۶.</ref> و همگان پذیرفتند به [[داوری]] نخستین کسی تن دهند که به میان آنان می‌آید که [[پیامبر]] {{صل}} بود و به پیشنهاد آن [[حضرت]] {{صل}} [[حجرالاسود]] را درون پارچه‌ای گذاشتند و هریک از سران طوایف، گوشه‌ای از آنرا گرفت و بلند کرد و پیامبر {{صل}} با دست خود آنرا بر [[دیوار کعبه]] نهاد<ref>اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۲ و ۱۵۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۴، ص ۴۶؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۵۶.</ref>.
در [[سال ۶۴ هجری]]، [[کعبه]] را [[سپاه]] [[یزید]] به [[فرماندهی]] "[[حصین بن نمیر]]" در [[جنگ]] با "[[عبدالله بن زبیر]]" ویران کرد و "[[ابن زبیر]]" هنگام [[تجدید]] بنای آن، حجرالاسودِ سه تکه شده را پس از بازسازی با نقره در جای خود گذاشت<ref> اخبار مکه، ج ۱، ص ۶۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۰.</ref>. در [[سال ۷۳ هجری]] "[[حجاج]] بن [[یوسف]]" در جنگ با "عبدالله بن زبیر" کعبه را ویران کرد و پس از کشته شدن "ابن زبیر" آنرا دوباره ساخت و [[امام سجاد]] {{ع}} در جای اصلی‌اش [[نصب]] کرد<ref>الخرائج والجرائح، ج ۱، ص ۲۶۸؛ مدینة المعاجز، ج ۴، ص ۴۱۴؛ سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۴۲.</ref>. در [[سال ۳۱۷ هجری]]، [[قرامطه]] در [[حمله]] به [[مکه]]، حجرالاسود را با خود به [[بحرین]] بردند؛ آن‌گاه به [[دستور]] [[فضل بن مقتدر]] ([[المطیع للّه]]‌) بیست و سومین [[خلیفه عباسی]] در [[مسجد جامع]] [[کوفه]] به ستون هفتم آن آویختند. سپس آنرا به مکه بردند و در جایش نصب کردند<ref>معجم البلدان، ج ۲، ص ۲۲۴؛ الموسوعة الذهبیه، ج ۱۳، ص ۱۶۶.</ref>. در [[منابع تاریخی]] دیگر آمده است که خود قرامطه در سال ۳۳۹ به بازگرداندن حجرالاسود به مکه [[اقدام]] کردند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص ۸۹ ـ ۹۰؛ البدایة والنهایه، ج ۱۱، ص ۱۸۲، ۲۵۲.</ref> و به [[اعتقاد شیعیان]]، این بار به دست [[حضرت مهدی]] {{ع}} در جایش نصب شد<ref>الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۴۷۵ ـ ۴۷۷؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۰۵.</ref>.<ref>[[مهدی امیریان|امیریان، مهدی]]، [[حجرالاسود (مقاله)|مقاله «حجرالاسود»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
[[محمد بن قولویه]]، استاد [[شیخ مفید]] در این رابطه می‌گوید: [[قرامطه]] ـ که از [[پیروان]] [[محمد بن قرمط‍‌]] بودند و [[اعتقاد]] داشتند او [[امام زمان]] است ـ به [[مکه]] حمله کرده و [[حجر الاسود]] را ربوده بودند و پس از مدت‌ها در سال ٣٠٧ ق. بازپس فرستادند و قصد داشتند در محل قبلی خود [[نصب]] نمایند. من این خبر را پیشتر در میان کتاب‌های خویش خوانده بودم و می‌دانستم که آن را فقط‍‌ [[امام زمان]] {{ع}} می‌تواند در جای خود [[نصب]] کند. چنان‌که در زمان [[امام سجاد|امام زین العابدین]] {{ع}} نیز از جای خود کنده شد و فقط‍‌ [[امام]] {{ع}} توانست آن را در جای خود [[نصب]] کند. به همین خاطر به [[شوق دیدار]] [[امام زمان]] {{ع}} قصد [[حج]] نمودم. اما هنگامی که به [[بغداد]] رسیدم به [[بیماری]] [[سختی]] [[مبتلا]] شدم. ناچار شخصی به نام "ابن هشام" را [[نائب]] گرفتم تا علاوه بر ادای [[حج]] به [[نیت]] من نامه‌ای را که خطاب به [[حضرت]] {{ع}} نوشته بودم، به دست ایشان برساند. در آن [[نامه]] خطاب به [[ناحیه مقدسه]] معروض داشته بودم که آیا از این [[بیماری]] [[نجات]] خواهم یافت‌؟ و مدت [[عمر]] من چند سال خواهد بود؟ به او گفتم: تمام تلاش من آن است که این [[نامه]] به دست کسی برسد که [[حجر الاسود]] را در محل خود [[نصب]] می‌کند. وقتی [[نامه]] را به او دادی، پاسخش را نیز دریافت کن! ابن هشام پس از این‌که با موفقیت [[مأموریت]] خود را انجام داد، بازگشت و گفت: وقتی به [[مکه]] رسیدم، خبر [[نصب]] [[حجر الاسود]] به گوشم رسید، فوراً خود را به [[حرم]] رساندم. مقداری [[پول]] به شرطه‌ها دادم تا اجازه بدهند کسی که [[حجر الاسود]] را در جای خود [[نصب]] می‌کند، ببینم و عده‌ای از آن‌ها را نیز استخدام نمودم که [[مردم]] را از اطرافم کنار بزنند، تا بتوانم از نزدیک [[شاهد]] جریان باشم. وقتی نزدیک [[حجر الاسود]] رسیدم، دیدم هرکس آن را برمی‌داشت و در محل خود می‌نهاد، کمی به خود می‌لرزید و دوباره می‌افتاد. همه متحیر مانده بودند و نمی‌دانستند چه باید بکنند؟ تا این‌که [[جوانی]] گندم‌گون که چهره [[زیبایی]] داشت جلو آمد و سنگ را برداشت و در محل خود قرار داد و سنگ بدون هیچ لرزشی بر جای خود ایستاد. گویی هیچ‌گاه نیفتاده بود. فریاد [[شوق]] از مرد و [[زن]] برخاست. او در مقابل چشمان جمعیت بازگشت و از در [[حرم]] خارج شد. من به دنبال او دویدم و [[مردم]] را کنار می‌زدم. آن‌ها [[فکر]] می‌کردند دیوانه شده‌ام و از مقابلم می‌گریختند. چشم از او بر نمی‌داشتم تا اینکه از جمعیت دور شدم. با اینکه او آرام قدم برمی‌داشت و من به سرعت می‌دویدم به او نمی‌رسیدم. تا اینکه وقتی به جایی رسیدم که هیچ‌کس غیر از من او را نمی‌دید، ایستاد و رو به من نمود و گفت: آنچه با خود داری بده! وقتی [[نامه]] را به ایشان تقدیم نمودم، بدون اینکه آنرا بخوانند، فرمودند: به او بگو از این [[بیماری]] هراسی نداشته باش و پس از این، سی سال دیگر [[زندگی]] می‌کنی. آن‌گاه مرا چنان گریه‌ای فراگرفت که [[توان]] هیچ‌گونه حرکتی نیافتم و او در مقابل دیدگانم مرا ترک نمود و بازگشت<ref>بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۵۸ و ۵۹.</ref>.<ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۲۱۷؛ [[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۷۱.</ref>
==[[نصب]] [[حجرالاسود]] توسط [[پیامبر خاتم]]{{صل}} در [[جاهلیت]]==
[[زمان]] [[قبل از بعثت]] [[قریش]] [[تصمیم]] گرفتند [[کعبه]] را خراب و آنرا بازسازی کنند؛ به‌دلیل آنکه سیل از بالای [[مکه]] آمده و وارد کعبه شده بود، [[دیوار کعبه]] را که کوتاه بود، شکافت و آهوی طلایی که داخل کعبه بود، دزدیده شد. قریش از انجام [[تخریب]] و بازسازی کعبه نگران بودند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۱۷.</ref>. وقتی [[احساس]] [[ترس]] و [[نگرانی]] کردند، شخصی از آنان گفت: لازم است برای بازسازی کعبه هر کس [[پاک‌ترین]] مالش را بیاورد؛ [[مالی]] که از [[راه]] [[قطع رحم]] و از راه [[حرام]] به دست نیاورده باشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۷.</ref>. برای بازسازی لازم بود اول آنرا تخریب کنند. [[ولید بن مغیره]] داوطلب شد اولین کلنگ را به کعبه بزند تا اگر مشکلی پیش آید، [[دست]] نگه دارد. بالای کعبه رفت. وقتی سنگی از کعبه را حرکت داد، حوادثی رخ داد که ترسیدند؛ [[تضرع]] کردند: بارالها، ما هدفی جز [[اصلاح]] نداریم. [[خانه]] را خراب کردند تا به پایه‌هایی رسیدند که [[ابراهیم]] نهاده بود. وقتی شروع به حرکت آن پایه‌ها کردند، دچار [[زلزله]] و [[تاریکی]] شدند. تصمیم گرفتند فقط بر ارتفاع آن بیفزایند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۱۶.</ref>. ابراهیم{{ع}} طول کعبه را ۳۰ ذراع و عرض آنرا ۲۲ ذراع و ارتفاعش را ۹ ذراع قرار داده بود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۱۶؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۷، ح۲۳۲۲.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: ارتفاع کعبه ۹ ذراع بود و از [[زمان]] ابراهیم سقف نداشت و توسط قریش سقف بر آن نهاده شد. ارتفاعش به ۱۸ ذراع رسید. [[حجاج]] پس از تخریب [[خانه خدا]] بر روی [[عبدالله بن زبیر]]، کعبه را بازسازی کرد و ارتفاعش را ۲۷ ذراع قرار داد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۷، ح۲۳۱۹.</ref>.
بازسازی و ساخت کعبه بر دیوارهای زمان ابراهیم آغاز شد. قریش بازسازی را بین [[قبایل]] قریش تقسیم کرد و ساخت هر یک از چهار دیوار کعبه را شماری از [[قبایل]] بر عهده گرفتند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. [[نقل]] است [[رسول خدا]]{{صل}} در ساخت [[کعبه]] نیز با [[قریش]] سهیم بوده است و از در [[خانه]] تا نصف بین [[رکن یمانی]] و [[حجرالاسود]] بر عهده وی بوده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۱۸. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۷، ح۲۳۲۳.</ref>. در روایتی دیگر ذکر شده که [[بنی هاشم]] از حجرالاسود تا رکن شامی را بر عهده گرفتند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۱۸.</ref>. طبق نقل [[بلاذری]]، [[بنی عبدمناف]] و [[بنی زهره]] یک رکن، یعنی یک چهارم ساخت [[دیوار کعبه]] را بر عهده گرفتند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج۱، ص۱۰۸.</ref>.
قریش بازسازی کعبه را ادامه دادند تا به جای [[نصب حجرالاسود]] رسیدند. بین قبایل [[اختلاف]] شدیدی رخ داد که چه کسی [[افتخار]] نصب حجرالاسود را داشته باشد. وقتی اختلاف شدید شد، [[راضی]] شدند این کار را به اولین فردی بسپارند که از در [[بنی شیبه]] وارد [[مسجدالحرام]] می‌شود. [[پیامبر]] وارد شد. گفتند: [[امین]] آمد؛ یعنی [[محمد امین]]. او را [[حَکَم]] قرار دادند. [[حضرت]] با تدبیری [[زیبا]] مشکل را حل کرد. عبای خود را پهن کرد و حجرالاسود را در آن [[قرارداد]] و فرمود: از هر یک از چهار گروه قریش که بازسازی کعبه را بر عهده داشتند، یک نفر به [[نمایندگی]] آنان بیاید و چهار نفر که نام آنان در [[کتاب کافی]] آمده، [[عبا]] را بلند کردند و رسول خدا{{صل}} آنرا در [[جایگاه]] خود نهاد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۱۷؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۷، ح۲۳۲۰.</ref>.
قریش برای بازسازی [[خانه خدا]] و سقف آن به چوب نیاز داشتند. در این ایام [[پادشاه روم]] یک کشتی از چوب و وسایل لازم به همراه بَنَّا و کارگر به جانب [[حبشه]] فرستاده بود تا در آنجا کلیسایی بسازند. این کشتی گرفتار [[طوفان]] شد و باد آنرا به ساحل دریای سرخ آورد. [[مردم]] [[مکه]] مطلع شدند و رفتند وسایل آنرا که برای بازسازی [[کعبه]] لازم بود، خریدند و به مکه آوردند و بدین‌گونه کعبه بازسازی شد. آنان پس از ساخت کعبه پرده‌ای بر آن قرار دادند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص؟؟؟.</ref>


==[[حجرالاسود]] در [[تفاسیر]]==
==[[حجرالاسود]] در [[تفاسیر]]==
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش