دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'حالیکه' به 'حالی که'
جز (جایگزینی متن - 'حالیکه' به 'حالی که')
خط ۲۴۶: خط ۲۴۶:
::::::[[سید مرتضی]] علم به امور غیر شرعی از قبیل صنایع، وقایع آینده، اسرار درونی و امور غیبی که ربط به [[امامت]] و وظایف امام ندارد، را برای امام لازم و ضروری نمی‌داند. او از اشکال [[عبدالجبار معتزلی]] که می‌گوید: لازمه [[علم امام]]{{ع}} به همه احکام این است که او از امور غیبی مانند باطن شهود و گواهان، آگاه باشد، چون ممکن است در این امور نیز به امام رجوع شود و نیاز به داوری امام باشد. این‌گونه پاسخ می‌دهد که بین احکام شرعی و این امور غیبی تفاوت است، چون در احکام شرعی امام حاکم بر مردم و رئیس بر آنهاست و لذا اگر برخی از احکام شرعی و تعبدی را نداند، پیامد آن خطا و اشتباه در اجرای احکام دینی است. در حالی‌که نسبت به باطن امور و وقایع پنهان، خداوند حکمی ندارد تا امام موظف به آگاهی و عمل به آن باشد. بنابراین، اقامه حد و یا مصادره اموال با تکیه بر شهادت شهود، در مورد کسی که واقعاً مستحق آن نبوده است، اجرای غلط حکم شرعی نیست. نتیجه اینکه از علم به جمیع احکام، علم به امور غیبی لازم نمی‌آید». وی درباره علم به کتابت می‌گوید: «علم کتابت از اموری نیست که دانستن آن برای [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} واجب باشد، زیرا کتابت و رنگرزی جزو صناعات است و علم به صناعات و حرفه‌ها بر [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} واجب نیست<ref>سید مرتضی، علی، الشافی، ج ۲، ص ۲۶ - ۲۷.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۱.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] علم به امور غیر شرعی از قبیل صنایع، وقایع آینده، اسرار درونی و امور غیبی که ربط به [[امامت]] و وظایف امام ندارد، را برای امام لازم و ضروری نمی‌داند. او از اشکال [[عبدالجبار معتزلی]] که می‌گوید: لازمه [[علم امام]]{{ع}} به همه احکام این است که او از امور غیبی مانند باطن شهود و گواهان، آگاه باشد، چون ممکن است در این امور نیز به امام رجوع شود و نیاز به داوری امام باشد. این‌گونه پاسخ می‌دهد که بین احکام شرعی و این امور غیبی تفاوت است، چون در احکام شرعی امام حاکم بر مردم و رئیس بر آنهاست و لذا اگر برخی از احکام شرعی و تعبدی را نداند، پیامد آن خطا و اشتباه در اجرای احکام دینی است. در حالی‌که نسبت به باطن امور و وقایع پنهان، خداوند حکمی ندارد تا امام موظف به آگاهی و عمل به آن باشد. بنابراین، اقامه حد و یا مصادره اموال با تکیه بر شهادت شهود، در مورد کسی که واقعاً مستحق آن نبوده است، اجرای غلط حکم شرعی نیست. نتیجه اینکه از علم به جمیع احکام، علم به امور غیبی لازم نمی‌آید». وی درباره علم به کتابت می‌گوید: «علم کتابت از اموری نیست که دانستن آن برای [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} واجب باشد، زیرا کتابت و رنگرزی جزو صناعات است و علم به صناعات و حرفه‌ها بر [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} واجب نیست<ref>سید مرتضی، علی، الشافی، ج ۲، ص ۲۶ - ۲۷.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۱.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] درباره غایبات گفته است: خبر دادن از آینده شرط [[امامت]] نیست، هرچند از طریق اخباری که شایع و مشهور است، ما می‌دانیم [[امامان]]{{عم}} از غائبات خبر داده‌اند و این دلیل است بر اینکه خدای متعال آنان را از این امورآگاه ساخته است.  [[سید مرتضی]] در مورد دیگر می‌نویسد: امام به حکم امام بودن لازم نیست به امور غیبی و رخدادهای گذشته و آینده آگاه باشد و اگر هم خدای متعال در مواردی امام را از چنین علومی برخوردار ساخته باشد، ربط به منصب امامتش ندارد بلکه کرامت و فضیلتی است که از جانب خدا به او عنایت شده است. چنان‌که علم به سرایر و ضمایر افراد نیز برای امام واجب نیست، اگرچه در میان اصحاب کسانی مدعی‌اند که [[امام]]{{ع}} به ضمایر افراد و تمامی معلومات، علم دارد<ref>رسائل، ج ۱، ص ۳۹۴ - ۳۹۵.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۲.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] درباره غایبات گفته است: خبر دادن از آینده شرط [[امامت]] نیست، هرچند از طریق اخباری که شایع و مشهور است، ما می‌دانیم [[امامان]]{{عم}} از غائبات خبر داده‌اند و این دلیل است بر اینکه خدای متعال آنان را از این امورآگاه ساخته است.  [[سید مرتضی]] در مورد دیگر می‌نویسد: امام به حکم امام بودن لازم نیست به امور غیبی و رخدادهای گذشته و آینده آگاه باشد و اگر هم خدای متعال در مواردی امام را از چنین علومی برخوردار ساخته باشد، ربط به منصب امامتش ندارد بلکه کرامت و فضیلتی است که از جانب خدا به او عنایت شده است. چنان‌که علم به سرایر و ضمایر افراد نیز برای امام واجب نیست، اگرچه در میان اصحاب کسانی مدعی‌اند که [[امام]]{{ع}} به ضمایر افراد و تمامی معلومات، علم دارد<ref>رسائل، ج ۱، ص ۳۹۴ - ۳۹۵.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۲.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] در نقد کسانی که می‌گویند امام به همه معلومات و تمامی حوادث و غائبات علم دارد، استدلالی را مطرح نموده است که گویای ناممکن بودن علم انسان به جمیع معلومات است. وی در سه جا به این استدلال اشاره کرده است. در اینجا یکی از عبارت‌های ایشان را نقل کرده، توضیح می‌دهیم: همانا نیازی نیست امام نسبت به امور غیبی و آنچه که در گذشته رخ داده و آنچه در آینده رخ خواهد داد آگاهی و علم داشته باشد. زیرا این باعث مشارکت ایشان با تمامی علوم قدیم متعال می‌گردد، در حالیکه علوم حضرت حق بی‌نهایت است و لازم است که تنها خداوند نسبت به آنها عالم باشد. و نیز چندی قبل ثابت گردید که امام عامل به علم محدث می‌باشد و علم به صورت تفصیلی تنها به معلوم واحد تعلق پیدا می‌کند. بنابراین اگر نسبت به بی نهایت علم و آگاهی داشته باشد، لازم خواهد آمد که بی‌نهایت از معلومات وجود داشته باشد و این مسأله محال است<ref>«ان الامام لایجب ان یعلم الغیوب وماکان و مایکون لان ذلک یؤدی الی انه مشارک للقدیم تعالی فی جمیع معلوماته وان معلوماته لایتناهی و انه یوجب ان یکون عالما بنفسه و قد ثبت انه عامل بعلم محدث و العلم لا یتعلق علی التفصیل الابمعلوم واحد ولو علم مالا یتناهی لوجب وجودمالا یتناهی من المعلومات وذلک محال».</ref> توضیح استدلال این است که [[علم امام]] به تمام حوادث جهان ناممکن است؛ زیرا هر علمی معلومی می‌خواهد و از آن جایی که حوادث عالم نامتناهی‌اند اگر امام علم به تمام حوادث داشته باشد، لازم می‌آید معلومات او مانند معلومات خداوند، نامتناهی باشد و این محال است، چون علم به معلومات نامتناهی تنها در موردی امکان دارد که علم "بنفسه و ذاتی" باشد و علم ذاتی و بنفسه تنها در ذات حق تعالی تحقق دارد. اما غیر خدا همگی علم شان مستفاد است. پس علم غیر خدا به معلومات نامتناهی محال است. به عبارت دیگر، اگر انسانی بخواهد به تمام حوادث جهان آگاه باشد، باید به واسطه صور جزئی این علم را داشته باشد و چون حوادث عالم نامتناهی و بی‌شمارند، این شخص باید صورت‌های نامتناهی و بی‌شماری در ذهن داشته باشد، در حالی که چنین چیزی محال است، چون امر متناهی نمی‌تواند ظرف برای غیرمتناهی واقع شود. [[ابن شهر آشوب]] نیز این استدلال را تقریبا با همین عبارت درشرح آیه شریفه {{متن قرآن|وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}} <ref> و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام، آیه: ۵۰.</ref> طرح کرده است<ref>ابن شهر آشوب، محمد، متشابه القران و مختلفه، ج ۲، ص ۳۴۰.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۳.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] در نقد کسانی که می‌گویند امام به همه معلومات و تمامی حوادث و غائبات علم دارد، استدلالی را مطرح نموده است که گویای ناممکن بودن علم انسان به جمیع معلومات است. وی در سه جا به این استدلال اشاره کرده است. در اینجا یکی از عبارت‌های ایشان را نقل کرده، توضیح می‌دهیم: همانا نیازی نیست امام نسبت به امور غیبی و آنچه که در گذشته رخ داده و آنچه در آینده رخ خواهد داد آگاهی و علم داشته باشد. زیرا این باعث مشارکت ایشان با تمامی علوم قدیم متعال می‌گردد، در حالی که علوم حضرت حق بی‌نهایت است و لازم است که تنها خداوند نسبت به آنها عالم باشد. و نیز چندی قبل ثابت گردید که امام عامل به علم محدث می‌باشد و علم به صورت تفصیلی تنها به معلوم واحد تعلق پیدا می‌کند. بنابراین اگر نسبت به بی نهایت علم و آگاهی داشته باشد، لازم خواهد آمد که بی‌نهایت از معلومات وجود داشته باشد و این مسأله محال است<ref>«ان الامام لایجب ان یعلم الغیوب وماکان و مایکون لان ذلک یؤدی الی انه مشارک للقدیم تعالی فی جمیع معلوماته وان معلوماته لایتناهی و انه یوجب ان یکون عالما بنفسه و قد ثبت انه عامل بعلم محدث و العلم لا یتعلق علی التفصیل الابمعلوم واحد ولو علم مالا یتناهی لوجب وجودمالا یتناهی من المعلومات وذلک محال».</ref> توضیح استدلال این است که [[علم امام]] به تمام حوادث جهان ناممکن است؛ زیرا هر علمی معلومی می‌خواهد و از آن جایی که حوادث عالم نامتناهی‌اند اگر امام علم به تمام حوادث داشته باشد، لازم می‌آید معلومات او مانند معلومات خداوند، نامتناهی باشد و این محال است، چون علم به معلومات نامتناهی تنها در موردی امکان دارد که علم "بنفسه و ذاتی" باشد و علم ذاتی و بنفسه تنها در ذات حق تعالی تحقق دارد. اما غیر خدا همگی علم شان مستفاد است. پس علم غیر خدا به معلومات نامتناهی محال است. به عبارت دیگر، اگر انسانی بخواهد به تمام حوادث جهان آگاه باشد، باید به واسطه صور جزئی این علم را داشته باشد و چون حوادث عالم نامتناهی و بی‌شمارند، این شخص باید صورت‌های نامتناهی و بی‌شماری در ذهن داشته باشد، در حالی که چنین چیزی محال است، چون امر متناهی نمی‌تواند ظرف برای غیرمتناهی واقع شود. [[ابن شهر آشوب]] نیز این استدلال را تقریبا با همین عبارت درشرح آیه شریفه {{متن قرآن|وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}} <ref> و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام، آیه: ۵۰.</ref> طرح کرده است<ref>ابن شهر آشوب، محمد، متشابه القران و مختلفه، ج ۲، ص ۳۴۰.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۳.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] در مورد علم و اطلاع [[امام زمان]]{{ع}} از احوال شیعیان می‌گوید: [[امام زمان]]{{ع}} ما را می‌بیند و برما احاطه دارد و ذره‌ای ازاحوال ما براو پنهان نیست<ref>سید مرتضی، علی، رسایل،ج۱، ص ۲۸۳.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۴.</ref>. [[سید مرتضی]] در مورد علم و اطلاع امام به شهادتش، معتقد است که امام علم اجمالی به شهادت خود دارد، نه علم تفصیلی. از مجموع فرمایشات [[سید مرتضی]] به دست می‌آید، که وی نیز مانند استاد خود [[شیخ مفید]]، علم ضروری امام را محدود می‌کند به اموری که مربوط به مقام [[امامت]] است و امام در آنها ریاست دارد، مانند احکام شرعی و تدبیر امور. اما اموری که ربط به دین و شریعت و نیز مقام [[امامت]] ندارد از حیطه علم ضروری امام خارج است و عقلاً لازم نیست امام از آنها آگاهی داشته باشد. هرچند از طریق نقلی آگاهی از این امور به طور محدود برای امام ثابت شده است. ایشان به دیدگاه مخالف علم نامحدود امام به غائبات اشاره نموده و آن را نقد کرده است<ref>سید مرتضی، علی، رسایل، ج۱، ص ۲۸۳.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۴.</ref>.
::::::[[سید مرتضی]] در مورد علم و اطلاع [[امام زمان]]{{ع}} از احوال شیعیان می‌گوید: [[امام زمان]]{{ع}} ما را می‌بیند و برما احاطه دارد و ذره‌ای ازاحوال ما براو پنهان نیست<ref>سید مرتضی، علی، رسایل،ج۱، ص ۲۸۳.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۴.</ref>. [[سید مرتضی]] در مورد علم و اطلاع امام به شهادتش، معتقد است که امام علم اجمالی به شهادت خود دارد، نه علم تفصیلی. از مجموع فرمایشات [[سید مرتضی]] به دست می‌آید، که وی نیز مانند استاد خود [[شیخ مفید]]، علم ضروری امام را محدود می‌کند به اموری که مربوط به مقام [[امامت]] است و امام در آنها ریاست دارد، مانند احکام شرعی و تدبیر امور. اما اموری که ربط به دین و شریعت و نیز مقام [[امامت]] ندارد از حیطه علم ضروری امام خارج است و عقلاً لازم نیست امام از آنها آگاهی داشته باشد. هرچند از طریق نقلی آگاهی از این امور به طور محدود برای امام ثابت شده است. ایشان به دیدگاه مخالف علم نامحدود امام به غائبات اشاره نموده و آن را نقد کرده است<ref>سید مرتضی، علی، رسایل، ج۱، ص ۲۸۳.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۰۴.</ref>.
::::::[[ابن طاووس]] معتقد است علم [[ائمه]]{{عم}} از این قبیل [[علم لدنی]] است. یعنی آنان بدون تعلّم و شاگردی کردن نزد کسی عالم شده‌اند. به نظراو امامان شیعه حتی نزد پدران خود نیزعلم نیاموخته‌اند. وی در این باره می‌گوید: علوم [[ائمه]]{{عم}} که خود نشانه‌ای الهی و معجزه‌ای ربانی است، مهم‌ترین دلیل بر [[امامت]] ایشان است، زیرا آنان هرگز نزد معلم و استادی زانو نزده و از کسی نیاموخته‌اند و هیچ کس از دوستان و دشمنان ندیده و نشنیده است که این دانش‌ها را مانند دیگران نزد کسی، حتی پدران خود آموخته باشند یا در کتابی خوانده و مطالب آن را حفظ کرده باشند، بلکه هرگاه امامی از دنیا می‌رفت، امام بعدی که به نصب امام پیشین جانشین او بود، علم و همه کمالاتی را که برای مقام [[امامت]] بدان نیاز داشت وارث می‌شد. هرچند [[ابن طاووس]] از واژه [[علم لدنی]] استفاده نکرده است، اما تفسیری که درباره علوم [[ائمه]]{{عم}} نموده است بر [[علم لدنی]] منطبق می‌شود. علاوه بر این، عبارتی را از غزالی نقل می‌کند که وی گفته است، علم [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، [[علم لدنی]] و موهبت الهی است.<ref>ابن طاووس، علی، سعد السعود، ص ۲۸۴؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوایف، ص ۱۳۶.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۱۲.</ref>.
::::::[[ابن طاووس]] معتقد است علم [[ائمه]]{{عم}} از این قبیل [[علم لدنی]] است. یعنی آنان بدون تعلّم و شاگردی کردن نزد کسی عالم شده‌اند. به نظراو امامان شیعه حتی نزد پدران خود نیزعلم نیاموخته‌اند. وی در این باره می‌گوید: علوم [[ائمه]]{{عم}} که خود نشانه‌ای الهی و معجزه‌ای ربانی است، مهم‌ترین دلیل بر [[امامت]] ایشان است، زیرا آنان هرگز نزد معلم و استادی زانو نزده و از کسی نیاموخته‌اند و هیچ کس از دوستان و دشمنان ندیده و نشنیده است که این دانش‌ها را مانند دیگران نزد کسی، حتی پدران خود آموخته باشند یا در کتابی خوانده و مطالب آن را حفظ کرده باشند، بلکه هرگاه امامی از دنیا می‌رفت، امام بعدی که به نصب امام پیشین جانشین او بود، علم و همه کمالاتی را که برای مقام [[امامت]] بدان نیاز داشت وارث می‌شد. هرچند [[ابن طاووس]] از واژه [[علم لدنی]] استفاده نکرده است، اما تفسیری که درباره علوم [[ائمه]]{{عم}} نموده است بر [[علم لدنی]] منطبق می‌شود. علاوه بر این، عبارتی را از غزالی نقل می‌کند که وی گفته است، علم [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، [[علم لدنی]] و موهبت الهی است.<ref>ابن طاووس، علی، سعد السعود، ص ۲۸۴؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوایف، ص ۱۳۶.</ref><ref>[[محمد صادق عظیمی]]، [[سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی (پایان‌نامه)|سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی]]، ص۱۱۲.</ref>.
۲۱۸٬۰۵۸

ویرایش