عبدالله بن جبیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۸٬۳۳۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۲ مارس ۲۰۲۱
جایگزینی صفحه با '{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...'
(جایگزینی صفحه با '{{ویرایش غیرنهایی}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...')
برچسب: جایگزین شد
خط ۱۱: خط ۱۱:


==عبدالله بن جبیر و [[شکستن بت‌ها]]==
==عبدالله بن جبیر و [[شکستن بت‌ها]]==
[[بلاذری]] نوشته است: روزی [[علی]]{{ع}} در [[مدینه]] و به [[خانه]] [[کلثوم بن هذم]] وارد شد. ایشان مردی را می‌دید که شب هنگام به خانه [[همسایه]] [[کلثوم بن هدم]] که زنی تنها بود وارد و سپس از آن خارج می‌شود. علی{{ع}} از آن [[زن]] درباره او پرسید. [[زن]] گفت: "ای [[بنده]] [[خدا]]، من زنی مسلمانم و مردی که دیدی [[سهل بن حنیف]] است که بت‌های قومش را می‌شکند و برای من می‌آورد تا با آن [[غذا]] بپزم". وی در ادامه می‌نویسد: بنا به [[نقلی]] گفته‌اند، عبدالله بن جبیر و سهل بن حنیف، با هم [[بت‌ها]] را شکسته و به [[مسلمانان]] می‌‌دادند تا آنها را بسوزانند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۱-۵۲.</ref>


==عبدالله بن جبیر و حضور در [[عقبه]]==
==عبدالله بن جبیر و حضور در [[عقبه]]==
عبدالله در [[بیعت عقبه دوم]] حضور داشت و [[ابن هشام]] نیز نام کسانی را که در این [[بیعت]] حضور داشته‌اند چنین می‌نویسد: از [[بنی عمرو بن عوف]]، [[سعد بن خیثمة]]، [[رفاعة بن منذر]]، [[عبدالله بن جبیر]] که در [[جنگ بدر]] و [[احد]] حضور داشت و در [[جنگ احد]] [[امیر]] تیراندازان بود و در همان [[جنگ]] [[شهید]] شد، [[معن بن عدی]] و [[عویم بن ساعدة]] حضور داشتند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۴۵۶.</ref>.
[[ابن سعد]] نیز در این باره می‌نویسد: [[عبدالرحمن بن عویم بن ساعد]] از پدرش [[نقل]] می‌کند که می‌گفته است، چون به [[مکه]] آمدیم [[سعد بن خیثمه]] و [[معن بن عدی]] و عبدالله بن جبیر گفتند: "ای عویم ما را به حضور [[رسول خدا]] ببر که بر او [[سلام]] دهیم، زیرا ما به او [[ایمان]] آورده‌ایم اما هنوز او را ندیده‌ایم". من برای دیدن [[پیامبر]]{{صل}} همراه ایشان بیرون آمدم. گفتند، پیامبر{{صل}} در [[خانه]] [[عباس بن عبدالمطلب]] است. پیش [[عباس]] رفتیم و [[سلام]] دادیم و به او گفتیم چه هنگامی می‌توانیم پیامبر{{صل}} را ببینیم؟ عباس گفت: "کسانی از [[اقوام]] شما همراه شمایند که با شما مخالف‌اند، اکنون کار خود را مخفی بدارید تا این [[حاجیان]] برگردند و ما بتوانیم با شما [[ملاقات]] کنیم و کار برای شما روشن شود". پیامبر{{صل}} با آنان برای شب آخر اقامت حاجیان (دوازدهم یا سیزدهم [[ذی حجة]]) قرار گذاشت که پایین گردنه ([[عقبه]]) همان جا که امروز [[مسجد]] است، جمع شوند و به آنان فرمود که هیچ فرد در خوابی را بیدار نکنند و [[منتظر]] هیچ فرد غایبی هم نشوند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۲-۵۳.</ref>


==عبدالله بن جبیر و [[پیمان برادری]]==
==عبدالله بن جبیر و [[پیمان برادری]]==
[[ابن سعد]] می‌نویسد: به [[روایت]] [[محمد بن اسحاق]]، پیامبر{{صل}} میان [[حصین بن حارث بن مطلب بن عبدمناف]] و [[عبدالله بن جبیر]] [[برادر]] [[خوات بن جبیر]]، [[عقد برادری]] بست<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۳۸؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۹، ص۳۹۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳.</ref>


==عبدالله بن جبیر و [[تذکر]] به دیگران==
==عبدالله بن جبیر و [[تذکر]] به دیگران==
[[سیوطی]] در [[الدر المنثور]] در [[تفسیر آیه]]: {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ * قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است بگو آنچه در دل دارید اگر پنهان کنید یا آشکار گردانید خداوند آن را می‌داند و از آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است آگاهی دارد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره آل عمران، آیه ۲۸- ۲۹.</ref>. آورده است: [[ابن اسحاق]] و [[ابن جریر]] و [[ابن ابی حاتم]] از [[ابن عباس]] [[روایت]] کرده‌اند که گفته: [[حجاج بن عمرو]]، هم [[پیمان]] [[قبیله]] [[کعب بن اشرف]] و [[ابن ابی الحقیق]] و [[قیس بن زید]]، پنهان از دیگران [[تصمیم]] گرفته بودند چند نفر از [[مسلمانان]] [[مدینه]] را از [[دین]] خود [[گمراه]] سازند. [[رفاعة بن منذر]]، [[عبدالله بن جبیر]] و [[سعد بن خیثمه]] از این موضوع خبر داشتند و به آن چند نفر [[مسلمان]]، هشدار دادند که با این اشخاص، نشست و برخاست نکنید که این [[یهودیان]]، تصمیم دارند شما را گمراه و از دین، [[مرتد]] سازند، ولی مسلمانان اعتنا نکردند. و در این باره بود که [[آیات]] بالا نازل شد<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۱۶. علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌نویسد: ظاهرا منظور روایت، تطبیق یک مصداق بر عموم آیه است، برای اینکه در عرف قرآن کلمه کافرین " اعم از یهود و نصارا و مشرکین را دربر می‌گیرد و مسلمانان را به طور کلی از دوستی عموم کفار نهی می‌کند و اگر بنا باشد داستان نام برده سبب نزول باشد، باید سبب نزول آیاتی باشد که به خصوص، یهود و نصارا را نام می‌برد، و به سبب نزول آیات مورد بحث که نامی از اهل کتاب نمی‌برد، باشد. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۶۲).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۳.</ref>


==عبدالله بن جبیر و [[جنگ بدر]]==
==عبدالله بن جبیر و [[جنگ بدر]]==
[[واقدی]] نوشته است: در جنگ بدر، از [[طایفه]] [[بنی ثعلبة بن عمرو بن عوف]]، [[عبدالله بن جبیر بن نعمان]]، [[عاصم بن قیس]]، [[ابو ضیاح بن ثابت]]، ابوحنه (هر چند این شخص در [[بدر]] نبوده است)، [[سالم بن عمیر]]، که یکی از بسیار [[گریه]] کنندگان" است، [[حارث بن نعمان بن ابی خذمه]] و [[خوات بن جبیر بن نعمان]]، که در [[روحاء]] از [[سپاه]] بیرون رفت، که این چند نفر می‌شدند، شرکت کردند<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. همچنین پس از [[پیروزی]] مسلمانان در بدر، هنگامی که [[اهل مکه]] افرادی را برای دادن [[فدیه]] [[اسیران]] فرستادند، [[زینب]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} اموالی برای پرداخت فدیه همسرش، [[ابو العاص بن ربیع]] فرستاد که در آنها گردن بندی از [[خدیجه]] بود که می‌گفتند از سنگ‌های ظفار است و خدیجه آن را شب زفاف زینب به او داده بود. چون [[پیامبر]]{{صل}} آن گردن بند را دید [[شناخت]] و گریست و از خدیجه نام برد و بر او [[رحمت]] فرستاد و سپس فرمود: "اگر می‌خواهید [[اسیر]] او را رها کنید و اموالش را پس بفرستید". [[اصحاب]] گفتند: "آری ای [[رسول خدا]] چنین خواهیم کرد". و [[ابو العاص]] را رها کرده، [[اموال]] زینب را پس فرستادند. پیامبر{{صل}} نیز از [[ابوالعاص]] [[پیمان]] گرفت که زینب را رها کند و آزادش بگذارد، و او هم [[وعده]] داد. کسی که برای پرداخت فدیه ابو العاص آمده بود برادرش، [[عمرو بن ربیع]] بود و کسی که او را اسیر کرده بود [[عبدالله بن جبیر بن نعمان]]، [[برادر]] [[خوات بن جبیر]] بود<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳۰ و نیز ر.ک: السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۵۱ (پاورقی).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۴-۵۵.</ref>


==[[فرماندهی]] عبدالله بن جبیر در [[جنگ احد]]==
==[[فرماندهی]] عبدالله بن جبیر در [[جنگ احد]]==
[[نقل]] شده، در آغاز جنگ احد، وقتی [[قریش]] به [[أحد]] رسیدند و پیامبر{{صل}} اصحابش را شمرد تعداد آنها هفتصد نفر بود و آن [[حضرت]] پنجاه نفر از تیراندازان را به فرماندهی [[عبدالله بن جبیر]] بر تنگه [[احد]] گماشت؛ زیرا احتمال می‌داد که [[مشرکان]] از آن ناحیه و از پشت به [[مسلمانان]] [[حمله]] کنند و به عبدالله بن جبیر و افرادش فرمود: "اگر دیدید که آنها را به عقب رانده‌ایم تا جایی که آنها را به [[مکه]] وارد کرده‌ایم، از جای خود تکان نخورید و اگر دیدید که آنها ما را [[شکست]] داده‌اند و تا [[مدینه]] ما را تعقیب کرده‌اند، جایگاه خود را ترک نکنید و در جای خود [[ثابت قدم]] باشید"<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۱۱-۱۱۲، و نیز ر.ک: قصص الانبیاء، راوندی، ص۳۳۹؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۶۶.</ref>.
[[شیخ مفید]] نیز به [[نقل]] از [[زید بن وهب جهنی]] می‌نویسد: روزی در حضور [[عبدالله بن مسعود]] نشسته بودیم و او را خوشحال دیدیم؛ به [[فکر]] افتادیم که از داستان‌های گذشته [[اسلام]] از او بپرسیم، پس به او گفتیم: کاش ما را از جریان [[جنگ احد]] و چگونگی آن [[آگاه]] می‌ساختی؟ گفت: "آری، [[رسول خدا]]{{صل}} به ما فرمود: " به [[نام خدا]] به سوی [[مشرکان]] حرکت کنید. پس از [[شهر مدینه]] بیرون آمدیم و در برابر آنان [[صفی]] طولانی کشیدیم. و ایشان برای [[پاسداری]] از دره و شکاف [[کوه]] [[احد]]، پنجاه نفر از [[انصار]] را به [[نگهبانی]] گماشت و مردی را از خود آنان که نامش [[عبدالله بن عمر بن حزم]]<ref>البته صحیح، همان عبدالله بن جبیر است.</ref> بود، [[فرمانده]] ایشان کرد و به آنها فرمود: " از جای خود حرکت نکنید اگر چه همه ما کشته شویم، زیرا [[دشمن]] از این شکاف به ما رو می‌آورد!<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۸۰.</ref> واقدی نیز می‌نویسد: [[پیامبر]]{{صل}} [[سپاه]] خود را آراست و آن را مرتب فرمود و پنجاه مرد تیرانداز را به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن جبیر]] بر کوه عینین<ref>نام کوهی در أحد. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج۴، ص۱۸۰).</ref> گماشت. گفته شده است که فرمانده ایشان [[سعد بن ابی وقاص]] بوده است ولی نزد ما همان عبدالله بن جبیر صحیح است. رسول خدا{{صل}} [[أحد]] را پشت سر خود قرار داد و [[مدینه]] را رویاروی و کوه عینین را در سمت چپ؛ مشرکان، مدینه را پشت سر قرار دادند و احد را پیش روی و گفته شده است که پیامبر{{صل}} عینین را پشت سر خود قرار داد و پشت به [[آفتاب]] ایستاد و حال آنکه مشرکان رو به آفتاب ایستادند. در نظر ما همان قول اول، صحیح‌تر است که احد پشت سر آن [[حضرت]] و مدینه پیش رویش قرار داشت<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۹۱-۲۹۲.</ref>.
وی در ادامه می‌نویسد: پیامبر{{صل}} رو به تیراندازان کرد و فرمود: "شما مواظب پشت سر ما باشید؛ زیرا می‌ترسم که [[مشرکان]] از پشت سر [[حمله]] کنند؛ بنابراین شما در جای خود [[استوار]] بمانید و تکان نخورید. حتی اگر دیدید که ما آنها را [[شکست]] داده و حتی به [[لشکرگاه]] آنها وارد شدیم، باز هم از جای خود حرکت نکنید و حتی اگر دیدید که ما کشته شدیم، باز هم به [[فکر]] [[یاری]] و [[دفاع]] از ما نباشید؛ خدایا، من تو را بر ایشان [[گواه]] می‌گیرم!" همچنین فرمود: "سواران [[دشمن]] را تیرباران کنید که سواران در برابر تیر نمی‌توانند پیش آیند"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۲۹.</ref>. [[طبرسی]] نیز می‌نویسد: [[پیامبر]]{{صل}} در هنگامی که صفوف خود را [[منظم]] می‌کرد به صف تیراندازان که پنجاه نفر بودند و [[ریاست]] آنها را [[عبدالله بن جبیر]] به عهده داشت رسیدند و آنها را [[نصیحت]] کردند. پیامبر{{صل}} به آنها فرمود: "از [[خداوند]] بترسید و در مقابل [[سختی‌ها]] [[صابر]] باشید؛ اگر دیدید پرندگان می‌خواهند ما را بربایند شما از جای خود تکان نخورید تا آن گاه که [[فرمان]] من به شما برسد و به شما اجازه حرکت بدهم". پیامبر{{صل}} این عده را در دهانه دره قرار دادند و فرمودند که شما از این جا محافظت کنید<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۸۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۵-۵۶.</ref>


==[[نافرمانی]] تیراندازان==
==[[نافرمانی]] تیراندازان==
[[علی بن ابراهیم قمی]] می‌نویسد: پس از حمله [[مسلمانان]] بر مشرکان، مشرکان[[شکست]] تلخی خوردند به طوری که [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به لشکرگاه آنها رسیدند و در این هنگام، [[خالد بن ولید]] به همراه دویست اسب سوار بر عبدالله بن جبیر و اصحابش حمله کردند؛ ولی با [[تیراندازی]] کمان داران عقب نشستند. در همین حال [[اصحاب]] عبدالله بن جبیر دیدن که مسلمانان به لشکرگاه [[قریش]] رسیده‌اند، برای همین به عبدالله بن جبیر گفتند: "ما را در این جا نگه می‌داری و رفقای ما به گردآوری [[غنائم]] می‌پردازند و ما بی نصیب می‌مانیم؟!" [[عبدالله]] گفت: "از [[خدا]] بترسید! مگر [[رسول خدا]] تاکید نکر که از جای مان تکان نخوریم؟" اما آنها حرف او را ثبول نکردند و یکی از سینه [[کوه]] پایین آمدند تا این که تنها [[عبدالله بن جبیر]] به همراه [[دوازده نفر]] در آنجا باقی ماندند<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۱۲.</ref>.
واقدی نیز در این باره می‌نویسد: در [[حمله]] [[مسلمانان]] به [[لشکر]] [[مشرکان]]، [[پرچم]] داران همه کشته شدند و مشرکان چنان [[شکست]] خوردند که هنگام فرار به پشت سر خود نگاه نمی‌کردند و [[زنان]] آنها که در آغاز [[جنگ]]، دف زده، سخت [[شادی]] می‌کردند، به [[زاری]] و ناله پرداختند. گروه زیادی از [[صحابه]] که در [[جنگ احد]] حضور داشته‌اند [[روایت]] می‌کنند که ما [[هند]] و زنان دیگر را دیدیم که در حال فرار بودند و دیگر به کسانی هم که می‌گریختند اعتراضی نداشتند. [[خالد]] هم بسیار تلاش می‌کرد که از جانب چپ لشکر [[پیامبر]]{{صل}} بگذرد و خود را به سفح<ref>منظور، پایین و دامنه کوه است. (معجلم البلدان، یاقوت حموی، ج۳، ص۲۲۴).</ref> برساند، ولی تیراندازان او را عقب می‌نشاندند؛ این کار چند مرتبه تکرار شد. ولی در میان مسلمانان تیرانداز رخنه افتاد؛ زیرا پیامبر{{صل}} به آنها [[فرمان]] داده بود که شما در جای خود باقی بمانید و مواظب پشت سر باشیدو اگر دیدید که ما به گردآوری [[غنیمت]] مشغول شدیم، شما در آن کار شرکت نکنید حتی اگر دیدید که ما کشته می‌شویم بازهم به [[یاری]] ما نیایید. اما چون مشرکان [[شکست]] خوردند و مسلمانان به تعقیب ایشان پرداختند و آنها را از [[لشکرگاه]]، بیرون رانده و به گردآوری غنیمت پرداختند، بعضی از تیراندازان به بعضی دیگر گفتند: "چرا بی‌جهت در اینجا مانده‌اید؟" [[خداوند متعال]] [[دشمن]] را شکست داد و [[برادران]] شما مشغول گردآوری غنیمت هستند؛ شما هم بروید و همراه برادرانتان غنیمت بگیرید". برخی دیگر از آنها گفتند: "مگر نمی‌دانید که پیامبر{{صل}} به شما فرمود که از جای خود حرکت نکنید و مواظب پشت سر باشید، و حتی اگر دیدید که ما کشته شدیم باز هم به یاری ما نیایید و اگر هم دیدید ما [[غنیمت]] جمع می‌کنیم شما با ما شرکت نکنید و فقط [[هوادار]] پشت سر ما باشید؟ برخی دیگر گفتند: "[[رسول خدا]]{{صل}} چنین نخواسته است؛ [[خداوند متعال]] [[مشرکان]] را [[خوار]] فرمود و آنها را [[شکست]] داد. شما هم به [[لشکر]] بپیوندید و همراه برادرانتان غنیمت بگیرید". چون آنها [[اختلاف]] کردند [[عبدالله بن جبیر]] که [[فرمانده]] ایشان بود و در آن [[روز]] با [[جامعه]] سفیدی که پوشیده بود مشخص بود برای ایشان [[خطبه]] خواند؛ او نخست، [[خدا]] را ستوده و آنگاه به [[فرمان برداری]] از خدا و رسول خدا و اینک با امر [[پیامبر]]{{صل}} مخالفتی نشود اشاره کرد، ولی آنها از [[دستور]] او [[سرپیچی]] کرده، و به سوی میدان رفتند؛ چنان که از آنها عده کمی، که کمتر از ده نفر بودند، با فرمانده خود باقی ماندند؛ از جمله ایشان [[حارث]] بن [[انس]] بن [[رافع]] بود که می‌گفت: ای [[قوم]]، [[فرمان]] پیامبرتان را، که به شما فرمود، به یاد آورید و از فرمانده خود [[اطاعت]] کنید<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۷-۵۸.</ref>


==[[شهادت]] عبدالله بن جبیر==
==[[شهادت]] عبدالله بن جبیر==
[[علی بن ابراهیم قمی]] در این باره می‌نویسد: پس از این که محافظان تنگه، آنجا را رها کردندن، [[خالد بن ولید]] به همراه یارانش بر عبدالله بن جبیر [[حمله]] کردند و پس از فرار [[یاران]] [[ابن جبیر]]، وی به همراه تعداد کمی در جایگاه خود باقی ماند که در نتیجه همگی به شهادت رسیدند. پس از آن بود که مشرکان از پشت بر [[مسلمانان]] حمله کرده و آنها را از دم [[شمشیر]] گذراندند<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۱۱۳.</ref>.
واقدی می‌نویسد: [[ضرار بن خطاب]] بعدها داستان [[أحد]] را این چنین تعریف می‌کرد: ما در ابتدا نتوانستیم [[پایداری]] کنیم، پس گریختیم و پراکنده شدیم؛ من با خود گفتم: اینکه از [[جنگ بدر]] هم سخت‌تر شد. پس به خالد بن ولید گفتم: به مسلمانان حمله کن! او گفت: "مگر راهی برای حمله می‌بینی؟" ناگاه متوجه شدم که [[کوه]] از تیراندازان، خالی است؛ گفتم: ای [[خالد]]، به پشت سرت نگاه کن! او سر اسب را برگرداند و [[حمله]] کرد و ما هم همراه او حمله کردیم. وقتی به دهانه [[کوه]] رسیدیم، در آنجا فقط چند نفری از [[مسلمانان]] را دیدیم و بعد از کشتن آنها به اردوگاه مسلمانان وارد شدیم. آنها مشغول [[غارت]] و گردآوری [[غنیمت]] بودند. بر آنها اسب تاختیم و آنها از هر سوی، گریزان شدند<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۸۲-۲۸۳.</ref>.
وی به [[نقل]] از [[رافع بن خدیج]] می‌نویسد: چون تیراندازان به گردآوری غنیمت روی آوردند و فقط عده کمی باقی ماندند، [[خالد بن ولید]]، کمی تیراندازان را دریافت و با سواران به آنها حمله برد. [[عکرمه]] هم سواره به آن سو شتافت و آنها به چند تن از تیراندازان که باقی مانده بودند، حمله کردند. آنها هم آن [[قدر]] تیر انداختند تا همگی کشته شدند. [[عبدالله بن جبیر]] نیز آن قدر تیر انداخت تا تیرهایش تمام شد، سپس دست به نیزه برد تا نیزه‌اش [[شکست]]؛ آنگاه با [[شمشیر]] آن قدر [[پیکار]] کرد که قبضه آن شکست و خود، کشته شد. [[جعال بن سراقه]] و [[ابو بردة بن نیار]] که کشته شدن عبدالله بن جبیر را دیده بودند، آخرین افرادی بودند که از کوه برگشته، به مسلمانان پیوستند. [[مشرکان]] همچنان سواره می‌تاختند و صف‌های ما از هم گسیخت<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>.
[[یزید بن رومان]] نیز از [[خوات بن جبیر]] [[روایت]] می‌کند که می‌گفت: چون [[کافران]] حمله دوباره خود را آغاز کردند، به دهانه کوه که از مسلمانان خالی شده بود رسیدند؛ در آنجا فقط عبدالله بن جبیر همراه ده نفر باقی مانده بود و آنها در محلی بودند که دو چشمه نامیده می‌شد. چون خالد بن ولید و [[عکرمة بن ابی جهل]] باسواران، آشکار شدند، عبد الله بن جبیر به [[یاران]] خود گفت: "[[صفی]] تشکیل دهید تا شاید این کافران نتوانند از این جا بگذرند!" آنها در مقابل [[دشمن]] صف کشیدند و در حالی که رو به [[آفتاب]] بودند، ساعتی جنگیدند تا اینکه [[عبدالله بن جبیر]] [[شهید]] شد و دیگران به [[سختی]] زخمی شدند. چون عبدالله بن جبیر به [[زمین]] افتاد، [[دشمن]] او را برهنه و به بدترین شکلی مثله کرد؛ آن [[قدر]] نیزه در شکم او فرو کرده بودند که از زیر قفسه سینه تا بالای مثانه‌اش دریده شده و روده‌هایش بیرون ریخته بود. [[خوات بن جبیر]] می‌گوید: در حالی که [[مسلمانان]] به حرکت درآمده بودند، از کنار پیکر عبدالله بن جبیر که به همان وضع افتاده بود، گذشتم. من یک مرتبه در جایی خندیده ام که هیچ کس نخندیده است، در جایی چرت زده ام که هیچ کس چرت نزده است و در موردی [[بخل]] ورزیده‌ام که هیچ کس بخل نمی‌ورزد. به او گفتند: "اینها چگونه بود؟" گفت: من مشغول حمل [[جسد]] عبدالله بن جبیر شدم و دو بازویش را من گرفتم و دو پایش را ابوحته گرفت و من شکاف شکم او را با [[عمامه]] خود بستم؛ همان طور که ما در حال بردن او بودیم و دشمن هم در گوشه‌ای بود، ناگهان عمامه من که بر شکاف زخم او بسته بودم باز شد و افتاد و روده‌های او بیرون ریخت. ابوحنه به [[وحشت]] افتاد و به پشت سرش نگاه می‌کرد و [[خیال]] می‌کرد دشمن این کار را کرده است؛ در اینجا بود که من خندیدم. مدتی بعد در همان حال، مردی از دشمن با نیزه به من [[حمله]] کرد، او زیر گلویم را نشانه گرفته بود و من چرت می‌زدم که در نتیجه نیزه به من نخورد. وقتی هم می‌خواستم برای او گوری بکنم فقط کمانم همراهم بود ولی کندن [[کوه]] دشوار و سخت بود؛ به ناچار او را به دست آوردیم و من با نوک کمان به کندن [[گور]] پرداختم، در حالی که زه کمان به آن بود، با خود گفتم، زه کمان را نباید خراب کنم و آن را از کمان گشودم و با چوب کمان، گوری گندم و او را موقتا پنهان کردم و برگشتیم. [[مشرکان]] هم که در ناحیه دیگری در حال [[جنگ]] بودند پس از اندکی پشت کرده و رفتند<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۸۴-۲۸۵.</ref>.
[[شیخ مفید]] می‌نویسد: با [[پیروزی]] اولیه [[مسلمانان]] چون نگهبانان آن شکاف [[کوه]] دیدند که [[مردم]] به گردآوری غنیمت‌ها پرداختند، با یک دیگر گفتند: "اکنون هر چه [[غنیمت]] است اینان بر می‌دارند و ما در این جا دست خالی خواهیم ماند!؟" پس به [[عبدالله]] [[فرمانده]] خود گفتند: "ما هم می‌خواهیم مانند مردم غنیمتی به چنگ آوریم". او گفت: "همانا [[رسول خدا]]{{صل}} به من [[دستور]] داده که از این جا حرکت نکنم". گفتند: "آن [[حضرت]] که این دستور را داد نمی‌دانست که کار به این جا که ما می‌بینم می‌کشد!!" و فریفته غنیمت‌ها شدند و او را واگذارده به سوی [[مسلمان‌ها]] آمدند و او از جای خود حرکت نکرد. پس [[خالد]] که در کمین بود بر او [[حمله]] کرد و او را کشت و از پشت سر به رسول خدا{{صل}} و مسلمانان [[یورش]] برد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۸۱-۸۲.</ref>.
[[طبرسی]] نیز می‌نویسد: هنگامی که بین مسلمانان و مشرکان، [[جنگ]] درگرفت [[کفار]] فرار کردند و مسلمانان آنها را با شمشیرهای خود از پا در آوردند در این هنگام که شرکان فرار کردند، [[اصحاب]] عبدالله بن جبیر گفتند: "اینک غنیمت‌ها را دریابید". عبدالله گفت: "آیا [[پیامبر]] به شما سفارش نکرد که از جای خود تکان نخورید؟ من از این [[محل]] حرکت نمی‌کنم تا [[فرمان پیامبر]]{{صل}} برسد". اصحاب عبدالله به سخنان او گوش ندادند و برای گردآوری غنیمت از اطراف او پراکنده شدند در این وقت، [[خالد بن ولید]] در کمین بود اطراف عبدالله را خالی دید و به او حمله کرد و وی را از پا درآورد. پس از این حادثه، فراریان کفار بازگشته، و با مسلمانان به جنگ پرداختند و مسلمانان از میدان جنگ فرار کردند<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۸۱.</ref>.
اما [[ابن هشام]] در این باره می‌نویسد: پافشاری و [[شهامت]] [[مسلمانان]] در اول کار، زیاد بود و [[خدای تعالی]] نیز آنها را [[یاری]] فرمود و آنها [[سپاه قریش]] را [[درهم]] شکستند و جای تردید نمانده که [[قریش]] [[شکست]] خورده بودند، زیرا پرچم‌داران، یکی پس از دیگری به دست [[علی بن ابی‌طالب]] از پای درآمدند و کار به جائی رسید که دیگر کسی جرأت نداشت آن [[پرچم]] شوم را به‌دست بگیرد. [[زبیر]] گوید: به [[خدا]] [[سوگند]] در آن حال، [[هند]] و [[کنیزان]] و [[زنان]] دیگری را که همراه او بودند دیدم که لباس‌های خود را جمع کرده، فرار می‌کنند، و همین سبب شد که تیراندازان [[مسلمان]] پشت [[جبهه]] را خالی کنند و به هوای گردآوری [[غنیمت]] به وسط میدان بیایند و با این کار، سواره [[نظام]] [[دشمن]] از پشت سر به ما [[حمله]] کردند و در این میان نیز ناگهان شخصی (که به گفته ابن هشام، جز [[شیطان]] کسی نبود) فریاد زد: "[[محمد]] کشته شد!" این حوادث، موجب شد که ما به پشت سر برگردیم و [[جنگ]] [[سختی]] میان ما و قریش به پا شود<ref>السیره النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۷۷-۷۸. ابن هشام در اینجا یادآور نمی‌شود که چه کسی از پشت بر آنها حمله کرد! بلکه نامی از خالد بن ولید در جنگ احد به میان نمی‌آورد و تنها به همین پسنده می‌کند که وی فرمانده میمنه سواره نظام قریش بوده است. (ج۲، ص۶۶) معلوم است که حذف این قسمت، به خاطر این مطلبی است که در مقدمه کتاب گفته‌است: بعضی از مسائلی را که مردم آن را دوست ندارند و از شنیدن آن ناراحت می‌‌شوند حذف می‌کنم. (مقدمه، ص۱۲) و نیز ر.ک: موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۸۳ (پاورقی). واقدی نیز می‌نویسد: عبدالله بن جبیر بن نعمان را که پیامبر{{صل}} او را به فرماندهی تیراندازان گماشته بود، عکرمه بن ابی جهل کشت. (المغازی، ج۱، ص۳۰۱-۳۰۲).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۵۸-۶۲.</ref>


==[[نزول آیه]] درباره [[شجاعت]] عبدالله بن جبیر==
==[[نزول آیه]] درباره [[شجاعت]] عبدالله بن جبیر==
[[خداوند]] در [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و به راستی خداوند به وعده خود وفا کرد که (در جنگ احد) به اذن وی آنان را از میان برداشتید؛ تا اینکه سست شدید و در کار (خود) به کشمکش افتادید و پس از آنکه آنچه را دوست می‌داشتید به شما نمایاند سرکشی کردید؛ برخی از شما این جهان را و برخی جهان واپسین را» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.</ref>.
[[طبرسی]] در [[شأن نزول]] این [[آیه]] می‌نویسد: [[ابن عباس]] و [[براء بن عازب]] و [[حسن]] و [[قتاده]] گویند: این [[وعده]] در [[روز]] [[احد]] بود، زیرا [[مسلمانان]] [[مشرکان]] را می‌کشتند، تا زمانی که تیراندازان، سنگر خود را خالی گزاردند و [[خالد]] از پشت به ایشان [[حمله]] کرد و [[عبدالله بن جبیر]] و همراهانش را کشت و مشرکان [[دل]] گرم شده، بازگشتند و مسلمانان را از عقب و جلو در میان گرفتند و هفتاد تن از مسلمانان [[شهید]] شدند و کسی ندا داد که [[محمد]]{{صل}} کشته شد. در این [[زمان]] خداوند بر [[مؤمنان]] [[منت]] نهاد و [[کفار]]، بازگشتند و آیه در این باره نازل شده است<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۲، ص۸۵۸. همچنین او در ذیل این قسمت از آیه {{متن قرآن|وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ}}؛ می‌نویسد: مراد، عبد الله جبیر و تیراندازان بودند که بر جای خود ثابت ماندند (ج۲، ص۸۵۹).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن جبیر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جبیر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۶۲-۶۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش