←شمایل و سجایای اخلاقی رسول خدا{{صل}}
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
==[[شمایل]] و [[سجایای اخلاقی]] [[رسول خدا]]{{صل}}== | ==[[شمایل]] و [[سجایای اخلاقی]] [[رسول خدا]]{{صل}}== | ||
[[عبدالله بن عمران]]، از قول مردی از [[انصار]] چنین نقل میکند که او از [[علی]]{{ع}} در [[مسجد کوفه]] درباره ویژگیهای بدنی رسول خدا{{صل}} پرسید، آن [[حضرت]] فرمود: "رسول خدا{{صل}} سپید چهره و رنگ رخسارش گلفام، چشمانش سیاه و درشت<ref>و مانند این بود که سرمه کشیده؛ بلاذری، ج۲، ص۱۹.</ref>، موهایش صاف و نرم و ریش آن حضرت انبوه، گونههایش کمگوشت و استخوانی و گردنش چون جام سیمین بود. زلف داشت. از زیر گلو تا زیر نافش، مویی چون [[نی]] رسته بود و هنگام [[راه رفتن]]، اندکی به جلو متمایل میشد، همچون کسی که از سرازیریها فرود میآید. هنگام برخاستن، چابک و سریع بود. هر گاه به سویی بر میگشت، با تمام [[بدن]] خود بر میگشت. دانههای عرق بر چهرهاش چون مروارید بود"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۹۰ ترجمه دامغانی؛ همچنین ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱؛ ابن هشام، ج۲، ص۴۲.</ref>. آن حضرت [[سبیل]] خود را کوتاه میکرد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۲.</ref>. موهای سرش نه صاف و نه پیچیده <ref>طبری، ج۳، ص۲۳.</ref>، و تا لالههای گوشش آویخته بود. صورتش چون [[خورشید و ماه]] گرد بود <ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۹.</ref>. بازوهایی سفید و مژگانی بلند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۸.</ref>، انگشتانی [[قوی]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و دست و پایی ورزیده داشت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۱۵.</ref> و در [[حمله]]، سخت [[متهور]] و دلیر بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۱۹.</ref>. [[هند بن ابیهاله]] گوید: رسول خدا{{صل}} دارای فخامت بود و رویش چون شب ماه چهارده میدرخشید. قامتش رسا، سرش بزرگ و... باریکی کف پایش خالی و کم گوشت بود. هنگامی که [[راه]] میرفت، با [[وقار]] حرکت میکرد و گامها را گشاده برمیداشت<ref>کوفی، ص۱۸؛ ترمذی، ص۱۹؛ طبرانی، کبیر، ج۲۲، ص۱۵۵.</ref>. | |||
در جریان [[هجرت]] آن حضرت به یثرب، [[ام معبد]] مشخصات ظاهری و شمایل رسول خدا{{صل}} را برای همسرش [[ابومعبد]] چنین [[وصف]] کرد: مردی دیدم با ظاهری سخت آراسته، چهرهای درخشان و [[اخلاقی]] بسیار [[پسندیده]]، نه [[بیماری]] داشت و نه اندامش بیتناسب بود. چهرهاش سخت گیرا و [[زیبا]] بود. چشمانی سیاه همراه با مژههایی بلند داشت. صدایش رسا، گردنش افراخته و ریشش انبوه و نسبتاً بلند و ابروانش پیوسته بود. هرگاه [[سکوت]] میکرد، وقاری خاص داشت و چون لب به سخن میگشود، بزرگ منشی و [[علو]] مرتبهاش آشکار میگردید. از دور سخت بامهابت و شکوهمند مینمود و از نزدیک، خوش محضر و شیرین گفتار. کلامش مختصر و [[پسندیده]] بود؛ نه کم و نه بیش گویی سخن او چون رشتههای گهر بود که پراکنده شود. متونه وسط القامه بود؛ نه بلند بود و نه کوتاه به چشم میآمد. شاخهای بود که اگر میان دو شاخه دیگر قرار میگرفت، از هر سه برازندهتر مینمود. دوستانی داشت که سخت شیفتهاش بودند. چون او سخن میگفت، آنها سکوت میکردند و گوش فرا میدادند و چون [[فرمان]] میداد، به اجرای آن مبادرت میکردند. فرمانش روان بود و به [[جان]] آن را میخریدند. نه اخمو بود و نه [[ستمگر]]؛ [[درود]] [[خدا]] بر او باد! [[ابو معبد]] گفت: [[سوگند]] به خدا که او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۴۳؛ ر.ک: طبری، ج۱۱، ص۵۷۸؛ مقریزی، ج۵، ص۲۰۵.</ref>. سپس ابو معبد به دنبال این توصیف [[آرزو]] کرد که اگر [[رسول خدا]]{{صل}} را دریابد، در شمار پاران ایشان درآید<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ برای آگاهی بیشتر از اوصاف ظاهری رسول خدا{{صل}} و، ر.ک: یعقوبی، ج۲، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱-۴۲.</ref> | در جریان [[هجرت]] آن حضرت به یثرب، [[ام معبد]] مشخصات ظاهری و شمایل رسول خدا{{صل}} را برای همسرش [[ابومعبد]] چنین [[وصف]] کرد: مردی دیدم با ظاهری سخت آراسته، چهرهای درخشان و [[اخلاقی]] بسیار [[پسندیده]]، نه [[بیماری]] داشت و نه اندامش بیتناسب بود. چهرهاش سخت گیرا و [[زیبا]] بود. چشمانی سیاه همراه با مژههایی بلند داشت. صدایش رسا، گردنش افراخته و ریشش انبوه و نسبتاً بلند و ابروانش پیوسته بود. هرگاه [[سکوت]] میکرد، وقاری خاص داشت و چون لب به سخن میگشود، بزرگ منشی و [[علو]] مرتبهاش آشکار میگردید. از دور سخت بامهابت و شکوهمند مینمود و از نزدیک، خوش محضر و شیرین گفتار. کلامش مختصر و [[پسندیده]] بود؛ نه کم و نه بیش گویی سخن او چون رشتههای گهر بود که پراکنده شود. متونه وسط القامه بود؛ نه بلند بود و نه کوتاه به چشم میآمد. شاخهای بود که اگر میان دو شاخه دیگر قرار میگرفت، از هر سه برازندهتر مینمود. دوستانی داشت که سخت شیفتهاش بودند. چون او سخن میگفت، آنها سکوت میکردند و گوش فرا میدادند و چون [[فرمان]] میداد، به اجرای آن مبادرت میکردند. فرمانش روان بود و به [[جان]] آن را میخریدند. نه اخمو بود و نه [[ستمگر]]؛ [[درود]] [[خدا]] بر او باد! [[ابو معبد]] گفت: [[سوگند]] به خدا که او همان [[پیامبر]] [[قریش]] است<ref>بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۴۳؛ ر.ک: طبری، ج۱۱، ص۵۷۸؛ مقریزی، ج۵، ص۲۰۵.</ref>. سپس ابو معبد به دنبال این توصیف [[آرزو]] کرد که اگر [[رسول خدا]]{{صل}} را دریابد، در شمار پاران ایشان درآید<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۷۸؛ برای آگاهی بیشتر از اوصاف ظاهری رسول خدا{{صل}} و، ر.ک: یعقوبی، ج۲، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[منصور داداشنژاد|داداشنژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۱-۴۲.</ref> |