بدون خلاصۀ ویرایش
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[غزوه بنیقریظه]]، سومین [[جنگ]] [[پیامبر]]{{صل}} با [[یهودیان]] [[مدینه]] است که در [[سال پنجم هجرت]] اتفاق افتاد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.</ref>. [[یهودیان]] [[بنیقریظه]]، [[بنینضیر]] و [[بنیقینقاع]] از [[همپیمانان]] [[پیامبر]]{{صل}} به شمار میرفتند<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref> که هر سه [[قبیله]]، [[پیمان]] شکستند. | |||
براساس پیمانی که [[پیامبر]]{{صل}} با [[یهودیان]] منعقد کرده بود، آنان حق هیچگونه فعالیتی علیه [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] را نداشتند<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه بنیقریظه (مقاله)|غزوه بنیقریظه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.</ref>. | |||
==[[نقض پیمان]] [[بنیقریظه]]== | ==[[نقض پیمان]] [[بنیقریظه]]== | ||
در جریان [[جنگ خندق]]، بعد از استقرار [[قریش]] نزدیک [[مدینه]]، [[ابوسفیان بن حرب]] از [[حُیّ بن اخطب]] خواست نزد [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] برود و آنان را به [[پیمانشکنی]] و [[همکاری]] با [[سپاه قریش]] وادار کند. [[حُیّ بن اخطب]] سراغ [[کعب بن اسد]] [[رئیس]] [[قبیله]] [[بنیقریظه]] رفت. ابتدا [[کعب بن اسد]]، او را به حضور نپذیرفت و از [[پیمانشکنی]] با [[محمد]]{{صل}} [[هراس]] داشت؛ اما [[حیّ بن اخطب]] او را به [[نقض پیمان]] با [[پیامبر]]{{صل}} متقاعد کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۰- ۲۲۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۴-۴۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۰-۵۷۱.</ref>. خبر به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، حضرت [[سعد بن معاذ]] و [[سعد بن عباده]] را فرا خواند و آنان را برای اطلاع از صحت و سقم خبر، راهی [[قلعه]] [[بنیقریظه]] کرد. آن دو پس از مواجهه با [[بنیقریظه]]، به نقض عهدشان پی بردند و [[رسول خدا]]{{صل}} را به صورت محرمانه از موضوع با خبر کردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵- ۴۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۷۱-۵۷۲.</ref>. | |||
انتشار [[پیمانشکنی]] [[بنیقریظه]] به شدت، [[روحیه]] [[مسلمانان]] را به هم ریخت و آنان را مضطرب کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۵۹.</ref>. این [[ترس]] و [[اضطراب]] [[مسلمانان]] در [[آیه]] 10 [[سوره احزاب]] به خوبی به تصویر کشیده شده است: {{متن قرآن|إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا}}<ref>«هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید» سوره احزاب، آیه ۱۰.</ref>. | |||
[[حضرت محمّد]]{{صل}} برای کاستن از شدت [[خوف]] [[مسلمانان]]، [[سلمة بن اسلم]] را با دویست [[رزمنده]] و [[زید بن حارثه]] را با سیصد [[رزمنده]] بر [[حفاظت]] [[مدینه]] گماشت که آنان نیز تکبیر گویان تا صبح از [[مدینه]] محافظت میکردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۶.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[غزوه خندق (مقاله)|غزوه خندق]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۷۴-۱۷۵.</ref> | |||
==محاصره بنی قریظه و تسلیم شدن آنها== | |||
بعد از پایان [[جنگ خندق]]، [[پیامبر]]{{صل}} به [[دستور خداوند]]، سپاهی را به پرچمداری [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} به سمت قلعههای [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] [[فرماندهی]] کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۸۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} لوای خود را به ایشان سپرد. سپس به [[بلال]] [[امر]] فرمود تا ندا دهد [[مسلمانان]] [[نماز عصر]] را جز در محله [[بنیقریظه]] به جا نیاورند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۷.</ref>. بعد از مدتی، قلعهها محاصره شد. محاصرهای که ۱۵ روز<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۶.</ref> و بنا بر [[نقلی]] دیگر ۲۵ روز به طول انجامید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۵.</ref>. سرانجام [[یهودیان]] [[بنیقریظه]]، خواستار [[مذاکره]] و [[صلح]] با [[مسلمانان]] شدند. | |||
[[یهودیان]] [[بنیقریظه]] که در محاصره شدیدی بودند و همه راهها را به روی خود بسته میدیدند، از "[[ابیلبابه بن عبدالمنذر]]" به عنوان [[خیرخواهی]]، درخواست [[مشورت]] کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.</ref>. [[ابیلبابه بن عبدالمنذر]] از [[مسلمانان]] بود و همراه خانوادهاش نزد [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] [[زندگی]] میکردند. او از [[همپیمانان]] [[یهود]] به شمار میرفت. وی به آنان گفت: "اگر [[تسلیم]] شوید، بدانید که [[حکم]] [[پیامبر]]{{صل}} درباره شما (با اشاره به گردن خویش) این است"؛ ولی از گفته خود پشیمان شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۶-۵۰۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. [[ابیلبابه بن عبدالمنذر]] در حالی که {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون}} میخواند و با خود میگفت: "به [[خدا]] و رسولش [[خیانت]] کردم" از [[قلعه]] [[بنیقریظه]] بیرون آمد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.</ref>. او بدون اینکه پیش [[رسول خدا]]{{صل}} برود به [[مسجد]] رفت و خود را با طناب به ستونی بست تا یا بمیرد یا [[خداوند]]، توبهاش را بپذیرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. [[یهودیان]] در امر خود به [[مشورت]] پرداختند. برخی پیشنهاد [[مسلمان]] شدن و برخی دیگر پیشنهاد [[جزیه]] را مطرح کردند؛ امّا هیچ کدام مورد قبول واقع نشد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۳.</ref>. سرانجام [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] که [[ترس]] شدیدی سراسر وجودشان را فرا گرفته بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۵.</ref>، [[حکم]] [[پیامبر]]{{صل}} را پذیرفتند و [[تسلیم]] شدند<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه بنیقریظه (مقاله)|غزوه بنیقریظه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.</ref>. | |||
==حکم بنی قریظه== | |||
[[پیامبر]]{{صل}} "[[محمد بن مسلمه]]" را بر آنان گمارد، سپس مردانشان را با کتف بسته در محلی نگه داشتند، [[زنان]] و بچهها را نیز در گوشهای دیگر جمع کردند آنان "[[عبدالله بن سلام]]" را [[مسئول]] آنان قرار دادند و کالاها، اثاث، لباسها و تمام سلاحها را گردآوری کردند. بیش از ۱۵۰۰ [[شمشیر]]، ۳۰۰ [[زره]]، ۲۰۰۰ نیزه و ۱۵۰۰ سپر جمعآوری شد. احشام بسیاری نیز در میان [[غنایم]] وجود داشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۰۹-۵۱۰.</ref>. [[قبیله]] "[[اوس]]" که در [[دوران جاهلیت]] از [[همپیمانان]] [[بنیقریظه]] به شمار میرفت، [[اعتراض]] کردند و به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: همانگونه که [[یهودیان بنیقینقاع]] را به [[عبدالله بن ابی]] [[منافق]] بخشیدی، [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] را نیز بر ما ببخش و همانند [[بنینضیر]]، بر آنان [[حکم]] کن تا پس از [[تسلیم]] سلاحها و املاک از [[مدینه]] بیرون بروند". [[پیامبر]]{{صل}}، نتیجه را بر [[حکمیت]] "[[سعد بن معاذ]]" ـ بزرگ اوسیان ـ واگذار کرد؛ معترضان نیز استقبال کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم الملوک، ج۲، ص۵۸۶-۵۸۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. [[سعد بن معاذ]] در حالی که مجروح بود، [[حکم]] به [[قتل]] جنگجویان، [[اسارت]] [[زنان]] و تقسیم [[اموال]] [[بنیقریظه]] کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۰.</ref>. بدین ترتیب، جمعیتی بالغ بر ۷۵۰ نفر<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲.</ref> و به [[نقلی]] بین ۸۰۰ ـ ۹۰۰ نفر<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۱.</ref> از [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] به [[جرم]] خیانتشان گردن زده شدند. [[پیامبر]]{{صل}} درباره [[حکم]] [[سعد بن معاذ]] فرمود: "به [[تحقیق]] به [[حکم]] [[خداوند متعال]] [[حکم]] کرد، حکمی که از فراز آسمانهای هفتگانه مشخص شده بود"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۲.</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} در طول [[محاصره]] [[بنیقریظه]]، "[[ابن اممکتوم]]" را به عنوان [[جانشین]] خود در [[مدینه]]، [[انتخاب]] کرده بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه بنیقریظه (مقاله)|غزوه بنیقریظه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۰-۱۴۲.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |