بحث:غزوه بنیقریظه
جنگ بنیقریظه
در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگی میکردند: «بنی قریظه»، بنی النضیر و بنی قینقاع. هر سه گروه با پیامبر اسلام(ص) پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکاری و به نفع آنها جاسوسی نکنند، و با مسلمانان همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند ولی طایفۀ «بنی قینقاع» در سال دوم هجرت و طایفۀ «بنی نضیر» در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانهای پیمان خود را شکستند و به مبارزۀ رویاروی با پیامبر(ص) دست زدند، سرانجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند. بنی قینقاع به سوی «اذرعات» شام رفتند، و «بنی نضیر» قسمتی به سوی «خیبر» و بخشی به سوی «شام» رانده شدند. بنابراین در سال پنجم هجرت که غزوۀ «احزاب» رخ داد، تنها طایفۀ «بنی قریظه» در مدینه باقی مانده بودند، آنها در این میدان پیمان خود را شکستند، به مشرکان عرب پیوستند و به روی مسلمانان شمشیر کشیدند.
پس از پایان غزوۀ احزاب و عقبنشینی رسوای قریش و غطفان و سایر قبائل عرب از مدینه، طبق روایات اسلامی پیامبر(ص) به منزل بازگشت و لباس جنگ از تن درآورد و به شستشوی خویشتن مشغول شد، در این هنگام جبرئیل به فرمان خدا بر او وارد شد، و گفت: چرا سلاح بر زمین گذاردی؟ فرشتگان آمادۀ پیکارند، هم اکنون باید به سوی «بنی قریظه» حرکت کنی، و کار آنها یکسره شود. به راستی هیچ فرصتی برای رسیدن به حساب بنی قریظه بهتر از این فرصت نبود، مسلمانان گرم پیروزی، و بنی قریظه، گرفتار وحشت شدید شکست، و دوستان آنها از طوائف عرب خسته و کوفته و با روحیهای بسیار ضعیف در حال هزیمت به شهر و دیار خود بودند و کسی نبود که از آنها حمایت کند. به هر حال منادی از طرف پیامبر(ص) صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوی بنی قریظه حرکت کنید، مسلمانان به سرعت آمادۀ جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعههای محکم بنی قریظه را در حلقه محاصرۀ خود در آوردند. بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید مینویسند: آنچنان مسلمانان برای حضور در منطقۀ دژهای بنی قریظه عجله کردند که حتی بعضی از نماز عصرشان غافل شدند و به ناچار آن را بعداً قضا کردند، خداوند رعب و وحشت شدیدی به دلهای آنها افکند.[۱]
سه پیشنهاد
کعب بن اسد که از سران یهود بود، گفت: من یقین دارم که محمد(ص) ما را رها نخواهد کرد، تا با ما پیکار کند، من به شما یکی از سه پیشنهاد را میکنم هر کدام را خواستید برگزینید: پیشنهاد اولم این است که دست در دست این مرد بگذاریم و به او ایمان بیاوریم و از او پیروی کنیم؛ زیرا برای شما ثابت شده است که او پیامبر خدا است، و نشانههای او را در کتب خود مییابید در این صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود. گفتند: ما هرگز دست از حکم تورات بر نخواهیم داشت و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت. گفت: اکنون که این پیشنهاد را نپذیرفتید بیایید کودکان و زنان خود را با دست خود به قتل برسانید تا فکر ما از ناحیۀ آنها راحت شود! سپس شمشیر بر کشید و با محمد و یارانش بجنگیم، تا ببینیم خدا چه میخواهد؟ اگر کشته شدیم از ناحیۀ زن و فرزند نگرانی نداریم، و اگر پیروز شویم زن و فرزند بسیار است! گفتند ما این بیچارهها را با دست خود به قتل برسانیم؟! بعد از اینها زندگی برای ما ارزش ندارد. «کعب بن اسد» گفت حال که این را هم نپذیرفتید امشب شب شنبه است محمد(ص) و یارانش گمان میکنند امشب حملهای نخواهیم کرد بیاییم آنها را غافلگیر کنیم، شاید پیروز شویم. گفتند این کار را هم نخواهیم کرد ما هرگز احترام شنبه را ضایع نمیکنیم. «کعب» گفت هیچ یک از شما از آن روزی که از مادر متولد شده حتی یک شب آدم عاقلی نبوده است! بعد از این ماجرا آنها از پیامبر(ص) تقاضا کردند «ابولبابه» را نزد آنان فرستد تا با او مشورت کنند.[۲]
خیانت ابولبابه
هنگامی که «ابولبابه» نزد آنان آمد زنان و بچههای یهود در مقابل او به گریه افتادند، او تحت تأثیر قرار گرفت، مردان گفتند: صلاح میدانی ما تسلیم حکم محمد(ص) شویم؟ ابولبابه گفت آری ولی در همین حال اشاره به گلوی خود کرد، یعنی همه شما را خواهد کشت! «ابولبابه» میگوید همین که از آنجا حرکت کردم به خیانت خود متوجه شدم به سوی پیامبر(ص) نیامد مستقیماً به مسجد رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت از جای خود حرکت نمیکنم تا خداوند توبه مرا بپذیرد. هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشید آن چنان که بیهوش به روی زمین افتاد خداوند توبه او را پذیرفت، این خبر به وسیله مؤمنان به اطلاع او رسید ولی او سوگند یاد کرد که من خود را از ستون باز نمیکنم تا پیامبر بیاید و مرا بگشاید. پیامبر آمد و او را گشود ابولبابه گفت برای تکمیل توبه خود، از تمام اموالم صرف نظر میکنم، پیامبر فرمود کافی است که یک سوم از اموالت را در راه خدا صدقه بدهی. سرانجام خداوند گناه او را بخاطر صداقتش بخشید[۳]. اما سرانجام یهود بنی قریظله ناچار بدون قید و شرط تسلیم شدند پیامبر(ص) فرمود آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ درباره شما حکم کند اجرا نمایم؟ (آنها راضی شدند).
«سعد بن معاذ» گفت: اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامتکنندگان حکم خدا را بیان کند. سعد هنگامی که از یهود مجدداً اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذیرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که پیامبر(ص) ایستاده بود کرد عرض کرد شما هم حکم مرا میپذیرید؟ فرمود: آری، گفت: من میگویم آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنی قریظه) باید کشته شوند، و فرزندان و زنانشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد، اما گروهی از آنان اسلام را پذیرفتند و نجات یافتند. و سرزمین مدینه برای همیشه از لوث وجود این اقوام منافق و دشمنان سرسخت لجوج پاک گردید. قرآن اشارۀ فشرده و دقیقی به این ماجرا میکند و خاطرۀ این ماجرا را به صورت یک نعمت و موهبت بزرگ الهی شرح داد. میفرماید: «خداوند گروهی از اهل کتاب را که از مشرکان عرب حمایت کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید»[۴]. از اینجا روشن میشود که یهود قلعههای خود را در کنار مدینه در نقطۀ مرتفعی ساخته بودند و بر فراز برجهای آنها به دفاع از خویشتن مشغول میشدند. سپس میافزاید: «خداوند در دلهای آنها ترس و رعب افکند». و سرانجام کارشان به جایی رسید که «گروهی را به قتل میرساندید و گروهی را اسیر میکردید و زمینها و خانهها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد»[۵]. این چند جمله فشردهای از تمام نتائج غزوۀ «بنی قریظه» است که گروهی از این خیانتکاران به دست مسلمانان کشته شدند، و گروهی به اسارت در آمدند و غنائم فراوانی از جمله زمینها و خانه و اموالشان به مسلمانان رسید.[۶]
نبرد بنی قُریظه
پس از رفتن احزاب، روشن بود که خیانت بنی قریظه و بیعت شکنی آنان قابل عفو و چشمپوشی نبود و خیانت آنان به مراتب از خیانت بنی قینقاع و بنی نضیر خطرناکتر و بزرگتر بود. پس از نبرد خندق، به امر الهی و با ابلاغ جبرئیل، به دستور رسول خدا(ص) مسلمانان به سوی سرزمین بنی قریظه رهسپار شدند و آنان را در محاصره گرفتند. پس از گذشت مدتی از محاصره، یهودیان پیشنهاد مذاکره دادند و از رسول خدا(ص) خواستند با آنان رفتاری همچون بنی نضیر داشته باشد. رسول خدا(ص) نپذیرفت و فرمود که باید به فرمان آن حضرت تسلیم شوند. اوسیان نیز از رسول خدا(ص) خواستند همان گونه که بنی قینقاع را به خزرجیان بخشیده، بنی قریظه را نیز به ایشان ببخشد. رسول خدا(ص) سرانجام حُکم درباره ایشان را به سعد بن معاذ، بزرگ قبیله اوس واگذاشت. سعد حکم کرد که مردان ایشان کشته، اموالشان تقسیم و فرزندان و زنانشان اسیر شوند[۷].
درباره شمار کشتههای بنی قریظه اختلاف است. تعداد آنها را از چهارصد تا نهصد نفر گفتهاند که به نظر میرسد در این زمینه مبالغه شده است[۸]. علامه جعفر مرتضی عاملی با بررسی آمارها با استناد به کل جمعیت بنی قریظه و نیز ظرفیت جغرافیایی مکان حضور ایشان، تعداد مردان جنگی آنان را بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر تخمین زده است[۹]. قتل مردان جنگی بنوقریظه با توجه به عظمت خیانتشان سزای خیانت ایشان بود.
اعدام دسته جمعی یهودیان بنی قریظه را سیرهنویسان و تاریخ نگاران متقدم نوشتهاند، ولی برخی نویسندگان معاصر در صحت آن تردید کردهاند[۱۰]. این عده با توجه به عطوفت و بخشش رسول خدا(ص) که سیره آن حضرت بود و نیز وسعت محدود قلعه که سکونت تعداد زیاد خانوار را در آن میسور نمیساخت، در چنین آماری تردید کردهاند؛ به ویژه که در این حادثه، رهبران و بزرگان بنی قریظه پیمان شکنی کردند و دیگران را به این اقدام واداشتند. ضمن آنکه رفتار با اسیران بر اساس آیات قرآن، گرفتن فدیه یا آزاد کردن ایشان است[۱۱].
وجود حادثهای شبیه حادثه کشتار بنی قریظه در تاریخ یهود، تردید در وقوع حادثه بدان گونه که سیره نویسان کهن ثبت کردهاند را افزایش میدهد و احتمال آمیخته شدن تاریخ قدیم یهود با تاریخ جدید آن را تقویت میکند؛ زیرا در تاریخ قدیم یهود، از حادثه قلعه مساده (= ماساده) یاد شده که اشتراکاتی در اجزا و جزئیات داستان، مانند تعداد کشته شدگان و پیشنهاد یهودیان مبنی بر کشتن زنان و فرزندان خویش، با داستان بنی قریظه دارد. در ساختن و پرورش این داستان بدین گونه، رقابتهای قبیلهای میان اوس و خزرج نیز بیتأثیر نبوده است. ضمن آنکه شجاع نشان دادن یهودیان در این ماجرا و عدم تزلزل در دین خود حتی در صورت مشاهده مرگ، میتواند از برساختههای اخباریان یهودی تازه مسلمان باشد که در این زمینه مشغول فعالیت و نگارش بودند[۱۲].[۱۳]
غزوه بنیقریظه
یهودیان بنیقریظه که با پیغمبر اسلام(ص) بر همزیستی مسالمتآمیز عهد بسته بودند، در پی حرکت احزاب پیمان خود را شکستند و به آنان پیوستند قرار بود با هجوم احزاب از شمال به مدینه، بنیقریظه نیز از جنوب جبههای بگشاید. از این رو بود که رسول خدا(ص) بخشی از نیروهای اسلام را مأمور ساخت تا در برابر هجوم احتمالی یهود بنیقریظه صفآرایی کنند. از عقب نشستن احزاب و بازگشت مسلمانان به شهر، رسول خدا(ص) نماز ظهر را به جا آورد. آنگاه بلال از سوی آن حضرت اعلام کرد که هر کس مطیع خدا و رسول است، باید نماز عصر را در کنار قلعههای بنیقریظه بگزارد. بنابراین، همان سپاهی که برای جنگ با احزاب فراهم شده بود، به سوی بنیقریظه حرکت کرد. پیغمبر اکرم(ص)، علی(ع) را احضار کرد و پرچم را به او داد[۱۴]. این پرچم پس از بازگشت از خندق همچنان به حال خود بود و هنوز آن را باز نکرده بودند. پیغمبر علی(ع) را با سی تن از خزرج به سوی بنیقریظه فرستاد و به او فرمود: «ببین آیا آنان در قلعههای خود فرود آمدهاند یا نه». ابوقتاده که همراه علی(ع) بود، میگوید: همین که به جایگاه بنینضیر رسیدیم، آنان خطر را دریافتند. علی(ع) پرچم را در پای حصارشان برافراشت. یهودیان از حصارهای خود خطاب به ما، دهان به دشنام پیغمبر خدا گشودند و ما سکوت کردیم و تنها گفتیم میان ما و شما شمشیر است. در این هنگام رسول خدا(ص) رسید. چون علی(ع) آن حضرت را دید، به من دستور داد از پرچم پاسداری کنم و خود پیش پیامبر رفت؛ زیرا دوست نداشت رسول خدا(ص) دشنام آنان را بشنود و ماجرا را برای آن حضرت بازگفت[۱۵]. پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «آنان را واگذار که به زودی خداوند ما را بر ایشان چیره میسازد. آن خدایی که تو را بر عمروبن عبدود پیروز کرد، خوارت نمیکند. اینجا درنگ کن تا مردم گرد آیند. تو را به یاری خداوند بشارت میدهم؛ زیرا خدای تعالی مرا با پدید آوردن ترس در دل دشمن یاری فرموده است». از امیرمؤمنان(ع) نقل است که فرمود: مردم پیرامون من گرد آمدند. من به راه افتادم تا به نزدیکی دیوارها رسیدم. یهودیان از بالای دیوار سرکشیدند و چون من را دیدند، یک تن از آنان فریاد زد: «قاتل عمرو به سوی شما آمد». برخی دیگر نیز فریاد برآوردند و چنین گفتند و هشدار دادند. خداوند ترس را در دل آنان نشانیده بود. شنیدم که کسی از آنان میگفت: «علی عمرو را کشت! علی شاهبازی را شکار کرد! علی پشتی را شکست! علی چه کاری را استوار کرد! علی چه پردهای را درید!» با خود گفتم: «سپاس خدایی را که اسلام را پیروز کرد و شرک و بتپرستی را ریشهکن ساخت». آنگاه که به سوی بنیقریظه رهسپار شدم، پیغمبر فرمود: «به برکت و امید خدا برو؛ زیرا که خداوند نوید زمینها و خانههای آنان را به شما داده است». با یقین و اطمینان کامل به یاری خداوند عزوجل به سوی آنان حرکت کردم تا جایی که پرچم را در پای دیوار قلعه به زمین زدم و...[۱۶].
درباره سرنوشت بنیقریظه، برخی منابع تاریخی، از داوری سعد معاذ سخن گفته و آوردهاند که همه مردان بالغ یهودی را کشته و زنان و کودکان را اسیر ساخته و اموال را مصادره کردهاند. برخی از آنها نقل کردهاند که علی(ع) و زبیر ششصد یا نهصد تن از آنان را کشتند. ولی موضوع داوری و سهم علی(ع) در کشتار اسرای بنیقریظه مورد تردید و خدشه برخی محققان و صاحبنظران معاصر است که با ادله محکم آن را رد کردهاند یا زیر سؤال بردهاند[۱۷].[۱۸]
پانویس
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۲۴.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۲۵.
- ↑ آیه ۱۰۲ سوره توبه در این باره نازل شد. ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیدهای را با کار ناپسندی دیگر آمیختهاند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.
- ↑ ﴿وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا﴾ «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا * وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا﴾ «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید * و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۶۲۶.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۱؛ ابن زنجویه، الاموال، ص۱۴۳.
- ↑ ر.ک: منتظرالقائم، تاریخ اسلام، ص۲۰۰.
- ↑ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم(ص)، ج۱۳، ص۱۴۹.
- ↑ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۹۴، عرفات، ولید، «نقد و بررسی گزارش اعدام مردان بنی قریظه»، ترجمه مصطفی صادقی، اصل نوشتار ولید عرفات توسط ترکی بن فهد آل سعود در مجلة الجمعیة التاریخیة السعودیة (سال سوم، ش۵) به چاپ رسیده است. مصطفی صادقی آن را ترجمه و از سایت کتابخانه تخصصی اسلام و ایران قابل دسترسی است.
- ↑ ﴿فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً...﴾ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید.».. سوره محمد، آیه ۴.
- ↑ صادقی، پیامبر و یهود حجاز، ص۱۸۱.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۸۲.
- ↑ ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۴۴؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۳۷۶؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۷۱.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۲، ص۳۷۷.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۹۷.
- ↑ ر.ک: شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۸۸.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «امام علی در عهد پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۱۷۳.