بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابولهب در قرآن | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابولهب در قرآن]] - [[ابولهب در معارف و سیره رضوی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
==نسب== | ==نسب== | ||
[[عبدالعزی بن عبدالمطلب بن هاشم]]، مکنی به ابا عتبه<ref>المعارف، ص۱۲۵.</ref> [[عموی پیامبر]]{{صل}} و از [[دشمنان]] سرسخت او<ref>البدء والتاریخ، ج۴، ص۱۵۵.</ref> | |||
مادرش لُبنی از بنی خُزاعه<ref>المعارف، ۱۱۹.</ref> و همسرش اَروی یا عوراء، مشهور به ام جمیل دختر [[حرب بن امیه]] و [[خواهر]] [[ابوسفیان]] بود<ref>السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۶۶؛ تفسیر ابنکثیر، ج۴، ص۶۰۳.</ref>. در اینکه چرا ابولهب خوانده شده، [[اختلاف]] است. [[ابنسعد]] بر آن است که [[عبدالمطلب]] وی را به جهت [[زیبایی]] و برافروختگی چهره چنین نامیده<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۴، ص۶۳؛ المعارف، ص۱۲۵.</ref> و برخی برای وی [[فرزندی]] بهنام لهب ذکر کردهاند<ref>الخصائص الکبری، ج۱، ص۲۴۴.</ref>؛ اما بر پایه روایتی، [[خداوند]] او را به این [[کنیه]] خوانده<ref>زاد المعاد، ج۲، ص۳۳۸.</ref>؛ چون [[عاقبت]] او با [[آتش]] است<ref>الکشاف، ج۴، ص۸۱۴.</ref>. گویا در میان [[مردم]] زمان خویش، بیشتر به [[کنیه]] اباعتبه خطاب میشدهاست<ref>اعلام النبوه، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. | |||
از [[زندگی]] ابولهب، [[پیش از بعثت]] [[پیامبر]]{{صل}} اطلاعی در دست نیست. فقط برخی آوردهاند: او کنیزش [[ثویبه]] را که ولادت [[فرزند]] برادرش [[عبدالله]]، ([[محمد]]) را به او [[بشارت]] داده بود، [[آزاد]] ساخت <ref>التحفة اللطیفه، ج۱، ص۸.</ref>؛ شاید از آن رو که او نیز چون دیگران به [[انتظار]] قدوم کسی بود که [[نسل]] [[عبدالله]] را تداوم بخشد. برابر روایتی، شبی [[پیامبر]]{{صل}} به [[خواب]] دید که فریاد العطش ابولهب در [[دوزخ]] بلند است؛ اما از انگشت ابهامش [[آب]] مینوشد. چون [[راز]] آن پرسید، گفت: به آن جهت که [[ثویبه]] را بهسبب ولادت تو [[آزاد]] کردم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹.</ref>. برخی این حکایت را نشان [[لطف]] [[پروردگار]] و بزرگی [[رسول خدا]] دانستهاند که حتی سرسختترین [[دشمن]] [[حضرت]]، فقط به بهانه عملی کوچک که در [[حق]] آن [[حضرت]] انجام داد، مشمول [[رحمت]] [[حق]] قرار گرفت و از آن بهرهمند شد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۲۲ـ۲۲۳.</ref>؛ ولی برخی از معاصران در صحت این خبر تردید کرده، بهویژه که بر پایه دیگر [[اخبار]]، [[آزادی]] [[ثویبه]] تا نزدیکیهای [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} هنوز تحقق نیافته بود و حتی چون [[خدیجه]] در صدد خریدن و [[آزاد]] کردنش بر آمد، ابولهب [[همراهی]] نکرد<ref>الصحیح من سیرةالنبی، ج۲، ص۸۰؛ انسابالاشراف، ج۱، ص۹۵ـ۹۶؛ الطبقات، ج۱، ص۸۷.</ref>؛ به هر روی، [[ثویبه]] اندک زمانی دایگی این [[کودک]] را برعهده گرفت و از همین طریق، [[پیامبر]] با [[حمزه]]، [[جعفر]] و [[ابوسلمه]] [[برادر]] شد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹.</ref>. گفتهاند: ابولهب، هنگام [[رحلت]] [[عبدالمطلب]]، داوطلب [[سرپرستی]] [[فرزند]] [[عبدالله]] شد؛ اما [[عبدالمطلب]] با این سخن که شَر خود را از او بازدار، از سپردن [[محمد]] نوجوان به او خودداری کرد<ref>مناقب، ج۱، ص۶۲.</ref>. | |||
ابولهب در هنگامه [[بعثت پیامبر]]{{صل}} به شرکت در [[سرقت]] دو آهوی زرین که بر در [[کعبه]] [[نصب]] شده بود، با [[شهادت]] یکی از سارقان متهم شد و مورد پیگرد قرار گرفت<ref>المنتظم، ج۲، ص۱۵.</ref> و به ناچار نزد داییهای خویش، در تیره [[بنیخزاعه]]، پناهنده شد<ref>السیرة الحلبیه، ج۱، ص۵۶.</ref>. گویا [[ازدواج]] دو فرزندش عتبه و معتب، با دو دختر [[رسول خدا]]، [[رقیه]] و [[امکلثوم]]، در همین دوره بود؛ گرچه اقوال دیگری نیز در این باره وجود دارد<ref>الاصابه، ج۸، ص۴۶۰ـ۴۶۱؛ البدایة والنهایه، ج۳، ص۲۴۴.</ref>. | |||
ابولهب از دارایان<ref>کشفالاسرار، ج۱۰، ص۶۵۷؛ البرهان، ج۵، ص۷۸۸.</ref> و متولیان بتان در [[مکه]] بود<ref>رجال انزل الله فیهم قرآنا، ج۷، ص۹۶.</ref> و وقتی [[افلح بن نضر شیبانی]]، متولی [[عزی]]، در بستر [[مرگ]] درباره [[آینده]] آن ابراز [[نگرانی]] کرد، ابولهب به او دلداری داد و [[متعهد]] شد که آن را رها نکند. بدین طریق، مدتی سدانت [[عزی]] را برعهده گرفت. در این هنگام به هرکس میرسید، میگفت: اگر [[عزی]] [[پیروز]] شود، من با خدمتی که به او کردهام در امانم و اگر [[محمد]] بر آن [[پیروز]] شود که نمیشود، [[برادر]] زادهام است<ref>المغازی، ج۳، ص۸۷۴.</ref>. | |||
ابولهب پس از [[بعثت پیامبر]]{{صل}} برخلاف [[سنت]] [[عربی]]، به [[سیره]] [[خاندان]] خویش عمل نکرد و بهرغم [[همراهی]] بنیعبدالمطلب با [[رسول خدا]]، او به دیگر تیرههای [[قریش]] پیوست و از در [[دشمنی]] و ستیزگی با [[پیامبر]] درآمد و به شیوههای گوناگون به [[آزار]] [[حضرت]] پرداخت<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۵ـ۴۱۶.</ref> از جمله بر سر [[رسول خدا]] شکمبه و خاشاک میریخت<ref>الکامل، ج۲، ص۷۰.</ref>. این عمل، [[خشم]] دیگر [[بنیهاشم]] را برمیانگیخت؛ چنانکه روزی [[حمزه]] با [[مشاهده]] چنین صحنهای از سر [[خشم]]، خار و خاشاک را بر سر ابولهب افکند<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷ـ۱۴۸.</ref>. ابولهب برای جلوگیری از [[نفوذ]] [[کلام پیامبر]]{{صل}} در پی او حرکت و دروغگویش خطاب میکرد<ref>السیر و المغازی، ص۲۳۲.</ref>. او را ساحر<ref>مجمع البیان، ج۷، ص۳۲۲.</ref>، شاعر<ref>مناقب، ج۱، ص۷۷.</ref>، و کاهن میخواند<ref>البحر المحیط، ج۷، ص۵۸.</ref> و دیگران را نیز از گرویدن به او و [[اسلام]] بازمیداشت<ref>البدایة والنهایه، ج۳، ص۱۱۱.</ref> و حتی یک بار او و همسرش به تحریک دیگران، بر آن شده بودند تا [[پیامبر]] را از پای در آورند که بر جای خشک شدند و به دعای [[حضرت]] به حرکت درآمدند<ref>اعلام النبوه، ج۱، ص۱۳۰.</ref>. | |||
[[انگیزه]] [[دشمنی]] ابولهب با [[پیامبر]]{{صل}} در کتابهای [[تاریخی]]، گوناگون آمده است. برخی [[دفاع]] از [[بتها]] را عامل اصلی دانستهاند؛ چنانکه خود به [[هند]] ([[همسر]] [[ابوسفیان]]) میگوید: با رد [[دعوت]] [[محمد]]، [[لات]] و [[عزی]] را [[یاری]] کردم<ref>البدایة والنهایه، ج۳، ص۶۹.</ref>. شاید [[همراهی]] با همسرش را که در پی [[ریاست]] [[برادر]] خویش [[ابوسفیان]] بود، بتوان [[انگیزه]] این [[دشمنی]] ذکر کرد؛ چرا که تثبیت [[مقام پیامبر]]{{صل}} موقعیت وی را به مخاطره میافکند؛ ولی برخی، آن را تا سر حد خصومتی شخصی فرو کشیدند و گفتند: روزی ابولهب و [[ابوطالب]] کشتی میگرفتند. ابولهب او را بر [[زمین]] افکند و روی سینهاش نشست. در این هنگام، [[پیامبر]]{{صل}} به [[یاری]] [[ابوطالب]] شتافت و به او کمک کرد تا بر فراز آید، و وقتی ابولهب به او گفت که من نیز عموی تو هستم. چرا او را [[یاری]] کردی؟ [[حضرت]] گفت: چون او نزد من از تو محبوبتر است، و همین امر موجب [[دشمنی]] و [[خشونت]] او با [[پیامبر]] شد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷.</ref>؛ اما گویا داعیه [[سروری]] [[قریش]] و [[ریاست]] [[مکه]] که در [[خاندان]] [[عبدالمطلب]]، کم و بیش به آن چشم داشتند، [[انگیزه]] اصلی او بود؛ بهویژه که وی از یک سو در پیوندی سببی به تیره [[بنیامیه]] [[ارتباط]] مییافت<ref> السیرة الحلبیه، ج۱، ص۴۶۶.</ref> که در رقابت با [[بنیهاشم]] کوششی بیوقفه داشتند، و از دیگر سو، در پیوندی نسبی، ازطرف [[مادر]] با تیره بنیخزاعه<ref>المعارف، ص۱۱۹.</ref> که خود زمانی [[ریاست]] [[مکه]] و [[کعبه]] را عهدهدار بودند، پیوند داشت. [[مشرکان]] نیز وی را از همین زاویه تحریک میکردند<ref>اعلام النبوه، ج۱، ص۱۳۰؛ مناقب، ج۱، ص۱۷۵.</ref>. [[بدیهی]] است که روی کار آمدن [[پیامبر]] و توسعه امر [[نبوت]]، مسیر [[ریاست]] را به هم میزد و این امر خوشایند او نبود؛ به هر روی، [[دشمنی]] ابولهب با [[رسول خدا]] به آن حد بود که [[پیامبر]]{{صل}} میفرمود: من بین دو [[همسایه]] بد، ابولهب و [[عقبة بن ابیمعیط]] قرار گرفتهام؛ چون هرگاه کثافاتی بیابند، بر در [[خانه]] من میریزند<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۵۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸.</ref>. [[دشمنی]] او با [[پیامبر]]{{صل}} بهگونهای بود که چون [[حضرت]] در [[یومالانذار]] خواست براساس امر الهیِ: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[خویشاوندان]] خود را جمع و [[پیام]] [[خدا]] را [[ابلاغ]] کند، برخی از [[زنان]] [[بنیهاشم]] از [[رسول خدا]] خواستند تا ابولهب را به آن جمع [[دعوت]] نکند<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۴.</ref> و چون به آن مجلس فرا خوانده شد، با دیدن [[کرامت]] [[پیامبر]]{{صل}} که با اندک [[غذا]] و شربت آماده شده بهوسیله [[علی]]{{ع}} همه را سیر و سیراب کرد، پیش از [[سخن پیامبر]]{{صل}} روی به بنیعبدالمطلب کرد و گفت:[[محمد]] شما را [[جادو]] کرده<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۵۴۲.</ref> و بدینگونه مانع [[انذار]] [[حضرت]] شد، و هنگام [[دعوت عمومی]]، چون [[پیامبر]] بر فراز [[کوه صفا]]<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۵۶ـ۱۵۷.</ref> یا [[مروه]]<ref>الطبقات، ج۱، ص۶۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷.</ref> رفت و از [[مردم]] خواست تا خدای واحد را بپرستند، [[حضرت]] را از اینکه آنان را برای چنین پیامی به آنجا کشانده، [[نفرین]] کرد که [[خداوند]] در پاسخ او، [[سوره مسد]] را فرو فرستاد و نفرینی [[ابدی]] را برای او ثبت کرد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۱.</ref>. | |||
با [[نزول]] این [[سوره]]، [[دشمنی]] ابولهب با [[پیامبر]] و [[اسلام]] شدت یافت و رسماً با دیگر سران [[مشرک]] [[قریش]] همدست شد<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۵۷.</ref> و برای آزردن و به [[سختی]] انداختن [[حضرت]]، پسرانش را به [[طلاق]] دادن [[دختران]] او وا داشت<ref>البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۷؛ الاصابه، ج۸، ص۴۶۱.</ref>؛ گرچه بر پایه روایتی، این [[پیامبر]]{{صل}} بود که [[دختران]] خویش را از آنان جدا ساخت؛ زیرا [[خداوند]] [[دوست]] نمیداشت دخترانش جز با [[اهل بهشت]] تزویج کنند<ref>معجم الصحابه، ج۳، ص۱۹۶.</ref>. ابولهب پس از آن در [[پیمان]] [[صحیفه]] بر ضد [[پیامبر]] و [[مسلمانان]] شرکت کرد و تنها فرد از بنیعبدالمطلب بود که در شعب، با آنان همراه نشد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۹؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۰.</ref> و پس از درگذشت [[ابوطالب]] که [[دشمنی]] [[قریش]] با [[پیامبر]]{{صل}} افزایش یافت، او در رأس آنان قرار گرفت<ref>البدء والتاریخ، ج۴، ص۱۵۴ـ۱۵۵.</ref>. | |||
بر اساس پارهای [[اخبار]]، وی پس از آنکه به [[ریاست]] [[بنیهاشم]] رسید، ابتدا [[حمایت]] خود را از [[رسول خدا]] اعلام کرد و گفت: ای پسر [[برادر]]! همان گونه که در زمان [[ابوطالب]] عمل میکردی، بکوش. به [[لات]] [[سوگند]] که از تو [[حمایت]] میکنم و در مقابل ابنغیطله که به [[رسول خدا]] [[اهانت]] کرده بود، ایستاد؛ اما پس از تحریک دیگر [[مشرکان]]، [[دست]] از [[حمایت]] او برداشت<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۶۴؛ البدایة والنهایه، ج۳، ص۱۰۶ـ۱۰۷.</ref>. | |||
ابولهب در [[توطئه]] [[دارالندوه]] نیز حاضر بود؛ اما به [[نقلی]]، چون [[تصمیم]] بر محاصره [[خانه]] [[پیامبر]] و [[هجوم]] به آنجا گرفته شد، وی آنان را از حمله شبانه بازداشت؛ زیرا در [[تاریکی]] نمیتوان اهل [[خانه]] را در [[امان]] دانست و خواست تا صبحگاه [[صبر]] کنند<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۲.</ref> و خود نیز تمام[[شب]] را به [[انتظار]] خروج [[پیامبر]]{{صل}} نشست<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۷۶ـ۱۷۷.</ref>. | |||
ابولهب پس از [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[مدینه]] تا [[جنگ بدر]]، دیگر نمودی ندارد و در این [[جنگ]] نیز که همه اشراف [[مکه]] حضور یافتند، شرکت نکرد<ref>المغازی، ج۱، ص۳۳؛ الاغانی، ج۴، ص۲۰۵.</ref> و به [[اصرار]] دیگران، فقط [[عاص بن هشام بن مغیره]]، [[برادر]] [[ابوجهل]] را در مقابل [[بخشش]] ۴ هزار درهم طلبی که از او داشت، به جای خویش فرستاد<ref>المغازی، ج۱، ص۳۳؛ البدایة والنهایه، ج۳، ص۲۰۳.</ref>. برخی علت عدم شرکت او را [[درماندگی]] و ناتوانیاش ذکر کردهاند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> و برخی دیگر، [[خواب]] عاتکه، خواهرش را مبنی بر [[شکست]] فضاحتبار [[مشرکان]]، علت اصلی دانستهاند<ref>الطبقات، ج۸، ص۳۶ـ۳۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۴؛ السیرةالحلبیه، ج۲، ص۳۷۷.</ref>؛ بههر حال وی با اینکه در [[جنگ]] نبود، [[اخبار]] آن را پیگیری میکرد<ref>البدایة والنهایه، ج۳، ص۲۴۲.</ref> و چون از زبان [[ابورافع]] شنید که در این [[جنگ]] [[فرشتگان]] [[یار]] [[مسلمانان]] بودند، سخت برآشفت و به شدت او را زد<ref>الطبقات، ج۴، ص۵۵؛ الاغانی، ج۴، ص۲۰۶.</ref>. | |||
ابولهب، پس از شنیدن خبر [[شکست]] [[مشرکان]] در [[بدر]]، پس از ۷<ref>الخصائص الکبری، ج۱، ص۳۴۳.</ref> یا ۹ روز<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۶.</ref> بر اثر [[بیماری]] پوستی درگذشت<ref>المعارف، ص۱۲۵.</ref>. فرزندانش از [[ترس]] سرایت [[مرض]]، از جنازهاش دوری جسته، در نهایت او را در بالای [[مکه]] کنار دیواری نهاده و از دور، بیآنکه لمسش کنند، بر او سنگ ریختند تا مدفون شد<ref>الاغانی، ج۴، ص۲۰۶.</ref>. [[ابنبطوطه]] در سفرنامه خویش از قبری در بیرون [[مکه]] یاد میکند که منسوب به ابولهب بود و [[مردم]] بر آن سنگ میزدند<ref>رحلة ابنبطوطه، ص۱۴۲.</ref>. [[ابنجبیر]] از دو [[قبر]] در سمت چپ باب العمرة خبر میدهد که میگفتند: از ابولهب و همسرش امجمیل است<ref>رحلة ابنجبیر، ص۸۸.</ref>. [[نسل]] ابولهب از طریق فرزندانش ادامه یافت. دو پسرش عتبه و معتب در [[فتح مکه]] به [[دعوت پیامبر]] [[مسلمان]] شدند<ref>الخصائص الکبری، ج۱، ص۴۳۹.</ref> و در [[حنین]] از ثابتقدمان بهشمار آمدند<ref>الطبقات، ج۶، ص۱۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۲.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابولهب (مقاله)|ابولهب]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم''']]، ج۲.</ref>. | |||
==ابولهب در [[شأن نزول]]== | ==ابولهب در [[شأن نزول]]== | ||
ابولهب از اعلام مصرح [[قرآن]] است. [[سوره مسد]] صریحاً در [[نفرین]] و [[زشت]] شماری او و همسرش نازل شد. | |||
در [[شأن نزول]] این [[سوره]] (با اختلافی اندک) آمده که چون [[پیامبر]]{{صل}} پس از نزولِ {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> [[دعوت]] از خویشاوندانش را آغاز کرد<ref>جامعالبیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۳۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۵۶ـ۱۵۷.</ref> یا برای [[دعوت عمومی]] بر فراز [[کوه صفا]] رفت<ref>البصائر، ج۶۰، ص۲۹۸؛ جامعالبیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۴۰.</ref> و پس از أخذ [[تأیید]] از [[مردم]] به [[راستگویی]]، [[پیام الهی]] را آشکار کرد، ابولهب از سر [[خشم]] به او گفت: "دستت زیانکار باد برای همین ما را [[دعوت]] کردی؟"<ref>{{عربی|تَبّاً لَكَ، أَ لِهَذَا دَعَوْتَنَا؟}}؛ جامع البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۳۹.</ref>. | |||
[[خداوند]] در پاسخ به این سخن، [[سوره مسد]] را فرو فرستاد: {{متن قرآن|تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ}}<ref>«توش و توان ابو لهب تباه و او نابود باد» سوره مسد، آیه ۱.</ref>. بخش اول در [[لعن]] و [[نفرین]] او و بخش دیگر گزارشی [[غیبی]] است و چون تحقق آن قطعی است، به صیغه ماضی آمده است<ref>تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۴۶۱.</ref>؛ بنابراین، قول به اینکه وجود فعل ماضی، [[دلیل]] بر [[نزول]] [[سوره]] پس از [[مرگ]] ابولهب است<ref>اعلام القرآن، ص۹۱.</ref>، چندان مدلل نمینماید؛ بههر حال، مراد [[آیه]] این است: [[عمل]] ابولهب که از دست بر میآید، سودی برای او نداشته<ref>جامع البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۳۸.</ref>، خودش نیز با افتادن در [[آتش]] زیانکار شد<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۱.</ref>. | |||
[[زمخشری]] مراد از تباب را نابودی دانسته و بر آن است که روزی ابولهب سنگی برداشت تا به [[پیامبر]]{{صل}} بزند؛ اما نتوانست و [[آیه]] اشاره به آن است<ref>الکشاف، ج۴، ص۸۱۳.</ref>. در زیانکاری دستان او، آرای دیگری نیز وجود دارد<ref>المغازی، ج۳، ص۸۷۴؛ انسابالاشراف، ج۱، ص۱۳۸؛ غرائبالقرآن، ج۶، ص۵۸۹.</ref>. | |||
{{متن قرآن|مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ}}<ref>«دارایی و دستاوردش به او سودی نبخشید» سوره مسد، آیه ۲.</ref>؛ به این معنا که اندوختهها و داراییهایش، وی را از [[عذاب]] [[جهنم]] [[حفظ]] نخواهند کرد<ref>تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۴۶۱.</ref> یا اینکه سرمایهها و آنچه از [[منافع]] چارپایان به او رسیده و بهدست آورده، برای او سودی ندارد<ref>الکشاف، ج۴، ص۸۱۴ـ۸۱۵.</ref>. برخی گفتهاند: مراد آن است که [[مال]] او و فرزندانش، بینیازش نمیکنند<ref>جامع البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۴۰.</ref> و [[عذاب الهی]] را از او دور نمیسازند<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۲.</ref>. [[میبدی]]، این [[آیه]] را در پاسخ آن سخن ابولهب میداند که گفته بود: اگر آنچه پسر برادرم میگوید، [[حق]] باشد، من همه اموالم را برای جانم فدیه میدهم<ref>کشف الاسرار، ج۱۰، ص۶۵۷؛ روض الجنان، ج۲۰، ص۴۵۶.</ref>. | |||
{{متن قرآن|سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ}}<ref>«زودا که در آتشی زبانهدار درآید» سوره مسد، آیه ۳.</ref>. او به [[آتش]] شدیدی در خواهد آمد که شعلههای آن، گرداگرد او را فرا میگیرد. [[طبرسی]] این [[آیه]] را [[دلیل]] بر [[صدق گفتار پیامبر]]{{صل}} میداند که از [[مرگ]] ابولهب در حال [[کفر]] خبر میدهد<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۲.</ref>. [[آلوسی]]، سین در {{متن قرآن|سَيَصْلَى}} را برای تأکید در [[وعید]] و حتمیت آن و تنوین در {{متن قرآن|نَارًا}} را نشان بزرگی [[آتش]] میداند<ref>روح المعانی، مج۱۶، ج۳۰، ص۴۷۱.</ref> و نکره آمدن {{متن قرآن|لَهَبٍ}} نیز برای بیان هیبت و ترسانگیزی آن است<ref>المیزان، ج۲۰، ص۳۸۵.</ref>. | |||
{{متن قرآن|وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ}}<ref>«و (نیز) همسرش در حالی که هیزمکش (دوزخ) است * ریسمانی از پوست تافته درخت خرما بر گردن اوست» سوره مسد، آیه ۴-۵.</ref>. این [[آیه]]، فرجام شوم و ناگوار [[همسر ابولهب]] را که در [[آزار پیامبر]]{{صل}} با شوهرش همدست بود، بیان میدارد. گفتهاند: امجمیل، شبانگاه خار و خاشاک بر سر راه [[رسول خدا]] میریخت تا او را بیازارد<ref>الکشاف، ج۴، ص۸۱۵.</ref> و [[آیه]] به آن اشاره دارد. برخی معتقدند: مراد آن است که او بین [[مردم]] به [[سخنچینی]] میپرداخت تا [[آتش]] [[دشمنی]] برانگیزد؛ درحالیکه در گردنش ریسمانی از لیف خرما بود و [[آیه]] نیز برای [[تحقیر]] او، وی را با چنین تصویری ارائه کردهاست<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۵۲.</ref>. شاید [[آیه]] بیان حال او در [[جهنم]] باشد؛ به این معنا که در پشت او هیمهای از چوب [[جهنم]] و در گردنش زنجیری از [[آتش]] است و وبال کار خویش را به گردن میکشد<ref>تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۴۶۲.</ref>. | |||
از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] است که هرکس [[سوره]] تبت را قرائت کند، امیدوارم که [[خداوند]] او و ابولهب را در یک [[خانه]] جمع نکند<ref>تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۴۶۲.</ref>. [[فخر رازی]] در این [[سوره]]، از سه [[خبر غیبی]] [[سخن]] بهمیان میآورد: | |||
#نابودی و زیانکاری ابولهب؛ | #نابودی و زیانکاری ابولهب؛ | ||
#بهره نبردن او از [[مال]] و [[فرزند]]؛ | #بهره نبردن او از [[مال]] و [[فرزند]]؛ | ||
#اهل [[آتش]] بودن او<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱.</ref>. | #اهل [[آتش]] بودن او<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱.</ref>. | ||
این [[سوره]] گذشته از آنچه بیان شد، از دیرباز مورد گفت و گوهای تفسیری فراوانی واقع شدهاست؛ بهویژه از این جهت که چرا [[خداوند]]، برخلاف [[سوره کافرون]]، [[پیامبر]]{{صل}} را به گفتن و [[نفرین]] کردن، [[مأمور]] نکرده و خود به [[دفاع]] از [[حضرت]] برخاسته است؟ و اینکه آیا این [[سوره]]، زمینه [[ایمان آوردن]] ابولهب را مسدود نمیکند و او را در کفرش مجبور نمیسازد؟...<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۶۸ـ۱۶۹.</ref>. در پاسخ به سؤال دوم برخی از [[مفسران]] گفتهاند: تعلق قضای حتمی [[الهی]] به [[افعال]] اختیاری [[انسان]]، باعث بطلان [[اختیار]] نمیشود؛ چون فرض این است که فعل و [[اراده الهی]] به فعل اختیاری [[انسان]] تعلق گرفته و اگر فعل [[انسان]] به [[اختیار]] خود او صادر نشود باعث میشود [[اراده خداوند]] از مرادش [[تخلف]] پیدا کند و این محال است<ref> المیزان، ج۲۰، ص۳۸۵.</ref>. به عبارت دیگر، [[خداوند]] میداند که هر کس با استفاده از [[اختیار]] و آزادیاش چه کاری را انجام میدهد؛ مثلاً در [[آیات]] مورد بحث [[خداوند]] از آغاز میدانسته که ابولهب و همسرش با میل و [[اراده]] خود هرگز [[ایمان]] نمیآورند نه با [[اجبار]] و [[الزام]]. به تعبیر دیگر عنصر [[آزادی]] [[اراده]] و [[اختیار]] نیز جزء معلوم [[خداوند]] بوده، او میدانسته است که [[بندگان]] با [[صفات]] [[اختیار]] و با [[اراده]] خویش چه عملی را انجام میدهند؛ بنابراین، چنین [[علمی]] و خبر دادن از چنان آیندهای تأکیدی است بر مسأله [[اختیار]]، نه دلیلی بر [[اجبار]]<ref>نمونه، ج۲۷، ص۴۲۴.</ref>. | |||
بههر حال، [[نزول]] این [[سوره]]، به دیگران نشان داد که نزد [[خدا]] و در امور [[دین]]، هرگز به [[خویشاوندی]] توجه نمیشود<ref>الفرقان، ج۲۰، ص۵۰۱.</ref>؛ افزون بر این، [[مفسران]] در ذیل آیاتی چند، از ابولهب [[سخن]] بهمیان آوردهاند: | |||
#در ذیل [[آیات]] {{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref>«از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.</ref> آوردهاند: ابولهب یکی از مسخرهکنندگان بود که [[خداوند]] [[وعده]] داد تا [[پیامبر]]{{صل}} را از [[شر]] آنان [[کفایت]] کند<ref>مناقب، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۷؛ الکامل، ج۲، ص۷۰؛ الدرر، ج۱، ص۴۷.</ref>؛ | #در ذیل [[آیات]] {{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref>«از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.</ref> آوردهاند: ابولهب یکی از مسخرهکنندگان بود که [[خداوند]] [[وعده]] داد تا [[پیامبر]]{{صل}} را از [[شر]] آنان [[کفایت]] کند<ref>مناقب، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۷؛ الکامل، ج۲، ص۷۰؛ الدرر، ج۱، ص۴۷.</ref>؛ | ||
#عطا، مراد از {{متن قرآن|شَانِئَكَ}} در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref> را ابولهب دانسته است؛ هرچند دیگر [[مفسران]]، مراد از آن را عاص بن وائل میدانند<ref>مفحمات الاقران، ص۲۱۵.</ref>؛ | #عطا، مراد از {{متن قرآن|شَانِئَكَ}} در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ}}<ref>«بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.</ref> را ابولهب دانسته است؛ هرچند دیگر [[مفسران]]، مراد از آن را عاص بن وائل میدانند<ref>مفحمات الاقران، ص۲۱۵.</ref>؛ | ||
خط ۴۶: | خط ۶۴: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
{{منابع}} | |||
#[[پرونده:000053.jpg|22px]] [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابولهب (مقاله)|ابولهب]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
{{تبارنامه بنیهاشم}} | {{تبارنامه بنیهاشم}} | ||
{{شجرهنامه پیامبر خاتم}} | {{شجرهنامه پیامبر خاتم}} | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] | ||
[[رده:افراد در قرآن]] | [[رده:افراد در قرآن]] |