ابولبابه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۷: خط ۲۷:
درباره نقش و حضور وی در [[جنگ‌ها]] گفته شده در حرکت به سوی [[بدر]]، ابولبابه، [[امام علی]]{{ع}} و [[پیامبر خدا]]{{صل}} با هم بر یک شتر سوار بودند<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۳۱۹.</ref>. اما در منطقه [[روحاء]]، به [[دستور پیامبر]]، [[ابولبابه]] به [[مدینه]] بازگشت تا [[جانشین]] آن [[حضرت]] در [[شهر]] باشد. [[طبری]] [[شیعی]] مؤلف المسترشد [[جانشینی]] بر [[نماز]] را قبول دارد<ref>طبری، ص۱۲۷.</ref>. حضرت پس از [[نبرد]]، وی را از [[غنایم]] [[بدر]] بهره‌مند کرد. بعدها در جنگ‌های سویق و بنوقینقاع نیز [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} در مدینه بود<ref>واقدی، ج۸/۱، ص۱۰۱، ۱۵۹، ۱۸۰ و ۱۸۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸؛ ابن قتیبه، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۳۸۵.</ref>. هنگام بازگشت [[سپاهیان]] [[اسلام]] از [[بدر]]، [[زید بن حارثه]] با شتر قصوای [[پیامبر]] زودتر خود را به مدینه رساند تا خبر [[پیروزی]] [[مسلمانان]] و [[شکست]] [[قریش]] و کشته شدن سران آن را به [[مردم]] برساند. [[یهودیان]] و [[منافقان]] [[شایعه]] [[شکست]] مسلمانان و کشته شدن پیامبر خدا{{صل}} و اصحابش را پراکندند و اظهارات [[زید]] را از روی پریشان گویی ناشی از [[ترس]] خواندند. ابولبابه در برابر این [[شایعه]] پراکنی‌ها ایستاد و زید را [[تصدیق]] کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>.
درباره نقش و حضور وی در [[جنگ‌ها]] گفته شده در حرکت به سوی [[بدر]]، ابولبابه، [[امام علی]]{{ع}} و [[پیامبر خدا]]{{صل}} با هم بر یک شتر سوار بودند<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۳۱۹.</ref>. اما در منطقه [[روحاء]]، به [[دستور پیامبر]]، [[ابولبابه]] به [[مدینه]] بازگشت تا [[جانشین]] آن [[حضرت]] در [[شهر]] باشد. [[طبری]] [[شیعی]] مؤلف المسترشد [[جانشینی]] بر [[نماز]] را قبول دارد<ref>طبری، ص۱۲۷.</ref>. حضرت پس از [[نبرد]]، وی را از [[غنایم]] [[بدر]] بهره‌مند کرد. بعدها در جنگ‌های سویق و بنوقینقاع نیز [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} در مدینه بود<ref>واقدی، ج۸/۱، ص۱۰۱، ۱۵۹، ۱۸۰ و ۱۸۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸؛ ابن قتیبه، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۳۸۵.</ref>. هنگام بازگشت [[سپاهیان]] [[اسلام]] از [[بدر]]، [[زید بن حارثه]] با شتر قصوای [[پیامبر]] زودتر خود را به مدینه رساند تا خبر [[پیروزی]] [[مسلمانان]] و [[شکست]] [[قریش]] و کشته شدن سران آن را به [[مردم]] برساند. [[یهودیان]] و [[منافقان]] [[شایعه]] [[شکست]] مسلمانان و کشته شدن پیامبر خدا{{صل}} و اصحابش را پراکندند و اظهارات [[زید]] را از روی پریشان گویی ناشی از [[ترس]] خواندند. ابولبابه در برابر این [[شایعه]] پراکنی‌ها ایستاد و زید را [[تصدیق]] کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>.


ابولبابه از سران [[أوس]] مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین [[ناراحتی]] [[رسول خدا]]{{صل}} از او شد: پیش از [[جنگ]] [[أحد]]، [[یتیمی]] از [[انصار]] بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابه[[اختلاف]] داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. [[حق]] با ابولبابه بود و رسول خدا{{صل}} به نفع ابولبابه[[حکم]] کرد. پسرک [[یتیم]] برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا{{صل}} از ابولبابه خواست آن [[نخل]] را به یتیم ببخشد، ولی او [[امتناع]] کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در [[بهشت]] خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. [[ثابت]] بن دحداحه به پیامبر خدا{{صل}} گفت: اگر من از [[مال]] خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید<ref>واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.</ref>. در [[قاعده فقهی]] [[لاضرر]] و لاضرار فی الاسلام، به این [[نزاع]] [[استشهاد]] شده است<ref>سیستانی، ص۷۸.</ref>.
ابولبابه از سران [[أوس]] مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین [[ناراحتی]] [[رسول خدا]]{{صل}} از او شد: پیش از [[جنگ]] [[أحد]]، [[یتیمی]] از [[انصار]] بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابه[[اختلاف]] داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. [[حق]] با ابولبابه بود و رسول خدا{{صل}} به نفع ابولبابه[[حکم]] کرد. پسرک [[یتیم]] برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا{{صل}} از ابولبابه خواست آن [[نخل]] را به یتیم ببخشد، ولی او [[امتناع]] کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در [[بهشت]] خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. [[ثابت]] بن دحداحه به پیامبر خدا{{صل}} گفت: اگر من از [[مال]] خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید<ref>واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.</ref>. در [[قاعده فقهی]] "لاضرر و لاضرار فی الاسلام"، به این [[نزاع]] [[استشهاد]] شده است<ref>سیستانی، ص۷۸.</ref>.


[[ابولبابه]] در [[غزوه خندق]] و نیز برخی سرایایی که پیش از آن رخ داده بود، شرکت داشت<ref>شامی، ج۴، ص۳۸۲.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} ابولبابه را در [[غزوه]] بنو قریظه [[امیر]] [[جنگ]] کرد<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. به نظر می‌رسد این [[انتخاب]] به دلیل [[اوسی]] بودن اوست. پس از طولانی شدن محاصره، با تقاضای [[یهودیان]]، ابولبابه به قلعه ایشان رفت. [[زنان]] و [[کودکان]] گریه‌کنان گرداگرد او جمع شدند و مردان آمدند و با وی [[مذاکره]] کردند<ref>قسطانی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref>. او با اشاره به [[حیی بن اخطب]]، خطاب به یهودیان گفت: مادامی که او در بین شماست، هلاک خواهید شد. میان حیی بن اخطب و [[کعب]] بن [[اسد]] مشاجره‌ای صورت گرفت تا اینکه کعب به ابولبابه گفت: ما چاره‌ای جز [[تسلیم شدن]] نداریم، نظر تو چیست؟<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۶؛ به روایت ابولبابه.</ref> او بر اساس پیمانی که در [[جاهلیت]] [[اوسیان]] با بنوقریظه داشتند، با [[دلسوزی]] بر ایشان و نیز به دلیل آنکه [[اموال]] و خانواده‌اش در میان آنان بودند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.</ref>، با اشاره به گلوی خود، به آنان فهماند در صورت تسلیم شدن، کشته خواهند شد. این به منزله افشای سر [[پیامبر]] بود. لختی نگذشت که از [[پشیمانی]] بسیار، به [[مسجد]] آمد و خود را به ستونی از ستون‌های [[مسجد پیامبر]] که همواره عطرآگین بود، بست و [[سوگند]] خورد تا [[حق تعالی]] [[توبه]] وی نپذیرد، خود را از ستون باز نکند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷-۵۰۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹.</ref> و از [[شرم]] به صورت پیامبر نگاه نکند و هرگز به میان بنو قریظه نرود و هرگز در شهری که در آن [[خیانت]] کرده است، دیده نشود<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.</ref> و نیز تمام اموال خود را [[نذر]] [[صدقه]] کرد<ref>حاکم، مستدرک، ج۳، ص۶۳۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: اگر نزد من می‌آمد، برایش غفران و [[بخشش]] می‌طلبیدم. اکنون که او خود چنان کرده است، به [[خدا]] [[سوگند]] وی را نخواهم گشود تا [[خداوند]] توبه‌اش را بپذیرد و به گشودن وی [[مأمور]] شوم<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۴۸؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۶.</ref>. شبیه به همین گزارش را بعد از [[غزوه تبوک]] داریم که [[حضرت]] فرمود: اینان از [[فرمان]] من سرپیچیدند و سوگند خورد که من آنان را نخواهم گشود و نخواهم بخشید تا خدا آنان را ببخشاید<ref>بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۷۲؛ شامی، ج۵، ص۴۷۸.</ref>.
[[ابولبابه]] در [[غزوه خندق]] و نیز برخی سرایایی که پیش از آن رخ داده بود، شرکت داشت<ref>شامی، ج۴، ص۳۸۲.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} ابولبابه را در [[غزوه]] بنو قریظه [[امیر]] [[جنگ]] کرد<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. به نظر می‌رسد این [[انتخاب]] به دلیل [[اوسی]] بودن اوست. پس از طولانی شدن محاصره، با تقاضای [[یهودیان]]، ابولبابه به قلعه ایشان رفت. [[زنان]] و [[کودکان]] گریه‌کنان گرداگرد او جمع شدند و مردان آمدند و با وی [[مذاکره]] کردند<ref>قسطانی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref>. او با اشاره به [[حیی بن اخطب]]، خطاب به یهودیان گفت: مادامی که او در بین شماست، هلاک خواهید شد. میان حیی بن اخطب و [[کعب بن اسد]] مشاجره‌ای صورت گرفت تا اینکه کعب به ابولبابه گفت: ما چاره‌ای جز [[تسلیم شدن]] نداریم، نظر تو چیست؟<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۶؛ به روایت ابولبابه.</ref> او بر اساس پیمانی که در [[جاهلیت]] [[اوسیان]] با بنوقریظه داشتند، با [[دلسوزی]] بر ایشان و نیز به دلیل آنکه [[اموال]] و خانواده‌اش در میان آنان بودند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.</ref>، با اشاره به گلوی خود، به آنان فهماند در صورت تسلیم شدن، کشته خواهند شد. این به منزله افشای سر [[پیامبر]] بود. لختی نگذشت که از [[پشیمانی]] بسیار، به [[مسجد]] آمد و خود را به ستونی از ستون‌های [[مسجد پیامبر]] که همواره عطرآگین بود، بست و [[سوگند]] خورد تا [[حق تعالی]] [[توبه]] وی نپذیرد، خود را از ستون باز نکند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷-۵۰۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹.</ref> و از [[شرم]] به صورت پیامبر نگاه نکند و هرگز به میان بنو قریظه نرود و هرگز در شهری که در آن [[خیانت]] کرده است، دیده نشود<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.</ref> و نیز تمام اموال خود را [[نذر]] [[صدقه]] کرد<ref>حاکم، مستدرک، ج۳، ص۶۳۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: اگر نزد من می‌آمد، برایش غفران و [[بخشش]] می‌طلبیدم. اکنون که او خود چنان کرده است، به [[خدا]] [[سوگند]] وی را نخواهم گشود تا [[خداوند]] توبه‌اش را بپذیرد و به گشودن وی [[مأمور]] شوم<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۴۸؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۶.</ref>. شبیه به همین گزارش را بعد از [[غزوه تبوک]] داریم که [[حضرت]] فرمود: اینان از [[فرمان]] من سرپیچیدند و سوگند خورد که من آنان را نخواهم گشود و نخواهم بخشید تا خدا آنان را ببخشاید<ref>بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۷۲؛ شامی، ج۵، ص۴۷۸.</ref>.


افزون بر آنچه گفته شده، [[سخن]] [[طبری]] در تفسیرش است که موضوع [[گفتگو]] میان [[یهودیان]] و [[ابولبابه]] درباره [[تسلیم شدن]] به [[حکم]] [[سعد بن معاذ]] بود؛ یعنی درباره [[پذیرفتن]] [[حکمیت]] [[سعد]] [[مشورت]] کردند<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۷۳.</ref>، اما می‌دانیم تا پیش از تسلیم شدن آنان، از [[حکمیت]] کسی [[سختی]] در میان نیست.
افزون بر آنچه گفته شده، [[سخن]] [[طبری]] در تفسیرش است که موضوع [[گفتگو]] میان [[یهودیان]] و [[ابولبابه]] درباره [[تسلیم شدن]] به [[حکم]] [[سعد بن معاذ]] بود؛ یعنی درباره [[پذیرفتن]] [[حکمیت]] [[سعد]] [[مشورت]] کردند<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۷۳.</ref>، اما می‌دانیم تا پیش از تسلیم شدن آنان، از [[حکمیت]] کسی [[سختی]] در میان نیست.
خط ۴۵: خط ۴۵:
از ابولبابه روایتی در باب [[آداب]] [[پیامبر]] آمده است که [[حضرت]] هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی [[تلاوت]] می‌کرد <ref>شامی، ج۹، ص۴۰۰.</ref>. روایتی هم در مورد [[قرائت قرآن]] با صوت [[زیبا]] دارد<ref>ابو داود، ج۱، ص۳۳۱.</ref>. نیز روایتی درباره [[حرمت]] کشتن مار دارد<ref>بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.</ref>. او درباره [[حوض کوثر]] پرسشی از پیامبر کرد و در این [[روایت]]، ویژگی‌های [[حوض]] بیان شده است<ref>ابن بشکوال، ص۱۶۰.</ref>.
از ابولبابه روایتی در باب [[آداب]] [[پیامبر]] آمده است که [[حضرت]] هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی [[تلاوت]] می‌کرد <ref>شامی، ج۹، ص۴۰۰.</ref>. روایتی هم در مورد [[قرائت قرآن]] با صوت [[زیبا]] دارد<ref>ابو داود، ج۱، ص۳۳۱.</ref>. نیز روایتی درباره [[حرمت]] کشتن مار دارد<ref>بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.</ref>. او درباره [[حوض کوثر]] پرسشی از پیامبر کرد و در این [[روایت]]، ویژگی‌های [[حوض]] بیان شده است<ref>ابن بشکوال، ص۱۶۰.</ref>.


از ابولبابه روایتی در باب [[وجوب]] مهلت دادن به معسر نقل شده است. او‌‌طلبی از [[ابوالیَسَر کعب بن عمرو بن عباد سلمی]] داشت و برای گرفتن آن به [[خانه]] بدهکار رفت. به وی گفتند: او در خانه نیست. ابولبابه که می‌دانست وی در خانه پنهان شده است، گفت: چرا مخفی شده‌ای؟ او گفت: از [[تنگدستی]] ابولبابه فریاد برآورد: [[الله]] الله الله الله، از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: چه کسی [[دوست]] دارد از فوران [[جهنم]] در [[پناه]] باشد؟ گفتیم: ما دوست داریم چنان باشیم. فرمود: بدهکار را مهلت دهید<ref>طوسی، ص۸۳.</ref>.
از ابولبابه روایتی در باب [[وجوب]] مهلت دادن به معسر نقل شده است. او‌‌ طلبی از [[ابوالیَسَر کعب بن عمرو بن عباد سلمی]] داشت و برای گرفتن آن به [[خانه]] بدهکار رفت. به وی گفتند: او در خانه نیست. ابولبابه که می‌دانست وی در خانه پنهان شده است، گفت: چرا مخفی شده‌ای؟ او گفت: از [[تنگدستی]] ابولبابه فریاد برآورد: [[الله]] الله الله الله، از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: چه کسی [[دوست]] دارد از فوران [[جهنم]] در [[پناه]] باشد؟ گفتیم: ما دوست داریم چنان باشیم. فرمود: بدهکار را مهلت دهید<ref>طوسی، ص۸۳.</ref>.


فرزندش [[عبدالرحمان]] [[راوی]] اوست<ref>ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸.</ref>. در [[تاریخ]] درگذشت او [[اختلاف]] است. به روایتی پیش از [[قتل عثمان]]<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۶.</ref>، یا پس از [[قتل]] وی و پیش از [[شهادت امام علی]]{{ع}}<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹؛ ابن قتیبه، ص۳۲۵.</ref> یا در دوران [[خلافت]] آن [[امام]] درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۲۸۵؛ ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۶۸.</ref> و به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.</ref>.<ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۸۶-۴۸۹.</ref>
فرزندش [[عبدالرحمان]] [[راوی]] اوست<ref>ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸.</ref>. در [[تاریخ]] درگذشت او [[اختلاف]] است. به روایتی پیش از [[قتل عثمان]]<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۶.</ref>، یا پس از [[قتل]] وی و پیش از [[شهادت امام علی]]{{ع}}<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹؛ ابن قتیبه، ص۳۲۵.</ref> یا در دوران [[خلافت]] آن [[امام]] درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۲۸۵؛ ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۶۸.</ref> و به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.</ref>.<ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۸۶-۴۸۹.</ref>
۱۱۵٬۱۶۹

ویرایش