مسلم بن عقیل در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
پس از این تهدیدات از [[مسجد]] خارج شد و به [[دارالاماره]] رفت و با مأموران [[حکومت]] و بازرسان و عُرفا بنای شدت و [[بدرفتاری]] گذاشت و طی بخشنامه‌ای از آنها خواست تا اسامی افراد غریبی که وارد [[شهر]] می‌‌شوند و مردمی که با [[حکومت یزید]] به [[مخالفت]] برمی‌خیزند و کسانی که تفرقه‌افکنی می‌‌کنند. گزارش کنند و اگر کسی از این امر [[سرپیچی]] کند و گزارش درست ندهد [[خون]] و [[مال]] او [[مباح]] و مقابل منزلش به دار آویخته خواهد شد و یا آنکه به زاره<ref>زاره، محلی است در عمان.</ref> [[تبعید]] و مقرری او از [[بیت المال]] قطع خواهد شد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۶۹-۲۷۰.</ref>
پس از این تهدیدات از [[مسجد]] خارج شد و به [[دارالاماره]] رفت و با مأموران [[حکومت]] و بازرسان و عُرفا بنای شدت و [[بدرفتاری]] گذاشت و طی بخشنامه‌ای از آنها خواست تا اسامی افراد غریبی که وارد [[شهر]] می‌‌شوند و مردمی که با [[حکومت یزید]] به [[مخالفت]] برمی‌خیزند و کسانی که تفرقه‌افکنی می‌‌کنند. گزارش کنند و اگر کسی از این امر [[سرپیچی]] کند و گزارش درست ندهد [[خون]] و [[مال]] او [[مباح]] و مقابل منزلش به دار آویخته خواهد شد و یا آنکه به زاره<ref>زاره، محلی است در عمان.</ref> [[تبعید]] و مقرری او از [[بیت المال]] قطع خواهد شد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۶۹-۲۷۰.</ref>


==مسلم در [[خانه]] [[هانی]]==
==مسلم در [[خانه]] [[هانی بن عروه]]==
[[مسلم بن عقیل]] پس از ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] و [[آگاهی]] از سخنان تهدیدآمیز او با [[مردم]] و [[پیام]] تند او با عرفا و [[جاسوسان]] بلافاصله از خانه مختار که در آن ساکن بود بیرون آمد تا مبادا قبل از آنکه به [[رسالت]] خود [[جامه]] عمل بپوشاند توسط مأموران [[ابن زیاد]] دستگیر گردد، و از آنجا مخفیانه به خانه «[[هانی بن عروه]]» که از افراد با [[شخصیت]] کوفه و از [[شیعیان]] به نام بود وارد شد.
[[مسلم بن عقیل]] پس از ورود [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] و [[آگاهی]] از سخنان تهدیدآمیز او با [[مردم]] و [[پیام]] تند او با عرفا و [[جاسوسان]] بلافاصله از خانه مختار که در آن ساکن بود بیرون آمد تا مبادا قبل از آنکه به [[رسالت]] خود [[جامه]] عمل بپوشاند توسط مأموران [[ابن زیاد]] دستگیر گردد، و از آنجا مخفیانه به خانه «[[هانی بن عروه]]» که از افراد با [[شخصیت]] کوفه و از [[شیعیان]] به نام بود وارد شد.


خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
یکی از شگردهای [[حکام]] [[فاسد]] و [[مستبد]] این است که افرادی را با [[حیله]] و [[تزویر]] می‌‌گمارند تا به سوژه‌های خود به هر قیمتی و با هر وسیله نامشروعی دست یابند، از همین رو [[ابن زیاد]] مبلغ سه هزار [[درهم]] به یکی از [[غلامان]] خود به نام [[معقل]] داد که به او عنوان یک فرد [[غریب]] در جست و جوی مخفیگاه مسلم آموخت که همه جا بگوید به قصد کمک به [[مبارزه]] مسلم با [[دشمنان]] او به [[کوفه]] آمده‌ام و می‌‌خواهم مسلم را [[زیارت]] کنم، شاید از این راه مسلم را پیدا کنی!
یکی از شگردهای [[حکام]] [[فاسد]] و [[مستبد]] این است که افرادی را با [[حیله]] و [[تزویر]] می‌‌گمارند تا به سوژه‌های خود به هر قیمتی و با هر وسیله نامشروعی دست یابند، از همین رو [[ابن زیاد]] مبلغ سه هزار [[درهم]] به یکی از [[غلامان]] خود به نام [[معقل]] داد که به او عنوان یک فرد [[غریب]] در جست و جوی مخفیگاه مسلم آموخت که همه جا بگوید به قصد کمک به [[مبارزه]] مسلم با [[دشمنان]] او به [[کوفه]] آمده‌ام و می‌‌خواهم مسلم را [[زیارت]] کنم، شاید از این راه مسلم را پیدا کنی!


معقل طبق [[دستور]] ابن زیاد در جست و جوی [[مسلم بن عقیل]] برآمد تا آنکه در [[مسجد کوفه]] با [[مسلم بن عوسجه]] آشنا شد و از همین راه توانست به محل خفای مسلم که [[منزل]] [[هانی]] بود [[آگاه]] شود و پس از آنکه [[اعتماد]] مسلم بن عوسجه را به دست آورد، همه [[روزه]] در [[خانه]] هانی رفت و آمد می‌‌کرد و کسانی که در آنجا با مسلم در [[ارتباط]] بودند [[شناسایی]] و هر شب به [[دارالاماره]] می‌‌رفت و خبرها را به ابن زیاد محرمانه گزارش می‌‌کرد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۰-۲۷۱.</ref>
معقل طبق [[دستور]] ابن زیاد در جست و جوی [[مسلم بن عقیل]] برآمد تا آنکه در [[مسجد کوفه]] با [[مسلم بن عوسجه]] آشنا شد و از همین راه توانست به محل خفای مسلم که [[منزل]] [[هانی بن عروه]] بود [[آگاه]] شود و پس از آنکه [[اعتماد]] مسلم بن عوسجه را به دست آورد، همه [[روزه]] در [[خانه]] هانی رفت و آمد می‌‌کرد و کسانی که در آنجا با مسلم در [[ارتباط]] بودند [[شناسایی]] و هر شب به [[دارالاماره]] می‌‌رفت و خبرها را به ابن زیاد محرمانه گزارش می‌‌کرد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۰-۲۷۱.</ref>


==[[دیدار]] عبیدالله از هانی و [[شریک]]==
==[[دیدار]] عبیدالله از هانی و [[شریک]]==
[[شریک بن اعور]] یکی از [[شیعیان]] مخلص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و در [[صفین]] [[حضرت]] را [[یاری]] کرده بود<ref>.نفس المهموم، ص۹۵.</ref>، وی از [[بصره]] به همراه ابن زیاد به طرف کوفه آمد اما در بین راه از طی مسیر خودداری می‌‌کرد تا شاید ابن زیاد به [[احترام]] او از سرعت خود بکاهد و [[امام حسین]]{{ع}} قبل از او وارد کوفه شود، اما ابن زیاد به او اعتنایی نکرد و او را واگذارد و با [[شتاب]] به راه ادامه و قبل از آمدن امام حسین{{ع}} وارد کوفه شد، سرانجام شریک هم بعد از زمانی کوتاه وارد کوفه شد اما نزد [[ابن زیاد]] نرفت و در [[خانه]] [[هانی بن عروه]] اقامت گزید، اما [[شریک]]، همواره [[هانی]] را به اجرای [[دستورات]] [[مسلم بن عقیل]] سفارش می‌‌نمود، پس از چند روزی که [[شریک بن اعور]] در خانه هانی بود مریض شد، [[عبیدالله بن زیاد]] روی علاقه سوابقی که با شریک داشت [[تصمیم]] گرفت به [[دیدار]] آن [[یار]] همراهش بیاید لذا پیکی فرستاد و خبر داد که ابن زیاد امشب به [[عیادت]] شریک خواهد آمد<ref>طبق نقل طبری ج۵، ص۳۶۳: عبیدالله، دومین باری بود که به منزل هانی می‌‌آمد، اول برای عیادت خود هانی و این بار برای عیادت شریک.</ref>. شریک از مسلم بن عقیل خواست که از این [[فرصت]] استفاده کند و ابن زیاد را به [[قتل]] رساند. اما مسلم حاضر نشد ابن زیاد را این‌گونه به [[هلاکت]] رساند<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۳؛ مقاتل الطالبین، ص۶۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۱-۲۷۲.</ref>
[[شریک بن اعور]] یکی از [[شیعیان]] مخلص [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و در [[صفین]] [[حضرت]] را [[یاری]] کرده بود<ref>.نفس المهموم، ص۹۵.</ref>، وی از [[بصره]] به همراه ابن زیاد به طرف کوفه آمد اما در بین راه از طی مسیر خودداری می‌‌کرد تا شاید ابن زیاد به [[احترام]] او از سرعت خود بکاهد و [[امام حسین]]{{ع}} قبل از او وارد کوفه شود، اما ابن زیاد به او اعتنایی نکرد و او را واگذارد و با [[شتاب]] به راه ادامه و قبل از آمدن امام حسین{{ع}} وارد کوفه شد، سرانجام شریک هم بعد از زمانی کوتاه وارد کوفه شد اما نزد [[ابن زیاد]] نرفت و در [[خانه]] [[هانی بن عروه]] اقامت گزید، اما [[شریک]]، همواره هانی را به اجرای [[دستورات]] [[مسلم بن عقیل]] سفارش می‌‌نمود، پس از چند روزی که [[شریک بن اعور]] در خانه هانی بود مریض شد، [[عبیدالله بن زیاد]] روی علاقه سوابقی که با شریک داشت [[تصمیم]] گرفت به [[دیدار]] آن [[یار]] همراهش بیاید لذا پیکی فرستاد و خبر داد که ابن زیاد امشب به [[عیادت]] شریک خواهد آمد<ref>طبق نقل طبری ج۵، ص۳۶۳: عبیدالله، دومین باری بود که به منزل هانی می‌‌آمد، اول برای عیادت خود هانی و این بار برای عیادت شریک.</ref>. شریک از مسلم بن عقیل خواست که از این [[فرصت]] استفاده کند و ابن زیاد را به [[قتل]] رساند. اما مسلم حاضر نشد ابن زیاد را این‌گونه به [[هلاکت]] رساند<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۳؛ مقاتل الطالبین، ص۶۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۱-۲۷۲.</ref>


==خودداری مسلم از [[ترور]] ابن زیاد==
==خودداری مسلم از [[ترور]] ابن زیاد==
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
اما خبری از مسلم نشد او در حالی که سخت ناراحت بود با صدای بلند به جانب مسلم فریاد برآورد: [[سیراب]] کنید مرا اگر چه به [[مرگ]] من منتهی شود.
اما خبری از مسلم نشد او در حالی که سخت ناراحت بود با صدای بلند به جانب مسلم فریاد برآورد: [[سیراب]] کنید مرا اگر چه به [[مرگ]] من منتهی شود.


عبیدالله که از حرکات شریک شگفت زده شده بود به [[هانی]] گفت: گویا پسر عمویت، شریک [[هذیان]] می‌‌گوید؟
عبیدالله که از حرکات شریک شگفت زده شده بود به هانی گفت: گویا پسر عمویت، شریک [[هذیان]] می‌‌گوید؟


هانی گفت: شریک از قبل از [[غروب]] [[خورشید]] تا این [[ساعت]] با خود حرف می‌‌زند و نمی‌داند چه می‌‌گوید؟<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۰؛ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۷؛ نفس المهموم، ص۹۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۶۵؛ مقتل مقرم، ص۱۵۲ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۴۳.</ref>
هانی گفت: شریک از قبل از [[غروب]] [[خورشید]] تا این [[ساعت]] با خود حرف می‌‌زند و نمی‌داند چه می‌‌گوید؟<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۰؛ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۷؛ نفس المهموم، ص۹۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۶۵؛ مقتل مقرم، ص۱۵۲ و بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۴۳.</ref>


طبق نقل برخی از [[مورخان]] وقتی حرکات غیر مناسب از شریک سر زد، مهران [[غلام]] ابن زیاد متوجه شد که توطئه‌ای در کار است لذا به ابن زیاد اشاره کرد برخیزد و از [[منزل]] هانی خارج شود، عبیدالله فوراً برخاست و از [[منزل]] [[هانی]] بیرون رفت<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۰ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۲-۲۷۳.</ref>
طبق نقل برخی از [[مورخان]] وقتی حرکات غیر مناسب از شریک سر زد، مهران [[غلام]] ابن زیاد متوجه شد که توطئه‌ای در کار است لذا به ابن زیاد اشاره کرد برخیزد و از [[منزل]] هانی خارج شود، عبیدالله فوراً برخاست و از [[منزل]] [[هانی بن عروه]] بیرون رفت<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۰ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۸.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۲-۲۷۳.</ref>


==چرا مسلم از [[ترور]] [[ابن زیاد]] خودداری کرد؟==
==چرا مسلم از [[ترور]] [[ابن زیاد]] خودداری کرد؟==
خط ۱۴۵: خط ۱۴۵:
و سه [[روز]] بیشتر طول نکشید که [[شریک]] از همان [[بیماری]] از [[دنیا]] رفت و عبید الله بن جنازه او [[نماز]] گزارد و با [[احترام]] به [[خاک]] سپرده شد، اما بعد که [[ابن زیاد]] اطلاع یافت که [[شریک]]، [[مسلم بن عقیل]] را [[تشویق]] به [[قتل]] او کرده سخت ناراحت شد و [[سوگند]] یاد کرد که دیگر بر جنازه هیچ فرد عراقی [[نماز]] نگزارد و گفت: اگر [[قبر]] پدرم زیاد در میان [[قبرستان]] عراقی‌ها نبود، همانا قبر شریک را خراب می‌‌کردم و جنازه او را بیرون می‌‌آوردم<ref>نفس المهموم، ص۹۷ و مقتل مقرم، ص۱۵۳.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۳-۲۷۵.</ref>
و سه [[روز]] بیشتر طول نکشید که [[شریک]] از همان [[بیماری]] از [[دنیا]] رفت و عبید الله بن جنازه او [[نماز]] گزارد و با [[احترام]] به [[خاک]] سپرده شد، اما بعد که [[ابن زیاد]] اطلاع یافت که [[شریک]]، [[مسلم بن عقیل]] را [[تشویق]] به [[قتل]] او کرده سخت ناراحت شد و [[سوگند]] یاد کرد که دیگر بر جنازه هیچ فرد عراقی [[نماز]] نگزارد و گفت: اگر [[قبر]] پدرم زیاد در میان [[قبرستان]] عراقی‌ها نبود، همانا قبر شریک را خراب می‌‌کردم و جنازه او را بیرون می‌‌آوردم<ref>نفس المهموم، ص۹۷ و مقتل مقرم، ص۱۵۳.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۳-۲۷۵.</ref>


==[[وفات]] شریک و [[دستگیری]] [[هانی]]==
==[[وفات]] شریک و [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]]==
از آنکه [[شریک بن اعور]] از [[دنیا]] رفت [[معقل]] که از طرف ابن زیاد [[مأمور]] شد تا مخفیگاه مسلم بن عقیل و [[شیعیان]] او را [[شناسایی]] کند، با [[ارتباط]] با [[مسلم بن عوسجه]] محل خفای مسلم را شناسایی کرد و به ابن زیاد خبر داد که مسلم بن عقیل در [[خانه]] هانی است و [[منزل]] هانی محل تجمع شیعیان شده است. از این رو، ابن زیاد [[تصمیم]] بر دستگیری هانی گرفت و [[دستور]] داد او را زدند و مجروح کردند و [[زندانی]] نمودند، ولکن با دستگیری هانی و ضرب و شتم او [[شهر]] آشفته شد زیادی از [[قبیله مذحج]] [[قیام]] کردند و [[قصر]] [[دارالاماره]] را محاصره نمودند، چون عبیدالله خود را در خطر دید دستور داد [[شریح قاضی]] با هانی [[ملاقات]] کند و افراد [[قبیله]] هانی را از زنده بودن او [[آگاه]] سازد، [[شریح]] با این که در حالی هانی را ملاقات کرد که [[خون]] از [[محاسن]] سفیدش به خاطر ضرب و [[جرح]] می‌‌ریخت اما [[حقیقت]] را به [[مردم]] نگفت و فقط [[اعلان]] کرد که نگران نباشید هانی زنده است. آن مردم هم به همین خبر اکتفا کردند و متفرق شدند. عبیدالله، در [[فرصت]] مناسبی پس از آنکه مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و به [[شهادت]] رسانید، [[هانی بن عروه]] را نیز به قتل رسانید<ref>شرح بیشتر داستان هانی را در ترجمه هانی بن عروه در همین ائر ملاحظه نمایید. و ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۴۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۸؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۵۳۸؛ مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۷ و...</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۵.</ref>
از آنکه [[شریک بن اعور]] از [[دنیا]] رفت [[معقل]] که از طرف ابن زیاد [[مأمور]] شد تا مخفیگاه مسلم بن عقیل و [[شیعیان]] او را [[شناسایی]] کند، با [[ارتباط]] با [[مسلم بن عوسجه]] محل خفای مسلم را شناسایی کرد و به ابن زیاد خبر داد که مسلم بن عقیل در [[خانه]] هانی است و [[منزل]] هانی محل تجمع شیعیان شده است. از این رو، ابن زیاد [[تصمیم]] بر دستگیری هانی گرفت و [[دستور]] داد او را زدند و مجروح کردند و [[زندانی]] نمودند، ولکن با دستگیری هانی و ضرب و شتم او [[شهر]] آشفته شد زیادی از [[قبیله مذحج]] [[قیام]] کردند و [[قصر]] [[دارالاماره]] را محاصره نمودند، چون عبیدالله خود را در خطر دید دستور داد [[شریح قاضی]] با هانی [[ملاقات]] کند و افراد [[قبیله]] هانی را از زنده بودن او [[آگاه]] سازد، [[شریح]] با این که در حالی هانی را ملاقات کرد که [[خون]] از [[محاسن]] سفیدش به خاطر ضرب و [[جرح]] می‌‌ریخت اما [[حقیقت]] را به [[مردم]] نگفت و فقط [[اعلان]] کرد که نگران نباشید هانی زنده است. آن مردم هم به همین خبر اکتفا کردند و متفرق شدند. عبیدالله، در [[فرصت]] مناسبی پس از آنکه مسلم بن عقیل را دستگیر کرد و به [[شهادت]] رسانید، [[هانی بن عروه]] را نیز به قتل رسانید<ref>شرح بیشتر داستان هانی را در ترجمه هانی بن عروه در همین ائر ملاحظه نمایید. و ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۴۷؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۸؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۵۳۸؛ مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۷ و...</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۵.</ref>


==[[قیام مسلم]]{{ع}} و محاصره [[قصر]] [[ابن زیاد]]==
==[[قیام مسلم]]{{ع}} و محاصره [[قصر]] [[ابن زیاد]]==
ابن زیاد پس از آنکه [[هانی]] را بازداشت و یارانش متفرق شدند، دانست [[تهدید]] وارعاب او در [[مردم کوفه]] اثر گذاشته و دیگر [[وفاداری]] چندانی نسبت به [[مسلم بن عقیل]] نخواهند داشت لذا به [[مسجد]] آمد و سخنانی تند ایراد کرد و [[مردم]] را مرعوب دستگاه [[حکومتی]] ساخت و هنوز از [[منبر]] پایین نیامده بود که شنید گروهی فریاد می‌‌زنند: مسلم بن عقیل آمد، مسلم بن عقیل آمد. ابن زیاد از [[ترس]] جانش فوراً مسجد را ترک کرد و وارد قصر [[دارالاماره]] شد و [[دستور]] داد درهای قصر را بستند، تا از خطر مصون بماند. [[عبدالله بن حازم]] می‌‌گوید: من خبر [[دستگیری]] هانی را به مسلم بن عقیل رساندم واوضاع را برایش شرح دادم، [[حضرت]] مسلم برای آنکه غافلگیر نشود فوراً دستور داد تا نیروهای [[وفادار]] آماده شوند، و در اندک زمانی تعداد چهار هزار مرد مسلح با [[شعار]] «[[یا منصور أمت]]»<ref>این عبارت، شعار مجاهدین جنگ بدر بود که برای ترغیب نیروهای وفادار برای غلبه بر دشمن گفته می‌‌شود.</ref> اطراف مسلم جمع شدند و حضرت برای [[رویارویی]] با عبیدالله، [[فرماندهان]] قسمت‌های مختلف [[لشکر]] را [[تعیین]] کرد و [[عبدالرحمن بن عزیز کندی]] را به عنوان [[فرمانده]] سواره [[نظام]] [[قبیله ربیعه]]، و [[مسلم بن عوسجه]] را به عنوان فرمانده نظام [[مذحج]] و أسد، و [[ابو ثمامه صائدی]] را به عنوان فرمانده [[تمیم]] و [[همدان]] و...... [[منصوب]] نمود و خود [[فرماندهی]] کل نیروها را به عهده گرفت، سپس دستور حرکت داد. عبدالله بن حازم [[سوگند]] یاد می‌‌کند که طولی نکشید مسجد بازار [[شهر]] از [[جمعیت]] موج می‌‌زد و این قشون [[منظم]] دیری نپایید که قصر عبید الله را محاصره کردند و ابن زیاد و همراهانش چون خود را در آستانه [[مرگ]] و نابودی دیدند، درهای قصر را بستند تا مبادا مسلم و نیروهای همراهش وارد شوند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۶۶؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۰ و البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۶.</ref>
ابن زیاد پس از آنکه [[هانی بن عروه]] را بازداشت و یارانش متفرق شدند، دانست [[تهدید]] وارعاب او در [[مردم کوفه]] اثر گذاشته و دیگر [[وفاداری]] چندانی نسبت به [[مسلم بن عقیل]] نخواهند داشت لذا به [[مسجد]] آمد و سخنانی تند ایراد کرد و [[مردم]] را مرعوب دستگاه [[حکومتی]] ساخت و هنوز از [[منبر]] پایین نیامده بود که شنید گروهی فریاد می‌‌زنند: مسلم بن عقیل آمد، مسلم بن عقیل آمد. ابن زیاد از [[ترس]] جانش فوراً مسجد را ترک کرد و وارد قصر [[دارالاماره]] شد و [[دستور]] داد درهای قصر را بستند، تا از خطر مصون بماند. [[عبدالله بن حازم]] می‌‌گوید: من خبر [[دستگیری]] هانی را به مسلم بن عقیل رساندم واوضاع را برایش شرح دادم، [[حضرت]] مسلم برای آنکه غافلگیر نشود فوراً دستور داد تا نیروهای [[وفادار]] آماده شوند، و در اندک زمانی تعداد چهار هزار مرد مسلح با [[شعار]] «[[یا منصور أمت]]»<ref>این عبارت، شعار مجاهدین جنگ بدر بود که برای ترغیب نیروهای وفادار برای غلبه بر دشمن گفته می‌‌شود.</ref> اطراف مسلم جمع شدند و حضرت برای [[رویارویی]] با عبیدالله، [[فرماندهان]] قسمت‌های مختلف [[لشکر]] را [[تعیین]] کرد و [[عبدالرحمن بن عزیز کندی]] را به عنوان [[فرمانده]] سواره [[نظام]] [[قبیله ربیعه]]، و [[مسلم بن عوسجه]] را به عنوان فرمانده نظام [[مذحج]] و أسد، و [[ابو ثمامه صائدی]] را به عنوان فرمانده [[تمیم]] و [[همدان]] و...... [[منصوب]] نمود و خود [[فرماندهی]] کل نیروها را به عهده گرفت، سپس دستور حرکت داد. عبدالله بن حازم [[سوگند]] یاد می‌‌کند که طولی نکشید مسجد بازار [[شهر]] از [[جمعیت]] موج می‌‌زد و این قشون [[منظم]] دیری نپایید که قصر عبید الله را محاصره کردند و ابن زیاد و همراهانش چون خود را در آستانه [[مرگ]] و نابودی دیدند، درهای قصر را بستند تا مبادا مسلم و نیروهای همراهش وارد شوند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۶۶؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۰ و البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۶.</ref>


==نقشه عبیدالله برای شکستن محاصره==
==نقشه عبیدالله برای شکستن محاصره==
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:


'''توضیح یک سؤال و جواب'''
'''توضیح یک سؤال و جواب'''
بدون تردید [[مسلم بن عقیل]] در آن شب یکه و تنها ماند و حتی یک نفر از طرفدارانش نبودند تا او را به خانه‌ای [[راهنمایی]] کنند، در حالی که افرادی پاک‌باخته و [[دلسوز]] مثل «[[ابو ثمامه صائدی]]»، «[[مسلم بن عوسجه]]»، «[[حبیب بن مظاهر]]» و «[[سلیمان ابن صرد خزاعی]]» و دهها و صدها [[شخصیت]] دیگر در [[کوفه]] حضور داشتند و هر کدام دارای نیرو و قبیله‌ای بودند که می‌‌توانستند به کمک مسلم بشتابند و لذا بعدها برخی از این افراد از کوفه خارج شدند و به [[لشکر]] [[امام حسین]]{{ع}} ملحق و در رکاب آن حضرت در [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسیدند و برخی بعد از [[شهادت امام]]{{ع}} [[نهضت توابین]] را پایه‌ریزی و تا مرز شهادت پیش رفتند، پس چه شد که اینها مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند نه تنها او را [[یاری]] نکردند بلکه سر پناهی هم در آن شب برایش آماده نکردند که ناچار شد به [[خانه]] طوعه برود.
بدون تردید [[مسلم بن عقیل]] در آن شب یکه و تنها ماند و حتی یک نفر از طرفدارانش نبودند تا او را به خانه‌ای [[راهنمایی]] کنند، در حالی که افرادی پاک‌باخته و [[دلسوز]] مثل «[[ابو ثمامه صائدی]]»، «[[مسلم بن عوسجه]]»، «[[حبیب بن مظاهر]]» و «[[سلیمان ابن صرد خزاعی]]» و دهها و صدها [[شخصیت]] دیگر در [[کوفه]] حضور داشتند و هر کدام دارای نیرو و قبیله‌ای بودند که می‌‌توانستند به کمک مسلم بشتابند و لذا بعدها برخی از این افراد از کوفه خارج شدند و به [[لشکر]] [[امام حسین]]{{ع}} ملحق و در رکاب آن حضرت در [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسیدند و برخی بعد از [[شهادت امام]]{{ع}} [[نهضت توابین]] را پایه‌ریزی و تا مرز شهادت پیش رفتند، پس چه شد که اینها مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند نه تنها او را [[یاری]] نکردند بلکه سر پناهی هم در آن شب برایش آماده نکردند که ناچار شد به [[خانه]] طوعه برود.


در توضیح این سؤال باید گفت: اولا، [[حضرت]] مسلم به کوچه‌ها و منزل‌های [[یاران]] خود بی‌اطلاع بود و نمی‌دانست [[خانه]] افرادی چون [[مسلم بن عوسجه]]، [[ابن مظاهر]] و [[سلیمان بن صرد]] و... کجاست تا شبانه به سراغ آنان برود و [[تدارک]] [[حمله]] به [[ابن زیاد]] را فراهم آورد و ثانیا، در آن شب، [[خفقان]] و [[ارعاب]] به قدری شدید و سخت بود که رابطه تمامی یاران حضرت مسلم با او قطع شده بود و هیچ کس به خود اجازه نمی‌داد از خانه بیرون بیاید و مسلم را به خانه خود ببرد چون می‌دانستند، اگر کسی بیرون آید کشته خواهد شد و بدون هیچ خدمتی خونش به هدر می‌رود و الا اگر اینها می‌توانستند رابطه خود را با مسلم برقرار کنند به طور قطع شبانه به مسلم ملحق می‌شدند و تدارک حمله‌ای را در همان شب می‌ریهتند و نیروهای خود را تحت [[فرماندهی]] واحدی [[بسیج]] می‌کردند، اما این کار امکان نداشت و بالاخره فردای آن [[روز]] مسلم یکه و تنها بود و دستگیر شد و به [[شهادت]] رسید!<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۹-۲۸۳.</ref>
'''در توضیح این سؤال باید گفت:'''
#[[حضرت]] مسلم به کوچه‌ها و منزل‌های [[یاران]] خود بی‌اطلاع بود و نمی‌دانست [[خانه]] افرادی چون [[مسلم بن عوسجه]]، [[ابن مظاهر]] و [[سلیمان بن صرد]] و... کجاست تا شبانه به سراغ آنان برود و [[تدارک]] [[حمله]] به [[ابن زیاد]] را فراهم آورد.
#در آن شب، [[خفقان]] و [[ارعاب]] به قدری شدید و سخت بود که رابطه تمامی یاران حضرت مسلم با او قطع شده بود و هیچ کس به خود اجازه نمی‌داد از خانه بیرون بیاید و مسلم را به خانه خود ببرد چون می‌دانستند، اگر کسی بیرون آید کشته خواهد شد و بدون هیچ خدمتی خونش به هدر می‌رود و الا اگر اینها می‌توانستند رابطه خود را با مسلم برقرار کنند به طور قطع شبانه به مسلم ملحق می‌شدند و تدارک حمله‌ای را در همان شب می‌ریهتند و نیروهای خود را تحت [[فرماندهی]] واحدی [[بسیج]] می‌کردند، اما این کار امکان نداشت و بالاخره فردای آن [[روز]] مسلم یکه و تنها بود و دستگیر شد و به [[شهادت]] رسید!<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۷۹-۲۸۳.</ref>


==ابن زیاد و [[تهدید]] روی تهدید==
==ابن زیاد و [[تهدید]] روی تهدید==
خط ۳۱۱: خط ۳۱۴:
مسعودی نیز از قولی نقل می‌‌کند که شهادت [[مسلم بن عقیل]]، روز [[عید اضحی]] دهم ذیحجه [[سال]] ۶۰ ه.ق بوده است<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref> که این قول خیلی مورد [[اعتماد]] نیست و بنابراین در باره روز شهادت مسلم سه قول، صحیح است.
مسعودی نیز از قولی نقل می‌‌کند که شهادت [[مسلم بن عقیل]]، روز [[عید اضحی]] دهم ذیحجه [[سال]] ۶۰ ه.ق بوده است<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۷۰.</ref> که این قول خیلی مورد [[اعتماد]] نیست و بنابراین در باره روز شهادت مسلم سه قول، صحیح است.


[[عبیدالله بن زیاد]] پس از به شهادت رساندن مسلم و [[هانی]] [[دستور]] داد پاهای مسلم و هانی را به ریسمان بسته در بازارهای کوفه کشاندند و سپس [[جسد]] بی‌سر آن دو بزرگوار را به صورت واژگون در کنار [[کوفه]] به دار آویختند و به دنبال آن سرهای آن دو بزرگوار را برای [[یزید بن معاویه]] به [[دمشق]] فرستاد و [[یزید]] هم آن دو سر [[مبارک]] را به عنوان [[پیروزی]] و [[موفقیت]] بر [[دشمن]]، در یکی از دروازه‌های [[شهر]] دمشق آویزان کرد!<ref>مقتل مقرم، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۹۶-۲۹۷.</ref>
[[عبیدالله بن زیاد]] پس از به شهادت رساندن مسلم و [[هانی بن عروه]] [[دستور]] داد پاهای مسلم و هانی را به ریسمان بسته در بازارهای کوفه کشاندند و سپس [[جسد]] بی‌سر آن دو بزرگوار را به صورت واژگون در کنار [[کوفه]] به دار آویختند و به دنبال آن سرهای آن دو بزرگوار را برای [[یزید بن معاویه]] به [[دمشق]] فرستاد و [[یزید]] هم آن دو سر [[مبارک]] را به عنوان [[پیروزی]] و [[موفقیت]] بر [[دشمن]]، در یکی از دروازه‌های [[شهر]] دمشق آویزان کرد!<ref>مقتل مقرم، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۲۹۶-۲۹۷.</ref>


==منابع==
==منابع==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش